طعنه به گذشته

ازجوکهای دوران بچگی بود الاغه با گوره خره مسابقه میدن.گورخره برنده میشه الاغه میگه من قبول ندارم تو لباس ورزشی داشتی

اعتراف مي كنم بچه كه بودم من و دوستام از تو آبگيرها قورباغه ها رو جمع ميكرديم و توي قوطي ميذاشتيم وزير قوطي أتش روشن مي كردم تا قورباغه خوب پخته شوند
اعتراف ميكنم بچه كه بودم اگه از دست كسي ناراحت ميشدم هروقت ميخواست بره حموم قبلش ميرفتم شامپو رو كف حموم خالي ميكردم كه بيفته مرگ مغزي شه
اعتراف ميكنم موقعي كه بچه بودم ( يني خيلي خيلي بچه بودم ها …. فك نكنيد دوازده سالم بود !!) فك ميكردم ماكاروني رو هم ميكارند !! عين برنج .
اغا من بچه که بودم سوار ماشین که میشدم 1حس ناجور بهم میگفت الانه بریم زیر تریلی و همه بمیریم شمام اینجوری بودین؟
اقا تو کلاس رانندگی امتحان داشتیم واسه همه گفتم قبول شدن فقط موندم چرا خودم قبول نشدم هنوز که هنوزه این شده واسم ی معما :دی:
انجير خنكه توش مارمولكه كيا يادشون؟ اون نوشابه كوچيك هاي پلاستيكي كه اندازه يه بند انگشت بود و توشو خودمون پر ميكرديم رو كي يادشه؟ هان؟
انقد بدم مي اومد خوش خطاي كلاس سر نوشتن به نام خدا رو تخته دعوا ميكردن.. خخخخ خب بابا نوبتيش ميكردين، انگار ميخواستن اتم بشكافن 🙂
اوج تغییر در نسل امروز رو تازه سی چهل سال دیگه میشه درك كرد…. وقتی كه یك مشت مادربزرگ دماغ عملی میخوان از گذشته شون برای نوه هاشون قصه بگن چه شود:|
اول کلاس عینک دوستم که بغل دستم بودو زدم رو چشام. بنده خدا تا آخر کلاس دنبالش میگشت؟ دوبارم ازم پرسید عینکشو ندیدم؟!
اولین روز مدرسه بود(اول ابتدایی)همه ی بچه ها گریه می کردند جز من رفتم پیش مدیر گفتم اقا ما هم باید گریه کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اولین ضربه ی روحی زندگیمو زمانی خوردم که یه گردو رو شیکوندم خوردم دیدم ترشه ، نگو لیمو امانی بوده:|
اوناى که بچگيشون رو با ميکرو گذروندن بخصوص اونايى که با قارچ خور و بمب گذار حال ميکردن پرچم بالا.!.!.!
این چند روز قبل از کنکور‏ انقدر از استرس معدم پر کار شده بود که اگه یه هفته کنکورو عقب مینداختن تا الآن 10 کیلو وزن کم کرده بودم‏ والا با این کنکوراشون
با مامانم دارم اسم فامیل بازی میکنم با حرف (گ), قسمت شغل که رسید با اعتماد به نفس کامل میگه: گودال خالی کن… 😐 مامانه اشتغال زاست داریم؟! الهی فداش شمـ :-×
بزرگ ترین کابوس من در دوران مدرسه این بود که معلم در هنگام ورود به کلاس کلی برگه A4 دستش باشه
بـــزرگتــرین ریســکم تو دوران بچــگیم ایــن بــود که واســه دو تا کتــاب دو تا دفــتر یـه شــکل میــگرفــتـم !!
بـــعـضـیا انـگــار فـقـط واسـه عــکـس گــرفـتـن بــوده کــه رفـتــن ســیــزده بــدر، بــسـه بـــاو،عـجـبـاااااا…O_o
به سلامتی همه ی باباهای باحال 12سالم که بود تو راه خونه بابام میگفت زنگ خونه مردم رو بزن درریم (محض خنده ما که سادیسم نداریم….)
