شعر عاشقانه

دل جز ره عشق تو نپوید هرگز
جان جز سخن عشق تو نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی در آن نروید هرگز

ﺟﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﺯﺧﻢ ﺟﻔﺎﯾﺖ ﻧﺮﻭﺩ
ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﺖ ﻧﺮﻭﺩ
ﻓﺮﺷﯽ ﺯ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﻡ
ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﯿﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﻧﺮﻭﺩ
این روزها که بی کسی ام بیشتر شده است
سهم تمام زندگی ام یک نفر شده است
این روزهای بی کسی از گریه ها پرم
اینجا تمام خاطره ها دردسر شده است
شاعر محبوبه راه پیما
کمي گيجم کمي منگم ، عجيب است / پريده بي جهت رنگم ، عجيب است

تو را ديدم همين يک ساعت پيش / برايت باز دلتنگم ، عجيب است

طعم تلخ دوری هامون
سختی و صبوری هامون
همه هیچ اند پیش پای عشق پاک و بی ریامون
*من اگر اشک به دادم نرسد ميشکنم*
*زير اين سقف کبود زير اين سلطه ي سنگين سکوت*
*اگر از ياد تو يادي نکنم تک و تنها به خدا ميشکنم*
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻐﺾ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﻲ ﺍﺕ ﺷﻮﻡ
ﮔﻢ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺯ ﭘﺸﻴﻤﺎﻧﻲ ﺍﺕ ﺷﻮﻡ
ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻱ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻗﻴﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﺷﻬﺮ
ﻳﻌﻘﻮﺏ ﻭﺍﺭ ِﻳﻮﺳﻒِ ﻛﻨﻌﺎﻧﻲ ﺍﺕ ﺷﻮﻡ
ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ،ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻱ
ﻣﻴﺮﺍﺙ ﺩﺍﺭ ﻣﻌﺒﺪ ﻭﻳﺮﺍﻧﻲ ﺍﺕ ﺷﻮﻡ
ﺷﺎﻳﺪ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﻱ ﭘﺮﻳﺪﻩ ﺭﻧﮓ
ﻫﻢ ﭘﺎﻱ ﮔﺎﻡ ﻫﺎﻱ ﻏﺰﻝ ﺧﻮﺍﻧﻲ ﺍﺕ ﺷﻮﻡ
ﺍﻱ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺳﻴﺎﻩ ﺷﺐ
ﺩﻳﺮ ﺍﺳﺖ ﻣﺤﻮ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻮﺭﺍﻧﻲ ﺍﺕ ﺷﻮﻡ
ﺟﻤﻊ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻦ
ﻣﻲ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﻱ ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻲ ﺍﺕ ﺷﻮﻡ
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﻧﺬﺭ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻗﻠﺒﻢ ،ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺧﻴﻞ ﺑﺴﺖ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﻲ ﺍﺕ ﺷﻮﻡ
ﺁﻩ ﺍﻱ ﻧﺴﻴﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺑﻲ ﺑﻬﺎﺭ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﺭ ﺭﺛﺎﻱ ﺗﻮ ﻃﻮﻓﺎﻧﻲ ﺍﺕ ﺷﻮﻡ
ﺩﻳﺸﺐ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﺷﺖ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﻱ ﻣﻦ ،ﻛﺴﻲ
ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻛﻪ ﻣﺼﺮﻉ ﭘﺎﻳﺎﻧﻲ ﺍﺕ ﺷﻮﻡ
می نویسم از تو ای زیبای من ،

می سرلیم ازتو ای رویای من/ ای نگاهت سبزتر از سبزه زار
، می نویسم بی قرارم بی قرار

بار اخر من ورق را با دلم بر میزنم،
بار دیگر حكم كن،
اما نه بی دل،با دلت حكم كن،
(حكم دل)
هر كه دل دارد بیندازد وسط،تا كه ما دلهایمان را رو كنیم.
دل كه روي دل بیفتد عشق حاكم میشود،پس به حكم عشق بازي میكنیم،
این دل من،رو بكن حالا دلت را،
دل نداري بر بزن اندیشه ات را؟
حكم لازم
دل سپردن،دل گرفتن هر دو لازم…،
عشق ،يعني که تکان خورده و سرپا بشويم
زورکي هم که شده در دل هم جا بشويم
آنقَدَر صبر که شايد علفي سبز شود
پاي هم پير شويم و متوفّي بشويم !
من تو را در دل شبهای دلم جا دادم
روشنم کردی از این روز نگاریه جهان
کاش میشد عشق را تفسیر کرد…کاش میشد عمر را تکثیر کرد
روی این گردونه نا مهربون …گرمی مهر تو را تصویر کرد
هر آنکه یار خواهد یار بسیار؟
ولیکن فرق دارد یار با یار
دل من سایه لطف تو میخواست
وگرنه سایه دیوار بسیار…
فقط پیش تو آرومم
فقط با تو جهان خوبه
چقد بد عاتم کردی
نباشی حالم آشوبه
ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ
ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﻭﻟﯿﮑﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ
ﺧﺰﺍﻥ ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ﺁﻣﺪ ﺑﻬﺎﺭ ﻋﻤﺮ ﺗﻮ ﺷﺪ
ﺑﻬﺎﺭ ﻋﻤﺮِ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺍﯼ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ
سبد سبد شقایق
دلت پر از حقایق
خدا کنه بخندی
تموم این دقایق
من از اینکه تو خوشبختی نه ارومم نه دلگیرم

یه جوری زخم خوردم که نه میمونم نه میمیرم

تمام ارزوم این بود یه رویایی که شد دردم

یه بارم نوبت ما شد ببین چی ارزو کردم

یه عمره با خودم میگم خدا رو شکر خوشبخته

خدارو شکر خوشبختی چقدر این گفتنش سخته

نه اینکه تو نمیدونی ولی این درد بی رحمه

یه چیزایی رو تو دنیا فقط یک مرد میفهمه

تمام روز میخندم تمام شب یکی دیگه ام

من از حالم به این مردم دروغای بدی میگم

یه عمره با خودم میگم خدا رو شکر خوشبخته

خدارو شکر خوشبختی چقدر این گفتنش سخته

ﺗﻮﯼ ﻓﮑﺮﻡ ﻧﺸﺴﺘﯽ ﺑﺎﺯ
ﺷﺪﻡ ﺑﺎ ﯾﺎﺩِ ﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ
ﭼﺸﺎﯼ ﺭﻧﮓِ ﺩﺭﯾﺎﻣﻢ
ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﺴﺘﻪ

ﯾﺎﺩِ ﺍﻭﻥ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ
ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼِ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ
ﭼﻘﺪ ﺗﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﺗﻮ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ ، ﯾﻪ ﻣﺠﻨﻮﻧﯽ !

ﺑﻪ ﺟﻮﻥِ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﺷﺪﻡ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ
ﺷﺒﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﻭ
ﻣﯿﺮﻡ ﭘﯿﺸﻮﺍﺯِ ﺍﯾﻦ ﮔﯿﺘﺎﺭ

ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻘﻮﯾﻢِ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ
ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﭼﻘﺪ ﺳﺨﺘﻪ
ﺷﺒﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ

ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺷﺒﻬﺎ ﺷﺪﻡ ﺧﺴﺘﻪ
ﺑﺎ ﻓﮑﺮِ ﺗﻮ ﺷﺪﻡ ﺩﺭﮔﯿﺮ
ﺑﯿﺎ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ، ﺭﺣﻤﯽ ﮐﻦ
ﻧﺰﺍﺭ ﺑﺎﺯﻡ ، ﺑﺸﻢ ﺩﻟﮕﯿﺮ

ﭼﯽ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻓﮑﺮِ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ ؟
ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻨﮕﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺮﺻﻪ
ﻣﯿﺮﻡ ﺯﯾﺮِ ، ﺍﻗﺎﻗﯽ ﻫﺎ
ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﭘﺮﺳﻪ

نباشی کل این دنیا واسم قده یه تابوته/نبودت مثل کبریت و دلم انبار باروته/نباشی روزه تاریکم یه اقیانوسه آتیشه/تمامه غصه ی دنیا تو قلبم ته نشین میشه
هر کسی هَم نَفسم شد . . .

دستِ آخر قفسم شد . . .

منِ ساده به خیالم . . .

که همه کار و کَسَم شد . . .

چه کردی با دل من نازنینم / که هر تا سحر اندوهگینم ؟ مرا دعوت بکن در باغ چشمت / که از باغ تو لبخندی بچینم
آن هایی که می گفتند تو دیگر نمی آیی . . .

از خواب های من بی خبرند . . .

کوی عشقت غیربدنامی ورسوایی نداشت،ازسرکویت ببین رسوایه رسوا میروم ،چونکه بگذشتست آبم ازسرای آرام جان،دل به دریا میزنم تا قعردریا میروم،میروم ازکویت ای دلدارزیبا میروم،بادلی آکنده وغمگین وتنهامیروم،ارزش عشقم ندانستی وجانم سوختی
چه روز دلخراشی و قتی خواستی جدا شی / قلبمو دادم دستت که عمری داشته باشیولی زدی شکستی بدون هیچ بهونه / عزیزم دل سنگت تو خاطرم میمونه✔
من در وصف یک سر انگشتت…
یک لغت نامه واژه کم دارم……
هرشب چومهتاب که ازخاطرشب میگذرد هرشب آهسته زآفاق دلم میگذری
ای کاش نگاه خسته را خوابی بود / یا در شب بی ستاره مهتابی بود ما مثل دو کاج دور از هم هستیم / ای کاش که بین من و تو تابی بود
ای عاشقای بی گناه ، ما همه زرد و بی کسیم
تنهاییم مثل آسمون ، آواره ایم مثل نسیم
همه باید یاد بگیریم که مثل مجنون بزرگ
عاشق هرکسی بشیم ، آخر بهش نمیرسیم
چه سود گر بگویمت که شام تا سحر نخفته ام
و یا اگر دمی به خواب رفته ام تو را به خواب دیده ام چه سود گر بگویمت که بی تو با خیال تو به می پناه برده ام؟
عاشقانه

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگی‌ها کرده پاک

ای تپش‌های تن سوزان من
آتشی در سایۀ مژگان من
ای ز گندم‌زارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه‌ها پُر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها
با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست

این دلِ تنگِ من و این بار نور؟
هایهوی زندگی در قعر گور؟

ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی‌انگاشتم

درد تاریکی‌ست دردِ خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه‌دل سینه‌ها
سینه آلودن به چرکِ کینه‌ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کفِ طرارها
گم‌شدن در پهنۀ بازارها

آه ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینه‌ام را آب، تو
بستر رگ‌هام را سیلاب، تو
در جهانی این‌چنین سرد و سیاه
با قدم‌هایت قدم‌هایم به‌راه

ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه‌هام از هُرم خواهش سوخته
آه، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه‌زارانِ تنم

آه، ای روشن طلوع بی‌غروب
آفتاب سرزمین‌های جنوب
آه، آه ای از سحر شاداب‌تر
از بهاران تازه تر، سیراب تر
عشق دیگر نیست این، این خیرگی‌ست
چلچراغی در سکوت و تیرگی‌ست
عشق چون در سینه‌ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با «من» زیستم

ای لبانم بوسه گاه بوسه‌ات
خیره چشمانم به راه بوسه‌ات
ای تشنج‌های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه می‌خواهم که بشکافم ز هم
شادی‌ام یک‌دم بیالاید به غم
آه می‌خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای

این دلِ تنگِ من و این دود عود؟
در شبستان، زخمه‌های چنگ و رود؟
این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟

ای نگاهت لای‌لای سِحر بار
گاهوار کودکان بی‌قرار
ای نفس‌هایت نسیم نیم‌خواب
شُسته از من لرزه‌های اضطراب
خُفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من

ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی

گر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت / زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافتدل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی / دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت✔
هرکه خوبی کردزجرش میدهندهرکه زشتی کرداجرش میدهند،باستان کاران تبانی کرده اندعشق راهم باستانی کرده اندهرچه انسانهاطلایی ترشدند،عشق هاهم مومیایی ترشدند،اندک اندک عشقبازان کم شدند،نسلی ازبیگانگان آدم شدند
ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﻢ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﯾﺎﺭ

ﻣﺜﻞ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﻮﺍﺩﺍﺭ ﯾﺎﺭ

ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﺳﺎﯾﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﯾﺎﺭ

ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﯾﺎﺭ

ﻫﺮﭼﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺭ ﮔﻔﺖ ﺩﻟﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ

ﺍﺯ ﮔﻞ ﻭ ﺧﺎﺭ ﮔﻔﺖ ﺩﻟﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ

ﻫﺮﺟﺎ ﮐﻪ ﯾﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﺩﻟﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ

ﺑﺎ ﮔﻞ ﻭ ﺧﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﺩﻟﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ

ﭘﺮ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﻮﻥ ﯾﺎﺭ

ﻓﮑﺮ ﺩﻝ ﻣﻦ ﭘﺮﯾﺸﻮﻥ ﯾﺎﺭ

ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻓﻘﻂ ﺟﺎﯼ ﯾﺎﺭ

ﮐﺎﺭ ﺩﻭ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﯾﺎﺭ

ﯾﺎﺭ ﺍﮔﻪ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﺷﺪ

ﺩﻝ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﺪ

ﻭﺍﯼ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺧﺎﺭ ﺷﺪ

ﻫﺮﭼﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﺎﺭ ﺷﺪ

اين هم يک عمرطي کردنم/ سالهاشبنم پرستي کردنم/اي دل زهرجدايي رابخور/چوب عمري ناوفايي رابخور/اي دلم ديدي که ماتت کردورفت/خنده اي برخاطراتت کردو رفت/من که گفتم اين بهارافسرده نيست من که گفتم اين پرستورفتنيست/ آه عجب کاري بدستم داد دل هم شکستو هم شکستم داد دل@
تا تويي در خاطرم با ديگران بيگانه ام/با خيالت همنشين با دوريت ديوانه ام.
باز من ماندم و خلوتی سرد / خاطراتی ز بگذشته ای دور / یاد عشقی که با حسرت و درد / رفت و خاموش شد در دل گور
نمی بخشم کسی که غربت رابناکردتوراازمن مراازتوجداکرد
ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ

ﺭﻧﺠﯿﺪﻥ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ

ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﺍﻣﺎ

ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺩﻝ ﮐﺒﺎﺏ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ

ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺧﻄﺎﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ

ﺗﺎ ﺑﺨﺸﺶ ﺑﯽ ﺣﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ

منم تنها ،به یاد تو ،کنارم جای خالیته
کنارت پر شده انگار،حواست به کناریته
نرو دستم به دامانت
نگو ديگر نميايى
که ميمونم غريبانه امان از درد تنهايى✔
عقل میگفت که “دل” منزل و ماوای من است
عشق خندید که یا جای تو ، یا جای من است.
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺳﺮﺷﮏ ، ﮐﻪ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺍﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟
ﻧﺎﻟﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺳﺮ ﮐﺠﺎ ﻭ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻟﺐ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﻋﺸﻖ
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻡ ﺯﺧﻨﺪﻩ ﺯﺩﻡ ، ﮔﻔﺖ : ﻧﺎﺑﺠﺎﺳﺖ
مثل باران دم صبح لطافت دارى
مهر میورزی و درمهر مهارت دارى
چه قشنگست که در سابقه ات ثبت شده:
که به ولخرجی در عاطفه عادت داری….!
ﺩﺷﺖ ﺧﺸﻜﻴﺪ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻧﮕﺮﻓﺖ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺁﺳﺎﻥ ﻧﮕﺮﻓﺖ
ﭼﺸﻤﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻭﻟﻲ ﺧﻴﺮﻩ ﻧﻤﺎﻧﺪ
ﺷﻌﻠﻪ ﺍﻱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻟﺮﺯﻳﺪ ﻭﻟﻲ ﺟﺎﻥ ﻧﮕﺮﻓﺖ
ﺩﻝ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ ﺳﭙﺮﺩﻳﻢ ﻭﻟﻲ
ﻗﺼﻪ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﻣﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﻧﮕﺮﻓﺖ
ﺗﺎﺝ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻣﺶ ﻭ ﺳﻴﻢ ﺯﺭ، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﻋﺸﻖ ﺟﺰ ﻋﻤﺮ ﮔﺮﺍﻧﻤﺎﻳﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﻧﮕﺮﻓﺖ
ﻣﺜﻞ ﻧﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﺑﺪﻳﺖ ﺟﺎﺭﻳﺴﺖ
فروغ چشم بر آبم تو هستی
دلیل اینکه بیتابم تو هستی
گرچه آدمی ناچیز هستم
خدارو شکر دنیایم تو هستی
انکه مست آمدو دستی به دل ما زد ورفت خواست تنهای ما رو به رخ ما بکشد!
رویایی دارم که غیر ممکن نیست/
دنیایی که پاک از تابلوهای ایست!!!
چو عشق و عاشقی دور از هیاهو ست
پسند پیشگاه حضرت هو است
دوست دارم،اشک باشم نشینم گوشه چشمانت،تااگرافتادم،برزمین،ببوسم خاک پایت .
کاش میشد عشق را باور کرد
کاش میشد که خود را، خر کرد

عشقم که رفتو من و تنها گذاشت
نفهمید که مرا با این کار کافر کرد

کافرم کرد به عشقو عاشقی
رفت و تمام باورم رو ،پرپر کرد

روزهاے زندگےام گرم میگذرد با تو ،به گرماے لحظه هایےکہ تو در آغوشمے
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، اے خورشید خاموش نشدنے
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویےسرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظہ هاےزندگیست ،ثانیہ هایےکہ پر از عطر و بوے عاشقیست
اے جان من ،مهربانےو محبتهایت،وفادارے و عشق این روزهایت،امیدے است براے خوشبختےفردایت
میدانم همیشہ همینگونہ کہ هستےخواهے ماند،مثل یک گل به پاکےچشمهایت،به وسعت دنیاے بےهمتایت ❤❤
هواےتو را میخواهم در این حال دلتنگے،امواجے از یاد تو را میخواهم در دریاے خاطره هاے بہ یادماندنے ❤❤
همنفسمے، اے کہ با تو یک نفس عاشقم ❤
همزبانمے، اے کہ با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانہ ام را میگویم ❤❤
حرفے نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، کہ در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهاے هم را ❤❤
گفتےدستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهاے تو است که مرا به آتش کشیده است ❤❤
همه ے دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوختہ است،
چقدر قلبت زیباست… ❤❤
چه بے انتهاست قصر عشق تو و من چہ خوشبختم از اینکہ اینجا هستم ، در کنار تو
تویےکہ برایم از همہ چیز بالاترے و از همہ کس عزیزتر ❤❤
میخوانمت تا دلم آرام بماند ❤❤
دنیا شیرین
از در در آمدی و من از خود به در شدم
دیوانه بودم و دیدم ترا دیوانه تر شدم
غمه دنیاست… وقتی عشقت دور ازاینجاست
وقتی دل بیرمغ, خسته وتنهاست
غمه دنیاست… دل آدم بشه حساس
وقتی عشقت تو دلش نباشه احساس
منم عذاب تو یا اینکه تو عذاب منی
منم خراب تو یا اینکه تو خراب منی
ز راه آمدی، عاشق نمودی ام، رفتی
به آسمان محبت، تو چون شهاب منی
از تو عبور می کنم، فقط نگاه می کنی
من اشتباه می کنم، تو هم گناه می کنی
ازم عبور می کنی، ببین سقوط می کنم
به من نگاه کن بزن، فقط سکوت می کنم
به من نگاه کن نترس، من به تو مبتلا شدم
به موج می زنم ببین، چه ساده ناخدا شدم
به من نگاه کن بگو، کجا رو زیر و رو کنم
کدوم گلایه رو بگم، چه دردی آرزو کنم
به من نگاه کن برو، فاصله باورم بشه
در انتظار بودنت، عذاب آخرم بشه
ازم عبور می کنی، ببین سقوط می کنم
به من نگاه کن بزن، فقط سکوت می کنم…
کی گفته از عشق تو دست میکشم؟

دارم با خیالت نفس میکشم

چه حس عجیبی،چه آرامشی

می دونم تو هم با خیالم

نفس میکشی!

بیا گل شدن را رعایت کنیم/زپروانه بودن حمایت کنیم/اگر باد غم شاخه ای راشکست/بیا ازهجومش شکایت کنیم/
آن را که غمی چون غم من نیست،چه داند کز شوق توام دیده چه شب میگذراند وقتست اگر از پای در آیم که همه عمر باری نکشیدم که به هجران تو ماند. . .
وقتی که،هق هق عشق ضجه احتیاجه
سرجنون سلامت که بهترین علاجه
چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد

ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم

ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ
ﮔﺮﯾﺨﺖ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﺧﺘﺮﮐﯽ ﺳﺒﺰﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ !
ﺑﺮﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺯ ﺻﺪﻓﻬﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎﯼ ﯾﺎﻗﻮﺗﯽ
ﻭ ﺧﻮﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻼﻕ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ
ﺑﺎ ﺷﺮﺍﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺗﺸﺶ !
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﯾﻨﻬﺎ
ﻣﻦ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ !
ﻣﻮﻃﻼﯾﯽ ﭘﺮﯾﺪﻩ ﺭﻧﮕﯽ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪ !
ﭼﻮﻥ ﮔﯿﺎﻫﯽ ﺯﺭﯾﻦ ،
ﻣﻮﻫﺒﺘﻬﺎﺵ ﺩﺭ ﺭﻗﺺ !
ﻭ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﺟﯽ
ﺩﻫﺎﻧﻢ ﺭﻓﺖ
ﺗﺎ ﺑﺮ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﺑﻨﺸﺎﻧﺪ
ﺗﯿﺮ – ﺁﺫﺭﺧﺶ ِﺧﻮﻥ ﺭﺍ !
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﯾﻨﻬﺎ
ﻣﻦ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ !
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ،
ازديده هرشب تاسحر,گريان چوشمع محفلم
تاخودچه باشدحاصلى ,ازگريه بى حاصلم
چون سايه دورازروى تو,افتاده ام درکوى تو
چشم اميدم سوى تو,واى ازاميدباطلم
درعشق ومستى داده ام ,بودونبودخويش را
اى ساقى مستان بگو ,ديوانه ام ياعاقلم
تنهام بگذاشتیو بگذاشتمت با دگران…
رفتم از کوی تو لیکن،عقب سرنگران…
ماگذشتیمو گذشت آنچه تو با ماکردی…
تو بمانو دگران،وای بحال دگران…
معشوق من!

کدامین پل مرابه کویت خواهدرساند؟

ازکدامین جاده عبورکنم که مرابه تونزدیکترسازد؟

پل عشق رابرگزیدم تادیوانگی کنم برای باتوبودن،تاعاشق باشم وتاابدمنتظرگرمای نگاهت بمانم…

جاده ی وفاانتخاب خوبی است…

یادتومراازهمگان بیزارمیکند،عشق تومرابی نیازترین میسازد پس تنهاتورامیخواهم…

نازنین لحظه هایم!

بغض چشمانم راپاسخ گوباش،لرزش دستانم تحفه ی سرنوشتندوبی رحمی تقدیر،دله شکسته ام یادگاریست ازخاطرات دورونزدیک…

بغض نکن بهار من بغض تو آبم می کنه
گل اشکای چشات خورد و خرابم می کنه
بغض نکن که قلب من تو سینه پرپر می زنه
آخه اون چشمای تو تموم دنیای منه
تو چشات که اشک میاد یه جورایی دیوونه میشم
صدهزار آبادی هم باشه یه ویرونه میشم
دست تو تو دستمه دیگه مهم نیست چی کمه
بغض نکن که بغض تو آتیش به جونم می زنه
وقتی اشک تو چشماته دنیا سرم خراب میشه
دشت سرسبز نگات یهو برام سراب میشه
بغض تو مثل یه خنجر تیکه پارم می کنه
بغض نکن غم چشات داره بیچارم می کنه
من می خوام که چشم تو زلال و آفتابی باشه
من باشم تو باشی و این شب مهتابی باشه
هرچی گفتی تو باشه حتی اگه به قیمت
سوختن و شکستن و عمری بی تابی باشه
عشق آنست که نباشد هوسی در کامش / عاشق آن نیست که زجری نکشد در راهش / عشق و عاشق و معشوق همه آیت اوست / عاشقش باش که تا خود بردت در راهش
عشق یعنی گم شدن درکوی دوست
،هرچه در دل آرزوست
،یک تبسم یک نگاه،تکیه گاه و جان پناه
،عشق یعنی یک تیمم یک نماز…،
ﺍﻟﻒ ﺑﻮﺩﻡ ﺯ ﻋﺸﻘﺶ ﺩﺍﻝ ﮔﺸﺘﻢ
ﮔﻠﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺯ ﻋﺸﻘﺶ ﺧﻮﺍﺭ ﮔﺸﺘﻢ
ﮔﻠﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﯿﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﻠﻬﺎ
ﺯ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﯽ ﭘﺮ ﻭ ﺑﺎﻝ ﮔﺸﺘﻢ !
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺤﺾ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽﮔﻮﻳﻢ
ﺧﻮﺍﻫﺎﻥِ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﻤﻨﺪﺭﯼ ﺍﮔﺮ
ﺩﺭ ﺑﺎﺩﻫﺎﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﻝ ﻭ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﮔﺮﻳﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﻳﻢ
ﮐﻦ !
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﭼﺸﻢ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﺯ ﺑﯽﺗﺎﺑﯽِ ﺗﻤﺎﺷﺎ،
ﺑﺪﻫﮑﺎﺭِ ﺷﺐِ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﭘﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩﺍﻡ
ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻏﺬﻫﺎﯼ ﻣﻦ
ﺧﻮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ؛
ﮐﺎﻏﺬﻫﺎﯼ ﻣﻦ
ﺳﺘﺮﻭﻥ …
ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺡ ﻣﻦ
ﭼﻨﺎﻥ ﭼﻮﻥ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ
ﺗﻬﯽ ﺍﺳﺖ … ﺗﻬﯽ … ﺗﻬﯽ
ﻧﻪ ﻣﻮﯾﻪ ﺷﻦ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﯼ
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺮﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻧﻪ ﭘﺮﭘﺮ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ
ﻭﻧﻪ ﻧﺠﻮﺍﯼ ﺍﻧﺪﻭﻫﯽ
ﻧﻪ ﺗﺮﻧﻢ ﺧﺰﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻧﻬﺎﺩﻡ ﺑﺮﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﮐﻪ ﻧﻮﺑﺎﻭﻩ ﺭﻭﺡ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮏ
ﮔﻢ ﮔﺸﺘﻪ
ﻭﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﻢ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ
بی تو در قفسی است ، این دل ای هم نفسم
فکر نکنی در هوسم ، دوستت دارم همه کسم
در پای کتابت همگان نام نوشتند

من گمشده عشق توام نام ندارم…

از همان اول قصه داستان ما را لو دادند!….

یکی بود و یکی نبود…….

روزای خوبی بود تنها کسم بودی دلواپست بودم

دلواپسم بودی …

روزای بعد از تو تنها کسم غم شد

هر لحظه تنهایی هر لحظه ماتم شد

مثل درختی زرد می خشکم از ریشه

این زندگی بی تو کی زندگی میشه

با دشمن من دوست با عشق من دشمن

نفرین به دل دادن نفرین به دل کندن

كاش ميشد بوسه بارانت كنم
جان عاشق را به قربانت كنم
اي كه دور از من و قلب مني
با وفا باش كه دنياي مني…
من ناخدای عشقم ، طوفان حریف من نیست
من عاشق تو هستم مجنون رقیب من نیست
تــو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منــم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرده خداوندش را
سکوت و خلوت بغض شبانه / چه دلگیر است بی تو حجم خانه
تو رفتی و دلی دارم که هر دم / برای گریه می گیرد بهانه
اینو میدونم که میدونی
اینو میدونم که میدونی یعنی از چشمام میخونی که چقد دیوونتم ولی باز قدر نمی دونی میدونم میدونی که اگه بخوای میتونی رو غرورت پا بزاری بری منو تنها بزاری نگو نمیدونی که شبا دلش میگیره کیه که دل واپسته کی نباشی بی تو میمیره نگو نمیدونی کیه دلتنگ برات کی باسه با نو بودن با همه میجنگه برات اروم اروم میرینمیگی بی تو میمیرم نگی اگه نباشی افسردگی میگیرم تو کل دنیا برام تو یه دونه بودی من مرد رویا و تو خانم خونه بودی کاش میدونستی چه سخته نیستی پیشم وقتی میبینم تو با یکی دیگه چه حالی میشم کاش میفهمیدی این احساسو که به تو دارم تو بگو چه جوری یکی دیگه را به جات بیارم دود سیگار بایه روح بیمار عکس دو نفره یه بار روی دیوار دو سه روز بیکار توی خونه بیدار اشکای که میچیگه روی گیتار
اینو میدونم که میدونی یعنی از چشمام میخونی که چقدر دیوونتم من ولی یاز قدر نمیدونی
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﮐﻪ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺧﻮﻥ ﻣﻦ ﻋﻼ‌ﺝ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺗﻮ ﺳﺒﺰ ﻣﺎﻧﺪﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺮﮒ ﺑﺮﮒ ﺧﺸﮑﯿﺪﻡ
ﮐﻪ ﺩﺍﻍ ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﺧﺖ ﮐﺎﺝ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺍﺗﻞ ﻣﺘﻞ ﺟﺪﺍﻳﻲ
ﻋﺮﻭﺳﻜﻢ ﻛﺠﺎﻳﻲ؟
ﮔﺎﻭ ﺣﺴﻦ ﭘﺮﻳﺸﻮﻥ
ﻳﻪ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ
ﻋﺸﻘﻢ ﻛﻪ ﺭﻓﺖ ﻫﻨﺪﺳﺘﻮﻥ
ﺧﻮﻧﻢ ﺷﺪﻩ ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻥ
ﻳﻪ ﻋﺸﻘﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭ
ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻏﺼﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭ
ﺍﺳﻤﺸﻮ ﺑﺰﺍﺭ ﺑﭽﮕﻲ
ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺯﻧﺪﮔﻲ
ﻫﺎﭼﻴﻦ ﻭﺍﭼﻴﻦ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ
ﻋﻤﺮ ﻣﻨﻢ ﺣﺮﻭﻡ ﺷﺪ
هرعشق که دم زد زوفادشمن شد/هرپاک روی که بودتردامن شد/گویندشب آبستن وانیست عجب/کومرد ندیدازچه آبستن شد/
کاش غصه تموم میشد
کاش گریه نمیکردم
من باعث و بانیشم
دنبال کی میگردم
تقصیر خودم بوده هرچی که سرم اومد
از هرچی که ترسیدم عینا به سرم اومد
تا حس منو دیدی احساس خطر کردی تا رازمو فهمیدی دنیا رو خبر کردی
این حادثه تلخو از چشم تو میدیدم
تو روی تو دنیا بود من پشت تو جنگیدم.
در فصل تگرگ عاشقت میمانم
در ریزش برگ عاشقت میمانم
هر چند تبر به ریشه ام میکوبی
تا لحظه مرگ عاشقت میمانم
اسم زيبايت رادرصفحه چشمانم میگذارم~تاچراغى باشدبرای شبهای دلتنگيم~
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم. . . .

ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم. . . .

” سعدی “

هوایت در دلم جادادنی بود
غزلهای نگاهت خواندنی بود
کجا رفتی که داغ غیبت تو
به صحرای وجودم ماندنی بود
بلبل به سر چشمــــــه چکار آمده اے تشــــنه اے یا بــــه شــــکار آمـــــده اے نــه تـــشنه ام ونــــه بــــه شکار آمــــده ام عــــاشقم و دنبال یار آمـــده ام
باید خریدارم شوى تا من خریدارت شوم
وز جان و دل یارم شوى تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران, بازیچه ى بازیگران
اول به دام آرم تو را, وان گه گرفتارت شوم
با دل خود گفتم:
اي دل تنها در اين بازار نامردي؛
به دنبال چه مي گردي؟
نميابي نشان هرگز؛
تو از عشق و جوانمردي؛
برو بگذر از اين بازار،
از اين مستي و طنازي؛
اگر چون كوه هم باشي؛
در اين دنيا تو مي بازي…!✔
همه خوابندومن بيدارم امشب؛دلم کرده هواي يارم امشب؛غم عشق وفراقش مرهمي نيست؛همی مرهم بود دیدارش امشب.
من خیره نشسته ام …
من خیره نشسته ام به نام تو…
من اینجا آتش گرفته ام و تو خیره به غبارهای بلند شده از خاکسترم خیره شده ای…
سکوت کرده ای…

 با خودت می گویی: خیالی نیست…

می سوزد و می رود و …

نمی دانی چه دردی دارد این سوختن…

نمی دانی…
و باز هم نمی دانی…
نمی دانی که همه را بیرون کرده ام جز تو…
فقط تو مانده ای…
دیرم شده اما باز چشم به راه تو مانده ام.. .
چشم به جاده سفید و…
 
می دانم که نمی شود این دم رفتن دوباره ببینمت…

 خسته ام …

و تو اندازه این خستگی ها را نمیدانی…

ﮐﺎﺵ ﻗﻠﺒﻢ ﺩﺭﺩ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ .
ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻡ ﻫﺮﮔﺰ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ .
ﮐﺎﺵ ﺑﺮﮒ ﻫﺎﯼ ﺁﺧﺮ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﻋﺸﻖ ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ
ﻧﺪﺍﺷﺖ .
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺭﺍﻩ ﺳﺨﺖ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻲ ﺧﻄﺮﭘﻴﻤﻮﺩﻭﻗﺮﺑﺎﻧﻲ
ﻧﺪﺍﺷﺖ
میگن هیچ عشقی تو دنیا مث عشق اولین نیست میگذره یه عمری اما ازخیالت رفتنی نیست…
این جهان با تو خوشست و آن جهان با تو خوشست
این جهان بی من مباش وآن جهان بی من مرو
شب زنور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم ای ماه من بر آسمان بی من مرو
دیگرانت عشق می خوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی من مرو
از صلیب های کهنه که به گردن میکشیم امید معجزه نیست
عشق مسیحای زدگیست
که دگربار زنده بودنت را ایجاز میکند
ﺷﺪ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭ
ﺷﺪ ﺑﺎ ﺷﺐ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ 
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭ
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺣﮑﺎﯾﺘﻢ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭ…
پرستو ها چرا پرواز کردید / جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنانکه دلداری ندارند / به عشقو عاشقی کاری ندارند
خداحافظ برای تو رهایی / برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برای تو چه آسان / ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
قلب مرا آتش زدی هدیه به تو خاکسترش
این دل وفادار تو بود اما نکردی باورش…
مدعی گر به رُخت تیغ کشید هیچ مگو
برانش کم محلی تیز تر از شمشیر است
گاهی بساط عشق خودش جور می شود “””” گاهی به صد بهانه چه ناجور می شود
نذاری تنها بمونه
همدم چشم سیاش باش
شونه کن موهاشو آروم
شبا قصه گو براش باش
و غروب با اون غرورش
نتونست دووم بیاره
پا کشید از آسمونو
جاشو داد به یک ستاره
اون جوونه داغ دیده
با دلی شکسته از غم
بوسه زد رو خاک عشقش
دور شد آهسته و کم کم
ولی چند قدم که دور شد
دوباره گریه رو سر داد
روشو برگردوند و داد زد
بخدا نمیری از یاد…
اي دل
ديدي آنراكه توخواندي به جهان يارترين/سينه راساختي زعشقش سرشارترين/آنكه ميگفت:منم بهرتوغمخوارترين/چه دل آزارترين شدچه دل آزارترين
عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بي روي تو درهاي جهانم بسته است
از دست تو خواهم که برآرم فرياد
در پيش نگاه تو زبانم بسته است.
ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﻭﺵ ﺁﻥ ﺑﺖ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻮﺍﺯ
ﺍﺯ ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﻻﻟﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻭﯼ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﺯ
ﺷﺐ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺣﺪﯾﺚ ﻣﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﺮﺳﯿﺪ
ﺷﺐ ﺭﺍ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﺣﺪﯾﺚ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﺍﺯ
برو ولی حرفی نزن دیگه نگاه نکن به من برو چه زود عوض شدی ولی قید منو دیگه بزن .
برو نذار یادم بیاد دوستاشتنات و گریه هات چه حرفهایی که نشنیدم به خاطر موندن باهات
من از نزديكى دشت محبت نردبانى كرده ام پيدا
كه تاقصرخدا هم پلكان دارد
درآنجادست هايم رابسويش باتمنا باز كردم
برايت بهترينها رادعاكردم
ﻣﺎ ﭼﻨﮕﻴﻢ: ﻫﺮ ﺗﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﺭﺩﯼ ، ﺳﻮﺩﺍﻳﯽ.
ﺯﺧﻤﻪ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺎﻣﻴﺮﺍ ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﺍﺯ
ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﻬﯽ ﮔﺮﺩﻳﻢ ، ﺁﮐﻨﺪﻩ ﺷﻮﻳﻢ ﺍﺯ ﻭﺍﻻ ﻧﺖ
ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ.
ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺷﺪﻳﻢ ، ﺗﺮﺳﻴﺪﻳﻢ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﻘﺶ.
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺎ ﺑﻔﮑﻦ.
ازپس شیشه ی عینک استاد سرزنش واربه من مینگرد
بازازچشمان من میخواند که چه ها دردل من می گذرد
میکند درس خودرا آغاز بچه هاعشق گناه است گناه…
مبصرامروزچواسمم راخواند بی خبر دادکشیدم غایب
بچه هاهمگی خندیدند که جنون گشته به طفلک غالب
بچه هاهیچ نمیدانستندکه چه ها دردل من میگذرد
دل آنهادرپی درس وکتاب دل من درپی سودای دگر
وقتي که دنيا دود شد شايد فراموشت کنم / کاشانه ام نابود شد شايد فراموشت کنم / آسان زدستم داده اي باشد به اين هم راضي ام / وقتي که اشکم رود شد شايد فراموشت کنم / تا حال زدستت اينچنين سيلي بر احساسم نخورد / باشد بزن بدتر بزن اما به دستانت قسم / وقتي که تارم پود شد شايد فراموشت کنم
هر لحظه هرجا که میرم حس نگاهت با منه
این دل بیطاقتِ من قیده تورو نمی زنه
بذار یبار نگات کنم از جونو دل‌ صدات کنم
هرچقدر دلتنگی‌ دارم هدیه به اون چشات کنم
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشدو می گذرد
فال دلم بود که بری
توهم نمونی پیش من
اواره کردی با نگات
همه ی روز و شب من
“وای دیگه نیستی”
من بلبل آن گلم که درگلشن راز

پژمرده شدومنت شبنم نکشيد

هفته های تلخ من بوی تنهایی میدن . . . دارم از غصه میپوسم چقد این روزا بده . . . پرم از تنهای پرم از غصه و غم . . .
پاییز غریب و بی رحم ، اون همه برگ مگه کم بود ؟ / گل من رو چرا چیدی ، گل من دنیای من بود
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ‌، ﺷﺎﻧﻪ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ؟
ﺩﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﺳﯿﺮﻡ‌، ﺩﺍﻧﻪ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ؟
ﺷﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﯾﮏ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺭ ﻣﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ‌
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﭘﺲ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ؟
ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﻣﻨﻮ ﺷﮑﺴﺘﻦ
ﭼﺸﻢ ﻓﺎﻧﻮﺳﻢ ﻭ ﺑﺴﺘﻦ
ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ
ﻣﺎﻫﻮ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻣﻦ
ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﺍﺧﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻧﮑﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﮐﻪ
ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯽ ﺳﺮﺕ ﺳﻼﻣﺖ
ﺍﯾﻨﻪ ﻫﺎ ﺯﻻﻝ ﻭ ﭘﺎﮐﻪ
ﺍﯾﻨﻪ ﻫﺎ ﺯﻻﻝ ﻭ ﭘﺎﮐﻪ
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ
ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﭘﺮ ﮐﺮﺩ
ﯾﮑﯿﻤﻮﻥ ﺑﻬﺎﺭ ﺳﺮﺧﻮﺵ
ﯾﮑﯿﻤﻮﻥ ﭘﺎﯾﯿﺰﻩ ﭘﺮ ﺩﺭﺩ
ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﺮﮔﻪ
ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﺗﻮ ﺗﺎ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻨﻪ
ﺣﺎﺻﻞ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ
ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﺣﺎﻻ ﺑﺴﻮﺯﻡ
ﯾﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ
ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯽ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺒﺎﺯﻡ
ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺧﺘﯽ
ﻋﻤﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻧﻤﯿﺎﺩ
ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯽ ﻗﺼﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩ
ﺗﻮ ﯾﮏ ﺑﺮﮔﯽ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ…
یک شاخه گل از بهار قالی بفرست
یک بوسه شیرین خیالی بفرست
از بیخبری خسته شدم درکم کن
یک نامه نه,یک پاکت خالی بفرست…
چه بی ریا اومدم به قلب عاشق تو؛باورم شد حرفای به ظاهر صادق تو؛چه پر غرور می روی از این دل شکسته؛انگارعهدی نبستی با این عاشق خسته؛من باوفا بودم با من جفا کردی؛تنها خدا داند بادل چه ها کردی؛شرمنده ام از دل ؛از عشق بی حاصل؛✔
ﻣﯿﺸﻪ ﻧﻮﺍﺯﺷﻢ ﮐﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺣﺎﻟﻢ
ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺎﻟﻤﻮ ﺁﺧﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻟﻢ
ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺧﺴﺘﮕﯿﻤﻮ
ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺰﺍﺭﻡ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻮ
ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺸﯿﻨﯽ ﭘﯿﺸﻤﻮ ﯾﻪ ﺷﻌﺮ ﺑﺮﺍﻡ ﺑﺨﻮﻧﯽ
ﺍﻣﺸﺐ ﯾﮑﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﭘﯿﺸﻢ ﺑﻤﻮﻧﯽ
گلی دارم گلدانش شکسته روی سنگ مرمرریشه بسته الهی بشکند:این سنگ مرمر.که یارم تنهانشسته ؟
عشق را تن پوش جانم ميکني/چتري از گل سايبانم ميکني/اي صداي عشق در جان و تنم/آن سکوت ساده و تنها منم/من پر از اندوه چشمان تو ام/آشناي دل پريشان تو ام/آتش عشق تو در جان منست/عاشقي معناي ايمان منست/کي به آرامي صدايم مي کني/از غم دوري رهايم مي کني/اي که در عشق و صداقت نوبري/کي مرا با خود از اينجا مي بري
گفته بودى که چرا محو تماشاى منى
وآنچنان مات که یکدم مژه برهم نزنى؟
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنى..
یه روزی فكر ميكردم بدون تو ميميرم
پيش خودت ميگفتي تو چنگ تو اسيرم
يه روزي فكر ميكردم كنار تو ميمونم
تا دنيا دنيا باشه از عشق تو ميخونم
يه روزي فكر ميكردم برام خيلي عزيزي
اگه يه روز نباشي دل رو به هم ميريزي
يه روزي فكر ميكردم صادق و باوفايي
اما حالا ميبينم از اين حرفا رهايي
برام ديگه مهم نيست عاشق من نباشي
فقط مي خوام خيلي زود از پيش من جدا شي
فقط بدون كه ديگه تو قلب من تو مردي
خيلي وقته ميدونم قلبم و از ياد بردي
منم ميخوام رها شم ميخوام با تو نباشم
منم ميخوام مثل تو با يكي آشنا شم
الان ديگه ميفهمم كه عشق تو سراب بود
خدا رو شكر تو قلبم هنوز يه قطره آب بود
خداحافظ عزيزم.حال دلت خرابه
تو ديگه هيچي نيستي عشقت مثل حبابه
السلام اي غدير! مَهبَط عشق
مقصد دولت مسلّط عشق
السلام اي غدير! مقصد يار
وي گل‌افشان ز موج‌موج بهار
چه بهاري توراست؟ كز خُم تو
مست عشقيم در تلاطم تو؟
با تو دنیای من آرامش میگیره
تو که هستی از تنم خستگی میره
میذاری دستای گرمتو تو دسم
تموم خوشبختیمو مدیون تو هستم..
هم ثانیه ها به عشق جان می دادند
هم آینه ها تو را نشان می دادند
دیدم که درختان لب جاده هم
با آمدنت دست تکان می دادند
هرکسی بوسه ستاند ز لب یار کسی،
بی گمان دست در آغوش نگارش ببرند…
کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر گاه لطف به هم می کردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
من برمیخیزم!! چراغی در دست,
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل میزنم,
آینه یی برابر آینه ات میگذارم تا از تو
ابدیتی بسازم. .
نموندی پای حرفی که ،نبودنت مرگه براش
تن ب فروختنم دادی،حالا بشین پای سزاش
نفهمیدی برای من نبودنت قیامته
دیدی خیانت آخرش رسوایی و ندامته
اى بهار بوسه در بزم بلور،چشم بد از چشم زيباى تو دور
ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﺪ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﯾﺎﻡ ﺩﻭﺭﯼ
ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﮐﯽ ﺯﻣﻬﺠﻮﺭﯼ ﺻﺒﻮﺭﯼ
ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻓﺎﯾﺰ
ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺗﻮ ﺩﺍﯾﻢ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭﯼ
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن
لب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست
بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دم خود دود شوم
لیلی مپسند این همه نابود شوم…
من ازاین فاصله ها دلگیرم/بی تواینجا چه غریبانه شبی میمیرم/ساعت گریه وغم هیچ نمیخوابد/ ومن درالفبای زمان خسته ی این تقدیرم
نميدانم چرا با آنكه ميدانم نصيب من نخواهى شد” چنان با تاروپود دل برايت خانه ميسازم” همين امروز يا فردا تورا از دست خواهم داد” چگونه بگذرم از تو” بگويم هرچه بادا باد …
بنام عشق
من را بغیر عشق به نامی صدا مکن
نام را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من مزن
باخاطرات خوب من اینگونه تانکن
موهات راببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلا بپامکن ..
.
.
.
فرخزاد..
.
.تقدیم به داداش آریا
ﺍﺯ ﻧﺎﻭﮎ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﭼﻮ ﺩﻭ ﺻﺪ ﺗﯿﺮ ﭘﺮﺍﻧﯽ… ﺑﺮ ﺩﻝ ﺑﻨﺸﺎﻧﯽ

ﭼﻮﻥ ﭘﺮﺗﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭ ﺑﮑﺸﺎﻧﯽ… ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺷﺐ ﺗﺎﺭﻡ

ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﻮﯾﻢ… ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﺭﻫﻪ ﮐﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﺸﻮﯾﻢ

ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﻧﺰﺍﺭﻡ… ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﻧﺰﺍﺭﻡ

رنگ گل لاله رو لباته / دل در پی توست و چشم براته / من دوست دارم قد یه دنیا / روی سر ما عزیز تو جاته .
ہِزار سالہ کہ رفتے ….
من ہنوز پشتِ شیشَم …
موہاتو باد بُردہ …
عَطْرِش جاموندھ پیشم..

حال و روزم .. خوب و خوش.. “نیست”
بے تو.. “ناآرومَم”
بہ یادت کہ مےاُفتم.. “نگرانت مےشم”

ﮔﺮ ﻫﻤﭽﻮ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ے ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻡ ﺷَﻮﮮ

ﺍﮮ ﺑَﺲ ﮐﻪ ﺧﺮﺍﺏِ ﺑﺎﺩه و ﺟﺎﻡ ﺷَﻮﮮ

ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ و ﺭِﻧﺪ و ﻣَﺴﺖ و ﻋﺎﻟﻢ ﺳﻮﺯﻳﻢ

ﺑﺎ ﻣﺎ ﻣَﻨﺸﻴﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﻪ ﺑَﺪﻧﺎﻡ ﺷَﻮﮮ

برایت فرستادم عکسی ازت تشکر کنم مرسی .شعری گفتم برایت همچو بلبل ک تویی گل و سنبل تو دریای وجودمی برایم عزیزو عزیزمی تو ،فرشته،احساسی مثل گل یاسی بوی تو همچو عنبر ک تو هستی روی سر.دست تو نوازش گر نوازش میکند ب سر تو نازمیکنی یا ک فرشته ای و پرواز میکنی.
ﻋﻤﺮﯾﺴﺖ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﺩﺍﺩﻩ/
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﺍﻣﺎﻧﻢ ﺩﺍﺩﻩ/
ﺭﻧﺠﻮﺭ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻏﺶ ﻫﺴﺘﻢ/
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺗﮑﺎﻧﻢ ﺩﺍﺩﻩ/
گونه هاي تر من،

دست پر از مهر کسي را حس کرد!

سر من ناز و نوازشها ديد!

يک نفر نام مرا زيبا برد!

و به اندازه ي قلبم،

دل او نيز تپيد..!

