عاشقانه – 24

لیوان به لبت من لب لیوان؛ دیدی ز لبت بوسه گرفتم به چه عنوان؛
از بس ز لبت بوسه ای چون قند گرفتم؛ از قند لبت من مرض قند گرفتم

لیوان ز لبت بوسه زند، من لب لیوان
دانی ز تو من بوسه گفتم به چه عنوان
م را حبس کن در آغ وشت
م ن برای حصار بازوان ت و
مجرم ترین زندانی ام…..
ما ب هم نمیرسیم
اما…
بهترین غریبه ات می مانم ک تورا همیشه دوست خواهد داشت…..
ما با توایم و با نه ایم این است بو العجب / در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم
ما به دنیا آمدیم که قیمتی زندگی کنیم نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم
ما درویشیم و قلندروار میگردیم *ما عاشقانه پى دلدار میگردیم شراب تلخ نمینوشیم ولى مستانه میگردیم*لباس کهنه میپوشیم ولى مردانه میگردیم
ما را به جهان خوشتر از این یکدم نست
کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست
اى آنکه به اقبال تو در عالم نیست
گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست
ما رسم دوستیمان مثل نان نیست! 
که گرمش در سفره دل باشد و سردو بیاتش سهم نمکی! 
چه گرمای حضورت وچه سرمای نبودنت باشد، همیشه هستی… همین
ما صنف مجرد ها بعد از سالها جستجو ونیافتن نیمه گمشده خود به این نتیجه رسیدیم :خدا ما را کامل خلق کرده و نیمه میمه نداریم
ما فقیران بهردوست میکنیم جان را فدا
دوستان را تاج سرمیدانیم وخود راگدا
ما هردوبرای هم هرثانیه کم بودیم
کی جز تو نمی دونست
ماعاشق هم بودیم؟
ما هرچی تلخی بود امتحان کردیم
ولی دیدم هیچ چیز تلخ تر از ندیدنت نیست!
ما هم شکسته خاطر و دیوانه بوده ایم.
ما هنگامی که عاشق می شویم دوست داریم ضعف هایمان پنهان بمانند، البته نه به دلیل تکبر، بلکه به دلیل اینکه معشوق رنج نبرد.
((نیچه))
ما که رفتیم ولی به اونی که پیششی بگو “عاشقتم” تیکه کلامته…
ما که همسایه اشکیم ولی با دل تنگ / گر لبی خنده کند، یاد شما می افتیم…
ما که همه غصه مان عاشقی است پس چه شده سایه ای از عشق در این سایه نیست
ما که وزنی نداریم خدایا پس چرا به دل دیگران سنگینی میکنیم
ما که ویران شده یاد و خیالت هستیم
یاد ما هم نکنی
باز خرابت هستیم…
ما یک نفر بودیم!
و آن یک نفر
تو بودی…
از ما یک نفر،
یکی
عاشق‌تر بود
و آن یک نفر
تو نبودی…!
ماجرا این بود…
او صادقانه آمد…
من دیوانه وار عاشقش شدم
مادر!!
پیشانی ات بقعه ی همیشه امن یاد خداست
می بوسمش شاید پشت این ضریح حاجت روا شوم
مادر
نه تکرار میشود و نه تکراری…
یگانه داوری است که بعد از خداوند گناهان مان را بی منت می بخشد
مارا به جبر هم که شده سربه زیر کن….
خیری ندیده ایم از این اختیارها….
این حال من بی توست!!
خدا رو چه دیدی شاید غصه رد شد.
مارا فراق تو کشته، نه روزگار..
مرگ، جفا و گردشه گردون بهانه است!
ماشین به راه افتاد… حس میکنم اما چیزی از من به جا مانده؛ بر روی سینه می گذارم آهسته دستم را… جای دلم خالی!
مامانم همیشه میگه :میدونی چرافلانی وفلانی وفلانی رودوسدارم؟ چون اونامنوخیلی دوسدارن! من هم انقدربه دوست داشتنش ادامه میدهم تااوهم مرادوست داشته باشد
ماندم به تو ای گلشن زیبا چه نویسم
من مور صغیرم به سلیمان چه نویسم
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با این دل تنگم به عزیزم چه نویسم
ماندن به پای کسی که دوستش داری زیباترین اسارت است…اسیرتم
ماندگارترین متن ترانه تو ذهنم:
به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت……..
اهنگ خاکستری از (ابی)
ماه به من گت اگر عشقت به تو پیام نمیدهد چرا ترکش نمیکنی؟ به ماه نگاهی کردم گفتم ایا اسمان تو را ترک میکند زمانی که نمی درخشی؟
ماه من نماز آیات میخوانم وقتی گرفته ای…..
ماه من کجایی در این شب تاریکی؟! من به اعتبار تو فانوس نیاورده ام…!
ماه ها, من حال تو را هر روز پرسیدم
حالا میخواهم صبر کنم ببینم کی یاد من می افتی
وگرنه دلم پر میزند
اسمم را بی معرفت نگذار…
ماه همیشه پشت ابر نمی ماند…
گاهی پشت دست های توست…
وقتی که گریه میکنی…
ماه که همیشه پشت ابر نمی ماند گاهی پشت دستان تو می ماند وقتی گریه می کنی
ماه گرفتگی میشود وقتی که میخوابی بیداری هایت هم شق القمر است
ماهی تو، که بربام شکوه آمده است/آیینه ز دستت به ستوه آمده است/خورشید اگر محو تماشای تو نیست/دلگیر نشو! ز پشت کوه آمده است…
ماهی گیر دلش سوخت… این بار ماهی بود که از تنهایی قلاب را رها نمیکرد.
ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند و چون دریا آرام شد از بی هوایی مردند تلاطم زندگی حکمتی از خداست از خدا دلی آرام برایت آرزو میکنم نه دنیایی آرام
ماهیگیرعاشق ماهی نیست عاشق ماهیگیریست
ماییم که در ظلمت شب یاد تو هستیم
در دام بلا خفته ز بیداد تو هستیم
ماییم که با تیشه زنیم ریشه خود را
دلخوش به همینیم که رفیق تو هستیم
مبادا*گرفته باشی*که شهری را به نماز آیات وا میدارم…،
مبارک باشه لباس سفید عروسیت…
که سیاهی زندگی من بهای ناچیزی بود برای درخشیدن زیباییت در کنارش!
متاسفم برات ای دل ساده…
دل به هرکی دادی از سادگی دادی!
زندگیتو پای دلدادگی دادی!
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم….
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان
مترسک گفت :ای گندم;
تو گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند…