بهترین تفریح زمستانه ام تو بچگی این بود که تو بخاری توف کنم! فیششششش صدا میداد کف میکرد منم ذوق مرگ میشدم!
بچه بودم بابا بزرگم تلنگر میزد به کلم میگفت نه هنوز نپخته…از هندونه یاد بگیر! یه چندسالی هندونه واسم حکم اینشتنُ داشت و بهش حسودی میکردم!
بچه بودم بابام گفت بشین موهاتو آلمانی بزنم. گند زد تو سرم مجبور شد از ته بزنه بعدش گفت :طوری نیست حالا آمریکایی شد!!!!!!!!! من 😐
بچه هاکیایادشونه پول جم میکردیم شراکتی دوغ شیشه ای گازدارمیخریدیم؟واقعایاددهه شصت وهفتادبخیر
بچه که بودم ..هر روز که تلویزیون و روشن میکردم ارزو داشتم بگه امروز اخرین قسمت اخباره ..!!!! 🙂
تو خونه ى شمام يه كيف قديمى و داغون هست كه همه ى مدارك مهم و سندا رو توش ميذارين ؟! :)) لامصب تجزیه ناپذیره:|!!!!!!!!!
حالا بیست سال دیگه به نوه هات ثابت کن وقتی همسن شما بودیم بربری دونه ای یه تومن بود ماهم برا خودمون اصحاب کهفی بودیما خبر نداشتیم والا!
حالا گفتن نداره ولی وقتی بچه بودم هر وقت می گفتن واسه شفای مریضا دعا کنید اول از همه واسه شفای قلب مریض میزوگی تو فوتبالیستا دعا می کردم
حتما برا شما هم پیش اومده که بچه های کلاس برای مسخره بازی جیغ میزنن شما هم کم کم تحریک میشید و یه صدای عجیب از خودتون درمیارید ناگهان همه ی کلاس ساکت میشن و….
خانوادهٔ من همهٔ حرفاشونو جمع می‌کنن، وسط فیلم میگن 😐 خانواده شما هم اینطورین!!!!!!!!!
خیلی دوست دارم یکی از استادام رو در حال خنده تو خیابو ببینم، برم پیشش بگم «چیز خنده داری هست بگو ما هم بخندیم!»
داداشم دهه هشتادی گودزیلاست.تابستون داشت نماز میخوند از جفتش رد شدم گفتم آفرین یهو نمازشو قطع کرد گفت: تازه روزه هم هستم!!! من:&&
دقت کردين وقتي يه کفش نو ميخريم تا چند روز اول هي جورابامونو ميشوريم ولي بعد از چند روز بي خيال ميشيم و پامون بو گربه مرده ميگيره.
دقت کردی دل و رودت همیشه آروموساکته همین که میری سرجلسه امتحان تو سکوت سالن شروع به قوووووررررررر قوووووورررررر میکنه ؟!!!!!!!!!!
دقت کردین اونجوری که بقل دستی آدم سر جلسه امتحان مطلب رو میرسونه، استاد سر کلاس درس نمیتونه برسونه، چرا اینجوریه…..مشکل از فرستنده ست به نظر من!!!!!!!!!!!!!
دقت کردین ما اول میریم تو صف بعدمیپرسیم چی میدن؟؟؟
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده! که وقتی تنها یه گوشه حیاط وایسادی ! یه نفر میاد و بهت میگه : با من دوست میشی !؟
دهه شصتیا… یادتونه دبستان بودیم تو کلاس رو نیمکت مینشستیم؟ کی مثه من با دوسته کناریش کل کل میکرد که سر نیمکت بشینه؟
دهه شصطیا کیا یادشونه یه سکه میذاشتیم زیر کاغذو رو یا مداد رنگ میکردیم ..عکس سکه هه رو کاغذ میافتاد..بعدش کلیییی ذوووووق میکردیم … هیییییی..
