رسم زمانه – 11

لج نکن خدا!!!
حق با "شیطان" بود
آدم هایت ارزش پرستیدن ندارند.

لحظه ای که اولین بار مرا در آغوش کشید تنم لرزید از آن به بعد خود را برای نبودنش آماده کردم…. شاید دیگر هیچ وقت آن لحظه اتفاق نیفتد….
لحظه لحظه های زندگی را سپری می کنیم تا به خوشبختی برسیم، غافل از اینکه خوشبختی در همان لحظاتی بود که سپری شد…
لحظه ها میگذرند…
آنچه بگذشت… نمی آید باز
قصه ای هست… که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز… √
"سهراب سپهری"
لحظه هایت را با کسی سر کن ک در نبودنش خاطراتش خلوتت را زیبا کند
لذت بخش ترین سکوت ها بعد از خداحافظی با آدم پر حرف ایجاد میشود…
لذتی که در خانه پدر هست در ازدواج نیست
لزومی نداره من همونی باشم که فکرشو می کنی
من همونیم که فکرشونمی کنی
لطافت و زیبایی گل در زیر انگشتان تشریح می پژمرد! آه که عقل این ها را نمی فهمد
لطف مکرر میشه حق مسلم!
بیش از حد به کسی لطف نکن…
لطفا انسان باشید!!!
کمتر کسی میفهمه که چی میگم.
لطفا واسه خالی کردن خودتون یکی دیگه رو پر نکنید…
لطفاً
مزاحم کسی که در حال فراموش کردن شماست نشوید!
خودش به حد کافی درد میکشد.
لطفا” خودت زحمت این ” بی ” را بکش بگذارش جلوی ” معرفت ”
بچسبانش تنگِ نام قشنگ خودت…
من دلم نمی آید از این کارها بکنم!
لعنت ب خیابانهایی ک فروختن مواد در آن آزاد است اما گرفتن دستان کسی ک دوستش داری در آن جرم است!
لعنت بر این دنیا
که غم را قسمتم کرد.
لعنت به او که تو نیستی؛؛؛
(به غرعان اگه فهمیده باشی چی گفتم)
لعنت به اون کسی که… وقتی بهش محبت میکنی… خیال میکنه بهش احتیاج داری…!!
لعنت به اونایی که خود عوضیشون تو بغل یکی دیگست
ولی….
یاد کثیفشون پیش ماست
لعنت به اوووووووووووووووووووون کسی که…. وقتی بهش محبت میکنی خیال میکنه بهش احتیاج داری
لعنت به تو ای دل… که همیشه جایی جا میمانی… من تورانمیخواهم…
لعنت به خیابان های شهر من که فروختن مواد در آن آسان است اما گرفتن دستان کسی که دوستش داری جرم…!
لعنت به خیابانهایی که گربه ها در آن جفت گیری میکنند…
اما من حتی نمیتوانم دست عشقم را بگیرم…
لعنت به لحظه هایی که دستم با شیطان در یک کاسه بود و چشمانم رو به اسمان…
لعنت به من
که به خوابم آمدی
اما اینقدر هول شدم که از خواب پریدم…
لعنت به پیام ها… دلم برای صدایت تنگ شده… دلم واسه شنیدن حتی یه لحظه ی صدات تنگ شده…. بی انصاف به خدا تنگ شده… خیلی..!!!
لعنت…
لعنت به همه آرزوهاکه هیچ گاه تحقق پیدانمی کند
لعنتے،
دستِ ڪم…
بین شعرهای من،
دستش را نگیر.
بی انصاف!
مردم دارند این شعرها را می خوانند…!
لقمه ی بزرگتر از دهانت بودم برای همین بود که مرا خرد کردی تا اندازه شوم…
لوتی باش خلاف نکن. خلاف کردی اعتراف نکن، اعتراف کردی التماس نکن، التماس کردی نامردی نکن، نامردی کردی زندگی نکن
لیاقت میخواهد…
بودن در قلب دخترکی که تمام دنیایش،
حرف های نزده اش است… ¡
لیاقتت همون گوسفندایی هستن که شبا می شمری تاخوابت ببره نه شب بخیری که من هر شب بهت میگفتم…
لیلی بود
اما
برای جنونم کافی نبود
لیلی مال من لیلی مال تو لیلی مال من وتوو یه دنیا آخه خداییش این لیلی که مال یه دنیاس به چه دردی می خوره
لیوان بعدی قرصهای حل شده در سم
باوربکن از هیچی دیگر نمیترسم
پشت سیاهی های دنیامان سیاهی بود
معشوقه ام بودی و هستی و نخواهی بود
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
ما اون نسل بیچاره ای هستیم که به جای اینکه عکس اونی رو که دوسش داریمو قاب کنیم بزنیم تو اتاقمون تو گوشیمون هیدن میکنیم!
ما ایرانیها اول یه چیزی رو میخوریم؛ وقتی که تموم شد تازه روی بسته بندیشو میخونیم و میبینیم که تاریخ مصرفش گذشته بوده و دوبرابر قیمت باهامون حساب کردن
ما ایرانیها عاشقانه ترین روابطمون رو به خاطر حرفای دیگران به گند می کشیم
ما ب تو ذوقی خوردن عادت داریم. بزن زندگی دست خوش. هنوز جون دارم ک جلوت زانو نزنم
ما ب دنیا امدیم اما دنیا به ما نیامد..!!
ما با دلمان هنوز مشکل داریم / صد سنگ بزرگ در مقابل داریم / معشوق خودش می برد و می دوزد / انگار نه انگار که ما دل داریم /
ما با هم تفاهمم خیلی زیادی داشتیم.. من اورا دوست داشتم اوهم اورا…
ما بدهکاریم به یکدیگر و به تمام دوستت دارم هاى ناگفته اى که پشت دیوارغرورمان ماندند وما انها را بلعیدیم تا نشان دهیم منطقى هستیم…
ما به دنیا آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت پیدا کنیم نه این که به هر قیمتی زندگی کنیم
ما به هم دروغ گفتیم، نه تو از کوپه ی قطار دست تکان دادی، نه من در ایستگاه منتظرت بودم.
آن قطاری که تورا آورد مرا با خود برد…
ما تلخ میخندیم تلخ میگرییم حتی تلخ نفس میکشیم…. انگار تقدیر قهوه مینوشد هنگامی که برایمان رقم میخورد!!!
ما جوان های امروز
زندگی میکنیم که زنده باشیم،
زنده نیستیم که زندگی کنیم،
خدایا در این روزها مرگ چه واژه شیرینیست…
ما دو مرغیم از دو اقلیم جدا
آشنا در عالم بیگانگی ها
مرغ باد بودم و صیاد بست
پای من بر پای مرغ خانگی
ما دیگر کهنه شده ایم!
وای به حال نویی که به بازارت میآید…
ما را از کودکی
به جدایی ها عادت داده اند
همان جایی که روی تخته سیاهمان نوشتند:
خوب ها / بدها
ما رسیدیم
اما
به بن بست!!
ما روزگاران با تو داشتیم ما را رها نکن که دل به تو داده ایم
ما زن‌ها رسم خوبی داریم. زمانه که سخت می‌گیرد، شروع می‌کنیم به کوتاه کردن ناخن‌ها، موها، حرف‌ها و رابطه‌ها!
ما غالبا زیر پاهایی لگد مال میشویم
که خود نیز به آن ها نیرو دادیم!…..!
ما قد بلندا مغرور نیستیم فقط از بالا نگاتون می کنیم
ما مورد داشتیم که با ما راه نمیومده ولی با بقیه دوچرخه سواری میکنه!
بدبخت دوچرخه ندیده ی چلاق 😐
ما نده ام در کوچه های بی کسی
سنگ قبرم را نمی سازد کسی
ما نمیگیم شاخیم یا خاصیم!!
این مهم…
تو که خاصی یا شاخی درگیر ٍ مایی
این یعنی ارزش!!
اعتماد به نفسم تو لوزوامعدت!
ما هر چه دویدیم به مقصد نرسیدم* از عشق به جز مزه تلخش نچشیدیم
ما همه آدمیم و بهشت همین زندگیست و هر کس از آن میوه ی ممنوعه می خورد
بیشتر خود را تبعیدی زمین و غریب زمانه می بیند….
