Warning: Undefined variable $toReturn in /home/ir24/public_html/sms/wp-content/plugins/searchterms-tagging-2/searchterms-tagging2.php on line 1004
تــو میگذری .. زمان .. میــگـــــذرد !.. …… چه كنم با دلــــی .. كه از تو .. توان گذشتنش .. نیست !!
——— ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺍﻱ ﺁﻣﺪ . . .—————– ﻋﺸﻘﻲ ﺩﺍﺩ . . .
———————– ﻧﻔﺴﻲ ﮔﺮﻓﺖ . . .
——— ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﻲ ﺻﺪﺍ ﺭﻓﺖ ——–قسم میخورم
بعد از
تو
گیتار هم
آغوشم بود
و باران
دستی
برای
پاک کردن
اشک هایم…ﻭﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯼِ ﺷﺐﻫﺎﺕ ﻗﺼّﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺼﻪﻫﺎ ﺷﻬﺮﺯﺍﺩ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ
ﺟﺰﺋﯽ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ
ﺩﻟﯿﻞِ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ
ﺷﺮﯾﮏِ ﺑﻐﺾﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ
ﺑﻌﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ
ﺑﻪ ﻃﺮﺯِ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮐﯽ ﮐﺸﻒ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﺟﺰ ﺩﺭ ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﺷﻌﺮ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻧﺪ … ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ …✘ای عاشق ها!
هیچوقت بیش از حد عاشق نباشید!
بیش از حد اعتماد نکنید!
و بیش از حد محبت نکنید!
چون همین “بیش از حد” به تو بیش از حد آسیب خواهند رساندبا کسی که دوستش داری فیلم نبین … آهنگ گوش نده … به پیاده روی نرو … خاطره نساز !!! … وقت نبودنش می فهمی که چی میگمﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻗﺴﻢ
ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻱ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ
.
ﻧﻤﻴﮕﺬﺭﺩ ) ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻗﺴﻢ
.
ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻱ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ
.
ﻧﻤﻴﮕﺬﺭﺩ )
آن نگاه، گرماى مطبوعى داشت…
روح منجمدم آرام آرام شروع کرد به زنده شدن..
عکسى از چشمانت را بر ديوار قلبم آويزان کردم!..تا روحم به زنده ماندن ادامه دهد..
دستانم را گرفتى…چشمانم را بستم..
گفتى تا آخر مى مانى…من هم باور کردم..
نگاهى به قلبم انداختم…ديگر زخمى، نمى ديدم…آرى قلبم داشت التيام مى يافت…
دوباره به چشمان آتشينت خيره شدم..
اين بار خودم را مى توانستم ببينم
اما تنها نبودم…تو را کنارم مى ديدم..
عشق پاک و خالصانه ات رو مى توانستم ببينم…زندگى و آينده ام را همه و همه را در چشمانت ديدم…
شبنم اشک بر روى لبخندم نشست..
از آن لحظه به بعد چشمانم جز توکسى را نديد…قلبم جز تو نخواست…
وجودت وجودم را فرا گرفته…لحظه اى از من جدا نيستى..
هر جا را نگاه مى کنم تو را مى بينم..لحظه اى از من دور نيستى..
با من بمان تا زيبايى هاى دنيا را نشانت دهم..
با من بمان تا باهم به اوج برسيم!
بگذار عقربه ها جلو بروند تا عشقم را به تو ثابت کنم!
عشقي که به تو دارم صادقانه عاشقانه است
اى جاودانه ى من عاشقت خواهم ماند تا به قيامت…♥shayad rozi dobare kenare khoshbakhti ha montazer amadanat basham va to baz ham dir koniگفتند عشق هر دردی را درمان میکند…عاشق شدم…حال او رفته است و از همان عشق هزاران هزار درد بع سراغم آمده…بي تو مهتاب دگر تاب ندارم/
شب آرام ندارم؛کمی از غصه هایم یاد بگیر…
که وقتی بودی با فکر رفتنت
و وقتی رفتی با فکر برنگشتنت
همراه من ماند!!
کاش عشقم می دانست باچه شوقی اشک هایم رادرتاریکی شب به خاطرش برگونه هایم میریختم،کاش میدانست هرشب برایش چه آرزوهایی میکردم ،کاش می دانست چه تلاشی به خاطر ساختن زندگی زیبا برایش میکردم ،کاش می دانست جانم دردست اوست،کاش می دانست به هردری میزدم تااورا یک لحظه ازدور ببینم،کاش می دانست بارفتنش داغون میشم ،شاید اگر می دانست مرا اینگونه ساده رها نمیکرد!شاید شاید شایدﻓــــــــﻼﺳـﻔـــﻪ ﺩﺭﺑــــﺎﺭﻩ ﻋـﺸـــﻖ ﺧـﯿـﻠـــــﯽ ﺣـــــﺮﻓـﻬــﺎ ﺯﺩﻧـــﺪﺍﻣــــﺎ ﻣـﻨـﻄــــﻖ ﻫـﯿـــﭻ ﮐـــﺪﺍﻣـﺸــﺎﻥ ﺑــﻪ ﭘـــﺎﯼ ﻣـﻨـﻄـــﻖ ﺗــــﻮ
ﻧـــﺮﺳـــﯿـﺪ
ﺭﻓـﺘـــﯽ ﻭ ﮔـﻔـﺘــــﯽ : ﻫـﻤـﯿــــﻨــﻪ ﮐـــﻪ ﻫـﺴـــﺖ ..ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺘﻨَﺖ ﻣَﺮﺍ ﻧﮑُﺸﺪ . . .
ﺧﺎﻃﺮﺍﺗَﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐُﺸﺖ . . . !
★
دﻟﻢ از ﻋﺸﻖ ﺳﻬﻢ ﮐﻤﻲ داﺷﺖ / ﺑﺮاﯾﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮدن ﻋﺎﻟﻤﻲ داﺷﺖرفت بي آنكه مرا به خدا بسپارد!نميدانم خدا را فراموش كرد يا مرا!!!بـه ســــادگی ” رفـــت
بـه ســــادگی ” رفـــت !!
بـه ســـادگی بخشیــدم !!!
حـــالا مـــانــده ام چگـــونــه بــدون او ” بــه سادگی ” زندگی کنم !!!
❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤
دیگر ملالی نیست جز نداشتنت، نخواستنت، راندنت، باختنت، رفتنت، نماندنت؛ با او وهزاران اویِ دیگر بودنت، بدون مکث پاسخ منفی دادنت وعشقی نیست جز عشق به چشمانِ نازِ تا ابد روشنت، این را برایت نوشته بودم باز هم مینویسم؛ هرستاره شبیست که از تو دورم وآسمان چه پرستاره است.خوشحالم که به نامه هایم آنقدر بها دادی که از کنارشان بی تفاوت رد نشدی وآنها را پاره کردی.