شب سرديست و من با دل سرد به خودم ميگويم:

خبري نيست بخواب

باز هم خواب محبت ديدي…

من به خواستنت دچار و تو به مرگ کوچه سرخوش ،
رد پات مونده رو قلبم ،
شب بي من بودنت خوش
نشنو از نی ، نی حصیری بینواست/ بشنو از دل، دل حریم کبریاست/ نی بسوزد، خاک و خاکستر شود/ دل بسوزد، خانه ی دلبر شود
چ حس زیبایی دستاش تودستامه
کنار اون احساس همیشه باهامه
گرمای شیرینه لباش روی گونم
میگه دوسم داره نگفته میدونم
قلبم توی سینه واسه اون میکوبه
وقتیکه اون باشه عاشق شدن خوبه
آزرده ترم گرچه کم آزار ترم/
بي يار ترم گرچه وفادار ترم/
با هرکه وفا وصبرکردم بيش/
سبحان الله به چشم او خوارترم …. !!؟
گاهی خیال میکنم ازمن بریده ای
بهتر زمن برای دلت برگزیده ای
از خود سوال میکنم ایا چه کرده ام
در فکر فرو میروم از من چه دیده ای
از من عبورمی کنی و دم نمی زنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای
یک روز میرسد که در اغوش گیرمت
هر گز بعید نیست خدا را چه دیده ای

بگريدوسوزد و نابودشود
انکه چون شمع بخنددبه شب تارکسى
بى گمان دست دراغوش نگارش ببرد
انکه يک بوسه ستاند زلب يار کسى
من نمیگم فرهاد کوهکنم من…تیشه به کوه ها که نمی زنم من…
عاشق تو، بی تو به کوه نمیره…وقتی نباشی، تو خودش می میره…
گرچه گريه هاي گاه گاه من
آب مي دهد درخت درد را
برق آه بي گناه من
ذوب مي‌كند
سد صخره هاي سخت درد را
فكر مي‌كنم
عاقبت هجوم ناگهان عشق
فتح مي‌كند
پايتخت درد را
یه روزی گله کردم من از عالم مستی
تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی
من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید
تو قهر کردی، قهرت مصیبت شد و بارید
پشیمونم و خستم اگه عهدی شکستم
آخه مست تو هستم ، اگه مجرم و مستم
وقتی شکسته اطلسی
وقتی گرفته اسمون
وقتی که تنهایی شده تنها شریک خونمون
وقتی نگاهه روشنت حالا غریبه با چشام
دیگه نه اسمت یادمه نه دیگه عشقت رو میخوام
زندکي زندون عشقه ما به اون دل باختيم خوبي هاشو ما نديديم با بديهاش ساختيم
باز باران با ترانه، میخورد بربام خانه،خانه ام کو؟ خانه ات کو؟آن دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟فصل خوب سادگی کو؟یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟پس چه شد دیگرکجا رفت؟خاطرات خوب و رنگین،در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست؟کودک خوشحال دیروز…. غرق در غمهای امروز،یاد باران رفته ازیاد،آرزوها رفته برباد!باز باران،باز باران،میخورد بر بام خانه، بی ترانه، بی بهانه شایدم، گم کرده خانه!
اهای تاوان ن ن ن. محبت را به دل دادن صفای سبنه میخواهد.
بیاد یکدگر بودن دل بی کینه میخواهد.
قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم

جز به تو و به خوبیات به هیچ کسی خو نکنم

قسم به اسمت که تو رو تنها نذارم بعد از این

اسم تو رو داد می زنم تا دم دمای آخرین

قطره به قطره خونم و یک جا به نامت می کنم

دلخوشیهای دنیا رو خودم به فالت می کنم

می برمت یک جای دور می شم واست سنگ صبور

برات یه کلبه می سازم پر از یک رنگی پر نور

روح و دل و جون و تنم، نذر نگاهت می کنم

دنیاها رو فدای اون چهره ماهت می کنم

به ماه روی تو این آرزو که من دارم / هزار سال اگر بینمت هنوز کم است
قشنگترین شب زمین پر شده از نگاه تو
دعای من برای تو.خدای من پناه تو
وقتى سه تار چشم تو ماهور مى زند
بانو دلم براى خودم شور مى زند
از آن زمان که دست مرا لمس کرده اى
دستم به رقص آمده تنبور مى زند
این دیگر از قواعد بازى جداست که
بى بى تو روى شاه دلم سور مى زند
ندارم من نظر جز بر نگاهت / ندارم من طلب جز روي ماهت

ندارم من دلي جز عاشق تو / نباشم من دمي جز در پناهت

زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم … همه تعبیر دمی بود و نمیدانستیم … حسرت رد شدن ثانیه های کوچک … فرصت محترمی بود و نمیدانستیم … عمر ما جمله به سر رفت و به قول سهراب … آب در یک قدمی بود و نمیدانستیم .
نترس از این که حرفام دلنشین نیست
تموم سهم ما از عشق این نیست
ما عشق اول هم بودیم اما…
همیشه عشق اول بهترین نیست
به غیر از نام تو از دفتر دل
تمام نام ها را پاک کردم
هزاران سر و سار این چمن را
به پای نرگس تو خاک کردم
باتوبودن ، همیشه پرمعناست ،بی توروحم گرفته تنهاست ،باتویک کاسه اب، یک دریاست بی تو دردم به وسعت یک صحراست.عشق من به تو‎;-(‎
ما از تو نداریم به غیر از تو تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده
میروم دورازتوبادنیای خود خلوت کنم
آخرمن باید به این بیگانگی عادت کنم.
قبله یعنى حلقه ى چشم مستت
ضریح اونه که دست بزنن به دستت
جاى دخیل پامو ببند تو خونت
به جاى مهر سرمو بذار رو شونت
ﻣﺮﮒ ﺩﺭ ﻗﺎﻣﻮﺱ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﻲﻭﻓﺎﻳﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺭﻫﺎﻳﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ

ﻗﺼﻪﻱ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﻱ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ
ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺳﺖﺁﻭﺭﺩﻥ ﺍﺯ ﻛﺸﻮﺭﮔﺸﺎﻳﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ

ﺗﺸﻨﮕﺎﻥﻣﻬﺮ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺮﺣّﻢ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ
ﻛﻮﺷﺶ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺩﺭ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ

ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻱ ﻋﻘﻞ ﻣﻌﺎﺵﺍﻧﺪﻳﺶ ﺑﺎ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻋﺸﻖ
ﺁﺷﻨﺎﻳﻢ ﻛﻦ ﻭﻟﻲ ﻧﺎﺁﺷﻨﺎﻳﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ

ﻓﻬﻢ ﺍﻳﻦ ﺭﻧﺪﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﻣﻌﻨﺎ ﺳﺨﺖ ﻧﻴﺴﺖ
ﺩﻟﺒﺮﻱ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣّﺎ ﺩﻟﺮﺑﺎﻳﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ

ﻫﺮﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺗﺎﺏ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺳﺮﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﻧﻴﺴﺖ
ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﻴﻨﻪ ﮔﻴﺴﻮ ﻣﻲﮔﺸﺎﻳﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ

ﻛﺎﺵ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﻲﺩﺍﺩﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻭﺻﻞ ﺍﺯ ﺑﻴﻢ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ

من تنها ترین تنهای تنها
.وتو زیباترین زیبای دنیا.
کنم یلدای بی پایان عاشق
.تو بودی مرحم زخم شقایق
.نگارت را پرستم ای نگارم
فدای تار مویت هرچه دارم
ﻣﻦ ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﺴﺘﻢ …..ﻭﻧﻪ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻠﻐﺰﺩ ﺑﺮﻣﻦ ……ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ…..ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﯾﮏ ﺣﺲ ﻏﺮﯾﺐ …..ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﺪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻫﻮﺱ ﻣﯽ ارزد
یکی در بستر رویا…
شبی تب دار میمیرد
یکی در حسرت عشقش
چو من….
صد بار میمیرد
كاش يادت نرود
روي اين نقطه پررنگ بزرگ
بين بي باوري ادمها
يك نفر ميخواهدكه تو خندان باشي
نكندكنج هياهوي زمان، بروم از يادت
می رسدروزی که شرط عاشقی دلدادگیست
ان زمان هردل فقط یک بارعاشق می شود…
آن لبها از آن پیش تر که بگوید،شنیدنی است
آن دستها پیش از آنکه گیرنده باشد،می بخشد
آن چشم ها پیش از آنکه نگاهی باشد،تماشایی است.
عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید با لب تشنه سینه چاک
چیکار کنم دلم رو نشکنی،چقدر بگم که تو مال منی!؟
چیکار کنم تو باورت بشه،که من دلم فقط باتو خوشه!؟
چیکار کنم که تو عمر منی،میمیرم اگه از من دل بکنی!؟
چیکار کنم این همه من دوست دارم!؟….
عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است.
عشق گوش کردن نیست بلکه درک کردن است.
عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است.
عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست بلکه صبر کردن و ادامه دادن است.
اگرای عشق پایان تودوراست. دلم غرق تمنای عبوراست. برای قدکشیدن درهوایت. دلم مثل صنوبرها صبوراست.
آخرین خاطره ام،همه شب یاد تو اشک دل من باریدست، غم به کاشانه ی من تابیدست، اگر از دست روی،دلم از هر سخنی میگیرد،دلم از خاطره ها میمیرد،
با خودم میگویم: نکند باز کنم پنجره را، پی قانون برود، دل بیچاره ی ما را ببرد،تو بگیر پنجره را و ببند پنجره ی چشمت را
جرعه از لعل لبت میگیرم
لاله از هر سخنت می رویم…
تو بگیر پنجره را….
و ببند پنجره ی چشمت را….!
بار آخر،من ورق را با دلم بر میزنم!
بار دیگر حکم کن!
اما نه بی دل!
با دلت،دل حکم کن!
حکم دل:هر که دل دارد بیاندازد وسط….!
تا ما دلهایمان را رو کنیم!
دل که روی دل بیافتاد عشق حاکم میشود.. .. ….!!!!
پس به حکم،عشق بازی میکنیم،
این دل من…..
رو بکن حالا دلت را…..
دل نداری…..؟؟؟؟!!!!!
بر بزن اندیشه ات را…….
حکم لازم.
دل سپردن. دل گرفتن
هر دو لازم……….!!!!!!؟؟؟
با دو چشمان قشنگت هر شب سخنی خواهم گفت. سخن از این دل تنها و غریب که پر از خاطره هاست. و به اندازه پیراهن پر وصله آن طفل گدا غم دارد. با خیالت هر شب میروم تا دهن تنگ افق و جدا خواهم کرد تن خورشید خدا را از خاک. و صدا خواهم کرد مهربانیهایت را.
ﮔﺮ ﻧﯿﻢ ﺷﺒﯽ ﻣﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺪ
ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻟﺒﺶ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﻧﻢ ﮐﺰ ﺳﺨﻦ ﺍﻓﺘﺪ
ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﻗﺪﻣﺶ ﺟﺎﻥ ﺑﺴﭙﺎﺭﻡ
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻣﮕﺮ ﮔﻮﺷﺔ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺪ
ﺍﯼ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﻮﺩﺍﯼِ ﺗﻮ ﺳﺮﻫﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ !
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻨﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﯽ ﺑﺪﻥ ﺍﻓﺘﺪ
ﺁﻭﺍﺯﺓ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﻫﻨﺖ ، ﻭﺭﺩِ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎﺳﺖ
ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍﺯ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻫﻦ ﺍﻓﺘﺪ
ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻧﻔﺘﺪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪ ﺗﯿﺸﻪ ، ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻣﺰ ،
ﺷﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺳﺮِ ﮐﻮﻫﮑﻦ ﺍﻓﺘﺪ
ﺗﻮ ﺍﻱ ﻧﺎ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﻤﻲ ﻫﻢ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻲ ﮐﻦ
ﻳﻪ ﺩﻧﺒﺎ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻤﻲ ﻫﻢ ﻫﻤﺰﺑﻮﻧﻲ ﮐﻦ
ﺑﺒﻴﻦ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﭼﻪ ﻣﻲ ﻟﺮﺯﻩ ﺑﺒﻴﻦ ﺯﺧﻤﺎﻡ ﭼﻪ ﻣﻲ ﺳﻮﺯﻩ
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺎﺕ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺗﻮ ﭘﻮﺳﺘﻢ ﻃﻌﻨﻪ ﻣﻲ ﺩﻭﺯﻩ
ﺍﻣﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻏﺮﻳﺒﻴﻬﺎ ﺍﻣﻮﻥ ﺍﺯ ﻧﻔﺮﺕ ﻭ ﮐﻴﻨﻪ
ﻧﮕﻮ ﺍﻳﻨﺒﺎﺭ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻦ ﻧﮕﻮ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻨﻪ
ﻧﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺑﺸﮑﻨﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﺩﺍﺭﻡ
ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻲ ﻏﻢ ﺩﻭﺭﻳﺖ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﺧﺮﺩ ﻭ ﭘﻴﺮﻡ ﮐﺮﺩ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭﺩ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺗﻮﻱ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﺍﺳﻴﺮﻡ ﮐﺮﺩ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻲ ﺩﻟﻢ ﻟﺮﺯﻳﺪ ﺁﺧﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲ ﮐﺮﺩﻡ
ﭼﻪ ﺭﻭﺯﺍﻳﻲ ﭼﻪ ﺷﺒﻬﺎﻳﻲ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻳﺎﺩ ﺗﻮ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻡ
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﻋﺎﺷﻘﻮ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﻣﻲ ﺧﻮﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻏﻤﻬﺎﻡ
ﺗﻤﻨﺎ ﻣﻲ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﺑﻤﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻲ ﺩﻧﻴﺎﻡ
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﮔﻞ ﺗﻮ ﮔﻠﺪﻭﻧﻪ ﺗﻮ ﺍﻳﻮﻭﻥ ﺑﻮﻱ ﺑﺎﺭﻭﻧﻪ
ﻫﻮﺍ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻫﻮﺍﻱ ﺗﻮﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﻱ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﻧﻪ
ﻣﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺳﺎﻏﺮِ ﺧﻮﻥِ ﺟﮕﺮْ ﺁﺷﺎﻣﻴﻬﺎ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺪ ﻣﻦ ﻭ ﻳﮏ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻧﺎﮐﺎﻣﻴﻬﺎ!

بس که ﺑﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﻧﺎﮐﺎﻣﻴﻢ ﺍﻟﻔﺘﻬﺎ ﺭﻓﺖ،
ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﻢ ﺩﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻟﻔﺖ ﻧﺎﮐﺎمی ها!

ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﺎ ﺧﻴﺮﻩ ﺳﺮﯼ ﺁﻏﺎﺯﻳﺪ،
ﺗﺎ ﭼﻪ ﺑﺎﺯﺩ ﺩﮔﺮﻡ ﺗﻴﺮﻩ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻣﻴﻬﺎ!

ﻧﺸﻮﺩ ﺭﺍﻡ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺩﻝ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﺩﻝ
ﺍﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻒ ﻧﺪﻫﯽ ﺩﺍﻣﻦ ﺁﺭﺍﻣﻴﻬﺎ

عکس چشمات پیش رومه
بغض عشقت تو گلومه
صورتم از گریه خیسه
دیگه کار من تمومه
همه جا صدای جیغه
چیزی نیست خوابی عمیقه
روی دستای غریبم
جای بوسه های تیغه
شاید این همش یه خوابه
شاید این فقط سرابه
ای خدا برس به دادم
زندگیم نقش بر آبه…….
دربرکه اشکم همه شب نقش تودیدم/این هدیه خوبی ایست که ازآب گرفتم/هرگزنتوانی که زمن دوربمانی/چون عکس تورادردل خودقاب گرفتم/.
ﺩَﺭ ﻋُﺒﻮﺭَﻡ ﺑﯽ ﺁﻧﮑـ ﻩ ﺑﺒﯿﻨَﻢ ، ﺑﺸﻨَﻮﻡ
ﻣَﻦ ﻣﺎﺕ ِ ﺍﯾﻦ ﻫَﻤـ ﻩ ﺳَﻨﮕﺪﻟﯿﻢ
ﺑﻮﯼ ِ ﺑَـﻬـﺎﺭ ﻫَﻢ ﺩﻝ ِ ﺑﺎﺭﺍﻧﯿَﻢ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻧَﮑﺮﺩ
ﺩﻟَﻢ ﺑﯿﻘَﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﮐﻤﯽ ﻗَﺪَﻡ ﺯَﺩَﻥ ﺩَﺭ ﺧﯿﺎﻝ ِ ﺗَﻨﻬﺎﯾﯽ
ﮐﻤﯽ ﺑﻮﯼ ِ ﺧﺪﺍ
ﺷﺎﯾﺪ ﻗَﻠﺒَﻢ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻨَﺪ
ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ
ﻣﯽ ﭘُﺮﺳَﺪ ﺧﻮﺑﯽ
ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ؟؟؟؟؟؟؟
وقتی چشمات حرف رفتن میزنه
دله من هوای بارون میکنه . . .
نمیخام پیش تو بارونی بشم
نمیخام بشنوی هق هق میکنم . . .
چشماتو ببند میخام گریه کنم
داره این بغض منو داغون میکنه . . .
گر درد دلم درمان ندارد / مسیر عاشقی پایان ندارد / مرا در چشم خود آواره کردی / نگاهت دور برگردان ندارد
عذابم میده این جای خالی…
زجرم میده این خاطراتو…
فکرم بی تو داغون و خسته اس..
کاش بره از یادم اون صداتو..
ﻧﻮﺭﺍﻧـے ﺗﺮﻳﻦ ﺳﺘﺎﺭﻩ . . .

ﺗﻮﮮ ﺁﺳﻤﻮﻧﻢ ﻫﺴﺘـے . . .

ﺍﻳﻦ ﺣِﺼﺎﺭِ ﺑـے ﮐﺴـے ﺭﻭ . . .

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺑﻮﺩَﻧﺖ ﺷﮑﺴﺘـے . . .

هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق/ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
چو به دوست دل سپردم به خود اين گمان نبردم كه نه بخت وصل دارم نه تحمل جدائي
در غم عشق نبودي و محبت كردي
اين هم از لطف شما بود و نمي‌دانستيم

من نكردم گله از عهد و وفاداري تو
عهد ما عهد جفا بود و نمي‌دانستيم

رنج بي‌عشقي و تنهايي و بي‌مهري يار
همه تقدير خدا بود و نمي‌دانستيم…

همش توفکرچشاتم/
توحسرت نگاتم/
بیا بشین کنارم/
تامثله ابرببارم/
بگم ازته قلبم/
که خیلی قصه دارم/
تنهام نزاری بری/
من ازدوریت بیزارم/
چراباورنداری/
به خدا دوست دارم/
فداشدن پای تو/
این شده کاروبارم/.
کنارم که بودی خدا پیش من بود

ستاره به فکر زمینی شدن بود

تو رفتی ندیدی چه رنجی کشیدم

از آغازرفتن به پایان رسیدم

چه ساده دل من تو را می پرستید

تمام جهان رو چشای تو میدید

تمام جهانم چشای تو بودن

که ناباورانه دلم را ربودن..

کی میتونه بعد تو محرم راز من بشه
کی میتونه بعد تو همه نیاز من بشه
کی جاتو میگیره و درد دلامو گوش میده
کی دیوونه کردنو مثل چشات خوب بلده
ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺷﺒﻲ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭﻡ ﺷﮑﺴﺘﻲ،

ﻧﻪ ﺁﻳﻨﻪ، ﺣﺘﻲ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺷﮑﺴﺘﻲ،

ﻧﺪﺍﺩﻱ ﺑﻪ ﺧﻠﻮﺗﮕﺎﻩ ﻋﺸﻖ ﺭﺍﻫﻢ،

ﭘﻠﻲ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻋﺒﻮﺭﻡ ﺷﮑﺴﺘﻲ

مگذار که دور از رخت ای یار بمیرم….چندی بگذر بر من و مگذار بمیرم
کیست که غربت زده را یاد کند
دل غربت زده را شاد کند
می نویسم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست
همدم تنهايي هام خيلي وقته رفته سفر/دلش نيمود اما رفته از پيشم بي خبر/نه،نفرينش نكنيد چون اون بيگناه بوده/چيكار كنم،چاره اي نيست اخه سرنوشت حسوده/دوسم داشت و دوسش داشتم به اندازه دنيا/شايدم دنيا حسود بود،بيرونش كرده از اينجا/
عشق یعنی یک سلام بی جواب
عشق یعنی حسرت تشنه به آب
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و باران شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی آتش وجود
عشق یعنی…………..
چشم تو محراب من است …

ياد لبخندت رگ خواب من است…

به انتظار “وصل” تو، تمام ” فصل” ها گذشت! چه یاءس بی نهایتی ندیم من شد…
گرهمسفرعشق شدی مردسفرباش،هم منتظرحادثه هم فکرخطرباش…
یا رب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل به کلافی بفروشیم خریداری نیست…..
ﮐـــﺎﺵ ﻣﯿﺸـﺪ ﮐﻪ ﻓـﺮﺍﻣـﻮﺷـﺖ ﮐﺮﺩ
ﮐــﺎﺵ ﻣﯿﺸـﺪ ﮐﻪ ﺗــﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــﺖ ﻧــﺪﺍﺷﺖ
ﮐــﺎﺵ ﻣﯿﺸـﺪ ﮐﻪ ﺑـﻪ ﺍﻧــﺪﺍﺯﮤ ﯾـﮏ ﭼﺸـﻢ ﺯﺩﻥ
ﺁﺗـﺶ ﻋﺸـﻖ ﺗــﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟــﺎﻥ ﺷﺴــﺖ
ﮐـــﺎﺵ ﮏﯾ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﻢ ﺑﻮﺩﯼ
ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮐﻪ ﭼــﻪ ﺯﺟــﺮﯼ ﺩﺍﺭﻡ
ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﻤـــﻪ ﻫﺴﺘــﯽِ ﻣﻦ
ﺩﺭ ﺑـﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﻭﻟــﯽ ….. ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﯾﺎﺩَﺵ ﻫﻤـــﮥ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﻡ
***
ﮐــــﺎﺵ ﯾــﮏ ﻟﺤﻈـــﻪ ﺯﻣـﺎﻥ ﺑﺮﻣﯿﮕـﺸـﺖ
ﺗــﺎ ﺩﮔــﺮ ﺑــﺎﺭ ﺍﺳـﯿــﺮﺕ ﻧﺸــﻮﻡ
ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﻪ ﮏﯾ ﺑﺎﺭ ﭼﻮ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ
ﮔﺮﺩﺩ
ﺑﺮ ﺳﺮ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪ
ﺩﺭ ﺭﻩ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺟـﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ
***
ﮐـــﺎﺵ ﻣﯿﺸـﺪ ﮐﻪ ﻓـﺮﺍﻣـﻮﺷـﺖ ﮐﺮﺩ …
ﮐـــــــــــﺎﺵ
من بشکنم به رنجم فداي تار موهات

مهم تويي نرنجي,برس به آرزوهات

ندیدم بهاری / محبت ز یاری / دلم غرق خون شد / عجب روزگاری
نبينمت نشسته اي /نبينمت شكسته اي/ بيا ودر حريم عاشقانه اي قدم بزن/ بياوبا تبسمت شكفتن دوباره را براي من رقم بزن
ﺳَﻨﮓ ﺩِﻼ ! ﭼﺮﺍ ﺩِﮔَﺮ ﺟﻮﺭ و ﺟَﻔﺎ ﻧﻤـﮯ ﮐﻨـﮯ . . . ؟

ﺟﻮﺭ و ﺟَﻔﺎ ﺑﮑُﻦ ﺍﮔﺮ ﻣِﻬﺮ و ﻭﻓﺎ ﻧﻤـﮯ ﮐﻨـﮯ . . . !

ﺯﺧﻢِ ﺩِﮔَﺮ ﺑﺰَﻥ ﺑﻪ ﺩﻝ ، ﻣﺮﻫَﻢ ﺍﮔﺮ ﻧﻤـﮯ ﻧﻬـﮯ . . .

ﺩﺭﺩِ ﺩِﮔﺮ ﺑِﺪﻩ ﺍﮔﺮ ، ﺧﺴﺘﻪ ﺩَﻭﺍ ﻧﻤـﮯ ﮐﻨـﮯ . . .

نمیدانم چرا بیمارم امشب
سکوتی خفته در گفتارم امشب
غم اشک دلم آهسته می گفت
پریشان از فراق یارم امشب .
باد
گیسوانت را
می گیرد
تا ببرد تو را
من
در سرت
سنگینی می کنم
(شاعر :آریا معصومی)
چي شده؟ اي دل ديوانه هوايش کردي؟

با دو چشمان پر از اشک صدايش کردي؟

گفته بودم که دلش معدن بي معرفتي ست

تو نشستي و دلت خوش به وفايش کردي؟

نمیدونم که خوشبختی یاداری میکشی سختی
یابعدمن توی قلب یکی مثه خودم رفتی
نمیدونم تواین ساعت شدی دلگیروکم طاقت
یااینکه حالت خوبه نه گریونی نه ناراحت
بذار ببینمت بازم به بودن باتو مینازم
اگه برگردی پیش من برات دنیارو میسازم
دلم بدجوری غم داره آخه این دوری غم داره
اگه این خونه دلگیره آخه هواتو کم داره
نمیدونم دوسم داری یا ازمن خیلی بیزاری
یا دلتنگ منی هر روز میون خواب و بیداری
عشق را،نی هوس وهرزگی است
عشق را،عاری زآلودگی است
عشق راقداست وعاشق راشرافت
چقد دلواپسی سخته
چقد دلشوره بی رحمه
دارم دق میکنم بی تو
دلت اینو نمیفهمه…
گفته بودم که بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
من منتظرت شدم ولی در نزدی / بر زخم دلم گل معطر نزدی
گفتی که اگر شود می آیم اما / مرد این دل و آخرش به او سر نزدی.
ﺑﻪ یک ﭘﻠﮏ ﺗﻮ ﻣﯽﺑﺨﺸﻢ ﺗﻤﺎم روز و ﺷﺐﻫﺎ را
ﮐﻪ ﺗﺴﮑﯿﻦ ﻣﯽدﻫﺪ ﭼﺸﻤﺖ ﻏﻢ ﺟﺎﻧﺴﻮز ﺗﺐ را

ﺑﺨﻮان ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪات ﺣﺴّﯽ ﻋﺠﯿﺐ و ﻣﺸﺘﺮک دارم
فضارا ﯾﮏﻧﻔﺲ ﭘُﺮ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺬار ﻟﺐﻫﺎ را

*به دﺳﺖ آور دل ﻣﻦ را ﭼﻪ ﮐﺎرت ﺑﺎ دل ِ ﻣﺮدم !
تو واﺟﺐ را ﺑﻪ ﺟﺎ آور رﻫﺎ ﮐﻦ ﻣﺴﺘﺤﺐﻫﺎ را*

دﻟﯿﻞ ِ دلﺧﻮﺷﯽﻫﺎﯾﻢ ! ﭼﻪ ﺑُﻐﺮﻧﺞ اﺳﺖ دﻧﯿﺎﯾﻢ ! ﭼﺮا باﯾﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ ؟ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺳﺒﺐﻫﺎ را

بیا این ﺑﺎر ﺷﻌﺮم را ﺑﻪ آداب ﺗﻮ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ
که دارم ﯾﺎد ﻣﯽﮔﯿﺮم زﺑﺎن ﺑﺎ ادبﻫﺎ را

ﻏﺮوب سرد ﺑﻌﺪ از ﺗﻮ ﭼﻪ دﻟﮕﯿﺮ اﺳﺖ ای ﻋﺎﺑﺮ
ﺑﺮای ﻫﺮ ﻗﺪم ﯾﮏ دم ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻦ ﻋﻘﺐﻫﺎ را …

اینجا نفس به زور برابم خریده اند
این بغض ها ولی نفسم را بریده اند
مردم همیشه وصف غمم شنیده اند…
اما شبی نگاه ترم را ندیده اند
ما چون دو دریچه روبروی هم
اگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز اینده
اکنون دل من گرفته و خستست
زیرا یکی از دریچه ها بستست
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد
فدای ناز عشقت ناز دانه / که عشقت کنج دل زد آشیانه / به یاد سوزش مجنون ز لیلی /
به یادت سوختم در این زمانه
قاصدك باز اگر برگشتي
و اگر پرسيدت ز فلاني چه خبر
تو خودت حال مرا مي داني
بوسه بر دستش زنو بپرس…
قاصدك پر زد و رفت
بالهايش خيس
جمله هايش نصفه
و تو مأيوس شدي
كه فلاني باز نفهميد
كه در وادي عشق
حرف زدن ممنوع است !
بعد از این عشق به هر عشق جهان میخندم
هر که آرد سخن عشق به میان میخندم
من از آن روز که دلدارم رفت
به هوس بازی این بی خبران میخندم
خنده تلــخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشته که چنین می خندم
شاید از باغچه کوچک اندیشه مان گل روید …
پروانه شدم تا ک چوپروانه بمیرم، بایادتودرگوشه میخانه بمیرم. پروانه شدم تاهدف عشق بدانم، انوقت ببین تاچه غریبانه بمیرم.
*صبر كن سهراب ! گفته بودی قايقی خواهم ساخت !!! 
قايقت جا دارد..؟؟؟ 
من هم از همهمه اهل زمين دلگيرم..
قراربود بمونی کنار غرورم
نگو قسمت اینه نگو از تو دورم
قراربود بیایی توی بیکسی هام
یه کاری کنی واسه دلواپسی هام
چقدر بغض کردم کنارم نبودی
هزاربار دلم خواست ببارم نبودی
نبودی ببینی چقدر سوت و کورم
چقدر بی قرارم چقدر بی عبورم
خودت نیستی اما غمت روبرومه
می خندم به بغضی که توی گلومه
دیگه هیچ امیدی به برگشتنت نیست
اینو من نمی گم خم جاده می گه
شقیقه ات سفیده داری پیر می شی
چقدر آیینه حرفشو ساده میگ
پيش چشمت خطاست شعر قشنگ / چشمت از شعر من قشنگ تر است
من چه گويم که در پسند آيد / دلم از اين غروب تنگ تر است
چقدر ثانیه ها نامردن/گفته بودن که بر میگردنند/برنگشتند و پس از رفتنشان/بی جهت عقربه ها میچرخن
نذار لحظه دیدار بشه،وقت مردن من

که بگن مردم،مرگه ته شعر دل سپردن!!

همه دنیارونامردا گرفتن/وفارواز همه مردا گرفتن/خبراومد که مجنون روپریشب/پلیسها باسه تالیلا گرفتن
پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم
حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم
این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش
اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش
اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره
بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره
عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه
خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه
گفتن لحظه ی آخر واسه من هنوز سواله/دیدن دوباره ی تو فقط تو خواب و خیاله/لحظه های آخر تو توی قلب من میمونه/هیشکی مثل تو بلد نیست دلمو بسوزونه
دفتري بود كه گاهي من و تو
مي نوشتيم در آن
از غم و شادي و روياهامان
از گلايه هايي كه ز دنيا داشتيم
من نوشتم از تو:
كه اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بي خواب نخواهد آمد
كه اگر دل به دلم بسپاري
و اگر همسفر من گردي
من تو را خواهم برد تا فراسوي خيال
تا بدانجا كه تو باشي و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتي از من:
من كه تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گريه كردم
با تو خنديدم و رفتم تا عشق
نازنيم اي يار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترين انسانم…
وليافسوس
مدتي هست كه ديگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
نه بسته ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من
ز من هر آن که او دور
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک
از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی
به یاد آشنا من
ستاره ها نهفته اند
در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من…
آهای یارم و دلدار ، منم عاشق تن دار / ببین دل تو دلم نیست ، واسه لحظه دیدار
تا دیده بازشد به جهانم جهان گذشت، تیر شهاب خاطره ها از کمان گذشت، تا خواستم به مدرسه عشق رو کنم، دوران درس و مرحله امتحان گذشت، بدنامى حیات دو روزى نبود بیش، آن هم به تو گویم چند سال گذشت، یک روز صرف بستن دل شد به این و آن، روز دگر به کندن دل از این وآن گذشت…
مى رسد روزى که بى من روزها را سر کنى
مى رسد روزى که مرگ عشق را باور کنى
مى رسد روزى که تنها در کنار عکس من
شعرهاى گفته ام را مو به مو از بر کنى..
ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺼﻞ ﻣﺎﻧﺪﻥ
ﮔﻮﯾﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ
ﮔﻮﯾﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻗﻔﺲ ﺑﻤﺎﻧﻢ
ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﯽ ﻫﻤﻨﻔﺲ ﺑﻤﺎﻧﻢ
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻏﺎﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯿﺎ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ
ﺑﯿﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻦ
ﺑﯿﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯽ ﻭﺿﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ
‎‏
اىدوست دلت هميشه زندان من است
آتشكده عشق تو از آن من است
آن روز كه لحظه وداع من و توست
آن شوم ترين لحظه پايان من است.
ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ ﺍﺯ ﺑﺎﻍ ﻭ ﺩﺭﺧﺖ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﻳﺎﺱ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﺩﺍﺱ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﯼ.
ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﻧﻬﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ
ﮔﻴﺎﻩ
ﺍﺯ ﺭُﺳﺘﻦ ﺗﻦ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ
ﺗﻘﻮﺍﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺁﺏ ﺭﺍ
ﻫﺮﮔﺰ
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ.
گفتمش دل می خری ؟ پرسید چند ؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند !
خنده کرد و دل زدستانم ربود. تا به خود بازآمدم، او رفته بود !
دل زدستش روی خاک افتاده بود ! جای پایش روی دل جامانده بود…!!!
به که باید دل بست?!
به که شاید دل بست?!
سینه ها جای محبت همه از کینه پر است
هیچ کس نیست که فریاد پر از مهر مرا
گرم پاسخ گوید
نیست یک تن که در این راه غم الوده عمر
نفسی راه محبت پوید…
خط پیشانی هر جمع, خط تنهاییست
همه گلچین گل امروزند
در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست …
از وفا نام مبر!!
آنکه وفا خوست کجاست?!
ریشه عشق فسرد
واژه دوست گریخت
سخن از دوست مگوی
عشق کجا… دوست کجاست!!!
به که باید دل بست?!
به که شاید دل بست?!
نفس بکش پاشو بهم بگو که خواب میبینم
بگو همش یه شوخیه بخند میخوام ببینم
پاشو هنوز خیلی کارا مونده که ما نکردیم
اخر این هفته باید باهم بریم بگردیم
نفس بکش این بازیو دوست ندارم عزیزم
دلم میگیره کار به کارم نداری عزیزم
چقدر واسم ناز میکنی من که واست میمیرم
کلافه ام دلم میخواد دستاتو باز بگیرم
پاشو برام قصه بگو منم میخوام بخوابم
نفس بکش نفس بکش پاشو نده عذابم
تورو خدا جواب بده دلم داره میپوسه
باچشم بسته میبینی کیه تورو میبوسه
نفس بکش نفس بکش بازی بسه دیونه
چیزیت بشه دلم میمیره رو دستت میمونه
سربه سرم نزار گلم پاشو منو نگاه کن
توروخدا نفس بکش دیگه چشاتو وا کن
مــنم که عاشــقونه شعر چشماتــو میگفتم…
هنوزم خـــیس میـشه چـشــمام وقتی یاد تـو می افتم..
.هنوزم مـیای تو خوابــم تو شــبای پر سـتارهـ.
..هنوزم مــیگم خدایا کاشــــکی برگرده دوبارهـ》
گریه کردم، گریه هم این بار آرامـــم نکـــرد

دارو خوردم، دارو مُرفین دار آرامـــم نکـــــرد

با خیالــت راه رفتـــم در اتاق خالــــی ام

عکـــــس های مانده بر دیـــوار آرامم نکــــــــرد

شعر خواندم، شعر گفتم -صد غزل، صد مثنوی

عشق و شعر و دفتر و خودکارم آرامم نکرد

خواستـــم یک بار دیگر دل ببندم، شاید او

دل سپـــــردن از سرِ اجبار آرامم نکــــــرد

خسته بودم، چشم هایم نای خوابیدن نداشت

فــــکرهای تا ســـــحر بیدار آرامـــم نکـــــرد

خسته بودم از خودم، از زندگی، از شعرهایم

خسته بودم،چای با قهوه آرامم نکـــــرد

عاقبت دل کندم از دل بستن و چیزی به جز

سر ســــپردن به طناب دار آرامم نکـــــرد✔

کاسب کهنه کار من! باز بساط می کنی؟
جنس دلت به شهر ما، خوب فروش می کند،
عشق حراج می کنی؟، قلب اجاره می دهی؟
نرخ خریدنت مرا، خانه به دوش می کند,
به من نگو دوست دارم

حالا که کار تو شده پر از نیرگ و ریا
حالا که دل تو شده فرسنگ ها دور ار خدا

به من نگو دوست دارم که باورم نمی شه
نگو ففقط تو رو دارم که باورم نمیشه

تو با این چرب زبونیت هی به من دروغ میگی
می خاهی گولم بزنی هی به من دروغ می گی

به من نگو دوست دارم که باورم نمی شه
نگو ففقط تو رو دارم که باورم نمیشه

تو با دله شکسته ام انقده جفا نکن
تو اگه دوسم نداری اینجوری بد تا نکن

به من نگو دوست دارم که باورم نمی شه
نگو ففقط تو رو دارم که باورم نمیشه

گله اى نيست اگرعشق زمين گيرم کرد/که منه خسته هم اى دوست خدائى دارم
پاییزه طلایی من تودلت همش اسیره
تن سرد آبی تومنو ازخودش میگیره
آسمان نبودنــَــت را گریه می کند
ناودان شُره …
از کنار دیوار پایین می آید
و من کفِ خیابان مــی ریزم
وقتی هستی من تو َم
نباشی باران
پاییز
غروب
وقتی هستی من توام
نباشی نبودنت..
گفتم چشمم, گفت به راهش مدار
گفتم جگرم , گفت پر آهش مدار
گفتم که دلم , گفت چه داری در دل
گفتم غم تو, گفت نگاهش مدار…
كنون خاموش خاموشم كه میدانم من از یادت فراموشم
تمام روزها یادت
همه شب ها به رویایت دلم خوش بود !
ندانستی نفهمیدی كه مهرم پاك و بی غش بود!
زهی باطل خیالاتم
خیالاتی كه بی رنگ است
چه می دانی؟
دلم تنگ است
دلم تنــــــــــــــــــــــگ است
نااميدانه زدل آه غريبانه كشيدم
نااميدي نكشيدي كه بداني چه كشيدم
نااميدانه زدم تكيه به ديوار غريبي
درد دوري نكشيدي كه بداني چه کشیدم
می توان از آب و از نان و از جان خود

حتی گذشت.

ممکن اما نیست

مجنون بود و از لیلا گذشت.

عاشقان را جامه ای پوشیدنی جز چشم نیست.

یا ز خیر عشق باید گذشت

یا می باید از دنیا گذشت.!!!.

از كوير آمده ام.چشمم از خاطره ريگ پراست.ابر من باش و دلم را بتكان…
بیمارمو غیر از جگری پاره ندارم………..
جزآنکه بمیرم زی غمت چاره ندارم………
گردورشوم ازغمی دیدارت بمیرم………….
نزدیک روم طاقتی نظاره ندارم……….
افسوس که میمیرم از بهری نثارتو……….
جانی دیگرو عمری دیگر پاره ندارم………
تا بود که ارام دلت من بودم
حالا که شکر یافته ای من توتم؟
باشد که زخوردن شکر سیرشوی
گنجشک شوی به خوردن توت ایی
عروسک جون نگام کن تو هم قلبت شکسته
یه دریا اشک حسرت توی چشمات نشسته
عروسک جون زمونه منو یه گوشه انداخت
بجای حجله ی بخت برام زندون غم ساخت
نفس میکشم ولی نبودنت کمه
بدون تو دنیای من،پر غمه
دوریت نکنه جرم منه
بگو باصدای آروم درگوشم یه کلمه
که دوسم داری یا اینا تخیل منه
تو عشق من!
تو عشق من!
كاش مي شد قلب ما از ياس بود
تك تك گلبرگ آن احساس بود
پاك و سبز و ساده و بي ادعا
كاش مي شد بهتر از الماس بود
كاش مي شد عشق را تفسير كرد
عاشقي را با محبت سير كرد
اى عشق
اى حاصل لحظه هاى ناشكيبايى انتظار
اى عشق
اى در گذشت فراسوى نيك و بد
اى عشق
اى تبسم حقيقت مطلق
چ سنگين و با وقار در كوچه هاى خلوتم باز آمدى
گر سوداى آمدنت باشد
شب از حقيقت تو لبريز ميشود
و خدا در كلامت شكل ميگيرد
چشمامو وقف تو کردم، دل به خلوت تو بستم، هم ترانه پس کجايي؟ من که مردم از جدايي، دل شکسته و غريبم، جون ميدم اگه نيايي
بـه که بایـد دل بست?!
بـه که شـاید دل بست?!
نقش هـر خنده که بر روی لبی میشکفد
نقشـه ای شیطانیـست
در نگـاهی کـه تورا وسوسـه عشق کند
حیله ای پنهـانیست
من تورا دیدمو آرام به خاک افتادم / و از آن روز که دربند توام آزادم
چایه داغی که دلم بود بدستت دادم / آنقدر سرد شدم از دهنت افتادم
به یاد تو این ستاره ها رنگی بود
این دفتر خاطرات من سنگی بود
از درس کلاس عاشقی سهم باز
یک زنگ فقط دوری و دل تنگی بود
بیش ازاین ها آه داری!
بیش از این ها میتوان خاموش ماند.
میتوان ساعت طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان ثابت
خیره شد درشکل یک فنجان
درگل بی رنگ قالی!
درخطوطی موهم بر دیوار.
میتوان برجای باقی ماند.
اما کور!اماکر!
میتوان همچون عروسک های کوکی بود!
با دوچشم شیشه ای دنیای خود را دید.
میتوان درجعبه های ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابه لای تور و پولک خفت!
میتوان با هر فشار هرزه ی دستی!
بی سبب فریاد کشید وگفت
آه من بسیار خوشبختم!!
»فروغ فرحزاد«
ميدونم نشنيدى از من,يه بار بگم دوست دارم.
ميدونم قد يه دنيا,به احساست بدهکارم.
ميدونم اشتباه کردم,عزيزم حق بهت ميدم,تو با عشق پيش من بودى,اينو هرگز نفهميدم.
چرا,يادم ميره دستات,پناه دست سردم بود.
چرا,يادم ميره حرفات,يه مرحم روى دردم بود.
با اينکه,خوبى ياى تو هميشه بى عوض بوده.
خيال نکن که اين کارا روى قصد و قرض بوده.
ميدونم نشنيدى از من يه بار بگم دوست دارم.
ميدونم قد يه دنيا به احساست بدهکارم.
ميدونم اشتباه کردم,عزيزم حق بهت ميدم,تو با عشق پيش من بودى,اينو هرگز نفهميدم.
نميدونم توى قلبم,يه حس بچگى دارم,تورو آزار ميدم اما,بهت وابستگى دارم,وابستگى دارم.
ميدونم نشنيدى از من يه بار بگم دوست دارم.
ميدونم قد يه دنيا به احساست بدهکارم.
ميدونم اشتباه کردم,عزيزم حق بهت ميدم,تو با عشق پيش من بودى,اينو هرگز نفهميدم.
هر مشکلی آسان شود از مستی و ترسم خالی شودم ساغر‌ و هشیار بمیرم
گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری، قربان سرت بگذر و بگذار بمیرم
چو بستی در بروی من، به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی، به درد خویش خو کردم
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم!
ملول از ناله بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم…!
چنان عاشق چنان ديوونه حالم
که مي خوام از تو و از دل بنالم
هنوزم با همين ديوونه حاليم
يه رنگم، صادقم، صافم، زلالم
همدل اگر که نيستى نشکن دل مرا/مرهم اگر نميشوى زخم نزن دل مرا/نميدونى ,نميدونى تو که حال منو نميدونى/عاشق ميشى اماااااا نميمونى
قاصدک از تو خبر داد و شکست
روی تنهایی من ساده نشست
گفت این مرد پس از رفتن تو
توی تنهایی خود آواره است
همين ديشب ب من گفتي نباشي بي تو ميميرم ولي امروز داري ميري دارم از پيش توميرم توچندساعت چجوري شد عوض شد طرز رفتارت منو توجيه نكن ديگه شدم خيلي گرفتارت
منوتوجيه نكن ديگه شدم خيلي گرفتارت
من جهانی را با جهانت پیش رو دارم
که معبودش توباشی و به یادت نمازی با وضو دارم
نه من تو رو واسه خودم
نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره منی تو رو واسه
نفسسسسس میخوام
ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﻳﯽ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﻢ
ﺑﯽ ﺗو ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ ﻧﻔﺴﻢ
ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﻪ ﻫﺮﭼﯽ ﻣﻴﺨﻮﺍﺍم ﻣﻴﺮﺳﻢ
روی دیوار مقابل پنجره ات
قلبی کشیدم زیبا
تا ارزش عشق …
همیشه در خاطرت باشد
امروز کسی را دیدم که روی قلبم می نوشت :
” زباله هایتان را
در این محل نگذارید…!!!
بگذار بمیرم
ای خوبتر از گل
ای پاکتر از قطره ی شبنم
ای دل به تو محتاج
من جز تو نخواهم ز دو عالم
دل در تب سنگین خمار است
ای دوست بهار است
جز چشم تو هر چشم خمار است
کیفیت چشمان تو چون جام شراب است
ای چشم تو سر چشمه ی خورشید
یک دم نگاهم کن
صیاد منم ای آنکه به دام تو اسیرم
بگذار که از پای بیافتم
مستانه بمیرم
ای هستیم ز تو ارزنده چه دارم؟
که به پای تو بریزم؟
در کوی وفایت چشمانم
گر ندهد جان
گر سر ندهم بر سر پیمان
ای وای به من گر که به محشر
پرسند چه کردی در راه محبت؟
آخر چه بگویم ؟از فرط خجالت؟
ایکاش دلت ازدل تنگم خبری داشت
یا ناله من در دل سنگت اثری داشت
یا شام فراقت زپی خود سحری داشت
یا نرگس مخمور تو بر ما نظری داشت
ای زلف طلایی تو کجایی تو کجایی
کز کار فروبسته ما عقده گشایی
از تو انتظار نداشتم دستمو رها کنی،من واست بمیرمو به دیگری نگاه کنی،باورم نمیشه که من از خدا تو رو بخوام،تو واسه یکی دیگه شبا خدا خداکنی.
غمخانه عشق تو به رضوان ندهم
،من خارتو را به صد گلستان ندهم
،تو معدن عشق وآرزوى منى
من عشق تو رابه گنج دنيا ندهم
فصل بارونیه پیشه رنگ چشماته همیشه ، حس تازه بودن من بی نگاه تو نمیشه ، اگه دیروز اگه فردا اگه با هم اگه تنها ، با تو ام با خودخودتو اگه حتی تویی رویا ، نه میوفتم به پایی تو نه میمیری برای من ، همیشه رد پات پیداست کنار رد پای من ، کاش دوباره بودن من رنگ بودن تو باشه که در بسته قلبم باز با دستایی تو واشه ، تو مثه شبای مهتابی بارونی وقتی که نباشی دلگیرمو میدونی ، حرفای دلم رو با اشک تو میگفتم بارون که میباره باز یاد تو میوفتم ، از غم منو غم تو از تب منو تب تو همه بی خبرن از دل منو از دل تو شب منو شب تو همه بی خبرن ، فصل بارونی پیش رنگه چشماته همیشه حس تازه بودن من بی نگاه تو نمیشه …
من و آهنگِ این شبها ، کنارِ ساحل و دریا
تو این روزای دیوونه ، شدم آواره ی رویا
تو این روزا ورق بازِ ، قلم انگار هوسبازه
بازم احساسِ این روزا ، داره یک قصّه می سازه
تو این روزا دلم آروم ، تو این روزا هوا خوبه
بازم عشقت غزلخونه ، داره تو سینه می کوبه
تو این روزا دلم شاده ، صدای زندگی داره
دلِ دیوونه و خستم ، هوای عاشقی داره
ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻨﻢ
ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻓﻘﻂ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺳﺮﺍﻏﺖ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ
ﺯﺷﺖ ﻳﺎ ﺯﻳﺒﺎ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ !!!
با رفتنت ای قامت رسای عاطفه ها! دیگر،اعتماد بورن و ماندن را هیچ اعتبار نیست چندان که حتی دوام دم زدن خویش را مشکوکم .با رفتنت جا پایی ماند و زخمی تنها صداست که میماند!گفتی- ای صدای سبز رهایی آیا تو مانده ای!؟دردا تنها نماندن تو محبوبم است که میماند
بازامشب غزلی کنج دلم زندانیست
اسمان شب بیحوصله ام طوفانیست
هیچکس تلخی لبخندمرادرک نکرد
های های دل دیوانه من پنهانیست…
سلام عزیز مهربون اجازه هست بشم فدات…؟
اجازه هست تو شعر من اثر بذاره خنده هات
اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم
بهت بگم اجازه هست گل روی موهات بذارم
اجازه هست خیال کنم تا اخرش مال منی
خیال کنم با رفتنت دله منو نمیشکنی؟؟؟
اين ساحل خسته را تو پيدا کردي
اين موج نشسته را تو برپا کردي
من خامُش و خسته خفته بودم اي عشق
مرداب دل مرا تو دريا کردي . . .
هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را/هرگز نمی گیرد کسی‌ در قلب من جای تو را
هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منو
بدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو
تو بی وفا بودی ولی اون که برات میمرد منم
تا زنده ام دوستت دارم اینه کلام آخرم.
یه قلب ساده ازتو/عشق وعلاقه ازمن/فقط وفقط توگل باش/ریشه وساقه ازمن
هركوزه پرآب كه شب ساغرمابود!
نوشيدن آن باتو شبي باورما بود!
افسوس كه بعد ازتو دگر مست نگشتيم!
هرچند كه صدساقي و مي ياور ما بود!
آرام باش دل من….
او بی من آرام است….
باز باران با ترانه ميخورد بر بام خانه
خانه ام كو؟خانه ات كو؟ان دل ديوانه ات كو؟
روزهاي كودكي كو؟فصل خوب سادگي كو؟
يادت ايد روز باران،گردش يك روز ديرين
پس چه شد ديگر كجا رفت؟
خاطرات خوب و رنگين،از پس ان كوي بن بست
در دل تو آرزو هست؟
كودك خوشحال ديروز،غرق در غم هاي امروز
ياد باران رفته از ياد،ارزوها رفته بر باد
باز باران،باز باران،ميخورد بر بام خانه بي ترانه
بي بهانه،شايدم گم كرده خانه؟! //
آخ حسابی عاشقت شدم درد دلام زیاد شده
توتموم آدما چشمای اسیر اون چشات شده
خیابونای شهرمو با تو پیاده راه میرم
به عابری که میرسم ازخوبی نگات میگم
عجب خیال خامیه دست توی دست بودن تو
وقتی که باز یادم میاد با گریه میگفتی برو……
مکتب عشق بسوزد که چنین خارم کرد درس عشق آمد ازمدرسه بیزارم کرداگه تاآخرعمر بگویی ازتوبیزارم چه بخواهی چه نخواهی من دوستت دارم
ﺍﻱ ﺳﺘﺎﺭﻩ، ﺍﻱ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻱ ﻏﺮﻳﺐ !
ﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺍﻳﻢ،
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﺩ ﻣﺎ ﻧﻤﻲ ﺭﺳﺪ؟ !
ﻣﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪ،
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭼﺮﺍ ﺻﺪﺍ ﻧﻤﻲ ﺭﺳﺪ؟
نمي دانم چرابيمارم امشب/سكوتي خفته درگفتارم امشب/غم اشك دلم اهسته مي گفت/پريشان درفراق يارم امشب…
نمیدانم همین یک شعر آخر را شنیدی یا به گوش باد میگفتم/ تو انجا بودی و من قصه مردی که شد مجنون تر از فرهاد میگفتم /چه پایانی رسید آن قصه یادت هست میدانم همان جایی که من بر هر چه باداباد میگفتم…
هرکه شد منت از صدیار می بایدکشید
بهر هر یک شاخه گل منت از صد خار می باید کشید

من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل
بخت بد از مرگ هم ناز می باید کشید

بود غم در دلم بسيار بسيار
نمي پرسي كه چوني اي دل افگار
اگر پرسي برايت مي شمارم
غم دل را چو ني با ناله زار
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …
✔ آرزو کن با من✔

که اگر خواست زمستان برود

گرمی دست تو اما باشد

آرزو کن با من

“ما” ی “ما” “من” نشود

سایه ات از سر تنهایی من کم نشود

ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ
چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست…
این چنین دلخستگی زایل به مرهم کی شود؟
که گمان داشت که روزی تـو سفر خواهی کرد . . .

روزِ ما را زِ شبِ تیره بَتَر خواهی کرد . . .

یه جمله توی دل دارم هوای گفتنش دارم
توی گلدون قلبم غیر تو چیزی نمی کارم
یه احساسی بهت دارم که شک دارم بگم یا نه
ولی میگم که راحت شم دوست دارم دوست دارم
آن که ویران شده ازیارمرا میفهمد*آن که تنهاشده بسیارمرا میفهمد*چه بگویم که چنان ازتو فروریخته ام*که فقط ریزش آوارمرا میفهمد!
با سکوتی از در عشقت جوابم کرده ای
عابر پس کوچه های التهابم کرده ای
کوه یخ بودم زمانی حال هیچم چون تو در
استوای گرم چشمانت مذابم کرده ای
بد به حالم کاینچنین تنها به جرم یک نگاه
در شکنجه گاه چشمانت عذابم کرده ای
من پر از حس کویرو تو عجب فرصت طلب
آن نگاه خیس آبی را سرابم کرده ای
آخرین دیدار گفتی خواهم آمد خوب من
خوب با این وعده های خام خوابم کرده ای
یک نظر درخود فکن تاکیستی؛ عاشقی،مستی، خماری،چیستی؛
جام هستی رابزن بر نیستی؛هرچه هستی بامرامی، بیستی.
ترسم که شبی از غم ناگه بمیرم،
در بستر دلسوز با آه بمیرم،
آن لحظه ی آخر که اجل گفت بمیر،
ای کاش تو را ببینم آن گاه بمیرم…
ﺗﻮ ﻧﯿﺲﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻋﻤﻖ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﺟﺎﺭﯼ
ﺳﺖ !
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻋﮑﺲ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺮﻕ ﺷﯿﺶﻩ ﻫﺎ ﭘﯿﺪﺍ
ﺳﺖ !
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﺯﻧﺪﮒﯼ ﺳﺒﺰ ﺍﺳﺖ !
*
ﻫﻨﻮﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ .
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﯼ .
ﺩﺭﺥﺕ ﻫﺎ ﻭ ﭼﻤﻦ ﻫﺎ ﻭ ﺷﻤﻌﺪﺍﻧﯽ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﺮﻧﻢ ﺷﯿﺮﯼﻥ ,ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﺒﺴﻢ ﻣﻬﺮ
ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﻓﺘﺎﺏ, ﻡﯼ ﻧﮕﺮﻧﺪ .
*
ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺞﺷﮑﺎﻥ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺗﻮ
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻣﻼﻡﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻘﺶ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺯ ﮔﻨﺒﺪ ﮐﺎﺝ
ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺎﻏﭻﻩ
ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺥﺕ ﻫﺎ
ﻟﺐ ﺣﻮﺽ
ﺩﺭﻭﻥ ﺁﯾﻨﻪ ﯼ
ﭘﺎﮎ ﺁﺏ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﻧﺪ
*
ﺗﻮ ﻧﯿﺲﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭘﯿﭻﯾﺪﻩ ﺳﺖ
ﻃﻨﯿﻦ ﺷﻌﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ.
ﺗﻮ ﻧﯿﺲﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ
ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻭﺡ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺑﯽ ﺟﻮﺍﻥﻩ ﯼ ﻣﻦ.
*
ﭼﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﮐﺰ ﭘﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﺑﺮ ﺳﭙﯿﺪ
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻟﻮﺡ ﺳﭙﻬﺮ
ﺗﻮﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺳﺖ ﺳﺎﺥﺗﻪ ﺍﻡ !
ﭼﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﻬﺎ – ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺯﯼﮔﺮ
ﻫﺰﺍﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﺼﻮﯾﺮ
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﻢ ﺯﺩﻧﯽ
ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺥﺗﻪ ﺍﻡ !
*
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﭼﺮﺍﻍ ﺁﯾﻨﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻏﻤﮓﯾﻨﻨﺪ
ﺗﻮ ﻧﯿﺲﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺩﻭﺱﺕ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ
ﺗﻮ ﻧﯿﺲﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻡ .
*
ﺗﻮ ﻧﯿﺲﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺭﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ
ﻏﺒﺎﺭ ﺳﺮﺑﯽ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﺎﻝ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺳﺖ
ﺗﻮ ﻧﯿﺲﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺩﻝ ﺭﻣﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﻦ
ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﯾﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺳﺖ .
ﻏﺮﻭﺏ ﻫﺎﯼ ﻏﺮﯼﺏ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﻕ ﻧﯿﺎﺯ
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺳﺎﮎﺕ ﻭ ﻏﻤﮓﯾﻦ
ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺖ
ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﺧﺲﺗﻪ ﯼ ﻣﻦ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﯿﺪ ﻋﺒﺚ
ﺩﻭ ﺷﻤﻊ ﺳﻮﺥﺗﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﻤﯽﺷﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭﺳﺖ
ﺗﻮ ﻧﯿﺲﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ !
میروی آن دل مسکین مرابرگردان/شب بارانیه غمگین مرا برگردان/هر چه بردی زجان ودل من حرفی نیست لااقل آن من پیشین مرابرگردان.
گلم خاری شد و با بادها رفت
اثر از ناله و فریاد ها رفت
خیال وصل می پختیم هیهات
چه آسان می توان از یادها رفت.
پنجره بازه، رو به خیابون؛
چشای خیسم، خیره به بارون؛
دلم گرفته، مثل همیشه؛
آره دل تنها، آروم نمیشه
پنجره بازه، به روی بارون؛
ثانیه های، منِ پریشون؛
دلم گرفته، مثل همیشه؛
بی تو دل تنها، آروم نمیشه
من عاشق چشمان توبودم توولی حیف…افتاده به دامان توبودم توولی حیف…یک عمربه من زخم زدی طعنه شنیدم یک عمرپریشان توبودم توولی حیف…هرچندنبودی که بخوانی غزلت را هرچندغزل خوان توبودم توولی حیف…گفتم که بیاعشق بیاتازه بمانیم یک عمر هراسان توبودم توولی حیف…تومنجی دنیای منی هرچه که باشی من عاشق چشمان توبودم توولی حیف
نمی خواهم بجز من دوست دار دیگری باشی
نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند
نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند
نمی خواهم به غیر از من بگیرد دست تودستی
نمی خواهم کسی یارت شود در راه این هستی
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻋﺸﻖ ، ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ
ﺧﻮﯾﺶ ﺑﮕﺸﺎﯾﺪ ﻭ ﮐﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﮑﻦ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻋﺸﻖ ، ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ
ﺧﻮﯾﺶ ﺑﮕﺸﺎﯾﺪ ﻭ ﮐﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﮑﻦ
اهل کام و ناز را
در کوی رندی راه نیست
رهروی باید،
جهانسوزی،
نه خامی،
بی غمی

(حافظ)

نازنين امدو دستي به دل ما زدو رفت
پردهي خلوت اين غمكده بالا زدو رفت
كنج تنهايي مارا به خيالي خوش كرد
خواب خورشيد به چشم شب يلدا زدو رفت
درد بي عشقي ما ديدو دريغش امد
اتش شوق در اين جان شكيبا زدو رفت
خرمن سوخته ي ما به چه كارش مي خورد
كه چو برق امدو بر خشك و تر ما زدو رفت
رفت و از گريه ي توفاني ام انديشه نكرد
چه دلي داشت خدايا كه به دريا زدو رفت
بود ايا كه ز ديوانه ي خود ياد كند انكه زنجير به پاي دل شيدا زدو رفت
قیامت قامتی،قامت قیامت!
قیامت میکند این قدوقامت!
موذن گر ببیند قامت تو،
به قدقامت بماند تا قیامت!!
.بمون بگو چکار کنم ، دنيا پر از درد غمه / تموم زندگيم توئي ، تو هم که اخمات تو همه !.
من فقط عاشق اینم،حرف قلبتو بدونم،الکی بگم جداشیم،تو بگی نمیتونم…من فقط عاشق اینم،عمری از خدا بگیرم،انقدر زنده بمونم،تا بجای تو بمیرم… من فقط عاشق اینم……
الهي شهر عشق آتش بگيرد / جدايي دق کند ماتم بگيرد / الهي تا زمين هست و زمان هست / کسي عشق تو را از من نگيرد .
علاقم به تو خیلی بیشتر شده

حالا روزگارم قشنگ تر شده

ازون وقت که تو بامنی حال من

میبینی که خودت خیلی بهتر شده

علاقم به تو خیلی بیشتر شده

میدونم نمیتونی درکم کنی

ولی اینو یادت نره عشق من

میمیرم اگه روزی ترکم کنی

میخوام لحظه لحظه به تو فک کنم

نمیخوام کسی سدٌ راهم بشه

نمیخوام کسی جز تو پیشم بیاد

بجز تو کسی تکیه گاهم بشه

منم که میمیرم برای چشات

منم که میمیرم واسه خنده هات

میخوام بیشتر از اینم عاشق بشم

کمک کن بتونم بمونم باهات.