ما همه بدهکار دوستت دارم هایی هستیم
که پشت دیوار غرورمان پنهانشان کردیم
تا نشان دهیم منطقی هستیم!!!
ما همون نسلی هستیم که حرفای قشنگو نگفت……
تایپ کرد….
ما همیشه از کسایی متنفریم که یه زمانی عاشقشون بودیم….
ولی خب….
ما همیشه برای پدر و مادرمون بچه هستیم ولی همیشه آنطور که باید با آنها رفتار نمیکنیم
ما همیشه به طرف حوادثی کشیده میشویم که از آنها وحشت داریم!
ما هیچ وقت حرف دشمنمون یادمون نمی مونه، اما سکوت دوستانمون همیشه تو ذهنمونه.
ما پای ز هر در که کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بردیم بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیدم
ما پسرای ایرونی که دل خوشی از دخترای ایرونی نداریم که…
ولی خوااااااستم بگم..
یه تار موی شماها رو به صد تا دختر خارجی نمیدیم…
ما چه دیر میفهمیم که زندگی همان روز هایی بود که زود سپری شدنش رو آرزو میکردیم……
ما ک رفتیم! ولی ب اونى ک پیششى بگو عاشقتم تیکه کلامته!
ما که از هرچه ترسیدیم سرمان آمد! پس بیا کمی از خوشبختی بترسیم…!
ما که با پسره شجاع و میتیکمان بزرگ شدیم اینه حاله روزمون? وای به حاله بچه هایی که با عمو پورنگ و خاله شادونه بزرگ میشن!
ما که هر وقت رفتیم آرایشگاه تا روپوش ُ انداخت رومون دماغمون خارید…
ما گذشتیم… و گذشت آنچه تو با ما کردی..
تو بمانو دگران… وای به حال "دگران"…
ما…
ازنسلی هستیم که از پشت قاب های شیشه ای مانیتور…
یکدیگر را در اغوش میکشیم…
ماازهرچیزی ترسیدیم سرمان اومد, بیاازخوشبختی بترسیم…
مااگرپرپرشدیم اندربهارزندگی*جرم ماتنهانبود*این باغ آفت خیزبود
مابه هم نمی رسیم امابهترین غریبه ات میمانم که توراهمیشه دوست خواهدداشت…
مات شدم
از رفتنت!!
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست
مادر روزهایت را من میگیرم… تو فقط دعایم کن… دعا کن طاقت بیاورم دوریش را…
مادر روسری ات را بردار تا ببینم، بر شبِ موهایت چند زمستان برف نشسته است تا من به بهار رسیده ام…!
مادر کمى زود بود ولى دعایت گرفت، پیرشدم…
مادر گفتی بخند من که قهقهه میزنم, پس چرا دنیا لبخند نمیرند…
مادربزرگم می گفت:
"قلب هر کس به اندازه ی مشتشه"
ولی چرا،
مشت من دردی نداره و قلبم هرشب دریای درده؟!
مادرم مرا ببخش!
درد بدن بهانه بود، کسی رهایم کرده بود ک صدای گریه ام،
اشکت را درآورد…
مادرم گفت :"آفتاب زده… بیدار نمی شی?! "
من هیچ جواب ندادم…
من یواشکی مرده بودم…!
مارا از همان کودکی به جدایی ها عادت دادند…
همان جایی که روی تخته سیاه نوشتند :خوب ها / بدها!
مامانم باهام لج کرده میگه از بس هر دختری نشونت دادیم یه ایرادی گرفتی
اگه دختر مورد علاقت پیدا شد اسید میپاشم روش!
ماندن به جاى خود،
حتى رفتن هم ادابى میخواهد که تو نداشتى!!
ماندن در پای کسی که دوسش داری، قشنگ ترین اسارت زندگی است
مانده ام در کوچه های بی کسی
سنگ قبرم را نمی سازد کسی
مردم خاکسترم را باد برد
بهترین یارم مرا از یاد برد
مانده ام..
که بعد از مرگم؛ به خاطر آرزوهای برآورده نشده به بهشتم میبرند؛
یا بخاطر گناه دوست داشتنت؛ آنجا هم جهنمی ام….
ماندگار ترین ددیالوگ دود کش :پوریا
بابا استقلال همونه که شیش تا میخوره. به افتخار پرسپولیس
مانند هیزم های مصنوعی شومینه
میسوزم و پایان ندارم… 
درد یعنی این…!!
ماه رمضون ک میشه مسواکم بیشتر کار میکنه!!
ماهی از بی آبی نمی میرد بالا و پایین پریدنش را بنگر.
به خاطر دوری از آب خود را می کشد.
ماهی تا دهانش بسته باشد کسی نمی تواند آن را صید کند…
رازهایت را فاش نکن..
بعضی ها در آرزوی صید یک اشتباه در انتظار نشسته اند.
ماهی ها تا موقعی که دهانشان بسته باشد کسی نمی تواند آنها را صید کند رازهایت را فاش نکن بعضی ها در انتظار صید بک اشتباه در انتظار نشسته اند
ماهی گیر دلش سوخت
این بار ماهی قلاب را ول نمیکرد…
چقدر تنها بود
ماهیگیر دلش سوخت!
اینبار ماهی بود که ازشدت تنهایی قلاب را رها نمیکرد..
ماپاک دلانیم که به دل کینه نداریم یک شهر پر از دشمن و یک دوست نداریم
ماکه در دوران خود وفایی ندیدیم / بعد ما هرکه وفا دید یادی از ما بکند……..
ماکه رفتیم توبمون بااونکه تازه ازراه رسیده/اون که بااومدنش خنجربه قلبه من زده/ماکه رفتیم دل ندادیم به این عشق کاغذی/لااقل میومدی پیشم واسه خداحافظی
ماگذشتیم وگذشت آنچه توباماکردی, توبمان ودگران,,,, وای به حال دگران!!!
متأسفانه وقتى حوصله ندارى بیشتر آدما سرحالن
متاسفم که توی فرهنگی بزرگ شدم که تصور میکنند با اندوه به خدا نزدیکترند
مترسک را تفنگ دادیم تا از مزرعه حفاظت کند، اما وقتی فهمید قدرت دست اوست، "اربابمان" شد!
مترسک را دار زدند به جرم دوستی با پرنده که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد.
راست میگفت سهراب اینجا قحطی عاطفه هاست…
مترسک عروسک زشتیست که از مزرعه مراقبت میکند
و آدمی مترسک زیباییست که جهان را می ترساند…
مترسک میگفت :من عاشق آن گنجشکى بودم که از گرسنگى کنار مزرعه جان داد.
مترسک چه زیبا گفت :وقتی نمیشود رفت همین یک پا هم اضافیست….
مترسک! این قدر دستانت را باز نکن… هیچ کس تو را در آغوش نخواهد گرفت… ایستادگی همیشه تنهایی می یاورد…
مترسک، عروسک زشتی است که از مزرعه مراقبت میکند
و آدمی مترسک زیبایی است که جهان را می ترساند
متن استعفای شیطان :پروردگارمحترم ازانجایی که بشردرفریفتن همدیگرشایستگی بیشتری ازاین حقیردارد لذاخواهشمنداست بااستعفای اینجانب موافقت کنید.
متن خبر که یک قلم بی‌تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
شهریار
متنفرم از انسانهایی که دیوار بلندت را می بیند ولی به دنبال همان یک اجر لق میان دیوارت هستند که تو را فرو ریزند انکار کنند و از رویت رد شوند
متنفرم از این بغض سمجی که هی میخواد نبودنتو بهم یاداوری کنه…
متنفرم از خاطره هایی که وقتی بهشون فکر میکنم میگم من چقد احمق بودم///
متنفرم از خودم…
که همیشه نگران کسانی میشوم
که اگر بمیرم هم،
به چهلم َم نخواهند رسید…
متهم ردیف یک منم که از تو مستم/اینجا کنار مرده ها منم که زنده هستم/جرم من این که چشام سایه ات رو قاب گرفتن/رو پوست شب اسم تو رو خالکوبی کرده دستم
مثل آن مسجد بین راهی تنهایم…
هر کس هم که می آید مسافر است می شکند….. هم نمازش را، هم دلم را…
و می رود…
مثل آن مسجدبین راهی تنهاییم، هرکس هم که می آییدمسافراست مشکند
هم نمازش را، هم دلم را ومیرود
مثل این صدا خفه کن ها میمونه که میذارن سر هفت تیر….