نه کنار من نشستی، نه غمی رو چاره کردی
آخرسرم نخوانده، نامه هامو پاره کردینميخواهم برگردي،اين را به همه گفته ام حتي به تو به خودم…اما نميدانم چرا هنوز براي آمدنت فال ميگيرم!بدیات خوبیاتو از یادم برد.
چه شبا که از دوریتو شب خوابم برد
کارهای زشتت آبرومو جلو عالم برد
چه ضربه هایی از تو این دل ساده ام خورد.
“من عاشقت بودم دقیقا برعکس تو”مانده ام
چگونه تو را فراموش کنم
اگر تورا فراموش کنم
باید
سال هایی را که باتو بوده ام فراموش کنم
دریا را فراموش کنم
وکافه های غروب را
باران را
اسب وجاده ها را
باید دنیا را
زندگی را
وخودم را نیز فراموش کنم
تو باهمه چیزدرامیخته ای…✔بهانه نگیرزبان نفهم
دلم را میگویم…… آخر تو را از کجا برایش بیاورم……؟بـراي ِ فرامـوش کردنـَـت ، هـر شـَب آرزوي ِ آلــزايمـر مـي کنـَم .
خــوش بـه حــال ِ تــو ،
کــه وقتــي ” او ” آمـــد ؛ بـدون ِ هيــچ دردِســَري ،
فرامــوشـــَم کــَردي …!
ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ..ﮔﻢ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺁﻩ ﻣﯿﮑﺸﻢ ..
ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ..
ﻧﺦ ﺑﻪ ﻧﺦ ﻣﯿﺴﻮﺯﺍﻧﻢ ﻭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﺭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ..
ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ..
ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﻡ ﻭ ﻓﺤﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ..
ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ..
ﻧﺎﺳﺰﺍ ﻭ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺯﺍﺭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ..
ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ..
ﻧــــﻪ ﻧـــﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ! ﭼﻪ ﺑﺪ ..“هست” را اگر قدر ندانی “بود” میشود
چه تلخ است که “هست” کسی “بود” شوددست از من کشیده خیال با تو بودن/تو هم بکش نگاتو از سر چشمای من/سیرم از اون نگاهات/بازی قهر چشمات/سر اومده صبر من ….ﻳﻪ ﻭﻗﺘﺎﻳﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ
ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﻱ ﺧﻮﺩﺕ
ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺎﺕ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻌﻀﻲ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﻲ ﻛﻨﻲ
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﻴﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﻴﺸﻦ ﭼﻲ ﻣﻴﺸﻪ
ﻭﻟﻲ ﺑﺪﻭﻥ
ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻱ
ﻳﻪ ﺟﺎﻳﻲ
ﺑﺪﺟﻮﺭﻱ ﻳﺎﺩﺕ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﻦ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻳﺮ ﺷﺪﻩمن دیگر بی خود شده ام
دیگر دستانم بی حس شده اند
پاهایم بی رمق
بی میل نسبت به او
من همه چیزم را دادم به یک دوست داشتن.
باورم نمیشود که چرا جانم را نخواستی.فهمیدم میخواهی زورم دهی.بخاطر نرسیدن ب عشق اولت
چه انتقامیاین روزهابرد با کسی است که بی رحم باشد،ازدلت که مایه بگذاری سوخته ای... یــه جــــایــی هستـــــ…..
……………………….. وقتــــــی رسیــــــــــــدی….!!
… جـــای خـــالــیـیَــش را…
……………………….. هیــــــچ چیــــــز پُـــــر نمیکـــــند…
.. حــــتی بــادبــادکــها…!با ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﮑﺮﺩﻡ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺧﺘﻢ … !!!
ﺍﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﺜﻞ ﻳﮏ ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮ ﻣﻲ ﺭﺳــــﺪ
ﻭﺗﻮ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺎ ﻣﻲ ﺷﻮﻱ
ﭼﺮﺍ ﻏﻤﮕﻴﻨﻲ ؟
ﺍﻳﻦ ﺭﺳﻢ ﺯﻧﺪﮔﻴﺴﺖبه چه ميخندي تو؟
به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد؟؟
خنده دار است…بخند…مات شدم
از رفتنت!
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست!اگر روزى با خوبان نشستى,دلم رانقد کردى…
بگو بى کس بود اما کسى را بى کس نکرد…
دل شکسته بود,اما بى انصاف نباش,بگو دل کسى را نشکست…✔تعجب نکن که مدتها بعدرفتنت هنوز عاشقتم…اون روزها که بهم درس عشق ميدادى,فصل رفتن و جا انداختى…..پذیرفتم شکست عشق را/من پذیرفتم که عشق افسانه است /این دل درد آشنا دیوانه است/میروم از رفتن من شاد باش/از عذاب دیدنم آزاد باش/گرچه تو تنها تر ازمن میشوی/آرزو دارم ولی عاشق شوی/آرزو دارم بفهمی درد را/تلخی برخورد های سرد را.تا آخر ِ عمر
درگیر ِ من خواهی بود!!!
و تظاهر می کنی
نیستی،
مقایسه، تو را از پا در خواهد آورد،
من می دانم به کجای قلبت شلیک کرده ام…
……..
“تو”
دیگر
فراموشم نخواهى کرد…✔من آنقدر با وسعت نبودن تو
زیسته ام….
که دیگر آمدنت ,دردی از من دوا نمیکند .
نیا!
مدتهاست که بجای تو ….
با جای تو انس گرفته ام …تنت بوی غریبه می دهد و گرنه سگ های محله بیخودی پارس نمی کنند . . . !ﺗﻮ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﯼ ……………ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻡ
ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻝ
ﺗﻮ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ …………ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺗﻮ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺰﯼ ………….. ﻡﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺰﻡ
ﺗﻮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﻩ
ﺗﻮ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ ………………ﻣﻦ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﻣﻦ ﺍﺯ …………… ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ …….. ﺗﺎ ……. ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﭼﻘﺪﺭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺳﺖ !!!ﻫﯽ ﻓﻼﻧﯽ!
ﻫﯽ ﻓﻼﻧﯽ!
ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ …
ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﻭ …
ﻓﻘﻂ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﺕ ﺯﺩ، ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﮐﻪ
ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﺐ ﮔﺮﯾﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﮕﯿﺮﯼ …
ﻭ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ …
ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ !
ﻋﻄﺮ ﺗﻨﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ
ﻟﻢ ﺩﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﻫﺎﯼ ﺭﺍﺣﺘﯽ ، ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﯽ؟ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻤـــﯽ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﻧﻤﯿﮕﺬﺭﺩ ﻭﻟﯿﮑــﻦ …
ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻓﮑـــﺮ ﻫﻨﺪﻭﺍﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ ؛
ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !..آهای تو
وقتی هستم قدرم رانمی دانی!!!