اما من عاشق پرنده ای بودم که از ترس من از گرسنگی مرد…
مثل سیگارم، ترکم نکنی ترکت نمیکنم…
مثل اسمان باریدن هنر هر کسی نیست…. نیستی ببینی هنرمندی شده ام بی تو!!!!!!!
مثل ان است ک شاهرگ احساسم رازده باشی…
بندنمی اید…
"دوست داشتنت"!!!
مثل او که در کنار ساحل دریا نشسته به امواج دریا دل بسته من هم نشسته ام در کنار ساحل قلب تو و دل بستم به تو دل بستم به امواج خروشان عشق تو
مثل بارون اگه نباری، خبر از حال من نداری،، بی تو پر پر میشم دو روزه.. دل سنگت برام میسوزه..
مثل برگی از درختا افتادم جارو شدم
مثل برف از تو دلت رفتمو پارو شدم
مثل تمام آن چیزهایی که تا به حال از من گرفتی
علاقه ام…. دلم… عمرم… و اعتماد صددرصدم…!
بگیر دیگر…
دستانم را بگیر
مثل دری بی دیوار
که باز و بسته اش پیدا نیست
بی تو من
خوب و بدم گم بود
مثل رعد اومد و مثل برق رفت، ولی خاطراتش را جا گذاشت
مثل سراب روی جاده ی خشک زندگیم میدرخشی، چیزی به پایانش نمانده ومن همچنان دوان دوان به سوی پایانش به دنبالت میدوم…
مثل لیوانی شده ام که لبه اش بریده باشد…
تشنه که شدی مواظب باش….
عجیب وحشی ام………!
مثل مهتاب که از خاطر شب می گذرد…
هر شب آهسته از آفاق دلم می گذری…
مثل هیزوم های مصنوعی شومینه میسوزم و تمام نمیشوم…
این است معنای درد…
مثل پروانه ها….
که جز آغوش گل….
شب هیچ کجا نمی مانند….
خوابش نمی برد دلم….
جز در خیال تو…………..
مثل یک اتفاق خوب… بیا… بیفت در زندگی ام…
مثلِ اشکهای دیشبم از چشمم اُفتادی عزیزِ لعنتی ام!
مثلِ یک آیینه ی بی رنگو رو باش؛ دلمو بشکن اما راستگو باش…!
مجازی هستیم…
اما…
دلمان مجازی نیست…
میشکند…
حواست به تایپ کردنت باشد.
مجنون با انگشت روی خاک می نوشت… لیلی لیلی… پرسیدند چه می کنی؟ گفت :چون میسر نیست من را کام او -عشق بازی میکنم با نام او.
مجنون تر از تو عاشق نمی بینم
اشکامو پاک کن محتاج تسکینم
آرامش من ای عشق دیرینم
بی تو هیچم بی تو می میرم
مجنون را دیدند روی خاک مینوشت :لیلی لیلی لیلی
پرسیدند دیوانه چه میکنی؟
گفت :چون میسر نیست من را کام او، عشق بازی میکنم با نام او
محبت تنها جوشکاری است که، دلهای شکسته را رایگان جوش میدهد.
محبت تو سکه است در قلک دل من، بیرون نمی آیی مگر به قیمت شکستن!
محبت را باید از دیونه ای آموخت که با لبخند برای مسافرای قطار دست تکان میدهد …
محبت سرجاشه/چه باشه چه نباشه
تو عزیز روزگاری/ چه داری چه نداری
محبت مثل سکه ای است که اگه افتاد تو قلک دلت دیگه در نمیاد اگه بخوای در بیاریش باید دلت رو بشکنی
محبت مثل گل زیباست، صدایت غرق خوبیهاست،
در این تنهایی غمگین صدایم کن، سکوتت را نمی خواهم،
صدایم کن صدایت را دعا کردم.
محبت مثل یک سکه میمونه
که اگه بیفته تو قلک قلب دیگه نمیشه درش آورد
اگرم بخوای درش بیاری باید اونو بشکنی!!!
محبت نه حساب است که فراموش شود نه چراغ است که خاموش شود… 
خدای خوبم تقدیر خوبانم را‎ ‎زیبا بنویس تا‎ ‎من جز لبخند آنها چیز دیگری نخوانم..
محبت نه در ازدحام روز گم می شود نه در خلوت شب…….
خواب یا بیدار به یادتم…..
محبوب من انقدر پاک است که خود را به بودن نیالوده است.
محض خاطر آن همه دیروز
نرو
کمی تحمل کن
ببین قطره های باران
وقتی که از هم جدا می شوند
چه زود می میرند
محمود جان بعد از رفتنت دلم نیومد به کسی جواب مثبت بدم منتظرم تا برگردی.
من از تو صبر ندارم. که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم
محکمتر از آنم که برای تنها نبودنم،
آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم؛
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
مخاطب خاص باشی یا عام
فرقی نمی کند
من اول شخص مفردی هستم
که عاشقت شده است.
مخاطب خاص من به سادگی یک لبخند رهایم کرد او رفت و من عاشقانه های بی مخاطبم را به حراج گذاشتم
مخاطب شعر های من
معشوقی است که هنوز به دنیا نیامده
نه تویی که مدتهاست از دنیای من رفته ای
مخاطبه خاص من، خاص بودن خاصیت توست، تورا دوستدارم چون انتخاب منی..
مدادم را به زیر قیمت فروختم دیگر کسی نوشته هایش راقبول نکرد.
مدام گفتی خیالت تخت. من وفادارتوام. ومن چه ساده لوحانه خیالم راتختی کردم برای عشق بازی تو با دیگری
مدتهاست دیگر پیام هایت نمیرسند! 
سیم بانان را خبرکنم! 
شاید کاجی افتاده باشد….
مدتهاست چهره ات را
عاشقانه در ذهنم نقاشی میکنم
کارم را خوب بلدم
هیس
بین خودمان باشد
بدجور سر کشیدن چشمانت گیر کرده ام!
مدتی میگذرد از تو ندار م خبری* بخدا دوری تو کرده به قلبم اثری*گر چه از دوری این فاصله ها مأیوسم*از همین فاصله ی دور دست تو را می بوسم
مرا اندکی دوست بدار اما طولانی……..
مرا با حقیقت بیازار، اما هرگز با دروغ آرامم مکن
مرا با خیالت تنها نگذار
خیالت اصلا به تو نرفته است…
مهربان نیست..!!
آزارم میدهد..
دلم خودت را میخواهد…
مرا با دوستت دارم صدا کرد… لبانم با لبانش آشنا کرد… میان جنگل سبز تمنا… مرا با دوستت دارم صدا کرد…
مرا ببخش که به تو پیله کرده ام… تنهایی سخت است آن هم یهو… کمی تحمل کن پروانه میشوم و میروم…
مرا ببخش…
که ساده بودنم دلت را زد
که عشق ورزیدنم چشمانت را بست
می روم تا آنان که توانا ترند
تو را به اوج بودنت برسانن
مرا ببخش، اگر دوستت دارم و کاری از دستم بر نمی آید.