دوم ابتدائي بودم اومدم خونه به مامانم گفتم ناظممون گفته اگه ميخوايدبيايداردو بايدوصيعتنامه بياريد$هنوزكه هنوزه اسم رضايتنامه مياديادوصيعتنامه ميافتيم:-)
دیدید وقتی چیزی یاد نداری میرید پای تخته همه بچه های کلاس اینجوری نگات میکنن: 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐
دوستان شماها هم همه ی خرابکاری های مدرسه رو مینداختین گردن اون شیفتی ها یا فقط ما اینجوری بودیم؟؟؟؟؟
هههههههییییی یادش بخیر اون روزا تو حموم سر شیر یه دونه جوراب زنونه میبستن! یعنی حموم با طعم جوراب!! آخه اون روزا تو آب لوله کشی سنکگ ریزه خیلی بود
روز اول كه ميرفتم دانشگاه يكي از دغدغه هام اين بود كه اگه به صف نرسم بايد برم دفتر كلي معطل بشم تا بدونم تو كدوم كلاس افتادم :{×
زمان مدرسه با بغل دستیمون که قهر می کردیم وسط میز یه خط می کشیدیم می گفتیم : وسایلات از این خط اینور تر نیاد !!! هِهِهِهِی جوونی …
شما بچه بودید وقتی دعواتون میشد ! با محتویات دماغتون طرف رو تحدید میکردید؟!
شما هم بچگيتون به زور ميفرستادنتون حموم بعد به زور از اون تو بيرون مياوردنتون؟!! لايك = ما نيز هم!
شما هم تو بچگی یه فیلم ترسناک میدید ، میترسیدید برید دستشویی؟!
شما هم مثل من بودید خونه خودمون ده تا درخت پرتقال داشت اما باز هم با بچه میرفتیم پرتقال دزدی
شما هم مثه من تو بچگی مشکل بستن بند کفش داشتید؟! لامصب شده ! الانم مشکل دارم !!!
شمام بچگی تو دستشویی دور مورچه ها آب می ریختین زندانی شن بعد نجاتشون می دادین ک قدر زندگیشون و بهتر بدونن؟ شمام هنوز این کارو می کنین؟
شمام یادتونه للک وبلک، جولز و جولی، چاق و لاغر،پت و مت، درون و برون، هادی و هدی، زهرا و زهره ،کار و اندیشه ، … همه دوتایی بودن دهه شصتیا خیلی هم دوست بودن
شمایی که به دهه هشتادیامیگی گودزیلا مگه یادتون رفته خودمون(دهه شصتیا)زنگ میزدیم خونه ملت تاتلفنوبرمیداشتن یافوت میکردیم و یا صدای بز در می آوردیم
عاغا این استرس شب امتحان چطوریه چرا من از این قرتیا ندارم ؟:|
عاقا ما که ابتدایی بودیم اول سال برنامه درسارو میدادن من تا پنجم ابتدایی نفهمیدم قضیش چیه همه کتابامو میریختم تو کیف هر روز میبردم مدرسه بچه بودیما
عجب نسل جالبی هستیما… دیگه حال تقلب کردنم نداریم.ب جون خودم امروز سر جلسه دوستم میخواس برسونه بهما گفتم ولش کن یک نمرس دیگه// ینی به خودم افتخار میکنم.
عذاب آورترین چیزی ک از بچگی تا حالا داشتم رفتن ب دستشویی اونم تو دو تا موقعیت بود: یکی وسط فیلم . اون یکی تو زمستان اونم سرصبحی!!
فرق باباهای الان با باباهای ما: باباهای الان واسه بچه هاشون ای پد و ایفون و لپ تاب میخرن… باباهای ما واسمون نخودچی کشمیش با صدای گنجیشک…
فقط یک دهه شصتی میدونه که فوتبال دستی(با سه تا توپ کاغذی) روی میز مدرسه یعنی چی…!:)
قبلا که پسته ارزان بود(یادش بخیر) یا دهنشون بسته بود یا پوچ بود الان ک گرون شده نیششون تا بنا گوش بازه و تپل ومپلن والا
قبلنا میرفتی یه مرکز خرید کمه کمش یه قیمت میگرفتی الان انقدر گرونه جرات نمیکنی قیمتشو بپرسی . نه خدایی
قدیما اول مهر رو خیلی دوست داشتم چون اول مهر می رفتم مدرسه ( منم درس دوس …) اما الان عاشق اول مهرم چون گودذیلامون میره مدرسه
قدیما یادش بخیر تو کل مهمونی دنبال یه بازی بودیم که انجام بدیم. تا بازی پیدا میکردیم و میاومدیم انجام بدیم میرفتیم خونه.
