بایگانی برچسب: متن رسم زمانه

رسم زمانه – 09

دیگر از آن همه شیطنت و شلوغی خبری نیست… آنقدر بخاطره ضربدر های جلوی اسمم چوب روزگار را خوردم که تبدیل به ساکترین شاگرد کلاس زندگی شدم…دیگر از''میم''مالکیت استفاده نمیکنم.. شب بخیر نفسش..دیگر استفاده نمی کنم از میم مالکیت!!! شب بخیر عزیزشدیگر بازی بس است! بیا شمشیرها رو کنار بگذاریم، …

ادامه نوشته »

رسم زمانه – 14

کم طاقتی عادت آن روزهایت بود این روزاها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای!!!!!کم کم دارم معروف میشم خدا میدونه تنها دختری که الان تو ایران نه مدله نه خواننده منم والا!!کم کم ز یادم میروی این روزگار و رسم اوست. این جمله را با تلخی اش …

ادامه نوشته »

رسم زمانه – 01

ابراهیم ک نیستم میگذاری ومیروی!! این آتش نبودنت برمن گلستان نخواهدشد..ابله ترین دوستان ما بزرگترین دشمنان ما هستنداتش بگیرتابدانی چه میکشم… احساس سوختن به تماشا نمی باشد….اتل متل فسنجون! یه بوس میدی عزیزجون؟ بوس نمیدی، قول میدی! اس ام اس خوشگل بدیاجازه خدا؟؟ میشه من ورق مو بدم؟ میدونم وقت …

ادامه نوشته »

رسم زمانه – 05

بعضی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربندن همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان !بعضی از آدما جاشون تو قلب ما نیست… جاشون ساعت ۹ شب، جلو دَره 😐بعضی از آدمها مارو پشیمون میکنن از اینکه بهشون بدی نکردیم!بعضی از اتفاقای خوب اینقدر دیر می افتن که …

ادامه نوشته »

رسم زمانه – 03

انقدر بدم میاد از این آدم های فضول که موقع درس خوندن آدمو بیدار می کننانقدر خوب هستم که ببخشمت اما انقدر احمق نیستم که دوباره به تو اعتماد کنمانقدر دروغ گفتم که خودم هم باور کردم که… ادم هستم! :' (انقدر زیبا می خندم تا دیگران از گریه انداختنم …

ادامه نوشته »

رسم زمانه – 07

همیشه چوب سوختنی نیست خوردنی هم هست!!! ما گاهی اوقات چوب سادگیمون رو میخوریم…همیشه یاد گرفته ام در برابر کسانی که دوستشان دارم سکوت کنم و با نگاهی ساکن به آنها بنگرم…. وقتی در جواب ابراز احساس قلبم پاسخ بیهوده می شنوم…همیشه یادمون باشه از اومدن یکی تو زندگیمون ذوق …

ادامه نوشته »

رسم زمانه – 08

دخترک فقط در موقع نماز چادر می پوشید انگار فقط خدا با او نامحرم استدختری که تمام دغدغه اش ست کردن رژ لبش با رنگ پیراهنش است، چه میفهمد از درد دل آن مرد و سیگارش…؟در آزادی که شکارچی در کمین است پس درود بر قفسدر آغوش خدا گریستم تا …

ادامه نوشته »

رسم زمانه – 15

ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﮐﻪ ﻓﺎﯾﺪه ﻧﺪاﺷﺖ… ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ… اﮔﺮ روزی رﻓﺘﻢ… ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﺮاﯾﺘﺎن آﻗﺎ… ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ… ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ… ﻣﻨﺘﻈﺮت ﺧﻮاﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪﺣﻀﻮﺭﺕ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻧﺒﻮﺩ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻫﻢ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﻭﺯِ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺍﺷﮏ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺭﯾﺨﺖ.ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺒﺰ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ …

ادامه نوشته »

رسم زمانه – 13

وقتی رفت قرصهای رنگارنگ جایش را گرفتند اما هیچکدام، به اندازه ی او آرام بخش نبودند…وقتی رفتی، نه بزار مثبت فکر کنم… وقتی آمدی برایم فاتحه بخوان!وقتی زیادی باشی آدم هاترش میکنن. حیف ومیلت میکنن! باید کم باشی تامز مزه ات کنن….وقتی زیادی به کسی بگی دوست دارم. خیال میکنه …

ادامه نوشته »

رسم زمانه – 12

میخوای اذیت نشی…!؟ کلا بیخیال همه شو… آخرش ازشون برات هیچی نمیمونه جز پشیمونی….میدانم دیگر برای من نیستی… اما دلی که با تو باشد این حرفها را نمیفهمد..میدانم مفت نمی ارزم… بیخود چانه میزنم!! اقلا تو مرا ارزان مفروش.میدانم مقصر نه منم نه تو نه هیچ کس دیگر مقصر قواعد …

ادامه نوشته »