چقدر شيرين دنيايی.
كسي كه عاشقش هستي.
چه خوشحالم كه ميبينم تو خوشبختي.
با اينكه ميگذره روزام به هرسختي.
چه خوشحالم كه مي بينم تو قلبت غصه ها مردن.
با اينكه چشماي عشقت منو از خاطرت بردن.
هميشه آرزوم بودي ولي حالا يه رويايي
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭﻭﻍ
ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻮﺩ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻢ
ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺧﯿﺎﻝ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﯾﺪﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ
ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﺧﯿﺎﻝ ﭘﺮﻭﺍﺯ
ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ ﺧﯿﺎﻝ ﻟﻤﺲ ﺍﻣﻮﺍﺝ
ﻭ ﮔﻮﺷﻬﺎﯾﻢ ﺧﯿﺎﻝ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺁﻭﺍﺯ
ﺁﺭﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺧﯿﺎﻝ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﭼﯿﺪﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺣﺎﻻ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻮﯾﻢ
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺧﻮﺑﻢ
ﺧﻮﺑﻢ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ
ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ
ﻟﺒﺎﻧﻢ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ
ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﻤﯿﺮﺩ ؟!
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ
ﺍﮔﺮ ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻏﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ
ﺩﯾﮕﺮ ﺳﻌﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﺭﻭﻏﻢ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﺭﻭﻍ ﺩﺭﻭﻍ !! ﺭﺍﺳﺘﯽ
ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻓﺖ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺷﻌﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻏﺼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ
ﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺁﺭﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮔﺮﯾﻪ…
ﻧﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ
ﯾﺎ ﮔﺮﯾﻪ …
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﯿﻨﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
ﻭ …
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺷﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﻢ
ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻢ
ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺧﯿﺎﻝ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﻏﺼﻪ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ!!ﺍ
ریحام پر شده از تو بی تو هر لحظه عذابه//حتی با فکر نبودت شب روز حالم خرابه***بعض معصوم نجیبت منو قانع کرد کمت شم///ممنونم اجازه دادی با تو درگیر غمت شم
نمیدونم مریضه یا احساس عزیزییه،نمیدونم سادگیه یا این همون عاشقیه،نمیدونم دردم چیه،گناهی که کردم چیه،نمیدونم اینی که داره میکوبه تو قلبم چیه،هرچی هست دیگه داره میکشتم به جون تو،فک میکنم بمیرم بدون تو،آره هرچی هست دیگه داره قلبمو از جا میکنه،دیگه داره دلو آتیش میزنههههه!
فلک در دفترعشقم قلم زد
چه اوقات خوشی داشتیم به هم زد
الهی ای فلک چرخت نگردد
که چرخت آرزوهایم به هم زد
بازآی دلبرا که دلم بیقرار توست، وین جان بر لب آمده در انتظار توست/ در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست، جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻫﻤﻨﻔﺴﻢ ﺷﺪ … ﺩﺳﺖِ ﺁﺧﺮ ﻗﻔﺴﻢ ﺷﺪ …
ﻣﻨﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﻭ ﮐﺴﻢ ﺷﺪ !…
ﺍﻭﻧﮑﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ … ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﻨﻮ ﺩﺯﺩﯾﺪ !…
ﭘﺸﺖ ﭘﻠﮏِ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ ﺧﻮﺍﺏِ ﯾﮏ ﺗﻮﻃﺌﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪ
ﺩﻭﺭﻳَﺕ ﺍﺯ ﻧﻈَﺮﻡ ﻣﺎﻳﻪ ے ﺑـے ﺍﻗﺒﺎﻟﻴﺴﺖ . . .

ﻫﺮ ﮐُﺠﺎ ﻣـے ﻧﮕَﺮﻡ ﺟﺎﮮ ﺗﻮ پﻴﺸَﻢ ﺧﺎﻟﻴﺴﺖ . . .

سنگ دل تو به شیشه ام کار نکرد
رویای تورا بر سرم آوار نکرد
طردم مکن از,خود که دل حساسم
در خویش شکست و به لب اقرار نکرد
گر هيچ مرا در دل تو جاست بگو،گر هست بگو،نيست بگو راست بگو…
با ترانه ي شاد سياوش ، دل تو بشه تنگ واسه آرش
قلب من در هر زمان خواهان توست،
این دو چشم عاشقم مهمان توست،
گرچه لبریز از غمی درمانده ام،
این نگاهم در پی درمان توست.
اگر خواهم غم دل با تو گویم جا نمی یابم
اگر جایی پیدا کنم تو را تنها نمی یابم
اگر جایی کنم پیدا تو را تنها یابم
ز شادی دست و پا گم می کنم خود را نمی یابم
يك روز سرد برفى از درد مرده بودم/اي واي،خاك عالم من گول خورده بودم/او بر سر قرارش آنروز توى سرما /با خود فريب آورد،من عشق برده بودم/آن روز توى سرما از زور ناتوانى/دستان سرد او را محكم فشرده بودم/اينجا بمان كه آيد،بنشين تا سه بشمر/هفتاد و هشت،هشتاد،تا صد شمرده بودم/آمد كنار نعشم،ميخواستم بميرم،آنقدر گريه كردم/او را به چشمهايم حتى سپرده بودم/باز آمد كنار نعشم،زل زد به دستهايم/سرد است و خشك آرى،اين بار مرده بودم.
ﻫﻤﯿﻦ ﻋﻘﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ
ﺳﺎﺯﺩ
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ
ﺳﺮ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻣﻦ ! ﺑﺎ ﻣﯿﻞ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻣﺪ
ﮐﻪ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﯽ
ﺳﺎﺯﺩ
ﻣﺮﻧﺞ ﺍﺯ ﺑﯿﺶ ﻭ ﮐﻢ ، ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺍﯾﻦ ﻭ ﺁﻥ
ﺑﺮﺩﺍﺭ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ” ﺗﺸﻨﮕﯽ ” ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻣﯽ
ﺳﺎﺯﺩ
ﻣﭙﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﭘﯿﻠﻪ ﯼ ﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﻣﺤﺒﻮﺳﻢ
ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﭘﯿﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﻫﻢ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻣﯽ
ﺳﺎﺯﺩ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﺍﯼ ﺑﯿﺎﯾﺎﻥ ﮔﺮﺩ ﻏﺮﺑﺖ !
ﮐﯿﺴﺘﯽ ؟ ﮔﻔﺘﻢ :
ﭘﺮﺳﺘﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﻻﻧﻪ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ
ﻣﮕﻮ ﺷﺮﻁ ﺩﻭﺍﻡ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺩﻭﺭﯼ ﺳﺖ٬ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ
ﻫﻤﯿﻦ ﮏﯾ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺯ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ
من ازت وعده وپیمون نمی خوام
من ازت عشق فراوون نمی خوام
من ازت قرار پنهون نمی خوام من همش لبای خندون نمی خوام
من می خوام عشقمو فریاد بزنم
اسمتو تو کوچه ها داد بزنم
من می خوام رسم سکوتو بشکنم
من می خوام عشقمو فریاد بزنم
عطر تو باز پیچیده توی ایوون تو سرم
نمی بینم غیر تو کسی رو دور و برم
نمی دونم چی میشه یه روزی عاقبتم
غیر از تو من به خدا از همه جا بیخبرم
از همه جا بیخبرم
مهر در پایان است
، نکند مهر تو با تقویم است.
من ز تقویم دلت باخبرم.همه ماهش مهر است.
همه روزش احساس .
ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺮﺍﺑﺖ ﻣی شﻮﻡ
ﮔﻔﺘﺎ ﺗﻮ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﻣﮕﺮ
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺩﻝ ﺑﻪ ﻣﻦ
گﻓﺘﺎ ﺗﻮ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩﯼ ﻣﮕﺮ
ﮔﻔﺘﻢ ز ﮐﻮﻳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ
ﮔﻔﺘﺎ ﺗﻮ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻣﮕﺮ
ﮔﻔﺘﻢ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﻧﮑﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻳﺎﺩﯼ ﻣﮕﺮ….
بيا با هم خانه‌اي بسازيم
بي‌هيچ دري به بيرون
تنها دريچه‌اي كافي‌ست
تا به خيابان نگاه كنيم و بخنديم
به اين زنداني‌هاي سرگردان✔
من این شب زنده دارے را دوست دارم ♡♡
من این پریشانےرا دوست دارم ❤ ❤
بغض آسمان دلتنگےرا دوست دارم ♡♡
گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگے را دوست دارم ❤ ❤
چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه هاے با تو بودن را دوست دارم ♡♡
بےقرارم ، ساختم با دورے ات ، نشستم بہ انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بےقراریها را دوست دارم ❤ ❤
چونکہ تو را دارم ، چون به عشق تو بےقرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخےهایش دوست دارم ♡♡
من این نامهربانےهایت را دوست دارم ❤ ، هر چہ سرد باشے با دلم، من این سرماے وجودت را نیز دوست دارم ❤ ❤
من این بےمحبتی هایت را دوست دارم ♡ ، هر چه عذابم دهے ، من آزار و اذیتهایت را دوست دارم ❤ ❤
هر چه با دلم بازے کنے ، من این بازےرا دوست دارم ♡♡
مرا در به در کوچہ پس کوچہ هاےدلت کردے ، من این در به درے را دوست دارم ❤ ❤
مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ، بهانہ هم بگیرے برایم ، بهانه هایت را دوست دارم ♡♡
من این اشکهایے که میریزد از چشمانم را دوست دارم ، آن نگاه هاے سردت را دوست دارم ❤ ❤
بےخیالےهایت را دوست دارم ♡ ، اینکہ نمیایےبہ دیدارم هم بماند،غرورت را نیز دوست دارم…. ❤ ❤
تو یک سو باشے و تمام غمهاے دنیا هم همان سو، من تو را با تمام غمهایت دوست دارم ♡ ….
هر چه بگویے دوست دارم ❤ ، هر چه باشے دوست دارم ♡ ، مرا دوست نداشتہ باشے ، من دوستت دارم ❤ ❤
من این ابر بی باران را دوست دارم ♡ ، من این کویر خشک و بی جان را دوست دارم ❤ ، این شاخہ خشکیده و بی گل را دوست دارم ♡ ، من اینجا و آنجا همہ جا را با تو دوست دارم ❤ ….
من این شب زنده دارے را دوست دارم ♡♡
اگر با تو بودن خطا است و من گناهکار ،من گناه کردن را با تو دوست دارم… ❤ ❤
بےمهرے هایت به حساب دلم ، اشکهایم را کہ در می آورے نیز به حساب چشمانم من این حساب اشتباه را دوست دارم…. ❤♡❤♡
باغ نيلوفر چشمان تو ديدن دارد/تا تو هستى دل من شوق تپيدن دارد/ابرهارا به كنارى بزن و باوركن/ آفتاب از سبد چشم تو چيدن دارد…
امشب تمام عاشقان را دست به سر کن

یک امشبی با من بمان، با من سحر کن

بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را

کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن

گل های شمعدانی همه شکل تو هستند

رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند

تا طاق ابروی بت من، تا به تا شد

دردی کشان، پیمانه هاشان را شکستند

تو میر عشقی، عاشقان بسیار داری

پیغمبری، با جان عاشق کار داری

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن

یک امشبی با من بمان، با من سحر کن

یک چکه ماه افتاده بر یاد تو و وقت سحر

این خانه لبریز تو شد، شیرین بیان، حلوای تر

تو میر عشقی، عاشقان بسیار داری

پیغمبری، با جان عاشق کار داری

بارون و دوس دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس می کنم پیش منی
وقتی که بارون می باره
کافیه تو دیگه به پای من مباز/
تو قلب مهربونت واسع من خونه نساز/
منه بازنده رو خوب ببین/
برو تنهام بزار من پاییزییمو ولی تو چی،گل بهار!
دل به کی بستی عزیزم به منه بی کس وکار؟
آخه من ته راهو دیدم سیاهیه/
آخر اینهمه عشق وعاشقی تباهیه/
انگاری تو تنگ این دنیا جایه یه ماهیه…
گریه هامو تو ندیدی
هر چی گفتم نشنیدی
من کدوم عهد رو شکستم
که تو اس ام اس نمی دی؟!
وقتی میای صدای پات
از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور
که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه
لحظه ی دیدن می رسه
هر چی که جاده س رو زمین
به سینه ی من می رسه..
حــــرفی نـدارم …
مـن حـاضـرم حـتی جـــونم بـه لبـم برسه …!

اگـه جـونم تـو بــــاشی …

او گفت دگر پیام نفرست….
ما نیز دگر قلم شکستیم
او گفت ببر صدای خود را….
ما دفتر عمر خویش بستیم
او گفت برو سفر سلامت….
رفتیم ….ولی نرفته, هستیم
او گفت نمان که وقت تنگ است…
از تنگدلی ترانه خواندیم….
با دلآرامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یکباره بُرد ,آرام را
حافظ
این هم ازیک عمرمستےکردنم ””سالهاشبنم پرستےکردنم””اے دلم دیدے ک ماتت کردورفت””خنده اے برخاطراتت کردورفت””من ک گفتم این بهارافسردنیست””من ک گفتم این پرستورفتنیست””اه عجب کارے ب دستم داد دل””هم شکست وهم شکستم داد دل”
آنكه بازآيدمرا از غم رهاسازدتويي
درد اين آوارگي ازتن جداسازدتويي
خانه دل را اگرويرانه كرده دست غم!
انكه اين ويرانه را ازنو بنا سازد تويي…
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
عشق یعنی مظهر صدق و صفا
عشق یعنی دوری از هرنوع جفا
عشق یعنی بندگی بهر خدا
عشق یعنی خاندان مصطفی
عشق یعنی مادرم نور دو عین
عشق یعنی ٱن ولی٬روح خمین
عشق یعنی این دلم ویران شده
در جوانی هم صف پیران شده
عشق یعنی این سکوت مبهمم
عشق یعنی بی تو من کور و کرم
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻳﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﻋﺮﺽِ ﺑﺪﻥ ﻣـﮯ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﭼﺸﻢ و ﺩَﻫَﻦ ﻣـﮯ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ

ﺩﻳﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭﻟـﮯ ﻣﺜﻞِ پَﺮﮮ ﻣـﮯ پﻮﺷﻨﺪ
ﮔُﺮﮒ ﻫﺎﻳـﮯ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱِ پﺪﺭﮮ ﻣـﮯ پﻮﺷﻨﺪ

ﺁﻧﭽﻪ ﺩﻳﺪﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻘﻴﺎﺱِ ﻧﻈﺮ ﻣـﮯ ﺳﻨﺠﻨﺪ
ﻋﺸﻖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺭِ ﮐﻤﺮ ﻣـﮯ ﺳﻨﺠﻨﺪ

ﺧﻮﺏ ﻃﺒﻴﻌﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻳﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﻪ پﺎﻳﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ
ﻋﺸﻖ ﻫﺎﻳـﮯ ﮐﻪ ﺳﺮِ پﻴﭻِ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

کجاست بگو؟!
اونکه برات میمرده کو؟!
اونکه قسم میخورده که دوست داره
اما بجاش بایه قسم هرچی که داشتی برده کو!؟
تنها شدی بازتف سربالاشدی
گذاشتو رفت دیدی دوست نداشت و رفت
کجاست بگو اونکه برات میمرده و هرچی که داشتی برده کو!؟
اونکه یباره اومدو آتیش به زندگیت زدو ازت برید
اونکه دله ساده و تنهاتو به صلابه کشید
یادت باشه منتظر اونکه میگه دردتومیدونه نشی
حرفاشو باورنکنی
هرکی بیاد نمک به زخمت میزنه
ساده دلدادی من گول نخوری دوباره دیونه نشی
آسمان مي بارد/چشم ها را شستم/جور ديگر ديدم/باز هم فرق نداشت/تو همان خوب دل من بودي؛که هنوزهم هستي.
ﻫﻢ ﺭﻧﮓ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﻣﻨﯽ
ﻏﺎﺭﺗﮕﺮ ﺟﺎﻥ ﻭ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻨﯽ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﻢ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺳﺎﺩﻩ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻨﯽ
آن شب که گفتی باورم کن باتو میمانم, دلواپسی های من از صبح فردا بود
آن شب که گفتی باتوهستم تا دنیاهست, باور نکردم گرچه این جمله زیبا بود

ﺗﻤﺎﻡ ﺧﯿـ ـ ـ ـﺎﻝ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺳـــــــــﺖ
ﻭ ﮐﻨــــ ـ ـﺎﺭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾــــــــــﻢ ﺷﺒــﺪﺭﻫﺎﯼِ ﺗَـــﺮ
ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷـ ـ ـﺐ ﻫﺎﯾــــﻢ ﻧﺸــــــــﺨـــــﻮﺍﺭ ﻣﯽ
ﺷــــﻮﺩ
ﻭ ﺍﯾــــــﮑﺎﺵ ﻫـ ـ ـ ـﺎﯾﻢ
ﻣﺜﻞ ﻧﻮﮎ ﭘﯿﮑـ ـ ـ ـﺎﻥ ﺗﯿﺮﮐﻤـ ـ ـ ـﺎﻧﯽ
ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﭼﺸـﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﻮﺯ ﺳﺮﻣﺎ
ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﻢ ﻗﻨـ ـ ـ ـﺪﯾﻞ ﺑﺴﺘـ ـ ـ ـﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﮐﺴـ ـ ـ ـﯽ ﻫﻨﻮﺯ
ﺻﺪﺍﯼ ﭘـ ـ ـ ـﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﺸـ ـ ــﻨﯿﺪﻩ ﮔﻮﯾﺎ
يكى ميپرسد اندوه تو از چيست؟سبب ساز سكوت مبهمت چيست؟برايش صادقانه مينويسم:
براى آنكه بايد باشد و نيست..
ازسوزمحبت چه خبراهل هوس را
اين اتش عشق است نسوزدهمه کس را
♥☆♥☆♥☆♥☆♥☆♥☆♥
پیری آن نیست که بر سر بزند موی سفید
هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است…
نه مرا خواب به چشم است؛
نه مرا دل به دست است؛
چشم و دل هر دو به دیدار توآشفته و مست است…
هرجوری بگی میشم فقط پیشم بمون نگو میخوای بری نگو دوسم نداری
اشک چشممو ببین،ببین چه حالی ام میخوام سرم رو باز رو شونه هات بذارم
انگاری تمومه اون روزای خوبمون تمومه داری میری
اون کیه داری میری بجای دست من دست اونو بگیری؟
کاش!قلبم دردتنهایی نداشت سینه ام هرگز پریشانی نداشت کاش!برگهای آخرتقویم عشق حرفی ازیک روزبارانی نداشت کاش!میشد راه سخت عشق رابی خطرپیمودوقربانی نداشت…
گل بارون زده من گل یاس نازنینم
میشکنم پژمرده میشم نذار اشکاتو ببینم
تا همیشه تو رو داشتن داشتن تمام دنیاست
یکی بود یکی نبود زیر این گنبد کبود یه غریبه آشنا دلو جونمو ربود اینجوری نگام نکن گل یاس مهربون او غریبه خودتی همیشه با من بمون
ﺩﺳﺖ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
ﺍﯼ ﺩﯾﺮ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ
ﯾﻪ ﺳﺎﻥ ﺍﺑﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﻓﺎﻥ
ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﻋﻠﻒ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺻﺤﺮﺍ
ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺭﯾﺎ
ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﻬﺎﺭ
ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻨﮕﻞ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ
ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﻡ
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻦ
ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
ای عشق مدد کن به سامان برسیم،
چون مزرعه ای تشنه به باران برسیم،
یا من برسم به یار یا یار به من،
یا هر دو بمیریم و به پایان برسیم
فکرمیکردیم عاشقی هم بچگیست..اماحیف این تازه اول یک زندگیست..زندگی چیزیست شبیه یک حباب..عشق آبادیه زیبایی درسراب..فاصله باآروزهای ماچه کرد..کاش میشددرعاشقی هم توبه کرد.
قلبی که فراموشت کند قلب من نیست.
فراموش کردنت هرگز فکر من نیست
کی دوست مهرت ز دلم پاک شود
که تنم زیر خاک شود
هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم ، گر مانده ام خموش ، خدا داند و دلم . . .
بعضی حرفا رو نمیشه زد ومن از همین حرفا یه عمره که پرم
اخه کی از حال کی باخبره من یه عمره ازخودم حرف میخورم
زیر خاکستر من طوفانه معنی سکوت من سکوت نیست
وقتی که از چشم تو افتادم دیگه هیچ افتادنی سقوط نیست
بابک جهانبخش
من همین یک دانه دل دارم بفرمابشکنش/کوزه ای ازآب وگل دارم بفرمابشکنش/توسبوی آرزوهای مرابشکسته ای/هرچه بادا باد این هم دل بفرمابشکنش.
باختن تو اين بازي واسم از قبل مسلم شده بود
سخت شده بود تحمل، عشقت به من كم شده بود
رفتم ولي قلبم هنوز هوات و داره شب و روز
من هنوزم عاشقتم به دل ميگم بساز بسوز
بازم دلم گرفته تو اين نم نم بارون
چشام خيره به نوره چراغ تو خيابون
خاطرات گذشته منو ميكشه اخر
چه حالي دارم امشب به ياد تو زير بارون✔
تا تو یی در خاطرم ! با دیگران بیگانه ام! با خیالت همنشین! با دوریت دیوانه ام
از روزی کــه دلــم بیــت المقــدس تــوشــد
سنــگ میــزنــم بــه هــر اشغــالگــری .
ماکه گفتیم مال یاریم غیر دل چیزی نداریم / بی شما خزون سردیم ٬ با شما ته بهاریم
باید از عشق بسازم غزلی قابل تو
غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو
دلی از جنس بهار است
که تقدیم تو باد سبز باشی
و دلت خانه ی پاییز مباد
نگاهت را درون قاب دیدم
تمام لحظه ها را ناب دیدم
از آن روزی که رفتی، باورم شد
کتاب قصه ها را خواب دیدم
باشی نباشی پیش من تو بهترین همنفسـی
هرجای دنیـا که میــــری به ارزوهـــات بـرسی
روزه تـــولـــده توئه میـــــلاده هرچی خاطــــره
روزی که غیـره ممکنه هیچ جـــوری از یادم بره
هنوز عاشقتريتم اي تو تنها باور من
به غير از با تو بودن نيست هوايي در سر من
چو گل های شقایق داغدارم
بیا پروانه شو بنشین کنارم
بشو مرهم به
زخم قلبم ای دوست
که خنجر خورده ی این روزگارم.
می دونی حالم این روزا بدتر از همه هست، آخه هرکی رسید دله ساده ی من رو شکست، قول بده که تو از پیشم نری، واسه من دیگه عاشقی جاده ی یک طرفه هست. میمیرم بری آخرین نفس…
من که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم، نکند فرق به حالم!
چه بخوانی!
چه برانی!
چه به اوجم برسانی!
چه به خاکم بکشانی!
نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
برایت یک سبد احساس دارم
کنارش هم دلی حساس دارم
اگرچه دوستت میدارم اما
کمی در گفتنش وسواس دارم
مست نگاه مست تو ،این دل مبتلای من
ای به فدای چشم تو،روح و روان و جان من
نیست در این جهان کسی کو نشده ست مبتلات
چیست در آن دو چشم تو،ای همۀ جهان من
ﺨﺸﺎﯼ ﺍﮔﺮ ﺻﺒﺢ ﺭﺍ
ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﮐﻮﭼﻪ
ﺩﻋﻮﺕ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ
ﺑﺒﺨﺸﺎﯼ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﯼ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻣﺎ
ﻧﺸﺎﻥ ﻋﺒﻮﺭ ﺳﺤﺮ ﻧﯿﺴﺖ
عشق خام میگه:چون به تونیازدارم دوست دارم
عشق پخته میگه:چون دوست دارم بهت نیاز دارم.
من که در خواب توام از خواب بیدارم مکن
مست و مدهوش توام بیهوده هوشیارم مکن
من که افسون توام ای یار , آزارم مکن
پیش چشم ناکسان افسرده و خوارم مکن
هر چه خواهی بگو از جدایی ها مگو
هر چه خواهی بگو از جدایی ها مگو. . .
نه يادم ميكنى نه ميرى ازياد”
عجب بردى تو ما را زود از ياد”
ببوسم حرف شاعر را كه ميگفت:
فراموشيست رسم آدميزاد”…
با احتیاط بخوانید
این شعر لغزنده است
بسکه شاعر
سطر به سطر بارید و نوشت
کجـــ ـایے کــ ـه تنـــ ـهایے و بے کسیے
با مــ ـن آشــ ـنا کرده حـــ ــس غــمو…
ببــین داغ دورے از آغــ ـوش تو…
بــ ـه زانــ ـو درآورده احســـ ـاسمو…
همــ ـه فـکرو ذکــ ـرم شدے و هــ ـنوز داره آب میــ ـشه دلم پاے تـــ ـ ــو…
ببیـــ ـن قفــ ـل لبـــهاے من وا شده…
منو قصــ ـه گو کرده چشــــ ـماے تو…
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم.
من که شب بودم و هستم و شب خواهم ماند ،
به امیدی که تو فانوس شب من باشی !
از نگاه من شروع شد توی چشمای تو گل داد
عاشقی مثل همیشه، ساده اتفاق افتاد
با یه لبخند صمیمی ساده به دلم نشستی
اومدی چشمامو روی رنگای دروغی بستی
خیلی ماهرانه اون شب، شبو از چشام ربودی
آره اون حس عجیبو تو به چشمام داده بودی
دل ابرارو شكستم آسمونو طرد کردم
واسه چشمات با ستاره تا سحر نبرد کردم
من کجا خطا کردم؟
من به کی نگاه کردم؟
من به عهد زیبامون
تا تهش وفا کردم
کی اونو ازم دزدید؟
قلب اون چرا رنجید؟
جای منو تو قلبش
روزگار به کی بخشید؟؟؟
نذر مي کنم ،نذرم ادا نمي شود/اين سبزه ي امامزاده وا نمي شود /من عاشق تو و تو عاشق هوس/بين منو تو اين حرف معنا نمي شود
من شكستم تا تو را عاشق كنم
بعد من باران فقط آب است و بس

هر كه بعد از من سراغت را گرفت
زشت يا زيبا فقط خوابست و بس

چون فقط در خواب میبینم تورا.
..دوست دارم زندگی درخواب را…
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم.
بسوزد خانه لیلی و مجنون
که رسم عاشقی در عالم انداخت
اگر لیلی به مجنون داده می شد
دل هیچ عاشقی رسوا نمی شد….
قلمي خواهم ساخت
از ني باغ بهشت، جوهر از
شيشه ذات، كاغذ ازصفحه دل،
نور از شمع حيات،
تا نويسم همه جا:
من بيادت هستم،تا كه دنيا دنياست.
“درخت محبت رابا قلب میكارندنه بادست!تورامن باقلب دوست دارم نه باحرف.”
بود سوزی در آهنگم خدایا !
تو میدانی که دلتنگم خدایا !
دگر تاب پریشانی ندارم
نه از آهن نه از سنگم خدایا !
پشیمانم پشیمانم خدایا !
کجا رفته گرفتارم خدایا !
تو میدانی بدون او بمیرم !
بگو یکبار برگردد خدایا !
فقط باشد ببیند من بمیرم همین بس است بر من ای خدایا !
میرسد تا بیکران جانم ز دیدار دلت
چون گلی میشکفد بر سر دیوار دلت
لبانت قند مصری ، گونه هایت سیب لبنان را
روایت می کند چشمانت آهوی خراسان را
من از هر جای دنیا هرکه هستم عاشقت هستم
به مهرت بسته ام دل را ، به دستت داده ام جان را . . .
از چشمهای سیاهت

سهم من

جز روزگاری سیاه بدون تو چیزی نیست.

لعنت به هر سیاهی

به جز چشمانت…

**********************

قلبمو عادت بده به عاشقانه مردن
از عشق زنده بودن.. از عشق جون سپردن..
آدما چترشونا وا میکنند گریه ی ابرا تماشا میکنند
اما تو چترتا بستی کبوتر زیر بارونا نشستی کبوتر
رفتی و سنگا شکستند بالتا امدی هیچکی نپرسید حالتا
الهی دارم ازدستت شکایت.عدالت پیشه کن ای بادرایت.توکه لیلی به مجنونش ندادی.چراعشقش به قلب اونهادی.یکی درنازونعمت غرق گشته.یکی شرمنده پیش خلق گشته.یکی هرآرزوداردبدادی.یکی،یک ارزوداردندادی.
در لحظه های بی کسی آرامش خیالمی ؛
هرگز نگو دور از منی زیرا درون قلبمی!
ﮐﺎﺵ ﻏﺼﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﮐﺎﺵ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﻣﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﻭ ﺑﺎﻧﯽ ﺷﻢ، ﺩﻧﺒﺎﻝ کی ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ
ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻮﺩﻩ، ﻫﺮﭼﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﻡ ﺍﻭﻣﺪ
ﺍﺯ ﻫﺮﭼﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ، ﻋﯿﻨﺎً ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﺍﻭﻣﺪ
ﺗﺎ ﺣﺲ ﻣﻦ ﻭ ﺩﯾﺪﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻄﺮ ﮐﺮﺩﯼ
ﺗﺎ ﺭﺍﺯﻡ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺧﺒﺮ ﮐﺮﺩﯼ
ﺍﯾﻦ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﯼ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ
ﺗﻮ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﺗﻮ ﺟﻨﮕﯿﺪﻡ !!..
وقتی کسی رو دوست داری
حاضری جون فداش کنی
حاضری دنيا رو بدی فقط يک بار نگاهش کنی
به خاطرش داد بزنی….
به خاطرش دروغ بگی….
رو همه چيز خط بکشی حتی رو برگ زندگی
وقتی کسی تو قلبته حاضری دنيا بد باشه…
فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه…
ای صبا ،از من به اسماعیل قربانی بگو/زنده برگشتن. ز کوی یار شرط عشق نیست/عاشق دلداده آن باشد که از کوی حبیب/تن به خاک و سر به نیزه سوی محبوبش رود..
من از حال چشمات به بارون نشستم…
تو رو گریه کردم تو قلبم شکستم…
به تو دل سپردم ازم دل بریدی…

تو قلبم شکستم نگـــــو که ندیدی…

چقدر دوست داشتن تو شیرینه تو رنگ چشمات به دل میشینه تورو من دوست دارم تا اون جایی که آدم واسه حوا میمیره
ازتوگذشتم و گذاشتمت با ديگران
رفتم ازکوى تو ليکن به عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردى
توبمان وديگران واى به حال ديگران✔
با توام

ای لنگر تسکین!

ای تکان‌های دل!

ای آرامش ساحل!

با توام

ای نور!

ای منشور!

ای تمام طیف‌های آفتابی!

ای کبود ِ ارغوانی!

ای بنفشابی!

با توام ای شور، ای دلشوره‌ی شیرین!

با توام

ای مایه ی قرار!

ای سرنشین خانه دل…!

با توام

ای شادی غمگین!

با توام

ای غم…!

غم مبهم!

ای …نمی‌دانم!

هر چه هستی باش…!!!

اما کاش…

نه، جز اینم آرزویی نیست :

هر چه هستی باش !

اما باش..

مست شد ،خواست که ساغر شکند، عهد شکست فرق پیمانه و پیمان، زکجا داند مست؟
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان ودیگران، وای به حال دیگران
وان آرزوی گم شده
بی نام و بی نشان در دورگاه دیده ی من جلوه می نمود
در وادی خیال مرا مست میدواند
وز دور می فریب دل تشنه مرا
چون بهر موج میزد و لغزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شورو التهاااب دیدم سراااااب بود سررررراب بود سراااااااب بود
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺣﺎﻓﻈﯽ ﺗﻠﺦ ﺗﻮ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻧﺸﺪ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ﻭﺩﻟﻢ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺍﯼ ﺑﻨﺪ ﻧﺸﺪ
ﺑﺎ ﭼﺮﺍﻏﯽ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮔﺸﺘﻢ ﻭﮔﺸﺘﻢ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ
ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﺸﺪ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ
ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﻴﻨﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﺸﺪ
ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﺷﺒﯽ ﺷﺎﻋﺮﻫﺎ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﺎ ﻗﻠﻢ ﺷﺮﻡ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ:ﻧﺸﺪ!
من تو را باز کجا خواهم یافت؟جز در اندیشه خويش و به جز قصه هجران و شکیب چيست افسانه عمر…؟
ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺎﺭ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ / ﺩﻝ ﺑﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭽﮑﺲ
ﻣﻬﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﻓﺮﯾﺒﯽ ﺑﯿﺶ ﻧﯿﺴﺖ / ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺍﺻﻞ ﻋﺸﻖ ﭼﯿﺴﺖ ؟
نه مرا طاقت فرقت نه تو را خاطر غربت
دل نهادم به صبورى كه جز اين چاره ندارم
ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ
ﺳﭙﻴﺪﻱ ﺳﺤﺮ
ﺭﻭﺷﻨﻲ ﻣﺎﻩ
ﺗﺎﺑﺶ ﻏﺮﻭﺏ
ﺯﻫﺮﻩ،ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﻣﻴﺒﻨﺪﻡ
ﺩﺳﺖ ﺩﻝ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﺯﻻﻝ ﻣﺎﻩ ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ
ﭘﺎﻱ ﺩﻝ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ
ﻭ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻨﺎﻳﻲ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ
چه جوری شد نمیدونم که عشق افتاده بجونم/خودت خونسردی امامن نه اینجوری نمیتونم/دارم حس میکنم هرروز به تووابسته ترمیشم/توانگاری حواست نیست دارم دیوونه تر میشم/یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم/به حالم اعتباری نیست توکه خوبی منم خوبم/بگوبامن چکارکردی که اینجور درب وداغونم/نه گریونم نه خندونم مثه موهات پریشونم/من از فکروخیال توهمش سردر گریبونم/سرت رو باخودم باتو با یه دنیا درگیرم
اگر قضای روزگار تکه کند قلب مرا، مینویسم روی هر تکه نام تو را
ﺍﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﺯ ﺩﻝ ، ﺭﻓﺘﻪ ﺯ ﺑﺮ ، ﺭﻓﺘﻪ ﺯ ﺧﺎﻃﺮ
ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﻨﮕﺮ ﺗﺎﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﻨﮕﺮ ﺯﺍﻧﮑﻪ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻠﺨﯽ ﺍﻧﺪﻭﻩ
ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﺸﻢ ﺳﯿﺎﻩ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺍﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﺯ ﺩﻝ ، ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮ ! ﺑﻬﺮ ﭼﻪ ﺍﻣﺸﺐ
ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﻢ؟
ﮔﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺁﻥ ﺩﻟﺒﺮ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ
ﻣﻦ ﺍﻭ ﻧﯿﻢ ﺍﻭ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﻦ ﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺍﻭﯾﻢ
تا کدوم ستاره دنبال تو باشم تا کجا بي خبر از حال تو باشم

مگه ميشه از تو دل بريد و دل کند بگو مي خوام تا ابد مال تو باشم

اى عشق بخوان كه خواندنت مرا بيشتر از روزهاى دگر عاشق ميكند..بخوان كه خواندنت مرا دوباره رو به راه ميكند..اي عشق كاش با خواندن تو معشوق من هم صداى زمزمه هاى برگرد برگردم را بشنود…
قرار بود بموني كنار غرورم،نگو قسمت اينه نگو از تو دورم..قرار بود بياي توي بي كسيهام. يكاري كني واس دلواپسي هام،چقد بغض كردم كنارم نبودي…هزار بار دلم خواست ببارم نبودي…نبودي ببيني چقد سوت و كورم..چقد بي قرارم، چقد بي عبورم…خودت نيستي اما غمت روبه رومه …ميخندم ب بغضي ك توي گلومه..ديگه هيچ اميدي ب برگشتنت نيس،اينو من نميگم خم جاده ميگه…!
من امشب، خسته و خاموش و سردم
پر از دلواپسی، لبریز دردم
شریک لحظه های انتظارم
کجایی نازنین؟ . . . دورت بگردم
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم چقدر تو ماهی
تو میگی اول راهی
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمیشه
من میگم خیلی غریبم
تو میگی نده فریبم
من میگم خوابت رو دیدم
تو میگی دیگه بریدم
من میگم هدف وصاله
تو ولی میگی محاله
من میگم یه عمره سوختم
تو میگی قلبم رو دوختم
من میگم چشماتو وا کن
تو میگی منو رها کن
من خمیگم خیلی دیوونم
تو میگی آره میدونم
من میگم دلم شکسته است
تو میگی خوب میشه خسته است
من میگم بشین کنارم
تو میگی دوستت ندارم
من میگم بهم نظر کن
تو ولی میگی سفر کن
من میگم واسم دعا کن
تو میگی نذر رضا کن
من میگم قلبم رو نشکن
تو میگی من میشکنم من؟
من میگم واست میمیرم
تو میگی نمیپذیرم
من میگم شدم فراموش؟
نوشتن از نبودنت بهم کمک نمیکنه….هیچ چیزی بعد از رفتنت بهم کمک نمیکنه
با من اى زيبا بكو امشب تو يار كيستى؟
بى من و بى لاشه من در كنار كيستى؟
من نشانه هاى شهرت را شبى را شبى كم كرده ام;
اخر كو نشانى؟؟؟
تا بدانم در ديار كيستى؟
حكم دل كردى..
ولى كويى ورق بركشته است…
امشب اى حاكم تو مغلوب كيستى؟؟
ترسم از روزى كه از روى مزارم رد شوى…
غافل از انكه ندانى بر مزار كيستى…
“گفتمش با غم هجران چه کنم؟گفت:بسوز گفتمش چاره این سوز بگو؟گفت:بساز”
كاش احساس نياز ديدنت
از وجودم چون وجودت دور بود
يا هرگز من نمي ديدم تو را
يا در آن شب هر دو چشمم كور بود…
من یه دیوونم وقتشه عاقل شم…..تو ته خوبی حق بده عاشق شم
من از يادت نمی کاهم…
تورا هر لحظه چون احساس نيما،چشم در راهم.
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
گفتم شاید ندیدنت،ازخاطرم دورت کنه…
دیدم ندیدنت فقط،میتونه که کورم کنه

گفتم صداتو نشنوم،شاید که از یادم بری…
دیدم توو گوشام جز صدات، نیستش صدای دیگری…

ندیدن و نشنیدنت،عشقتو از یادم نبرد
فقط دونستم بی تو دل،پر پر شد و گم شد و مرد…

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
اي خدا بى عشق دنيا تاريك ميشود. اين نگاهم بى معنا ميشود. هر كسى از عشق گويد يك كلام خواهد ديد دنيا نورانى ميشود
من نه آن بودم که آسان رفتم اندردام عشق
آفرین برفرط استادی آن صیاد باد
بی جهت هرگز نمیگردد کسی یار کسی
یار بسیار است تا گرم است بازار کسی
یک گام مانده تا…
از من شوی جدا
باور نمیکنم ….
این مرگ بی صدا
در انتهای شب رازیست جاودان
باریده اشک ماه بر قلب آسمان
دیگر گذشته روز ….
پایان شد آن بهار
یادت ترانه شد
در فصل انتظار…
اورفت وماندم در قفس/یارب ب فریادم برس/شد سرنوشتم عاقبت/بازیچه دست هوس/صحراب صحرا کوه ب کوه/هرجا گذرکردی بگو/پایان عشق بیگانگیست/عاشق شدن دیوانگیست….!!
♥شمع داني که دم مرگ به پروانه چه گفت؟… گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي… سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد… گفت طولي نکشد تو نيز خاموش شوي…
نیست یاری تابگویم راز خویش ناله پنهان کرده ام باساز خویش چنگ اندوهم خدایا زخمه ای زخمه ای تا برکشم اواز خویش
برلبانم قفل خاموشی زدم باکلیدی اشنا بازش کنید کودک دل رنجه رادست جفاست باسرانگشت وفانازش کنید
پر کن این پیمانه راای هم نفس پرکن این پیمانه راازخون او مست مستم کن چنان کز شور می بازگویم قصه افسون او
رنگ چشمش راچه میپرسی زمن رنگ چشمش کی مرا پابند کرد اتشی کز دیدگانش سرکشید این دل دیوانه رادربند کرد
ازلبانش کی نشان دارم به جان جز شرار بوسه های دلنشین برتنم کی ماند ازاو یادگار جزفشار بازوان اهنین
ﺗﻮ ﻣﮑﻪ ﻋﺸﻘﻲ ﻭ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺒﻠَﺘﻢ
ﻣﻦ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻗﺮﺑﻮﻧﻲ ﻋﻴﺪﺍﻱ ﻓﻄﺮ ﮐﻌﺒَﺘﻢ
ﻣﻲ ﻣﻴﺮﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﭼﺸﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﻧﺪﻱ ﺗﻮ ﺣﺎﺟﺘﻢ

ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﮐﻮﺑﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻮﻧﺪﻡ
ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﻣﺴﺖ ﺗﻮ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻡ، ﺳﻮﺯﻭﻧﺪﻡ
ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺩﻳﺪﻥ ﮔﻞ ﺭﻭﻱ ﺗﻮ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﻮﻧﺪﻡ
ﺑﻴﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﻇﻬﺮ ﻭ ﻋﺼﺮﻡ ﺍﺳﺘﺨﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﺒﺎﺭﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺮﺩﻡ
ﺍﮔﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭﻓﺎ ﮐﻨﻲ؛ ﺣﺎﺟﺘﻤﻮ ﺭﻭﺍ ﮐﻨﻲ
ﺑﻴﻦ ﺗﻤﻮﻡ ﻋﺎﺷﻘﺎﺕ، ﻧﺬﺭ ﻣﻨﻮ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﻲ
ﻳﻪ ﮐﺎﺳﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﻲ ﺭﻳﺰﻡ ﺗﺎ ﮐﻔﺘﺮﺍﺭﻭ ﺳﻴﺮ ﮐﻨﻢ
ﻭﺍﺳﺖ ﻣﻲ ﻣﻴﺮﻡ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺗﺎ ﺩﻟﺘﻮ ﺍﺳﻴﺮ ﮐﻨﻢ
ﺑﻪ ﭘﺎﺕ ﻣﻲ ﺷﻴﻨﻢ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ، ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﻭ ﭘﻴﺮ ﮐﻨﻢ

ﺑﻪ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﺳﻴﻪ ﮐﺮﺩﻱ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺭﺧﻨﻪ ﺩﺭ ﺩﻳﻨﻢ
ﺑﻴﺎ ﮐﺰ ﭼﺸﻢ ﺑﻴﻤﺎﺭﺕ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﺩ ﺑﺮﭼﻴﻨﻢ

ﺑﻴﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﻇﻬﺮ ﻭ ﻋﺼﺮﻡ ﺍﺳﺘﺨﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﺒﺎﺭﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺮﺩﻡ
ﺍﮔﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭﻓﺎ ﮐﻨﻲ؛ ﺣﺎﺟﺘﻤﻮ ﺭﻭﺍ ﮐﻨﻲ
ﺑﻴﻦ ﺗﻤﻮﻡ ﻋﺎﺷﻘﺎﺕ، ﻧﺬﺭ ﻣﻨﻮ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﻲ
ﻳﻪ ﮐﺎﺳﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﻲ ﺭﻳﺰﻡ ﺗﺎ ﮐﻔﺘﺮﺍﺭﻭ ﺳﻴﺮ ﮐﻨﻢ
ﻭﺍﺳﺖ ﻣﻲ ﻣﻴﺮﻡ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺗﺎ ﺩﻟﺘﻮ ﺍﺳﻴﺮ ﮐﻨﻢ
ﺑﻪ ﭘﺎﺕ ﻣﻲ ﺷﻴﻨﻢ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ، ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﻭ ﭘﻴﺮ ﮐﻨﻢ

ﺗﻮ ﻣﮑﻪ ﻋﺸﻘﻲ ﻭ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺒﻠَﺘﻢ
ﻣﻦ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻗﺮﺑﻮﻧﻲ ﻋﻴﺪﺍﻱ ﻓﻄﺮ ﮐﻌﺒَﺘﻢ
ﻣﻲ ﻣﻴﺮﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﭼﺸﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﻧﺪﻱ ﺗﻮ ﺣﺎﺟﺘﻢ

ماه عشق است بيا عاشق شويم
عاشق آن خداي خالق شويم
چون به درگاهش كشيم دست نياز
مهربان باشد شويم ما بي نياز…
کاشکی من نبودم ببینم
ای دل خسته این مردنت را
بعد یک عمر مهرو محبت
اینچنین پشت پا خوردنت را
عشقهای غریبی نشستند
عشقهای غریبی گذشتند
عشقهایی که با خود کشیدند
نقشه شوم پژمردنت را
ﺪﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﺒﺴــــﻢ ﺑﻪ ﻟﺐ ﭼﮕــﻮﻧـﻪ ﺷﮑﺴﺖ
ﺳـــﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾــﮏ ﺷــﺐ ﭼﮕـــﻮﻧﻪ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﻪ ﻣﺜﻨــﻮﯼ ﻭ ﻏــﺰﻝ ﻫــﺮ ﭼـــﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺁﻭﺭﺩﻧـــﺪ
ﺯ ﺍﺧﺘـــﻼﻑ ﻣــﻌـﺎﻧﯽ ﺍﺩﺏ ﭼﮕــــﻮﻧﻪ ﺷﮑﺴـﺖ
ﺳﭙﯿــــﺪ ﻭ ﺳــﺮﺥ ﻭ ﺳﯿــﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﮐﺸﺪ ﻧﻘـﺎﺵ
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﺪﻋﯽ ﺍﺻﻞ ﻭ ﻧﺴﺐ ﭼﮑﻮﻧﻪ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﻪ ﻫـــﺮ ﭘﯿــــﺎﻟﻪ ﯼ ﻣﯽ ﺳﻮﺧــﺖ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻫﻤﮕﯽ
ﮐﺴــﯽ ﻧــﮕﻔــﺖ ﮐﻪ ﺑﺰﻡ ﻃـﺮﺏ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺷﮑـﺴﺖ
ﯾــﮑــﯽ ﻣـــﺮﺍﺩ ﻧﻤـــﻮﺩ ﻭ ﯾﮑــﯽ ﺩﯾﮕـــﺮ ﺑُـــﺮﺩﺵ
ﺑﺒﯿﻦ ﮐﻪ ﻣــﻌﻨﯽ ﻗﺮﺽ ﻭ ﻃــﻠﺐ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺷﮑﺴﺖ
شبهي چند شب است آفت جانم شده است…
اول نام كسي ورد زبانم شده است…
در من انگار كسي در پي انكار من است..
يك نفر مثل خودم عاشق ديدار من است…
يك نفر ساده چنان ساده كه از سادگيش…
ميتوان يك شبه پي برد به دل دادگيش….
بستن زلف رها سنگدلی می خواهد / دل شکستن به خدا سنگدلی می خواهد
چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا / سنگ ماندن به خدا سنگدلی می خواهد.
وقتی با منی دیگه هیچ غمی تو دنیا نیست
دستامو بگیر هیچکی جز منو تو اینجا نیست
وقتی با منی حس عاشقونه ای دارم
نا تموم هرچی من خوبی هاتو میشمارم
دستات که تو دستامه
غرق دلخوشی میشم
میخوام مال من باشی
میخوام بمونی پیشم
از خدا خواهم شبانگه دامن گل را بگیرم
تو برای من بمانی من برای تو بمیرم . .
کی بود که با اشکای تو یه اسمون ستاره ساخت
کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت
کی بود که با نگاه تو خواب و خیال عشق و دید
کی بود که تنها واسه تو از همه دنیا دل برید 
نگو کی بود کجایی بود اونکه برات دیوونه بود
رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود
من بودم اونکه دلشوساده به پای تو گذاشت
اونکه واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت
من بودم اونکه دل اخر عشق تورو خوند
اونکه به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوند
حسرت دوست داشتن تو همیشگی بوده و هست
کاش میرسید به گوش تو صدای قلبی که شکست
ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫـــــــــــــﻤﻪ ﺷﺐ ﻧﻤﯽ ﺑَﺮﺩ ﺧـــــــــــــﻮﺍﺏ . . .

ﺍﯼ ﺧُــــــــــــﻔﺘﻪ ی ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﺭﻳــــــــــﺎﺏ . . .

گفتم به بلبلی که علاج فراق چیست?
از شاخ گل بخاکفتاد و تپید و مرد
از حال دلم تورو خبر نیست / دلی از دل من شکسته تر نیست / من نالم و تو مرا نوایی/ تو جان منی ولی جدایی .
باکه بگویم غمی که تو در دل داری
تو بامنی واز دل من بیذاری
زیر سقف دل من خوابیدی
حیف آن خانه من که تودراوجاداری
بخدا رفتنی ام پس گله آغاز نکن ..
قصد آزردن این مرد غزل باز نکن..
جان این کوچه که یادآور عشق من و توست؛
پس از این پنجره را روبه کسی باز نکن…!
نه بی تو سکوت نه بی تو سخن،به یادتو بودم به یاد تو من،ببین که غمت رسیده به جان و دمیده به تن ببین که غمت رسیده به جانم بگو چه کنم؟؟؟
کوتاه و پرکلام چون فصل روزگار 
برنده چون نفیر آواز پایدار 
در امتداد نور آرام و با شکوه 
پیوسته چون نسیم بی بال همچو روح 
فرزند شعر ناب عاشق تر از بهار 
در واژگان مهر تنها ترین سوار 
عطر کلام تو رویای دیگر است 
با تو کلاغ هم با سیب همسر است 
در هرکلام تو موجیست بی بدیل 
مهرت برای من تنها ترین دلیل 
چشمت نگاه نو یادت ترانه است 
شمع زمانه ام گرمای خانه است 
اما کلام تو تنهاست در سرا 
تنهاست تا که هست در غصه مبتلا 
باید به دست هم از غم رها شویم 
از من گذر کنیم باید که ما شویم 
پیوند ما به هم فصل دوباره است 
در واژگان تو معراج تازه است 
دیگر کلام تو تنها سوار نیست 
روز سیاه من بی برگ و بار نیست
مرا تاعشق تعليم سخن کرد
حديثم نکته هر محفلى بود
ﮔﺮ ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺗﺎ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ.
ﻣﻨﺖ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﭘﺮ ﺷﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ.
ﻧﺎﺯ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻟﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﺧﻤﺎﺭﺕ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ.
ﺗﺎ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﻗﯿﺴﺖ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ.
کاش روخاکسترقلبم تویه روزی پابزاری”
این تن سوخته ازعشقو باخودش تنها نذاری
ما میان نفس و ثانیه زنجیر شدیم
عمرمان رفت در این فاصله تفسیر شدیم
دیرگاهیست که از رفتن هم میگوییم
خسته از بازی ناباوری تقدیر شدیم
ردپای تو ونامت غزلم را پر کرد
زندگی طی شد و با خاطره ها پیر شدیم
هرچه گفتم که بمان تو همه شعر منی
رفتی و خسته از این باور دلگیر شدیم
با تو دیریست که من رهگذری تنهایم ما میان نفس و ثانیه زنجیر شدیم
در قفس افتاده ام فكررهايي نيستم
دل به عشقت داده ام فكر جدايي نيستم
مـــی دونـم یه وقتـــــــ هـــای دلتـــــ برام تــنگ مـی شـــه…
تــــو خیـــــابـــونــو نگـاه مـــی کنــــی از پشـــت شیـشــه…
اون کــه از پــشــتـــ درختــــ هــا مـی گــذره ، شـــاید منــم…
کـــــه دارمـــــ تنهــــــایـی بـا یــاد تــو پرســـــه مـــی زنــم…
ای که گفتی عشق را درمان به هجران کرده اند
کاش می‌گفتی که : هجران را چه درمان کرده اند??!
گریه تو گریه من،خنده تو خنده من . . .
من به تو آلوده شدم،این قلب پاکو پس نزن
با تو من خوشبخت ترین عاشق دنیام . . .
بی تو هی میگیره قلبم،انگاری تو اوج غمهام
یارشدم،یارشدم.یا غم تو یارشدم.تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم
★ندارم طاقت یک شب جدایی
★کجایی, ای امید دل کجایی
★اگر و اگر جنگ و اگر صلح
★مبادا یک شب ای دلبر نیایی
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار,چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم.
یـادته کـناره دریـا روی مـاسـه های ساحل گـفـتی که هرگــز تو از من نمیــشی یه لحظه غافـل

دو تا قـلب عاشـقونه روی ماسه ها کشـیدی گـفــتی تاره موی مـن رو به همه دنیا نمیدی

نــــه مگه تو نگفــته بودی واسه تو رفیق راهم ما چه نـقـشه ها کشیدیـم واسـه فردا های با هم

تو میگفـتی که بمونیم پاکـو بی ریاحو سـاده دسـت های همـو بگیـریم توی پیچـو خمه جاده

اما افـسوس آب دریا قـلب ها رو از هم جدا کـرد دل سنـگ آبی آب لـب هامونو بی صدا کرد

توی چشـم به هم زدن بود آب دریا خاطراتم حالا یه دل واسه مـن مونـد که اونم مونده تو ماتم

بـمیرم اون دمه آخــر چـی به روزه عشـقم اومد هـی نگاش به من میوفـتـاد کاری از من بر نیومـد

مـیدیدم که لای مـوج ها دنباله دسـتام میـگرده ای خدا خودت نگام کـن دریا با دلـم چه کـرده

خون بهـاشو مـن نمیخام عشـقمو داری میگیری دریا و ساحـلو سـنگت ای خدا کنه بـمیری

مـیدیدم که لای مـوج ها دنباله دسـتام میـگرده ای خدا خودت نگام کـن دریا با دلـم چه کـرده

اما افـسوس آب دریا قـلب ها رو از هم جدا کـرد دل سنـگ آبی آب لـب هامونو بی صدا کرد

توی چشـم به هم زدن بود آب دریا خاطراتم حالا یه دل واسه مـن مونـد که اونم مونده تو ماتم
از لـبـه دریا و ساحل هر کی یه خاطره داره آخـه دسـته خیـلی ها رو توی دسته هـم میـزاره

دریا حـرفی دارم اما واسه گـلایه دیـره از خـدا میـخام که هـیچ وقـت عـشـقـتو ازت نگیره

اما نارفـیـقی کردی عـشقـمو نـشونه باشـه اشـکالی نـداره ما خـدامون مـهربونه !