پس چرارفتنم رانامردی میخوانی?!?!نمی دانم، نمی دانم هنگامی که می رفتی صدای هق هق گریه کردنم را می شنیدی آن گاه
که از رفتنت دلم به چشمانم فرمان باریدن داد.
نمی دانم هنگام رفتنت به یاد نیاوردی که شاید در یک گوشه از این دنیا قلبی باشد که
روزی آن را تصرف کرده بودی.
نمی دانم شاید فراموش کرده بودی، شاید فراموش کرده بودی آن غم ها را، آن شادی ها
را، آن هیاهو را، آن گریه ها را.
شاید آن نگاه هایی را که از عشق به هم گره میخوردند فراموش کرده بودی.
شاید تو عشق را فراموش کرده بودی.
هنوز جای بوسه هایت را روی گونه هایم احساس می کنم.
هنوز عطر نفس هایت را وقتی در آغوشم بودی احساس می کنم.
هنوز …
لحظه ی رفتنت انگار همه ی غم ها را در قلب من ریختند. انگار کشتی عشقم در ساحل
تنهایی هایم لنگر انداخت.
پس با تمام وجود فریاد میزنم که تنهای تنهایماشکای عاشقانه بدرقه ی وجودت
قربون اشک چشمات برو خدا به همرات
تو بغض سرد بارون منو به غم سپردی
قلبم میون دستات برو خدا به همرات
برو خدا به همراتباز تویی که شبانه ب کابوسم می آیی.
حتی در خواب دست از روح شکسته ام نیز برنمیداری!
بگذار و برو
من احتیاجی به نصیحت هایت ندارم.
خدا خودش میدانست که تو چه حیوانی هستی
خدایا هزاران بار شکرت
تازه میفهمم آزادی چیستتا آخر عمر مدیونی…. به کسی که باعث شدی…. بعد از تو عاشق هیشکی نشه….درد دارد
امروز حرفی برای گفتن نداشته باشی
با کسی که
تا دیروز تمام حرف هایت را فقــط به او می گفتیبیا…بنشین…شب آسمان را ببین و ب یاد بیاور…
روزگاری ماه آسمانت بودم…چ زود صبح رسید و خورشید در آسمانت درخشید…اهاى تویى که دارى جاى منو میگیرى یادت باشه:کم حوصله است…
شاید به ظاهر جدى باشه ولى قلب مهربونى داره…
بدقول نیست اما گاهى گرفتار است…
تو دار است…
خسته که باشه بهتره تنهاش بذارى…
اگه بخواد باهات حرف بزنه خودش میگه…او همه چیزِ من است حق ندارى اذیتش کنى…!!!بیزاری من از زندگی تنها برای آن است که تو شیرازه نیک بختی مرا ازهم گسستی,,,اززندگی دردهاکشیدم ازدردهادرسهاآموختم ولی یادنگرفتم خوبان رافراموش کنمیادم هست؟؟
روزی پرسید این جاده به کجا میرود؟؟و من سکوت کردم…
دید!!جاده جایی نرفت…آنکه رفت خودش بود…اگر واقعا دوستم داشتی. منو با اغوش سردت نمیکشتی.
گوش هایم کر شد از فریاد های دروغت…
♡
هر جا رفتم به هر کی که رسیدم ازم پرسیدن جریان چی بود که او رفت ، گفتم او برید و من نتوانستم بدوزم ، همه ی قصه همین بود . . . !!!ﮔﻔﺖ “ﺳﻪ , ﺩﻭ , ﯾﮏ ” ……. ﻭ” ﮐﺎﺕ ”ﺭﻓﺖ !!!!
ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ !!!
ﺻﺪﺍﺵ ﺭﻓﺖ !!!
ﻗﻠﺒﺸﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ
ﺭﻓﺖ !!
ﻭﻟﯽ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﻣﻌﮑﻮﺱ ” ﻗﻠﺐ “ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﺵ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ …
” ﺑﯽ ﻣﻌﺮﻓﺖ”
ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ “ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺘﻢ ” ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ
ﺣﻮﺩﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﯼ !!
ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﺎﺗﭙﺶ ﻗﻠﺒﻢ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ؟؟؟ !!!
به خوابم بیا….و مراقب خوابهایم باش
تو که می روی
من که میخوابم
کابوس هایم بیدار می شوند
♡
وقتى مىروى روحم هم از وجودم پر مىگيرد… ♡کاش بدانى نبودنت چه زخمى است بر روح خيالم……♡میخوای برنگردی برنگرد. . .!!!!اما بدان ترکیب اتاقمان همانگونه است. . .
هنوز بالش تو قالب سر تو را نشان می دهد و بوی تو را دارد. . .
تنها چیزی که فرق کرده. . .
نبودن تو و طعم حسرت من استﻣﻦ ﺑــــــــــــــــــــــﻲ ﺗﻮ …
ﺷﻌـــــــــــــــــــــﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ …
ﺗﻮ ﺑﻲ ﻣــــــــــــــــــــﻦ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﮐﺮﺩ … ؟
ﺍﺻـــــــــــــﻻ ﻳﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﻴـــــــــــــﺳﺘﻢ ….. ؟از دیروز به دنبالت دویدم و به امید دیدارت به امروز رسیدم ولی افسوس ! افسوس که تو به فرداها سفر کردی ..
ﮔـــﺎﻫــــــــﯽ ﺍﯾﻨـﻘـــــــﺪﺭ ﺑـــﺪ ﻣﯽ ﺷﮑـــﻨﻢ
ﮐﻪ ﺟﺰ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﻢ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ …غـــــرورم محـــکَم تـَر از اــــین حـرف هآ بــود
امــآ زلـزلـ ه ی رفتــــَنِ تــو
فــرو ریخـــت تمـــآمِ ستــــون هآیِ دلـــم رآ .
.گفتی بازی برد و باخت دارد …ولی زبانم بند آمد بگویم که من بازی نکردم ؛ من با تو زندگی کردممن شکستن نمیدانم ،ولی هر کس از کنارم گذشت شکستن را خوب بلد بود
دلم را، عهدش را ، غرورم را ، کمرم را..دلم را با نگاه سردش..و
کمرم را.. با رفتنششبی تو هر لحظه ی من .. شکست بی صدا بوداین خنده ها دروغه .. بی تو شادی کجا بود!!!✔…من بدم….