كيا يادشونه سر نوشابه شيشه اي ها رو صاف ميكرديم باهاش سوت درست ميكرديم هركي يادشه لايك رو سوراخ سوراخ كنه مينم كيا بلدن
كيا يادشونه؟ . . پسراگه نخنده پدر دلش ميگيره همه دنيابه چشماش ميشه تاريكو تيره پسر نازو پسر ناز پسر يك غنچه باز پسر باپدرش رفيقو همراز
ما بچه بودیم تنها تفریحمون تو کلاس فوتبال بود!!! که ته ته خرجش یه تیله با یه دفتر و خودکار بود!!! اونایی که یادشونه بلایکن…^_~
مدرسه كه بوديم ناظم مدرسه ميگفت :بعضي از دانش اموزان دعا ميكنند معلمشون بميره تا چند روز كلاس نيان ميگفت:خوب دعا كنييد پدرتون بميره اصلا مدرسه نياين
معلم شما هم بهتون می گفت “شما بدترین کلاسی هستید که تاحالا داشتم” آره؟
معلم شیمیمون میگفت: پیوند بین اتمها وقتی ناپیوندی باشه بهش میگن LP. حالا اگه گفتید مخفف چیه؟؟ منم درومدم گفتم: لاپیوندی!!!!! خلاصه کلاس رفت رو هوا!….
من بچه ک بودم مگس کشو برمیداشتم میرفتم تو حیاط مگسارو میکشتم. انقد فاز میداااااااد خدا میدونه…. یادش بخیر دورانی بود واسه خودش
من توی مدرسه جزو اون هایی بودم که وقتی برق میومد نعره میزدم صلوات میفرستادم. محض اینکه ده ثانیه ام که شده وقت کلاسو بگیرم !!
من جوونيام تو راه مدرسه اگه يه گروه دختر ميديدم زشت ترينشون رو با لبخند نگاه ميكردم، خيلى به ثواب و اين حرفا اعتقاد داشتم!!!!
من عاشق اون دوستی شدم که اشتباهی به جای کفش با دمپایی صورتیش (صورتی اش) رفت مدرسه!!!
من فسقلى كه بودم(حدودا ٣و ٤ ساله) وقتى مى رفتم توى اتوبوس از همون اول به همه سلام ميكردم !!!:| تازه كسى هم جواب نميداد ميزدم زير گريه!! خب چيه خنگ بودم!!:)
من موندم دادن یه 10 ناقابل به من چه آسیبی به جامعه میزد که استاد با 9 ای که بهم داد خواست از وقوع این فاجعه جلوگیری کنه؟ 😐
من موندم که چرا مامان بابام قبول نمیکنن که من میتونم جلوی تلویزیون درس بخونم!!!
نصفی از کودکیم رو میخاستم رو سقف خونه راه برم ولی نشد
هر وقت یه امتحان مهم داری واگه نخونی ردی, بدجوری هوس میکنی که یه بازیه خیلی سخت کامپیوتری رو تا مرحله آخرش بری تاتمومش نکنی راحت نمیشی
هربار از بیرون میام بابام میپرسه کجا بودی منم هربار میگم بیرون بودم بعدش دیگه هیچی نمی پرسه کلا دوست داره فقط مطمئن شه خونه نبودم!
هروقت مثه ما با دبیر دعواتون شد دبیر رو از کلاس انداختین بیرون میتونین به کلاستون بگین پلنگ خانه !