مرا ببوس!
نه یک بار که هزار بار!
بگذار آوازه عشقبازیمان چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند،
آنها که بر سر جداییمان شرط بسته اند!
مرا به خاطر بسپار! شاید من آخرین نگاه باشم…!!!
مرا به نور ستارگان نیازی نیست… وقتی تو ماه منی.
مرا به کعبه چه حاجت
طواف می کنم مادری را که برای لمس دستانش وضو باید گرفت…
مرا تشویشی از جنس کبود ابر -یک ابر بی باران – در پیش است… صدایم کن صدایم…
مرا تنها نگذار، تازه گل همیشه بهاری مثل تو را پیدا کرده ام،
آنقدر در جاده های بی کسی گشته ام که همسفر مهربانی مثل تو را یافته ام
مرا در خلق هر مضمون به چشمان تو دینی هست
چرا منکر شوم این را؟ تو شاعر ساختی از من..
مرا دردي است اندر دل كه گر گويم زبان سوزد

وگر پنــهان كنم ترسم كه مغز استخـوان سوزد

مرا دریاب و یاری کن
کمی هم بیقراری کن
که دریابم تو را دارم
برای عشق کاری کن
مرا عشق سیه چشمان ز دل بیرون نخواهد شد – قضاى آسمان است این، دگرگون نخواهد شد
مرا عشق و تو را پروانه کردند به جرم عاشقی دیوانه کردند ندارم گلی بریزم زیر پایت خودم گل می شوم جانم فدایت
مرا محروم کردی از خودت، این داغ سنگین بود
چنان تحریم تنباکو برای ناصرالدین شاه…
مرا محکم تر در آغوش خود بگیر…
من هنوز هم نمی خواهم تو را…
به دست خاطرات ” لعنتی ” بسپارم…
مرا مهر سیه چشمان ز دل بیرون نخواهد شد
قضای آسمان این است و دیگرگون نخواهد شد
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
مرا کیفیت چشم تو کافی است ریاضت کش به بادامی بسازد
مرا
آنگونه که دوست داری تصور نکن
من سوژه گالری پرتره عکس هایت نیستم
من همینم، بدون فتوشاپ..
مراباخیالت تنهامگذار!!! اصلابه تونرفته، مهربان نیست، اذیتم میکند…
مراببخش، اگربه توپیله میکنم گاهی.. قدری طاقت بیاوری، پروانه میشوم ومی روم
مرابه ذهنت نه….! به دلت بسپار…. من ازگم شدن درجاهای شلوغ میترسم….!!!
مرام فقط مرام زندانی چون انقدر نامه واسه نامزدش فرستادکه نامزدش عاشق پستچی شد
مرجان لب لعل تو مر، جان مرا قوت/یاقوت نهم نام لب لعل تو یا، قوت
قربان وفاتم به وفاتم گذری کن/ تابوت مگر بشنوم از رخنه تا، بوت
مرد اون نیست؛ که از نعره اش دیوار به لرزه بیاد….
مرد اونه که از صدای نفس کشیدنش قلبت بلرزه…!!!
مردای واقعی…
زیباترین دختر دنیا رو دوست ندارن
اونا دختری رو دوست دارند که بتونه دنیاشون رو به زیباترین شکل بسازه…!!
مردم این شهر
دردی دارند ابدی
اسمش را گذاشته اند
"یار"
هم در بودنش می نالند
هم از نبودنش
مردم برای نفس کشیدن به ۱چیز نیاز دارند، اکسیژن اما من برای نفس کشیدن به دو چیز نیاز دارم؛ اول تو دوم اکسیژن…
مرسی که هستی وهستی را رنگ می امیزی هیچ چیز از تو نمیخواهم فقط باش فقط بخند فقط راه برو.. نه.. راه نرو میترسم پلک بزنم دیگر نباشی…
مرهم زخمهایم کنج لبان توست…
بوسه نمی خواهم!
برایم سخن بگو…
مرور می کنم
خاطراتمان را
اما مگر
کپی برابر اصل می شود؟!!!
دلم تنگته…
مروی ای مرغک زیباکه به هررهگذری…
همه دیو اندکمین کرده نبینندتورا….
دورازدست وفا؛ پنهان ازدیده ی عشق…
نفریب اندتورا.
مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم
مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم
مرگ اغاز دوباره برای کسیست ک با عشق مرد
مرگ انسان زمانی است که:
نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد…
و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن…
مرگ شیرین ِ من در آغوش توست…
وقتی می گویی دوستم داری،
گلوله بارانم میکنی…
مرگ….
هم مثل توست…
عطر میزند
تنش را برهنه میکند
و با همه میخوابد!!!
جز آن کس که او را به انتظار نشسته……!!!!!!!!!
مزاحم شدم ببینم. گلخونه قلبتون واسه یه شاخه گل تنهاجاداره؟
مزخرف تر از تو، من آدم ندیدم
عذاب دل به غیر از تو من، جایی ندیدم
میگی آرامش از من، در تو پیداست
ولی من از تو آرامش نگیرم
مساحت کره زمین رو بر مساحت نوک سوزن تقسیم کن!
به جوابش کاری نداشته باش
فقط میخواستم بگم اینقدر دوستت دارم
مست عشقم مست شوقم مست دوست
مست معشوقى که دنیام مال اوست
مستى من مستى انگور نیست
مست اخلاق توام، انگور چیست
مسج اورژانسى :همین آلان که دارى مسج مى خونى، خودت روماچ کن، دلتنگت شدم!
مسلما جاذبه زمین هیچ مسولیتی درقبال افتادن انسان ها در عشق را ندارد! انیشتین
مسیر چشم هایت را شبى نگاه کردم
چراغى نیست, راهی نیست
چگونه بى تو برگردم؟

مشت زدم بر زمین
تکه ای خاک برداشتم
بوییدمش
بوسیدمش
آری این همان یارخلق نشده من است
مشترک تازگی های دور از دسترس و همیشه نزدیک من' دست از سرت برمیدارم تا دیگران نفهمند دستم برچشمان رنگ عسل توست.
مشترک عزیز دوری شما قابل تحمل نیست لطفا قبض دلتنگی خود را پرداخت کنید
مشترک پر مصرف! چراغ یادتان،
همیشه در دل من روشنه
حتی در ساعات اوج مصرف!
مشترک گرامی چراغ یادشمادردل ماهمیشه روشن است حتی درساعات اوج مصرف!
مشتی آب از کف دریا بردار
مشتی خاک از کویر
قلبی دیگر قالب بزن
و در سینه ام تعبیه کن
برای عشق تو، یک قلب کافی نیست…
مشتی از خاک برمیدارم شاید… شاید این همان نیمه ی گمشده من باشه که خدا یادش رفته خلق کنه.
مشتی خاک برمیدارم،
شایدآن نیمه ی گمشده ی من باشد؛
که خدایادش رفته است بسازد…!
مشغول دل باش نه دل مشغول…
مشنو از نی، نی نوای بی نواست/بشنو از دل، دل حریم کبریاست
نی چو سوزد تل خاکستر شود/دل چو سوزد محرم دلبر شود
مصنوعی لبخند زدنت را میگذارم به پای هر چیزی…… الا اینکه دلت را زده باشم
مطمئنم آخرین دیدار نبود .. تو همیــن دنیا تو رو می بینم خبری از تو به دستم می رسه ! من به هر دوبـاره ای خوشبینـم
معتاده به دختره متلک میگه :چشاش بیشت لباش بیشت تیپش ییشت. دختره برگشت و گفت :گم شو اشغال. معتاد گفت :انژباط شفر
معجزه اون اس ام اسیه که میتونه حال تورو تو ایکی ثانیه عوض کنه!!
معجزه بهشت! تنفست می کنم تا دم مرگ. پروانه اولت منم، مهم نیست اگر دومی، سومی، و هزارمی را به رخ بالهای سوخته که هیچ، خاکستر شده ام بکشی.
معجزه تویی!
اما رخ نمی دهی…
معجزه یعنی تو در خیالت گاهی به من فکر میکنی…!
معلم برای سفید بودن دفتر نقاشیم مرا تنبیهم کرد، همه بهمن خندیدند اما من خدایی راکشیده بودم که همه میگفتند دیدنی نیست…..!
معلمم گفت الف: گفتم او. گفت ب: گفتم با او. گفت پ: گفتم پیش او. گفت ج: خواستم بگویم جدایی. گفت نگو!
معنی دوست داشتن رو بهم فهموندی ای رفیق نارفیق
معنی کردن حرف دل به زمان زیادی نیاز داره
اما خلاصش اینه که خیلی برام عزیزی
دوست دارم……………..
مغرور، ولی دست به دامان رقیبان…
رسوا شدم و طعنه شنیدم تو چه کردی؟
مـــــــــــــي توانم بــــــــپرسم چــــــــه عطري مي زنــــــــــــي؟ بـــــــــوي خوشــــــبختي مي دهـــــــــي انگار
مـن تنــها مخلـــوق خــدا هستــــم کــه روز مـرگم را مـی دانــم !!! کـافـی است تـــو بـروی …
ممنوع السفرم کرده اند….. خودت میدانی باخیالت به کجاها که نرفته ام……
ممکن است در تمام دنیا یک نفر باشی ولی برای بعضی افراد تمام دنیایی.
ممکن است شاهزاده ام را پیدا کنم اما پدرم همیشه پادشاه من خواهد ماند! :*
من " تو " رو به دلم قول دادم… نگذار بدقول شم…!
من "باید" تو را ببینم
حتی شده برای یک لحظه
فقط برای پس دادن یک امانت
من "جانم" را از تو دارم…
من + تو = ما… یادته؟؟؟؟
حالا
من + اون = ما… تو هم به درک!
من «خاطرت» را می خواستم؛
نه «خاطره ات» را…!
من ، تو ، او ، ما ، شما ، ایشان

ببین حتی تو صرف ضمایرمان هم اول تنهایم بعد پای یکی دیگه در میان است تقصیر من و تو نیست همیشه از ابتدا یادمان داده اند