خیانت رو میگم، بی صدا میکشتت…!!!
مثل باران جاریست در هزارتوی جانم، که خشک است و کویری؛ خاطراتت.
و سراب سراب رد پایت!!!
مثل شقایق زندگى کن :کوتاه اما زیبا، مثل
پرستو کوچ کن :فصلى اما
هدفمند، مثل پروانه بمیر :دردناک اما… عاشق.
مثل همه میری ز پیش من فردا
تنها میمونم باز با همه دردا
شاید ببینیم ما هم دیگه رو روزی
یادت نره اما اون عشق دیروزی
مثل گرگها زندگی کن…
زیرا گرگها از شکم گرسنه خیانت میکنند، و انسانها از شکم سیر…!
مثله سیگار شدم! وقتی ازم سیر میشن دوسدارن ترکم کنن. ولی وقتی خیلی داغونن میان سراغ من
مجنون شدن سزای زنی ست که…..
نتوانست لیلای تو باشد
مجنون همیشه م رد نیست؛
گاهی مجنون دخترکی تنهاس ت
که زمانی لیلی کسی بوده!
محبت به نامرد، کردم بسی
محبت نشاید به هر نا کسی
تهی دستی و بی کسی درد نیست
که دردی چو دیدار نامرد نیست
محبت به کسی که لیاقتشا نداره، اسراف محبته.
محبت هایت را شمردم!
درست بود اما این عشقت را پس بگیر، گوشه ندارد…
محبت کن همی یاری/از عشقی تو به دست آری/محبت گر نکردی تو/بدان از عشق بیزاری
محبت، مثل مشروب خوردن میمونه … وقتی كم میدی، طرف میخوره و حالشو میبره … ! وقتی زیاد از حد میشه … طرف بالا میاره، اونم رو خودت …
محرم تن بودن..
با..
محرم دل شدن تفاوت دارد
محکم باش وقتی خیلی نرم شوی؛ همه خَمَت می کنند! حتی کسی که انتظار نداری……
محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم.. احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی…
مخاطب عزیز عکس‌های قشنگ، دلیل بر زیبایی تو نیست…
ساخت دست عکاس است…
درونت را زیبا کن که مدیون هیچ عکاسی نباشی.
مخاطبهای امروزی رو هرچی بیشتر خاص کنی؛
بی خاصیت تر میشن…
مد شده ای در شهر……
به همه می آیی…..
مدادهای رنگیم را بیاورید…
از تکرار روزهای خاکستریم، خسته ام
مدام گفتی خیالت تخت من وفادارم!!!
ومن چه ساده لوحانه خیالم را تختی کردم
برای عشق بازی توبا دیگری!!!
مدت هاست نه به آمدن کسی دل خوشم نه از رفتن کسی دلگیر…….. بی کسی هم عالمی دارد………
مدت هاست…
نه از امدن کسی دلخوشم!
نه از رفتن کسی دلگیرم!
بی کسی هم عالمی داره
مدتهاست تنها چیزی که مرا یاد تو می اندارد طعنه های دیگران است…. شاید اگر این دیگران نبودند زودتر برایم مرده بودی……. :((((((
مدتهاست چتر منطق را بر سر گرفته ام!
تا باران عشق را تجربه نکنم! دیگر توان مقابله با تب و لرز برایم باقی نمانده است!
مدتی است دیگر از تهِ دل نمیخندم
فقط لب هایم
نقشی به نام لبخند را بازی میکنند
تا کسی نفهمد بی تو چه میگذرد
مدتی ست گذشته ام از خویش… یادم بخیر…..
مدتیست فکرم درد میکند..
سرطان حرف گرفته ام…
مدعی گر به رخت تیغ کشید هیچ نگو اتش کم محلی تیز تر است
مدل شده ای درشهر… به همه میای جزمن… شاید مقصر منم که قدیمی شده ام..
مر آ به خآطر بسپآر
من زنم
انکآر شده ی تآریخ تآ ابد
آیا زمآن مرآبه خود خوآهد دید؟؟
من گنآه امروز و وعده ی بهشت فردآیم
مرا اون دل که دریا زنم نیست
زپا این بند خونین افکنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست.
مرا ببخش اگرساده بودنم دلت رازد
مراببخش اگرعشق ورزیدنم چشمانت رابست
میرم تا آنانکه تواناترند تورابه پوچ بودنت برسانند.
مرا ببخش
ناگزیرم
چون تفنگی
که افتاده" دست دشمن..
مرا بخوان….. چشم هایم دریای حرف اند
مرا به جرم دوست داشتنت به صلیب کشیدند، اما تومرامترسک مزرعه ات کرده ای!
مرا به کدامین آبادی فروختی که سیب هایم سرخی سیب هایش را نداشت؟؟؟
مرا به یاد خواهی آورد
آنچنان که باران میشوید غبار از سنگ قبر کهنه ام تا بدرخشد از پس سالها نام فراموش شده ام.
مرا بیاد خواهی آورد
مرا در دشت غم ها جا گذارید من و دل را به غم ها واگذارید کنون ناکامم از دیدار رویش مرا با یاد او تنها گذارید…
مرا دور میزنی رفیق حرفی نیست
اما حتما میدانی نقطه بایان دور زدن هایت دوباره با هم روبرو خواهیم شد
خوبیه دایره همین است…
مرا غرق کن در آغوشت…..
میخواهم بمیرم
زیر آوار بوسه هایت……
مرا هرگز نباشد بیمی از مشت
برادر جان مرا نامردمی کشت
فتوت پیشه خندد روی در روی
زند نامرد ناکس خنجر از پشت
مرا پا پتی میخواند…
انکه در راهش کفشهایم پاره شد…
مرا که هیچ مقصدی به نامم…
و هیچ چشمی در انتظارم نیست را
ببخشید…
که با بودنم فقط ترافیک کرده ام!!
مرا گوید مخوان شعر غم انگیز/که حسرت عقده گردد در گلویم
خدایا با که گویم این ستمگر / غمم را هم نمیخواهد بگویم
مراقب باشید چیزهایی که دوست دارید را به دست آورید وگرنه ناچار خواهید بود چیزهایی را که به دست آورده اید دوست داشته باشید
مراقب باشید
یک درصد دغدغه میتونه گند بزنه به نود و نه درصد آرامش!!!
مراقب لایک ها و کامنتهایی که برای دیگران میذارید باشید!!! شاید کسی دید و دلش شکست..
مراقب گرما دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد
زندگی با دلت نکنه
مرامچاله و خیس در آغوشت نگهدار، من از پهن شدن روى بند خاطرات گریزانم…
مرد اونه که وقتی باهات قهره، شب موقع خواب بغلت کنه بگه آشتی نیستما اما بدون تو نمیتونم بخوابم…
مرد با حالت حق بجانب:
خانم کتابی بنام "مرد، ارباب زن" دارید؟
فروشنده :کتابهای تخیلی مون اون طرفه آقا
مرد بودن به ۱۰۰ گرم گوشت نیست به یه غیرته که کمتر کسی داره
مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند :معذرت میخوام
مرد دوستی نیستی دشمن مردانه باش – این دو رنگی تا به کی یا دوست یا بیگانه باش
مرد سیگار فروش گفت :سیگار گرون شده… ترک نمیکنی؟؟؟؟ باخودم گفتم
کاش بدانی چقدر گران تمام شد برایم…. تاسیگاری شوم.
مرد ضعیف بود که زن شد ضعیفه.

مرد نبود…
اندام مردانه اى داشت فقط!