***احساس توچون طراوت باران است
برزخم شکوفه های گل درمان است
هروقت که درهوای تومیچرخم
انگارنفس کشیدنم آسان است***
وعده کردم که به تو سر نزنم
برسم تا دم در ،در نزنم
قول دادم به غزلهای خودم
زل به چشمان تو دیگر نزنم
مطمن باش خیالت راحت
گله ای از تو به دفتر نزنم
این چه رسمیست که باید یک عمر
حرف خود را به تو اخر نزنم
برو ای عشق برو تا دیگر
روی دستان تو پرپر نزنم.
مــن دارم این گــــوشه از دور…
واســـت اشکــــامو میریـــزم…
اگه مـــن هنوز مهـــمم…
بـــــله رو نگـــــو عزیــــزم…
ﺏ ـﮮ ﺁﻧﮑـﮧ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮב
ﻗــَﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﺍﺳﯿﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﻮﯾﺶ ﮐﺮב
ﻭ ﻣَـטּ ﻧﯿﺰ ﺑـﮮ ﺁﻧﮑـﮧ ﺑـבﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ
ﭼﺸﻤﺎﻧَﻢ ﺭﺍ ﺑـﮧ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﮕﺎﻫَﺶ ﺭﻭﺍﻧـﮧ ﺳﺎﺧﺘﻢ
ﻭ פـﺍﻝ ﺑـﮮ ﺁﻧﮑـﮧ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ
בﺭ ﻓﺮﺍﻗﺶ ﮔﻮﻧـﮧ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯿﺰﺑﺎטּ ﺷـَﺒﻨﻢ ﭼﺸﻤﺎﻧـَﻢ ﺳﺎﺧﺘـﮧ ﺍﻡ
مهر تو در كوچه هاي دل من مي ماند گرمي دست تو در هر رگ من مي ماند،گرچه فاصله ها بين منو توست بدان بازهم ياد تو در خاطر من مي ماند.
تازه دل با گرمی عشق تو عادت کرده بود
رفتی و بر آشیانِ من شرر انداختی…
از کنار التماسم بی تفاوت رد شدی
در شگفتم از چه رو,فرهاد را نشناختی…
آه مهبانوی من …آهسته کن شال و کلاه
می ربایی خستگی از سینه فرهادیم
هستی ام را نذر چشمان تو کردم,مهلتی…
زیر پایت جان دهم…..حقت نماند گردنم
ای چشم تو از هرچه غزل گیراتر / لبخند تو از خنده ی گل زیباتر / در برکه ی آرام تو حتی مهتاب / صد بار ز خورشید شده والاتر / خوبان جهان آنچه تو داری دارند / در عشق تو از یک یکشان بالاتر .
ﻫﻤـــــﺪﻡ ﺷﺒﻬــﺎﯼ ﻣــــــﻦ …
ﺍﻣﺸــﺐ ﭼــﺮﺍ ﻏـــﺮﻕ ﻏﻤـــﯽ …
ﺍﺯ ﻣــﻦ ﺟﺪﺍﯾـﯽ ﺭﻭ ﻧــﺨﻮﺍﻩ …
ﻭﻗﺘــــﯽ ﺍﺳﯿــــﺮ ﻗﻠﺒﻤـــﯽ …
ﺍﺯ ﻣــﻦ ﺟﺪﺍﯾــﯽ ﺭﻭ ﻧـﺨﻮﺍﻩ …
ﻭﻗﺘـﯽ ﮐـﻪ ﺑـﺎﺗـﻮ .. ﻣﺎ ﺷــﺪﻡ …
ﻭﻗﺘـﯽ ﮐـﻪ ﻣــﺮﺯ ﻋﺸـــﻖ ﻣـﻦ …
ﺟـﺎ ﻣﯿﺸـﻪ ﺍﺯ ﺗـﻮ ﺗـﺎ ﺧـﻮﺩﻡ …
ﻭﻗﺘــﯽ ﮐــﻪ ﺍﻣﯿــﺪ ﻣﻨــــﯽ …
ﺑــﺎ ﻣــﻦ ﻧــﮕﻮ ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠــﻪ …
ﺍﺯ ﻣــﻦ ﺟﺪﺍﯾــﯽ ﺭﻭ ﻧﺨــﻮﺍﻩ …
ﻓﮑــــﺮ ﺟﺪﺍﯾـــﯽ ﺑﺎﻃﻠــــﻪ …
ﺩﮔﺮ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ / ﻣﺴﯿﺮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﮐﺮﺩﯼ / ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺩﻭﺭ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ . . .
من باهات جورم مهربونی کن
مال من باشو منو همونی کن
که دلم میخواااد که دلت میخواااد
حالا که مهرت به دلم افتاد…
ای عشق مرا به شط خون خواهی برد / چون قیس به وادی جنون خواهی برد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین / دنبال خودت به بیستون خواهی برد . . .✔
پشت این پنجره ها دل میگیره…
غم وغصه ی دل و تومیدونی…
وقتی از بخت خودم حرف میزنم…
چشام اشک بارون میشه تومیدونی…
عمریه غم تو دلم زندونیه…
دل من زندون داره تو میدونی…
هر چی بهش میگم تو آزادی دیگه…
میگه من دوستت دارم تو میدونی…
می خوام امشب با خودم شکوه کنم…
شکوه های دلمو تو میدونی…
بگم ای خدا چرا بختم سیاست…؟
بخت من چرا سیاست تو میدونی…!؟
نام من هر که برد ,باعث بد نامی تست
رفتم از خاطر خلقی که تو از یاد روی…
من به زنجیر وفای تو اسیرم چه کنم
گرنیایی به خدا بی تو میمیرم چه کنم
در هوای غم عشق تو ز خود بی خبرم
که به عشق تو محتاج و فقیرم چه کنم..
این طرف مشتی صدف، آنجاکمی گل ریخته. موج ماهی های عاشــــق را به ساحل ریخته.زاهـــــــدی با کوزه ای خالی ز دریا بازگشت/ گفت خون عاشــــــــقان منزل به منزل ریخته…
من عاشق… تو نگاه تو اسیرم…. تو نباشی…. من از این زندگی سیرم…. ای فرشته زمین برام دعا کن…. خدایا عاشق ها رو برام صدا کن……… تو همونی… که تو خنده هام شریکی….. توی درد و غصه هام واسم طبیبی… تو همون رویای پاکی… که توی شب های من بود…. تو یه قطره از خدایی………………………………………………….کجا بودم…. آها یادم اومد… تو خوش باشی با اونی که ب جام اومد… بی استرس…حالا نیستم که من… بشین به حال روز من الان نیش خند بزن… بشین بخند ببین چجوری سوختم… از رفیق تا خانوادمو بهت فروختم…. بهت فروختم نگو یادم نمیاد… چشم ب در گفتم الان دیگه میاد… ولی رفتی و منم الان دلتنگتم…خداییش بگو توام دلت برام تنگ نه… حتما میگی نه دیگه فرانوش شدی… ینی تونسی خوبیامو فراموش کنی….
عطر حرفات واسه من بوی گل شقایقه
تو رو دیدن واسه من قشنگترین دقایقه
قاصد که از خبر به من هیچ نگفت
گفتم: که تو را یار مگر هیچ نگفت
گفتا که: چرا, بگفتم ان گفته بگو
آهی به لب آورد و دگر هیچ نگفت
کسی آمد تو رفتی من شکستم…..
به یاد تو کنار خود نشستم…..
بریدم از تمام مردم شهر…..
به آدم های کوچک دل نبستم…..
همیشـــه ســـاده رنجیـــدی…همــیشه سخـــت بخشـــیدی..تورو می بخــــشم این لحـــظه..شایــــد بــــازم منــــو دیــــدی…
آن شب که ستاره ها تو را می بردند ، ای کاش تمام لحظه ها می مردند
می شناست ای خوب من/وابسته ای مثل خودم / من نمی خوام درگیر این دردی بشی که من شدم /همین قدرو. بهت بگم. خسته و وامونده شدم / تقدیر بی وفا می گه مهمون ناخونده شدم
ﻣﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﺮﻭﺩ ﭘﺎﯼ ﺧﯿﺎﻟﻢ…
ﻧﮑﻨﺪ ﻓﺮﻕ ﺑﺤﺎﻟﻢ! ﭼﻪ ﺑﺮﺍﻧﯽ.. ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ..
ﭼﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﺟﻢ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ.. ﭼﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﮐﻢ ﺑﮑﺸﺎﻧﯽ..
ﻧﻪ ﻣﻦ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﻧﺠﻢ!!! ﻧﻪ ﺗﻮ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻧﯽ!!!
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در اینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و برسینه فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم
افشان کردم زلفم را برسر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صدافسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز
او نیست که در مردمک چشم سیاهم
تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند
این گیسوی افشان به چه کار ایدم امشب
کو پنجه او تا که در آن خانه گزیند
او نیست که بوید چو در آغوش من افتد
دیوانه صفت عطر دلآویز تنم را
ای اینه مردم من از حسرت و افسوس
اونیست که بر سینه فشارد بدنم را
من خیره به اینه و او گوش به من داشت
گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را
بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را
کبوترهای خانه بیقرارند…
به شوقت لحظه ها رامیشمارند…
پرستوی دلم درحال کوچ است…
جهان بی تو برایم هیچ وپوچ اس…
هر که ميپرسد اندوه تو از چيست…

سبب ساز سکوت مبهمت کيست…

برايش صادقانه مينويسم…

براى آنکه بايد باشد و نيست…

ﻗﯿﻤﺖ ﺩﻝ ﭼﻨﺪ ﻋﺰﯾﺰﮐﻪ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﯿﺶ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﮕﺎﻩ
ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﮔﻨﺎﻩ
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻧﻘﺸﻪ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺁﺩﻣﺎ
ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﻣﯿﺸﯽ ﺑﺪ ﻧﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﺎﺭﻭﺍ
ﺩﻟﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﺴﻮﺧﺘﻪ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ
ﻫﺮ ﯽﮐ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﻮﺩﺷﻪ ﺩﻭﺭﻭ ﺑﺮﺕ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﺒﯿﻦ
ﺑﺒﯿﻦ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺳﯿﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ﻭ ﺣﺮﻑ ﻭ ﻓﺮﯾﺐ
ﮐﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﮏﯾ ﺩﻝ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﻧﺠﯿﺐ
پنجره زیباست اگر بگذارند,چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند,من از اظهارنظرهای دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگربگذارندا
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من

آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
وآن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من

شهریار

به شادیای کودکانه خو می کنم
همیشه خوشبختیتو آرزو می کنم
دلم گرفته، سرم عجیب سنیگنه
دارم دوباره عطر تورو بو می کنم
*سیامک عباسی*
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺷﺒﯽ ﺑﯿﺎ ﺑﻨﺸﯿﻦ َ ﺍﺯ ﻏﺰﻝ ﺑﮕﻮ
ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﺎﺭﯼ ِ ﻧﺎﺏِ ﻋﺴﻞ ﺑﮕﻮ
ﺍﺯ ﭘﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺣﺸﯽ ِ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﺑﺮ ﺗﻨﺖ
مهربان یارمن امروزبدیدارمن امد
گل نیلوفری من امروزبدیوارمن امد
می چکد بر روی شب….
آن نگاه روشنت
میدمد باد سحر …از زوایای تنت
میچکد بر چشم من….
قطره ایی از آن نگاه
می تند از هر برم نقشی از تردید و آه

ﺍﻱ ﮐﺎﺵ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺣﺮﻑ ﮐﻮﻳﺮ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺜﺎﺭ

ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺧﺸﮏ ﺍﻭ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ ! ﺍﻱ ﮐﺎﺵ ﻭﺍﮊﻩ ﻱ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺩﻟﻬﺎ

ﺻﻤﻴﻤﻲ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻴﺎﻧﺶ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﻧﺒﻮﺩ ! ﺍﻱ ﮐﺎﺵ ﺩﻟﻬﺎ

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﺎﻟﺺ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﻋﺎﻱ ﻗﻠﺐ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻣﺪﻥ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ

ﻣﻲ ﺷﺪ ! ﺍﻱ ﮐﺎﺵ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺷﻤﻊ ﻣﻲ ﺩﻳﺪ ﻭ ﺍﻭ

ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ ! ﺍﻱ ﮐﺎﺵ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻌﻨﻲ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﻲ

ﮐﺮﺩ !!

نامه نام تو آمد نبض من آهسته خشکید
لب من دیوانه تر شد بی بهانه باز بوسید
نامه از جای تو خالی بوی اشک وگریه راداد
بوی آتش زیر نامه پاسخش را به تمام گریه ام داد
ﻣﻦ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﯾﮑﺮﻧﮕﻢ
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ
ﺻﺪﺑﺎﺭ ﺑﺰﻥ ﻗﻄﻊ ﮐﻦ
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﮏ ﺯﻧﮕﻢ
نداري هاي من با انچه داري جور ميايد
به هر خطي سليمان مي نشيند مور ميايد
چقدربایدبمونم تا بشه عشقت فراموشم
لباسام بوی تومیده دیگه حیفه نمیپوشم
واسم عادت شده حتماکه عطرت روتنم باشه
یابعدهردعواگناهت گردنم باشه
یه چیزی فکرمو مشغول کرده
همین عشقی که درگیر هواشم
منو نسبت به تو مسئول کرده

از اون رابطه ی معمولی ما
چه عشقی سرگرفت تو روزگارم
دو سه روزه که بعد از این همه سال
واسه تو ادعای عشق دارم

نمی بینی دارم جون میدم اینجا
نمی دونی به تو محتاجم اینجا
چقد راحت منو وابسته کردی

دارم دیوونه میشم کم کم اینجا

می خوام مثل قدیما…مثل سابق
یه وقتایی یکی با من بخنده
یکی باشه که دستامو بگیره
یکی باشه که زخمامو ببنده

نمی بینی دارم جون میدم اینجا
نمی دونی به تو محتاجم اینجا
چقد راحت منو وابسته کردی
دارم دیوونه میشم کم کم اینجا

کسی چون تو مرا غریب و تنها نگذاشت
اینگونه در التهاب فردا نگذاشت
سوگند نمیخورم ولی باور کن
کسی چون تو به خلوت دلم پا نگذاشت…
هنوز همسوار مرکب خیال من تویی
هنوز هم یگانه شاهکار این قلم تویی
هرآن به یاد تو، به مدح عشق می رسم
و باز شرح هرنگاه عاشقانه ام تویی…
می روم تا عاقبت دیوانه ای پیدا شود . . .

همزبون این دل شوریده ی رسوا شود . . .

رﻓﯿﻖ ﻫﺮ ﺷﺐ و ﻫﺮ روزی دل / ﻏﻤﺖ ﺗﺎ ﺑﻮدﻩ، ﺑﻮدﻩ روی دل / ﺑﮕﺮدان ﮔﻮﺷﻪ ی ﭼﺸﻤﯽ و ﺑﻨﮕﺮ / ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ دارد آﺗﺶ ﺳﻮزی دل
باید دل من بسوزد و دل بشود
تا این که مقابل تو قابل بشود
من شعر سروده ام فقط شرمنده
در وصف تو باید آیه نازل بشود!
ﭼﻪ ﺧﻮﺑﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻴﻢ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻏﻢ ﺑﺎﺷﻴﻢ
ﭼﻪ ﺧﻮﺑﻪ ﺩﻻﻣﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﻣﻴﺪ ﭘﺮﻩ
ﻏﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﻝ ﻣﻴﺒﺮﻩ
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺷﻢ ﺗﻮ ﺧﻮﺷﻲ ﺑﺎ ﺩﻝ ﻣﻦ
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﻴﺸﻦ
فدات فدات
یه دل برات

قربون اون قد و بالات

دوستت دارم شاخه نبات

خیلی دلم تنگه برات

جواب ندی دارم برات
بيا دوري كنيم از هم
بيا تنها بشيم كم كم
بيا با من تو بدتر شو
بيا از من تو رد شو .. رد شو
ببين گاهي يه وقتايي دلم سر ميره از احساس
نه ميخوابم نه بيدارم از اين چشماي من پيداست
تنم محتاج گرماته زيادي دل به تو بستم
هچ دردي در اين حد نيست
من از اين زندگي خسته ام
دلم تنگ ميشه بيش از حد
من آن مرد غریب دل غمینم
سیاهی های غربت در کمینم
جدا از تو دراین ماتم کده آه
من آن تنهای خاکستر نشینم
گفت مجنون گر همه روی زمین
هر زمان بر من کنندی آفرین
من نخواهم آفرین هیچ کس
مدح من دشنام لیلی باد و بس
در میان ازدحام این آدم ها
تو مثل مرواریدی در دل صدفی
کاش بمیرم آن روز که من
جز عشق تو داشته باشم هدفی
کجا باید رفت؟؟؟
ز كه باید پرسید؟
واژه عشق و پرستیدن چیست؟
جان اگر هست چرا در من نیست!
من كه خود می دانم…
راه من راه فناس…
قصه عشق فقط یك رویاست…
اه ای راه سكوت…
اه ای ظلمت شب…
من همان گمشده ی این خاکم
به خدا عاشق قلبی پاکم
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻭﻓﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﺳﯿﺮﻡ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ؟
ﮔﺮ ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ؟
ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﻡ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻭ ﻓﻘﯿﺮﻡ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ
چند روزه دل دیونه میگیره همش بهونه ها ، اتیش میزنه هر شب جای خالیت توی خونه ، دل من هوا تو داره دیگه طاقت نمیاره ، این دل همیشه گریون مثل ابرهای بهاره ، کی تو رو دوستت داره قد یه دنیا کی میخواد با تو باشه حتی تو رویا دنبال جای پاهاته روی شن های قشنگ خیس دریا ، نگو که رفتن تو سهم منه دل من طاقت نداره میشکنه ، نگو باید جدا شیم نگو قسمت منو تو رفتنه ، کی تو رو دوستت داره کی میخواد با تو باشه حتی تو رویا ….
افسوس…..
هیچ وقت به دعوتم نیامدی
اکنون ناخوانده میهمانی….
در روز سنگسار دلم
به حسنو خلقو وفا کس به یار ما نرسد .ترا در این سخن انگار کاره ما نرسد .
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند.کسی به حسنو ملاحت به یار ما نرسد .
به حق صحبته دیرین که هیچ محرم راز .به یاره یک جحت حق گزاره ما نرسد
قلب من اندازه مشت منه ٬ مشتمو برای تو باز میکنم
چشم من اندازه پنجره هاست ٬ تو رو بی پرده تماشا میکنم…
_ اگر این زندگی باشه من از مردن حراسم نیست ! یه حسی دارم این روزا شاید مردم حواسم نیست …
به دنبال كسي هستم كه با درد آشنا باشد **دلش غمگين خودش ساده كمي از جنس ما باشد
به دنبال كسي هستم كه گر گويم غم خودرا **كه با سوزو غم ودردم به هر جا همنوا باشد
به دنبال كسي هستم كه عشقش واقعي باشد **نه دنياونه زرخواهد نه طالب بر هويٰ باشد.
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻤﺴﻮﺍﺭ ﻣﺮﮐﺐ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ ﺗﻮﯾﯽ
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﯾﮕﺎﻧﻪ ﺷﺎﻫﮑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺗﻮﯾﯽ
ﻫﺮ ﺁﻥ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ، ﺑﻪ ﻣﺪﺡ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﺭﺳﻢ
ﻭ ﺑﺎﺯ ﺷﺮﺡ ﻫﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺗﻮﯾﯽ
تاتونگاه میکنی کارمن آه گردن است ای به فدای چشم تواین چه نگاه کردنی است
يکباره بهانه اي به سر خواهم کرد
تن پوش غم از قلب به در خواهم کرد
بر شوق رسيدن تو دل خواهم داد
هم دوش هواي تو سفر خواهم کرد . .
ما که پای دیگران دل را به دریا می زنیم
پیش تو پایش بیفتد شاهرگ را میزنیم
به دلت بسپاررهايم نكند،ياكه ازروى غم ودردصدايم نكند،دل بريدن زتوهجران و بلاست به خداهم بسپاركه گرفتاربلايم نكند.
کاش میشد بی کسی را چاره کرد / دفتر دلواپسی را پاره کرد
یک سحر زلف تورا در خواب خوش / با نوازش های باران شانه کرد
در پس دیوار این شهر عجیب / در کنارت عاشقانه خانه کرد
کاش میشد دست در دست تو داد / دیده با اهل جهان بیگانه کرد.
نباشی پیشم
دیونه میشم
مث اسفند روی آتیشم روی آتیشم
نزار این عاشق
دلش بگیره
بی تو دلتنگی منو میگیره
آنان که عشق را می فهمند عذاب میکشند آنان که عشق را نمی فهمند عذاب می دهند
برایت شعـری می سـرایــــم….

شعــری سبـز همچـو بـــهار ….
زیبـــا و دل انگــیز….

شعـری نیـلی …..
هــمچو آسمــــان ….
صــاف و استــــوار….

شعــــری زلال….
بــــه زلالی دریــا….
روان و دائــمی….

شـعری از حــــریـر مـحـبــــت……

بــه نـرمـی گـلبــــرگ….

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

به دل آمد بگویم من تورادوست ،ولی لب وانشد ،افسوس ،افسوس
ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺳﯿﺮﺷﺪﯼ ﻣﮕﻪ ﻫﻤﻮﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻡ ﺍﺳﯿﺮﺷﺪﯼ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﻣﻮﻧﺲ ﻣﻨﯽ ﻃﺎﻗﺖ ﺩﻭﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻃﺎﻗﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭﺩﻭﺻﺒﻮﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﻮﺩﻝ ﺑﮑﻨﻢ، ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺩﻝ ﺍﺯ ﭼﺸﺎﺕ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ، ﺩﻝ ﺑﮑﻨﻢ ﺍﺯﺁﻫﻨﮓ ﺧﻮﺵ ﺻﺪﺍﺕ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﯿﺎﻟﺖ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻧﺮﻭ ﻣﻨﻮﺗﻨﻬﺎ ﻧﺬﺍﺭﮔﻤﻢ ﻧﮑﻦ ﺗﻮ ﺣﺴﺮﺕ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﺧﺐ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺩﻝ ﺗﻮﻫﻢ ﺑﺎﺭﻓﺘﻨﻢ ﻏﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﻭﺗﺎ ﺩﯾﺮﻩ ﭘﺲ ﭼﺮﺍﻣﯿﮕﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻡ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ ﭼﺮﺍﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺎ ﻧﺒﻮﺩﺕ ﺍﺷﮏ ﻣﻨﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﯼ
به لطف و حرمت خاطره هامون، نگو همیشه یاد من می مونی
که نه مثل اون روزای دورم، نه تو دیگه برای من همونی
بذار جز این سکوت سرد لبهات، برام چیزی به یادگار نمونه
بذار تا نقطه پایان این عشق، مثل اشکی بشینه روی گونه
باز باران وآن حسرت همیشگی
جای تو خالیست آغوش گرمت کجاست؟باران که می بارد من و آسمان به تفاهم میرسیم و من یک همراه پیدا میکنم …
همه میبینند آسمان چه خون میگرید چه دل پری دارد کاش بودی و مرا با آسمان مقایسه میکردی
خدا آسمانش را آرام میکند چه کسی مرا آرام کند؟خیالت؟آن که نمک روی زخمم میپاشد
باران میرود و من هنوز باران احساسم…
یه روزی میشه که مثل من اینجا
تو هم با غصه هات هم تخت میشی
من انقد مرد بودم که ببینم
تو داری با کسی خوشبخت میشی…
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻏﻤﺰﺩﻩ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻗﻔﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻔﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﻢ ﻧﻔﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ ﮐﺠﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﯽﮐ ﺁﻣﺪ
ﺍﺷﻌﺎﺭ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﯼ ﻣﻦ ﻣﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ
بخش آن دلي که به عالم الهه اي دارد
به آن بهانه همه عمر به لحظه بسپارد
کاش میشد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش میشد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه اینکه دل شکست…
من گریزانم از این شکل حیات و از این غربت تلخ که به اجبار به پایم بستند ، می گریزم از عشق و تو ای نازترین خاطره ها همه جا در پی تو می گردم .
قرار و خواب زخواب ز حافظ مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام خواب کجا
انکه دستور زبان عشق را/بیگزاره درنهادمانهاد
خوب می دنست تیغ تیزرا/درکف مستی نمی بایست داد…
مينويسم نامه و روزي ازاينجاميروم
باخيال او ولي تنهاي تنها ميروم
در جوابم شايد او حتي نگويد كيستي
شايد او حتي بگويد لايق من نيستي
مينويسم منكه عمري با خيالت زيستم
گاهي از من ياد كن ، حالا كه ديگر نيستم
هرکسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است
افسوس که دردها مثل عطر گلها نامرئی هستند…
نه میشود آنها را دید و نه میشود آنها را نقاشی کرد…
اگر دردها شکل و ابعاد بخصوص داشتند، من آنها را میکشیدم…
و همانند یک دسته گل تقدیم تو میکردم تا بدانی که مرا دردی هست…
هنوز اون روز فراموشم نمیشه
که با دست قشنگت روی شیشه
کشیدی عکس قلبی و نوشتی…
واسه امروز و فردا و همیشه.
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺑﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﮐﺎﺵ ﺟﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ، ﺧﺪﺍ
ﻗﺴﻤﺘﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻣﺮﺩﻥ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ
از روستای چشم تو گذر کردم به شهر عشق
شهری که این غریبه در آن کم نمیشود
من توراچون عشق درسرکرده ام،من توراچون شعرازبرکرده ام،من گل یادتوراهمچون خزان درخیال خویش پرپرکرده ام،بی وفایی کردی وعاقل شدی،من به عشق شومت عادت کرده ام،عشق ورزیدن به تو درد است درد،من ز درد خویش هجرت کرده ام.
نگرانت میشدم نمیدیدمت حتی چند ساعت…
به بودن تو دلم عاشقونه کرده بود عادت…
ولی فایده نداشت ، اون همه تلاش…
تو رسیده بودی به اخراش…
یاد اون شبها میفتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه نشستیم منو یار
میگن این دنیا دیگه مثل تو رویا نمیشه
دل این آدما زشت دیگه زیبا نمیشه
شب وهرشب توی رویای منی
توامید دل شیدایه منی
اسمتو روی شنای ساحل نوشتم
موج اومد اسمتو برد باخودش
دریا از اسم تو بوی گل گرفت
نسیم عطرتو آورد باخودش
ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻝ ﮐﻨﺪﻥ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﺸﮑﻞ ﺍﺳﺖ
ﻋﺸﻖ ﭘﺎﮐﺖ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ
ﮔﺮﭼﻪ ﻋﻘﻠﻢ ﻣﻨﻊ ﻋﺸﻘﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﻌﯽ ﻟﯿﮏ
ﺳﻌﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺳﻌﯽ ﺩﻝ ﺗﻼﺷﯽ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ
ﺁﻧﮑﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺯ ﺗﻮ ﺩﺍﻣﻦ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻭﯼ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺴﺘﺖ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺳﺖ
ميدونم دلت گرفته من برات سنگ صبورم،چي شده تنهانشستي مثل تو از همه دورم،واسه من زندگي سرده نكنه تو هم غريبي،كاش مي شد اشكاتو پاك كردبميرم تو هم بريدي؟نازنين خدا بزرگه غم واز خودت جداكن،ماكه تنها نمي مونيم افرين اخماتو واكن
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم
ان وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا باهم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
بیا اب شو مثل یک واژه در سطح خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
كنار اين شب دلگير و تكراري
دارم دنبال چشماي تو ميگردم
هميشه از نگات ترديد و ميخوندم
بري تركم كني باور نميكردم…
من و تو دو تا پرنده .. تو قفس زندونی بودیم
جای پر زدن نداشتیم .. ولی آسمونی بودیم

ابر و بارون‌و می‌دیدیم .. اما دنیامون قفس بود
چشم به دوردستا نداشتیم .. همینم واسه ما بس بود

اما یک روز اونایی که .. ما رو با هم دوست نداشتن
تو رو پر دادن و جاتم .. یه دونه آینه گذاشتن

من خوش‌باور ساده .. فکر می‎کردم رو‌به‌رومی
گاهی اشتباه می‌کردم .. من کدومم تو کدومی

با تو زندگی می‌کردم .. قفس تنگ و سیاه‌و
عشق تو از خاطرم برد .. عشق پر زدن تا ماه‌و

اما یک روز باد وحشی .. رویاهام‌و با خودش برد
قفس افتاد و شکست و .. آینه افتاد و ترک خورد

تازه فهمیدم دروغ بود .. دنیایی که ساخته بودم
دردم از اینه که عمری .. خودم‌و نشناخته بودم

تو تو آسمونا بودی .. با پرنده‌های آزاد
من تن‌خسته رو حتا .. یه دفعه یادت نیفتاد

حالا این قفس شکسته .. راه آسمون شده باز
اما تو قفس نشستم .. دیگه یادم رفته پرواز

ﻏﻨﭽﻪ ﻋﺸﻖ ﻭﺍ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺩﯾﺪﻡ ،

ﺷﺒﻨﻤﯽ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ

ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﻗﻠﺒﺖ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻣﺤﺒﺘﺖ

ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﻢ

غزلم در هوای خاطره هات
گر گرفت , اقتباس یعنی این
دوری ات زنگ میزندشب و روز
در وجودم , تماس یعنی این
با منی مثل نور در تصویر
بی توام , انعکاس یعنی این
بی تو درجا زدم که برگردی
کوچه را التماس یعنی این
قاپ قلب مرا تو دزدیدی
دلربا اختلاس یعنی این
بی تو فریاد گوشه ای جان داد
مرگ یک ناشناس یعنی این
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
چون باده لب تو می نابم آرزوست
ای پرده پرده چشم توام باغ های سبز
در زیر سایه ی مژه ات خوابم آرزوست
بازو به دور گردنم از مهرحلقه کن
بر آسمان بپاش شراب نگاه را
بگذار از دریچه چشم تو بنگرم لبخندماه را
یك جهان قاصدك ناز به راهت باشد
بوي گل، نذر قشنگي نگاهت باشد؛ وخداوند، شب و روز و تمام لحظات،
باهمه قدرت خود پشت وپناهت باشد
آرزویم اینست که دلت خوش باشد،نرودلحظه ای از صورت ماهت لبخند،نشودغصه کمی نزدیکت،لحظه هایت همه زیبا باشند.
میدونم هرجاکه باشی دل تواهل همین جاست،واسه من وتواینجا اول وآخردنیاست.
كابوس نبودي كه رهايت بكنم
ازخاطره ي عشق جدايت بكنم
آن قدرعزيزي كه دلم مي خواهد
هرچه رادارم به فدايت بكنم
تا دنیا دنیاست بمون کنارم / من هیچ کسو غیر تو دوست ندارم / تا دنیا دنیاست دل من فداته / اول دلی که عاشقه خنده هاته .
غمی در سینه دریا نهفته ست که میخواهد برافشاند به ساحل
چو میبیندکه ساحل ژرف خفته ست نگه میداردآن را باز در دل
به جان ساحل آشفته اما,غم دیگر در دوزخ گشودست
شفا میخواهد از آغوش دریا ولی او چون مرده بر جای افتادست
کنار هم دو سرگشته دو حیران,خبر ازدرد یکدیگر ندارند
یکی را آرزو آب و یکی خاک دریغا عشق راباور ندارند
يكی را دوست دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميكنم شايد
بخواند از نگاه من
كه او را دوست مي دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند
به برگ گل نوشتم من
تو را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را
به زلف كودكی آويخت تا او را بخنداند
به مهتاب گفتم ای مهتاب
سر راهت به كوی او
سلام من رسان و گو
تو را من دوست می دارم
ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزيد
يكی ابر سيه آمد كه روی ماه تابان را بپوشانيد
صبا را ديدم و گفتم صبا دستت به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست مي دارم
ولی افسوس و صد افسوس
ز ابر تيره برقی جست
كه قاصد را ميان ره بسوزانيد
كنون وامانده از هر جا
دگر با خود كنم نجوا
يكی را دوست مي دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند
”” يـــــاد تـــــو ””
حــــــس قشنـــــــگی ست 
كــــه در ”” دل ”” دارم

چــه تــو بــاشــی ؛ چــه نبــاشـی
نــــگهش مــــی دارم …!
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺍﻡ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ
ﺑﻪ ﺳﻮﺳﻮﯼ
ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻔﺮﯾﺐ
ﺩﻝ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﮐﺎﺵ
ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺎﻩ ﻗﺎﻩ ﺷﻬﺎﺑﻬﺎ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﻮﻣ
وه که جدانمیشودنقش توازخیال من..تاچه شودبه عاقبت درطلب توحال من..ازهمه دل بریده ام.نشسته ام به پای تو.غریب هرجهان بود..هرکه شداشنای تو…..
دل نگرونم
دیگه بی تو نمیتونم
عزیزجونی
بگو پیشت میمونم
خیلی تو مهربونی
بگو پیشم میمونی
کنار من باش نگو نمیتونی
آرزومه تو مال من شی
دستتو بگیرم
تو نباشی کنارم
بدون تو میمیرم
آرزومه بگی همیشه کنارتو بمونم
من دیوونه هر شب برای تو بخونم
هنوزم مثل قدیم دلم برات لک میزنه!
حسرت داشتن تو پیر شده عینک میزنه…
صورتم سرخ شده بود اما حالا کبود شده…
جدایی یه عمره داره توی اون چک میزنه!
ماهی تو،که بر بام شکوه آمده است
آیینه ز دستت به ستوه آمده است
خورشید اگر گرم تماشای تو نیست
دلگیر نشو،ز پشت کوه آمده است
ﻋﻘﻞ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺳﺮ ﻃﺮﺡ ﻣﻌﻤﺎ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﺎﺯﯼ ﻋﺸﻖ ﻣﮕﺮ ﺷﺎﯾﺪﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﺎ ﻧﺴﯿﻢ ﺳﺤﺮﯼ ﺩﺷﺖ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻻﻟﻪ ﺷﮑﻔﺖ
ﺳﺮ ﺳﺮﺑﺴﺘﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺭﺳﻮﺍ ﺩﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﺁﻣﺪﯼ ﻭ ﺁﯾﻨﻪ ﯼ ﻗﻠﺐ ﺷﮑﺴﺖ
ﺁﯾﻨﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ ﺍﮔﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ
ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﻗﺼﺪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﺍﺭﺩ
ﺗﻠﺨﯽ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻋﺸﻖ ﺁﮐﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﻪ ﺳﺮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺧﻮﺷﯽ ﮔﺮﺩﺵ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺍﺭﺩ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍﺯﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ
ﭼﻪ ﺳﺨﻦ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺍﺭﺩ
آرزويم اين است:ديدن اوج غرورت درصبح ورسيدن به همه رويايت .من دعاخواهم کرد؛روزهايت پرنور،شب تومهتابي،سينه ات صادق وصاف رنگ باران باشد
اگر مردیم بمیریم موسم گل گل و بلبل نشینن در عزامون آخی دوتا بودیم که داغ هم نبینیم گلی خرمن کنیم سایش نشینیم
گلی خرمن کنیم سایه نداره آخ که درد عاشقی چاره نداره…
دیشب چه شبی بود
شب غم و ماتم
گویی که رسیده
مرگ من ز عالم
آشفته شبی بود
قلب من چه زشت بود
گویی که ندیدم
جایی که بهشت بود
قلب من سیه بود
چشم من چه تاریک
ابروان من کج
شانه ی تو خالی
شانه ات نفس بود
ای امید هستی
تو نفس نبودی
تو عشق من هستی
در دلم نوشتم
تا آخر این خط
عاشق تو هستم
عاشق تو هستم
اسمان فرصت پروازبلندیست ولی قصه انست که چه اندازه کبوترباشی
من خیالاتی شدم یا اینکه اینجایی هنوز
واقعی هستی و یا هم جنس رویایی هنوز
می ترسم مبادا سایه هایت گم شود
گر چه در چشمان من هر روز پیدایی هنوز
قلبم شکسته است و هی سرد می شوم
بگذار بشکند عوضش مرد می شوم
دستان خسته ام به شقایق نمی رسد
فریاد من به گوش خلایق نمی رسد
این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست
یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر
هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر
بین خودم و آینه دیوار می کشم
هرشب که پشت پنجره سیگار می کشم
شاید هنوز فرصت عصیان و مرگ هست
در ذهن ابرهای درونم تگرگ هست
بانوی دشت های قشنگی که سوختی
عشق مرا به رهگذران می فروختی
چشمانتان پر از هیجان نیست نازنین
این دست ها همیشه جوان نیست نازنین
شاید کسی که بین غزل های من گم است
در فصل های زندگی ام فصل پنجم است
یا نه درست مثل خودم لاابالی است
از مردمان غمزدهء این حوالی است
حالا ببین علیه خودم غرق می شوم
در منتها الیه خودم غرق می شوم
دلشوره های سرخ دلم ناتمام ماند
احساس می کنم غزلم ناتمام ماند
گوشه تا گوشه صحرا تو بخواب و نهراس
شیرها خاطرشان هست که آهوی منی
ما که ویران شده ی یاد وخیالت هستیم
یادمان هم نکنی بازخرابت هستیم….
نمیدونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم
دارم میمیرم از اینکه
تو رفتی و نمیمیرم
نمیدونی تو این روزا چقدر یاد تو میفتم
ته دنیام نزدیک
نگاه کن کی بهت گفتم
کجا باید برم بی تو؟! تویی که قد دنیامی
که هرجایی رو میبینم
نبینم پیش چشمامی
برم هرجای این دنیا شبم با بغض دم سازه
آخه هرجا یه چیزی هست
منو یاد تو بندازه
نمیدونم تو این برزخ کی از این درد میمیرم
نمیدونم چرا یک شب
فراموشی نمیگیرم
منو اینجا بکش وقتی قراره تازه رویا شی اگه تا آخر دنیا
قرار تو دلم باشی
کجا باید برم بی تو؟! تویی که قد دنیامی
که هرجایی رو میبینم
نبینم پیش چشمامی…
*اگردنیای مادنیای سنگ است
بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است
اگردنیای مادنیای درد است
بدان عاشق شدن ازبحررنج است
اگرعاشق شدن پس یک گناه است
بدان • دله عاشق شکستن صدگناه است*
ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺍﺏ ﯾﻪ ﺁﻫﻮﯼ ﺭﻣﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﺯﺍﺋﺮﯼ ﺗﺸﻨﻪ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﻋﺸﻖ ﭼﺸﻤﻪ ﺁﺑﯽ ﺍﻣﺎ ﮐﺸﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﻣﯽﻣﯿﺮﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﻣﺴﻤﻮﻡ
ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﮑﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﺎ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻫﺮﻟﺤﻈﻪ
ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﻣﯽﻣﯿﺮﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﻣﺴﻤﻮﻡ
ﻣﺮﮒ ﻋﺎﺷﻖ ﻋﯿﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﺝ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﯾﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ
ﺍﺳﺖ
ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﮐﻨﻢ / ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ

ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺁﺏ ﮐﻨﻢ

ﯾﮏ ﻗﻄﻌﻪ ﯼ ﻋﮑﺲ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﻔﺮﺳﺖ / ﺗﺎ ﺩﺭ ﺩﻝ

♥ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ ﺧﻮﺩ ، ﻗﺎﺏ ﮐﻨﻢ . .

عشق یعنی این لحظه های خیلی خاص
که خدا هم فکر ماست همه دونیا اینجاس
یه شروع یه نگا لبمون بی صداست……….
دوست دارم خیلی زیاد ،قد تموم لحظات قد تموم عاشقات
تو بهترین بهانه ای برای زنده بودنم
قشنگ ترین ترانه ای برای از بر شدنم
تو بهترین تبسمی که روی لبهام می شینه
بزرگ ترین ستاره ای ،که ماه ازش نور می گیره
این توئی که با خنده هات قلبمو جادو می کنه
با بودنت تو رویاهام شبا مو رنگین می کنه
ﺍﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﺯ ﺩﻝ ﻣﻦ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﺎﺵ ، ﻛﺰ
ﺩﺳﺖ ﻏﻢ ﺑﻪ ﻛﻮﻩ ﻭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﮔﺮﯾﺨﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ ﺧﺒﺮ
ﻛﻪ ﺷﺐ ﻫﻤﻪ ﺷﺐ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ، ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﺷﻤﻊ ﺳﻮﺧﺘﻢ ﻭ ﺍﺷﻚ ﺭﯾﺨﺘﻢ؟
بر خاک رهی تا ننشینی همه ی عمر
واقف نشوی حال من خاک نشین را
بر زخم دلم تازه فشانی نمک عشق
وقتی که گشایی لب لعل نمکین را
هر بوالهوسی تا نکند دعوی مهرت
ای کاش بر آری ز کمر خنجر خود را
من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان..
که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان،
یک جهان راز در آمیخته داری به نگاه،
در دو چشم تو فرو خفته مگر راز جهان!
چو به سویم نگری لرزم و با خود گویم:
که جهانیست پر از راز به سویم نگران…
یک لحظه دلم خواست صدایت بکنم!! يادي ز وجودباصفایت بکنم!! آشوب دلم به من چنین فرمان داد درسجده بیفتم ودعایت بکنم
اگر ای عشق پایان تو دور است

دلم غرق تمنای عبور عبور است.

برای قد کشیدن در هوایت

دلم مثل صنوبرها صبور است.

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡

ﻧﻤﯿﭙﺮﺳﯽ ﺗﻮ ﺣﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭﻡ / ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻫﺮ
ﮐﺠﺎ ﺑﺎﺷﻢ ، ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺭﻡ
وقتی که خوابی عشق من،کنارتومیشینم
زیبایی ات رابافرشته هاگاه اشتباه میگیرم
ازشرم سرانگشت من پیشانیت ترمیشود
بوی تنت میپیچدودنیامعطرمیشود
حالاکه خوابی نازنین،تورانگاه میکنم
درعشق تومیمیرموباتوگناه میکنم
مبادا مثل برگی زرد باشیم / رفیق مردم بی درد باشیم
مزن برعاشقان از پشت خنجر / بیا ای دل همیشه مرد باشیم . . .
بيستون کنده شد و عشق به جايي نرسيد
ديگر از تيشه-ى فرهاد بدم ميآيد…
مهم نبوده سوختنم,دور از تو پر پر زدنم
مهم تو بودى عشق من,نه قصه شکستنم,
به افتخار عشق تو مىگم که بازنده منم
از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر
کو دلی تا بسپارم به دلارای دگر؟
ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻫﻢ ﻧﻔﺴﻢ ﺷﺪ ﺩﺳﺖ ﺁﺧﺮ ﻗﻔﺴﻢ ﺷﺪ . ﻣﻦ
ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭ ﻭ ﻛﺴﻢ ﺷﺪ . ﺍﻭﻥ ﻛﻪ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺧﻨﺪﻳﺪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﻣﻦ ﺩﺯﺩﻳﺪ ﺯﻳﺮ ﭼﺸﻤﻪ
ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻲ ﺧﻮﺍﺏ ﻳﻚ ﺗﻮﻃﺌﻪ ﻣﻴﺪﻳﺪ
ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﺧﺎﺋﻦ ﺩﺍﺭﺩ . . .
ﺑﺎﺭﺍﻥِ ﺩﺭﻭﻍ از ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣـے ﺑﺎﺭﺩ . . .
ﺍﺯ ﺩﻳﺪِ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﺴﺘﻨﺪ . . .
ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻴﺶِ ﺧﻮﺩ پِﻨﺪﺍﺭﺩ . . .

میمردم از الم ,اگر اندک توجهی
ظاهر نمیشد از نگه گاهگاه تو
يك شبى مجنون نمازش را شكست،
بی وضو دركوچه ى ليلي نشست،
عشق،آن شب مست مستش كرده بود،
فارغ از جام الستش كرده بود،
گفت يارب از چه خوارم كرده اى؟
بر صليب عشق دارم كرده اى؟
خسته ام زين عشق،دل خونم مكن،
من كه مجنونم،تو مجنونم مكن،
مرد اين بازيچه ديگر نيستم،
اين تو و ليلاى تو..،من نيستم!
گفت اى ديوانه،ليلايت منم،
در رگت پنهان و پيدايت منم،
سالها با جور ليلا ساختى،
من كنارت بودم و نشناختى….
ﮐﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﻦ ﮐﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﻦ
ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ ﻣﻦ ﮔﻢ ﺭﺍ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﺐ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻗﺼﻪ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺪ ﺑﺎﺷﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ

ﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﻢ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺟﻨﮕﻞ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺷﺒﻨﻢ
ﻧﻪ ﺁﻥ ﺗﻌﻤﯿﺪﯼ ﺭﻭﺩﻡ ﻧﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﯾﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﯾﻢ

ﻣﻨﻢ ﻫﻤﺴﻘﻒ ﺩﯾﺮﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﺧﺎﻧﮕﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺷﺎﻡ ﺳﻔﺮﻩ ﺑﺴﭙﺎﺭﺩ

ﮐﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﻦ ﮐﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﻦ
ﺻﺒﻮﺭﯼ ﮐﻦ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻦ ﻣﻦ ﮔﻢ ﺭﺍ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ

ﺍﮔﺮ ﺳﺨﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﮔﺮ ﺳﯿﻞ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻭﺍﺭ
ﺍﮔﺮ ﺗﻠﺨﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻣﻨﻢ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺴﯿﺎﺭ

ﻣﻨﻢ ﻫﻢ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻪ ﺑﻐﻀﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﺍﺩ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﺝ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﻫﺎ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩ

عمریست نشان تیر مردم شده ام
تبعید گناه سیب و گندم شده ام
از بس که به دریای تو من دل زده ام
در جذر و مد سواحلت گم شده ام
ﺑَﺴ ﮑﻪ ﺩﻝ ﺳﻮﺧﺘﮕـﮯ ز ﺁﺗﺶ ﻫِﺠﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﻡ . . .

ﮔَﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺯَﺥ ﺑﺮﻭَﻡ ﺷُﮑرِ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭم . . .

ﺍَﺷﮏ و ﺁﻫﻢ زِ ﻓﺮﺍﻗﺖ ﺑﻪ ﻫَﻢ ﺁﻣﻴﺨﺘﻪ ﺷﺪ . . .

ﺑُﻠﻌَﺠَﺐ ﺑﻴﻦ ﮐﻪ ﺩَﺭ ﺁﺏ ﺁﺗﺶِ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺩﺍﺭﻡ . . .

ﮔَﺮ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﻧَﻔﺴﻢ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻪ ﻋﺠَﺐ . . .

ز ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﺑَﺴـﮯ ﺳﻮﺯﺵِ پﻨﻬﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ . . .

ﺩﺍﻍ و ﺩﺭﺩﮮ ﮐﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺣﺮﺍﻣَﻢ ﺑﺎﺩﺍ . . .

ﮐﻪ ﺳﺮِ ﻣﺮﻫَﻢ و ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ے ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ . . .

امشب این خانه عجب حال وهوایی دارد
گپ زدن بادرودیوارصفایی داردهمه رفته اندازاین خانه به جزع غم بازاین یارقدیمی چه وفایی دارد؟؟
ابرو به ما گره مکن که ما دل شکسته ایم
خاکستریم که بر سر آتش نشسته ای
منو باده صبا ،دو سرگردانه بیحاصل.
من از افسونه مژگانت مست و او از بویه گیسویت
من پاس دارم تا به روز امشب به جای پاسبان/کان چشم خواب آلوده خواب از دیده ما میبرد/بسیار میگفتم که دل با کس نپیوندم ولی/دیدار خوبان اختیار از دست دانا میبرد
بين روياى شبانه جستوجويت مى كنم¤ نرگس عشق منى هرلحظه بويت مى كنم¤من تمام غصه هارادردلم جاداده ام¤ نازدنيارافداى تارمويت مى كنم!
گذر عمر به خواب و مه و مهتاب نکن, دل دیوانه ما را این چنین خواب نکن, تو که از شهره آفاق بداری یکنشان, این چنین بخت مرا وصله به یک خواب نکن
چون غروب خیلی قشنگه؛
تو خود خود غروبی؛
چ کنم قحطی واژه اس؛
هرچی هستی خیلی خوبی:-*
ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ …
ﺁﻧﮕﺎﻩ …
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺯﺩ …
ﻫﺠﺮﺕ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺗﺎ ﺑﻪ ﯽﮐ ؟ !
ﻫﻼﮎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﺩﺭ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺮﺕ
ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﻫﺠﺮﺕ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻧﺎ ﮐﺠﺎ ﺁﺑﺎﺩ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺩ
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺍﺯ ﺩﻟﺖ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ …
ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺸﺖ
ﺩﺭ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺩﺍﻍ
آسمان را قسمت کردند : تکه ای برای برکه . . . تکه ای برای رود . . .
تکه ای برای دریا . . . دلم را قسمت کردند : تکه ای برای تو . . . تکه ای برای
تو . . . تکه ای برای تو . . .
ﻫﺮﮐﻮﺯﻩﭘﺮﺍﺏکه شب ساغرمابود نوشیدن ان باتوشبے باورمابود افسوس که بعدازتودگرمست نگشتیم هر چند که صد ساقے ومے یاورمابود…
ایکه از کلک هنر،نقش دل انگیز خدایی.حیف باشد مه من کاینهمه از مهر جدایی.گفته بودی جگرم خون نکنی،باز کجایی.عهد نابستن ازآن به که ببندی ونپایی.
باز باران   بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ، می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش…..
كاش مي شد اشك را تهديد كرد
،مدت لبخند را تمديد كرد
،در ميان لحظه ها!لحظه ديدار را نزديك كرد
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺳﺮﺩ ﺳﺮﺩﻥ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺗﺎﺭﻥ
ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺳﯿﺎﻩ ﺍﺑﺮ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ
ﺷﺮﺷﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺒﺎﺭﻩ
ﺣﺎﻻ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ …
ﮔﻔﺘﯽ ﺑﺮﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﻮﻥ
ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﻤﻮﻥ
ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﻃﻠﺴﻢ ﻏﻢ ﺭﻭ ﺯﺩﻡ ﺷﮑﺴﺘﻢ
ﺁﺭﻩ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ
ﺭﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺭﻭﻭﻥ
ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ
ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﻭﺍﺳﺖ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ
ﺣﺎﻻ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ …
الفت شبهاي خوش را روزگار ازما گرفت
اي خوشا روزيكه با هم روزگاري داشتيم
ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﻏﺰﻟﻲ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮ ﻏﺰﻟﻲ ﻧﺎﺏ ﻭ ﺻﻤﻴﻤﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻭﺯﻥ ﺩﻝ ﺗﻮ ﺩﻟﻲ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺑﻬﺎﺭ ﻛﻪ ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺗﻮ ﺑﺎﺩ ﺳﺒﺰ ﺑﺎﺷﻲ ﻭ ﺩﻟﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻱ ﭘﺎﻳﻴﺰ ﻣﺒﺎﺩ
یک نامه ی عاشقانه ام بازم کن/ محتاج کمی نوازشم نازم کن/ هر چند که سکه ای سیاهم ای دوست/ در قلک سینه ات پس اندازم کن/
آشنایی یک اتفاق / جدایی قانون طبیعت
بیا که در دل این آسمان ظلمانی، چو ماه روی تو باشد ستاره لازم نیست
بیا برای گل کوچکت بخوان لالا، فقط همین شب آخر دوباره لازم نیست
نشان عهدو وفا نیست در تبسم گل .بنال بلبل بیدل که جایه فریاد است
نه مرادم،نه مریدم،نه پیامم،نه کلامم،نه سلامم،نه علیکم،نه سپیدم نه سیاهم
نه گرفتارواسیرم،نه حقیرم،نه فرستاده ی پیرم،نه جهنم،نه بهشتم،نه چنین بوده سرشتم،
این سخن را من از امروزنگفتم،ننوشتم،بلکه ازصبح ازل،باقلم نورنوشتم..حقیقت نه به رنگ است و نه بو..نه به های است و نه هو..نه به جام است و سبو..گر،به این نقطه رسیدی،به توسربسته و در پرده بگویم؛که تو خود نقطه ی عشقی…
همه دنیام:تو
آرزوهام:تو
تو نفسام:تو
خاطرهام:تو
روزو شبام:تو
وقتی تنهام:تو
همه حرفام:تو
اونکه میخام:تو
همه میگن که تو رفتی
همه میگن که تو نیستی
دروغه. . .
همه گفتن که تو رفتی
ولی گفتم که دروغه
همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم
همه حرفشون دروغه تا ابد اینجا میمونم
بی تو و اسمت عزیزم اینجا خیلی سوتو کوره
ولی خب عیبی نداره دل من خیلی صبوره،صبوره . . …
نمى گويم مرا پرخاش ها كشت؛
دروغ و فتنه ى كلاش ها كشت؛
تو را ديدم، پس از آن قصه اين شد؛
مرا “آيا، اگر، اى كاش” ها كشت؛
من از شوق تو لبریزم گل من / کجایی بی تو پاییزم گل من
ز پا افتاده ام بازآ که شاید / به دیدار تو برخیزم گل من . . .
منحنی قلب من مشتق گیسوی توست /خط مماس دلم تابع ابروی توست…
مثل یک اتفاق می افتی وسط دست هـــــــــــای تقدیرم”
چشمه ای سربه زیرم وناچار رو به دریای تو سرازیرم

بدنم را شبانه می سوزد زخم هــــــای درونی ام را ،هم
به کدامین دلیل کابوس است خواب هـــای بدون تعبیرم

ما هیچ وقت با هم نبودیم
اتاق مون از هم سوا بود
اما کسی اینو نفهمید
این راز بین ما دوتا بود
این خونه آرامش نداره با اینکه چیزی کم نداریم
من زخم میزدم قبول, اما تو هم مرحم نبودی
هربار رفتی خواب بودم
هربار برگشتم نبودی
گاهی دلم فریاد میخواد
گاهی دلم میخواد بدشم
گاهی دلم میخواد یکبار
از مرز این احساس ردشم
تو عاشق من باشی و من هم دیوانه وار دور تو هی چرخم…
کمی آهسته تر زیبا ،کمی آهسته تر رد شو.
کمی آهسته تر خسته ،کمی آهسته تر بد شو.
مرا جای خودم بگذار،خودت را جای گهواره
و آغوشی تسلی بخش ،کنارم باش همواره…✔
“ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﺪ،
ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻣﻴﮑﻨﺪ ﺁﻥ ﺩﺳﺖ ﺩﻳﮕﺮ”!
ﺑﺎﺯ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ : ” ﺗﻮ ﺻﯿﺎﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺁﻫﻮﯼ ﺩﺷﺘﻢ

ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺗﻮ ﺩﺭﺍﻓﺘﻢ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﮔﺸﺘﻢ

ﺣﺬﺭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﺍﻧﻢ، ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ !

کاش تموم اون کسایی،که به عشقشون دچاری
تو رو تنها جا بذارن با یه عکس یادگاری
کاش به سنگ بی وفایی،بشکنن دل سیاتو
زیر پا بذارن آسون،اون غرور نابجاتو
دیگه خون بباره چشمات،که دوباره با تو باشم
حاضرم بمیرم اما،از خیال تو جدا شم
عسلم بدون تو، آینده و شانس نمی خوام
تو که کنارم نباشی، مدرک لیسانس نمی خوام
خودت بیا بگو چی شد، که مات و مبهوت تو ام
همه درسامو افتادم، این ترم و مشروط تو ام.
باز هم من ماندم و رویا, تو باور میکنی
خسته ام, بی حوصله, تنها تو باور میکنی
باز هم من ماندم و یک آبروی ریخته
ریخته امروز یا فردا, تو باور میکنی؟
باز چشمانت که می گویند با من همدلند
از دلت می پرسم اینها را تو باور می کنی
فکر می کردم غزل بین تمام شعرها
با مرام و ساده است اما تو باور میکنی
ﮏﯾ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺁﻣﺪ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﺩﻝ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻣﺎ …..ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﺳﺖ
ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺯﻭﺍﻟﯽ ﺍﺳﺖ؟
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ
ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ ﭘﺲ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﻫﻤﻨﺸﯿﻨﻢ؟
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻏﺮﻭﺏ ﻭ ﻣﻦ ﻓﺮﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﻃﻠﻮﻋﺶ
ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﺯﻧﮕﻬﺎﯼ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﮑﻮﺗﺶ
ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺯ
ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺯ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻟﻢ
ﺻﻮﺕ ﻗﺸﻨﮕﺖ ﺩﺭ ﺩﻭ ﮔﻮﺷﻢ
ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺩﻝ ..… کی ﺧﺒﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ؟
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺳﺮ ﺁﯾﺪ
ﺁﺳﻤﺎﻧﻢ ﺍﻧﺘﻬﺎﯾﺶ ﻗﻠﺐ ﺗﻮﺳﺖ / ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻮﺳﺖ / ﺁﺳﻤﺎﻧﻢ ﻫﺪﯾﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ / ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﺎﺩ ﺗﻮﺳﺖ .
بیا که با تو بگویم غم ملالت دل . چرا که بی تو ندارم مجاله گفتو شنید.
بهایه وصله تو گر جان بود خریدارم .که جنسه خوب مبصر بهر چه دید خرید
من تو را بر برگ گلها می‌نوشتم/من تورا بر موج دریا می‌نوشتم/من تورا با این نفسها عاشقانه بر دل غمگین و تنهام می‌نوشتم/دونه دونه نامه هامو پاره کردی/تو منو از شهر خود آواره کردی /بعد من هرگز نگفتی او کجا رفت/از کسی هرگز نپرسیدی چرا رفت/رفتمو دیگر زمن نامی نبردی/دل به عشق دیگری بی من سپردی/بی تو من با عالمی بیگانه بودم/هرچه بودم عاشقی دیوانه بودم…
گر چه رفتی از برم،اما فراموشم مکن
باغمت ای آشنا! هرشب ههم آعوشم مکن
من ز سوز اشتیاق تو سراپا آتشم
باز باطوفان بی مهریت،خاموشم مکن
ﺩﻝ ﺗﻨﮕﻢ ﻭ ﺟﺰ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﮔﯿﺘﯽ ﻭ ﺍﻓﻼ‌ﻙ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻗﻤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺤﺮ ﮔﺎﻩ ﺭﺳﺎﻧﻢ
ﺑﯽ ﻟﺬﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺳﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
هرشب زغم عشق تومن خواب ندارم”فكردل من كن كه دگرتاب ندارم”بس گريه نمودم زفراق غم عشقت”چشمم به سخن آمدوگفت اشك ندارم.
باسلام واحترام من پذيرفتم غريبه بودنم را/پندهاى عقل دورانديش را/من پذيرفتم كه دوستي افسانه است/اين دل درد آشنا ديوانه است/ميروم از رفتنم تو شاد باش از عذاب ديدنم ازاد باش
ﺩَﺭﺩ ﺑَﺮ ﻣﻦ ﺭﻳﺰ و ﺩَﺭﻣﺎﻧَﻢ

ﻣَﮑُﻦ . . .

ﺯﺁﻧﮑﻪ ﺩَﺭﺩِ ﺗــــﻮ ﺯِ ﺩَﺭﻣﺎﻥ

ﺧﻮﺵ ﺗَﺮ ﺍﺳﺖ . . .

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست
بگذار بسوزد دل من مسعله ای نیست من سوخته ام در تب آنقدر که امروز
بین من و خورشید فاصله ای نیست…
بخدا!
عاشقانه را نباید نوشت…
عاشقانه باید گرم نفس باشد…
بکر بکر از سینه بیرون بیاید و
نجوا شود کنارِ گوشی که انقدر نزدیک است
میتوانی لاله اش را لمس کنی با لبانت…
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو
یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو
خواب دیدی که دلم دست به دامان تو شد
تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو
لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی
تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو
صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو
یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو
تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند
تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو
قفس را گرتو میسازی بیا زندانیش با من
وفا را گرتو میدانی بیا تنهایش با من…
زهمه دست کشیدم که تو باشی همه ام. با تو بودن زهمه دست کشیدن دارد
کاش میشد یواشکی زل بزنی توی چشام؛یهومن دادبزنم خاطرتو خیلی میخوام؛
بر خاک بخواب نازنین، تختی نیست/آواره شدن، حکایت سختی نیست/از پاکی اشک های خود فهمیدم/لبخند همیشه راز خوشبختی نیست!
هر زمان برق نگاهت زند آتش به دلی//ای گل ناز از این سوخته خرمن یاد آر
یک عالمه عشق سهم امسال من است
باران بهار هم به دنبال من است
با ثروت خویش بی نیازم همچون
«سهراب»که گفت:«آسمان مال من است»
ما دستامون باهم دنیا رو میسازه
بی سقفو بی دیوارو بی دروازه
ما باهم هستیم و باهم میمیریم
بپر،با من بپر وقت پروازه
بشنو از نى چون حکايت ميکند
سالهاست عشق تورا اوهم روايت ميکند
عشق تو ک در بهار فصل ماست
عشق تو آتشکده در قلب ماست
عشق عشاق گرانمايه بگويند وصف حال
عشق تو گر آتشش گيرد تومارا ميکنى حالى ب حال
آنـــــقــدر نبودنـــت را از خـــودم وام گـــرفتـــم…
کــــﮧ ورشکــســت شــد دلـــم…
حـــالا ” مـــن ” کـــﮧ همیـــشــﮧ بـــود تـــو شـــده …
و ” تــــو ” کــــﮧ هیج وقت نبــودـےمـــن …
زنده بادآنكس كه گاهي يادي ازماميكند/ازخجالت روي ما راغرق درياميكند/حال ماميپرسدوبا مهربونيهای خود/اين دل رنجورمارا عطرگلهاميکند
همدم گل گشته ام
همنشین خاکم نکن
قطره قطره میچکم از چشم خود پاکم نکن
اگر رفت از کنار من تمام لذت شادی. تو هستی، من که می مانم
اگر گم شد نشان من ندارد کس ز من یادی. تو هستی، من که می مانم
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه?
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین…آه…
مدام پیش نگاهی…مدام پیش نگاه…
ازکدام دیار به کوچه های خلوت بی کسی ام پانهاده ای که سرسبزی رابه حیاط خلوت دلم کشانده ای؟!
عرکه هستی به هرشکل…حتی اگر رؤیایی بمان،فقط بمان…
برای من بودنت وحضورت غنیمت است،من که بازمانده ی حقیقت تلخ بی مهری ام
با دلم مي ماني؟
خاطرم نيست تو از باراني
يا كه از نسل نسيم…
هر چه هستي گذرا نيست هوايت، بويت…
فقط آهسته بگو
با دلم مي ماني؟.
شب ها زغم دوری توخواب ندارم/رحمی به دلم کن که دگرتاب ندارم/بس زغم دوری توگریه نمودم/چشمم به زبان آمدوگفت اشک ندارم
با من بمان و کویر دلم گلستان کن
برشاخسار دلم سنبل و ریحان کن
با من بمان و شب تار بی ستاره ام
با شب چراغ نگاهت ستاره باران کن
عاقبت از عشق تو اهل کلیسا میشوم
میکشم دست از مسلمانی مسیحا میشوم
آنقدر بر کشتی عشقت نشینم همچو نوح
یا به ساحل میرسم یا غرق دریا میشوم
ﺍﻱ ﻋﺸﻖ ﻣﺪﺩ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﺳﻴﻢ
ﭼﻮﻥ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺍﻱ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺮﺳﻴﻢ
ﻳﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻳﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﻳﺎ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻤﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺑﺮﺳﻴﻢ
برای عاشقی از نسل آدم،دوچشمت خوشترین پیغام عالم،تمام آرزوهایم همین است،نبینم درنگاهت ذره ای غم…
لبخند زدی و آسمان آبی شد
شبهای قشنگ مهر مهتابی شد
پروانه پس از تولد زیبایت
تا آخر عمر غرق بی تابی شد

کجایی ساحل ارامش دریبی جوفانی؟

مرا حیران تر از حیران تر از حیران پذیرفتی

تو را گریان تر از گریان تر از گریان صدا کردم

دلم تنهاتر از تنهاتر از تنهاییت را دید

تو را یکتا لقب دادم ، تو را عرفان صدا کردم

کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی ؟

پریشان بودم ای دریا ، تو را طوفان صدا کردم

تو را در تابش بی خواهش خورشید فهمیدم

تو را در بارش آرامش باران صدا کردم

صدا کردم صدا کردم صدایم را غمت لرزاند

تو را نالان ، تو را لرزان ، تو را از جان صدا کردم

تو می دیدی مرا احساس می کردم چه می خواهی

سلام ای پاسخ آوازهای بی صدای دل

سلامت می کنم هر روز و هر شب ای خدای دل

سلامم را تو پاسخ گفته ای با تابش عشقت

دلم آرام شد در ساحل آرامش عشقت

اگر دنياي ما دنياي سنگ است
بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است
اگر دنياي ما دنياي درد است
بدان عاشق شدن از بهر رنج است
اگر عاشق شدن پس يک گناه است
دل عاشق شکستن صد گناه است
ღدر کتاب واژه ها زیباترین معنا توئی / من چگونه در کتاب عشق تو معنا شوم ؟از تو گفتن کار هر کس نیست ای بالاترین / من برای گفتنت باید که مولانا شوم . . .
وقتی اومد صدای خوب بارون، وقتی چکید از لابه لای ناودون
تو اومدی از انتهای جاده، این بهترین رویای من تو خوابه
شب که میشه به فکر تو میخوابم، یه روز بیا ببینمت تو خوابم
پسم نزن پیشم بمون میمیرم، فقط دلو من به دل تو دادم

یه حالیم همیشه دوره گردم/ خونه به دوش به دنبالت می گردم
غریبه ام بهم نبوده عاتی/ عاشقتم تو تک درخت قلبم
یه حالیم همیشه دوره گردم/ بیا بگیر دوباره دست سردم
دلم میخواد یه روزی اتفاقی/ کنج اتاق ببینمت بخندم

آسمونم ابری شده دوباره، گمون کنم میخواد بارون بباره
منتظرم که بوی خاک بپیچه، به این دلم یاد تو رو بیاره
یه تکیه گاهی واسه این دل من، یه وقت نری جدا نشی تو از من
رفیق نیمه راه دل نباشی، چه سوتو کوره اگه تو نباشی

ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ
ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺩﺭﮔﯿﺮﻡ
ﺣﺘﯽ ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﺗﺐ ﻧﮑﻨﯽ
ﻣﻦ ﯾﮑﻄﺮﻓﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ…
در ميان دست هايت عشق پيدا ميشود / زير باران نگاهت، نسترن وا ميشود
با عبور واژه ها از گوشه ي لب هاي تو / مهرباني خوب معنا ميشود
همون چشات که تورو انقدر عزیز میکنه / این فاصله داره منو بی تو مریض‌کنه
اینکه نگات نمیکنم یعنی گرفتار توام/ رفتن همه ولی نترس من که طرفدار توام
آسمان همچو صفحه دل من ، روشن از جلوه مهتاب است ، امشب از خواب خوش گریزانم ، که خیال تو خوشتر از خواب است.
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلی‌ شو به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم.
از معنی انتظار یک لحظه بایست دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟
یک لحظه بایست و یک جمله بگو تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست√
كاش قلب وسعت می گرفت/شمع با پروانه الفت می گرفت كاش توی جاده های زندگی/خنده هم ازگریه سبقت می گرفت
مگه چند بار يه جوان عاشق ميشه
مگه چند بار دل گرفتار میشه
پای عشق اولش میمونه دل
آخه اون حس دیگه تکرار نمیشه
دل من و گوش کن به حرف من
خیلی ساده به هر کس دل نبند
دروغ هر کی میگه دوست داره
دل من گلم به حرفام تو نخند
میتونه شکست عشق از زندگی سیرت کنه
جوونی تو بگیره با غصه در گیرت کنه
میترسم غصه عشق اولت پیرت کنه
تو رو آخر بشکنه یه روز زمین گیرت کنه
کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
چرا اینقدر نگاهت بیقراره…چرا اینخونه آرامش نداره…بگو کی زندگیتو تلخ کرده؟… چرا دستای تو اینقدر سرده… کدوم بیرحمی رویاتو سوزونده؟… که از لبخند تو چیزی نمونده… نمیذارم که چشمات خیس باشه… دارم میرم تا حالت روبرا شه… میون اینهمه نامهربونی… دارم میرم که تو عاشق بمونی… شکسته این دل غمگین و تنگم … دارم میرم با یه دنیا بجنگم… جدایی از تو سخته اما میرم… … حلالم کن اگر که گریه کردم……….دعا کن خوابتو هرشب ببینم….
باغبان در را نبند من فرد گلچین نیستم
من اسیر یک گلم دنبال هر گل نیستم
عشق يعني گم شدن پيدا شدن ، عشق يعني غرق در رويا شدن
عشق يعني حسرت ديدار تو ، عشق يعني من شوم بيمار تو .
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش / ورنه ره خود گیر و یکی راه گذر باش / هشدار که یخ تاب تب عشق ندارد / گر بسته ی قالب شده ای فکر دگر باش .
هـــــــرلحظــــه بــــــهانه تورامیـــــگیرم؛
هرثانیه بـــــانبودنت درگیـــــرم؛
حتــــے تو اگه
به خاطرم تــــــــب نکنـــــے؛
من یک طرفه براے تــــــو مــــــیمیــــــرم
اشکامو به من ببخش چاره کن بی تابیمو / نادیده نگیر منو احساسات قلبیموتو وجوده تو دیدیم رنگ آرامشمو / خواهش میکنم بمون بپذیر خواهشمو✔
همیشه‏ ‏مست‏ ‏و‏ ‏شیدای‏ ‏تو‏ ‏بودم
به‏ ‏فکر‏ ‏ارزوهای‏ ‏تو‏ ‏بودم
تموم‏ ‏ارزوی‏ ‏منی‏ ‏. ‏ ‏کاش‏ ‏
یکی‏ ‏از‏ ‏ارزوهای‏ ‏تو‏ ‏بودم‏ ‏
آه بگذار گم شوم در تو,کس نیابد دگر نشانی از من..
دانی از زندگی چه خواهم..
من تو باشم..تو پای تا سر من.
بار آخر، من ورق را بادلم بر میزنم !
بار دیگر حکم کن ، اما، نه بی دل !
با دلت ،، دل حکم کن !حکم دل:
هر که دل دارد بیندازد وسط!
تا که ما دلهایمان را رو کنیم!
دل که روی دل بیفتد ، عشق حاکم میشود!
پس با حکم عشق بازی میکنیم…
این دل من رو بکن حالا دلت را…دل نداری؟
بر بزن اندیشه ات را… حکم لازم…
دل سپردن ،دل گرفتن هردو لازم !!!!
بیا تا گل برافشانیم ومی در ساغر اندازیم. فلک را سخت بشکافیم وطرحی نو دراندازیم
صفاي اشك آهم داده اين عشق
دل دور از گنا هم داده اين عشق
دو چشمونت يه شب آتش به جون زد
خيال كردم پناهم داده اين عشق
ازتمام دنیا فقط چشمهایت راخواستم،آیا آسمان سهم زیادی ازدنیاست؟
وقتی رفتی همه چی رفت
همه ی دلبستگی رفت
شب و روز من یکی شد
حتی حس زندگی رفت
دیگه بی تو مرده بودم
حرف مردم شده بودم
توی آغوش نبودت
تو خودم گم شده بودم
وقتی رفتی تازه فهمیدم کی بودی
برای من تپش زندگی بودی
وقتی رفتی دیگه اون پنجره خوابید
وقتی رفتی آره رفتی وقتی رفتی
از تو مونده یادگاری
واسه ی من بی قراری
خنده رو لبام اما
از دلم خبر نداری
نه تو بودی نه ترانه
نه یه حرف عاشقانه
من مگه از تو چی خواستم
فقط و فقط بهانه
وقتی رفتی همه چی رفت
همه ی دلبستگی رفت
شب و روز من یکی شد
حتی حس زندگی رفت
دیگه بی تو مرده بودم
حرف مردم شده بودم
توی آغوش نبودت
تو خودم گم شده بودم
وقتی رفتی تازه فهمیدم کی بودی
برای من تپش زندگی بودی
وقتی رفتی دیگه اون پنجره خوابید
وقتی رفتی آره رفتی وقتی رفتی
كنم هرشب دعايي كز دلم بيرون رود مهرت ،
ولي آهسته ميگويم خدايا بي اثر باشد
چادر سیاه روی سرت مثل اینکه آه…
مهتاب میشوی وسط یک شب سیاه
ﺑﺎﺯ ﺁﻣﺪﻡ، ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺳﻔﺮ، ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﮔﺮ، ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻮ

ﮔﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎﺯ، ﮔﻠﺨﻮﻧﻪ ﺩﻝ، ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺗﻮ ﻭ ﮔﻞ ﺩﻭﻧﻪ ﺗﻮ

ﺳﺮ ﻣﯽ ﻧﻬﺪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺷﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﺧﻤﻮﺵ ﺑﺮ ﺷﻮﻧﻪ ﺗﻮ

ﭘﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﺷﻮﻕ ﭼﻤﺸﻤﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﻭ ﭘﯿﻤﻮﻧﻪ ﺗﻮ

 

ﺑﺎﺯ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺑﺮﺑﺎﻡ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﻧﻪ

ﻏﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺗﺎ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺯ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﻪ

ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻭ ﺩﻭﺭﯼ ﺗﻮ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺟﻮﻧﻢ ﻣﯿﺰﻧﻪ

ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﭘﺮ ﭘﺮ ﻣﯿﺰﻧﻪ

 

ﺳﺮﺩ ﻭ ﻏﻤﯿﻦ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﺩﻝ

ﺑﺎﺯ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺑﺮﺑﺎﻡ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﯿﺰﻧﻪ

 

ﺑﺎﺯ ﺁﻣﺪﻡ، ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺳﻔﺮ، ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﮔﺮ، ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻮ

ﮔﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎﺯ، ﮔﻠﺨﻮﻧﻪ ﺩﻝ، ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺗﻮ ﻭ ﮔﻞ ﺩﻭﻧﻪ ﺗﻮ

ﺳﺮ ﻣﯽ ﻧﻬﺪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺷﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﺧﻤﻮﺵ ﺑﺮ ﺷﻮﻧﻪ ﺗﻮ

ﭘﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﺷﻮﻕ ﭼﻤﺸﻤﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﻭ ﭘﯿﻤﻮﻧﻪ ﺗﻮ

 

ﺑﺎﺯ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺑﺮﺑﺎﻡ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﻧﻪ

ﻏﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺗﺎ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺯ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﻪ

ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻭ ﺩﻭﺭﯼ ﺗﻮ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺟﻮﻧﻢ ﻣﯿﺰﻧﻪ

ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﭘﺮ ﭘﺮ ﻣﯿﺰﻧﻪ

معین

بی تاب,، نشسته تا تماشای شما
یک شاخه گل گذاشته جای شما
این مساله را چگونه حل باید کرد
مردی به توان عشق منهای شما
نخواه باورت کنم نیستی نمیشه باورش سخته
همیشه اولش خوبه
همیشه اخرش سخته
از باده نیست سرخوشم,سرخوش و مست
بيزارم و دلشکسته ،ازهر چه که هست
من هست به نيست دادم ، افسوس که نيست
در حسرت هست پشت من پاک شکست …!!!

کارو

از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد
وقتی که لحظه به لحظه تو رو دارم غم رفتنه تو رو باور ندارم
می دونم من جای گلبرگ قشنگت می میرم اگه نباشی تو کنارم
رز آبی عطر تو مثل شمیم همه غنچه های ناز رو زمینه
تو بمون همیشه توی خونه قلبم که تو رو به جز چشام هیشکی نبینه
راست گفتی عشق خوبان آتش است / سخت می سوزاند اما دلکش است
من کجا پرهیز از این آتش کجا / شاد مانم گرچه در این آتشم
روز و شب می سوزم اما دلخوشم / از خدا خواهم که افزونش کند
دل اگر دم زد ….
پر از خونش کند.
من و اين داغ در تکرار مانده / من و اين عشق بيدار مانده

مپرس از من چرا دلتنگ هستم / دلم بين در و ديوار مانده

من شاعرم! حال مرا عالم نمی‌فهمد

جز تو کسی چیزی از اشعارم نمی‌فهمد

کشف جدید روزگار ما تو هستی که

برق نگاهت را ادیسون هم نمی‌فهمد

سیلاب عشق تو بیاید، حکم ویرانی‌ست‌

سیل است دیگر… بارش نم‌نم نمی‌فهمد

من کشته‌ی عشق تو خواهم‌شد، ولی افسوس

هویّت سهراب را رستم نمی‌فهمد

کلّ شکایت‌های من تنها همین جمله‌ست:

معشوقه‌ای که دوستش دارم… نمی فهمد

میدونم دوسم نداری مثل روزای گذشته
من خودم خوندم توچشمات یه کسی اونونوشته
میدونم فرقی نداره واست عاشق بودن من
میدونم واست یکی شدبودن ونبودن من
اماروح من یه دریاست پرازموج وتلاتم
ساحلش تویی و موجاش خنجرای حرف مردم
من همینم که تو می بینی
نه دروغم نه تظاهر بلدم
دیگه چیزی ندارم فقط بدون
همه دنیامو برات بهم زدم
تو نمی تونی فراموشم کنی
وقتی تو خاطره هات اسم منه
من نمی تونم فراموشت کنم
وقتی قلبم واسه ی تو می زنه
 
ما که عشقمون پر از سادگیه
من به این سادگیا دلم خوشه
واسه چی اخماتو تو هم می کنی
به چه قیمتی می خوای تموم بشه؟
 
تو همونی که من عاشقش شدم
واسه چی می خوای عوض شی بیخودی؟
تو دلیلی واسه رفتن نداری
من خودم می دونم عاشقم شدی
از چی ترسیدی که پا پس می کشی
تو نگاهمو نمی خونی مگه؟
من تموم دلخوشیم عشق توئه
آرزوهامو نمی دونی مگه؟
 
ﺯﻧـבﮔﮯ ﺯﯾﺒﺎﺳـﺘـــ /….
ﺑــﮧ ﺯﯾﺒﺎﯾﮯ ﭼﺸﻤﻬﺎﮮ ﭘـُـﻔـ ڪﺮבﻩ ﺍﺯ
ﻫِﻖ ﻫِﻖ ﻫــﺂﮮ ﺷَﺒــﺂﻧـﮧ (!)
ﺑــﮧ ﺯﯾﺒﺎﯾﮯ ﺑﻐــﺾ ﻧَﻔَﺲ ﮔﯿـﺮ ﺭﻭﺯﺍﻧــﮧ …
ﺑــﮧ ﺯﯾﺒﺎﯾﮯ ﻗﻠﺒــِ ﺗڪـﮧ ﺗڪـﮧ ﺷُﺪﻩ ﺍَﺯ
ﺷڪﺴﺘﻨﻬﺎﮮ ﺑﯿﺸﻤـﺂﺭ …
ﺑــﮧ ﺯﯾﺒﺎﯾﮯ ﻧﻔﺴﮯ ڪــﮧ ﺍﺯ ﺗَﻨﮕﮯ ﺑﺎﻟـﺎ ﻧﻤﯿﺎﯾــَב !!
ﺑــﮧ ﺯﯾﺒﺎﯾﮯ ﺗﻤﺎﻡ ﺷُـבטּ ﺗـבﺭﯾﺠﮯ ﻣـטּ …
ﺁﺭﮮ
ﺯﻧـבﮔﮯ ﺯﯾﺒﺎﺳﺘــ ـــ ….
هــــــــی روزگـــــار. . .
فشردمش….به سینه ام
و ذوب می شدم ….در او
تمام لرزش تنم….
زلرزش نگاه او
دوباره فکر می کنم
فرشته ی جنوبی ام
بهشتِ آسمان شده ….دوباره زندگانیم
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﻣﺪ ﻗﺮﺍﺭﻡ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ / ﺑﺮﮒ ﻭ ﺑﺎﺭ ﻭ ﺷﺎﺧﺴﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ

ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺼﻞ ﻣﻦ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﻮﺩ ، ﺣﯿﻒ / ﺑﺎﺩ ﭘﺎﺋﯿﺰﯼ ﺑﻬﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ

ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﻋﺸﻖ / ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ، ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ

ﻋﺸﻖ ﯾﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺩ / ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ

ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﺒﻮﺗﺮﺍﻧﻪ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎﻣﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎﺩ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽﺍﺕ ﻣﺮﺍ
ﺍﺯ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﻏﯿﺮ ﺗﻮ ﺑﯿﺰﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺁﻥ ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﭘﯿﺸﮕﺎﻩ ﻟﻄﻒ ﺗﻮ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﺎ ﻃﻤﻊ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺗﻮ ﮔﻨﻪﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﻮﻥ ﺳﺮﻭ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﻡ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ
ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺁﻥ ﮔﻠﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺩﻟﻲ ﺑﻲ ﺗﺎﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﻣﺜﻞ ﺷﻌﺮﻱ ﻧﺎﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺟﻮﻳﺒﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻏﺮﻝ

ﺑﺎ ﺳﺮﻭﺩ ﺁﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ

من در این بی تابی
من در این مهلکه دردآشوب
پی آغوش توأم
ای در آغوش تو آرامش دریای خیال من
در آغوش تو جان میگیرم
من به آرامش دستان تو ایمان دارم
بگذارتابه طعنه بگويندمردمان
درگوش هم حکايت عشق مدام ما
هرگزنميردآنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است درجريده عالم دوام ما
من این روزاتو دوس دارم,همین روزا که میخندی
نگاهت میکنم وقتی چشاتو ناز میبندی
تو آغوش تو میخوابم,همه حسم شده عادت
یه دنیا هم نمیتونن بگن برگرد از این حالت
دست تقدیر چو تصویر نکوی تو کشید ، پای تقدیر مرا بر سر کوی تو کشید آفریننده که میخواست کند خلقت گل ،روی گل را به خیال گل روی تو کشید.
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس گره زد به گره حوصله ها را
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مساله ها را…
من مست وتودیوانه
ماراکه بردخانه
صدبارتوراگفتم
کم ریزبه پیمانه
ترو من ياس و سنبل هم نگفتم/و حسنت را به بلبل هم نگفتم/تو زيباتر ز گلها بودي و من/به تو نازك تر از گل هم نگفتم.
آنکه از دامن او دست مرا کوته کرد/دارم امید که دستش به گریبان نرسد
آدم خوب قصه های من:
اگر تمام ستاره های آسمان را
به شب من بیاوری
این تاریکی، روشن نخواهد شد!!
برای من تنها چشم تو کافی ست!!
دریغش نکن…
دلم کافرشد و گفتم خدا تو
بهشت زندگانی را صفا تو
غم پنهان خود را با که گویم
تو با من بی من و من با تو بی تو
“فریدون مشیری”
به شب کوچه ی دل دیگه مهتاب نمی آد
توی جعل چشام عروس خواب نمیاد
کوچه ی شهردلم بیتوکوچه ی غمه
همه روزاش ابریه روز افتابیش کمه
غم تنهایی داره کوچه ی دل بدون تو
همه شعردفترمن مال توبرای تو
ﺷﺐ ﺳﺮﺷﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ.
ﺭﻭﺩ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺻﻨﻮﺑﺮﻫﺎ، ﺗﺎ ﻓﺮﺍﺗﺮﻫﺎ ﺭﻓﺖ.
ﺩﺭﻩ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺍﻧﺪﻭﺩ، ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻮﻩ، ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﺑﻮﺩ.
ﺩﺭ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﻫﺎ، ﻣﺎ
ﺩﻭﺭﻫﺎ ﮔﻢ، ﺳﻄﺢ ﻫﺎ ﺷﺴﺘﻪ، ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺷﺐ ﻧﺎﺯﮎ ﺗﺮ.
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻳﺖ، ﺳﺎﻗﻪ ﺳﺒﺰ ﭘﻴﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﻭ ﺳﻔﺎﻟﻴﻨﻪ ﺍﻧﺲ، ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﻳﺖ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺗﺮﮎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ
يادت اي دوست بخير…
نازنينم خوبي؟!
دل من مي خواهد كه بداني بي تو…
دلم اندازه ی دنيا تنگ است…
جای من يک دل سير،
چشم در آينه انداز و بگو :
بهترينم
ای دوست
“يادگار ديروز”
دل من سير برايت تنگ است….
اسير فصل خزان گردد عمر آنكه دمي اسير اشك كند چشم مهربان تو را.
یک نفر امد قرارم را گرفت / برگ و بار و شاخسارم را گرفت
چهار فصل من بهار بود ، حیف / باد پائیزی بهارم را گرفت
اعتباری داشتم در پیش عشق / با نگاهی ، اعتبارم را گرفت
عشق یا چیزی شبیه عشق بود / آمد و دار و ندارم را گرفت . . .
ﺁﺳﻤﻮﻥ ﻏﺮﻕ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﻣﻦ
ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺩﺷﺖ ﺟﻨﻮﻥ ﺩﻝ ﻣﻦ
ﺗﮏ ﻭﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ
ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺑﯽ ﻫﻤﺰﺑﻮﻥ ﺩﻝ ﻣﻦ
ﺁﺳﻤﻮﻥ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻭﻓﺎ
درمکتب مارسم فراموشے نیست..درمسلک ما عشق هم اغوشے نیست..مهرتو اگر به هستے ما افتاد..هرگز به سرش خیال خاموشے نیست..
آن دوچشمی که تو داری بخدا زنجیراست.هرکه پابندتوشد تابه قیامت گیراست.
گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست
مهتاب به جلوه چون بنا گوش تو نیست
پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست
آتشکده را گرمی آغوش تو نیست
نه اینکه عاشقی حال خوشی نيست
نه اینکه زندگی بی عشق میشه
ولی کاش بین این حس های مبهم
بفهمم آخرش چی عشق میشه
ای یوسف خوش نام ما خوش می روی بر بام ما**ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما**جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما**آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما**پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان می دهم چه جای دل**وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما!!!
عشق یعنی که تکان خورده و سر پا شویم
زورکی هم که شده در دل هم جا شویم
آنقدر صبر کن که شاید علفی سبز شود
پای هم پیر شویم و متوفی بشویم
من از اين فاصله ها دلگيرم ، گرچه با هر قدمش مي ميرم
تو كه احساس مرا ميفهمي ، پس ببين عاشق بي تقصيرم ،
سهم من از تو فقط دلتنگيست ، من براي تو شدن هم ديرم
بعد تو هيچ كسي مثل تو نيست ، تو بمان جاي تو من مي ميرم
بغضم داره میترکه اما صدام در نمیاد
حتی نگاه حتی نفس، کاری ازم بر نمیاد
تو این روزایی که دلم منت مرگ و میکشه
یه لحظه یادش میتونه تموم دلخوشیم بشه
يک پلک زدن فاصله از تو تا من / بايد بزنيم پلک يا تو يا من
هرچند که گفتند گناه است اين کار / اما تو يکي بزن گناهش با من
مــــــــــــــهر یه چــــیزیه مهربونــــــــی ی چـــیز دیگــــــه
عــــــــشق یـــه چیـــزیه عـــــاشق شـــدن یه چیز دیگـه
قلب و دل یه چیزیه اما توی قلب تو جا شدن یه چیز دیگه
این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها/
این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر/
دست خسته ی مرا، مثل کودکی بگیر/
با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر!
من باوفا بودم
بامن جفا کردی
تنها خدا داند
با دل چه ها کردی
شرمنده ام از دل
ازعشق بی حاصل
اونم وفتی بغلش میکنی میمیره از تب…؟؟
اونم مثله من خوابتو میبینه هر شب…؟؟
اونم بهت فکر میکنه ک بگیره سر درد…؟؟
وقتی میری با التماس بگه میمره برگرد…؟؟؟:-)
ﮔﻔﺘﯽ ﭼﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺯﻧﻢ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﭘﺮ

 ﭼﻮﻥ ﻣﺎﻩ ﺷﺒﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺳﺮ

ﺍﻧﺪﻭﻩ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺷﺪﯼ ﺗﻨﮓ ﻏﺮﻭﺏ

 ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺷﺪﯼ ﻭﻗﺖ ﺳﺤﺮ . . .

یک بغل از ارزوهای محالی…

تا ابد چشم انتظاری…

فکر پایان و جدایی…

ترسم از این است که شاید

در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفــــــــــایی…

ميخوام از تو براى خود شعرى بسازم…
ولى از آتش عشقم براى خود بت نسازم…
بگويم از شکوهش از جلالش…
ولى در بزم خود از عشق تو سازى بسازم…
یه شب، فانوس راه من باش
از این جا تا ابد غمخوار من باش
چو می سوزد دل من
بیا تنها تو تنها یار من باش
مرا بخوان
مرا بخوان
چو خوانده ای
زخود مران..
هرآنکه یار خواهد یار بسیار / ولیکن فرق دارد یار با یار / دل من سایه ی لطف تو میخواست / وگرنه سایه ی دیوار بسیار .
پرواز كن به كشور آيينه هاي پاك
شايدمرا زبركه ي غم ها رهاكني
شايد مراباعشق آشتي دهي
شايد دوباره دلم رابانغمه هاي وفا آشناكني

اي شعربي مثال نگاه وطلوع وعشق
رفتي و بي تو واژه ي احساس ديگرتيره شدوشكست
رفتي وچشم ها ي من به تمام دنيا تاريك شد
تو رفتي ومن ماندمو غروب سرخ وتيره وغريب دل

تـــو كـه مـے دونـسـتــی من تــکيـه گـاه مـحكمـتـم
بــگـو بـا مـن ديـگه چــرا دِ آخــه نـوکرتــــم
من كــه هـر دقيقــم وابــستــه بـه دقـيقه ی تــو بــود
مـن كـه حــتـی لـباس تــنـم بــه سـليـقـه ی تــو بــود..
يه جايي توي قلبت هست كه روزي خونه من بود،،،،
به اين زودي نگو ديره،،،
به اين زودي نگووووبدرود،،،،،،،
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
آنچنان مهر توام در دل وجان جای گرفت
که گرم سر برود مهر تو از جان نرود
اگر گاهی ندانسته به احساس توخندیدم،ویا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم،اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی،اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی،اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من،اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من…حلالم کن…
چه غريب ماندي اي دل! نه غمي نه غمگساري
نه به انتظار ياري. نه ز يار انتظاري
غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد
كه دگر به اين گراني نتوان كشيد باري
دل من! چه حيف بودي كه چنين ز كار ماندي
چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاري
نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر بر ارم
منم ان درخت پيري كه نداشت برگ وباري
به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفاي ياران كه رها كنند ياري.
هنوز بی قرارم به یاد نگاهت.،
نشستم زیر بارون بازم چشم به راهت.،
ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺁﺏ ﺭﻭﻱ، ﺧﺴﻲ ﺑﺎﺷﻲ، ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﻫﻮﺍ ﭘﺮﻱ، ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺎﺷﻲ، ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﺭ ﺗﺎ ﻛﺴﻲ ﺑﺎﺷﻲ.((ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻋﺒﺪﺍ… ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ))
از ﺟﺮم ﻋﺸﻖ ﮔﺮ ﭘﯿﺶ ﮐﺴﻲ راﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ
. . . ﯾﺎرب ﺗﻮ آﮔﺎﻫﻲ ﮐﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ
هرآنکه عاشق است ازجان نترسد/یقین ازبند و اززندان نترسد/دل عاشق بود گرگ گرسنه/که گرگ ازهی هی چوپان نترسد/
می روی آن دل تسکین مرابرگردان،شب بارانیه غمگین مرابرگردان،هرچه بردیدز جان ودل حرفی نیست،لااقل آن من پیشین مرابرگردان
گفتم که اینک بر دلم
در این صدف بنشسته ای
گفتم که راه وصل خویش
ازچه به رویم بسته ای
گفتی چرا بر قلب خود
عشق مرا پرورده ای
گفتی مرا سردرگم
عشق حقیرت کرده ای
رفتم که از این نوبهار
چونان دل من نگذری
سردر گم این دل مباش
حتی اگر هم بگذری
قسم به عشق تو که به قيمت جون منه
قلبي که بي تو بزنه لايق آتيش زدنه.
میترسم از تنها شدن،از این نگاه رفتنی / ترسمو بیشتر میکنی وقتی نمیگی با منیمیترسم از احساس تو این حس خوب و موندنی /میترسم از روزی که تو حاشا کنی که با منی✔
وانمودکردم به همه
که خیلی سخت نبود غمت,رفتن ودل بریدنت
وانمودکردم به همه که دیگه اشتیاقی نیست واسه دوباره دیدنت
یه جورنشون دادم که نه یه اتفاق عادی بود
همون دو تا درددلم واسه خودش زیادی بود
یه جوری گفتم که همه بهم میگن بی عاطفه
میگن که حرف دیروزت باامروزت مخالفه
اماشبایواشکی وقتی که هیشکی نیس پیشم
گوشیموروشن می کنم به عکس توخیره می شم
دیگه منم باغربته اشکای بی امونه من
به کی بگم دیوونتم,به کی بگم تنگه دلم
مدتیه عوض شدم,انگاریه آدمه دیگم
هرکی می پرسه یادشی,دارم بهش دروغ میگم
دلم نمیخواد هیچکسی چیزی بدونه ازغمم
همین غروره لعنتی توروجداکرده از دلم
هیشکی خبرنداره از دقیقه های غربتم
اینجوری وانمودشده که بی توخیلی راحتم
اماشبایواشکی وقتی که هیشکی نیست پیشم,گوشیموروشن می کنم به عکس توخیره میشم….
بى وفايی رامن وتو ساختيم،گردن اين روزگارانداختيم،تابه خودبازآمديم تنها شديم،روزگاربرد و من وتوباختيم….
ای در دل من اصل تمنا همه تو
وی در سرمن مایه ی سودا همه تو
هر چند به روزگار در می‌نگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
گفتمش بی تو چه باید کرد ؟
عکس رخساره ماهش را داد …
گفتمش مونس شبهایم کو ؟
تاری از زلف سیاهش را داد …
وقت رفتن همه را میبوسید
به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من
انتظار سر راهش را داد …
گریه هر شب من شده عادت تنهایی عشق تو تو دل من شده باعث رسوایی…
ﺑﺸﻮ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺍﯼ ﻣﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﻫﺴﺘﻢ
ﺑﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻏﻢ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﺴﺘﻢ
ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭﯼ
ﻣﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﻫﺴﺘﻢ
ﺑﺸﻮ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺍﯼ ﻣﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﻫﺴﺘﻢ
ﺑﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻏﻢ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﺴﺘﻢ
ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭﯼ
ﻣﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﻫﺴﺘﻢ
امشب به قـصه دل مـن گـوش می کـنی

 فـردا مرا چو قـصه فـرامـوش می کـنی

دستـم نمی رسد که در آغـوش گـیرمت

ای مـاه با کـه دست در آغـوش می کـنی

در ساغـر تو چیـست که با جرعـه نـخست

هشیـار و مست را همه مدهـوش می کـنی؟

در عشق توام نصیحت و پند چه سود/زهراب چشیده ام مرا قند چه سود/گویند مرا که پاش دربند کنید/دیوانه دل است پام دربند چه سود
بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات چه خوش رنگ میشه باز
بارون هواتو داره رنگ چشاتو داره
تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست
حاجت به بیان نیست که از روی تو پیداست
من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم
افسوس؛که یک لحظه تماشای تو رؤیاست
هرجا میرم به فکرتم…

فکرت برا دلم بسه…

میخوام همش صدات کنم…

اسمت برام مقدسه…

با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال/زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی
وحشت از عشق که نه،
ترسم از فاصله هاست!
وحشت از غصه که نه،
ترسم از خاتمه هاست!
ترس بیهوده ندارم،
صحبت از خاطره هاست!
صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست،
گله از دست کسی نیست،
مقصر دل دیوانه ماست…
غريبي ميدهد آزارم امروز
دوباره تشنه ديدارم امروز
فضاى چشمانم باز ابريست
هواي از تو گفتن، دارم امروز
به قلبم نشستي نکفتم چرا
دلم را شکستي نکفتم چرا
يکي خواب چشمهايم را ربود
چوديدم تو هستي نکفتم چرا
گفتمش چون می روی در این سفر
این دل ناچیز من با خود ببر
دل زدستانم گرفت و پیش من
بر زمین انداخت همچون رهگذر
هرچه گشتم هیچ اثر از او نماند
جز رد پایی به روی قلب تر
هرجای دنیایی دلم تورو میخواد
حتی اگه بردی نگاهمو از یاد
عین تموم عاشقای خسته ی دلداده
دل من اسیره اما دل تو آزاده
ﺍﺯ ﺩﻭ ﭼﺸﻤﯽ ﮐﻪ ﻧﺠﯿﺒﻪ ، ﮔِﻠِﮕﯽ ﯾﮑﻢ ﻋﺠﯿﺒﻪ
ﺑﻪ ﻟﻄﺎﻓﺖ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺳﺖ ، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺑﯽ ﻧﺼﯿﺒﻪ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﺎﺕ ، ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﯽ ﺟﻮﺍﺑﻪ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﯾﻪ ﺭﺍﻫﻪ ، ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻋﺬﺍﺑﻪ
ﺍﺯ ﺩﻭ ﭼﺸﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ ، ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﻮﻧﻪ
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﺳﺖ ، ﯾﺎ ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺟﻨﻮﻧﻪ
ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﻏﻢ ، ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﯿﻔﺘﻢ ،
ﺗﻮ ﻣﻘﺼﺮﯼ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﺁﺭﻩ ﺗﻮ ، ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ
می کشم دست و دلم …

می روم چند قدم رو به عقب

می گذارم چشمان …

روی هم تا که نبینم همه ی ، واقعه را

شاید این گونه توان دفن کنم ، خاطره را …

مجنون بیابان ها، افسانه مهجوری است
لیلای من اینک من، مجنون خیابان ها
به جنون همی برم سر همه شب در انتظارت *زچه سر کشی تو ای یار که بسوزم از فراقت
من اگر روح پریشان دارم/من اگر غصه هزاران دارم/
به تن زندگیم زخمی فراوان دارم/بازی ازبازی دوران دارم/
دل گریان لب خندان دارم/به تو و عشق تو ایمان دارم/من اگرپشت خودم پنهانم/من اگرخسته ترین انسانم/به وفای همه بی ایمانم/دل گریان،لب خندان دارم/(به تو و عشق تو،ایمان دارم)….
مشکی پوش می شوند ورق های دفترم
بس که خط خطی می شوند شعرهایم
و واژه ها می شکنند
کنار نام تو
و شعر من سر پا نمی شود
تکه هایی نامفهوم روی سپیدی کاغذ می مانند
و این صدای عشق است
که رو سیاه می شود
گفتم اندر محنت و خواری مرا**چون ببینی نیز نگذاری مرا
بعد از آن معلوم من شد کان حدیث**دست ندهد جز به دشواری مرا
از می عشقت چنان مستم که نیست**تا قیامت روی هشیاری مرا
گر به غارت می‌بری دل باک‌نیست**دل تو را باد و جگرخواری مرا
از تو نتوانم که فریاد آورم**زآنکه در فریاد می‌ناری مرا
مدتي مي گذردازتو ندارم خبري

مگراين دوري من برتو ندارد اثري

درراه رسیدن به تو گیرم که بمیرم، اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم، یا چشم بپوش ازمنو ازخویش برانم، یا سخت درآغوش بگیرم که بمیرم.!‎
چنین با مهربانی خواندنت چیست؟
بدین نامهربانی راندنت چیست؟
بپرس از این دل دیوانهء من
که ای بیچاره عاشق ماندنت چیست؟!!
اگرعشقت مراباور نمیکرد دلم عمری به پایت سرنمیکرد چه میشد عاقبت پروانه هارا غرورشمع خاکسترنمیکرد…
قسم به خلوت سهراب آشنا
قسم به جرات مستان بی ریا
قسم به حرمت دستان بادعا
قسم به سبزی روی باصفا
که هرنفسی که میکشم زه دوریت
به جای عشق خون میشودبه پا…..
ﻧﺎﻣﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﮕﺎﻥ، ﺍﺯ ﺩﻭ ﮐﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﺯﻣﺎﻥ
ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺪ، ﻫﺎﻥ ﺍﯼ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ
ﺩﺭ ﭼﻤﻦ ﺗﻮ ﻣﯽ ﭼﺮﺩ ﺁﻫﻮﯼ ﺩﺷﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﮔﺮﺩ ﺳﺮ ﺗﻮ ﻣﯽ ﭘﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﺳﭙﯿﺪ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﺩ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﻡ ﺩﺭﯾﻦ ﭼﻤﻦ
ﺁﯾﻨﻪ ﯼ ﺿﻤﯿﺮ ﻣﻦ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ ﻧﺸﺎﻥ
ﺍﯼ ﮔﻞ ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺍ ﺍﺯ ﭘﺲ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁ
ﺑﻮﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﻣﺮﺍ ﻭﻗﺖ ﺳﺤﺮ ﺑﻪ ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ
ﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﻬﺎﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﻍ ﺩﺭﻭﻥ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ
ﻫﺴﺘﻪ ﻓﺮﻭﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﺎﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻍ ﺷﺪ ﺭﻭﺍﻥ
ﻣﺴﺖ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﻦ ﺷﺪﯼ، ﭘﺮﺩﻩ ﯼ ﻧﺎﺯ ﭘﺲ ﺯﺩﯼ
ﺍﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﺁﻣﺪﯼ، ﺁﻣﺪﻥ ﺗﻮ ﺷﺪ ﺟﻬﺎﻥ
ﺁﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺑﺮﻭﻥ، ﺍﺯ ﺳﺮ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﻮﺝ ﺧﻮﻥ
ﻣﻦ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﮐﻤﺎﻥ
ﭘﯿﺶ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﻋﺪﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻏﻢ؟
ﮐﺰ ﻧﻔﺲ ﺗﻮ ﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻡ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﯾﻢ ﺑﻮﯼ ﺟﺎﻥ
ﭘﯿﺶ ﺗﻮ، ﺟﺎﻣﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﻡ ﻧﻌﺮﻩ ﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﺭﻡ
ﺁﻣﺪﻣﺖ ﮐﻪ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎﻥ
وﯾﺮاﻧﻪ ﻧﻪ آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﺑﻨﺎ ﻛﺮد وﯾﺮاﻧﻪ ﻧﻪ آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﻫﺎد ﻓﺮو رﯾﺨﺖ وﯾﺮاﻧﻪ دل ﻣﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﮕﻪ دوﺳﺖ .ﺻﺪ ﺑﺎر ﺑﻨﺎ ﮔﺸﺖ و دﮔﺮ ﺑﺎر ﻓﺮو رﯾﺨﺖ
غم هجران تو را چاره و درمان چه کنم ؟
همه روز و همه شب دیده ی گریان چه کنم
ای که آرامش جان در گروی روی تو بود
رفتی و بی تو بر این حال پریشان چه کنم
تن من نی شد و شد نغمه ی دل بی تو حزین
وای بر من تو بگو بـا نی نـالان چه. کنم ؟
هوا اینجا نفس گیره
صدام از بغض میگیره
همه چی مثل من اینجا
به این اندازه دلگیره
هنوز فکر میکنم گاهی
کنار من تو اینجایی
ولی تقدیر من میگه
که اینجا نیست
تو تنهایی…
منو باش که فک میکردم،همه پاکن و وفا دار
ولی با خیانت تو،شدم از غافلی بیدار
تو دل سیاهت ای کاش،غم بی کسی بشینه
کاش گلای آرزوتو،دستی از شاخه بچینه
بگو از دلم چی می خواست،مهربونی نگاهت؟
کاشکی دل نبسته بودم،به تو و دل سیاهت
به خدا نمی دونستم،مث من برات زیاده
خوبیاتو باورم شد،چه سریع و بی اراده
ما ز هر صاحبدلی یک رشته فن آموختیم
عشق از لیلی و صبر از کوهکن آموختیم/
گریه از مرغ سحر خود سوزی از پروانه ها
صد سرا ویرانه شد تا دوستي آموختيم
هر کس ز خدا می طلبد راحت جانی/من طالب آنم که تو بی غصه بمانی
غمگین
نشسته باماه
درخلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دویدناگاه
روی شگفت به سرشکم
دیدم که هنوزعاشقم آه
ﭼﻮ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﻡ ﻇﻠﻤﺘﻬﺎ ﺩﻣﯿﺪﯼ
ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺁﻓﺮﯾﺪﯼ
ﺩﺭﯾﻐﺎ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﻧﺎﺑﻬﻨﮕﺎﻡ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﮐﺎﻡ ﻇﻠﻤﺘﻬﺎ ﮐﺸﯿﺪﯼ
می نویسم همه هق هق تنهایی را

تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی

تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی

به حریم خلوت عشق تو تنها برسی

می نویسم می نویسم از تو

تا تن کاغذ من جا دارد

بوى گلها عالمی را مست وحیران می كند دیدن رویت هزاران درد درمان می كند،مدعی گوید كه با يك گل نمی گردد بهار، من گلی دارم كه عالم را گلستان می كند.
همون روزي که تو رفتي

نگاه آسمون لرزيد نفهميدي دوست دارم

همه دنيا اين و فهميد

نشنیدی که دلم گفت ایست نرو???
بخدا وقت خداحافظی ات نیست نرو…
ودر پایان حکایت چنین باید گفت…
که من عاشق اون بودمو او عاشق او…..
بی رویت آینه کدر خواهد شد / آهم در شهر منتشر خواهد شد / چون بمبی ساعتی دلم در سینه / با تاخیر تو منفجر خواهد شد .
غصه هاخوردم دردهاگفتم
تابگویم هرچه بودم بی تو بودم
هرچه هستم ازتوهستم
هوس کردم بازم امشب
زیر بارون تو خیابون
به یادت اشک بریزم
طبق معمول همیشه
اخه وقتی بارون میاد
رو صورت یه عاشق مثل من
حتی با اشک و بارون
دیگه بارون نمیشه
امشب چشای من
مثه ابرای بهاره
نخند به حال من
که حالم گریه داره
چرا گریه م نمیتونه
رو تو تاثیر بزاره
اره بخند . بخند که حالم خنده داره …
ﭼﺸﻢ ﭼﺸﻢ ﺩﻭ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻧﻴﺴﺘﻰ ﭘﻴﺸﻢ؟ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﻴﺲ ﺗﻮ ﻛﻮ؟ ﮔﻮﺵ ﮔﻮﺵ ﺩﻭﺗﺎ ﮔﻮﺵ ﻳﻪ ﺩﺳﺖ
ﺑﺎﺯ ﻳﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﻴﺎ ﺑﮕﻴﺮ ﻗﻠﺒﻤﻮ ” ﻳﺎﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ” ﭼﻮﺏ ﭼﻮﺏ ﻳﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺟﺎﻳﻰ ﻧﺮﻯ ﺗﻮ ﺑﻰ ﻣﻦ! ﺩﻕ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ
ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺸﻰ ﺍﺯ ﻣﻦ ” ﺩﺳﺖ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺗﺎ ﭘﺎ ﻳﺎﺩﻩ ﺗﻮ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎ ” ﻳﺎﺩﺕ ﻣﻴﺎﺩ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻰ ﺑﻰ ﺗﻮ ﻧﻤﻴﺮﻡ ﻫﻴﭻ ﺟﺎ ” ﻣﻦ ﻣﻦ
ﻳﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻤﻮﻥ ﻟﯿﻠﯽ ﺳﺎﺑﻖ
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
مهرتواز روز ازل کنده به یاقوت دلم/
ازروز ازل تا به ابد شکر کنم حکاک را/
ابرچشمم به هواي رخ توبارانيست/ پشت مژگان دوچشمت, دل من زندانيست…
با چه ترسی بی تو دور از چشم تو زیستم
من حریف جذبه ی چشم تو هرگز نیستم
گفتی تو را با هرچه هستی می خرم
گفتم با ارزان ترین آن سودا می کنم
گفتی اگر روزی زنجیر عشق را
ز پایم وا کنم
گفتم مگر زتو دیوانه تر پیدا میکنم
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟُﺮﻡِ ﺷﺐ ﻫﺎ ، ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑَﻨﺪَﻡ . . .

ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺑـے ﺧﻮﺍﺑـے ، ﭼﺸﻢ ﺭﺍ ﻣـے ﺑَﻨﺪَﻡ . . .

ای نگاهت رونق فردای من،درتومعنامی شوددنیای من/ای کلامت بهترین اثبات عشق،باتوماندن آرزوی رویای من
سهم من از تو دوری, تو لحظه های بی کسی, قشنگی قسمت ماست که ما بهم نمیرسیم,
من
میرم ولی باز تو بدون همیشه, یاد تو, از خاطرمن فراموش نمیشه, گل من خوب میدونی بی تو تک و تنهام عزیزم, اگه تو نباشی میمییییییییییییییییرم
هم رنگ تمام آرزوهای منی/ غارتگرجان ومال و دنیای منیبی تونفس کشیدنم ممکن نیست/ساده بگویم که همه دنیای منی . . .
یکئ اومد تولحظه هام خاطرهاشوپس گرفت ،امانمیدونست دلم باخنده هاش نفس گرفت.
یکئ اومد توزندگیم روقلب خسته ام پاگذاشت،رفت
ونگاه سردشوتوقعرقلبم جاگذاشت.،یکئ اومد بانگاش زدو دل منو شکست،بااین همه بئ مهرئ هاش بازم دلم به پاش نشست..
مردم از حسرت آهو روشان و رمشان
من ندانم به چه تدبیر بدام آرمشان
نیکرویان جهان را چو سرشتند ز گِل
سنگی اندر گِلشان بود همان شد دلشان
★اگر مهرش به دل, ای دل پذیری
★تمام عمر در بندش اسیری
★اگر مهرش ز قلبت دور سازی
★دگر غم را دلا, در بر نگیری
این روزها کار آدم ها تو انتظار گذاشته*
ساده ترین بهونشون از هم خبر نداشتنه*
این روزها سهم عاشق ها غصه وبی وفایی*
جرم تمومشون فقط لذت آشنایی
اینهم از یک عمر مستی کردنم ، سالها شبنم پرستی کردنم – ای دلم زخم جدایی را بخور ، مزد سالها مردی را بخور – ای دلم دیدی که ماتت کردو رفت ، خنده ای بر خاطراتت کردو رفت – منکه گفتم این بهار افسردنیست ، منکه گفتم این پرستو رفتنیست – ( آخ که من چی کشیدم از دست دل ، هم شکست و هم شکستم داد دل )
باتوغزل ستاره هانورانیست..
دل درآسمان چشم تو زندانیست…
نگذرزبهار کوچه باغ احساس…
چون بی توتمام لحظه هابارانیست…
مــن از تــــکرار ِ نـــام ِ تــو
در قـــلـــب ِ خــویــــش
هـــزار شــــــعر
میسازم تــو
بـه ایـــن دســت سازه هـــای ِ مــن
نخـند
عشق را
صادقانه
بـــــاور کــــن …
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﻲ

ﻣﻦ ﻭﺍﺳﺖ ﺑﻤﻴﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻲ

ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺨﻮﺍﻡ

ﺗﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﻳﮑﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺷﺒﺎ ﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍ ﮐﻨﻲ!!!؟؟!!!