وقتی کوچیک بودم یکی از بزرگ ترین ترسام دوش حموم بود،نمیدونم چرا ولی مث سگ از قیافش میترسیدم اصن یه حس بدی نسبت بهش داشتم!!نخند ازم خب کوچیک بودم دیگه
يادتونه ازين گيره هاي پرده كه شبيه پستونك بودجاي پستونك ميذاشتيم تودهن خودمون يا عروسكامووون؟؟؟؟يادش بخير
يادش بخير آب بازيه دوران مدرسه دوستان با بطري نوشابه300Cc آب ميريختن منم که سطل آشغالا رو پر آب ميکردم ميريختم رو اونا خيس شدنش يه طرف بو گندش يه طرف
يادش بخير يه زماني بخاري نفتي داشتيم لامصب ساعت 2 نصف شب نفت تموم ميكرد هيچ كس هم يادش نياد D$D$D حتما” يادش مياد چون هر چي خاطره از بچگيم دارمو ميدونه
يادش بخير یه زمونی کل دنیای بچگی پسرا خلاصه میشد تو یه تیله سپر
پر استرس ترین شب واسه ما دهه هفتادی ها . شب 14 فروردین بـــود !! اَه الانم بهش فکر میکنم! حالم بــــد میشه !!
چقد من از این بچه خرخونا بدم میاد اخه…دوستم ز زدم میگم چه حالی داد 2روز تعطیل شدیم میگه اه چیه بابا آخر ترمی درسامون عقب موند…اخه من چی نثار این بشر کنم؟؟؟
کيا يادشونه با چوب بستني بشقاب پرنده درست ميکرديم بعد پرت ميکرديم رو هوا مترکيد داغون ميشد… هعععععي چي بوديما
کی آلسکا خورده؟ خداییش الان تو بهترین لیوانا و با بهترین شربتا هم که باشه به پای یه دونه از اون السکاهای بچگی تواون لیوانای کوچیک نمیرسه.. قبول داری پس لایک کن
کی میگه ما بچه بودیم خنگ بودیم!!! کیا یادشونه وقتی یه چیزیمون میافتاد تو جوب آب یه مشنبا فیلیزر رو پر آب میکردیم میزاشتیم تو جوب پیداش میکردیم
کی یادشه وقتی مامانمون میبردمون حموم آخرش دستشو میذاشت جلوی دماغمون و میگفت فین کن!!! یادش بخیر
کی یادشه؟ تو مدرسه برای نوبت صبح و بعد از ظهر میخوندیم: خوش به حال صبحیا گربه ناهار ظهریا
کیا اون جعبه های شانسی یادشونه کیا فالی رو یادشونه کیا شور نخود رو یادشونه شما هم داشتین یا فقط ما تو شهرمون ازینا داشتیم ؟؟؟
کیا اون موقع نمره زیره 10 میگرفتن واسه اینکه خانواده نفهمه زیره نمره میزدن از 10 تمره می باشد….
کیا هر وقت به کتابای دوران دبیرستانشون سر میزنن با دیدن نامه های سرکلاسی و خاطره هایی که گوشه کتابشون نوشتن کلی افسوس اون دورانو میخورن؟؟ واقعا یادش بخیر
کیا وقتی بچه بودن موقع درست کردن کتلت مامانشون یه دونه کتلت کوچیک واسشون درست میکرد می داد بهشون . هیچ وقت مزه ی اون کتلتا از یادم نمی ره
کیا چوب انار خیس خورده و خط کش فلزی و کتک خوردنای سر کلاس یادشونه ***دهه شصتی های عزیز بزنید لایک غشنگه رو***
کیا یادشون میاد دوران مدرسه روزهای شنبه میخواستن ناخن ها رو ببینن همه شرو میکردن به ناخن خوردنشون=)))))))
کیا یادشونه ؛ وقتی کوچیک بودیم فاصله بین خونه و دستشویی رو میدویدیم. هر کی یادشه لطفا بلایکه.