مردا مثل جای پارک میمونن'خوباشون قبلا اشغال شدن و
اونایی که موندن یا خوب نیستن یا دم خونه مردمن…………
مردشور کودک درونو ببرن! گاهی اینقدر خودمو درگیرش میکنم تا مشکلات آدم بزرگا رو فراموش کنم… که یادم میره حالا منم دیگه یه آدم بزرگم!…
مردم اغلب تنهایند زیرا به جای پل دیوار میسازند…
مردم ایران اول شکست عشقی بودن بعد دست و پا در آوردن
مردم این شهر چقدر خوبند…
دیدند کفش ندارم،
برایم پاپوش درست کردند.
مردم سرزمین من بسیار عجیبند…
ان ها از دیدن بوسه ی دو عاشق نفرت دارند در حالی که از صحنه ی اعدام یک انسان لذت میبرند……..
مردم شهری که همه در آن می لنگند،
به کسی که راست راه می رود می خندند..!
(انسان عادت دارد چیزی را که نمی فهمد مسخره کند)
مردم عوض شدن. زمونه عوض شده. میدونی؟ این روزها وقتی با یه نفر دست میدی بعدش باید انگشتات رو هم بشماری و ببینی که هر ۵تارو پس گرفتی یا نه!
مردم نباید از حکومتشان بترسند این حکومت است که باید از مردمش بترسد…
مردم یک دروغ شیرین را به حقیقت تلخ ترجیح میدهند.
مردمه شهری که همه در آن لنگ راه میروند…
به کسی که راست راه میرود میخندند…
مردن شرف داره به سکوت کردن مقابل کسایکه بهت دارن زورمیگن وهرکاری دلشون میخوادسرت میارن. والا بجون خودش
مرده شور
آرام بشور
این تن پر از خاطره است
مرده ها را دوست دارم آنها به من زیانی نمیرسانند اما میترسم از آن که زنده است و ادای مرده ها را درمی آورد
آن هم فقط برای من…
مردها زود نمیبخشند اما زود فراموش میکنند
زنها میبخشند اما هیچگاه فراموش نمیکنند
مردها فقط، برای چیزهایی که باید ناراحت می‌شوند. زن‌ها برای همه‌اش؛ همه چیز زندگی را می‌فهمند، زیاد، بد جور!
مردى و مردانکی هیج ربطى به هم ندارد!
کول شباهت ظاهرى کلمات و نخورید……
مردی را دیدم که با سایه ی خود درد و دل میکرد چه رنجی میکشد او وقتی هوا ابریس
مردی…؟ هرچقدر هم مغرور! هرچقدر هم صادق! هرچقدر ساده! هرچقدر جذاب! هرچقدر مکار! درست… اما گاهی برای فتح یک وجب از جفرافیای زن
باید ب زانو بیفتی…
مرز عشق این روز ها شباهت زیادی به آدامس داره
اول شیرین
بعد دوست داشتنی
سپس تکراری
و در آخر دورانداختنی!
مرزها برای تاجر باز است، برای مهاجر بسته،
آقای پنگوئن! لطفا درب را ببندید کولر روشن است!
مرض عجیبی است دلتنگی… آرام آرام آدم را نا آرام می کند!
مرور خاطراتت برایم سنگین است،
آنقدر ناخوش میشوم
که حتی…
بارانی که مرا یاد تو بیاندازد را به آتش میکشم…
مرور میکنم خاطراتمان را…
اما مگر کپی برابر اصل میشود؟…
مرگ اگر مرد است, گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ز او جانی ستانم پر بها
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ
مولانا
مرگ درست از لحظه ای اغاز می شود ک در برابر انچه مهم است سکوت میکنی……….
مرگ همچون مادری مهربان است که فرزند خود را پس از یک روز طوفانی و سرد در اغوش میگیرد
مرگ یعنی دوباره زیستن مرگ یعنی زندگی دوباره واقعا چه زیباست مرگ.
مرگ…………. بیا که زندگی ما را کشت
مرگ، مادر مهربانی است که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش میکند و می خواباند
مرگ؛ تنها آرزوییه که مطمئنم بالاخره یه روزی بهش میرسم…
مزرعه را ملخ هاتاراج کردند؛ ولی برای کلاغهامترسک ساختند!!
مزرعه را موریانه خورد و ما برای گنجشک ها مترسک ساختیم، لعنت بر این حماقت.
مسافر کناری ام که پیاده شد…..
پنجره ای گیرم آمد….
باقے مسیر را گریستم!!!
مست شد…
خواست که ساغر شکند!
عهد شکست…
فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند، مست…
مشترک مورد نظر من!!!
باور کن خسته ام؛
از طعنه های آن صدای تکراری:
"مشترک مورد نظر در حال مکالمه میباشد… "
مشغول به خود زخم زدن در همه عمرم
زیرا که جز این دست مرا مشغله ایی نیست
مشغول دل باش نه…. "دل مشغول "….
فرهاد که باشی همه چیز شیرین است
مشكل اينجاست كه ما از هر كرمي انتظار پروانه شدن داريم!
مشکل از خود ماست!
واسه کسی که یه قدم واسمون برمی داره، (حتی یه قدمم بر نمی داره)،
دو کیلومتر پیاده می ریم…
مشکل اینجاست که ما از هر کرمى انتظار پروانه شدن داریم!
مشکلات مانند ماشین لباسشویی هستن, مارا تاب میدهند و به اطراف میکوبند اما درپایان درخشانتر وبهتر از قبل, بیرون می آییم…
مشکلاتت رو با مداد بنویس پاک کن رو بسپار دست خدا…
مصنوعی لبخند زدنت را می گذارم به حساب
هر چیزی الا اینکه دلت را زده باشم…!!!
مطالعات نشان میدهدکه ۸۹%از بی وفایی ها به علت کمبود شار‍ژ است.
مطمئن باش برو…
نگران نامردیهایت، شکنجه هایت و… نباش نفرینت نمیکنم!!! همین که جایت در دعاهایم خالیست برایت کافیست.!!!
مظلومی ما را از روی تعداد لایک های جملات مذهبی میشه فهمید.
معتاد به اینترنت مجرم نیست!!!
تنهاست…
معجزه یعنی….
تو در خیالت….
گاهی بمن فکر میکنی…
معذرت خواهی‌
حرمت داره…..
یه نفر غرورش و میشکنه……
بخاطر تو…..
از کنار معذرت خواهی‌ ساده رد نشو…….
معشوق مرا خواب گرانی بردست
افسوس در این خاک جوانی مردست
از مرگ جوان پرسد و گویند که او
خون جگر و زخم زبانی خوردست
معشوق من همان مترسک خندان جالیزهای دوربود پراز خالی. شانه هایش که تکیه گاهم بود پوشالی پوشالی…
معشوقه ای پیدا کردم به نام روزگار
این روزها سخت مرا در آغوش خویش به بازی میگیرد
معلم برای سفیدبودن برگ نقاشی ام تنبیهم کردو "همه" به من خندیدند
اما من خدایی را کشیده بودم
که "همه" میگفتند دیدنی نیست
معلم دوران دبیرستانمون میگفت.
غم یکی از بهترین نعمتهای خداست.
خدایا ازت بخاطر نعمتهای بی پایانت ممنونم.
معلوم نیست این درس عبرت چند واحده لامصب تموم نمیشه!
معمار این خیابان
عاشق نبوده است.
هر روز بی تو می‌روم از این پیاده‌ رو
معمولا آدما از اینکه بعد از مرگ فراموش بشن وحشت دارن
ولی چه سخته زنده باشی و فراموش بشی
معنای قشنگ زندگی رو وقتی فهمیدم که دیدم دختر بچه ای داخل نقاشیاش رنگ خورشید رو سیاه میکشید که پدر کارگرش زیر افتاب نسوزه..
معنى چراغ زرد در دنیا :از سرعت خود بکاهید و آماده ى چراغ توقف شوید. معنى چراغ زرد در ایران :بدو گاز بده تا قرمز نشده رد شیم!!!
معنی سکوتم بخشیدن تونیست… ضربه ات لالم کرد…
مغرور و خود شیفته نیستم…
ولی یاد گرفتم که تو زندگیم منت احدی رو نکشم…
خداحافظ تو فرهنگ لغات من جوابش یک کلمه است…
بسلامت…
مغرورباش، دورازدست رس باش، مبهم باش، سرسنگین باش، خاکی که باشی آسفالتت میکنند واز رویت رد می شوند…
مغزم دیگه جواب که نمیده هیچ، تازه سوالم میپرسه…!