اگه من مثله یه فریاد میشکنم تو سکوت خسته چشمای تو،اگه زخمیه تن غرور من باز همیشه مرهم دستای توست،فاصله نیست بین نگات تا غربت چشمهای من،باتوهمیشه آشناست قصه ی این شب های من…
آسان رفتی انگار قرارمان این بوده!!؟؟
خیلى سنگینم انگار فردا قرار نیست بیدار شوم،
قسم به آیه ی چشمت،به خوبیت به صفایت/دوباره مثل همیشه،دلم گرفته برایت.
آنان كه به سرمستي من طعنه زنند،بگذاربمانندبه خماري كه زمن هيچ ندانند
چمن ها بی تو زیبایی ندارد / بهار و گل دلارایی ندارد

فریب کَس نخوردم جز تو ای یار / که دیگر کَس فریبایی ندارد . . .

مردم در کوچه های بی کسی
سنگ قبرم را نمیسازد کسی
سوختم خاکسترم را باد برد
بهترین یارم مرا از یاد برد
برمزارم گریه کن اشک مراجان می دهد!
بوسه هایت بوی عشق بوی باران می دهد!
دست بر قبرم بکش تاحس کنی مرگ مرا!
دست هایت دردهایم را تسلا می دهد…
ﻳﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﺸﺪ ﺧﻴﺎﻟﻢ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﻧﮕﺸﺖ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﺩﺍﻧﻲ ﮐﻪ ﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺷﺪ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻦ
ﻳﮏ ﺟﺎﻥ ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺍﺯ ﺗﻮ
کاش میشد در نگاهت..همچو اشکی جا بگیرم…

یا نیوفتم از نگاهت… یا اگر افتم بمیرم…

اگر گاهى ندانسته به احساس تو خنديدم / ويا از روى خودخواهى فقط خود را پسنديدم / اگر از دست من در خلوت خود گريه اى کردى / اگر بد کردم و هرگز به روى خود نياوردى / اگر زخمى چشيدى گاه گاهى اززبانم / اگررنجيده خاطر گشتى از لحن بيانم…
حلالم کن…نمیدانم که فرداباشم یانباشم
وقتی که تو بد میشی باز میبینم دنیا رو سرم خرابه
میبینم که باز دارم دق میکنم همه چیم نقش بر آبه
اما تا میخوام برم گریه کنون سر به دیوارا بکوبم
باز به دادم میرسی ب من میگی عشقمی تو خوبه خوبم
باز میگم عزیز من پا رو قلبم نمیزاره مهربونه با منو اشکمو در نمیاره…!
لب از لب وا نمیکردی
مرا یک دم رهانمیکردی
من اما خود دلیل رفتنت بودم
توکه خودرا ز من جدا نمیکردی
من خیالم هرشب این دروغ ساده بود
که تومحکوم احساسی وبا ما هم توجفا نمیکردی….
ﺩﯾﺸﺐ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺑﻮﺩ
ﺗﻮ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﺸﯿﻨﯽ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ
ﻫﺮﭼﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻦ ﺑﯽ ﻧﺼﯿﺐ ﺑﻮﺩ
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺯﻻﻝ ﺑﻮ
ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﻮﭼﻪ ﺍﯼ ﻭ ﺗﮏ ﻣﺴﺎﻓﺮﯼ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎ ﺑﯽ ﻣﺜﺎﻝ ﺑﻮﺩ
ﻧﺸﻨﯿﺪ ﻟﺤﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﺎﻝ ﺑﻮﺩ
ﺳﯿﺐ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﯽ ﺛﻤﺮ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ
ﮏﯾ ﻋﻤﺮ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﮐﺎﻝ ﮐﺎﻝ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻤﯽ ﺑﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻣﺖ
ﮔﻔﺘﯽ ﻣﺠﺎﻝ ﻧﯿﺴﺖ ﻭﻟﯿﮑﻦ ﻣﺠﺎﻝ ﺑﻮﺩ
ﮏﯾ ﻋﻤﺮ ﻫﺮﭼﻪ ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻮﺩ
ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﺒﻮﺭ ﺗﻮ ﺭﻧﺞ ﻭ ﻣﻼﻝ ﺑﻮﺩ
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺟﺎﻡ ﺑﻠﻮﺭ ﺩﻟﯽ ﻏﺮﯾﺐ
ﺣﺎﻻ ﺷﮑﺴﺖ ﻭﺍﯼ ﺻﺪﺍﯼ ﻭﺻﺎﻝ ﺑﻮﺩ
ﺷﺐ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﺎﻩ ﮔﻢ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺣﺮﺍﻡ ﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻧﻪ …! ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﺣﻼﻝ ﺑﻮﺩ
زدی تیری به قلبم ردنکردم*جدایی را توکردی من نکردم*جدایی را مانکردیم خداکرد* نمیدانم کدام ناکس دعا کرد
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺲ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺑﺪ ﺁﻫﻨﮓ ﺍﺳﺖ …
ﺑﯿﺎ ﺭﻩ ﺗﻮﺷﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ
ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺁﯾﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ ..
ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﭼﺸﻤﻪ ﯼ ﺁﺑﯽ ﺩﯾﺪﯼ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽِ ﻣﻌﺸﻮﻗﺖ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ
ﯾﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﯾﮏ ﻃﻔﻞ ﯾﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺑﻪ
ﺧﻮﺩ ﻟﺮﺯﯾﺪﯼ
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮕﯿﺮ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻟﺐ
ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺩﯾﺪﯼ.
بنویس به خط خوش که عشق رفتنیست
عاشق نبوده به عالم وعاشق نماندنیست
خطی نوشته ام به کوه خرابات سادگی
ناخوانده عشق به میهمان غم همیشه خواندنیس
★نکاهم مثل دستان تو خسته ست
★دلم را داغ عشقت نقش بسته ست
★بیا با من بخوان اواز پرواز
★که بال مرغ احساسم شکسته ست
ﺷﺒﯽ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﻧﻮﺭ ﻣﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ
ﻭ ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﮏﯾ ﮐﺮﻡ ﺷﺐ ﺗﺎﺏ ﻻﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ
ﺩﯾﺮ ﯾﺎ ﺯﻭﺩ
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺭ ﻣﻦ
ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺴﺎﻁ
ﮐﻢ ﺳﻮﯼ ﺷﺐ ﺗﺎﺏ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪ
مرغ شب خابیده از عشق تو بیدارم هنوز….
دیده نابینا شده مشتاق دیدارم هنوز ….
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید/ وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید/ وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید/ وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید/ من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی/ چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی/ یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود/ آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود/ وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد/ آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد/ من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی/ چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
ماکه در دوره ی خود غیر جفا هیچ ندیدیم
بعدماهرکه وفا دید زما یاد کند…
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند/و تماشای تو زیباست اگر بگذارند/من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم/عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند.
نویسم نامه ای ازبینوایی. می بندم بر پرمرغ هوایی. ببرمرغک به دست دلبرم ده بگوصددادوبیداد ازجدایی.
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم
نه ازآشنایان وفادیده ام/
نه درباده نوشان صفادیده ام
/زنامردمی هانرنجد دلم/
که ازچشم خودهم خطادیده ام/
به خاکستردل،نگیردشرار
/من ازبرق چشمی بلادیده ام
/وفای تورانازم ای اشک غم/
که دردیده عمری،تورادیده ام
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﮐﻬﻨﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ، ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺪﺗﯽ

ﻧﮕﺬﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ

ﻣﯿﺒﺮﻡ ،ﻗﻠﺒﻢ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ، ﺧﺎﻃﺮﺕ ﺭﺍ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﻻﯾﻖ ﻣﻦ ، ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻦ ،

ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻏﻢ

آنجا که صبرت به پایان رسید نرو بمان وفا از همین جا آغاز می شود…
چقدر اين روزا غم مي فروشند
محبت را فقط کم مي فروشند
تمام رهگذرها جاي مرحم 
به اين تنها شده سم مي فروشند
دروغ و واقعيت را کساني 
به نام عشق درهم ميفروشند
براي حفظ هر منفعت انگار
رفيقان نيز آدم ميفروشند
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
بيا در يک غروب دلشکسته ،ازاين آوارگى قابى بگيريم اگر اين سر نوشت ما را جداکرد به ياد هم ، برايى هم بميريم
ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت / عقده در دل داشت روی خاک خالی کرد و رفت.
چشماتو رو دنیا ببند و
غیر من به هیچ کی دل نبند و
احساسمو بازیچه نکن
دلگیرم از فکر نبودن تو
وقتی که چشای تو روبرومه
غم دیگه چی آخه غصه کدومه
بگو همیشه میمونی کنارم
میدونی این تنها آرزومه
گل گلخونه ی / یکی یکدونه ی من /چراغ خونه ی من/ اومدم باز…
چجوری ازت دل بکنم نمیشه…حرف جدایی بزنم نمیشه….وقتی تموم خاطرات خوبم….توی همین عکسا خلاصه میشه….
با تو حکایتی دگر این دل ما به سر کند،شب سیاه قصه را هوای تو سحر کند،
باور ما نمیشود، در سر ما نمیرود، که از گذر سینه ما یار دگرگذر کند،
شکوه بسی شندیده ام ازدل درد کشیده ام،کور شوم جز تواگر زمزمه ای دگر کنم،
مقصد و مقصودم توئی عشقمو معبودم توئی،توبه نمیکند اثر مرگ مگر اثر کند،
مجرم آزاده منم تن به جزا داده منم،قاضی درگاه توئی حکم سحرگاه توئی.
وقتی که جز وصال چیزی بدردم نمی خوردقهوه نریز فال بدردم نمیخوردمن سردم است وچاره فقط دستهای اوستگولم نزن که شال بدردم نمیخوردچشمک نزن حواله نکن بوسه راه دورتوی قفس که بال بدردم نمیخوردازخاطرات خوب گذشته تعريف نکن رفیقتقویم پارسال بدردم نمیخورد
يادمان رفت شقايق دل داغي دارد/ شاپرک دربغل شمع چه حالي دارد /آنقدرمحوتماشاي قفسها شده ايم/ يادمان رفت که ياد دوست کردن چه صفايي دارد.
هر کى تورو ازم گرفت الهى بيچاره بشه
روز قيامت که رسيد مجرم و آواره بشه
به آب و آتيش مىزنم فکرت نميره از سرم
مى خوام فراموشت کنم
اما بازم عاشق ترم
طفلى دل عاشق من نشد تو رو نگه داره
فقط يادم مياد نوشت چشماتو خيلى دوست داره
بار دیگر من ورق را با دلم بر میزم.بار دیگر حکم کن اما نه بی دل،با دلت،دل حکم کن.
حکم دل:
هر که دل دارد بیندازد وسط تا که ما دلهایمان را رو کنیم.دل که روی دل بیفتد عشق حاکم میشود
پس به حکم عشق بازی میکنیم.این دل من رو بکن حالا دلت را،دل نداری بر بزن اندیشه ات را.
حکمدل:
دل سپردن،دل گرفتن( هر دو لازم )
آنگاه که بانوی پرغرور عشق خود را دیدم در آستانه پر نیلوفر باران…که به آسمان بارانی می اندیشید
,در آستانه پر نیلوفر باران…
که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود
…در آستانه نیلوفرها
که از سفر دشوار آسمان باز می آمد
پاي من خسته از اين رفتن بود
قصه ام قصه دل كندن بود
دل كه دادم به يارم ديدم
راهش افسوس جدا از من بود
نخواستی بفهمی؟ اینکه من عاشقتم”_فهمیدم حق میدم بهت باشه بخند “به من”
واقعا که حق داری بخندی _ که با اون نگاهت منو به رگباری ببندی”که” بدتر از صدتا گلوله سرب داغه
با تو فکر میکردم طلوع صبح آخه
عاشقی جرم قشنگی است در انکارش مکوش و اگر جرم نمودی در پی عشق بکوش
غروبا وقتی که خورشید ته دریا می میره
دلم از دوری تو قد یه دنیا می گیره.
كاش مي شد سرزمين عشق را
در ميان گامها تقسيم كرد
كاش مي شد با نگاه شاپرك
عشق را بر آسمان تفهیم كرد
كاش مي شد با دو چشم عاطفه
قلب
سرد آسمان را ناز كرد
كاش مي شد با پری از برگ یاس
تا طلوع سرخ گل پرواز كرد
كاش ميشد با نسیمشامگاه
برگ زرد یاس ها را رنگ كرد
كاش مي شد با خزان قلبها
مثل دشمن عاشقانه جنگ كرد
كاش ميشد در سكوت دشت شب
ناله غمگین باران را شنید
بعد دست قطره هایش را گرفت
تا بهار آرزو ها پر كشید
كاش مي شد مثل یك حس لطیف
لا به لای آسمان پر نور شد
قصه دوستی من وتو به قشنگی خیاله
من وتو مثل ماهی و آبیم که جداییمون محالمه
کاش دائم دل ما ازتوبلرزد ای عشق،
آن دل کز تو نلرزد به چه ارزد ای عشق
غم محرم جان عاشقانست
غم،زینت هر که مهربانست
غم،حاصل عشق و مهربانیست
غم،از دل عاشقان جدا نیست
من باغم عاشقانه شادم
دل در غم عاشقی نهادم
غم از دل من اگر جدا بود
این شور به شعر من کجا بود ؟
اون کسی که همنفسم شد،دست آخر قفسم شد..!
من ساده به خیالم که همه کارو کسم شد…!
اون که عاشقانه خندید،خنده های من و دزدید….!
زیر چشم مهربونی، همه ی احساسم و دزدید…..!
صدام کن اين دم آخر آخه فردا ديگه ديره
اخه فردا ديگه نيستم کسى جامو نميگيره
خداحافظ که دلگيرم سراغت رو نميگيرم
ببين گفتم خداحافظ يه کارى کن دارم ميرم
يه کارى کن بزار حتى بمونم تو بهم بد کن
پشيمون ميشم از رفتن بيا راه منو سد کن
واسه رفتن بگو ديره بگو شب دست و پاگيره
دارم راهى ميشم جونم چرا گريت نمىگيره
چرا باچشماى گريون ميخواى باشم يه سرگردون
پاشو اين لحظه حساسه يه جورى منو برگردون
يه چيزى بگو حتى بگو بد کردى بى رحمى
ىه کارى کن دارم ميرم چرا اينو نميفهمى
نميفهمى چرا بى تو من از شب گريه ها خيسم
اگر رفتم گناهش رو بايدپاى کى بنويسم؟؟
یکی می پرسد : اندوه تو از چیست سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟برایش صادقانه می نویسم : برای آنکه باید باشد و نیست
من رو نفسام شرط می بندم،ما آخرشم مالِ هم میشیم / توی لحظه های سرده تنهایی،ما دلنگرونِ حالِ هم میشیم / هرروز همین ساعت این لحظه،اینجایی و من بهونه می گیرم / از ترس ندیدنت تو این ساعت،هر دقیقه سی ثانیه می میرم / بی واسطه حرفامو بهت گفتم،تا شک نکنی به عشق و احساسم / با حسّی که تو به قلبِ من دادی،انگاری یه عمره تورو می شناسم / ای کاش میفهمیدی احساسم،تا چه حَد به احساس تو وابستَس / دستات بگو سهمِ منه یا نه،من قلبم ازاین فاصله ها خستَس / هرجا که من یادِ تو می افتم،بی دلیل و بی بهونه می خندم / ما آخرشم مالِ هم میشیم،من رو نفسام شرط می بندم
ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﺗﺮﮎ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﺎﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺳﻔﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ
ﺁﺳﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺳﻔﺮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﮔﺬﺭ
ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ …. ﺑﯽ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻍ ﭘﺮ ﺍﺯ
ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺍﺳﺖ !…
مرا در بیستون بر خاک بسپارید

که در شبها غمه بی هم زبانی را برای کوه کن گویم

بگویم

عاشقم
بی همدمم
دیوانه ام
مستم,,,,,,

ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻴﻢ، ﻭ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﻠﻨﺪ ، ﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﭼﻪ ﺳﻴﺎﻩ !
ﺭﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺗﺎ ﮔﻞ ﻫﻴﭻ .
ﻣﺮﮔﯽ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﻫﺎ ، ﺍﺑﺮﯼ ﺳﺮ ﮐﻮﻩ ، ﻣﺮﻏﺎﻥ ﻟﺐ ﺯﻳﺴﺖ.
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻳﻢ : ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺭﯼ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺑﺮﻭﻥ، ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﮐﺮﺍﻥ، ﻭ ﺻﺪﺍﻳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻳﺮ.
ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻴﻢ، ﺧﺎﮎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻴﺪ، ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﻳﺪ.
ﺧﻨﺪﻳﺪﻳﻢ: ﻭﺭﻃﻪ ﭘﺮﻳﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ، ﻭ ﻧﻬﺎﻥ ﻫﺎ ﺁﻭﺍﻳﯽ ﺍﻓﺸﺎﻧﺪﻧﺪ.
ندارم دیگر امیدی به پرواز ، خدا داند ندارم شوق پرواز ، من آن صیدم اسیر پنجه باز ، دلم افسرده و بالم شکسته .
کشیدم بغض های دیشب خود*زدم رنگ قشنگی برلب خود*نیازباتو بودن را چو دیدم*شکستم من بازدرتب خود
شايد نتوان حس مرا با تو نوشت،چون بي تو جهنمم ولي با تو بهشت،داني كه چرا من به تو وابسته شدم ؟ان روز خدا خاك مرا با تو سرشت…-
ببار بارون يکی عشقش رو گم کرده
ببارب بارون قرار غصه برگرده
..
ازين بيشتر نميشه مال هم باشيم
ببار بارون قرار ديگه تنهاشيم
کشف تو سخته خوشگلم … آره این اعترافه

فهمیدن نگاه تو … مث یه اکتشافه

جادوی چشمای تو … این دلو خالی میکنه

این دل عاشق منو … حالی به حالی میکنه

دستای گرمتو بده … بانوی عاشق سفر

کوچ تو زوده نازکم … تو این روزای پر خطر

خندیدن چشمای تو … یه موج انفجاره

میخوام که غرق تو بشم … دوباره باز دوباره

آخر اعترافمه … تو قدیس زمینی

این نکته یک سواله … چرا تو بهترینی؟

من
ندانـــــم
کہ
کے ام
مــــن
فقــــــــــط
مے دانـــم
کہ
تویے
شـــــاہ
بیت
غـــــــزل
زندگیــــــــــــــم…
بيزارم از آن عشق كه عادت شده باشد
يا آن كه گدايي محبت شده باشد
خودبيني و خودخواهي اگر معني عشق است،
بگذار كه آيينه نفرت شده باشد
اي بنازم گل لب مرمر دندان تو را / باغ صد رنگ ندارد لب خندان تو را / مي و ميخانه كجا حال نگاه تو كجا؟؟ / كه ندارد بشري حالت چشمان تو را / لب به دندان گزم از حسرت يك بوسه ي گرم / چون به لبخند ببينم لب و دندان تو را
آن که هر دم هوس سوختن مارا میکرد…… کاش می آمدو از دور تماشا میکرد……
از روزی که تو پا به زمین گذاشتی
گرم شدنش آغاز شد!
و هنوز دانشمندان در پی اینن
که چرا یخ های قطب جنوب آب میشوند…
منو تو آغوشت بگیر / آغوش تو مقدسه ؛
بوسیــدنـت بـرای مـن / تولد یک نفسه ؛
چشـمــای مهربـون تـو / مـنو به آتیـش میکشه ؛
نــوازش دستـای تــو / عـادتــه تـرکـم نمیــشه…..
از من آزرده مشو

میروم از خانه تو

قبل رفتن تو بدان عاشق بی تقصیرم ….!
تو اگر خسته ای از دست دلم
حرفی نیست !
امر کن تا که بمیرم !!
به خدا میمیرم…

هر كس نشان من ز تو پرسد همين بگوى-ديوانه اى كه عاقبت از آبرو گذشت- اكنون حريف مستى من در زمانه نيست-ساقى بهوش باش كه كار از سبو گذشت
سرم درد و سرم درد
نمیدونم چرا رنگم شده زرد
همه گویند زگرمای زمینه
خودم دانم زعشق نازنینه
بامن ای زیبابگوامشب تویارکیستی،بی من وبی لاشه من درکنارکیستی؟من نشانه های شهرت راشبی گم کرده ام،آخرکونشانی تابدانم دردیارکیستی حکم دل کردی ولی گویی ورق برگشته است،امشب ای حاکم تومغلوب قمارکیستی ترسم ازروزی که ازروی مزارم ردشوی،غافل ازآنکه ندانی برمزارکیستی
مي روم شايد فراموشت كنم
با فراموشي هم آغوشت كنم
مي روم از رفتن من شاد باش
از عذاب ديدنم آزاد باش
گرچه تو تنها تر از ما مي روي
آرزو دارم شبي عاشق شوي
آرزو دارم بفهمي درد را
تلخي برخورد هاي سرد را
هزارون ساله بی رحمی تو چشمات قهر بارونه
خدامیدونه شاید باز یه برقی تو نگاتونه
یه چیزایی میگی ولی شاید دروغ بی سرانجامه
بدون هرچی که تو باشی منم خداست که باهامه
اگر گاهي ندانسته به احساس تو خنديدم …اگر از روي خودخواهي فقط خود را قشنگ دیدم …اگر از دست من در خلوت خود گريه مي كردي …اگر بد كردم و هرگزبه روي خود نياوردم …اگر تو مهربان بودي و من نامهربان بودم …اگر براي ديگران بهار و برای تو خزان بودم …اگر تو با تحمل گله از خودخواهي ام كردي …اگر زجري كشيدي تو گاهي از زبان من …اگر رنجيده خاطر گشتي از لحن بيان من …گناهم را ببخش …
بى تو مهتاب شبى باز از آن كوچه گذشتم…همه تن چشم شدم،خيره به دنبال تو گشتم….شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم..شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
باغ صد خاطره خنديد…عطر صد خاطره پيچيد
کاشکی کاشکی مرا با خود داشتی.از تو زمانه دورم کرد/ بر دوری تو مجبورم کرد/در ارزوی وصل تو/گریه نمودن کورم کرد.
آرام,آرام
ذره,ذره….آب مي شوم
میميرم و مردنم را هر روز در برابر آيينه نظاره ميكنم.
اين چه رنجی است كه گريبان گير وجودم شده است؟؟؟
خدايا انگار در باطلاقي افتاده ام كه هر چه بيشتر دست و پا ميزنم بيشتر فرو ميروم…
تمام وجودم از ترس بی حس شده است…نه سردم,نه گرمم…نه خوابم,نه بيدارم….نه زنده ام و نه مرده….چه حالي دارم؟؟؟
خودم هم نميدانم….
سردرگمم,گيجم,پر از هياهوي سكوتم,سكوتیكه هيچگاه شكسته نشد….
آرام,آرام
ذره,ذره…..آب میشوم
براي رهايي از مرگ در باطلاق وجودم دست و پنجه ميزنم….
من رهايي را نميخواهم,مگر با تو. …….
بوی گل وگلدونای گندم یادمه
بوی او بوسه ومردم یادمه
بوی شیرین شباتون یادمه
خواباو شب گریه هاتون یادمه
یادمه یادم نکردی یادمه
یادمه با من چه سردی یادمه
گل گندم تودس مردم خونه بالا کوچه آقا….. یادمه
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺯﺑﺮﻡ ﻫﻤﺴﻔﺮ ﺟﺎﻥ ﻣﻨﯽ
ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮑﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺩﯾﺪﻩ ﯼ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﻣﻨﯽ
ﺍﯾﻦ ﻣﭙﻨﺪﺍﺭ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﺯ ﻧﻈﺮﻡ
ﺧﺎﻃﺮﺕ ﺟﻤﻊ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﻣﻨﯽ
چقد باید بمونم تا بشه عشقت فراموشم؟
لباسم بوی تو میده ،دیگه حیفه نمی پوشم
واسم عادت شده حتما،که عطرت رو تنم باشه
یا حتی بعد هر دعوا،گناهت گردنم باشه
دلم لک می زنه واست،
زمانی که ازم دوری
ولی در خاطرم هستی دیگه اینجاشو مجبوری
اگه حرف ،حرف من باشه هنوزم مرد و مغرورم
ولی…
میرم تو خوش باشی ،منم اینجاشو مجبورم..
من گمان میکردم دوستی همچو سروی سبز
چهار فصلش همه آراستگیست
من چه می دانستم هیبت باد زمستانیست………؟
من چه میدانستم سبزه می پژمرد از بی آبی …….
یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم دل هر کس دل نیست
قلب ها از آهن و سنگند
” قلب ها بی خبر از عاطفه اند”

من چه می دانستم…

گفتی مهربونی با من تا ابد با من میمونی
منو تنها فرد لایق توی زندگیت میدونی . . .
اولش گفتی واسه من همه دنیارو میزاری
فکرشم نکرده بودم که یه روزی کم بیاری . . .
خیلی بی اراده حرفات حس خوبی به دلم داد
حالا تو رفتی و موندم با یه حال و روز غمبار .
زدودیده خون فشانم زغمت شب جدایی/چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی
هرکوزه ي پراب که شب ساغرمابود.نوشيدن ان باتو شبي باورما بود،افسوس که بعد ازتو دگر مست نگشتيم،هرچندکه صدساقي ومي ياور ما بود…
ﻣﻦ ﻧﻈﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﭼﺸﻢ ﺳﯿﺎﻩ
ﺯﯾﺮ ﮏﯾ ﺧﺮﻭﺍﺭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﮔﻨﺎﻩ
ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﺣﺮﻣﺖ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﯽﮐ ﺷﮑﺴﺘﻢ
ﮐﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺩﺭ ﯽﭘ ﺁﺯﺍﺭﻡ ؟
ﻣﻦ ﻧﻈﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﮏﯾ ﻓﻮﺍﺭﮤ ﺧﻮﺍﻫﺶ ِ ﭘﺮﺩﺭﺩﻡ
ﯽﮐ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺩﻭﺭ ﺷﻮﺩ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺳﺮﺩﻡ ؟
ﺑﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻠﺦ
ﺩﻟﻢ ﺁﺯﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ
ﻫﯿﭻ ﻧﺘﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺷﻨﻔﺖ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﯽﮐ
ﺩﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﻔﺖ ؟
باور نکن راضی بشم,
چون دوستت دارم بری،
اینقدر درا رو وا نکن,
من که نمیزارم بری
امروز اگه از من جدا باشی دلواپس فردای تو نیستم ،دنیا شبیه روزگارم نیس من مرد رویاهای تو نیستم.میرم با اینکه عاشقت هستم با اینکه چشمای تری دارم.ای کاش که بفهمی که برای تو آرزوی بهتری دارم.خندت تو خونم جا نمیگیره سهم تو خورشیده نه خاموشی.من عاشقانه میگذرم از تو گاهی چه دلچسبه فراموشی..
مگسي را کشتم/نه به اين جرم که حيوان پليديست، بد است/و نه چون نسبت سودش به ضرر، يک به صد است/طفل معصوم به دور سر من مي چرخيد/به خيالش قندم/مگس خوبي بود/اي دو صد نور به قبرش بارد/من به اين جرم که از ياد تو بيرونم کرد/مگسي را کشتم✔
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ / ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺟﺪﺍ ﮐﻦ

ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩﻥ ﺳﺰﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺍﺳﺖ / ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻧﻢ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎ ﮐﻦ . . .

هرچه زدم بی تودلم وا نشد/جزتو کسی باب دل ما نشد/هرچه پرستو شدم وپرزدم/هم نفسی مثل توپیدا نشد.
مطمئن باش برو…
ضربه ات كاري بود…
دل من سخت شكست…
وچه زشت به من و سادگي ام خنديدي…
به من و عشقي پاك كه پر از ياد تو بود و به يك قلب يتيم كه خيالم ميگفت تا ابد مال تو بود…
تو برو…
برو تا راحت تر تيكه هاي دل خود را سر هم بند زنم…
مطمئن باش برو…
نفرین به این وجدان بیهودم
ای کاش من خودخواه تر بودم
غرور من اینبار حق داره
دنیا به من خیلی بدهکاره
سکوت یعنی مرده فریادم
باید تورو از دست میدادم
از من به تو پنجره ای وا نیست
وقتی که خوشبختیت اینجا نیست…
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بی‌گناهم! نیستم
با یک تلنگر می‌شود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانه‌ام، آن‌قدر محکم نیستم
خواندی غزل‌های مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمی‌دانم خودم، هم عاشقم هم نیستم
کم نامه خاموش برایم بفرست
ازحرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه میشوم از تنهایی
لطفا کمی آغوش برایم بفرست
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ، ﻣﺎ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺎﻝ ﻫﻤﯿﻢ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ
ﯾﺎﺭ ﻫﻤﯿﻢ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ، ﺗﻮ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻤﯽ،
ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻭﺟﻮﺩﻣﯽ ﺑﯿﺎ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﯽ، ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﺍﺳﺖ ﺁﻏﻮﺷﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﺮﺍﯾﺖ، ﺗﺸﻨﻪ ﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ
ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ
ﻟﺒﺎﻧﻢ، ﺣﺮﻓﯽ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﻢ ﺗﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﻭ ﻗﻠﺐ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ، ﭘﻠﮏ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ﺗﺎ
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺮﻭﺩ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺗﻮ
ﺩﺳﺘﻢ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺖ، ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﻫﺎ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺗﺎ
ﻧﺮﻭﺩ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻟﻄﯿﻒ ﺗﻮ
ﻣﺤﮑﻢ ﻓﺸﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻟﺤﻈﻪ
ﻣﺮﮔﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻤﯿﻦ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ ﭼﻪ
ﮔﺮﻣﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﻨﺖ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ، ﺭﻫﺎ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﺎ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﭙﺪ ﻭ
ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﭙﺶ ﻫﺎﯼ ﻗﻠﺒﺖ ﺷﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﺗﭙﺸﺶ
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﺁﺭﺍﻣﻢ، ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﯾﻨﮏ
ﮐﺠﺎ ﻫﺴﺘﻢ، ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ
ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ
ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﯾﮏ ﺭﻭﯾﺎﯼ
ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﻮﺩ …. ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻋﺸﻖ، ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ،
ﻧﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺯﻣﺎﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﻧﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﭼﻪ
ﺣﺎﻟﯽ ﺍﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺣﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ،
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺗﺮ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﻫﻮﺱ
ﻧﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺶ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﺸﺪﻧﯽ ﺁﻏﻮﺵ ﭘﺎﮐﺖ ﻋﺸﻖ
ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮏ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ، ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮏ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺩﯾﮕﺮ
ﺑﺮﺩﻩ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ
ﮐﻨﺪ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﺍﻣﻢ، ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﻤﯽ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ. . .
قلب من عاشق ترین بود ، فرق من با تو همین بود.
گل فرستادم,تو بوکن,اگر رفتم تو با گل گفتگو کن,اگر مردم فدای تار مویت,اگر ماندم که باز آیم به سویت…
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم ، نمیدانم
امید روشنایی گرچه در این تیره گیها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح می خوانم
و میدانم
تو روزی باز خواهی گشت
مثل فرشته ها شده ای، احتیاط کن
زیبا و با صفا شده ای، احتیاط کن
چندیست که احساس میکنم
عزیزتر از جان من شده ای، احتیاط کن
.
عطرِ چایِ عشقِ تو در روحِ من پیچیده است
بی بهانه خستگی های مرا دزدیده است
طعم نابی از نگاهت در دو چشمم پر شده
شعر خوبِ دل سپردن ،در سرم روییده است.
هرنازكه بفروشي ، من مشتري نقدم ؛ اينك سرمن بستان ، ازبابت بيعانه !
به جان جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موج دریای تو باشم.
تمام آرزوهای منی کاش
یکی از آرزوهای تو باشم!
ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ …
ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺍ …
ﻫﺮﻡ ﻧﻔﺴﻬﺎﯾﺖ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻮﺍﺯﺷﺶ ﺭﺍ..
ﮐﻨﺞ ﻟﺒﺎﻧﺖ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯿﺶ ﺭﺍ…
ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻧﺮﻣﺖ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺷﻔﺘﮕﯿﺶ ﺭﺍ …
ﻭ ……
ﻃﺎﻕ ﺯﺩﻡ ﺑﺎ ﺑﻬﺸﺖ !
ﻭﺟﻮﺩ ” ﺗﻮ ” … ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻧﯿﻮﯼ ﻭ ﺍﺧﺮﻭﯼ ﻣﻦ
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ
وقتی ک دنیا دود شد شاید فراموشت کنم…
کاشانه ام نابود شد شاید فراموشت کنم…
آسان ز دستم داده ایی باشد ب این هم راضیم…
وقتی ک اشکم رود شد شاید فراموشت کنم…
هرگز ز دستت این چنین سیلی ب احساسم نخورد…
باشد بزن…
بدتر بزن…
اما ب دستانت قسم…
وقتی ک تارم پود شد شاید فراموشت کنم…
آهای… تویی که عاشقت هستم… تویی که کنارم نیستی…
با خبر باش ساعت های نبودنت همانند سالی کبیسه که تمام فصل هایش خزان است میگذرد…
عمر نوح هم داشته باشم چندی بیش دوام نمی آورم بی تو…
هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
چشمات رویای شبام ,ِ اسمت آوازِ تو گوشم.
با یادت هر شب تا صبح بیدارم
کاش بدونی چقدر دوسِت دارم.
احساسم اینه عاشقترینم عاشق شو با من ای بهترینم
عشق اگر با تو بيايد به پرستاري من
شب هجران نکند قصد دل آزاري من
روزگاري که جنون رونق بازارم بود
تو نبودي که بيايي به خريداري من
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﭘﺮ ﺷﻮﺭ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻣﯽ‌ﺳﺮﻭﺩﯾﻢ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻭﺻﻠﻪ‌ﺍﯼ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺑﻮﺩﯾﻢ
نکنه رفته واسه اینکه دیگهـ اینجا نیآد
نکنه این دل عآشق منــــو دیگه نخواد
من دارم دق میکنم …
دارم هق هق میکنم …
اما…
صدایی نمیاد ، نکنه !!!
نکنه مثل قدیم روزی که عاشق شدیم :
عشـــق منــــو دیگهـ نخــٰـواد…
منو از این عذاب، رها نمیکنی/کنارمی ب من نگاه نمیکنی/تمام قلب تو ب من نمیرسه/همین ک فکرمی برای من بسه
ازغمت اشک نریزم تو بگو پس چه کنم / آتش قلب خود را با چه خاموش کنم
مطمئن باش که مهرت نرود از دل من / مگر آن روز که در خاک شود منزل من .
“ﺩﻝ ” ﺑﻪ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺴﭙﺎﺭ ﺍﮔﺮﭼﻪ ” ﻋﺎﺷﻖ ” ﺑﺎﺷﺪ …ﺣﮑﻢ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ،ﻓﻘﻂ ﻋﺸﻖ
ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ؛ﺍﻭ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ،ﺑﺎﯾﺪ ﻻﯾﻖ ﻋﻤﻖ ” ﻧﮕﺎﻫﺖ ” ﺑﺎﺷﺪ …
آنچنان کز برگ گل عطر گلاب آید برون / تا که نامت میبرم از دیده آب آید برون .
چون که مقصود تویی،منت ساقی نکشم،شوق دیدار تودارم غم باقی نکشم.
کاش خبر از این دل تنگم داشتی / کخبر از غصه و آهم داشتی این دل شده مبتلا به تو ای دوست / کاش مرهمی برای دردش داشتی . . .
بندبندقلب من،آرامش لبخندتوست،خلوت شبهاي من درحسرت ديدارتوست.
همینجوری اشکام سرازیر میشن،،،
دیگه از خودم اختیاری ندارم…
من از عشق چیزی نمیخوام به جز تو،،،
ولی از تو هیچ انتظاری ندارم…
ای داد دوباره کار دل مشکل شد
نتوان ز حال دل غافل شد
عشقی که به چند خون دل حاصل شد
پامال سبکسران سنگین دل شد
گفتى ميبوسم تو را،گفتم تمنا ميکنم
گفتى اگر بيند کسى،گفتم که حاشا ميکنم
گفتى اگر از پاى خود زنجير عشقت وا کنم
گفتم زتو ديوانه تر دانى که پيدا ميکنم
چه سخته مال هم باشیم و بی هم، میبینم میری و میبینی میرم!
تو وقتی هستی اما دوری از من.. نه میشه زنده باشم نه بمیریم..
نمیگم دلخورم از تقدیرم اما.. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق…
فقط چون دیر باید میرسیدیم، داره تو دست ما میمیره این عشق
قسم خوردم همیشه باتوباشم
دراین دنیافقط مال توباشم
اگرماندی دراین دنیای عاشق
منهم به خاطرتوزنده باشم.
هميشه روش نميشد اين عاشق خجالتي
همش از پشت شيشه ميديد تو رو يواشكي
لحظه هارو ميشمرد تا دوباره رد بشي
رد بشي با اون نكاهت دل آسون بكشي
انتظار ميكشيدم صداي پاتو بشنوم
منتظر بودم بيايو عكستو بازم بكشم
دست و پامو كم ميكردم بند ميومد زبونم
هر وقت ميخواستم بكم تويي وجود من
يه روزي جرات دادم به اين دلم
بيامو بكم دوست دارم
اما تا اومدم پشت پنجره
دستاتو ديدم توي دست ديكه
چشم انتظاري بسه ديكه
بي قراري فهميدم بسه ديكه
از خدا خواستم خراب شه آسمونم
تا از اين دنيا برم و دل بكنم
آخه اوني كه منو تنها كذاشت
قدر اين عشقو تو اين دنيا نداشت
ﭼﻪ ﺯﻭﺩ ﺍﺯﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ ﭼﻪ ﺯﻭﺩ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩﯼ ﻣﻨﻮ
ﭼﻪ ﺯﻭﺩ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﺎﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺗﻮ
ﺑﻬﻢ ﻭﻓﺎ ﻧﮑﺮﺩﯼ ﻭ ﺗﯿﺸﻪ ﺯﺩﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ
ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﻏﻢ ﻧﺸﻮﻧﺪﯼ ﻭ ﮔﺬﺷﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﯾﻪ ﻋﻤﺮﻩ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻭﻧﯿﻢ
ﺗﻮﯼ ﺁﺗﯿﺶ ﻏﻢ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻋﻤﺮﻩ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺴﻮﺯﻡ
دربازى دل،نگاه من مست توبود/هربرگ دلم شكسته پابست تو بود/من شاه دلم رابه زمين انداختم /اماچه كنم كه تك دلم دست توبود
ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ
ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ
ﮔﻨﺠﺸﮑﮑﯽ ﺑﻮﺩ …
ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻻﻧﻪ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮔﻨﺠﺸﮑﮏ ،ﻋﻘﺎﺑﯽ ﺑﻮﺩ
ﺑﺮ ﭘﻬﻨﺎﯼ ﺩﻟﻢ
ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮐﻮﻫﯽ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ …
ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻨﺶ ﺭﺍ …
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺩﻟﻢ …
ﺁﺷﯿﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ
دلخوری از بغض پری می فهمم
ناراحتی غصه داری می فهمم
دلواپس فردای با من بودنی
دلگیری از من اما درگیر منی
داری دل می زنی دل می کنی تو کم کم
من بهت حق میدم من حالتو می فهمم
داری دل می زنی دل می کنی تو کم کم
من بهت حق میدم من حالتو می فهمم
نبض احساستو می گیرم و حالت خوش نیست
این دفعه نیت من خیره تو فالت خوش نیست
دارم می بازمت ای داد بیداد
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
دارم می بازمت ای داد بیداد
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب

از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب

ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای

ده سال مـی شود کـه خـرابـم…فقـط خـراب

شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی

شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب

از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟

جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟

جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد

جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟

اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم!

بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب

هر كسي پس از تو آمد خلوت مرا بهم زد،تو رو باز ب يادم آورد اگه از عاطفه دم زد…
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو * بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار * چو روز گردد گویی در آتشم بی تو
دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا * همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا * دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار * جواب دادی و گفتی که … من خوشم … بی تو !
قارقار خبردار ، دلم شده بی قرار / دلمو نبر اینجوری ، دوستت دارم بدجوری .
ﮐﺎﺷﮑﯽ ﻣﯿﺸﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﻤﻮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻡ/ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻨﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﺮﯾﺰﻡ، ﯾﻪ ﺩﻝ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﯿﺎﺭﻡ…
ﯾﻪ ﺩﻝ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﻏﻢ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﻏﺼﻪ ﻭ ﻣﺎﺗﻢ ﻧﺒﺎﺷﻪ/ﯾﻪ ﺩﻝ ﮐﻪ ﻋﯿﻦ ﺳﻨﮓ ﺑﺎﺷﻪ، ﺯﺷﺘﯿﺎ ﺗﻮﺵ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺎﺷﻪ…
ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻗﺼﻪ ﯼ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻧﺒﺎﺷﻪ/ﮐﺎﺷﮑﯽ ﻣﯿﺸﺪ، ﮐﺎﺷﮑﯽ ﻣﺒﺸﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪ…
من به مردی وفا نمودم واو پشت پا زد به عشق وامیدم هر چه دادم به او حلالش باد غیر از آن دل که مفت بخشیدم دل من کودکی سبکسر بود خود ندانم چگونه رامش کرد او که میگفت دوستت دارم پس چرا از هر غم به جامش کرد کو دلم کو دلی که بردونداد غارتم کرده داد میخواهیم دل خونین مرا چکار آید دلی آزادوشادمیخواهم دگرم آرزوی عشقی نیست بیدلان را چه آزرمی باشد دل اگر بود باز می نالید که هنوزم نظربه اوباشد او که از من بریدو ترکم کرد پس چرا پس نداد آن دل را وای بر من که مفت بخشیدم دل آشفته حال غافل را
اگر آسمان چشمان من امشب اشکباران است خيالي نيست اگر فاصله ي بين من و تو به وسعت روزگاران است خيالي نيست مرا همين بس که عشقت در چهارجوب ويران وجودم پنهان است
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس

آنچان در هوای خاک درش
می رود آب دیده ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده ام که مپرس

سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیده ام که مپرس

بی تو در کلبه ی گدایی خویش
رنجهایی کشیده ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده ام که مپرس

حافظ

ﮔﺮﭼﻪﻳﺎﺭﺍﻥﻏﺎﻓﻠﻨﺪازیادمن.ازدل دیوانه ناشادمن.عشق توچون دردلم باشد چه غم چونکه تاروزقیامت باتوأم خلق میگویند گراویارتوست.مایه غم ازچه دراشعارتوست گردل اوبادل تنگت یکیست ناله های حسرتت بس چیست.چیست آه من دیوانه ام .دیوانه جزتوازخلق جهان بیگانه ام دوستت دارم تومیخاهی مرا.بازمیترسم نمیدانم چرا*وای اگرروزی فراموشم کنی باغم هجران هم آغوشم کنی.وای اگرنامم بمیرد برلبت.آه میترسم شبی طوفان شود ساحل امید من ویران شود*گرزدریاقطرای کم شودمرغ طوفان سینه اش پرغم شود.ای دلت دریای پاک روشنم مرغ بوتیماراین دریامنم
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
شادم که درشرارتو میسوزم/شادم که درخیال تومیگریم/شادم که بعدوصل توبازاینسان/درعشق بی زوال تو میگریم/پنداشتی که چون زتوبگسستم/دیگرمراخیال تودرسرنیست/اماچه گویمت که جزاین آتش/برجان من شراره ی دیگرنیست/دردل چگونه یادتو میمیرد؟/یادتو یادعشق نخستین است/یادتو آن خزان دل انگیزاست/کو را هزارجلوه ی رنگین است…
گرچه میدانم نمی ایی ولی هر دم ز شوق*****
سوی در می ایمو هرسونگاهی میکنم*****
چقد گفتم نرو دورت بگردم
بمونو مرهمی شو روی دردم
حالا که غسل کامل کرده چشمام
منم از با تو بودن توبه کردم
ﮐـﺠـﺎﻱ ﻗـﺼـﻪ ﺧـﻮﺍﺑـﻴـﺪﻱ
ﮐـﻪ ﻣـ ـﻦ ﺗـﻮ ﮔـﺮﻳـﻪ ﺑـﻴـﺪﺍﺭﻡ . . .
ﮐـﻪ ﻫـﺮﺷـﺐ ﺣـُﺮﻡ ﺩﺳـﺘـﺎﺗـﻮ
ﺑـﻪ ﺁﻏـﻮﺷـﻢ ﺑـﺪﻫـﮑـﺎﺭﻡ !!!
عشق تو شاعرم کرد ! ! !
از خود،بىخودم کرد ! ! !
از غمها آزادم کرد ! ! !
بى غصه پرپرم کرد ! ! !
گفتي كه چوخورشيد زنم سوي توپر……چون ماه ميكشم ازپنجره سر….اندوه كه خورشيدشدي تنگ غروب….افسوس كه مهتاب شدي وقت سحر
مانده ام با غم هجران نگارم چـه کنـم …. عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم

چشم آلوده کجـا دیــدن دلـدار کجـا …. چشم دیـدار رخ یار ندارم چــه کنم

با نگاهی بگشـا عقده دیریــن مرا …. کز فراغت گره افتاده به کارم چه کنم

جلوه ای کن که دمی روی نکویت نگرم …. گرچه لایق نبود دیده تارم چه کنم

اشک می ریزم و با غصــه دل همراهـم … که ز هجران تومن اشک نریزم چه کنم

طوق بر گردن من رشتـه عشــق تو بود …. تا کشاند به سـر چوبه دارم چه کنم

یکی بگه یکی بگه که ماه من کی بوده
مصوب گناه من کی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود
عشق تو بدترین قسمت بهترین بود
ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺧﻠﻮﺗﻢ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ 
ﯼ ﺍﻭ / ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮑﻢ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻭ / ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻫﮕﺬﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ / ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺎﺻﺪﮐﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻭ .
~~~~~~~
”” ”” ”” ””
”” ”” ””
”” ”” ”” ””
اندكي در زيراين باران بمان ابر را بوسيده ام تا بوسه بارانت كند ..@
كوچه اي را بود نامش معرفت ,
ساكنينش بامرام از هرجهت ,
گرچه بن بست بود مثل قلب من
, آخرين خانه تو بودي خوب من.
برای من همین خوبه که بدونی بی تو نابودم
اگه جابی ازت گفتن بگم من عاشقش بودم
برای من همین خوبه که از هر کی تورو دیده
شبی صدبار میپرسم ازم چیزی نپرسیده?
همین که حال من خوش نیست،همین که قلبم اشوبه
تو خوش باشی برای من همین بد بودنم خوبه
مغرور احساسم شدى گذشتى از رو گريه هام
لعنت به لحظه هايى که تو همه چى بودى برام.
میخام که هرچی حس خوب به پای تو بریزم
نترسمو داد بزنم دوست دارم عزیزم . . .
میخام که عاشقی رو تو چشمای تو بخونم
مثه مجنون غصه هارو از قلب تو برونم . .
بگذار که پنهان بماند این راز جگر سوز
انگار که گفتیم و دلی چند شکستیم
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻡ
ﺁﻣﺪ، ﻣﺎﻧﺪ، ﻭ ﺭﻓﺖ،
ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻡ
ﺁﻣﺪ، ﻣﺎﻧﺪ، ﻭ ﺭﻓﺖ،
ﺁﯾﻨﻪ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻡ
ﺁﻣﺪ، ﻣﺎﻧﺪ، ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺷﺎﻧﻪ ﺳﺒﺰﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻡ
ﺗﻮ، ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻬﺎﻥ !
ﻭ ﺁﻣﺪﯼ
ﻭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﯼ
ﻭ ﻭﻗﺖ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ
ﮔﻞ ﻭ ﺁﯾﻨﻪ ﻭ ﺷﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﯼ،
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺷﻌﺮﯼ ﺯﯾﺒﺎ
ﺯﯾﺒﺎ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ﮐﺎﻣﻞ ﺷﺪﻡ
من حسرت ديدار تو دارم به كه گويم / از بهر تو من ابر بهارم به كه گويم
غير از تو كسى را به خدا دوست ندارم / از نرگس چشم تو خمارم به كه گويم
كاشكي بودي و ميديدي كه دلم داره بي تو ميميره
كاشكي بودي وميديدي كه داره بهونتو ميكيره
ميدوني عطر نفسهات چي به روزم آورده
ميدوني دوري دستات باز اشكمو درآورده
جاي انكشتهاي نازت چي بزارم توي دستم؟
كاشكي بودي و سرت رو باز ميذاشتي رو شونم
باز ميذاشتي و ميكفتم تويي همه بهونم
تو شدي همه وجودم تويي رنك آسمونم
عمريه در طلب تو سوختم و مثل كويرم
ياس من تنهام نذاري بخدا بي تو ميميرم
ﻋﺠﺐ ﺟﻮﺵ ﻭ ﺧﺮﻭﺷﯽ ﺑﻮﺩ ﻋﺸﻘﺖ / ﺧﺮﺍﺏ ﺑﺎﺩﻩ ﻧﻮﺷﯽ ﺑﻮﺩ ﻋﺸﻘﺖ / ﺑﻬﺸﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﯿﺒﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ / ﻋﺠﺐ ﺁﺩﻡ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺑﻮﺩ ﻋﺸﻘﺖ .
دوست داشتم با تو دلداری کنم
ازگل رویت هواداری کنم
دست دل را پر دهم سوی نگار
تا دلت را سوی دلداری کنم
من که مجنون بهشتم از ازل
با تو باید سوی سر مستی کنم
دست تو بوی بهشت ایزدی داردولیک با تو باید من کمی سوی وفاداری کنم.
قیمت گذاشتن آدم ها روی دل حساس من
این روز ها آدم ها شدن سودا گر احساس من
معشوق من ازم دوره دنیا واسم مثل گوره
قسمت من شاید اینه در به دری و دل شوره
همه را وعده به دیدارقیامت دادند..! تاقیامت چه کند انکه گرفتارتو شد..؟..
کاش بر ساحل رودی خاموش ، عطر مرموز گیاهی بودم
چون بر‌آنجا گذرت می‌افتاد به سروپای تو لب می‌سودم
کاش چون نای شبان می‌خواندم به نوای دل دیوانه تو
خفته بر هود مواج نسیم می‌گذشتم زدر خانه تو
کاش چون پرتو خورشید بهار سحر از پنجره می‌تابیدم
ازپس پرده لرزان حریر رنگ چشمان تورا می‌دیدم
کاش چون آیینه روشن می‌شد دلم از نقش تو و خنده تو
کاش چون برگ خزان ، رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می‌کرد
در دل باغچه خانه تو .
انجمن عشق ریاست با تو
مجنون شدن عضو به عضوش با تو
من فقط منشی آن جلسه
من نشستم که بنویسم حرف تورا گفتن ورفتن آن هم با تو
کنار یکی دیگه می بینمت
همون جوری معصوم و بی ادعا
میام و می پرسم که خوش می گذره؟
با دلشوره میگی ببخشید شما؟
تو دس پاچه میشی و هول می کنی
پشیمون میشم از سوال خودم
می گم ظاهرا اشتباهی شده
ببخشید از اینکه مزاحم شدم
جلو اون نمیخوام خرابت کنم
نمی خوام که اینجوری شرمنده شی
با جشمات می خوای التماسم کنی
میدونم خجالت داری می کشی
دوباره مسیرو عوض می کنم
ولی اون حواسش به حرف منه
تو دستاشو می گیری آروم بشه
دل من یه بار دیگه می شکنه
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
يه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم
يه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابى
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابى
تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم
مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی
نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم
که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم
خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی
ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی
یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم
يه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم
یه احساسی به تو دارم شبیه عشقو دل بستن
تو هم مثل منی اما يکم عاشقتری از من
من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم
فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم
تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام
ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام . . .
بنویسم که بمونه روی قلبم این حقیقت/که به جزتومن ندارم یه عزیزبامحبت.
من تمام هستيم را در نبرد با سرنوشت، در تهاجم با زمان، آتش زدم ، كشتم، من بهار عشق را ديدم ولى باور نكردم، يك كلام در جزوه هايم هيچ ننوشتم، من زمقصدها پى مقصود هاى پوچ افتادم تا تمام خوبها رفتم و خوبى ماند در يادم.
من به عشق منتظر بودم،همه صبرو قرارم رفت
بهارم رفت
عشقم مرد
يارم رفت..
یادت میاد اون روزی که
گفتی فقط تورو دارم
پیش تو اروم میگیرم
من از کنارت نمیرم

باور نکردی عشقمو
حالا بهم میگی برو
دورو برت جاده و من
مسافر پیاده رو

ماهم این هفته نهان گشت و به چشمم سالی ست
حال هجران تو ندانی که چه مشکل حالی ست
از من مـپرس كه چهـ اندازهـ دلتنگــمـ
دلـــے كه تـــودرآن جاے بگيرے
هيــچ گاهـ تنگ نخواهدشد
تازه خواستم پر بگيرم که شکستی بالمو
تو که جای زانوهام نيستی بفهمی حالمو
مه شب مرغ دلم برسردیوارتوبود
میپریدازقفس وعاشق دیدارتوبود
خبرت هست که ازخوبی خودبی خبری
به خداخوب ترازخوب ترازخوبتری
با قلم می گویم
ای همزاد، ای همراه، ای هم سرنوشت
هر دومان حیران بازی های دوران های زشت
خاطراتم را نوشتی دست خوش!!!
اشک هایم را کجا خواهی نوشت؟؟؟؟
آرزویم اینست !!نرود لبخند از عمق وجودت هرگز….
مابدین درنه پی حشمت وجاه آمدایم. ازبدحادث اینجابه پناه آمدایم
رهروی منزل عشقیم زسرحدعدم تا
به اقلیم وجود این هم راه آمدایم
از این راهرو یک نفر رد شده/که عطرش همونه ک تو میزنی
برای ب زانو در اوردنم/توحتی از مرگ جلو میزنی
از این راهرو یک نفر رد شده/مثل وقتایی که تو ناراحتی
نفس میکشم با تمام وجود/عجب عطر خوبی زده لعنتی
ﺭﻫـﺎﯾـﯽ ﺭﯾــﺸـﻪ ﯼ ﻣـﺎ ﺑـﻮﺩ ، ﻫـﻤـﻪ ﺍﻧﺪﯾــﺸـﻪ ﯼ ﻣـﺎ ﺑـﻮﺩ
ﻭﻟـﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﺳــﮑـﻪ ﺗـﺒـﺮ ﺑــﺮ ﺭﯾــﺸـﻪ ﻣـﺎ ﺑـﻮﺩ
ﮔـﻞ ﻭ ﮔـﻠـﺪﻭﻥ ﻭ ﮔـﻞ ﺧـﻮﻧﻪ ﺷــﺪﻩ ﺍﻣــﺮﻭﺯ ﯾﮏ ﻭﯾـﺮﻭﻧﻪ
ﺳـــﺮ ﻓــﻮﺍﺭﻩ ﻫــﺎ ﺧــﻮﻧﻪ ، ﺑـﺒـﯿـﻦ ﻣـﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺁﺳﻮﻧﻪ
ﻻﻻ ﻻﻻ ﮔــــﻞ ﻻﻟـــﻪ ، ﺣــﺮﯾـﻢ ﻋـﺸـــﻖ ﭘﺎ ﻣـﺎﻟـﻪ
ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺭﻧﮓ ﻫﺮ ﺳﻔﺮﻩ ، ﺳﺮ ﻫﻔﺖ ﺳﯿﻦ ﻫﺮﺳﺎﻟﻪ
عهد کردم که بدهکار نباشم به کسی
وای از دست محبت که بدهکارم کرد؟
ﻣﻦ ﺁﻥ ” ﻧﯽ ﺧﺸﮑﻢ ”
ﺑﺮ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﻧﺎ ﭘﯿﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺼﻪ ﻓﺮﺍﻕ ﺭﺍ
ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﻣﺪ
ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ” ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭﺻﻞ ” ﺧﻮﯾﺶ
ﺍﺯ ﻋﻤﻖ ﺩﻭﺭ ﻭ ﻣﺠﻬﻮﻝ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﺎﻣﻮﺷﻢ
ﺁﺷﻨﺎ ﻭ ﺷﻮﺭ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺳﺮ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﻭ ﺟﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻨﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺷﺎﺩ
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﻓﺸﺮﺩ
من دلم تنگ کسی ست…که به دلتنگیه من میخندد…باور عشق برایش سخت ست….
ای خدا باز به یاری نسیم سحری…. میشود آیا دل به دل نازک من بربندد
کاشکی میشد این دلمو از تو سینه در بیارم/پاره کنم دور بریزم، یه دل بهتر بیارم…
یه دل که توش غم نباشه غصه و ماتم نباشه/یه دل که عین سنگ باشه، زشتیا توش قشنگ باشه…
دلی که مثل قصه ی لیلی و مجنون نباشه/کاشکی میشد، کاشکی میشد، اما میدونم نمیشه…
گويند زعشق کن جدايي
اين نيست طريق آشنايي
پرورده ي عشق شد سرشتم
جزعشق مباد سرنوشتم
يارب به خدايي خداييت
وان گه به کمال پادشاييت
کزعشق به غايتي رسانم 
کاو ماند گرچه من نمانم
گرچه زشراب عشق مستم
عاشق ترازاين کنم که هستم
چنان بدیدن روی تو آرزومندم
که گر بدادن جان ممکن است خرسندم
مرموزترین شعر زمین رمز دل توست
هرکس که بدانست دل از هردوجهان شوست
تو مهر زمین و همه جا ماه زمانی
توخانه نشین در حرم وخوان خدایی…
هربار به تو فکر می‌کنم
یکی از دکمه‌هایم شل می‌شود
انقراض آغوشم یک نسل به تأخیر می‌افتد
و چیزی به نبضم اضافه می‌شود
که در شعرهایم نمی‌گنجد

کافیست تورا به نام بخوانم
تا ببینی لکنت، عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست
و چگونه لرزش لب‌های من
دنیا را به حاشیه می‌بَرد

دوستت دارم
با تمام واژه‌هایی که در گلویم گیر کرده‌اند
و تمام هجاهای غمگینی
که به خاطر تو شعر می‌شود

دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم
و خواستن تو جنینی‌ست در من
که نه سقط می‌شود
نه به دنیا می‌آید.

یه روزی از همین روزا میرم یه جای بی نشون
یه جای که پیدام نکنی بشی واسم بلای جون
تو ميدوني دستاي تو سردِ بدون دست من
بايد كه از اينجا برم تا نبيني شكست من
چشماي تو مونده به در با تنهايت سر ميكني
گاهي به ياد خنده هام گونه هاتو تر ميكني
باید برم باید برم ایمجا وفا نداره
خاطره هام حتی واسم دیگه صفا نداره
باید برم تنها بشی ابر چشات بباره
فکر نکنم که اون دلت بی من دووم بیاره
من که دیگه حوصله ی گذشته هامم ندارم
تو این شبا که بیکسم بازم تو رو کم ندارم
.
آب میخواهم سرابم میدهند
عشق میورزم عذابم میدهند
خود نمیدانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب؟
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بیگناهی بودم و دارم زدند
وقتى دلت تنگ شد
،هروقت چشمت ترشد
،وقتى ديگه نبودکسى
،اميدياهمنفسى،
بدون که هست اينجاکسى،
که توبراش همه کسى.
الهى غصه تو قلبت بمیره
الهى دشمنت عقده بگیره
الهى هر کجایی مهربونم
تنت سالم، دلت هرگز نگیره
الهى درد و غم از تو جدا شه
الهى صاحب قلبت خدا شه
الهى هر کجا، با هر که هستی
خدا بر صحن قلبت گل بپاشه
بی تو مرا شبی ایست که فردا نمی شود / بی من تو را دلی ایست که دریا نمی شود . . .
بزن شراب که امشب دلبرم مستانه می رقصد/شب افزونگرم لب برلب پیمانه می رقصد/بده ساقی شراب آتشین مست وخرابم کن/که امشب دلبرم درمجلس بیگانه می رقصد
غروبا میون هفته
بر سر قبر یه عاشق
یه جوون میاد میذاره
گلهای سرخ شقایق
بی صدا میشکنه بغضش
روی سنگ قبر دلدار
اشک میریزه از دو چشمش
مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گریه میگه
مهربونم بی وفایی
رفتی و نیستی بدونی
چه جگر سوزه جدایی
آخه من تورو میخواستم
اون صدای مهربونو
نه سکوت سرد خاکو
تویی که نگاه پاکت
مرحم زخم دلم بود
دیدنت حتی یه لحظه
راه حل مشکلم بود
تو که ریشه کردی با من
توی خاک بی قراری
تو که گفتی با جدایی
هیچ میونه ای نداری
پس چرا تنهام گذاشتی
توی این فصل سیاهی
تو عزیزترینی اما
یه رفیق نیمه راهی
داغ رفتنت عزیزم
خط کشید رو بودن من
رفتی و دیگه چه فایده
ناله و زجه و شیون
عاشق خسته و تنها
سر گذاشت رو خاک نمناک
گفت جگر گوشه ی عشقو
دادمش دست تو ای خاک
امشب شب رویای تو بود و تو نبودی / در دل همه آوای تو بود و تو نبودی
دل زیر لب آهسته تمنای تو میکرد / در حسرت دیدارتو بود و تو نبودی . . .
کدوم خواستن,کدوم جون,کدوم عشق…
شاید خیلی از این حرفا دروغه,

تاوقتی باهمیم ازعشق میگیم, نباشیم قولمون حتی دروغه,

ازاین عشقایی که زنجیرمیشه هوسهایی که دامن گیر میشه,

میترسم چون دلم بی اعتماده به احساسی که بی تاثیرمیشه,

نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست ,نه اینکه زندگی بی عشق میشه,

فقط کاش بین این حس های مبهم بفهمم آخرش چی عشق میشه…

مث حرفی که نگاهی نمیگفته ومیگفته,اتفاقیِ که گاهی میوفته ونمیوفته,

مث یخ زدن تو آتیش ,حال سوختن توسرما,توبیداری خیالت ,ی حقیقتِ تورویا,

توفکرش نیستی وپیداش میشه ,ولی وقتی که باید باشه میره,به حال روز ماکاری نداره, همیشه یابراش زوده یادیره…

فقط کاش بین این حس هایِ مبهم ,بفهم آخرش چی عشق میشه…

لب خشكم ببين چشم ترم را
بيا از باده پر كن ساغرم را
دلم در تنگناي اين قفس مرد
رسيد آن دم كه بگشايي پرم را
همان رنگ و همان روی
همان برگ و همان بار
همان خنده ی خاموش در او خفته بسی راز
همان شرم و همان ناز
همان برگ سپید به مثل ژاله ی ژاله به
مثل اشک نگونسار
همان جلوه و رخسار
نه پژمرده شود هیچ
نه افسرده ، که افسردگی روی
خورد آب ز پژمردگی دل
ولی در پس این چهره دلی نیست
گرش برگ و بری هست
ز آب و ز گلی نیست
هم از دور ببینش
به منظر بنشان و به نظاره بنشینش
ولی قصه ز
امید هبایی که در او بسته دلت ، هیچ مگویش
مبویش
که او بوی چنین قصه شنیدن نتواند
مبر دست به سویش
که در دست تو جز کاغذ رنگین ورقی چند ، نماند
غربت حضورساكت امواج اشك هاست
رفتي ومانده خاطره هايت براي من
يادش بخير چشم تو وآسمان عشق
بارفتتت شكست دل اشك هاي من

روزي كه چشم هاي تواز مرز دل گذشت
گم شد ميان كلبه ي رويا بهار دل،من
ان روز عشق را تو ميديدم
ان روز،تمان،دنيارا تو ميديدمو
وتورا دنيا
دلم اشكم عشقم همه را فداي چشمان بيرحم ودروغين توكردم

وحالا
گرچه گذشت سالي ودل ها زغم شكست
هنوزم در،دل،غم است تا تو بيايي فانوس من
برگرد دوباره دلم را زنده كن
من هنوزم درانتظارعشقي دوباره ام

این آخرین دست نوازش بر دل من
این آخرین امواج روی ساحل من
این آخرین بود آخرین بود آخرین بود
اشکم به مانند دلم تنها ترین بود *
چشم شب روشن اگرماهش تويي،خوش بحال اوكه همراهش تويي،لذت دلدادگي افزونتراست،هركه روزوشب هواخواهش تويي!
منو به حال من رها نکن
تو هم به مرز این جنون برس
اگه هنوزم عاشق منی
خودت به داد هر دومون برس
من از تصور نبودنت
رو شونه تو تکیه میکنم
منی که دل بریدم از همه
ببین برای تو چه میکنم
ﻓﮑﺮﺵ ﻧﺒﺎﺵ ﻣﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻫﻤﻨﻔﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻋﺠﯿﻨﻢ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﮐﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻣﻦ ﺑﺮﺳﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﻢ
زندگي جيره ي مختصري است
مثل يك فنجان چاي …
و كنارش عشق است…
مثل يك حبه قند…
زندگي را با عشق نوش جان بايد كرد.
لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگر واسش ميمردم
دست منو گرفت و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسى که عاشقم کرد
يکى به من بگه که ماه من کى بوده
مسبب گناه من کى بوده
سهم من از نگاه تو همين بود
عشق تو بدترين قسمت بهترين بود
تو دل بارون منو عاشقم کرد
بين زمين و آسمون ولم کرد
يکى بگه چجورى شد که اين شد
سهم تو آسمونو من زمين شد
تمام لحظه های من فدای تاب مژگانت / شقایق وار میمیرم برای خواب چشمانت . . .
نيستي همنفسم سهم دلم بي کسيه
تنهايي پر از غم و حسرت و دلواپسيه
بي تو اين زنده بودن زندگي محسوب نميشه
زخم رو قلب شکسته ام تا ابد خوب نميشه✔
کاش می شد بوسه هارا قاب کرد.مثل نامه سوی هم پرتاب کرد،کاش می شد عشق راتقسیم کرد، مثل تک شاخه گلی تقدیم کرد.
از افتاب نگاهت، پیاله لبریز است
فروغ عاطفه در جام جان، طرب خیز است
بتاب از نفس بال های خسته ی نور
که باتوعشق، نشاط اور و دلاویز است
ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ
ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ …
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﻏﻢ
ﺗﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺩﺭ ﺩﻝِ ﺑﯽ ﺟﻨﺐ ﻭ ﺟﻮﺵِ ﻣﻦ
ﻭ ﭼﻪ ﮐﺲ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ
ﺩﻝ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﻧﺒﻮﺩ
ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩ …
ﻭ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺯ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ
ﺩﻝ ﺑﯽ ﺁﺏ ﻭ ﻋﻠﻒ ﺗﻮ
ﺻﺎﺣﺐِ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩ …
من و تو
یک شب بلند…
من انار ها را دانه می کنم…
میریزم در کاسه ی فیروزه ای رنگ
منتظر مینشینم لب حوض
تا بیایی از راه
ویلدایمان را کنار هم…باهم…تاصبح حافظ میخوانیم
امسال تو باید برایم تفال بزنی…
باید جوری برایم تفال بزنی ک حافظ عاشقانه ترین غزلش را تقدیمم کند
اخر…اخر نیت من راز ِ دل ِ تو بود…
یلدا یعنی بلندترین شب سال…
شبی ک تنها یک دقیقه از شب قبلش بیشتر عمر میکند…
و من این یک دقیقه را جشن میگیرم
و به پاسش تا صبح بیدار می مانم
یک دقیقه ک هیچ…
یک ثانیه هم بیشتر کنارت بودن جشن گرفتن دارد
من قدر ثانیه های بودنت را خوب می دانم
من بغض دلگیر نبودنت را خوب میشناسم
من خوب میدانم ارامش این شبها را مدیون بودن توام
پس یک دقیقه بیشتر بودنت را
کنار ِ حضور سبز خودت جشن میگیرم
تفال بزن برایم
ﻳﮏ ﻧﻔﺮ اﻣﺪ ﻗﺮارم را ﮔﺮﻓﺖ / ﺑﺮگ و ﺑﺎر و ﺷﺎﺧﺴﺎرم را
ﮔﺮﻓﺖ
ﭼﻬﺎر ﻓﺼﻞ ﻣﻦ ﺑﻬﺎر ﺑﻮد ، ﺣﻴﻒ / ﺑﺎد ﭘﺎﺋﻴﺰي ﺑﻬﺎرم را ﮔﺮﻓﺖ
اﻋﺘﺒﺎري داﺷﺘﻢ در ﭘﻴﺶ ﻋﺸﻖ / ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ، اﻋﺘﺒﺎرم را ﮔﺮﻓﺖ
ﻋﺸﻖ ﻳﺎ ﭼﻴﺰي ﺷﺒﻴﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﻮد / آﻣﺪ و دار و ﻧﺪارم را ﮔﺮﻓﺖ . ..
يا رب اين شهر چه شهريست كه صد يوسف دل را به كلافي بفروشيم و خريداري نيست/فكر بهبود خود اي دل بكن از جاي دگر كه در اين شهر طبيب دل بيماري نيست
مرابرململ چشمت بیاویز
که من قندیل معبدهای دردم
ازاین راه پرازهجرومصیبت
قسم خوردم که دیگربرنگردم.
ﯾﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﯿﻮﻓﺎﯾﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺷﻤﻊ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﺖ ﺁﻥ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ
ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﯾﺶ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ ﺑﺎ ﻏﺮﯾﺒﺎﻥ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺟﻮﻓﺮﻭﺷﺴﺖ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﺭ ﺳﻨﮓ ﺩﻝ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﻭ ﮔﻨﺪﻡ ﻧﻤﺎﯾﯽ
ﻣﯿﮑﻨﺪ
“بی کلام
اینجا باش!
بودنت با دل من،
بی صدا هم زیباست…”
رفتی برو بردی ببر
اما زخود دورم مکن
قلبم ببر جانم ببر
اما فراموشم مکن
آنکه او ز غمت دلبندد چون من کيست /ناز تو بيش از اين بهر چيست /آنکه او ز غمت دلبندد چون من کيست /ناز تو بيش از اين بهر چيست /تو الهه نازي در بزمم بنشين /من تو را وفادارم بيا که جز اين ،نباشد هنرم /اين همه بي وفايي ندارد ثمر /بخدا اگر از من نگيري خبر ،
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره اين دل ديوونه واست دلتنگه

وقت از تو خوندنه ستاره ء ترانه هام
اسم تو برای من قشنگترين آهنگه

بی تو يك پرنده اسير بی پروازم
با تو اما ميرسم به قله آوازم

اگه تا آخر اين ترانه با من باشي
واسه تو سقفی از آهنگ و صدا ميسازم

با يك چشمك دوباره منو زنده كن ستاره
نذار از نفس بيفتم تويي تنها راه چاره

آی ستاره آی ستاره بی تو شب نوری نداره
اين ترانه تا هميشه تو رو ياد من مياره

تويی كه عشقمو از نگاه من ميخونی
تويی كه تو تپش ترانه هام مهمونی
تويی كه هم نفس هميشه آوازی
تويی كه آخر قصه ء منو ميدونی

اگه كوچه صدام يك كوچه باريكه
اگه خونم بی چراغه چشم تو تاريكه

ميدونم آخر قصه ميرسي به داد من

لحظه يكي شدن تو آينه ها نزديكه

لب درلبت گذارم
جان درکفت سپارم
تابرتو عشق دارم
دست ازتوبرندارم
من ومهتاب وشب وهوای عالی
.عزیزم جای توخالی
.عطرگل پرشده بازتواین حوالی
من به یادتوخوشم تودرچه حالی
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ، ﻣﺎﺷﺪﻥ/ ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺪﻥ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻝ ﺳﭙﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ/ ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺳﻮﺍ ﺷﺪﻥ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺩﺭ ﻫﻮﺍ/ ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ،ﭘﺎ ﺷﺪﻥ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ /ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻟﯿﻼ ﺷﺪﻥ
نگاه من ب پيچ و تاب جاده است

نگاه من به قاب خالى كنار در

سپيد و سبز جاده ها دگر چه سود

كه فاصله ميان ما نشد به سر

می روی و من تحمل می کنم نبودنت را
می مانم و تو فراموش می کنی بودنـم را
نه اشتبآه نکن این یک شعر عاشقآنه نیست
.تصورکن یه مرد و بآ چشمآی خیس
.نمیخوآم نبآید تو شعرم به تو جسآرت کنم
.نبآید حس عشق تبدیل به اسآرت کنم
یادگاری واسه بارون ، آرزوهایی که خاک شد / وقتی رفتی زیبا ، انگار روح از تنم جدا شد .
هنوز همونم که میخوای هنوزم عاشقت موندم
تو زیر چتر کی رفتی؟!
که زیر گریه جا موندم
هنور همونم که تو میخوای, یکی مثل خدا تنها
یکی که خم نشد زیر
غم سنگین این دنیا
اونی که عاشقت بود تنها نفس نفس زد
اونی که هرکسی رو
غیر از تو ساده پس زد
اونی که خاطراتت هر لحظه روبروشه
دیدار اتفاقی
یک عمر آرزوشه
آسون نبود یه عمری بی تو تنها به امید یه فردا
که باتو روبروشم …
دوباره فال حافظ ميگيرم….

دوباره توي فالمي…

هميشه در خيالتم…

اگر چه بي خيالمي…

يارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم/ شوق ديدار تو دارم، به کجا پر بزنم؟
من را تو ببخش چشم من کور
دستم برود به زیر ساطور
تقصیر دلم نبود دزدی
چشم تو سیاه بود و مغرور
هان چه حاصل ازآشنائی ها*گرپس ازآن بودجدائی ها*من وباتو،چه مهربانی ها*تووبامن چه بیوفائی ها*دردل سنگ تونگرفت*آتش این سخنرانی ها*گفته بودم که دل به کس ندهم*توربودی به دلربائی ها*شورعشقت شراب شیرین بود*ای خوشاشورآشنائی ها*
کاش میشد از یادم بری
از توخیال من بری
برداری خاطراتتو
از روزگار من بری
من به چشمان توعادت کرده ام.
هرنگاهت راعبادت کرده ام
.شانه دستش لای موهای توبود
.شانه رادیدم حسادت کرده ام.
دیشب ازکابوس هاخوابم نبرد
بانگاه شک قضاوت کرده ام
هردومان دیوانه ایم ازعشق هم
اه انگاری جسارت کرده ام
چشمهایت شاه بیتم می شود
واژه هایت رازیارت کرده ام
ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﻳﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ
ﺍﯼ ﻋﺠﺐ ﮔﺮ ﻣﻦ ﺭﺳﻢ ﺩﺭ ﮐﺎﻡ ﺩﻝ
ﮐﯽ ﺭﺳﻢ ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ
ﺑﺨﺖ ﻭ ﺭﺍﯼ ﻭ ﺯﻭﺭ ﻭ ﺯﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭﻳﻎ
ﮐﺎﻧﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﻏﻢ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ
ﻋﺸﻖ ﻭ ﺳﻮﺩﺍ ﻭ ﻫﻮﺱ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﺻﺒﺮ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ
ﮔﺮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺍﻧﺪﺭ ﺁﻳﻢ ﮔﻮ ﺩﺭﺁﯼ
ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ
ﺑﻴﻢ ﺟﺎﻥ ﮐﺎﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺧﻮﻧﻢ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ
ﻭﺭ ﻧﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ
ﻣﺮﮐﺐ ﺳﻮﺩﺍ ﺟﻬﺎﻧﻴﺪﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺯﻣﺎﻡ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺖ
به چشمان بسته ی من چشمک زدی
و چشم من باز تا بی انتهای ستاره ها.
از سیاه شب های بی ماه… تا سفید صبح دراز..
همه باتو روشن شد.
…با تو.. آسمان دیده های بی امان
نگاه به خنده هام نکن، منم اسیر رفتنم
منم اسیر یک دلم، گذاشتو رفت مسافرم
دلم غریبه شد براش، شکوند دل بیچاره ام
هیچی نگفتم که بره، شاید بفهمه عاشقم
نگاه به خنده هام نکن، شده همینه چاره ام
ﺗﮏ ﮐﻞ ﻭﺍﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﮔﻔﺖ ﺻﺒﺎ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ

ﺑﻠﺒﻞ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﺻﺪﺍ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ

ﮔﻞ ﻭ ﺑﻠﺒﻞ ﺑﻨﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ

 ﺳﻨﺒﻞ ﺁﻣﺪ ﺑﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﻔﺖ  ﻭﻓﺎ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ . . .

گفتم چراغ عمرم فرياد از جدايي-گفتا كه گريه باشد پايان اشنايي-گفتم نشان عشقت اي اشنا چه باشد-گفتا ديار غربت بن بست انتهايي
گل عشق تو هستم شبنمم باش
دلم دنياي زخمه مرهمم باش
ز درد بي كسي قلبم شكسته
به شهر بي كسي ها همدمم باش
مار از پونه، من از مار بدم می‌آید
یعنی از عامل آزار بدم می‌آید

هم ازین هرزه علف‌های چمن بیزارم
هم ز همسایگی خار بدم می‌آید

کاش می‌شد بنویسم بزنم بر در باغ
که من از این‌همه دیوار بدم می‌آید

دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم می‌آید

ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو
که من از کار تو بسیار بدم می‌آید

عمق تنهایی احساس مرا دریابید
دارد از آینه انگار بدم می‌آید

آه، ای گرمی دستان زمستانی من
بی‌تو از کوچه و بازار بدم می‌آید

لحظه‌ها مثل ردیف غزلم تکراریست
آری از این‌همه تکرار بدم می‌آید

نگاه خسته ی من زخمی نگاه تو شد
دو دست خسته ی من هم که تکیه گاه تو شد
به سرنوشت بگو جرم عاشقی کم نیست
که عشق راه من و عاشقی گناه تو شد

باران ببار
باران ببار، مرا به یاد من بیار
ببر مرا از این دیار
به دست یارم بسپار…
سرگرمیه تو شده بازی با این دل غمگین و خستم
یادت نمیاد اون همه قول وقرارایی که با تو بستم
با این همه ظلم تو ببین باز چه جوری پای این همه قول و قرار من نشستم
من به تو هرگز نگفتم با تو بودن آرزومه
نقش اون چشمای معصوم لحظه لحظه روبرومه
شاید اونجوری که باید قدرتو من ندونستم
حرفایی بود توی قلبم من نگفتم نتونستم
گذشتی از من و ساکت نشستم..
گذشتی از من و دیدی که خسته ام..
تو یادت رفته که توی چه حالی..
کنارت بودم و زخمهاتو بستم………
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺣﮑﺎﯾﺘﯽ ﺩﮔﺮ ، ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺑﺴﺮ ﮐﻨﺪ
ﺷﺐ ﺳﯿﺎﻩ ﻗﺼﻬﺮﺍ ، ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮ ﺳﺤﺮ ﮐﻨﺪ
ﺑﺎﻭﺭ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ، ﺩﺭ ﺳﺮ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﺮﻭﺩ
ﺍﺯ ﮔﺬﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﺎ ﯾﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﮔﺬﺭ ﮐﻨﺪ
ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺴﯽ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻡ
ﮐﻮﺭ ﺷﻮﻡ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺍﯼ ﺩﮔﺮ ﮐﻨﺪ
ﻣﻘﺼﺪ ﻭ ﻣﻘﺼﻮﺩﻡ ﺗﻮﯾﯽ ، ﻋﺸﻘﻢ ﻭ ﻣﻌﺒﻮﺩﻡ ﺗﻮﯾﯽ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺣﺬﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ، ﺳﺎﯾﻪ ﻣﮕﺮ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ
ﭼﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﺎ ﺗﻮﯾﯽ ، ﯾﺎﻭﺭ ﻭ ﯾﺎﺭ ﻣﺎ ﺗﻮﯾﯽ
ﺗﻮﺑﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺍﺛﺮ ، ﻣﺮﮒ ﻣﮕﺮ ﺍﺛﺮ ﮐﻨﺪ…..✘
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای بفدای تو من , این چه نگاه کردن است
هوای سرد این شبا منو یاد تو ميندازه/خواستم بگم دوست دارم بدون حد و اندازه/اما تو فرصت ندادی رفتی و تنهام گذاشتی/گلم تو واسه همیشه نفرت رو تو دلم كاشتی/
اين هم از يك عمر مستي كردنم/سالها شبنم پرستي كردنم/اي دلم زهر جدايي را بخور/چوب يك عمر باوفايي را بخور/اي دلم ديدي كه ماتت كردو رفت/خنده اي بر خاطراتت كرد و رفت/من كه گفتم اي بهار افسردنيست/من كه گفتم اين پرستو رفتنيست/آه عجب كاري به دستم داد دل/هم شكست و هم شكستم داد دل*
لب فروبستم وخلوتگه اسرارشدم
شعله اي بودم وخاموش به يكبارشدم
خال لب دانه دام است ولبت دام دل است
من به حسن رخت اي دوست گرفتارشدم
ﺷﺐ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺍﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻢ
ﻧﺸﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺸﻢ
ﻧﺸﺪ ﻗﻠﺐ ﻣﺎ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﻪ
ﯾﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﻣﻦ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ
ﺑﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﻗﺴﻢ
ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﯼ ﻣﻨﻮ
ﺑﻪ ﺣﺴﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﻣﯽ ﺍﯾﯽ ﻗﺴﻢ
ﺑﻪ ﺩﻝ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺩﻟﻬﺮﻩ
ﺑﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﻗﺴﻢ
ﺟﺪﺍ ﻣﯿﺸﯽ ﻭ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﺧﺎﻃﺮﻩ
ﻭﻟﯽ ﺷﮏ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﺳﻢ
مانده تا برف زمین آب شود
در شب آینه ، مهتاب شود
عطر گل با نفس باد رود
چشم نرگس غزلی ناب شود
مانده با عطر گل سرخ لبت
آسمان غرقه به خوناب شود
مانده تا بی شب گیسوی شما
چشم من ، پر ز گل خواب شود
بهترین حادثه یعنی اینکه
عکسی از ما دو نفر ، قاب شود
زخمه ای چند بر این تار زدم
تا دل سنگ تو بی تاب شود
نبرى گمان كه ديگر ز دل مارفته باشى * توعزيزدل مايى هركجانشسته باشى *
می گذره
این روزای غریبی و بی کسی
تموم می شه
می دونم
روزای دلواپسی
کار تو اشتباه بود
گذشتی از عشق من
نا مهربون یه روزی ب حرف من می رسی

نع دیگه برنگرد عزیز
نع اشک چشماتو نریز
نع نمی خوام باشی پیشم
نع دیگه عاشق نمی شم

واآآآآآآآآآآآآآآآی که چقدر ساده بودم
که ب تو دل داده بودم
توووووو دلمو فریب دادی

توووووو از چش من افتادی

نمی دونم باز برمی گردی سراغمو می گیری
می گی ب من پشیمونی هیچ وقت از پیشم نمی ری

بدون اما عزیزم که من از عشقت گذشتم

فایده ای دیگه نداره حتی واسه من بمیری

مانه آنیم كه دربازي تكراري اين چرخ فلك
هركه ازدیده مان رفت زخاطرببریم
یاكه چون فصل خزان آمدوگل رفت
دل به عشق دگري داده زآنجا برویم
وسعت دیده ماخاك قدمهاي تو بود
خاك زیر قدمت رابه هزار دنیاندهیم.
این مثنوی حدیث پریشانی من است
بشنو که سوگنامه دل ویرانه من است
امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام
بلکه به یمن آمدنت جان گرفته ام
گفتی غزل بگو،غزلم شورحال مرد
بعدازتوحس شعرفنا شد خیال مرد
گفتم مروکه تیره شود زندگانیم
بارفتنت به خاک سیه مینشانیم
گفتی زمین مجال رسیدن نمیدهد
برچشم باز فرصت دیدن نمیدهد
وقتی نقاب محوریک رنگ بودن است
معیار مهرورزیمان سنگ بودن است
دیگرچه جای دلخوشی وعشق بازی است
اصلا کدام احمق ازین عشق راضی است
این عشق نیست فاجعه قرن آهن است
من بودنی که عاقبتش نیست بودن است
حالا به حرف های غریبت رسیده ام
فهمیده ام خوب توروا بد شنیده ام
حق باتو بود از غم غربت شکسته ام
بگذار صادقانه بگویم که خسته ام
بیزارم از تمام رفیقان نارفیق
اینها چقد فاصله دارند تا رفیق
من را به مرز نبودن کشانده اند
روح مرا به مسند پوچی نشانده
تا این برادران ریاکار زنده اند
این گرگ سیرتان جفاکار زنده اند
یعقوب درد میکشد و کورمیشود
یوسف همیشه وصله ناجور میشود
اینجا نقاب شیر به کفتار میزنند
قلبمان را هرلحظه بردار میزنند
اینجا کسی برای کسی کس نمیشود
حتی عقاب درخور کرکس نمیشود
جایی که سهم مرد جزتازیانه نیست
حق باتو بود ماندنمان عاقلانه نیست
ما میرویم چون دلمان جای دیگرست
مامیرویم گرچه زالطاف دوستان برجای جای پیکرمان زخم خنجر است
مامیرویم مقصدمان نامشخص است
هرجا رویم بی شک ازینجا بهتر است
ازسادگیست گر به کسی تکیه کرده ایم
اینجا که گرگ با سگ گله برادر است
اینجا اگرچه باب منه پای لنگ نیست
باید شتاب کرد مجال درنگ نیست
ماهم درره عشق پی باج میرویم
ماهم بدون بال به معراج میرویم
عشق من از من گذشتی خوش گذر / بعد از این حتی اسمم را مبر
خاطراتم را تو بیرون کن ز سر / دیروز از کف رفت ، فردا را نگر .
من آن رودم که تنها آب دارم/نگاهی خسته وبی تاب دارم/من عشق نوردارم دردل اما/فقط تصویری از مهتاب دارم.
از دیارآشنایی پا کشیدن مشکل است،از تو ای آرام جانم دل بریدن مشکل است!
هرکه فرهاد شود، در ره عشق،

همه‌کس در نظرش شیرین است

تهمت کفر به عاشق نزنید!

عاشقی پاک‌ترین آیین است..

ﺩﻟﺨﻮﺷﻢ ﺑﺎﻏﺰﻟﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﻫﻤﯿﻨﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ-ﺗﻮﻣﺮﺍﺑﺎﺯﺭﺳﺎﻧﺪﯼ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻨﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ-ﻗﺎﻧﻌﻢ،ﺑﯿﺸﺘﺮﺍﺯﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯﺗﻮ-ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ-ﮔﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ،ﻣﻦ ﻭﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﻫﻤﺰﺍﺩﯾﻢ-ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺗﻮﺭﺍﺧﻮﺍﺏ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ
با تو دل من پر از کبوتر شده است
حال من و شعرهام بهتر شده است
حالا تو منی و من تو هستم با تو
تنهایی من چند برابر شده است
ازسخن چینان شنیدم آشنایت نیستم/
خاطراتت رابیاور تابگویم کیستم/
سیلی هم صحبتی ازموج خوردن سخت نیست/
صخره ام! هرقدر بی مهری کنی می ایستم/
من تو را نمی سرایم !..

تو …

خودت در واژه ها می نشینی ..!

خودت قلم را وسوسه می کنی !

و شعر را بیدار می کنی !!

ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ
ﮐﻪ ﻫﺮ ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﯿﻨﻢ ؟
ﻣﺮﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﺑﮑﻦ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﭼﺸﻤﺖ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﻍ ﺗﻮ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺑﭽﯿﻨﻢ
بس که همیشه در غمت ، فکر محال می کنم . . .

هجر تو را ز بیخودی ، وصل خیال می کنم . . .

شب که ملول می شوم ، بر دل ریش تا سحر . . .

صورت یار می کشم ، دفع ملال می کنم . . .

آهای شب سیاه غم گرفته ,بیا ببین چقد دلم گرفته ,بیا کة روزگار بی مروت گلایه هامو دست کم گرفته,میخوام کة با ترانه های فرهاد خاطرهامو ازتو پس,بگیرم,بارون بیاد خیس بشم نفهمم,برف بیاد گوله بشم بمیرم, نگو خدا نخواست خدانگه دار,موندم اشتباهه خدانگه دار,بخندوباخندهاش خدانگه دار,به فکر من نباش خدانگه دار
منم تنهاترين تنهاي تنها اسمتو مي نويسم روي شن ها
باد مياد اسمتو پاک ميکنه کارم شده در اين صحراي غمها
میدونم دوسم نداری،نمیخوای پیشم بمونی،بزارتا بهت بگم که یه چیزایی نمیدونی
اشک چشماموندیدی رفتی ازمن دل بریدی،من برای تومیمردم کاشکی غصمومیدیدی،توواسم عزیزجون بودی تو رگهام مثل خون بودی،کاشکی با من مهربون بودی
بیادتو بودم حتی وقتی تو بیادمن نبودی،حتی وقتی دلمو شکوندی،حتی وقتی رفتی ونموندی،حتی وقتی با یکی دیگه نشستی،حتی وقتی تو نامه نوشتی عاشق یکی دیگه هستی
اگـر چشم سياهت را نظر در چشـم من آري
دو چشمم شرمگين باشد كه بينـد چشـم خمـّاري
چه نـازي مي‌كنـد چشمم برابر با سيـه چشمـت
كه رويـت را همـي خوانم به خوش نـازي و طنّـازي
اگر ديـدار چشمـانت دو چشمـم را به كيـن آلــود
نظـر دارم از اين بعـد هم تو را خوانــم به عیاری
ﮐﺠــﺎﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﺑﮕـــــــﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﺧﺎﻟﯽ
ﺭﺍ !…؟
ﺩﻟﻢ ﺍﻧﮕـــــﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐــــــﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﻋﺸﻖ
ﺧﯿﺎﻟـــــﯽ ﺭﺍ
ﻧﺴﯿﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ … ﺍﺑﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ … ﯾﻌﻨﯽ : ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺩﺭ ﺷﻬﺮ
ﺗـــــﻮ ﺩﺭ ﺷــــــﻬﺮﯼ ﺍﮔــﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺍﯾﻦ
ﺣﻮﺍﻟــــــــــﯽ ﺭﺍ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﻧﺎﺭﻧﺠــــﺰﺍﺭﺍﻧﺖ ﺭﻫــــــﺎ
ﮐـــــﺮﺩﯼ
ﭼﺮﺍﻏﺎﻥ ﮐﻦ ﺷﺐِ ﺍﯾﻦ ﻋﺼــــــﺮﻫﺎﯼ ﭘﺮﺗﻘﺎﻟﯽ
ﺭﺍ
ﺷﺒﯽ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺳﺮ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﺍﻡ
ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﺑﮑﺶ ﺑﺮ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧــﻪ ﯼ ﺣــﺎﻟﯽ ﺑﻪ
ﺣــﺎﻟﯽ ﺭﺍ
ﻧﺴﯿﻤﯽ ﻫﺴﺖ … ﺍﺑﺮﯼ ﻫﺴﺖ … ﺍﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺩﺭ ﺷﻬﺮ
ﺩﻟــــــﻢ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻣـــــﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ
ﺧﺎﻟـــﯽ ﺭﺍ
ماییم که در ظلمت شب یاد تو هستیم
در دام بلا خفته ز بیداد تو هستیم
ماییم که با تیشه زنیم ریشه خود را
دلخوش به همینیم که یار تو هستیم
من غروبی زردوخستم که زتو خالی دستم
عاشقم پاییزی ازدرد دل به امواج توبستم
، تویه عمره تب عشقو درنگاه من میبینی
ولی باصخره وساحل بازبه گفتگو میشینی
این روزها پوستم کمی نازکتر شده .
این روزها طاقتم کمی بی حوصله تر شده.
این روزها انتظارم کمی بی صبرتر شده
این روزها شبهایم کمی بی ماه تر شده .
این روزها دست هایم کمی خالی تر شده .
این روزها وجودم پر از تَرک شده….
.
.
تلنگر نزن ،
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
می شکنم✔
نخواهم گل که گل بی اعتباراست
تمام عمرگل فصل بهاراست
تورامیخواهم ازگلهای عالم
که بوی توهمیشه ماندگاراست.
ﺑـﺺ ﺗﺆ ﻫـﻬﻨﺎﻭﻡ ﺑﺎﺧﯽ ﺑـﺺ‌ﺋﺎﻭﻩ ﻃﻮﭘـﯽ ﺋـﺎﻭﺍﺗﻢ ﺳﯿﺲ ﻭ ﺫﺍﮐـﺎﻭﻩ ﺿﺎﻭﻡ ﻟـﻪ ﺃﺻﺬﻧﻬﯽ ﺑﻬﺰﻫﯿﯽ ﺗﺆﯾﻪ ﺑﻬﺴﯿﻬﺘﯽ ﺧﻬﺰﺍﻥ ﻭﺍﺩﻫﯽ ﺿﺮﺅﯾﻪ
ﺑﯽ ﯾﺎﺩﺕ ﺩﻟﻢ ﺑﺎﻍ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ‌ﺷﺪ ﺑﯽ ﯾﺎﺩﺕ ﮔﻞ ﺍﻣﯿﺪﻡ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﭘﮋﻣﺮﺩ ﭼﺸﻢ ﺍﻣﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺣﻤﺖ ﺗﻮﺳﺖ ﭘﺲ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻣﺮﺍ ﺑﻬﺎﺭ ﭘﺮﺷﮑﻮﻓﻪ‌ ﮔﺮﺩﺍﻥ
عشقو واست کشیدم میون موج دریا
روصخره هاش نوشتم دوست دارم یه دنیا
گیتارعشق ،سازمنه
.
.
اسم توآواز منه
.
.
تودفتر خاطره ها
.
.
یادت سرآغازمنه
از دورها چه زیباست امواج آبی عشق / اما دریغ و افسوس چون میرسی سرابی است
قاصدك
شعرمرا ازبر كن
بروآن گوشه ي باغ،سمت آن نرگس مست،و بخوان درگوشش و بگو باور کن،یک نفر یاد تو را لحظه ای از یاد نخواهد برد
معنی بخشیــــدن یک دل به یک لبخنـــــــدچیست؟
من پشیمانم بگو تاوان آن سوگـــــندچیست؟
ازتو هم دل کندم وهرگز نپرسیدم زخویش
چاره ی معشوق اگـــــر عاشق ازاو دل کنــــــــــد چیست؟
فلك در دفترعشقم قلم زد
چه اوقات خوشي داشتم به هم زد
الهي اي فلك چرخت نگردد
كه چرخت آرزوهايم به هم زد
هر که در عالم خود گمگشته یاری دارد/عجبی نیست که عالم نگران میبینم.
آنچه باقیست قصه عشق است و جنون/غیر از این هرچه بود,آب روان میبینم.
بر لبم مهر سکوت است چه پرسی از عشق/فتنه ی عالمی از تیغ زبان میبینم
کاش میشد لحظه ها را پس گرفت …
کاش میشد همچون اتش در گرفت ….
کاش میشد سر به روی شانه ات ….
گریه اش را باز از سر میگرفت ….
ﭼﻨﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺯﻟﻒ ﺳﺮﮐﺶ ﺗﺴﺖ
ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺯﺍﺭ ﺷﻮﺩ ﺗﺮﺑﺘﻢ ﭼﻮ ﺩﺭ ﮔﺬﺭﻡ
تا تو را دیدم دل ندادم به کس حالا که عاشقم کردی به فریادم برس
به من بگو کدوم صدا با تو هنوز عاشقونه میخونه
کدوم دله درد اشنا مثل دله من به پات میمونه
شبای من بدون تو یه اسمون بی ستارس
بودنه تو برای من مثل تولدی دوبارس
این قدر خیال های بیهوده نباف / ماییم و دو خط رباعی و یک دل صاف
در آینه ی دلم به جز عکس تو نیست / شک داری اگر، بیا دلم را بشکاف.
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم
هنوز هم چشم تو برای من جام شراب
هنوز هم هستی من قصه ی رنج و عذاب
همه شب تا سحر جان در دل میخونه دارم
پریشون قصه ای رو با دل دیوونه دارم
سر دوراهی میشینم خودمو تنها میبینم
دونه دونه اشکای حسرت که از دیده میره میشمرم
اگر سلطان عالم هم بگـريد در بـــرم هردم
نخواهـم داد يك آن هم لب و چشـم و سـر و دسـت هـم
وﻗﺘﯽ دﺳﺘﺎﺗﻮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮم ﺗﻮ دﺳﺘﺎم /از ﺗﻮ ﭘﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻓﺮدام /دارم ﺑﺎ ﻓﮑﺮت دﻧﯿﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺳﺎزم/ دارم ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺳﻮزم ﻣﯽ ﺑﺎزم /دارم ﺧﻮﻧﻤﻮ رو اﺑﺮا ﻣﯽ ﺳﺎزم ﭼﯿﺰی ﺟﺰ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺧﻮام دارم ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﻢ دارم ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﻢ ﻧﺮو ﺗﻨﻬﺎم ﻧﺬار ﻣﻨﻮ ﯾﺎدت ﺑﯿﺎر دارم ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﻢ وﻗﺘﯽ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ از ﺗﻮ ﮔﺮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮم وﻗﺘﯽ ﺑﯽ ﺧﻮاﺑﯽ از دﻧﯿﺎ دﻟﮕﯿﺮم وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻨﺪی روﯾﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺑﻬﻢ دل ﻣﯿﺪی ﭘﺎی ﺗﻮ ﻣﯽ ﺷﯿﻨﻢ ﭘﺎی ﻗﻠﺐ ﺗﻮ روﯾﺎی ﺷﯿﺮﯾﻨﻢ ﭼﯿﺰی ﺟﺰ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺧﻮام دارم ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﻢ دارم ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﻢ ﻧﺮو ﺗﻨﻬﺎم ﻧﺬار ﻣﻨﻮ ﯾﺎدت ﺑﯿﺎر دارم ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﻢ
ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﭘﺮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ
ﯾﮏ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺁﺭﺯﻭ
ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﻫﯿﭻ ، ﻗﻠﺐ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭﻡ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ !
إی صبا، از من به إسماعیل قربانی بگو/زنده برگشتن ز کوی یار شرط عشق نیست
ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﻃﻌﻢ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﺶ ﺑﻮﯼ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺷﺐ، ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ
ﻋﺸﻖ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﻢ ﺟﺎﻥ ﻣﯿﺪﻫﺪ
يه جوری ريشه هام خشكيد كه انگار كار پاييزه …

خزون رفتن ات انگار داره برگهاش و ميريزه …

يه جوری گريه ميكردم كه بارون بينشون گم بود …

كاش اين رويا از آغازش فقط خواب و توهم بود …

ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺗﻤﻨﺎﯼ ﺩﯾﺪﻧﺖ
ﺳﺮﻣﻪ ﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﻣﯿﮑﺸﻢ
ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻣﺒﻬﻤﻢ
ﺗﻮﯼ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮔﺮﻣﺖ ﺭﺍ .. ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ ﺭﺍ .. ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎﯾﺖ
ﺭﺍ
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ
می میرم برات…
تو نمیدونستی که من میمیرم بی تو،بدون چشمات میری از برم…
تو نمیدونستی که دلم بسته به ساز صدات.
آرزومه که می دونستی که من می میرم برات.
می میرم برات…
نمی خوام بیای!
نمی خوام میون تاریکی من،توحروم بشی.
نمی خوام ازت…
نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام،تا تموم بشی.
برو تو بزرگی،می خوام که فقط آرزوم بشی.
آرزوم بشی…
ترس ما فاصله هاست!
وحشت از غصه که نه:
ترس ما خاتمه هاست!
ترس بیهوده نداریم
صحبت ازکشتن ناخواسته عاطفه هاست
کوله باریست پرازهیچ که بر شانه ماست
گله از دست کسی نیست
مقصر
دل دیوانه ماست
شاخه با ريشه ي خود حسِ غريبي دارد
باغ امسال چه پاييز عجيبي دارد
غنچه شوقي به شكوفه شدنش نيست دگر
با خبر گشته كه دنيا چه فريبي دارد
خاك كم آب شده مثل كويري تشنه
شايد از جايي دگر مزرعه شيبي دارد.
ﺩﻝ ﮔﺮفتہ ے ﻣﻦ کے ﭼﻮ غنچہ ﺑﺎﺯ شود
ﻣﮕﺮ صبا ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ بہ ﻣﻦ هوﺍے تو را
يك عمرقفس بست مسيرنفسم را،حالاكه درى هست مرابال وپرى نيست،حالاكه مقدرشده آرام بگيرم،سيلاب مرابرده وازمن اثرى نيست،بگذاركه درهاهمگى بسته بمانند،وقتى كه نگاهى نگران پشت درى نيست…‎!‎
چشم ماه تو عجب جلوه گه بیداد است / خدا به روی تو سر عشق کدام استاد است
خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود / صید را زنده گرفتن هنر صیاد است . . .
هرگز دلم زکوی تو جایی دگر نرفت
یکدم خیال روی تو ام از نظر نرفت
جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت
هر کو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت
هم بی خبر بیامد و هم بی خبر رفت
در کوی عشق بی سر و پایی نشان نداد
کو خسته دل نیامد و خونین جگر نرفت
عمرم برفت در طلب عشق و عاقبت
کامی نیافت خاطر و کاری بسر نرفت
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟

باز تکرار به بار آمده، می بینی که؟

سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت

عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟

آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده

چشم آهو به شکار آمده، می بینی که؟

حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد

گل سرخی به مزار آمده، می بینی که؟

غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد

بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟

ازباتوبودن دل برایم عادتی ساخت که هرگزبی تو بودن راباورندارم….
گر دلي دارم بدان در دست توست ..گر تني دارم بدان سر مست توست..
گر دلم را بشکني با دست خود دل نگيرم از تو…چون دل هم مست توست.
چراتنهاترازشبهاشدم من.چرابی همدم ورسواشدم من.دراین دنیاکه بوددوست بسیار,,,چرادلتنگ توتنها شدم من,,,
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺁﻏﻮﺷﺘﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﮕﯿﺮﯼ..

ﻣﺜﻪ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻫﺎ ﺗﺸﻮﯾﺶ ﺩﺍﺭﻡ..

ﺁﺧﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻫﺮ ﺷﺐ..

ﭼﻪ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺑﺪﯼ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺩﺍﺭﻡ..

ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺮﻩ ﺭﻭﺯﺍﯼِ ﺧﻮﺑﻮ..

ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺟﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ..

ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﻗﻠﺐ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ..

ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ِ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺁﺳﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ..

ﻧﺬﺍﺭ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﮔﻢ ﺷﻪ ، ﻧﺬﺍﺭ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺗﺮ ﺷﻢ..

ﺩﻝِ ﻣﻦ ﺟﺎ ﺑﻤﻮﻧﻪ ، ﺧﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺳﻔﺮ ﺷﻢ..

ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺳﺨﺖ ﻭ ﭘُﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﺸﻮﺭﻩ ﺳﯿﺮﻡ..

ﯾﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ ، ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺮﻡ..

ﮐﻤﮏ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺷﺐ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﺭﺩ ﺷﻢ..

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺷﻮ ، ﺑﺎﻭﺭﻡ ﮐﻦ..

ﻧﺬﺍﺭ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﯿﻮﻓﺘﻢ..

ﺑﻤﻮﻥ ﻭ ﻋﺸﻘﺘﻮ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮﻡ ﮐﻦ…

نازتو میکشیدم از تو چی میشنیدم؟
چرا بردی از یادم؟ بیا برس به فریادم
دلمو شکستی بازم دوباره
اما بدون چوب خدا صدا نداره
تنها ارزوم اینه که یه روز هم برسه
چشمای تو مثل ابرا بباره
خیلی بی رحمی اونوقته که میفهمی
هیشکی مثل من دوست نداره
عشق آواز قشنگی ست که خدا می داند / سرنوشتی که مرا با تو به خود می خواند گرچه از خویش گریزم به تو نزدیک شوم / گوش کن قلب من از دور تو را می خواند .
يک نفر آمد صدايم کرد و رفت
با صدايش آشنايم کرد و رفت
نوبت تلخ رفاقت که رسيد
ناگهان تنها رهايم کرد و رفت…
این بار آخراست شاید دگر نباشم

ازحال وروزگارت شاید خبر نباشم

شاید خدا نخواهد تا سر بگیرد این عشق

شاید خدا نخواهد تا خون جگر نباشم

حالا که لحظه هایم تسلیم بیقراریست

تسلیم فکر این که :فردا اگر. نباشم

بگذار باخیالت خوشباشم این اواخر

تا منتظر به راهو چشمی به در نباشم

بگذار بار دیگر پیشت غزل بخوانم

شاید خدا نخواهد,شاید دگر نباشم

ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺩﺭ ﮔﺮﻭ ﺩﻟﻢ ﺑﻮﺩ
ﺩﺍﻣﻨﻢ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﺮﻭ
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﮐﻔﺸﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺟﻔﺖ ﻧﻤﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ
ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺖ ﻧﮑﻨﻢ
ﮔﺮ ﻗﺒﻠﻪ ﺷﻮﯼ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﺖ ﻧﮑﻨﻢ
ﮔﺮ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﯽ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺍﻓﺘﯽ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ
ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﻭ ﺑﻮﯾﺖ ﻧﮑﻨﻢ
پشت هر پنجره دیوار دلت می آید؟
من و تنهایی و تکرار دلت می آید؟
تو فقط سعی بر آنی که مسافر باشی
چشم من در پی اصرار دلت می آید؟
من کمی تلخ مرا خط بزن از زندگی ات
جای من فاصله بگذار دلت می آید؟
من کمی تلخ کمی شاعر عاشق پیشه
بر من این تلخی بسیار دلت می آید؟
آه سخت است مخواه اینکه بگویم که برو
که خداوند نگهدار دلت می آید؟
پشت هر پنجره لبخند و غزل زیبا نیست؟
پشت هر پنجره ، دیوار ، دلت می آید؟
چندیست بیمار وفایت شده ام
در بستر غم چشم براهت شده ام
این را تو بدان اگر بمیرم روزی
مسول تویی،که من فدایت شده ام
پس از مرگم بیا زیبا نگارم
بیا با جمع دوستان برمزارم
سرت خم کن ببوس سنگ مزارم
که من درزیر خاک هم چشم انتظارم