کیا یادشونه بادکنکو میمالیدیم ب موهامون بعد ولش میکردیم می چسبید ب سقف…!؟
کیا یادشونه تو مدرسه یه روزی داشتیم به اسم روز دوستی میگفتن هر چی دوست دارین بیارین مدرسه بعد تو حیاط مدرسه فرش پهن میکردیم و چیپس و پفک میخوردیم…..
کیا یادشونه سوبالا و سوپایین چراغ های پیکان کلیدش جای کلاج ماشین بوده؟؟؟
کیا یادشونه مدرسه که میرفتیم از روز اول تراشو پاکنمونو سوراخ میکردیم یه نخ از توش رد میکردیم مینداختیم گردنمون که گم نشه..ای جونم چقد گوگولی بودیم
کیا یادشونه پنج تومنی بود به رنگهای زردو سفید
کیا یادشونه کتاب های فارسی قدیم جا برای خوشنویسی داشت ما هم همرو بد خط بدخط مینوشتیم تازه تشویقم میشدیم
کیا یادشونه که اون موقع بچه بودیم دست میکردیم تو مماغمون ،بعدشم میمالیدیم به فرش یا دیوار یا میخوردیمش
کیا یاده شونه مدرسه که می رفتیم معلم به یکی میگفت:درست بشین کل کلاس سیخ می شستن
یادش بخیر تلفن قدیمیا شماره نمینداخت ماهم فقط زنگ میزدیم فوت فوت فوت قط میکردیم اینم از تفریح سالم ما!!! هیییییییوهی
یادش بخیر دبستان که بودیم وقتی معلم میگفت از رو درس بنویسین ما 3.4خط رو جا میزاشتیم بعد فک میکردیم سر معلم کلاه گذاشتیم بعضی وقت ها هم میفهمید
یادش بخیر قدیما بهار که میشد … همش منتظر کهنه فروشایی بودیم که جوجه میفروختن …
یادش بخیر مدرسه که میرفتیم هیچ چیز خوشحال کننده تر از این نبود که معلم زنگ سوم نیاد !!!میرفتیم خونه چه حسی داشت ادم انگار خوشبخترین ادم روی زمینه……..:دی
یادش بخیر پایتخت خداییش خیلی توپ بود (لطفا مدل پنجعلی بخونین) من فقط نقیو میشناسم نقی ناهارنخردم الکی میگه لایک= طرفداران پایتخت
یادش بخیر کوچیک بودیم سر کلاس معلم ک درس میداد ما میخوابیدیم بعد ک زنگ میخورد نمیفهمیدیم کی زنگ خورد بابا ماهم چه روزایی داشتیم
یادش بخیر! یکی از تفریحات سالم دهه شصتیا این بوود من توام تو منی کی خره؟ من یعنی تو.دهه شصتیا لایک کنید به یاد اون روزا
یادش بخیر… برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز می کردیم، می بردیم سر کلاس چنان پز می دادیم انگار درخت گردو سبز کردیم! کیا یادشونه؟
یادش بخیر….کیا مث من همیشه تو کیف مدرسه شون کپسول آموکسی سیلین داشتن که بندازن تو بخاری و بو گندش کل مدرسه رو بگیره؟و کلاس از هم بپاشه؟
یادش بخیر…
برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز می کردیم، می بردیم سر کلاس چنان پز می دادیم انگار درخت گردو سبز کردیم!
کیا یادشونه؟
یادش به خیر… یه معلم ریاضی داشتیم با کیسه فریزر رو پایی میزد.! دمش گرم آخر سر هم هممون رو قبول کرد به افتخار معلم های لارج!
یادم میادقبلامعلممون گفت پردرامدترین شغل موادمخدره. دوستمم ازاخرکلاس دادزدچراافغانستان انقدگدای! معلممون موندچی بگه.
یادم نمیره 4ام ابتدایی تو میدون آزادی دوغ میفروختیم و یادم نمیره سطلی که دستم بود و باهاش آب میاوردم ، منتهی از حوض وسط میدون
یادمه تازه مودم گرفته بودم داشتم اولین اهنگمو دانلود میکردم داداشم اومد تو اتاقم گفت چیکار میکنی گفتم دارم دانلود اهنگ میکنم
یادمه روزی که رفتم دانشگاه ثبت نام کنم خیلی شلوغ بود …. یه دختره اومد از مسئول آموزش پرسید : کتابای درسی رو کی میدن ؟ همه مردیم خنده ….