من آمدم که یک شبه شاعر شوم تو را.. اما برای وصف تو عمر قرون کم است.. من آه می کشم که چه می خواهی از دلم.. باور مکن کشیدن آه از درون کم است..
من آن آهوی تنها در کویرم / که می خواهم در آغوشت بمیرم
من آن بینوای خانه بر دوش که از هر خاطری گشته فراموش…
من آن خنجر به پهلویم ک دردم را نمیگویم /به زیر ضربه های غم نیفتد خم ب ابرویم/مرا اینگونه گر خواهی دلت را آشیانم کن
من آن شب سیاه سکوتم
ازخاکسترآتشکده خاموشِ نگاهت
برخیز~
من آن شمعى که تاروشن کنم ویرانه خودرا. بسوزم من بسوزانم پرپروانه خودرا
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرد ز بى آبى ولى با منت و خوارى پى شبنم نمىگردد
من آنقدر دیوانه‌ام
که وقتی دورم میزنی
باز نگران تواَم،
سرت گیج نرود!
من آهنگ غریب روزگارم
غمی در انتهای سینه دارم
تمام هستی ام یک قلب پاکه
که آنرا زیر پایت میگذارم
من ابرم که بارانش توهستی
همان یوسف که کنعانش تو هستی
مسافر میشوم تا اخر راه
در آن راهی که پایانش توهستی
من ارگ بم ام خشت به خشتم متلاشی/تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی/ در هر نفس این است دعایم/ همه جانا/در زیر وبم زندگی آزرده نباشی
من از احتمال حضور تو در جهان زنده ام، خیال کن که واقعاً باشی….
بی‏ هیچ احتمالی نخواهم مُرد…
من از اینکه تو خوشبختی نه آرومم نه دلگیرم ی جوری زخم خوردم که نه میمونم نه میمیرم!!!!
من از تنهائی و برگ ریزان پائیز من از سردی سرمای زمستان
من از تنهائی و دنیای بی تو می ترسم
خداوندا
من از تو روح و باطن و وجودت را نمیخواهم من از تو خودت را میخواهم همین که دستت را در دستانم بگذاری میفهمم که تمامت سهم من است
من از حرارت چشمانت یخ میزنم و از سرمای نگاهت آتش میگیرم … مردانگی های تو فیزیک را هم نابود میکند ، من را که دیگر هیچ
من از دنیاى تو بیرون نمیرم
نگو فرداى ما با هم یکى نیست
چه فرقى داره بى تو زنده بودن
همیشه زنده بودن زندگى نیست
من از دیوانگی خالی نخواهم بود تاهستم
که رویت میکند هشیار و بویت میکند مستم……..
من از روز ازل دلدار نداشتم
مرا تک آفریدی، یار نداشتم
پی دلدار خود بارها گشتم
ولی جز به تو من بیمار نداشتم
من از عشق بارون به دریا زدم…
به بارونو به آسمون دعوتیم…
چه مهمونیه باشکوهی شده…
تو این لحظه هایی که هم صحبتیم…
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شب ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم ، تو را دوست دارم
من از لب تو منتظر یه حرف تازم
تا قشنگ ترین قصه ی عالم رو بسازم
من از چیزی نمیترسم…
اما میان بازوان تو امنیتی ست که ترس را زیبا میکند..
من از یاران عاشق مینویسم
ز خورشید حقایق مینویسم
نه از باد و نه از شبنم نه از گل
من از داغ شقایق مینویسم
من ازاین فاصله دلگیرم، بی تواینجاچه غریبانه شبی میمیرم،
ساعت گریه وغم هیچ نمی خوابدومن.
درالفبای زمان خسته این تقدیرم.
من ازطرح زیبای هرخاطره، سلامی غزل گونه خواهم نوشت، که باورکنی دورم ازتو، ولی لحظه هایم پرازیادتوست…
من ازطرح نگاه تو امیدمبهمی دارم نگاهت رانگیر ازمن که باآن عالمی دارم. اگردورم زدیدارت دلیل بی وفایی نیست, وفاآن است که نامت رانهانی زیرلب دارم.
من ازَت خاطره دارم، خاطره درد کمی نیست.
من اما با تو…
با آغوش گرمت…
با تمام بوسه هایت…
روی همین زمین به اوج میرسم
من انقده مرد بودم ک ببینم تو داری با کسی خوشبخت میشی….
من اگر بغض بودم هیچ وقت تو گلوی یه مادر نمیشستم…!
من اگر تنهای تنهایم تو با من یار باش
من اگر میخندم به اجبار عکاس است… وگر نه بی تو ما کجا…. خنده کجا…
من این صبر رو مدیون لبخندتم
چی می خوام تا رویای تو با منه
چشاتو تو دنیای سردم نبند
که اینده تو چشم تو روشنه
من اینجا تو انجا نیمکت های دنیا را چه بد ساختند
من اینجوری نمی تونم
یه سدی بین قلب ماست
تو باید غرق شی در من
بفهمی کی دلش دریاست
من باختم قبول…! ولی آنها که بردند هنوز به باخت من نرسیدند!!!!
من باید به بچم بگم که………….. همه چی از یه "لایک" شروع شد…………!
من بدونِ تو نمیمیرم خاطرت جمع؛
برو با عشقِ جدیدت خاطرہ جمع…
من برای بیداری های شبانه ام چراغی نمیخواهم " خیال تو " مرا کافیست
من برای سالها می نویسم
سالها بعد که چشمان تو عاشق می شوند….
افسوس که قصه ی مادر بزرگ درست بود
همیشه یکی بود یکی نبود…
من برای مادرم عین یه دختر بودم.
بعداز مرگ مادرم دختردار شدم, که برام عین مادر باشه.
[دیالوگ اردلان در مادرانه]
من به اعجاز دو چشمان تو ایمان دارم به خدا گر تو نباشی بی تو من یک بغل احساس پریشان دارم
من به تنهایی این دل مشکوکم!
یا دلکم دل نیست ٬ یا آن که در دل است ٬ اهل دل نیست
من به تو پیوستم, گفتم اى کاش پناهم باشى
همه جا و همه وقت دست تو در دستم, تکیه گاهم باشى
و تو گفتى هستم, تا نفس هست کنارت هستم
من به خود میبالم که دراین عصر یخی دوستی دارم که دلش آینه ی خورشیداست!!!
من به دریایی بودن وجودتوایمان دارم پس نگران پیاله به دستان روزگارنباش. هیچ دستی توان کاستن ازاین بی کرانه راندارد؛ هیچ دستی…
من به قلبم افتخار می کنم
با آن بازی شد، زخمی شد، سوخت و شکست
اما به طریقی هنوز کار می کند…
من به مهمانیه چشمان تو عادت دارم تو مرادعوت کن…
من بهار را بی تو دوست ندارم
من عشق را بی تو دوست ندارم
من نفس کشیدن را بی تو دوست ندارم
من زندگی را بی تو دوست ندارم
من بی تو یه مرگه مضمنم…
یه آرزوی پوچ که غیر ممکنم…
من بی صداترین فریادها رابرایت می فرستم تابدانی درسکوتم هنوزم به یادتم!
من بی می ناب زیستن نتوانم/بی باده کشیده بار تن نتوانم/من بنده ان دمم که ساقی گوید/یک جام دگر بگیرو من نتوانم
من بیادت آه را برروی غم حک میکنم… تا بدانی انتظارت یعنی اوج عشق..
من تمام ستاره های آسمون رو دوست دارم ولی
اونا در مقایسه با ستاره ای که در چشمان تو
میدرخشه هیچند!
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم
من به عشق منتظر بودن همه صبرو قرارم رفت
بهارم رفت عشقم مرد یارم رفت
من تنهایی را با تمام تنهایی هایش دوست خواهم داشت چراکه به این باور رسیدم :فقط تنهایی است که هیچگاه تنهایم نخواهد گذاشت….
من تو شوم تو قصه ها
تا من بسوزانم مرا
بی مرگی از تو مردن است
این معنی عشق من است…
من تورا دیدمو آرام به خاک افتادم / و از آن روز که دربند توام آزادم
چایه داغی که دلم بود بدستت دادم / آنقدر سرد شدم از دهنت افتادم
من خاطرت را میخواستم نه خاطـــــــــــــــره ات را …
من خدا را به خاطر خدایی که تو را خلق کرده دوست دارم…
من خواب دیده ام که تو تعبیر میشوی….
من خود دلم از مهر تو لرزید مگرنه؟
تیرم به خطا میرود اما به هدر نه
دل سنگم و بد عهد, زبان بازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگرنه؟
من دانم تو می خوانی ز چشمم حرفهایم را نمی دانم تو می بینی نگاه بی صدایم را که می گوید بدون مهربانیهای بی حدت… بدون عشق تو، هیچم..
من در این خلوت خاموش سکوت اگر از تویادی نکنم می شکنم…
من در تلاشم که در یادم بمانند!
و تو سعی می کنی که فراموش کنی خاطراتمان چه بلا تکلیفند!!!!!
من در شمال نقشه ام تو در جنوب نقشه ای کاش دستی نقشه را ازمیانه تا کند
من در غم تو, تو در وفای دگری
دلتنگ تو من, تو دلگشای دگری
در مذهب عاشقان روا کی باشد