تو خوب باش
دیگر سراغم را نگیر
خودم را جایی در این زندگی گم کرده ام
دنبالم نگرد… پیدایم نمیکنی
…نفس بکش
به جای من هم اگر توانستی مهربانی کن
و بعد از من، شبها به ستاره ام لبخند بزن
و ماه که کامل شد، از جانب من آرزویی کن
خودت هم منت بر سرم بگذار
و فراموش کن که زمانی بوده ام
خودم نیز، چنین خواهم کرد…..ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﯾﻬﻮ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﺕ ﻣﯿﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺭﻭ
ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺩﻟﻢ ﺑﺎﺯ ﻫﻮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺩﺍﺭﻩ
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯾﺎﺩ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ
ﭼﺮﺍ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯽﮐ ﻭ ﯽﭼ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺷﮑﺴﺘﯽ
ﭼﺮﺍ ﺗﯿﺸﻪ ﺯﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩﻡ
ﭼﺮﺍ …
ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﯼ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﺯﯾﻦ ﺍﺑﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺟﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪبا…
هر…
کس…
ساختم…
باختم!!!!!!.
ﺭﻓـــﺘــــﻨــــــﯽ ﺷــﺪﯼ ، ﭘـــــﺲ ﺯﻭﺩﺗـــﺮ ﺑــــــﺮﻭ .
ﺩﺭِ ﺩﻟــــﻢ ﺭﺍ ﻫــــﻢ ﭘــﺸـﺖ ﺳـﺮﺕ ﺑـــﺒـــﻨـــﺪ .
ﺍﯾـــﻦ ﺩﻝ ﺗـــﺎ ﺍﺑــــﺪ ﺧـﺎﻧـــﻪ ﯼ ﻋـــﺸـﻖ ﺗــــﻮ ﺧـﻮﺍﻫـــﺪ
ﻣـــﺎﻧــﺪ ،
ﭼــــﻪ ﺑـــﺎﺷـﯽ ﻭ ﭼـــﻪ ﻧـﺒـــﺎﺷـﯽ . .با مداد رنگی هایم آمدنت را نقاشی میکنم وجاده سفید رفتنت را خط خطی.بی احساس بـــــودی…
بهتــــــرکه تمام شد…
بودنت مثل فیلترسیگاری بودکه بایددور انداخت…رفتم, مرا ببخش و مگو او وفا نداشت ,راهی جز گریز برایم نمانده بودبدنت بوی سادگی ،
پاکی نمی دهد!
ولی…
نمی دانم جرا اصرار به
فرشته بودن داری …!!
ﺭﻓﺘﻨﺖ ﻣﻤﻜﻦ ﺷﺪ…
ﺑﺎﻭﺭﺵ ﻣﻤﻜﻦ ﻧﯿﺴﺖ*
اونقده بهم زنگ زد تا خسته شد اونقده بهش بی محلی کردم دلشو شکوندم الان دیگه نه زنگ میزنه نه اس میده مواظب عشقتون باشید دلشو نشکنیدترکت کرده؟؟شبها به یادش گریه میکنی؟؟
ناراحت نباش.
یه روز تو تنها آرزوی زندگیش میشی♥♥ازحساب وکتاب بازارعشق هیچگاه سر در نیاوردم و هنوز نمیدانم چگونه میشود هربارکه تو بی دلیل ترکم میکنی،من بدهکارمیشوماز کنارم نرو…نیستی ات نیستم میکند!رفتـــــنت …
چـــنان ” قیامــــــتی ” بــر پا کـــرد
کــه به قیـــــامت خــــدا طعـــنه زد…!!!تقصیر تو نیست!
همیشه همین گونه بوده،
“برو”
اما من پشت سرت دست نه …
دل تکان میدهم!باختـــ ـن را وقتے آموختــ ـم که…
عشقــ ـم با مــ ـن مثل رقیــ ـبش رفتار کرد نه.. .
یـــ ـارش…
مــ ـن باختــ ـم به خودم …
بــ ـه همه ے سادگے هــ ـام!!!از تو نخواهم گذشت،
به اين دليل
ک خوبي ها
براي انحصار تو
نبرد مي کنند…تمام این چند سال و اندی عمرم،
به کنار…
من فقط؛
ب اندازه همان صدم های
ثانیه ای ک…
در هوای عطر آغوشت نفس کشیدم؛
زندگی کردم!!از این ب بعد مراقب “بوسه”هایت باش گلم…
مراقب”نوازش”هایی ک میشوی باش گلم…
مراقب باش،مراقب”دلت”باش ک زود ترک بر میدارد
من مردمان این شهر را میشناسم،با دل نازک مدارا نمیکنند
دل نداده تن میخواهند ازت!
گفتم مبادا دل نداده تن بدهی
گلم مراقب خودت باش،من مراقب خاطره هامون هستم!بایدقماربازباشی تابفهمی فرق است بین باختن و بدباختن
من دلم رابدباختم!قول داد تا آخر دنیا بماند،
سر قولش هم ماند،
همان روزی که رفت برای من آخر دنیا بود…قدر لحظه های با تو بودن را حالا میفهمم , حالا که با یادت زندگی میکنم…
حالا که جز رخت خاطراتت هیچ چیزی روی بند دلم نمانده..ﭼﻪ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ :
ﻋﻼﻗﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﻮﺩ ..
ﻋﺎﺩﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﺷﻮﺩ …
ﺑﺎﻭﺭﯼ ﮐﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺷﻮﺩ ……
ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺷﻮﺩمیگویی “مواظب خودت باش”
عشق من
اگر برایت مهم بودم
رهایم نمیکردی. . .
ﻣﯽ ﺷﻤﺎﺭﻡﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﺗـــﻮ ….
ﻭﻗﺘﯽ
ﺁﻭﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ،
ﺟﻨﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ،،
ﺑﺮ ﺳـــﺮﻡ …
ﺧﺮﺍﺏ ﺗﺮ ﺍﺯﯾﻦ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ ، ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ….گفتی : “منو فراموش کن”
اما بپرس “ارزش به یاد موندنو داری؟؟؟”باران نبار ؛ عاشقانه اش نکن !! من و او ما نشدیم …..آن زمان که میتوانستیم برای هم باشیم واسه همدیگه ناز میکردیم حالا که نمیتونیم برا همدیگه باشیم بایدم با حسرت همدیگرو نگاه کنیمبا رفتنت تنها من از دست دادم و تو به دست آوردی “دیگری”را…بی تعارف بگویم!
حماقت است اگر فکر کنی با پاک کردن شماره ش
خودش هم از دلت پاک میشود. . . . ! (︶︿︶)
به خاطر خاطره هايت…خاطرت در خاطرم
خاطره انكيزترين خاطره هاست…برو نمیخوام ببینی خونه من خالی شده/همدم من به جایه تو دیوار پوشالی شده/اون که می گفت می مرد برات دیدی راست راسی مرد/رفت همه خاطراتشم به خاطرت ورداشت و برد…ای شرم
ای کبود
تنها برای مردمک چشمهای اوست
گر می پرستمت…گفتی میروم چون دوستت دارم….
نامرد اگر دوستم داشتی مرا با سنگینی این همه خاطره و عشق تنها نمیگذاشتی….