مقدارى طناب در خانه هست! 
مى آیى طناب بازى؟ 
یا گره اش بزنم به سقف؟
مقصد, مال شهر قصه بچگیاس دنیای آدم بزرگا فقط جاده داره…
مقصر خود ماییم‎ ‎، عشق را به کسانی ارزانی میکنیم که از زندگی، جز آب و علف روزانه، نه میفهمند، نه میخواهند‎ ‎!
ملت میرن دانشگاه تو یه محیط کاملا جدی مشغول به تحصیل میشن، ما میریم دور هم باشیم:)
ملتی که فارسی حرف بزند
عربی دعا کند
انگلیسی نسخه بنویسد
اما به هیچ زبانی فکر نکند
عاقبتش معلوم نیست!!!
ممن بخودم مثل یک مداد رنگی نگاه میکنم.. شاید رنگ مورد علاقه تو نباشم اما روزی برای کامل کردننقاشی ات، به من نیاز پیدا خواهی کرد…
ممکن است عاشق زیبایی کسی شوید اما یادتان باشد
که در نهایت مجبورید با سیرت او زندگی کنید نه صورتش
من "تنهایی"را ترجیح میدهم به "تن"هایی که روحشان با دیگریست…
من "ندار" بودم عروسک قصه ام پرید!
"دارا" که باشی….!
"سارا" با پای خودش به سراغت می اید…….!!
من آرامم
قدر تنهایی های زیبای به یاد تو بودن آرامم
من آن خنجر به پهلویم که دردم را نمیگویم,,,, به زیر ضربه هاى غم نیفتد خم به ابرویم
من آن رودم که تنها آب دارم…
نگاهی خسته و بی تاب دارم…
من عشق نور دارم در دل اما…
فقط تصویری از مهتاب دارم
من آن سیب سرخ بالای درختم. دقت کن رسیدن به من آسان نیست!
اگر همتش را نداری آسیب به درخت نرسان
به همان سیبهای کرم خورده روی زمین قانع باش!!!!
من آنقدر خواستمت که نخواستنت را ندیدم تو آنقدر نخواستی که هیچ چیز از من را ندیدی
من از آن می ترسم که دوست داشتن را مثل مسواک زدن بچه به من و تو تذکر دهند!
من از اعدام نمی ترسم
نه از "چوبش"نه از " دارش"
من از پایان بی دیدار میترسم…
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه!
کسی که می گریزد،
از گم شدن نمی ترسد..
من از برهنگان تن فروش بیزار نیستم،
از پوشیدگان وطن فروش بیزارم
من از بی قدری خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد
از این بالا نشینی ها…
من از تصور نبودنت، رو شونه ی تو گریه میکنم، منی ک دل بریدم از همه، ببین برای تو چه میکنم.
من از تو نمی خوام دلیل و بهونه
گناهی نداری همینه زمونه
تو نیستی به قلبم جوابی بدهکار
منم که اسیرم تو نیستی گرفتار… √
من از زندگی کسی حذف شدم که…
برای داشتنش و بودنش کنارم … خیلی ها رو از زندگیم حذف کردم اما…
من از پایان ترسیدم و اغاز کردم…………..
من ازت خاطره دارم…. خاطره درد کمی نیست…..
من استغفار کردم از نگاه تو….
نمی دانم اجابت می شود این توبه های با اکراه…!
من امروز بعد از مدت ها دیدمت…
زیر باران، دست در دست دیگری…
سرم را نینداختم پایین، بیخیال…!!!
کسی نمیفهمد اشک است یا باران…!!!
من امشب میمیرم
میرم و میمیرم و آسوده می شم از عشق، میرم و میمیرم
بنیامین
من اناری میکنم دانه به دل میگویم
کاشکی این مردم
دانه های دلشان پیدا بود
سهراب سپهری
من اگر مراد هم می شدم زندگی بر وفق خرم بود نه خودم
من اگه جای جک بودم هیچوقت از درخت سحر امیز پایین نمیومدم زندگی با دیوها بهتر از زندگی با ادماست
من اگه خدا بودم،
به خاطر یه سیب اینقدر بچه بازی در نمیاوردم…!
من اگه یه روز مادر بشم به جای گشتن کیف و کمد و لباساش به بالشتش دقت میکنم
همیشه همه چیز توی بالشت خیس خلاصه میشه
من این جام….
جایی که وقت رفتنت ایستاده بودی و من را نگاه میکردی….
امده ام این جا تا ببینم ازین جا چگونه بودم که مرا ندیدی..؟؟؟؟
من اینجا از نوازش نیز،
چون ازار ترسانم…
من با تو فهمیدم تو زندگی
یه چیزایی رو نباید بگی
وقتی زیاد گفتم " دوستت دارم "
تبدیل شدم به روزمرّگی!
من با هر شکستنی با صدای بلند خندیدم نام مرا گذاشتند (باجنبه)
بی انکه بدانند خندیدم تا صدای شکستن قلبم را نشنوند.
من با هیچکس بر سر آیین و باوری که دارد نمی جنگم چرا که خدای هر کس همانیست که خرد او می گوید… کوروش بزرگ
من با کناریت کنار نمی ایم کنار میروم
من باشم، تو باشی و یک ظرف پر پاستیل… دیگه اصلا مهم نیست که تو باشی یا نباشی!!!
من باهر بار که دلم راشکستند به ظاهر با صدای بلندخندیدم. نامم را گذاشتند باجنبه بی آنکه بدانند خندیدم تا کسی صدای شکسته شدن قلبم را نشنود
من بجای خالیش بیشتر از خودش عادت کردم…
اعتراف تلخیست!
من برای بااو بودن از همه چیزم گذشتم امااوداشته هایش را به رخم میکشید.
من برای تنهانبودن آدمهای زیادی دوروبرم دارم، آن چیزی که ندارم کسی برای"باهم بودن"است..
من برای داشتن تو تمام شبها را دعا کردم و تو برای قسمت خود از خدا،،،
خدا کدام را بدهد وقتی که دعاها یکی نیست
من برای دوست داشتن ات مدت هاست آماده ام, اما امان از تو, امان از زن ها, همیشه دیر حاضر می شوید…
من برای سکوت نیامده ام, اما تمام وحشتم این است که حرفهایم بهت بیهوده هدیه کنند
حنجره ام را کلامی اگر هست با آتش دل و بغض گلو آغشته باید…
من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم/زیرا من سرگرم دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند…
من به آمار زمین مشکوکم
اگر این خاک پر از آدم‌هاست
پس چرا این همه دل ها تنهاست
من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد، وقتی از پنجره بر پوچی افکار جهان می نگرم.
من به تنهایی سر میکنم… و او باچه تن هایی…!
من به جای خالی اش بیشتر از خودش عادت کرده ام… اعتراف تلخیست…. باور کن!!
من به جر با وفایی این چنین تنها شدم
چون ندارم محرمی بازیچه دلها شدم
من به خاطر تو کوه را از سر راه برمیدارمم, فقط کمی, کمی شیرین باش!!
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدمو بیمار شدم
فارغ از خود شدمو کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
من به دنبال تو و تو به دنبال او…
آیا کسی هم دنبال من می آید…
یکه تازی مخصوص توست!؟
من به سوختن…………عادت دارم! کبریت را…. بنداز…….. و برو…!
من به عکس تو دست میکشم… تو به عکس من… دست می کشی ازمن…
من به غیبت نگات مشکوکم
تو به عاشق شدن عادت کردی
من به عطر خونه عادت کردم
تو به سکوت من خیانت کردی..
من به قلبم افتخار میکنم
با آن بازی شد
زخمی شد
به آن خیانت شد
سوخت و شکست
اما
به طریقی هنوز کار میکند
من به هیچ دردی نمی خورم
این دردها هستند که چپ و راست به من می خورند…
من به یادت قانعم!!!
پس یادت را از من نگیر… که یادت آرام بخش ترین تصویر دنیاست…
من تنها… مخلوق خدا هستم کﮧ… روز مرگم را مے دانم…!