یاردش بخیر از طرف مدرسه یه بار ما رو بردن سینما.. اونم فیلم “رنگ خدا” الان که فکرشو میکنم میفهمم چرا نسل ما به افسردگی رسیده… :(((((
یعنی هیچ دههه شصتی با تخته چوب و بلبرینگ، اسکیت درست نکرده!!!!!!
یه زمانی هم بود که نفری یه ” ارژنگ “داشتیم نقش منتشران نقاشی رو داشت! تازه نشد یه بار از روش بکشیم و به خودمون افتخارهم نکنیم 🙂
یکی از اعترافات من اینه،تودوران بچگی فکر میکردم عروسی پدرو مادرم و دیدیم وهر وقت حرف عروسی میشد من میگفتم دلتون بسوزه من عروسی باباپ مامانم و دیدم:دی
یکی از لذت های بچگیم این بود که دستمو تا آرنج بکنم توی کیسه برنج آی حال میداد آی حال میداد آی مامان صداش در می اومدD:
یکی از لذتای دنیا اینه که دفتر خاطرات یکی رو دزدکی بخونی, آی حال میده, آی حال میده
یکی از لذتهایی که دهه شصتیا در دوران مدرسه تجربه کردن، شستن دستها با “صابون کاغذی” بود…! یادتونه؟؟؟؟……..:)
یکی از معضلات زندگیم این بوده که بفهمم باید کجا بنویسم غصه کجا بنویسم قصه؟؟؟
ﯾﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ.. ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭ ﺑﯽ ﻋﻠﺖ ﺧﻠﻖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ﺑﻌﺪﺵ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ :l
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻌﻀﯽ ﻗﻨﺪﻫﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﺳﻮﺭﺍﺧﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻧﺎﺭﻭ ﻣﻮﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻗﻨﺪﻫﺎ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩﻡ.!! ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻻﻧﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻣﺎ ﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺦ
ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻛﺎﺭﻯ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﭽﮕﻰ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﻳﺎﺩ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﻧﺎﺧﻦ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﻮﺩ، ﭼﻮﻥ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻨﺪ ﺍﻭﻝ ﺍﻧﮕﺸﺘﻢ ﺟﺰﺀ ﻧﺎﺧﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ
ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺎ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﻗﻬﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭﺳﻂ ﻣﯿﺰ ﯾﻪ ﺧﻂ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯿﻢ : ﻭﺳﺎﯾﻼﺕ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻂ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺗﺮ ﻧﯿﺎﺩ کیا یادشونه
ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺗﻮﻑ ﻻﺯﻡ ﺟﻬﺖ ﭼﺴﺒﻮﻧﺪﻥ ﻋﮑﺲ ﺁﺩﺍﻣﺲ ﺧﺮﺳﯽ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﺯﻭ ﯾﻪ ﻣﺒﺤﺚ ﻓﻮﻕ ﺗﺨﺼﺼﯿﻪ ﺍﮔﻪ ﮐﻢ ﺗﻮﻑ ﺑﺰﻧﯽ ﻋﮑﺴﺶ ﺧﻮﺏ ﺩﺭ ﻧﻤﯿﺎﺩ ,ﺍﮔﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻮﻑ ﺑﺰﻧﯽ ﻋﮑﺲ ﺁﺩﺍﻣﺲ ﻗﺎﻃﯽ ﭘﺎﻃﯽ ﻣﯿﺸﻪ
یکی بره از دفتر توپ بگیره بازی کنیم. یادش به خیر :))))))))))))))
“عمو جون درد نداره شل کن” تلخ ترین و بزرگ ترین دروغ تاریخ در تزریقات دوران طفولیت ! من که تا همین الانشم میترسم برم دکی آمپول بزنم :))

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.