کمرم میشکند حداقل نصفش را با خودت میبردی….بهم میگفتن عاشق شم.میگفتن عشق یعنی زندگی،میگفتن اگه عاشق نباشی یعنی مردی،ولی نگفتن وقتی عاشق شدی دیگه نمیتونی ازش دل بکنی،نگفتن وقتی نگات میکنه با چشماش اتیشت میزنه،نگفتن وقتی گریه میکنی بی تفاوته،نگفتن میذاره میره،بهم نگفتن دیگه نمیتونی فراموشش کنی؟بس که صدا نزدي نامم را، “جانم” را که برايت کنار گذاشته بودم گنديد…بگذار كه درها همگي بسته بمانند وقتي كه نگاهي نگران پشت دري نيست!چشمانم غرق در اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ!
ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﺯﺗﻮ…
ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻧﻤﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻟﻢ ﯾﮏ ﺭﻫﮕﺬﺭ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﺴﺎﺯﻡ…!
.
.
باختم درعشق اما باختن تقديرنيست ,ساختم بادرد تنهايى مگر تقدير چيست,خسته ام ازاين زندان كه نامش زندگيست,پس قشنگى هاى دنيا دست كيست.؟میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازیولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری
که با خدا حافظی بعضی ها از چشمت جاری میشه..تقصيرازمن بود..
بس که گفتم غلامتم،
باور کرد..مرا فروخت..!ﺧﻠﻮﺕ ﮔﺰﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﻣﻦ،ﺍﯼ ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺪﺍﻳﻲ
ﺍﺷﮑﻢ ﺭﻭﺍﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻦ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺪﺍﻳﻲ
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﻭ ﭼﻮﻥ ﺷﻤﻊ ها
ﺑﺴﻮﺯﻡ
ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻏﻢ ﺷﺪ ﺁﺑﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺪﺍﻳﻲدرسته قسمتم اینه ولی عشقت نمی میره، بدون هرگز کسی جاتو، توی قلبم نمی گیره…این روزها روح و روانم به شدت افسرده است!
غم دوریت از یک سو،
غم نداشتنت از سوی دیگر،
اما دلیل آشفتگیم فرای این ماجراهاست!
ترس از دلدادگیت به دیگری مرا پریشان کرده است….!!!دلم میخواد بر آخرین بار کنارت باشم،برا آخرین بار عشقم تو را در آغوش بگیرم،برا آخرین بار عشقم ذول بزنم توچشمات،برا آخرین بار التماس میکنم نرو،بـــهم گفت که دوســـتم داره
بـــهم گفت مـــنو مـــیخواد
بـــهم گفت اگه پاش باشه ته ِحادثه مـــیاد
بـــهم گفت که نفس هاشم اگه باشم مـــیمونه
بهم گفت شور بودن رو توی نگام مـــیخونه
دروغ گفت …دروغ گفت …….✔نمي دانم کجا ؟ تا کي ؟ براي چه ؟ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي بارد بر من همان باران شبانه عاشقانه ! ✔ﺭﻓﺖ …
ﺑﯽ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻣــــــــــــــﺮﺍ ﺑﻪ ﺧــــــــــﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭﺩ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻤــــ ـــ ــ
ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﯾــــــــــــﺎ
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ …اگــر بــازهــم گـــذرت بــه دیــار مــن افــتــاد، لــحــظــه ای بــه پــنـــجــره نــیــمــه بــاز خـــانـــه ام رو کـــن شـــــایـــــــد هـــــنـــــوز چــشـــم بـــراهـــت بـــاشـــم..
♡
همیشه از همان ابتدای اشناییمان در هراس چنین روزی بودم وکابوس خداحافظی را میدیدم اکنون که شد انچه نباید میشد…خداحافظ دلیل بودنم خداحافظبه عکسم خیره میشه میگه سخته نمیشه…جدایی تاهمیشهپر از درد صبوری چه سخته تلخه دوری…
میخوام یادش بره اما چجوری؟!….این که می کشم دردبی اوبودن نیست تاوان بااوبودن است دعا نمی کنم برگردد شایدهمانی نباشدکه رفته بود تقصیراونیست اوبنده ای بیش نبودمن خدایش ساختم…
♡
اصـــــلا به روی خـــودم هـــــم نمی آورم که نیـــستی هـــــر روز صبـــــح شـــماره ات را مےگـــیرم زنـــــی می گوید: دســتگــاه مشـــترک … حرفــــش را قــطــع مےکنم صدایـــت چرا انقـــدر عـــوض شـــده عزیـــزم؟ خوبی؟ ســــرما که نخورده ای؟ مے دانی دلـــم چقـــدر بـــرایـــت تنـــگ شـــده است؟ چنـــد ثانیــه ای ســـکوت مے کنم من هـم خـــوبم مزاحــمت نمے شوم اصـــلا به روی خـــودم هـــم نمے آورم کـه نیــســتی !ازوقتی که نیستی.خدامی داند,چقدرآب به صورتم پاشیدم…لعنتی…این کابوس اینقدرواقعی است که ازخواب بیدارنمی شوم..با اینکه نبودت مرگمه و عذابم میده دلتنگی . . .نمیخوام که با عشق من سیاه شه دنیای رنگیت
اگه خالی میشه عقدت بزار خالی بشه پشتم . . .
دلم خوش بود به لبخندت که اونم توی خاطرم کشتم !گفت سلام …
گفتم سلام…
گفت با من میمانی،گفتم تو چطور ،گفت میمانم…
روز ها سپری شد ،روزی عزم رفتن کرد،گفتم تو که گفته بودی میمانی،گفت نمیتوانم،،،قول ماندن به دیگری داده ام باید بروم …ﻭﻗﺖ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺧﯿﺮﻩ ﻧﺸﻮ!
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ… ﺳﻪ ﺑﺎﺭﻩ… ﻧﻪ!
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺰﺍﺭﻣﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﻮﻡ
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺷﻌﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﻣﯽ ﺳﺮﺍﯾﻢ ﻭ
ﺩﻝ ﻟﺮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﮐﺞ ﻭ ﻣﻌﻮﺝ ﻣﯽ
ﮐﺸﻢ
ﭼﻮﻥ ﺩﺍﻍ ﺷﻮﻕ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻭ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ
ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ !
ﻭ ﺑﺎﺯ ﺷﻌﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮ …
ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻤﺶ ﻭ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻢ.. –
ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ- ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ..
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﭘﺮﺕ
ﻭ ﭘﻼﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺗﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻡ!
ﺩﻟﻢ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﺣﻤﻖ ﻧﯿﺴﺖ،ﭼﻮﻥ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻋﺎﺷﻘﺖ
ﺷﺪﻩ!
ﻣﻨﻄﻖ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ: “ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ “..هنگام رفتنت …
چه بغضی داشت چمدانت
کاش می ترکید….بی تــــــــــــــو . . .
با آمدنِ پاییز . . .
زرد می شَوَم . . .