"کافیست تو بروی"
من تورا هرروز مبدیدم. انطور که تودلت مبخواست صبورانه با گذشت با اعتماد… اری اینگونه دیدمت که امروز که عینکم شکسته فکر میکنم چفدر چشمهای من دروغگو هستن
من توی شهر ارزوهام واسه تو یه قصر طلایی ساخته بودم به چه شوقی به چه ذوقی قلب و دین و ایمونمو باخته بودم…
من جاى اردلان تمجید بودم، اسمِ دخترمو به جاى ((رها)) میذاشتم ((وِل))!!!!!!
من خاطرت رو می خواستم نه خاطره ات رو
مے فهمے
من خوبم..!
عاشق نیستم..
فقط گاهی به یادش که می افتم،
دلم تنگ میشه..
این که عشق نیست…
هست…؟
من خودم به توپرپروازدادم… به همه گفتم :قفسش بازبود… پرید
من خودم ندیدم؛
اما میگن :ظرفیت جهنم پُر شده…
واسه همین، خدا موقتا" ایرانو، اجاره کرده…!
______________________
من خونه ی غرورم
کسی نمیشه حالی
خراب شه سقف خونه
روی سر اهالی…
من خیلی وقته کارت قرمز گرفتم فقط دارم آروم زمین وترک میکنم واسه وقت کشی…..
من دارم تقاص اشتباهم و پس میدم, که به هر کی که میرسم بهش نفس میدم, روی دنیاش یه مدار تازه میسازم, پای حرفی که زدم مردونه دست میدم…
من دارم تو ادمک ها میمیرم، تو برام از پری ها قصه میگی
من توی حیله ی وحشت میپوسم، برام از خنده چرا قصه میگی
من در خلوت خود به این
باور رسیده ام که اینجا برای زنده ماندن باید مرد
من در دنیایی زندگی میکنم که
به آدم عاشق میگن کودن و احمق
ولی به آدم هفت خط میگن مرد زندگی…
من در سرزِمینی زندگی میکنم که تنها "خدایش" از
پشت خنجر نمیزند
من در کشوری زندگی می کنم
که زبانش پارسی است اما به
آن فارسی می گویند چون عربی "پ" ندارد!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
من درخت می مونم…
توتبرهم که بشی وبخوای منوقطع کنی آخرش یادستمال میشم واسه اشک چشمات یاقلم وکاغذمیشم واسه دلتنگیات!
من دردمیکشم تو اما چشم هایت را ببند
سخت است بدانم میبینی و بی خیالی!!!
من درمیان مردمی خیتم که باورشان نمیشود که تنهایم میگویند خوش به حالت که شادی نمیدانند شاد بودنم باج به آنهاست برای دوست داشتن من
من درگیر گذشته ای هستم..
که هرچه میکنم ""نمیگذرددددددد"
من دهقان فداکاری شده ام که تمام آرزوهایم را جلوی تو به آتیش کشیده ام وتو فقط نگاه میکنی
من دیگر یقین دارم که عشق تاوان سنگین تمام گناهانم بود
که مرا به اندازه ی آتش هزار دوزخ سوزاند…
من دیگه با تو منچ بازی نمی کنم؛ مارات نیشم زدن!!!!
من دیگه به عشقم اعتماد کامل دارم…
میدونم هرجا بره دست رد به سینه ی کسی نمیزنه!
دمش گرم! این یعنی اراده ها، نه خیانت…
من دیگه نمینویسم… میکشم… حسرت هر آنچه خواستم و نشد…!
من را ببین…! همچنان ایستاده اَم…
آن کسی که فکر می کنی،
می شکند بی تو؛
می شکند امثال " تو"را…
من را زیر خاکستر جا گذاشتی!!! اهای… با توام…
تو یادت نرود!! من به خاطر تو اتش گرفته ام…
من رفتنی نبودم…
تو بند کفش هایم را محکم کردی
من رو از اول همه جا نشوندن آخر کلاس
حالا می گن یه کاری کن
میگن حسابت *با خداست*
من زانوهایم را به آغوش کشیده بودم وقتی تو برای دیگری زانو زده بودی.
من زبان برگ ها را می دانم…
مثلا “خش خش” یعنی “امان از جدایی”
پیش از جدایی از درخت هیچ برگی خش خش نمی کند…
من زنم…!
مسلح به خطرناک ترین سلاح جهان مهربانی…!
پس ای روزگار… مرا از حمله های مردانه ات نترسان…!
من سختترین ضربه را از دوستم خوردم دوستی که بنظرم بهترین دوستم بود، بیشترین دقت را درانتخاب بهترین دوست خود بکنید
دکتر سجاد ابوالحسنی
من سرم درد می کند برای دعواهایی که با هم نکردیم
چقدر مهربان رفتی…!
من شبنم خواب آلود یک ستاره ام که روی علف های هرز و تاریک چکیده ام،،،
جای من واقعا اینجا نبود…….
من عاشق بارونم…
خاطره پیاده روی رو میشوره…
من عاشق شدم، کسی به حالم بگرید…
من عاشقتم اینو انکار نکن
مثل فیلمی که هیچ وقت اکران نشد
من عاشقش بودم فقط عاشق اون، ولی برچسبِ آویزونی بهم زد، دیگه تو خوابتم نمیبینی عاشقت باشم…
من عاشقم… و تازنده ام دس ازاین عشق نمیکشم…
دوسش دارم پای غمهاشم واسادم…
هیچ غمی مثل غم عشق شیرین نیست هرچند ذره ذره نفستو میگیره…
من عمرم را با نگاه کردن در چشم مردم گذرانده ام،
چشم تنها جای بدن است که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد.
من غرورم را به راحتی به دست نیاوردم که هر وقت دلت خواست خردش کنی!!! غرور من اگر بشکند با تکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهم زد.
من غم را در سکوت، سکوت را درشب، شب را در بستروبستر را برای اندیشیدن به تو دوست دارم…!
من فراموش نکردم…….
من از نهایت درد به بی حسی رسیدم
من یاد گرفتم چجورى شبا از رؤیاهام یه خدا بسازم و دعاش کنم که عظمتتو جلا بده!
من یه اخلاق خیلی خوبی دارم و اونم اینه که هیچ وقت نظرمو به کسی تحمیل نمیکنم, ولی کسی که نظرش با من متفاوته خره….. تموم شد و رف.
من یه زمانی دوستت داشتم، یه زمانی هم زندگیم رو کنارت باختم ولی باید این رو یادم باشه که تو فقط یه پسری پس انقدر قدرتش رو نداری که زندگیم رو خراب کنی!!! 😉
من یه سیگارم…
که دورم پر فندک رفیق…!
من یه عمر سوزاندم ترسم اینه بسوزاندم
من یک دخترم نگاه به بدنه ظریفم نکن… اراده کنم هویت مردانه ات را به آتش میکشم…!
من ﻓﻘﻂ ﯾﻪ کیس ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩیدم ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻩ!!!
هیشکی هم نیست به فکر ما باشه
من"ندار" بودم…
که عروسک قصه ام پرید…!
"دارا"که باشی،
"سارا"با پای خودش به سراغت می آید…!
من, او را دوست می داشتم ولی او نفهمید
او مرا دوست داشت ولی به من نگفت
آه سرنوشت من تو چه بازیها که با من نکردی!
من…
خیلی بیشترازاین حرفها…
خون دل خوردم…
من، من کردن های من و تو بود که،
هیچوقت ما نشدیم
من،
با تمام دل شکستگیم
هنوز بهانه تو را میگیرم
تو،
با تمام پنهان کاری هایت
هنوز دروغ می گویی
خسته ام… خدا
منتظر قطارم….
میدانم مسافرم در قطار نیست و من در ایستگاه نیست!!!
روی ریل منتظرم….
منطق ریاضی چی میگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میگه که هر مسأله ای که دیدی داره آسون حل میشه، بدون راه حلت اشتباهه
منو از این عذاب، رها نمیکنی/کنارمی ب من نگاه نمیکنی/تمام قلب تو ب من نمیرسه/همین ک فکرمی برای من بسه
منو باش…
میخواستم با خداحافظی کردنم تهدیدت کنم!
نمیدونستم با این کار خوشحالت میکنم!