من دست تو بوسم, تو پای دگری
من در چشمان تو کتاب زندگی ام را خواندم هربار که مژه هایت برهم می خورد یک صفحه از این کتاب برایم ورق میخورد
من در کنار همه،
یک نفر را
که
همه ی زندگی ام بود..
کم دارم!
من درآخرین ثانیه رفتنت یخ بسته ام برگشتنت تنهانمکیست یرزخمهایم
من دراین کلبه خوشم
تودرآن اوج که هستی خوش باش
من به عشق توخوشم توبه عشق هرکه هستی خوش باش!!!
من درد ترا از دست آسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگاری دردی دارم
کان درد به صدهزار درمان ندهم
(مولوی)
من درد میکشم…
تو چشم هایت را ببند، سخت است بدانم میبینی وبیخیالى..
من دردتورازدست آسان ندهم
دل برنکنم زدوست تا جان ندهم
ازدوست به یادگاردردی دارم
کان دردبه صدهزاردرمان ندهم
"مولانا"
من دل به کسی جز به توآسان ندهم/چیزی که گران خریدم ارزان ندهم/صدجان بدهم در آرزوی دل خویش/وان دل که تورا خواست بصدجان ندهم
من دلم می خواهد، بنویسم از عشق
قلمم باش و بگو
دل هر پاره کاغذ تنگ است
بنویس:
دل هر شیشه مه روی زمینی سنگ است
من دلمو پیش تو جا گذاشتم/اما خودم جایی پیشت نداشتم اینجورى شد قصه ى رفتن من/هیچ وقت نگو بهت وفا نداشتم
من دهقان فداکاری شده ام که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت و تو قطاری که چشم دیدن مرا ندارد!
من دچار آسمم
این هوا آلودس
تو اگه برگردی
ماسک اکسیژن هست
من را
مهر و موم کن
با لبانت
بگذار همه بدانند
من دست خورده ی
آغوش تو هستم
من راه تورا بسته…
تو راه مرا بسته…
امید رهایی نیست…
وقتی همه دیواریم…
من راه رفتن زیر بارونو خیلی دوست دارم چون هر چی از دوری عشقت گریه کنی کسی نمیفهمه!!!!!!!!!!!!!!!!!
من رفتم اما تنهایک نفر رفتنم را دید. آن هم سایه سیاه پوشم بود….!!
من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم
من رو خدا هم دوست نداره،
تو که دیگه بندشی…
من زندگی را ساده گرفتم اما فکر کنم زندگی مرا سخت گرفته….
زندگی ولم کن
من زنم
مرا پریشانی موهایت که نه
مرا ته ریش خسته ی صورتت
دیوانه میکند
عاشقتر میکند
من سزاوار این"فراموشی" نبودم… همانطور که تو، لایق این"عشق"نبودی…
من شعرهایم را از چشم های تو می دزدم…
دیوان قشنگیست چشمانت…
من شنیده ام که طبیب دل بیمارانی… پس طبیب دل من باش که بیمار تؤم
من شکستم تا تو را عاشق کنم
بعد من باران فقط آب است و بس
هر که بعد از من سراغت را گرفت
زشت یا زیبا فقط خواب است و بس!!
من شکستم تاتوراعاشق کنم/بعدمن باران فقط آب است وبس هرکه بعداز من سراغت راگرفت زشت یازیبا فقط خواب است وبس……
من عاشق آن دیده چشمان سیاهم،
بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم،
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است،
من طالب آن مستی و خواهان گناهم
من عاشق نیستم… فقط گاهی حرف تو که میشود… دلم مثل اینکه تب کند!… گرم و سرد میشود… آب میشود… تنگ میشود.
من عاشقهِ اون بوسه ی هول هولکیتم…
دیرت شده… ولی از خیرش نمی گذری!!!
من عبورم یه عبور زرد زرد
که همیشه سر هیچی گریه کرد
تو حضوری یه حضور آتشین
حالا زوده که بری فقط همین
من عشقت رو به همه دنیا نمیدم.. حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم.. با تو میمونم واسه همیشه
من غریقى تنها در دل دریایم,
که گرفتار به گرداب دو چشمان توام, غرقم کن…!!!
من فقط به تو مینازم.. تو به هر که میخواهی ناز کن.. میدانم که در آخر نصیب من خواهی شد
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم,
اونقدر زنده بمونم تا برای تو بمیرم!
من فقط یک واسطه بودم، دل را خدا داد و تو هم بردی!
من قلبم رو از جنس گاو صندوق درست کردم تا هیچ وقت با شعله نگاه کسی نسوزه و با کلید هرکسی باز نشه، تا صاحب اصلی خودش اونو پیدا کنه.
من لقمه ی بزرگتر از دهانت بودم برای همین مرا خرد می کردی!!!!!!
من لوس ترین دختر دنیام وقتی قراره تو نازمو بکشی…
من ماندم تنها
توی این دنیا
ازدرد دوریت
ای داد بیداد!!
من مانده ام اینکه بنده باشم یا نه؟
بازی بکنم برنده باشم یا نه؟
با چشم خودت اشاره ای کن از دور.
ای عشق بگو پرنده باشم یا نه؟
من مبتلا به تو،
تو در فکر فریب…
این حق من نبود…
من مثل بادکنکی به دست کودکی ، هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم … نخ را قطع کنی ، میروم پیش خدا
من مثل تو، تو مثل من کی مثل ما میشه
من مرده ی فکردن به توام، فکرکن! حتی مرده ی من هم به تو فکر میکند…
من معتقدم که ما جوان میمیریم
مابین زمین واسمان میمیریم
لبهای منو وتو لاله اند و لادن
از هم که جدا کنندمان میمیریم
من معجزه نبودم…. تو هم نبودی ولی ما….باید که برای هم اتفاق می افتادیم!!!!
من منتظرم…
وقتی می آیی٬ لباس چهارخانه ات را بپوش…
منتظرم تا در یکی از خانه ها٬
درست یک وجب پایین تر از شانه چپ٬ خانه کنم!
من میبافم، او نیز میبافد، من برای او کلاه تا سرش را گرم کنم، او برای من دروغ تا دلم را گرم کند
من میدانم که تو خواهی آمد…
و بر من در جایی که بادها میوزند…
گریه خواهی کرد….
این باید همه آن چیزی باشد که من میخواهم…
من میرم ولی باز تو بدون همیشه/یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه
من مینویسم تو بگو متن ضعیف. توبگو تکراری
عشق است ایران من ایران من ایران من عشق است
من مینویسم دیدار…
تو اگر بی منو دل تنگه منی یک ب یک فاصله ها را بردار…
من مینویسم وتونمیخوانی!
اما
مخاطب که توباشی
مدیونم اگرننویسم…
من نمی دانم؛
چرا احساس مسئولیت را نیاموخته ای…؟!
چند بار بگویم: در برابر من که ادعای عشق داری، مسئولی…!!!
من نمیتوانم بتو ثابت کنم که دوستت دارم
زمان این کار را خواهد کرد…
من نمیدانم توازبارانی یا که ازنسل نسیم…؟
هرچه هستی گذارانیست هوایت، بویت.
فقط آهسته بگو بادلم میمانی….
من نمیدونم بعضی دخترا چرا اِنقدِ حساسن…!!!
اسمشو به جایِ مریم، مهسا صدا کردم…
قهر کرد رفت…!!!
من نمیدونم چجوری یه عمری بی تو سر شد
من نمیگم که یه عمری در کنارتو هدر شد
من نه فرهادم ، نه مجنونم ، نه بیژن ، من همان عاشقِ ساده دلِ تنهام که بی تو هیچم
من نگران تو
ولی
تو نگران دیگری
من نیاز دارم به مرگ!!
من نیاز دارم به تو!!!
من زندگی میکنم در roya
دنیای من خیالیست.
من نیز تمام شدم…
دفترم را ببند و بینداز دور…
دفتری دیگر باز کن…
میدانم…
حکایتت همچنان باقیست….
من هر بار خود را به نفهمی میزدم، و او باز از نفهمی من سوء استفاده میکرد،،،
من همانند پلی بودم برای عبورت، رسیدی دست تکان بده من خود فرو میریزم.
من همیشه کنار درخت قدیمی خانه تان
با یک صندلی اضافی می نشینم!
شاید که وقتی آمدی
پاهایت خسته باشد
من همین یک نفس ازجرعه جانم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی راتوبنوش
من همینى که هستم مى مانم و تو همینى که هستى باش!
من محو لبخندوزیباییت
وتو فوق العاده ترین انسانى که در دنیا وجود دارد
من هنوز دسش دارم سفورا رو ام اون دودله من دوسش دارم حتی دلش جای دیگس بی وفایم
من هنوزم به پایت ایستاده ام،، نبین اینچنین ضعیف شده ام،، مرد را درترازو نمیگذارند…
من هوش و حواسم پی چشماشه
ای کاش که عاشق نشده باشه
ای کاش بدونه خیلی می خوامش
از وقتی که رفته, رفته آرامش
بابک جهانبخش. ای کاش!
من هیچم و تو در تمام هیچ من همه ای…
من و