★
به خاطراتت بگو اینقدر توی دست و پای من نباشند… دیروز یکبار دیگر جلوی همان نیمکت همیشگی زمین خوردم…سرگذشت غم هجران تو گفتم باشمع ، انقدر سوخت كه از گفته پشيمانم كرد.– — — —- —– —— —— —– —- — — –ﻫـَﻤــﻪ ﺑـﺪﻫﮯ ﻫﺎﯾـــَﻢ ﺭﺍ ﻫــَﻢ ﮐـِـﻪ ﺻــﺂﻓــ ﮐـُـﻨـﻢ
ﺑــﻪ ” ﺩﻝ ﺧــﻮﺩ ” ﻣــﺪﯾـﻮﻥ ﻣﮯﻣــﺂﻧﻢ…
ﺑــﺮﺍﯼ ﺗﻤـﺎﻡ
“ﺩﻟــﻢ ﻣﮯﺧﻮﺍﺳـــﺖ” ﻫﺎﮮ
ﺑﮯ ﺟﻮﺍﺏ ﻣــﺎﻧـﺪﻩ ﺍﺵ !!اﺭﺍﻡ ﻣﯽﺭﻭﻡ… ﺍﻧﭽﻨﺎﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ندانی ﮐﯿ ﺭﻓﺘﻪ ام… ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﺮﺍ میبینی… ﺍﻧﭽﻨﺎﻥ ﺳﺨﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﮐﻪ… ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻓﺘﻨﻢ را فراموش ﻧﮑﻨﯽ…ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭﻡ ! ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﮐﻠﻤﺎﺗﻢ ﺭﻭ ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ
ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪ ..با همه ی وجودت دلتنگشی ، شماره اش رو هم میگیری اما دکمه ی سبز رو فشار نمیدی چون میدونی اون خیلی پیش از این حرفا فراموشت کرده !!!یکــ ، دو ، ســـه ، چـهار و … را شمــردم تــک تــک آهسـتـه بــه دنبــال تــو رفتـم بـا شـــكــ وقتــی بـزرگتــر شــدم فهمیــدم تمرین جداییســـت بـــازی ِقایم موشکــــ…!!!ﻧﻤﯿﺪﻭﻧے ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘہ ﮐﺴے ﺭﻭ ﮐہ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭے!
ﺑﺮﻩ ﻭ ﻧﺘﻮﻧے ﮐﺎﺭے ﺑﮑﻨے ﮐہ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ…
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧے ﻭﻗﺘے ﺷﺐ ﻣﯿﺸہ ﺗﻤﺎﻡ، ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﺖ، ﻋﯿﻦ ﻓﯿﻠﻤے ﮐہ ﺁﺧﺮﺵ ﺑہ ﮔﺮﯾہ ﺧﺘﻢ ﺑﺸہ ﻭ ﺑے ﺻﺪﺍ ﭘﺘﻮﺗﻮ ﮔﺎﺯ ﺑﮕﯿﺮے ﮐہ ﮐﺴے ﺩﺭﺩﺗﻮ ﻧﺸﻨﻮﻩ…..گرچه تلخ رهایم کردی
گرچه کوهی از نیشخند پشت سرم ساختی
گرچه دلم شکست و دیگر دل نیست
اما یاد خاطراتت برایم شیرین ترین لحظات را می سازد…
ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ؟ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ
ﺍﻣﺎ ﺍﻣﺸﺐ
ﺁﺳﻤﺎﻧﻢ ﺍﺑﺮﯼ ﺳﺖ
ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﻭﺧﺪﺍ …بعضیا می زارن میرن
اما نه کاملا
هر از گاهی بر می گردن
ببینن تو هنوزم از رفتنشون داغونی یا نه.
اگه داغون باشی کاری به کارت ندارن
اما اگه خوب باشی چنان داغونت می کنن که تا چندین سال بعد رفتنشونم نتونی خودتو بشناسى…✔باران از راه رسيد ،عشق را دوباره در مزرعه ي خالي تنم پروراند،پاييز عشقم از راه رسيد،آري رفت ولي هنوز قلبم براي اوست…اگرمانده بودی ترا تا به عرش خدا میرسوندم
اگرمانده بودی ترا تادل قصه ها میکشوندم
اگرباتو بودم به شبهای غربت ، که تنها نبودم
اگر مانده بودی زتو می نوشتم،ترا می سرودم
مانده بودی اگر نازنینم،زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سنگین غربت ،با وجود تو رنگ سحر داشت
با تو این مرغک پر شکسته،مانده بودی اگربال و پر داشت
باتوبیمی نبودش زطوفان،مانده بودی اگر همسفر داشت
هستیم را به اتش کشیدی ،سوختم من ندیدی ندیدی
مرگ دل ارزویت اگر بود،مانده بودی اگر می شنیدی
باتوو عشق تو زنده بودم،بعد تو من خودم هم نبودم
بعدتو من خودم هم نبودم،بهترین شعر هستی رو باتو
مانده بودی اگر می سرودم، مانده بودی اگر می سرودمﺁﻧــﻘﺪﺭ ﺩﺳــﺘﺎﻥ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ،
ﺩﺳﺖ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﮔــﺬﺍﺷﺘﯽ ﮐﻪ …ﺍﺯﺩﺳﺖ ﺭﻓــﺘﻢ!!!امان از دربه دری
در به دری ب بیرون اندوختن از خانه نیس
همین که از قلب دیگری رفتی,
در به دریبعد از رفتنت
آرام شده ام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگ هایش راباد برده باشد!
تقصیر ” او ” نیست من نیز وقتی در آغوش تو بودم میلی به ترک کردن آغوشت نداشتم…!یادته اون شبارو؟عاشقانه هامونو؟
یواشکی هامونو؟
یادته بی شب بخیر خوابمون نمیبرد؟
یادته شبا که از خواب میپریدم
تورو صدا میزدم؟
یادته میگفتم از تاریکی میترسم
و تو میگفتی نترس من هستم؟
یادته دوست دارماتو آروم دم گوشم میگفتی؟
خاطره هامونو یادته؟
تاحالا فکر کردی چرا رفتی؟
چیشد که رفتی؟
من و تو که جونمونو واسه هم میدادیم
چی شد جدا شدیم؟
چیشد که بی شب بخیر من خوابت میبره؟
چیشد؟؟؟؟
. . .