منو حس کن یه لحظه
من همین نزدکیایم
توی که از من دور شدی
منو دلتنگی منو غم منوتنهای همه باهم توزندان انفرادی داریم حبس میکشیم ولی داداز حتی یک ملاقات
منو شوق آغوش تو
و گریه به گوشی خاموش تو
منو میبینی رنگیم… از سیاه بودن خسته شدم…:|
منو میبینی؟؟سیگارو ترک کردم!! تو که سهلی!!
منو یک خونه پر از نبودنت
منو خاطره
منو تنهایی
منو یک تصویر از تو دریا
منی که کنارش " تو " نبآشی (!)
آخَر ِ زندگی است
مهربان باشید زیرا باهرکس روبرو میشوید درگیر مبارزه ای به مراتب سخت تر است.
مهربانی ام نسبت به تو به تنت زار میزند…
باید کمی از پهلوها برایت تنگش کنم
شاید اندازه ات شود…!
مهم ترین درسی ک توی زندگیم یادگرفتم این بود ک :هیچکس شبیه حرف هایش نبود
مهم نیست اگر انسان برای کسی که دوستش دارد غرورش را از دست بدهد؛
اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ غرور، کسی را که دوست دارد از دست بدهد
مهم نیست تو بهم "اعتماد" داری یا نه!!! مهم اینه که من به خودم "اعتقاد" دارم!!!
مهم نیست پشتم بد گفتی….
مهم اینه که آب دریا با دهن سگ کثیف نمیشه…!!!
مهم نیست
بعدا چی میشه
مهم اینه که
دیگه هیچی مثل قبل نمیشه…
مواظب باش، گاهی وسعت خانه ات، کوچکت می کند؟!
موبایلم امروز بهم گفت :منُ چرا میزنى به شارژ؟ واسه کى؟ واسه چى؟
هیچ جوابى نداشتم بدم، فقط از اتاق رفتم بیرون گذاشتم کمى با خودش خلوت کنه,,,,
موج اگر می دانست که ساحل هیچگاه دستش را نمی گیرد…
هیچوقت برای رسیدن به آن نفس نفس نمی زد…!
موجودات غریبی هستیم.
نه طاغت دروغ را داریم، نه تحمل حقیقت را.
مورد داشتیم طرف اینقدر گوه خورده پرز معده اش کاملا رفته…..
موش ها خاطرات را جویده اند
مرگ موش,
همه اش را خودم باید میل کنم…
موش کور با اینکه نابیناست… ولی زیبایی جفتشو قبول میکنه.
موضوع انشا:
تابستان خود را چگونه گذراندید??
به نام خدا
بی او…
موقع بیرون گذاشتن آشغالها با رفتگر مهربان باشید!
اینجا ایران است.
شاید او فردا فرد مهم کشور شود باشد…
موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن
۱ آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “به تو” بخندند
۲ آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “با تو” بخندند
موقعی که جنگ شروع میشه… خیلی ازپسرا واردش میشن… وفقط تعداد مردمیادبیرون.. واین یک حقیقت تلخه…
موندنی با لگد نمیره، رفتنی با خواهش نمیمونه…
موهاش دریا. بود، دنیامو. زیبا کرد، فهمید دیوونم، موهاشو کوتاه کرد
موهایش سفیدشده بود
کودکی که یواشکی دفترخاطرات مراخوانده بود
موهایم را انقدرکوتاه میکنم تاخاطره ی انگشتانت از انها محوشود… دیری نمیپایدخاطراتت دوباره میرویند…!!!
مى خواستم چشم هایش را از پشت بگیرم…
دیدم تحمل اسم هایى را که مى گوید ندارم…
مى رسد روزى که بى من روزهارا سرکنى
مى رسد روزى که مرگ راباور کنى
مى رسدروزى که تنهادر کنار قبرمن
شعرهاى کهنه ام راموبه مو ازبرکنى
مى روم ولى چمدانم رانمى برم
سنگین است روزهایى که بى تو زندگى کرده ام
بابا دلم برات تنگ شده
ميكرو ثانيه چيست؟
مدت زمان بين سبز شدن چراغ و بوق زدن ماشين عقبي!
مَن بی تو
شعر خواهم نوشت؛
تو بی مَن
چِه خواهی کرد؟
اصلا”
یادت هَست
کِه نیستَم…؟
مَن در برابر تو مثل
تشنه ای در برابر دریا هستم
نزدیکی اما
دستم به تو نمیرسد…
مَن لُقمه ی بُزرگتر از دهانَت بودَم
بَرای همین
مَرا خُرد می کردی!
مَن میروَم…
بآوَر کُن میروَم…
امآ دلم برآی به جهَنَم گُفتن هایت تنگ میشوَد
مَنطقی حرف زدن بآ بعضی هآ؛
حتی از پوشیدن دمپآیی انگشتی بآ جوراب هم سخت تره..!!
مُتِنَفِرَҐ
از آבَمآیے ڪﮧ
פֿوבِشوטּ هَر غَلَطے میڪُنَטּ
وَلے بﮧ ما ڪﮧ میرِِωَטּ
میرَטּ مَنبَر واωﮧ نَصیפَت…
مُزَخرَف تَریכּ نَصیحَت هاﮯِ اَطرافیاכּ:
بِهِش فِڪ نَڪُכּ
ع آخﮧ مَگﮧ میشﮧ لَعنتﮯ…!؟!!
مپرس حالم را، روزگارم یار نیست…
جهنمی شده ام هیچکس کنارم نیست…
مگر غیر از وفا از من چه سر زد که دل را بی وفا خواندی و رفتی مگرغیراز نگاهت به چشمانم که درزد که از ناز چشم خود ازدل گرفتی
مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟ پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.. برای خوشبخت بودن، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن
مگر نگفته بودم خنده هام رو نبین….
اینا یه چسبه برای دل بارونیم…
ولی تو رفتی و گفتی با دیگران خوش باش……
مگزار که یاده مارا طعم تلخ این حقیقت ببرد
این حقیقت است که از دل برود هرآنکه از دیده رود
مگس یادمون میده که اگه زیاد دور کسی بگردیم میزنه تو سرمون!!!
مگه اشک چقدر وزن داره…؟
که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم…
مگه چند بار به دنیا آمده ایم که این همه می میریم؟!!
می آیی در " وا" می شود..
می روی در "بسته" می شود…
می بینی؟ '! حتی در هم " وابسته" می شود!
می بینی زندگیم را؟
چه سخت به او نزدیک میشوم..
و چه راحت از من دور میشود..
می ترسم با دستان خودم
تو را شعری کنم که قرن ها ورد زبان مردم شهر شوی…!
می ترسم…
یه روزی بیاد که
بچه ام ازم بپرسه؟
بابا. جوون بودی عاشق کی بودی؟
اونوقت من اسم کسی رو بیارم که مادرش نیست…
می توانی تو به من زندگانی بخشی. یا بگیری از من آنچه را می بخشی
می خواستم جهان را به قواره ای رویاهایم در آورم… رویاهایم… به قواره ای دنیا در آمد…
می خوام اونقدر خودخواهانه بغلت کنم؛ که جای ضربان قلبم روی تنت بمونه…..
می خوام برم رو بلندترین قله دنیا داد بزنم دوستت دارم ولی به جون تو حوصله ندارم.
می خواهم از دردهایم ناله بزنم
فریاد بزنم می خواهم دردهایم را فریاد بزنم
تا به خدا برسد
ولی فریاد من
از هر سکوتی بی صداتر است
می خواهم بدانم
آیا میان آن همه اتفاق
من از سر اتفاق
زنده ام هنوز..!؟!
می خواهم کمی بروم……………….
آن سوی دنیا!
آنجا که آسمان،
پنجره بیشتر دارد
و خدا هم،
دیدی بهتر
می دانم تا پلک به هم بزنم
می آیی؛ با انار و آینه دردست هایت!!
به قول ِ فروغ:
” من خواب دیده ام ”
می دانم روزی تو مرا در آغوش خواهی گرفت… پشیمان و با چشمانی پر از اشک… خودم را که نه عکسم را… عکسی که کنارش نوشته است؛ یک هفته گذشت؛…
می دانم که هیچ کس نمی تواند عشق را بنویسد
اما به جای آن
می توانم قصه های خوبی تعریف کنم
گوش کن
یکی بود یکی نبود,,,
می دانی…!؟به رویت نیاوردم…!