شمع و

پروانه و

یک دنیا خیال…………………

من و تو در کنار هم، تو در آغوش منی و من غرق در احساساتم
سکوت سهم این لحظه عاشقانه،
در قلبم فریاد میزنم عشق من دوستت دارم صادقانه
من و بودم و تو و خدایی که شاهد عشق ما بود
اما حالا تو هستی و او و منی که شاهد عشق شماست
من و تو عاشق بی تدبیریم
بی خبر از گذر تقدیریم
در هوای بی کسی می میریم
ولی از هم فاصله می گیریم
من و مهتاب به ضیافت آمده ایم
به سرشک آفتاب به جهان آمده ایم
یک سبد چشمک و لبخند هدیه ی شب
من وتو،، ما،، شده ایم، با وفا آمده ایم
من و یاده تو..
و انگشتانی که لزج می شود،
هر شب.
دردناکترین خاطره هایم،
شده شیرین ترین آرزوها برای من…!!
من وتو حادثه ای بودیم تا رخ دهیم
در آغوش هم…
من وجودم به تو مدیون و دلم مامن توست آرزویم نظری روی تو و دیدن توست من اگر دور ز تو هستم و دلتنگ شدم با صدای خوش تو غرق در آهنگ شدم . .
من پر از سکوتم امروز
و پر از حر فهای نا گفته…
تو باش و آرام مرا دریاب…
ای وجودت بانی این ماجرا….
من چرک نویسِ احساساتِ تو نیستم!
" دوستت دارم" هایت را جای دیگری تمرین کن!
من که باور ندارم اونهمه خاطره مرد… عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد
من که میدانم به دنیا اعتباری نیست
بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست
پس چرا عاشق نباشم؟؟؟؟؟؟؟؟
من که نباشم دنیا یک 'من' کم دارد
تو که نباشى من یک 'دنیا' کم دارم
من که نه ولی گوشی دلش برات تنگ شده بود هنگ کرده بود خواست صدات تو گوشی بپیچه تا لذت ببره…
من که هر ثانیم وابسته به ثانیه تو من که حتی لباس تنم به سلیقه تو بود.
پس چرا؟؟؟
من که همیشه مات تو بودم، منو کیش نکن. چرا بد تا کردی؟ مگه گناهی کرده بودم… منو لهه کردی، عاخه مگه چه حقی داشتی؟
من که چیز زیادی نخواسته ام
ماه را خواسته ام و گاهی تو را
که اگر ماه نبود
روشنی شبهایم شوی…
من که کاری به کارِ کسی ندارم
فقط…
دوستت دارم…
همین…
من گاهی ترشم گاهی شیرین.. اما تو همیشه برایم تلخ بودی.. تلخ.. تلخ
من یک دخترم… مرا پریشانی موهآیت نه! مرا ته ریش خسته ات دیوانه میکند…
من یک سیلی به تو بدهکارم وقتی آن همه تمبر “دوستت دارم” روی گونه هایت چسباندم…
وقت رفتن باید مهر “باطل شد” رویشان می زدم!
من – تو = تو + اون
به همین راحتی!!
من! عاشق نیستم گاهی حرف تو که میشه دلم مثل اینه که تب کنه گرم وسرد میشه اب میشه تنگ میشه اینکه عاشقی نیست!!!!!!!؟؟؟؟؟؟ هست؟؟؟؟!!!
من, از این منی که هر لحظه دلتنگ توست،
متنفرم!!!!
من. عاشقتم و دگر هیچ
من،
شعرم،
نفسم،
به چشمان تو بند است..
نبندشان…
منتظر میمانم و ثانیه های شب تنهایی را میشمارم تا یک شب با نفس های تو خوابم ببرد
یاس
منتظر کسی باش که اگر حتی در ساده ترین لباس هم بودی حاضر باشه تو رو به همه دنیا نشون بده و بگه که این همه ی دنیای منه
منظور شاعر از "تو را من چشم در راهم شباهنگام" چی بوده به نظرتون؟ یعنی قرار عاشقانه بوده؟! آخه "شباهنگام"ش یکم مشکوک میزنه!!!؟
منم آن شعله آتش که از هر شمع برخیزم… تمام هستی خود را فقط به پای تو ریزم… درون قلب من فرمانروایی کن… که از موی تو برخیزد همه عطر دل انگیزم…
منم تنهاترین تنهای تنها. وتوزیباترین زیبای دنیا. منم یلدای بی پایان عاشق. توبودی مرهم زخم شقایق. نگاهت راپرستم ای نگارم. فدای تارمویت هرچه دارم
منم مثل تو بودم یه روز تنهام گذاشتن/یه دریا اشک حسرت توی چشمام گذاشتن♥
منم مجنون لیلایی که صد لیلاست مجنونش
تقدیم به شب هجران
منم، قید همه رو به خاطر تو زدم، که دیگه دل به کسی جز تو ندم، این و بدون عاشق تو منم……..
منو اونطور که دوست داری تصور نکن
من سوژه ی گالری عکس هات نیستم
بزار راحت بت بگم
من، همینم
بی فتوشاپ
منو تو پنجره ی سرد زمستون غمیم
منو تو هرجابریم هرجا باشیم مال همیم
منو عاشق خودت کن…
میخوام در گیر تو باشم….
میخوام بیشتر از گذشته…
تو دقایق تو باشم….
منواین شبواین تب زیرصفر
منواین ترانه که هذیونمه
نمیدونی حالم وخیمه چقد!
که حتی خداهم پریشونمه….
منکه باور ندارم، اونهمه خاطره ها مرد… عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد
منی که کنارش "تو" نباشد"من" نیست . توهمی از "بودن" است با یک مشت نفس خیالی…!
من‌ تنها توان‌ِ رسیدن‌ به‌ تو را دارم‌!.. .
مهتاب چه خوش است برای دزدیدن یار
دیوار بلند است و پاسبانش بیدار
حمله کنیم، رخنه کنیم دیوار را
یا سر بدهیم یا بوسه خوریم از لب یار…
مهربانترازمن دیدی نشانم بده
‏.
‏.
‏.
‏.
‏.
کسیکه بارهابسوزانیش وبازهم با"عشق"نگاهت کند…
مهربانه من:
چگونه از یاد می روی!!!
وقتی که بر صخره وجودم کتیبه ای…
مهربانی را از معرفت تو اموختم. پس مهربان ماندم که معرفت تو را از دست ندهم…
مهربانی مرا نشانه ضعفم مپندار
مهربانی
تزیین لحظه هاست برای مهربانیت جوابی جز دوست داشتن ندارم! مهربانی
تزیین لحظه هاست برای مهربانیت جوابی جز دوست داشتن ندارم!
مهربانیت آن قدر زیباست که سنجاقکی بدون ترس روی کف دستت آب خواهد خورد…. مهربانم
مهربانیت از دور هم نزدیک است، فهمیده ام جغرافیا دروغی بیش نیست…
مهربانیت انقدر زیباست که سنجاقکی بدون ترس از کف دستت آب می خورد……….
مهربانیت را به دستی ببخش؛ که می دانی با او خواهی ماند….
وگرنه حسرتی می گذاری بر دلی که دوستت دارد…!!!
مهربانیت را مرزی نیست ای مهربان یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینش قلبت را بوسیده.
مهربانیت رابه دستی ببخش، که میدانی بااو خواهی ماند…
وگرنه حسرتی میگذاری بردلی که عاشقش کردی…
مهربونیات زیاده که هنوزخوب وصبوری مثل یه حس قشنگی حتی وقتی خیلی دوری. 