من همانم که برای بودنم سالها بی خواب بودی !رفت! تو را ب خدا سپرد .. و خودش را ب سرنوشت….!رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را نزن / ابتداي يک پشيمانيست حرفش را نزن / گفته بودي چشم بردارم از چشمان تو / چشمهايم بي تو بارانيست حرفش را نزن!ﺷﺎﯾﺪـ ﺍﮔـﮧ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘـِ ﺗﻮ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎטּ ﺩﺍﺷﺘﻤـ
ﺍﯾـטּ ﭼﻨﯿـטּ ﺩـﯿﻮﺍﻧــﮧ ﻭﺍﺭ ﭼﺸﻤـ ﺑــﮧ ﺭﺍﻫﺘـ ﻧﺒﻮﺩـﻤـ
ﭼـﮧ ﻟﺬﺗـﮯ ﺩﺍﺭﻩ
ﮐــﮧ ﻣﮯ ﺩـﻮﻧﻤـ ﺑﺮﻧﻤﮯ ﮔﺮﺩـﮯ ﻭ
ﻣﻨﺘﻈـﺮﺗــ ﻫﺴﺘﻤـ .آهنگ شاد گذاشتم که غصه هامو فراموش کنم، اما… اشک مَجال نمی دهد…!!!.. لحظه جدایی…………! لـــحظـه ی آشــنایی…. نـــــفــــــرین بــــر دو چـــیزاز سردی نگاه ها…از دلبستگی هایه بیهوده…از عشق هایه بی روح…از دستان تو …از آغوشت دیگر در هراسم…ای تنها کسی ک زمانی همه چیزم بودی…دیگر این روز ها از تو می هراسم…تنهایم گذاشتی…دیگر ب که اعتماد کنم؟گل به گل، سنگ به سنگ این دشت
یادگاران تواند
رفته ای اینک وهرسبزه وسنگ
درتمام درودشت، سوگواران تواند
رفته ای اینک، اماآیابازبرمیگردی؟
چه تمنای محالی دارم ،خنده ام میگیرد! این همه جا تو بدنم هست حتما باید میومدی دلمو میشكونديﺁﺩﻣـ ﻫـﺎ ﻣـﮯ ﺁﯾﻨـﺪ
ﺯﻧـﺪﮔـﮯ ﻣـﮯ ﮐﻨﻨـﺪ
ﻣـﮯ ﻣﯿـﺮﻧـﺪ ﻭ ﻣـﮯ ﺭﻭﻧـﺪ …
…
ﺍﻣـﺎ ﻓـﺎﺟﻌــﮧ ـﮯ ﺯﻧـﺪﮔـﮯ ﺗــﻮ
ﺁ ּט ﻫـﻨﮕـﺎﻣـ ﺁﻏـﺎﺯ ﻣـﮯ ﺷـﻮﺩ ﮐــﮧ ﺁﺩﻣـﮯ ﻣـﮯ ﺭﻭﺩ ﺍﻣــﺎ ﻧـﻤـﮯ
ﻣﯿـﺮﺩ!
ﻣــﮯ ﻣـــﺎﻧــﺪ
ﻭ ﻧﺒـﻮﺩﻧـﺸـ ﺩﺭ ﺑـﻮﺩ ּט ﺗـﻮ
ﭼﻨـﺎ ּט ﺗــﮧ ﻧـﺸﯿـ ּט ﻣـﮯ ﺷـﻮﺩ
ﮐــﮧ ﺗـــﻮ ﻣـﮯ ﻣﯿـﺮﮮفراموشت نمیکنم آنگاه که برای آخرین بار از من پرسیدی من وزندگیت یکی رو انتخاب کن ومن زندگیمو انتخاب کردم وتورفتی بی آنکه بدانی تو تموم زندگیم بودیﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪﯼ !!!
ﻭﻣﻦ …
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺑﻬﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ …
ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﯾﺎﺱ …
ﺯﯾﺮ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡبی تفاوت از کنار هم می گذریم
بی حتی هیچ سلامی…
انگار نه انگار قرار بود بی هم زنده نباشیم
عشق های دیروز
آدم های امروز“خاکم” نکنید… دوباره “غسلم” بدهید…!
من دلم هنوز “خون” است….!نبود … پیدا شد … آشنا شد … دوست شد … مهرشد … گرم شد
عشق شد … یار شد … تار شد … بد شد … رد شد … سرد شد
غم شد … بغض شد … اشک شد … آه شد … دور شد … گم شد…
تمام شد
تمام شد
تمام شد
بی خواب که می شوم
به رسم قدیم
بره ها را می شمرم
با این تفاوت که هر شب
از تعداد بره ها کم میشود
به گمان گرگها هارتر شده اند
و این مرا بی خواب تر می کند
وﻗﺘﯽ ﺧﺪاﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﭼﻪ اﻧﺮژی ﻋﻈﯿﻤﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﺪ ﮐﻨﺘﺮل اوﻟﯿﻦ ﻗﻄﺮﻩ ی اﺷﮏ ﺑﺮای ﻧﭽﮑﯿﺪن…!با تمام کنار او بودَنـهآيت ” کنــآر ” مي آيم…فقط محض رضاي ” خـُـدا ”
دست از سر خوابهايم بردآر …از وقتــی که نیسـتی
خـدا می دانـد
چقــدر آب به صـورَتـم پـاشیـدم …
لعنــتی …
این کـابوس انقــدر واقعی ست
که از خواب بیــدار نمی شـوم…✔توانی بروی قصه و رویا بشوی / راهی دورترین گوشه دنیا بشوی/من و تو مثل دوتا رود موازی بودیم / من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی.گاه بغضی غریب گلویم را میفشارد
میدانم که دیگر دلتنگ رفتنت نیستم شاید از روی دلم خجالت میکشم
که حق انتخابش را خراب کردم
کاش حق انتخاب را بخدا میدادیم بی شک بهترین را….به قلبم سخت بخیه زدم، ضربانش را تند نکن…بخیه ها باز میشوند!.باران که بند بیاید تازه خاطره شروع می کند به چکه کردن !انتظارش .انتظارم سیر کرد .آنکه میخواهد بیاید دیر کرد .تابه کی در انتظارش دیده بر در دوختن ؟
آمدن”رفتن”ندیدن”سوختن”از مـــ ـــن فاصلــــ ــــﮧ بگیـــ ـــر
هـــ ـــر بــــ ــار کــــ ــــﮧ بــــ ــــﮧ مـــ ـــن نزدیکــ ــــ مــــ ــے شوــــ ــے . . .
باور مـــ ـــے کنـــ ـــم هنـــ ـــوز مــــ ــے شــــ ــود زندگـــ ــــے را دوستــ ــــ داشتـــ ـــ!
از مــ ــــن فاصلـــ ـــــﮧ بگیــ ــــر .. . .
خستــــ ــــﮧ ام . . .
خستــــ ــــﮧ ام از امیــ ــــدها ـــے کوتــــ ــاه
♡
امروز با همه ی دنیا قهرم!اما تو صدایم کن بر میگردم…
سادگی کودکانه ام را می بینی؟؟؟باور کن
دگر نه لب های قرمز،تورا یادآوری میکنند
نه موهای طلایی
نه کمر های باریک
نه ران های پر
نه بوی هرزه عطرها
امروز وقتی روسپی میبینم یاد تو می افتم …از من گله نکن وقتی تو جا خالی دادی اون بغلم کرد که زمین نخورم…کوچه کوچ می کند از خیالِ خیابان
درست وقتی که قرار بود تو آنجا باشی
من که می دانم تو آمده بودی
کوچه رفته بود مگه نه?