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی :” شما “
فهمیدم
پای ” او ” در میان است…
می دانی…؟
نیامدن از نبودن دردناک تر است…
نبودن از تقدیر است امّا…
نیامدن از تقصیر…
می دونی تلخ ترین اتفاق دنیا چیه؟ تو بخوای اونم بخواد ولی روزگار نخواد!!! میخوامت چه روزگار بخواد چه نخواد.
می دونی غریبی یعنی چی؟…
وقتی از نگاه و صدای اونیکه آرومت میکنه دور شدی…
غریبی….
می دونی فرق بین من و تو چیه من دلشکسته ام وتو دلشکسته ای.
می دونی قشنگی این زندگی چیه؟
به اینه که وقتی تو سرگرم لحظه های خودتی، یکی تو لحظه هاش داره واسه قشنگی لحظه های تو دعا می کنه
می دونی چرا آدم وقتی بزرگ میشه, با خودکار می نویسه؟
برا اینه که یاد بگیره هر اشتباهی پاک شدنی نیست…….
می دونی چه وقتی دنیا بهت می خنده؟
وقتی که تو داری برای عشقت گریه می کنی
اما عشقت داره با دیگری می خنده
می دونی چیه رفیق؟
اگه از زندگی کسی می ری بیرون، سعی کن کامل بری بیرون
حتی پوست تخمه هاتم جمع کنی با خودت ببری…
می دونید آدم وقتی قدر سلامتیو میدونه که روتخت افتاده باشه نتونه بره دستشوئی
می دیدم سیگارهایت راچه زیبا دودمیکردی…
آن نجابتت بود که به هوامی رفت…
می روم بخوابم…
کسی چه می داند….
شاید فردا در دنیای بهتری چشم گشودم….
می روم… به کجا؟ نمی دانم… حس بدیست… بی مقصدی! کاش نه باران بند می آمد… نه خیابان به انتها می رسید…
می روی و من تحمل می کنم نبودنت را
می مانم و تو فراموش می کنی بودنم را
می روی٬ تمام که نمی شوی…
تنها می روی و من؛
به رد پایت که روی زندگی ام مانده خیره می مانم…
می سپارمت به خدا…
کاش خدا هم روزی تو را به من بسپارد!
می نویسم دوستت دارم نگو تکراریست شاید روزی برسد که نباشم تا تکرارش کنم
می نویسم که تو بخوانى، اما حیف!
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند!
و تو… حتى به آنها نگاه هم نمی کنى…!
می پسندم زمستان را… که معافم میکند از پنهان کردن دردی که درصدایم میپیچد… اشکی که در نگاهم می چرخد.. وبه همه می گوییم سرما خورده ام!
می کوشم…..
غم هایم را غرق کنم…..
اما….؟
بی وجدانها یاد گرفته اند….
شنا کنند….
می گذارم و می روم نه اینکه دوستت نداشته باشم چون از نخودی بودن متنفرم…
می گن به کسی امید نداشته باش, ناامیدت می کنن, می گن فقط به خدا امید داشته باش, ولی انگارر این پارازیت ها نمی ذارن خدا به ما هم یه نگاهی بندازه
می گن دخترعاشق باباشه یه روز دخترم به باباش گفت بابا مامانو طلاق بده منو بگیر اینم از عشق
می گن سخته دوسش داشته باشی و نتونی بش بگی…
ولی من می گم سخته بهش بگی دوست دارم نتونه بفهمه
می گویند :دل به دل راه دارد…!!
پس چرا؟
وقتی دلم راشکستی…!
دلت نشکست…؟
می گویند :ساده نیست…
گذشتن از کسى که گذشته هایت را ساخته و آینده ات را ویران کرده…!!!
اما من گذشتم…
می گویند :شاد بنویس نوشته هایت درد دارند
و من یاد مردی می افتم،
که با کمانچه اش،
گوشه ی خیابان شاد میزد اما با چشمهای خیس.
می گویند باران که ببارد
بوی ِ خاک بلند می شود..
پس چرا اینجا
باران که می بارد
عطر خاط ره ها می پیچد؟..
می گویند خدا همه جا هست.
می گویم همه جا هم که نه…!
این روزها خدا هم خجالت می کشد سر زده بعضی جاها برود…!
می گویند شکستنی رفع بلاست ای دل تحمل کن شاید حکمتی در کارست
می گویند فردا بهتر از امروز خواهد شد…
مگر امروز, دیروز فردا نیست؟!!
میازار موری که دانه کش است که مادرش در تگزاس هفت تیر کش است
میان این همه گرگ….!
خودم را به موش مردگی میزنم…!
نه اینکه از خورده شدن بترسم….
طاقت زخم تازه را ندارم…..!
میان بازها یک بازتنهاست/دراوج قله بی آوازتنهاست/کبوتر باکبوتر هم غریبه ست/کبوتر باکبوتر؛؛ باز تنهاست…..
میان تلافی هایش کاش حسی رو که بهش داشتم رو هم تلافی میکرد…
میان عاشق ومعشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
میان ماندن و نماندن فقط یک حرف ساده بود از قول من به باران بى امان بگو دل اگر دل باشد آب از آسیاب علاقه اش نمى افتد
میان مرغان مهاجر آن که در انتهاست شاید ضعیف ترین باشد…
شاید امّا…
دل بسته ترین است…
میان[]آدمها[]چیزی[]نیست[]جز[]دیوار[]که[]خودشان[]ساخته اند. []
میبینم که دباره داره مدرسه ها شروع میشه وبد بختی های ماهم شروع میشه دباره
میبینی…?
تلخی ام جرئی از من شده، حالا میتونی به تلخی روزهام قسم بخوری…
میترسم از روزی که…….
در آغوش ……….. " دو غریبه "…..!!!
بی قرار هم باشیم..!!!!
میترسم….
روزی من وتو….
دور از هم….
در آغوش غریبه ای به یاد هم بیوفتیم…
و بی صدا گریه کنیم
میتونی به بابام زنگ بزنی عایا؟؟
حواسشو پرت کنی من کولرو روشن کنم 😐
میخت را خوب کوبیده ای… جای خاطره هایت هنوز تیر میکشد…
میخندم تا خندیدن یادم نرود، خدا را چه دیدی! شاید روزی واقعا خندیدم
میخندی نه؟ منم اولاش میخندیدم!
میخوابمو میگم خدایا فردایم فردا باشد ***بیدار میشوم و میبینم ک امروزم همان دیروز است
میخواستم بهت اس بدم تا شاید بتونم دلتو دوباره بدست بیارم اما…
ترسیدم با همین اس ام اس دلشو بدست بیاری…..:- (
میخواستم کیمیاگربشم خاکوطلاکنم، اتفاقاکیمیاگرهم شدم ولی انگاردستم نمک نداشت، به هرچه دست زدم باخاک یکی شد.
میخوام بدم دلمو بجاش بگم که منو دادی آزار روحی
تو که واسه ی عشق پاک آماده بودی
میخوام داستان زندگیم و بنویسم اسمشو بذارم.
غمنامه.
این زندگی منه.
میخواهم تمام سیگارهای دنیا را زیر تابلوی "سیگار ممنوع" دود کنم،
تا باطل کنم
قانونی که معنای درد را نمیفهمد…
میخواهم تمام سیگارهایم را زیر تابلوی سیگار کشیدن "ممنوع" دود کنم
تا باطل کنم قانونی را که معنای " درد" را نمی فهمد!
میخواهم تو را بکشم، اما چاقو را در سینه خود فرو میبرم،
حالا تو کشته خواهی شد یا من؟
میخواهم راحت باشم…
بی جسارت و بی خجالت..
در جواب چه خبرها؟
چشمانم را ببندم و بگویم..
ناخوشی…………..
میخواهمت…
ولی دوری… خیلی خیلی دور…
آنقدر ک نه دستم ب دستانت میرسد نه نگاهم ب چشمانت…

همچنین ببینید

رسم زمانه – 14

کم طاقتی عادت آن روزهایت بود این روزاها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.