مهره ها را بهم بریز….
بازی نمی کنم در شطرنجی که شاهش تو نیستی.
مهره هارابهم بریز! بازى نمیکنم درشطرنجى که توشاهش نیستى
مهم نیست اگر انسان برای کسی که دوستش دارد غرورش را از دست بدهد؛ اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ غرور، کسی را که دوست دارد از دست بدهد.
ویلیام شکسپیر
مهم نیست هوا سرد باشد یا گرم
من بهانه میگیرم
تو دهانم را با یک بوسه ببند…
مهم نیست که به هم بیایم یا نیایم مهم اینه که باهم بریم، باهم بیایم وباهم بمونیم…
مهمترین حرف میان دونفر همانیست که هرگز به هم نمیگویند…
مواظب باش تو جزیره آدم خوار ها نری
آخه تا بیای ثابت کنی آدم نیستی خوردنت!!
آخه اونا که فرشته ندیدن
مواظب خودت باش یک تار موی تو شاهرگ من است.
موج اگر میدانست ساحل دستش را نمیگیرد برای رسیدن به او هیچ وقت تلاش نمیکرد.
موسیقی دوریت راچه کسی میسراید که صدای سکوتش همه هستی ام را فراگرفته…..؟؟
موقع رفتن گفت توراهم میبرم گفتم کجا؟ گفت ازیادم!
موهایم را آنقدر کوتاه میکنم تا خاطره ی انگشتانت را از یاد ببرند.. دیری نمیپاید… خاطراتت دوباره میرویند
موهایم..
که یکدست..
همرنگ ِ دندانهایم شد!
باز هم..
با عشق..
می نویسم:
دوستت دارم…
مى خواهم گره بخورم در تو ! آنقدر سخت که با دندان بازم کنى
مىخواهم گره بخورم درتو
آنقدر سخت که بادندان بازم کنى.
مي دانم تا پلک به هم بزنم مي آيي ؛ با انار و آينه دردست هايت !!. به قول ِ فروغ : ” من خواب ديده ام ”
ميدوني فرق تو با اشک چیه؟اشک از چشمم میفته ولی تو هيچ وقت از چشمم نميوفتي!
ميگويند دل تنگت نباشم!
خدای من… انگار به آب ميگويند خيس نباش!
مَن هَمان دُختر ِتُخس ِ بَداَخلاق ِ مُزخرفَم
که هَمگان می پِندارَند بُتی هَستم اَز جِنس ِغُرور
اَما هَمان ها چه میدانَند اَز دَرونِ مَن
مُنْتَظِرِ….
خُدآحآفِظى "مَن" نَبآش!
"مَن"؛
هَر کِه رآ
بِه خُدآ سِپُرْدَم…..
دیگَر پَس نیآورد…!
مُهم نیست!
که تو با من چه میکنی
بیا ببین
"بَرای تو"
من با خودم چه میکنم
مچاله کرد، شکست، خط زد… خلاصه راحت شد، ارث پدرش که نبود، دل من بود…
مچاله کن. بشکن. خط بزن. ارث بابات که نیست دل تنهای منه.
مچکرم باران…
من بودم…
خیال او هم بود…
فقط تو نبودی…
مگذار که یاد ما را طعم تلخ این حقیقت ببرد
این حقیقت است که از دل برود هر آنکه از دیده رود
مگر فاصله ی قلب تا زبان چقدر است که آنچه در دل عشاق است به زبانشان جاری نمی شود؟
دوستت دارم… معبود من…
مگر می شود با پرتاب های مکرر سنگ
تصویر ماه را در آب پاک کرد!!!
حافظه ام پر از توست
مگر نمیگویند شهر ما خانه ی ما؟ دلخوشم ک در خانه ام هستی
می آیی…
در “وا”میشود
میروی…
در “بسته” میشود…
میبینی!!!
حتی در هم “وابسته” میشود…!
می بوسمت
آنقدر که طرح لبهایم روی اندامت بماند…
می خواهم همه بدانند آغوش تو قلمرو من است…
می بینی؟!
حتی به واژه ها شرک میورزم
هنگامیکه کنار هم ردیفشان میکنم تا به دلت بنشینند.
می ترسم کسی بوی تنت را بگیرد
دلت را بشنود و تو خو بگیری به ماندنش
چه احساس خط خطی و مبهم ایست این عاشقانه های حسود من….
می ترسم…
نه از هیاهوی این زمان… نه… نه…
میترسم عاشق کسی شوم…
و تو برگردی…
می توانم دنیارا یک دستی فتح کنم
به شرطی که دست دیگرم را تو گرفته باشی….
می توانم کنار تو باشم و باز بی آواز از کنار این همه همهمه بگذرم.
می خندم…
راضی ام…
ظاهرا
هیچ کس از باطن من خبر ندارد
که فقط تویی…
می خندی و قتی می خندی گوشه ی لبت می پرد نبض کوچک گونه ات می طپد و لبخندت منحصر به فرد می شود منحصر به تو…
می خواستم بدونم دیشب دیوید بکهام دستشویی رفت یا نه؟
می خواستمت ولی نموندی پیشم ♥
حتی بمونی عاشقت نمیشم ♥
فایده نداره اشک گریه زاری ♥
نه خودت رو می خوام نه یادگاری ♥
می خوام اینجا با تو باشم، زیر بارونها دوباره…
اما افسوس نه تو هستی، نه دیگه بارون می باره…
می خوام یه چیز بگم
گر چه دوریم ز هم
نمی ذارم توی دلم
جا بگیره غصه و غم
می خواهم با تو شبیه خودت
شبیه پروانه ها باشم
دلم
این روزها
عجیب
تو را میخواهد
می خواهم به هر آنچه لمس نگاه تو را دارد جانانه مبتلا شوم
می خواهم تنها
دریاها را گریه کنم
آیا عشق
حقیقتی ست
بزرگتر از دل من!؟… √
می خواهم تو را به نیوتون ثابت کنم
چون از جاذبه چشمانت بی خبر بود
می خواهم در این دریای تنهای تو ملوان کشتی دلم شوی
دوستت دارم
می خواهم فاصله ها را بشکنم تا به تو برسم ولی افسوس فاصله ها درست برعکس دلها شکستنی نیستند
می دانست که دوستش دارم………
اما رفت که رفت……
می دانم ازخودخواهی است که تورابرای خودمیخواهم….. وتوهم انقدربخشنده ای که خودرامتعلق به همه میدانی.
می دانم می آیی
فقط نمی دانم
با او…..
یا
در پی من…..
می دانم!
آخر یک روز…
خسته می شود از نیامدنش!
شوخی که نیست!
مگر آدم…
چقدر می تواند نیاید!!
می دانی اگر هنوز هم تو را آرزو می کنم برای بی آرزو بودن من نیست!
شاید زیباتر از تو آرزویی سراغ ندارم…
می دانی قبله گاه لب های من کجاست؟
درست وسط پیشانی تو…
می دانی؟
نزدیک ترین عضو انسان به قلبش
کمر اوست!
هر بار که قلب کمی می رنجد
کمر از ده جا می شکند!!!
می دونی بزرگترین اشتباه یک زن چیه؟؟! اینه که زود عاشق میشه… در حالیکه طرفش هنوز نمی دونه, " حتی " دوسش داره یا نه…………..!
می دونی خداچرا لای انگشتات فاصله گذاشته، برای اینکه این فاصله هاروباانگشتهای کسانی که دوستشون داری پرکنی.
می دونی خورشید چرا اینقدر داغه؟ چون می دونه تو مال منی آتیش می گیره.
می دونی زیبا ترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده
تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم . .
می دونی شباهت قهوه با تو چیه ؟؟؟ رقیقه مثل قلبت، خوش رنگ مثل چشمات، تلخ مثل دوریت.
می دونی چرا اینقدر ستاره دورت جمع شده؟ آخه دنیا فقط یه ماه داره، اونم تویی.
می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی/می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی/می رسد روزی کنار قبر من/شعرهای گفته ام را مو به مو از بر کنی
می روم… و سفر مرا از چشم هات خواهد برد تا برای از تو گفتن… دیگر هیچکس شاعری بلد نباشد…
می شه نوازشم کنی وقتی گرفته حالم
می شه ببندی بالمو اخه شکسته بالم
می شود دستانت را دراز بکنی؟
امشب
دل ماتم زده م
خواستار جان پناهی امن است!!!
می شود کمی بخندی به حوض آب ؟ میخواهم عکس بگیرم یادگاری از روی ماه …
می نویسم د ی د ا ر تو اگر با من و در یاد منی، یک به یک فاصله ها را بردار.
می نویسم از تو ای زیبای من
می سرایم از تو ای رویای من
ای نگاهت سبزتر از سبزه زار
می نویسم بی قرارم بی قرار
می نویسم؛ دوستت دارم نگو تکراریست! شاید روزی نباشم که تکرارش کنم!!!!!!!!!
می پوشانم دلتنگی ام را با بستری از کلمات، اما باز کسی در درونم تو را صدا میزند!
می گفت با دنیا عوضم نمکنه…!
راست میگفت :بادنیا نه…
با یکی دیگه عوضم کرد…!!!
می گویم دوستت دارم
می گویی من هم
ظاهرم آرام
درونم اما
قیامت ب پا می شود…
می گویم…
من هم هنوز روی دیوار یادت پررنگم یا
برف وباران خودخواهیت پاک، پاکم کرده؟
می گویند :دنیا دار مکافات است!
دنیا را بی خیال، فعلا که دار و ندار ما تویی و ندیدنت مکافات…
می گویند دل به دل راه دارد پس سبب چیست که دل حسرت زده من شب و روز در آتش سوزاننده ی سودای عشقش می سوزد ولی دل فولادش خبر ندارد…
می گویند دنیا دار مکافات است ! دنیا را بی خیال ، فعلا که دار و ندار ما تویی و ندیدنت مکافات
می گویند عشق آن است که به او نرسی و من می دانم چرا!
زیرا در روزگار من، کسی نیست که زنانه عاشق شود و مردانه بایستد…
می گویند غروب جائیست که آسمان زمین را می بوسد
می خواهم غروب کنم
کجایی آسمان من…
می گویند:

خوش به حالت!

از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!

نمی دانند بعضی دردها

کمر خم می کنند، نه ابرو…!

می گویند:
عشق خدابه همه یکسان است.
ولی من می گویم
مرابیشتردوست دارد
وگرنه به همه یکی مثل تومی داد…
میان اشک هاى من
میان پلک هاى خیس و لرزانم
"تمام عشق" من پیداست…
دگر با اشک و با هق هق
تمام عشق مان پیداست…
میان این همه "اگر"
تو چقدر "بایدی "
" اولین ها "مهم نیستند
وقتی که تو "آخرین" هستی
میان اینهمه '' اگر ''
تو چقدر '' بایدی
میان جاده های بی ته و سر دلم پرمی زند مثل کبوتر
الهی بشکنه دست سیاهی که چرخ عشق مارا کردپنچر
میان خورشید های همیشه، زیبایی تو لنگری ست
نگاهت شکست ستمگری ست
و چشمانت با من گفتند
فردا روز دیگری ست
احمد شاملو
میان خورشیدهای همیشه
زیبایی تو
لنگریست
خورشیدی که
از سپیده دم همه ی ستارگان
بی نیازم می کند
میان هزاران دیروزهای رفته وفرداهای نیامده دلخوش ثانیه های با توبودنم"
میای بریم قدم بزنیم :خب بامن نه… توبایارت منم بایادت…
میبوسمت انقدر ک طرح لبهایم روی اندامت بماند…. میخاهم همه بدانند آغوش تو قلمرو من است.
میبوسمت..
مست میشوم….
یعنی تا ۴۰ روز..
نمازم قبول نیست?
میبینی بزرگ ترین آرزویم چقدر کم حرف است
تو
میبینی همون یک مشت دانه احساسی که پاشیدی چطور خیال پرواز را از سر این پرنده پراند!….. هی…… روزگار……
میترسم بگویم <دوستت دارم> وارد تنهایی هایم شوی
میترسم کسی بوی تنت را بگیرد
نغمه دلت را بشنود و تو خو بگیری به ماندنش چه احساس خط خطی مبهمی است این عاشقانه های حسودی من!!!!….
میتونم دنیا را یک دستی فتح کنم به شرطی که دست دیگرم را تو گرفته باشی
میتونی چشماتو برای یه دقیقه ببندی لطفا!!!! دیدی چقدر تاریک شد؟ این زندگی من بدون توست.
میخام با قشنگی معرفتت دنیایی بسازم که تموم عالم بشن تماشاگر دنیای تو….
میخام گم شم تورویایی که حس بودنت باشه
تمام عمرمن صرف تماشاکردنت باشه
میخندم! دیگر تب هم ندارم، داغ هم نیستم… سرد، سرد…
میترسم، شاید دق کرده ام کسى چه میداند!!!
میخوابم به امید اینکه تورا در خواب ببینم شاید مرحمی باشد بر دلتنگییم.
میخوابم که خواب ببینم
میخوابم که توراببینم
اگربدانم که مردگان هم خواب میبینند
میمیرم که تاابدتراببینم
میخواستم اسمتو روی سینم خالکوبی کنم اما ترسیدم صدای قلبم تو رو اذیت کنه
میخواستم برای تو زیباترین کلمات را ردیف کنم ولی کلمات در برابر تو فقیرند…

همچنین ببینید

عاشقانه – 11

من ٦دنگ حواسم به نام توئه! بعد تو حواستو به يكي ديگه اجاره ميدي!من پرستوی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.