آهسته گفت : خدانگهدار ،در را بست و رفت.آدم ها چه راحت مسولیت خودشان را گردن خدا می اندازند.رفتى و نديدى که چه محشر کردم ،
با اشک ، تمام کوچه را تر کردم .
وقتى که شکست ، بغض تنهايى من ،
وابستگى ام را ، به تو باور کردم …
فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد …
فقط رفت … فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت : راحت شدم …گفت:
قول بده…
گفتم چه قولی؟
گفت:
که هر وقت یاد من افتادی بخندی…
رفت…
همه فکر کردن اونقدرا هم دوسش نداشتم
که فقط خندیدم…
که همش خندیدم…بعد از تو..
دآغ نبودنت یک طرف؛ گلایه های این دل زبان نفهم هم یکطرف!
کلافه ام کرد، بس ک به منطقم مشت کوبید…؛عشق
حدیثی است که با نگاهی آغاز میشود
بالبخندی شکل میگیرد
بابوسه اس به اوج میرسد
وباقطرات اشکی پایان میابداگر روزی از پیشم رفتی
امیدوارم همیشه بخندی عشق من
خدا مراقبت باشد
مانند من هیچ گاه شکسته نشی
خوشبخت بشی
هیچ وقت مثل من دلشکسته و پیر نشی
خدا به همراهتبی تو چشم دیدن چیزهایی که با تو دیدم را ندارم…رفتم که تو آسوده باشی عشقم.
هر لحظه در یادم بمان که من با یاد تو فقط نفس بکشم
آسودگیش پیش کشانتقام کار من نيست…..
رهايت ميکنم….
همين برايت بس است
به خاک روی قاب عکس دستی بکش ببین که گرد فراموشیت چه سرد بر پیشانیم نشسته است….میدونم اگــــر با سکـــــوت رفــــتی…دلــــيل بر بــــی وفــــايی نيست…
خواســـــتی صدای شکســــــتنم…
از رفتــــــــن پشیمونت نکنــــــــد…
برای چه برایـــــت“بمیـــــــــــــــــــــرم” …؟!
وقتی میدانم
هنـــــــــــــــوز هم
برای نگاه دیگران
“تــــــــــــب”میکنی. . .
دیگر دچار توهم نمی شوم….در کوچه های دلت گم نمی شوم
دیگر بخاطرتان شک نکن که من….
درگیر نکته ها ی مبهم نمی شوم
آه…..
دیگر عوض شده آن زود باوری….
درکم رسیده به یک جای بهتری
لیلی عوض شده …هی پرسه میزند
شاید….شاید رسیده به مجنون دیگری…
در کوچه های غزل …جار میزنم
خود را به دست غمم …دار میزنم
مبادا خیال کنی ….یک خیال خام
من باز…دست به تکرار میزنم
در پیچ آخر این راه ناتمام
فتوی عوض شده…دیدارتان حرام
بازی تمام شده..همین بود ….والسلامبی تـــــو
به اوج نخواهم رسید
چون پیچکی که بی ستون
تا همیشه
سهمش خاک است وحسرتش
آسمــــــــــان …
از من برید و گفت کار خداست می خواهم بدانم مگر خدایه او هم خدای من نیست!!♥واسه نگه داشتنش هركاري كردم به هر دري زدم نشد كه نشد من موندمو يه دنيا غصهاین آخرین قرار است، دیگر بی قرارت نمی شوم…بی تعارف. . .!بعد از تو هیچ بهاری به زیبایی ””پاییز”” نشد. . . . .
بهم گفت منو بیشتر دوست داری یا زندگیتو گفتم زندگیمو منوتنها گذاشت ورفت بدون اینکه بگه چراچون نمیدونست خودش زندگیمههميشه فكر مي كردم اگه يه روز نباشي مي ميرم …….اما من نمردم من داغون شدم …….. خيلي دلم مي خواد بگم فراموشت كردم …… ولي واقعيت اينه كه نمي تونم فراموشت كنم . خيلي دلم مي خواد خوابتو ببينم ولي از وقتي كه رفتي چشمام خيسه و خواب به چشمام نمياد . يادته اشكامو پاك مي كردي ؟؟؟؟؟؟؟
مي خوام بخوابم خوابتو ببينم………اشكامو پاك مي كني ؟؟؟؟؟؟از وقتی رفتی حتی یک بار هم
صدای ضبط شدتو گوش نکردم….اس ام اسات و که هنوز تو گوشیمه نخوندم….
نه این که دلم تنگ نشده باشه …….نه
میترسم ار خودم …از دلم …..که طاقت نیارم. …..که بمیرم.بی تو هم می شود زندگی کرد
قدم زد، چای خورد، فیلم دید، سفر کرد
فقط
بی تو نمی شود به خواب رفتاین من ! نه زیبایم ، نه مهـربانم….نه عـاشق و نه محتاج نگاهی…!
فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست
فقط برای خودم هستم…خوده خودم !
صبورم و عجول!!
سنگین…سرگردان…مغرور…قـانع…
با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگیه زیاد!!!
و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی را ؛
هیچ ندارم !
راهت را بگیــر و بـــــــرو ، حوالی من توقف ممنــــوع است!!!
منو ببخش غریبه که بهت شانس آشنایی نمیدم
دیگه طاقت دل کندن ندارم
می خوام که عشق خاصیت من باشه
نه رابطه خاص من باکسی!!!
❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤
اگه بدونی از این خونه میرم چیاگه بدونی از غصه میمیرم چی
اگه بدونی عکساتو بغل میکنم
اگه بدونی من دارم میمیرم چیاگه یه روزغریب بشم یاازتو بی نصیب بشم زمونه روبه دادگاه میکشم انقدراز خوبیهات میگم تاازدلش آه بکشم توماندگاری دردلم حتی اگه ازیادت برمashke cheshmato nariz,vase oon del nasoozun oon dige raftanie,ghadre ashkato bedon hala fahmidi chera delet ashegh shodo mord ghoseye oono nakhor oon k ghosato nakhord,boro ashegh sho vali bedon in haghe to nist k biay nesfeye man beri ba cheshmaye khis!!!کـــــاش میشـــــد. . .
برگـــــردی و ببینـــــی. . .
چشـــــمانـــــم چگونـــــه. . .
تقـــــاصِ. . .
تمـــــام بیخیالـــــی هایـــــت را پـــــس میدهنـــــد…✔
احساس خیلی خوبیه…فراموش کردن کسی کهفکرمیکرد هیچوقت نمیتونی فراموشش کنی!