عشق میگن علاقه***نه کفگیرو ملاقه***دوستت دارم یه عالمه***اندازه یه قابلمه***من عاشق تو هستم***تو قابلمه نشستم*** یه لنگه کفش تو دستم***منتظر تو هستم……………
باز آمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب
آورد آتشی که نمیرد به هیچ آب
بنگر به خانه ی تن و بنگر به جان من
از جام عشق او شده این مست و آن خراب
یه راهی پیش روم بزار یه کم بهم فرصت بده
برای عاشق تر شدن خودت بهم جرعت بده
یه کاری کردی عاشقت، هر لحظه بی تابت بشه
من جونم و بهت میدم شاید بهت ثابت بهشه
ناراحتی دلخوری از بغض پری غصه داری میفهمم
دلواپس فردا بامن بودی
دلگیری ازمن اما درگیر منی
داری دل میزنی دل می کنی تو کم کم
من بهت حق میدم من حالتو میفهمم.
ضرب گشتم در تو پس از خویشتن کم می شوم

آه! خوشحالم که دارم با تو مدغم می شوم

سیب های بو سه ات را ٬ سرخ دندان می زنم

گرچه حوَایم ولی شک نیست آدم می شوم

ابر باشی ابر خواهم گشت ای محبوب من

تو به هر شکلی که خواهی بود من هم می شوم

ای طلای قیمتی لختی به من فرصت بده

تو طلا می خواهی ام؟…یک لحظه… دارم می شوم

عشق مانند مسیحا در درونم زاده شد

صد غزل عیسی سرودم ٬ آه مریم می شوم

تا بلرزم قهر چشمان تو را ٬ در ذات خویش

پایکوبان ٬ لرز لرزان ٬ رعشه بم می شوم

تا تو را دارم ندارم هیچ کمبودی عزیز

بیشتر می خواهمت وقتی ز خود کم می شوم

از تو عبور میکنم فقط نگاه میکنی
من اشتباه میکنم تو هم گناه میکنی
ازم عبور میکنی ببین سقوط میکنم
به من نگاه کن، بزن فقط سکوت میکنم
*****
من از عمق وجود خود خدایم راصداكردم،
نمیدانم چه میخواهی ولی امشب.
..براي تو، براي رفع غمهایت،براي قلب زیبایت ،
براي آرزوهایت،به درگاهش دعاكردم
ومیدانم خدا ازآرزوهایت خبردارد
،یقین دارم دعاهایم اثردارد.
ما که می ترسیم ازهجرت دوست
کاش می دانستیم!!
روزگاری که به هم نزدیکیم
چه بهایی دارد؟
کاش می دانستیم!!
حس دلتنگی هر روز غروب
چه دلیلی دارد؟
ای که بی تو خودمو ، تک و تنها می بینم . . .

هر جا که پا می ذارم ، تو رو اونجا می بینم . . .

هستی به دلم،به دل که نه،در<<جانی>>درجان منی و در<<دلم>>می مانی.
ما درویشیم قلندروار میگردیم
ماعاشقانه پی دلدار میگردیم
شراب تلخ نمینوشیم ولی مستانه میگردیم
لباس کهنه میپوشیم ولی مردانه میگردیم
از حس قشنگ عاشقی لبریزم،
در بانک دلت منتظر واریزم.
در جیب دلم هر چه محبت دارم،
آنرا به حساب قلب تو میریزم.
گر کسی وصف او ز من پرسد
بی دل از بی نشان چه گوید باز؟
عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید ز کشتگان آواز …
چقدر باید بمونم تا /بشه عشقت فراموشم
لباسم بوی تو میده/ دیگه حیفه نمیپوشم
اگر حرف ،حرف من باشه
هنوزم مرد و مغرورم
برو هر جا بدون من / تو خوش باشی منم خوبم
قول داده بودیم ما بهم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قول ما جداشدیم آخره کار .
..تو حسرت نبودنت من باخیالتم خوشم…
پرسیده ام از مهرو ماه تعبیر عشق اما که چیست
لبخند زد کوچک ولی فهمید حالی براین اندیشه نیست
آرام پرسیدم چرا با مهر .ماه روشن میشود
آرم گفت چون از رنگ زیبای زمین باعشق دل میکند
آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
من”ارگ بمم”خشت به خشتم متلاشی،
تو”نقش جهان”هر وجبت ترمه وکاشی،
درهرنفس این است دعایم همه جانا:
در زیر و بم زندگی آزرده نباشی…
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺒﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﺍﺷﮏ ﺑﺮﯾﺰ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﺍﺑﺮ ﺑﺒﺎﺭ ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﻩ ﺑﺘﺎﺏ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺍﺳﺖ
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺷﻮﺭﻱ ﻭ ﺷﻮﻗﻲ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻮﺍﻳﻲ, ﺗﻮ ﻫﻢ ﺍﻱ ﻣﺮﮒ ﻣﮕﺮ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻱ ﺍﻱ ﺩﺍﺩ ﻛﺠﺎﻳﻲ
ﻣﺮﮒ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﺭﻧﺞ ﻭ ﺍﺳﺎﺭﺕ, ﻏﻢ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﺮﻏﻚ ﺑﻲ ﺑﺮﮒ ﻭ ﻧﻮﺍﻳﻲ…
نميدونم از کجا شروع کنم قصه تلخ سادگيمو نميدونم چرا قسمت ميکنم روزهاي خوب زندگيمو/ چرا تو اول قصه همه دوستم ميدارن وسط قصه هميشه سربه سرم ميزارن تاميخواد قصه تمام شه همه تنهام ميزارن،ميتونم مثل همه۲رنگ باشم دل نبازم ميتونم مثل همه يه عشق بادي بسازم/ که با يه نيش زنبور بترکه و خراب بشه تا بياد جمش کنه حباب دل سراب بشه /ميتونم بازي کنم با عشق و احساس کسي ميتونم درست کنم ترس دلودلواپسي/ ميتونم دروغ بگم تا خودمو شيرين کنم ميتونم پشت دلا قايم بشم کمين کنم/…..يه نفر پيدا بشه بهم بگه چکار کنم باچه تيري اونيکه دوسش دارم شکار کنم/ من بايد از چي بفهمم چه کسي دوستم داره توي دنيا اصلا عشق واقعي وجود داره؟

.

سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام
برای برگشتن تو به انتظار مانده ام
سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام
تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام
به من نخند و گریه کن چرا که جز نیاز تو
هر چه نیاز بود و هست از در خانه رانده ام
دوباره از صداقتم دامی برای من نساز
از ابتدا دست تو را در این قمار خوانده ام
گناه از تو بود و من نیازمند بخششت
چرا که من در ابتدا تو را زخود نرانده ام…
کنار آشیانه ات آشیانه میکنم
فضای آشیانه را پر از ترانه میکنم
کسی سوال میکند… بخاطر چه زنده ای؟!
و من برای زندگی
تــــو را بهــــانه میکنم!!!
ﺁﺷﻨﺎﺑﻴﮕﺎﻧﻪشد ویران شوي اي زندگی*دل زغم دیوانه شد ویران شوي اي زندگی*درسراي آرزو،ما هم مكانی داشتیم*آرزوافسانه شد،ویران شوي اي زندگی.
آرزودارم كه دل جايي گرفتارت كند؛باحريف تندخويي همسر ويارت كند؛يك شبي آيم به خوابت بعدچندين انتظار….دل تپيدن هاي شوق ازخواب بيدارت كند
ﺗﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﯿﻠﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﭘﯿﻠﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ
ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ…
گر تورا با ما تعلق نیست، مارا شوق هست/
ور تو را بی ما صبوری هست، مارا تاب نیست
گفتم اي عشق بيا تا که بسازي ما را يا نه ويرانه کني ساخته دل ها را گفتم اي عشق چه بر روز تو آمد امروز که به تشفيف سپردي شب عاشق ها را حيف از امروز که بي عشق شب آمد اي عشق کاش خورشيد تو آغاز کند فردا را.
آهای!

این احساس من است!

ملعبه دست تو نیست!

آهای !

این قلب من است!

هیزم آتشکده داغ تو نیست!

آهای!

این روح من است…

یکی بود یکی نبود هرکی بود غریبه بود از دلم خبر نداشت که تو رو از دلم ربود هرکی بود هرچی که داشت قد من عاشق نبود واسه چشمای سیات بخدا لایق نبود…..
گر از یادم رود عالم، تو از یادم نخواهی رفت/ به شرط آنکه گهگاهی ،توهم از ما کنی یادی/تو شمعی هستی در قلبم، که خاموشت نخواهم کرد/فراموشم مکن هرگز ،فراموشت نخواهم کرد.
چــقــدر گـریـه و زاری؟ کـی تـمـومـه بـی قـراری؟
کـی میای پیشم بمونی؟ کی تو ناممو می خونی؟
راسـتـی تـو مـیای کنارم؟ تو می دونی بی قرارم؟
غــیــر تــو کــســی نــدارم، زود بـیـا تــاب نـمـیـارم
راه مـن از تـو جدا نیست، دل من که بی وفا نیست
داره تـو غـمـت مـی سـوزه، مـیدونی دنیا دو روزه؟
تو میگی عاشق نمی شم، تو نمی مونی به پیشم
امـا دل حـالـیـش نـمـیشـه، آخـه عشقت زندگیشه
ای که میپرسی نشان عشق چیست *
عشق چیزی جزظهورمهرنیست*
عشق یعنی دل تپیدن بهردوست *
عشق یعنی جان من قربان توست***
نگار من تویی ای رفته برگرد
قرار من تویی ای رفته برگرد
نخواهم بی تو من باغ بهاران
بهار من تویی ای رفته برگرد
كفتم شايدنديدنت از خاطرات دورم كنه
ديدم فقط نديدنت ميتونه كورم كنه
كفتم صدات رونشنوم كه از يادم بري
ديدم تو كوشم جزصدات نيست صداي ديكري
مشو مغرور اگر مشهور آفاقی به زیبایی
که من هم در غم عشق تو مشهورم به شیدائی
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه!
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه!
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم !
میگم وای چقد سرده میام دستاتو میگیرم!
یوقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم !
از اینجا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم !
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن باتو!
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم!
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم!
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم!
تو هم مث منی انگار ازین دلتنگیا داری!
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خود آزاری!
کنارم هستی انگار همین نزدیکی هاست دردم !
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا !
قشنگه رد پای عشق بیا بی چتر زیر برف !
اگه حال منو داری میفهمی یعنی چه این حرف … !
چیزیم نیست، خرد و خمیرم فقط همین
کم مانده است بی تو بمیرم فقط همین
از هر چه هست و نیست گذشتم ولی هنوز
در عمق چشم های تو گیرم فقط همین
و خدا میداند…
راز بی تابی من
 که چرا ، تشنه دیدار توام
 و از وراي همه گلهای جهان…
 من تو را میچینم
من تو را با همه خویش
 و به فریاد سکوت و به چشمان نیاز
 و به آواز جنون می خوانم
 و صدا میزنم ……ای عشق، بیا
ﺍﮔﺮ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﺎ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺳﻨﮓ ﺍﺳﺖ
ﺑﺪﺍﻥ ﺳﻨﮕﻴﻨﻲ ﺳﻨﮓ ﻫﻢ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ
ﺍﮔﺮ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﺎ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺩﺭﺩ ﺍﺳﺖ
ﺑﺪﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺑﺤﺮﺭﻧﺞ ﺍﺳﺖ
ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﭘﺲ ﻳﮏ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺳﺖ
ﺩﻝ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺻﺪ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺳﺖ
مرا به هيج بدادي و…من هنوز بر آنم كه؛ مويي از تو را به عالمي نفروشم…
از هزاران
یک نفر اهل دل اند
مابقی….
تندیسه ار آب و گل اند.
با قلب لبریز از غم امشب صدایت میکنم/با اشتیاق دیدنت دل را فدایت میکنم
عیبت نکنم اگر بخندی
برمن،چو بگریم از غمت زار

شک نیست که بوستان بخندد
هرگه که بگرید ابر آذار

چه صدایی است که پیچیده در این جنگل مرگ؟چه کسی تیشه بر این شاخه ی افتاده زمین می کوبد؟این تبر مال تونیست؟دستها آن تو نیست؟تو چه محکم و چه کاری و چه با عشق و علاقه!به من شاخه ی افتاده ی خشکیده تبر میکوبی!آی آرام بزن می شکند عمق سکوت وای آرام بزن تانکنم آه تورا!جمع کن هر چه شکستی هیزم خوبی شد!آتشی بر دل من زن که ببینی: عشق هم میسوزد!خوب هم میسوزد…
ﮐﺎﺵ
ﺑﻮﺩﯼ
ﺗﺎ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ
ﺗﺎ ﺍﺳﯿﺮ ﻏﺼﻪ ﯼ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﺒﻮﺩ
ﮐﺎﺵ
ﺑﻮﺩﯼ
ﺗﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ
ﺑﯽ ﺗﻮ
ﻫﺮﮔﺰ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﺒﻮﺩ
در شکار معرفت با عشق پیمان بسته ایم / در میان عاشقان ما عاشق دل خسته ایم
در جواب بی وفایی ، مهربانی کرده ایم / مهربانی را به رسم معرفت طی کرده ایم
کمی دیر آمدم,تو رفته بودی
وفهمیدم چقدر آشفته بودی
همان وقتی که باران بر سرم ریخت
تمام آنچه را که گفته بودی
شاید اين روزها…

تو…

از شعرهای من چیزی نفهمی…

اما…

شعرهای من…

خیلی خوب تو را می فهمند …

همیشه روش نمیشد این عاشق خجالتی .همش از پشت شیشه میدید تورو یواشکی .لحظه ها رو میشمرد تا که دوباره رد بشی .رد بشی با این نگاهت دل و آسون بکشی .انتظار میکشیدم صدای پاتو بشنوم .منتظر بودم بیایو عکستو باز بکشم.دست و پامو گم میکردم بند میومد زبونم .هروقت که میخواستم بگم تویی وجود من .یه روزی جرات دادم به این دلم .بیامو بگم دوست دارم .اما تا اومدم پشت پنجره .دستاتو دیدم تویه دست دیگه .چشم انتظاری بسه دیگه .بی قراری فهیدم بسه دیگه .از خدا خواستم خراب شه آسمونم .تا از این دنیا برم دل بکنم .آخه اونی که منو تنها گذاشت .قدر این عشق و تو این دنیا نداشت .ای خدا اون منو پشت سر گذاشت .عشق شیشه ای آره فایده نداشت.
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻓﺸﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﻏﺮﻭﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﺷﺐ ﺷﮑﺴﺘﻨﻢ ﺑﻮﺩ . ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯿﺪﯼ
ﺟﻨﺎﺯﻩ ﯼ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ
ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺟﺎﻥ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﺷﺐ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﺳﯿﺪﻥ . ﻧﺴﯿﻢ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ﮐﺎﺵ
ﮐﻪ ﺩﺍﻧـﻪ ﺩﺍﻧـﻪ ﺯﻟـﻒ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷــﻤﺮﺩﻩ ﺑـﻮﺩﻡ
ﻋﺰﯾﺰ ﻣﻦ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺖ ﺩﻭ ﺑﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﮐﺮﺩ
ﺍﮔـﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮔـﺮﻣـﺖ ﻧﺒـﻮﺩ . ﻣـﺮﺩﻩ ﺑـﻮﺩﻡ
دردم از دیدار توست / دل فقط بیمار توست / شادی عشق و امید / هدیه ی چشمان توست .
میون خواب و بیداری تو میدیدم انگاری
به من گفتی نشو عاشق که عشق داره گرفتاری
گذاشتی سر روی شونم،به من گفتی نمیدونم
چگونه میشه عاشق شد تو این دنیای بیزاری!?!?
نشو عاشق ! نباش عاشق،نگو حتی دوسم داری!
ولی بی عشق چه خواهی کرد!?
من که قصه عشقمو با تو ،توی زندگی دیدم
هوای قلبمو با تو هوای بندگی دیدم
نپرسیدم،نترسیدم منی که عاشقت بودم
چرا گفتی که خواب عشقمو سادگی دیدم!?
چرا عاشق ترین بودم تو را عاشق نمی دیدم!?
عجب خواب پریشونی توی عشق تو می دیدم
که حتی آرزو کردم،تو را هرگز نمی دیدم
نشو عاشق…
نباش عاشق…
ولی بی عشق چه خواهی کرد !!??
با توام ای بانو….
قلب من سخت شکست
و تو آن قلب شکن …تیشه بدست
باز هم علت شعرم هستی
راستی چیست آن علت تلخ…
که در این بازی نفرت آور
هر که اندیشه من را بربود
سخت تر ….محکم تر
تیشه بر ریشه قلب من زد
گرچه کردم ذوقها از آشنایی های او
انتقام از من کشید، آخر جدایی های او…
ابراهیم نیستم اما سرانجام او را شکستم
خدایا آتش این غم را برایم گلستان می کنی ؟
عﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﻳﻌﻨﻲ ﺟﻔﺎ. ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﻝ ﻳﻌﻨﻲ
ﺻﻔﺎ . ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﻳﻚ ﺷﻬﺎﺏ ﻭ ﻳﻜﺴﺮﺍﺏ. ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﻳﻚ ﺳﻼﻡ
ﻭ ﻳﻚ ﺟﻮﺍﺏ . ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﻳﻚ ﻧﮕﺎﻩ ﻭ ﻳﻚ ﻧﻴﺎﺯ . ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ
ﻋﺎﻟﻤﻲ ﺭﺍﺯﻭ ﻧﻴﺎﺯ. ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﭽﻮ ﻟﻴﻼ ﺧﻮﻥ ﺷﺪﻥ. ﻳﺎ ﭼﻮ
ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍﻫﻲ ﺻﺤﺮﺍ ﺷﺪﻥ ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﺗﻴﺸﻬﻔﺮﻫﺎﺩ ﻫﺎ ﻋﺸﻖ
ﻳﻌﻨﻲ ﻋﺎﻟﻢ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻫﺎ ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﺯﺧﻢ ﻛﻮﻩ ﺑﻴﺴﺘﻮﻥ ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ
ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺳﻮﺍ ﺷﺪﻥ ﻋﺸﻖ
ﻳﻌﻨﻲ ﻳﻜﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﻥ . ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻋﺸﻖ
ﻳﻌﻨﻲ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻴﻨﻲ ﻋﻜﺲ ﻳﺎﺭ ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ
ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻱ ﻧﺎﺏ ﻧﺎﺑﻌﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﺣﺴﺮﺕ ﺷﺒﻬﺎﻱ
ﮔﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﻳﺎﺩ ﻳﻚ ﺭﻭﻳﺎﻱ ﻧﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﻲ
ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻋﺸﻘﻴﻌﻨﻲ ﺁﺧﺮ ﺧﻂ ﺑﻬﺸﺖ ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﮔﻢ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ
ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ﻋﺸﻖ ﻳﻌﻨﻲ ﺁﺑﻲ ﺑﻲ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎﺳﺘﻨﻮﺷﺘﻦ ﻭﻗﺘﻲ
ﻣﻴﺪﺍﻧﻲ ﺍﻭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﺪ … ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ ﺳﺮﻭﺩﻥ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺪﺍﻧﻲ ﺍﻭ
ﻣﻴﺸﻨﻮﺩ … ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ ﺟﻨﻮﻥ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺪﺍﻧﻲ ﺍﻭ ﻣﻴﺒﻴﻦ
من نیازم یه نگاهه
تو منو ببخش عزیزم
آخه چشمام بی گناهه
کاش میشد بریم یه جایی
که فقط تو باشیو من
من بمیرم توی چشمات
تا چشات محتاج من شن
پاییز بود که
دست های مهربان تو را گم کردم
صدایم نمی کنی
و من باز از فاصله ها می ترسم
وقتی تو نیستی ….
چقدر تو را ندیده ام
چقدر مرا ندیده ای
نمی دانم، نمی دانم، نمی دانم…
کاش دنیا،
فقط کوچه ی من بود و و کوچه ی تو
کاش
دیگر کسی از راه دور
حرف نمی زد ، نامه نمی نوشت …..
ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ
ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﯿﺰﺍﺭﻧﺪ
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ
ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﻨﺞ ﻗﻔﺲ ﻣﺮﻏﯽ ﺍﺳﯿﺮﻡ ﺗﻮﯾﯽ ﺁﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺻﺎﻑ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺩﻝ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻭ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ
باتو بودن هم غذابی شد برام
چشمه ی عشقت سرابی شد برام
بآتش عشقت خاکستر شدم
زندگی مانند خوابی شد برام
بامن ای یار اگرخوب اگربدباشی،تپش حس من اینست که بایدباشی..
میل دریا گر کنی،من دیده را گریان کنم،
میل صحرا گر کنی من دیده را صحرا کنم،
نا امیدم گر کنی می میرم،در همان حالت
که می میرم دعایت می کنم
چشمامو میبندم یادم بره رفتی
یادم بره بی تو گم میشه خوشبختی
چشمامو میبندم حتی تو بیداری
سردرگمم از این روزای تکراری
دلتنگی میگیره تموم دنیامو
کسی نمی فهمه بعدتو حرفامو…..
برای من که دلم چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است
نخواستم عاشقم باشی ، نخواستم ماله من باشی ، فقط خواستم تو تنهایت یه لحظه یاده من باشی.
ازاین تکرارساعتها
ازاین بیهوده بودنها
ازاین بی تاب ماندنها
ازاین تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
ازاین رنگین کمان سردآدمها
وازاین مرگ باورهاورویاهاپریشانم…
دلم پروازمی خواهد!
انار شو که تمام لب تو را بمکم
به بغضم این همه سوزن نزن میترکم
دهانم آب می افتد،چقدر می افتد
دهانم آب برایت،انار بانمکم
بازهم ازیادتو،شعله به پاخواسته/آتش سرخش ز نورقلب من آراسته
زردی روی مرانیک تماشاکن/شمع وجودمن از دوری توکاسته
هرجارفتم بی تودلم وانشد،جزتوکسی باب دل مانشد،هرچه پرستو شدم وپرزدم،همنفسی مثل پیدا نشد
اونو ببخش غریبه که بهت شانس آشنایی نمیده
دیگه طاقت دل کندن نداره
می خواد که عشق خاصیتش باشه
نه رابطه خاصش باکسی
لوح دلم به پای تو،
هرنفسم صدای تو،
نشستی روطاق دلم،
کرده دلم هوای تو!
واى بر من تو همانى که امیدم بودى؟
تو همان چشم سيه,دلبر افسونگر من؟
هرچه کوشم مگر این حادثه باور نکنم
مى دود یاد خطاهاى تو در باور من….
نترسم ک با دیگری خو کنی,تو با من چه کردی ک با او کنی!؟
من بدترین و بهترین روزای عمرم با تو بود….. تصورم خوب بود ازت اما چه سود اما چه سود… یه اشتباه چی داشت واسم خودخوری و هی سرزنش.. از این به بعد من این دلو دست کسی نمی دمش….
نی باغ به بستان،نه چمن میخواهم*نی سرو و نه گل،نه یاسمن میخواهم*خواهم ز خدای خویش،کنجی که در ان*من باشم و ان کسی که من می خواهم*
هیچ چیز تو
به آدم های عادی نمی ماند!
صبح ها
از شمالی ترین نقطه ی شعرهام
طلوع می کنی
و غروب که می شود،
دوباره در جنوب عاشقانه هام
طلوع می کنی…!!
هرکسی هم نفسم شد دست آخرقفسم شد.من ساده به خیالم همه کاروکسم شد. اون که عاشقانه خندید خنده های من رو دزدید زیر چشم مهربونش خواب یک توطئه می دید.
باز بارانی ترین مردِ زمین…
از تو شکایت دارد
از کلامی که در آن عشق نبود….
وزنِ یک حادثه را می طلبید
از صدایی که پر از فعل نمی خواهم بود
ساز ناکوکِ میانِ من و تو
باکی نیست
تو به این ضجه احساس بخند….
و به آن دل که نلرزید بگو
شبی از غصه تو خواهم مرد
اگرچه دستانش در دستانم نیست، دلش که با من است!
وقتی دلش با من است یعنی تمام او از آن من است …
اما حالا نه دستانش در دستانم هست نه دلش با من!
چقدر سخت است تحمل اینکه به یکباره تهی شوی از او …
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم
ویا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم
اگرتومهربان بودی ومن نامهربان بودم برای دیگران سبز و برای تو خزان بودم اگرزخمی چشیدی گاهگاهی از زبان من
اگر رنجیده خاطر گشتی ازلحن کلام من .
گناهم را ببخش اي نازنين مهربان من كه من بي تو ميمرم.
آهای ناز نمک دار/
منم عاشق تب دار/
ببین دل تو دلم نیست/
واسه لحظه ی دیدار/
ازسرم خوابو گرفتن چشمای رنگ شب تو
نگو هزیون عزیزم بذار گمشم تو تب تو
میدونم حتی خیالت ازسرم برام زیاده
اما بایستی بدونی یه نفر دل به تو داده
خیلی حرفا تو چشامه که توان گفتنش نیست
دلی که به غیر گریه پیرهنی دیگه تنش نیست
هیچکی جز تو نمیدونه که دلم چه حالی داره
دلی که از تو یه عمره رویای محالی داره
پشت نکن به خواهش من که اگر بدم اگر خوب
واسه ی داشتن دستات تو دلم آشوبه آشوب
قصه ها بر من گذشت تا بدانم کیستم / سرگذشتم هرچه بوده من پشیمان نیستم
من اگر سردار عشقم یا که پاکباخته ام / سرگذشتم را به دستان خودم ساخته ام .
ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﻣﻲ ﺩﺭﺧﺸﺪ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭ ﺧﻮﻳﺶ
ﻣﺎﯾﻴﻢ ﻛﻪ ﭘﺎ ﺟﺎﻱ ﭘﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﻧﻬﻴﻢ ﻭ ﻏﺮﻭﺏ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﻢ
ﻫﺮ ﭘﺴﻴﻦ
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺷﻨﺎﻱ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺷﻮﺏ ﺩﺭ ﺍﻓﻖ ﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺩﻭﺭﺩﺳﺖ
ﻧﮕﺎﻩ ﺳﺎﺩﻩ ﻓﺮﻳﺐ ﻛﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺯﻣﻴﻦ
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻃﻠﻮﻋﻲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻲ ﻛﺸﺎﻧﺪ
هنوز دست تو تنها خود سازه مگه نه .
.با تو جمعه دلگير چه دلبازه مگه نه
ازمن این حال و هوا را- تو
بگیری بدنیست
یابریزی به رگ خشک کویری
بدنیست
یک جهان مست شدازپلک
خمارت اما
جرعه ی جان مراهم بپذیری بدنیست
چون قناری به قفس حنجره ام
عادت کرد
بکشی بغض مرا هم به اثیری
بدنیست
حک شده اسم توبرقلب درختان بلوط
حک شوی برتن من این دم پیری بدنیست
تاسحرگه زکنارتوجوان
برخیزم
تومراتنگ دراغوش بگیری بد
نیست…..
نگفتی بیوفا یارا که دلداری کنی مارا/الا گر دست میگیری بیا کز سر گذشت آبم
ﻣﻦ ﺍﺯﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ

ﺑﯽ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﺷﺒﯽ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ

ﺳﺎﻋﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻭ ﻣﻦ

ﺩﺭ ﺍﻟﻔﺒﺎﯼ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻘﺪﯾﺮﻡ

از صبح تا شب…
يا از شب تا صبح از اين دل بگويم …براى تو انگار هيچ نگفته ام…
يه دريا رفته ميداند مصيبت هاى طوفان را…✔
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم
و به اندازه هر برق نگاهت نگران
تو به اندازه دلتنگی من شاد بمان
ﭼﺮﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﯼ ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﯾﯽ ، ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ؟
ﭼﺮﺍ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺧﺎﻣﻮﺷﻪ ، ﭼﯿﻪ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﯿﺎﺭﯼ؟
ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻪ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﯼ
ﻣﻦ ﻫﻤﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺷﻮ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﻣﯿﺪﺍﺩﯼ
اﺷﮑﻤﻮ ﭘﻨﻬﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﺯﯾﺮ ﻧﻘﺎﺏ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻡ
ﺑﻪ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻢ ، ﻣﯿﮕﻢ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺳﺮ
ﭘﺎﻡ
ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﭙﺮﺱ ، ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮ
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ
ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻃﻌﻨﻪ ﻫﺎﺕ ﺩﺍﺭﯼ ، ﺣﺎﻟﻤﻮ ﺑﺪﺗﺮ
ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯿﻢ ، ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﮐﻨﺎﺭﻡ
ﻧﺒﻮﺩﯼ
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯﺕ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺸﺪﻡ ، ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﯾﺎﺩﻡ
ﻧﺒﻮﺩﯼ
ﺍﺷﮑﻤﻮ ﭘﻨﻬﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﺻﺪﺍﺕ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ﺩﯾﮕﻪ
ﺳﻨﮓ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺗﻮﺭﻭ ، ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ﺩﯾﮕﻪ
ﭼﻘﺪﺭ ﻣﯿﺮﺳﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮ ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ ﺑﺎﺯﻡ
ﭼﺮﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﯼ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺿﺮﺭﺕ ﺑﺎﺷﻢ
ﮐﻪ ﺑﮕﻢ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮﯼ ﺑﺎ ﮐﯽ ﻣﯿﭙﺮﯼ
ﻣﻦ ﺁﺩﻣﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﮐﯽ ﻣﯿﮕﺬﺭﯼ
ﺗﻮ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﻓﻘﻂ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﻭﺕ ﻣﻮﻧﺪ
ﻫﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻇﺎﻫﺮﺗﻢ ﺍﺳﭙﻨﺪ ﺩﻭﺩ ﮐﻦ
ﮐﻪ ﺣﻮﺍﻻﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﺕ ﭼﺸﺖ ﻧﺰﻧﻦ
ﺷﺪﯼ ﯾﻪ ﺁﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﺯﻭﺩ ﻣﺮﺩ
ﺍﻧﻘﺪ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻗﺪ ﺍﻟﻢ ﮐﺮﺩ
ﻧﯿﺶ ﻭ ﮐﻨﺎﯾﻪ ﻫﺎﺵ ﺑﺪﺗﺮﻡ ﮐﺮﺩ
ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺴﯿﺮﻣﻮ ﻣﯿﺮﻡ
ﺑﺪﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﻘﯿﻘﺘﻮ ﻣﯿﮕﻢ؟
ﻣﺎ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺮﻭﻧﯿﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺳﻮﺍﺭ ﺁﻫﻨﯽ
ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺷﯿﺎﺕ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﻏﻤﺎﺕ ﺑﺎ
ﻣﻨﯽ
ﻣﻦ ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﻦ ﺍﮔﻪ ﺣﻮﺍﺵ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ
ﺳﺮ ﻫﻮﺱ ﮐﺜﯿﻔﺶ ﺳﯿﺐ ﻭ ﺑﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺎﺷﯿﺪ
ﻣﻦ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﻡ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺴﻮﺯﻡ
ﻧﺮﻡ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﮐﻪ ﻏﻢ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ
ﺍﺷﮑﻤﻮ ﭘﻨﻬﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﺻﺪﺍﺕ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ﺩﯾﮕﻪ
ﺳﻨﮓ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺗﻮﺭﻭ ، ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ﺩﯾﮕﻪ
ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺷﯿﺎﺕ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﻏﻤﺎ ﺑﺎﻣﻨﯽ
باهمین دست به دستان توعادت کردم/این گناه است ولی جان توعادت کردم/جابرای من گنجشک زیاداست اما/به درخت خیابان توعادت کردم/گرچه گلدان من ازخشک شدن میترسد/به ته خالی لیوان توعادت کردم /مانده ام آخراین شعرچه باشدافسوس/برنداشتن پایان توعادت کردم
مردمان جمله بخفتند و شب از نیمه گذشت
و آن که در خواب نشد چشم من و پروینست
سومین شعر از خودم البته اینو به سبک آهنگ بخونید:

من دیگه دوست ندارم،تویی که ازم بریدی
تویی که حرفات دروغ بود،تو که عشقمو ندیدی
تو همیشه وقتی که،لرزش دستامو میدیدی
میگقتی دوسم داری و،هیچ جا مثل من ندیدی
تو همیشه وقتی که،اشکم رو گونه هام میشست
عاشقم میشدی و،اینا همش یه سانحست

به اشکم ساده خندیدی مرا با غیر سنجیدی…

درآن شبهای تنهایی تو را خواندم تو نشنیدی…

غرورم را شکستم من به پایت عهد بستم من..

ولی تو بی وفا هرگز مرا هرگز نفهمیدی..

مرا از عشق ترساندی برایم نقشه ها چیدی…

نرنجاندم تو را هرگز ولی ساده رنجیدی…

تویی عشق محال من تویی تنهاا تو مال من…

خداوندا تو کاری کن دلش سوزد به حال من…

پیامک میدهم اکنون برایت ، به قربان دو چشمان سیاهت
بده اس ام اسی تا شاد گردم ، دلم کرده کنون خیلی هوایت
تصمیم میگیرم که باز مجنون رویایت شوم
آهسته وسردوخموش غمگین فردایت شوم
افسوس ازاین بیگانگی ازاین همه دیوانگی
هرروز میبارم چوابر شایدکه دریایت شوم
من آن ابرم كه بارانش تو هستي
همان يوسف كه كنعانش تو هستي
مسافر ميشوم تا آخر عمر
در آن راهي كه پايانش تو هستي . . .
دوست دارم که شبی با تو هم آغوش شوم
چون شبی رفته ز خود در تو فراموش شوم
دوست دارم که شوم قطره باران بهار
تا بریزم به لبانت و سپس نوش شوم
دوست دارم که شب وصل تو چون شمع امید
تا سحر سوزم و با آه تو خاموش شوم
به تو آشنا ترینم ای غریبه همیشه
رسم تو رسم شکستن رسم من سکوت بیشه
باتوتصمیم ترانه یه عبور عاشقانه
یادگاریای تلخو گریه های بی بهانه
نه پلکام روی هم میـــرن
نه دسـت می‌کشـم از گـریــــه
نه می‌خــوام بنـد بـیـاد بـــــارون
نه چتــــری رو ســـَرم بـــــاشــه

امـــشـب چشـــایِ من مثل ابــرای بــهـاره
نخــَند به حال من، که حالم گـریه داره
چـــرا گریــه َم نمی تونــه رو تو تاثیـــری بذاره؟
آره بخند… بخند… که حالم خنده داره…
ما بادلمان هنوز مشکل داریم.چند سنگ بزرگ درمقابل داریم.معشوق خودش میبردومی دوزد انگارنه انگارکه مادل داریم.
دیده ام خورشید را در خواب ، تعبیرش تویی / خواب در یاد شب مهتاب ، تعبیرش تویی
خوب من خواب تو را دیدن در این دنیای بد / چون گل روییده در مرداب ، تعبیرش تویی
یه روزمیادکه دنبالم بگردی،اون وقته که میفهمی باهام چه کردی،یه روزمیاد همش با چشم گریون،بپرسی من کجام از این وازاون! اون وقت میبینی تو باخودت چه کردی،داشتی شوق امروزهی بایدبگردی،نمیشه دل بکنی و نمیشه که بمونی،نه دیگه من اونم و نه خود تو هم همونی.
من فقط ی آرزو دارم…
اونم اینه کا با تو باشم…
اینکه ی روز بارونی
من…
زیر چتر تو جاشم
غلط است این که گویند ز دلی ره است دل را
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
چقدربغض کردم کنارم نبودی/هزارباردلم خواست ببارم نبودی/نبودی ببینی چقدرسوت وکورم/چقدربیقرارم چقدربی عبورم.
ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﻬﺘﺎﺑﻢ ﺑﺮﺩ
ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﻧﺎﺑﻢ ﺑﺮﺩ
ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻧﻐﻤﻪ ﯼ ﺳﺮﻭﺩﻥ ﺁﻣﻮﺧﺖ
ﮔﺮﻡ ﻻﻻﻳﯽ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ
ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺘﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ
ﮐﻮﮎ ﺩﻭﺩ ﺍﺯ ﺗﻦ ﻣﻀﺮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ
ﻣﺎﻭﺭﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﺳﺮﺍﺏ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﮔﻞ ﺁﺑﻢ ﺑﺮﺩ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﯼ ﺩﺷﺖ ﺟﻨﻮﻧﻢ
ﺻﯿﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻢ
ﺗﻮ ﭼﻪ ‌ ﺳﺎﻥ ﻣﯽﮔﺬﺭﯼ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺩﺭﻭﻧﻢ؟
ﺑﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﮔﺬﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ
ﺑﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ!
ﻗﻄﺮﻩﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺳﯿﺎﻫﻢ
ﺗﺎ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﻟﻐﺰﯾﺪ ﻧﮕﺎﻫﻢ
ﺗﻮ ﻧﺪﯾﺪﯼ …
ﻧﮕﻬﺖ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺘﯽ
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺒﺴﺘﻢ
ﺩﮔﺮ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﻧﺸﺴﺘﻢ
ﮔﻮﯾﯿﺎ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﺁﻣﺪ
ﮔﻮﯾﯿﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻓﺮﻭ ﺭﯾﺨﺖ ﺳﺮ ﻣﻦ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻬﺮ ﻏﺮﯾﺒﻢ
ﺑﯽ ﺗﻮ، ﮐﺲ ﻧﺸﻨﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ
ﺑﺮ ﻧﺨﯿﺰﺩ ﺩﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﺮﻏﮏ ﭘﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﻮﺍﯾﯽ
ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﯼ
ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺳﺮﻭﺩﯼ
ﭼﻪ ﮔﺮﯾﺰﯼ ﺯ ﺑﺮ ﻣﻦ؟
ﮐﻪ ﺯ ﮐﻮﯾﺖ ﻧﮕﺮﯾﺰﻡ
ﮔﺮ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺯ ﻏﻢ ﺩﻝ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺴﺘﯿﺰﻡ
ﻣﻦ ﻭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺟﺪﺍﯾﯽ؟
ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ، ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﻢ
ﺗــــﻮ ﻣـﮯ ﺧﻮﺍﺑـﮯ و ﺑـﮯ ﺧﻮﺍﺑﻢ . . .

ﺗــــﻮ ﻣـﮯ ﺗﺎﺑـﮯ و ﺑـﮯ ﺗﺎﺑﻢ . . .

ﺗــــﻮ ﻣـﮯ ﺑﻨﺪﮮ و ﺩﺭﺑﻨﺪﻡ . . .

ﺗــــﻮ ﺁﺯﺍﺩﮮ و ﻣﻦ ﺑﻨﺪه م . . .

ﺗــــﻮ ﺁﺏ ﻫﺴﺘـﮯ و ﻣﻦ ﻣﺎﻫـﮯ . . .

ﺗــــﻮ ﺭﺍﻩ ﻫﺴﺘـﮯ و ﻣﻦ ﺭﺍﻫـﮯ . . .

ﺗــــﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﻫﺴﺘـﮯ و ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ . . .

ﺷﻬﺎﺏ ﻫﺴﺘـﮯ و ﻣﻦ ﻫَﺴﺘﻪ . . .

.
.
.
.
.

عشق يعني دو كبوتر پرواز.

عشق يعني دو قناري آواز. عشق يعني تو مرا ميراني…. من به صد حوصله ميآيم باز. عشق يعني سخن دل گفتن. عشق يعني تو و يك عالم راز …

ﻭﺍﯼ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺼﻞ ﺑﻬﺎﺭ
ﺳﺮﺍﻍ ﮏﯾ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ
ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ؟
ﻭﺍﯼ ﺍﮔﺮ
ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﮏﯾ ﺷﺐ ﭘﺮﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ
ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ؟
ﻧﮑﻨﺪ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﻔﺖ ﺳﯿﻦ ﺩﻟﺸﺎﻥ
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﻡ
ﮏﯾ ﺳﯿﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﻔﺖ ﺳﯿﻦ ﺑﺸﻮﺩ ؟
ﻧﮑﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﻭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﭘﺮﻩ ﻫﺎ
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﺸﺎﻥ
ﺗﺤﺴﯿﻦ ﺑﺸﻮﺩ ؟
ﺗﻮ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﺎﺏ ﻣﻨﯽ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ
ﺗﻮ ﮏﯾ ﺳﯿﻦ ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﺳﯿﻦ ﻣﻨﯽ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ
ﻭﺍﯼ ﺍﮔﺮ
ﻣﺎﻫﯽ ﻗﺮﻣﺰِ ﺗﻨﮓِ ﺩﻝِ ﺁﻥ ﺩﮔﺮﯼ ﺑﺸﻮﯼ ﻭ
ﻣﻦ ﺗُﻨﮓ ﺩﻟﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺸﻮﺩ
ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ؟
چشم من اگه می خوای کاری کنی
دل خسته ی منو یاری کنی
سر بزار رو هم بخواب تو تا ابد
تا رها شم من از این دنیای بد
اون که میره بی وفایی می کنه
داره کوک ساز جدایی می کنه …
مَن آن نیَم که حلال از حرام نشناسَم / شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام…
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه
صحبت چلچله ها را با باد
نبض پاینده هستی را در گندم زار
گردش رنگ و ظراوت را در گونه ی دل
همه را میشنوم ، میبینم
من به این جمله نمی اندیشم ، به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت ، همه جا ، من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
توبدان این را، تنها تو بدان
تو بیا ، تو بمان با من ، تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو ، به جای همه گلها تو بخند
اینک این من که به پای تو درافتادم باز
ریسمانی کن از ان موی دراز ، تو بگیر ، تو ببندا
تو بخواه ، پاسخ چلچله ها را تو بگو ، قصه ی ابر و هوا را تو بخوان
تو بمان با من ، تنها تو بمان
در رگ ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست
اخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش………….
شاه زاده عشقي که غلامت شده ام.پايبند تو و اسير دامت شده ام.گويند کبوتري وفادار تر از طوقي نيست.طوقي صفتم جلد مرامت شده ام.
گمان کردم که او عاشق ترىن عاشق در اىن دنىاست/گمان کردم که غم خوارى براى اىن دل تنهاست/ازعشق خود به من گفتو از عشق ها سخن گفت/ولى افسوس,ولى افسوس همه از عشق گفتن ها/تمام گرىه کردن ها تظاهر بود همه عاشق نوازى ها تمام صحنه سازى ها تظاهر بود تظاهر بود………
من با زخم زبونات رفيقم،مرهم بذار با حرفات رو زخم عميقم.
با توام كه دارى به گريه ام ميخندى،كاش مى شد بيايو به من دل ببندى.
تنها بودن يه كابوس شومه، عزيزم! كار دل نباشى تموه،عزيزم…
به مجنون گفت روزی ساربانی
تورابیهوده درصحراروانی
اگرباشاشدتورابالیلیت کار
بودان بی وفا رادیگری یار
زحرف ساربان مجنون فقان کرد
درجوابش این رباعی رابیان کرد
درخت بی ثمرهرکس نشاند
علاج دردمجنون داچه داند
میان عاشق ومجنون رمزیست
چه داندانکه اشتر میدواند
سلام سلام موش موشی
نیستی،کجایی؟کوشی؟
دلم شده قلمبه
بله تویی که توشی
من دلم پیش کسی نیست، خیالت راحت
منم و یک دل دیوانه خاطر خواهت
باز فکرت به کجاها نکشیدست عزیز؟
کوچه جای پای مرا،بی تو ندیدست عزیز
فکر من نیستی،اما به خودت فکر بکن
بی تو من ثانیه ای تاب……خودت فکربکن
میشود جز تو دلم پیش کسی گیر کند؟
نکند عقل تو را اینهمه درگیر کند!…
بخدا اینهمه تحقیر شدن حقم نیست
خوار هم میشوم اما گل من ،حقم نیست
دست بردار،من از این فاصله ها میترسم
مشکلم حل نشد ازمساله ها میترسم
دست بردار ،بیا ،پای رسیدن دارم
با تو باید که درین جاده قدمبگذارم
دست بردار،بیا،من که دلم را دادم
من ک در هر نفسم عطر تو را جا دادم!
چشم از دوری تو تر بشود!؟حقش نیست
دل من از دست تو پرپر بشود !؟حقش نیست
من دلم پیش کسی نیست ،تو را میخواهم!
آسمان دلم ابریست ، تو را میخواهم!
نمی دونم چرا یادم نمی یاد، کجا دستای ما با هم گره خورد
چه روزی قلبم از عشق تو لرزید، کدوم ما دل اون یکی رو برد
ﻭﻗﺖ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺗﻨﻢ ﻣﯿﻠﺮﺯﻩ
ﺍﺯ ﻧﺪﯾﺪﻧﺖ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﻠﺮﺯﻩ
ﺟﺎﺩﻭ ﺷﺪﻩﺀ ﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﺗﻢ
ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯﺍ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﯾﻪ ﺑﺎﻫﺎﺗﻢ
ﻋﺸﻘﺖ ﺷﺪﻩ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻢ
ﺭﺧﻨﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺗﻮ ﺗﻤﻮﻡ ﺟﻮﻧﻢ
ﻣﺪﺗﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺧﺒﺮﯼ
ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﺛﺮﯼ
ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺗﻮ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺣﺎﻟﻢ
ﻧﻪ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺯ ﺗﻮ ﺁﻣﺪ ﻧﻪ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺟﺎﻧﻢ
هر که آید گوید:گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چنددریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
نامه‌ای در جیبم
و گلی در مشتم.
غصه‌ای دارم با نی‌لبکی
سر کوهی گر نیست
ته چاهی بدهید
تا برای دل خود بنوازم
عشق جایش تنگ است!
غم از چشمان نازت دور گردد
دلت غرق امید و نور گردد
بسوزد قلب بدخواه رقیبت
الهی دشمنت رنجور گردد
قلبم به هوای تو تلاطم دارد / با خیزش موجها تفاهم دارد
بگذار بگویند که عاشق کور است / دیوانه چکار به حرف مردم دارد
يا رب تو مرا به يار دمساز رسان، آوازه ی دردم به هم آواز رسان. آن كس كه من از فراق او غمگينم، او را به من و مرا به او باز رسان.
نذر کردم تا بیایی هر چه دارم مال تو/چشمهای خسته و پر انتظارم مال تو/یک دل دیوانه دارم با هزاران ارزو/ارزویم هیچ, قلب بی قرارم مال تو
نازنینم بودى و نازت مرا دلگیر کرد
کاش میشد درددل هاى مرا تصویر کرد
هرچه کردم تا بدانى دوستت دارم نشد
تلخى ناباوریهایت دلم را پیر کرد
گرچه مال من نباشى تا ابد میخواهمت
بى تو گفتم مرگ، اماحیف که تأخیر کرد!!
ﺑﺮ ﺩﺭﮔﻪ ﺩﻭﺳﺖ، ﻫﺮ ﮐﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﺑﺮﻭﺩ
ﺗﺎ ﺣﺸﺮ ﺯ ﺧﺎﻃﺮﺵ ﻋﻼﺋﻖ ﺑﺮﻭﺩ
ﺻﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﺎﺑﺪ ﺻﻮﻣﻌﻪﺩﺍﺭ
ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺳﺮ ﻧﯿﺎﺯ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺮﻭﺩ
ميان عابران تنهاتر از من هيچ کس نيست / کسى اينجا به فکر اين غريبه در قفس نيست

دلم امشب براى خنده هايت تنگ تنگست / فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست . . .

روی جغرافی سرزمین تو هرجا باشم اونسره دنیاشی
من هنوز خواب تورو میبینم,حق من نبود فقط رویاشی
غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به «جمع» مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت… برای تماشا خوش آمدی
راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست
ای من به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای دل و عشق، روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی غیر از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
میخواستم بت بگم چقد پریشونم
دیدم خودخواهیه دیدم نمیتونم
تحمل میکنم بی تو به هر سختی
به شرطی که بدونم شاد و خوش بختی
انحنــــای مــــوج موهــــای تو نستعلیقی است
پیــــچ و تــاب و حالت ترکیب آن تعلیقــی است
در میــــــان طــــرح هـــای خـــوب دیــــداریتو
فرم چشمان تو طرحی ویژه و تشــویقی است
من که ازعشقت وفامیخواستم

در دلت یک ذره جامیخواستم

چون غریبی ساده وبی ادعا

مثل تو یک آشنا میخواستم

آمدی اما به وقت رفتنت

ماندنت را از خدامیخواستم

من برای اشک هایم بعدتو

قد یک دریاچه جامیخواستم

من به این ثانیه رفته نمی اندیشم
،به تومی اندیشم
،به توکه عمق نگاهت،پرمرواریداست
ونمی ماند درخلوت ناب دلت
،ردی ازکینه خاک
،توکه انگیزه آرامترین خواب شبانگاه منی
،زچه بایک نگه تلخ چنین میشکنی؟
حیف این دریانیست که به پارو زدن آدمکی،نقش طوفان میگیرد
عقل گوید شش جهت حد است وبیرون راه نیست عشق گوید راه هست ومن رفته ام بارها
عاقبت یک روزمغرب محومشرق میشود/عاقبت غربی ترین دل نیزعاشق می شود/شرط میبندم درآن روزی که زوداست ونه دیر/مهربانی حاکم کل مناطق میشود/میرسدروزی که رسم عاشقی دلداگیست/آن زمان هردل فقط”یکبار”عاشق میشود…
بیداد رفت لاله بر باد رفته را**یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید**نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود**باران به دامن است هوای گرفته را
وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود**آخر محاق نیست که ماه دو هفته را
میمیرم برات نمیدونستی که من میمیرم بی تو بدون چشات رفتی از برم نمیدونستی که دلم بسه به ساز صدات آرزومه که میدونستی که من میمیرم برات میمیرم برات
عاشقم هنوز نمیخواستی که بمونی یا بسوزی به ساز دلم گفتی من میرم تو میخواستی بری تا فرداها گل خوشگلم برو راهی نیس تا فرداها از آب و گلم
سفرت بخیر اگه میری از اینجا تک و تنها تا یه شهر دور تا یه شهر دور برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور
سفرت بخیر برو گر شکستی زمن میتونی دوباره بساز دوباره بساز از دلی شکسته نا امید و خسته تو باز غرور از دلی شکسته نا امید و خسته تو باز غرور تو بازم غرور
نمیخوام بیای نمیخوام میون تاریکی من تو حروم بشی نمیخوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی برو تا بزرگی میخوام فقط آرزوم بشی آرزوم بشی…
کاش بودی تادلم تنهانبود
تااسیرغصه فردانبود
کاش بودی تا فقط باورکنی
بی تو هرگز زندگی زیبا نبود.
منو ببخش تنهام نزار ، برای آخرین بار
تنهام نزار ، بی من نرو ، نگو خدانگهدار
ﻋﺸﻖ ﺷﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﺩ ﻣﺎ ﻧﻬﺎﺩ
ﺟﺎﻥ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﻮﺗﻪ ی ﺳﻮﺩﺍ ﻧﻬﺎﺩ
ﮔﻔﺖ و ﮔﻮﻳﯽ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎ ﻓﮑﻨﺪ
ﺟﺴﺖ و ﺟﻮﻳﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﺎ ﻧﻬﺎﺩ
کاش امشب خنده ها جان میگرفت
ماجرای درد پنهان میگرفت
اه از این روزگار، سرنوشتم راچه نا زیبا نوشت
دردها امشب فراموشم کنید
بادهای مرگ خاموشم کنید
کاروانی ازپرستوها گذشت
قسمت من حسرت و افسوس گشت
ای عاشقان ازشما جا مانده ام
با هزاران درد تنها مانده ام
اگرتنم کویره اگر نگام فقیره یه قلب پاک و ساده به عشق تو اسیره.
منم آن شعله آتش كه ازهرشمع برخيزم،تمام هستى خودرافقط برپاى توريزم،درون قلب من فرمانروايى كن،كه ازموى توبرخيزد همه عطر دل انگيزم….♥
روزای خوبی پشت این روزای من نیست
حس میکنم احساسم و از دست دادم
آغوش تو میراث من از زندگی بود
حس میکنم میراثم و از دست دادم
تنهایی من, اتفاق تازه ای نیست
هربار رفتی
تا همیبشه برنگردی
شاید نتونی حس کنی من چی کشیدم
چون هیچوقت احساس تنهایی نکردی
با هر قدم از مقصد ی هم دور میشیم
ما پای رویاهای هم از دست میریم
وقتی که دنیامون بهم راهی نداره
فرقی نداره از کدوم بن بست میریم
هرجور میبینم نمیشه دست من نیست
این خونه تا خونه.ــَت شه
خیلی کار داره
هر بار رفتی رو به تو دیوار بستم
بشمار این خونه چقدر دیوار داره…
گاهی از ساده ترین حادثه هم دلگیرم
گاهی از دوری تو کینه به دل می گیرم
گاهی از حوصله خسته به خودم می پیچم
گاهی از کثرت بیهودگی حتی هیچم
لحظه هایی است که من از تو و خود بیزارم
لحظه هایی که به حال دل خود می بارم
لحظه هایی است که من گنگم و بی ایمانم
در دل غربت هر خاطره جا می مانم
با خودم از عطش دلزده ای می گویم
راه ترک دل نفرین شده را می جویم
از خدا راهِ رهایی ز تو را می خواهم
ساده از عمر نگاهم به دلت می کاهم
گاهی از ساده ترین حادثه هم دلگیرم
از تماشای دل خستۀ خود می میرم
لحظه هایی است که من میل رهایی دارم
از خودم از تو و از عشق و جنون بیزارم
من که ازسوز دلت چون شعله در بادم
بی وفایم که وفایت برود از یادم
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است/آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است/هیچکس تلخی لبخند مرا درک نکرد/های های دل دیوانه من پنهانی است
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺯﻫﺮ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺍﯼ ﻋﺸﻖ / ﮐﻪ ﻧﺎﻣﯽ ﺧﻮﺵ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺖ
ﻧﺪﺍﻧﻢ / ﻭﮔﺮ ﻫﺮ
ﻟﺤﻈﻪ ﺭﻧﮕﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﯿﺮﯼ / ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺯﻫﺮ ﺷﯿﺮﯾﻨﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ !!
میروم ز دیده ها نهان شوم
می روم که گریه در نهان کنم
یا مرا جدایی تو میکشد
یا تو را دوباره مهربان کنم
به تومیگم که نشودیونه ای/به تومیگم که نگیربهونه ای دل/من دیگه بچه نمیشم آه دیگه بازیچه نمیشه/به تومیگم عاشقی ثمرنداره/واسه توجزغم دردسرنداره/من دیگه بچه…. /میدونم تودیگه عاقل نمیشی/تودیگه برای من دل نمیشی
امشب از باده ، خرابم کن و بگذار بمیرم
غرق دریای شرابم ، کن و بگذار بمیرم
قصه عشق به گوش من ، دیوانه چه خوانی
بس کن افسانه ، و خوابم کن و بگذار بمیرم
دیدی آخرش من و گذاشت و رفت
از زمین قلبم رو بر نداشت و رفت
دیدی آخرش من و دیوونه کرد
واسه رفتن همینو بهونه کرد
دیدی اون وعده هایی که رنگی بود
تمومش فقط واسه قشنگی بود
دیدی اون که دلم و بهش دادم
رفت و از چشمای نازش افتادم
彡 دیدی اونی که می گفت مال منه
دم آخر نیومد سر بزنه
دیدی خط زد اسمم و از دفترش
رفت و اسفند نزدم دور سرش
دیدی اون نخواست برم به بدرقش
دیدی که باختم توی مسابقش
دیدی مهربونیا رو زد کنار
رفت و چشمام و گذاشت تو انتظار
دیدی رفت گذاشت به پای سرنوشت
گفت شاید ببینمت توی بهشت
彡دیدی بی خبر گذاشت و رفت سفر
گفت بذار بمونه چشم اون به در
دیدی افتاد اسم من سر زبون
همشون گفتن به اون نامهربون
彡دیدی که دعاها مستجاب نشد
آخرم دلش واسم کباب نشد
دیدی لااقل نزد به پنجره
که بهم خبر بده می خواد بره
دیدی رفت بدون هیچ سر و صدا
ولی من سپردمش دست خدا
دیدی قولاش و گذاشت تو چمدون
که دیگه نمونه از اونا نشون
دیدی با دل این و در میون نذاشت
رفت و از خاظره ها نشون نذاشت
دیدی آخرش من رو نظر زدن
تو سر این دل در به در زدن
دیدی آخرش من و تنها گذاشت
تشنه رو تو حسرت دریا گذاشت
یعنی رفته اونجا آشیان کنه
یا می خواسته من رو امتحان کنه
دیدی حتی اون نگفت می ره کجا
چه بده رسمای روزگار ما
彡دیدی خواستمش ولی من و نخواست
اینم از بازیای دنیای ماست
حالا چند روزیه که بدون اون
چشم من خیره شده به آسمون
مون از عاشقیای چنروزه
که فقط یکی تو شعرش می سوزه
彡彡چه کنم خدا پشیمونش کنه
یا که مثل من پریشونش کنه
رفت و دیگه نمی یاد به شهر ما
بهتره بسپرمش دست خدا
ﭼﻮﻥ ﺻﯿﺪ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺷﮑﺎﺭﻡ… ﺍﯼ ﻃﺮﻓﻪ ﻧﮕﺎﺭﻡ

ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﺻﯿﺎﺩ ﺩﮔﺮ ﺗﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻡ… ﺭﻓﺘﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭﻡ

ﭼﻮﻥ ﺁﻫﻮﯼ ﮔﻤﮕﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﺩﻭﺍﻧﻢ… ﺗﺎ ﺩﺍﻡ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ

اسپند دود می کنم ، برای عشقمان
هرشب
میان راز و نیاز های شبانه
نکند جادوگر زشت بی تفاوتی ، چشممان بزند . . .
نگاهم کن که من محتاج آن چشمان دلتنگم
بگو با من دوباره راز مستی را
که من بی تو به یک دنیا شقایق دل نمی بندم
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایست، مثل رویای یک کودک ناز
زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست
زندگی آب روانی است روان می‌گذرد..
آنچه تقدیر من و توست همان می‌گذرد.
ﺗﻮ ﮐﻪ ﻗﺼﺪ ﺟﺪﺍﺋﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﺧﯿﺎﻝ ﺑﯽ ﻭﻓﺎﺋﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ
ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﻦ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺁﺷﻨﺎﺋﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ . . .
ﻣﮕﺮ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻭﻓﺎ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺳﺮ ﺯﺩ
ﻛﻪ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ
ﻣﮕﺮﻏﯿﺮﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﻛﻪ ﺩﺭﺯﺩ
ﻛﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﺯﺩﻝ ﮔﺮﻓﺘﯽ
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد/مرغ امید من از شدت غم می میرد/دل به رویای خوش خاطره ها می بندم/باز هم خاطره ات دست مرا می گیرد
به اوج دل نشاندمت به رهگذار زندگی _زمانه گرخزان شود تویی بهارزندگی _ به پاکی دلت قسم که دل زتو نمی کنم _که تکیه گاه من تویی دراین حصارزندگی
واي، باران؛ باران؛ شيشه پنجره را باران شست. از دل من اما، چه کسي نقش تو را خواهد شست؟ من شکو فائي گلهاي اميدم را در روءياهامي بينم،و ندائي که به من مي گويد: “گر چه شب تاريک است دل قوي دار، سحر نزديک است از گريبان تو صبح صادق، مي گشايد پر و بال. تو گل سرخ مني، تو گل ياسمني تو مثل چشمه نوشين کوهساراني تو مثل قطره باران نو بهاراني،تو روح باراني تو چنان شبنم پاک سحري؟ – نه، از آن پاکتري. تو بهاري؟ نه،-بهاران از توست. از تو مي گيردوام، هر بهار اينهمه زيبايي را
ﮏﯾ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﻣﺎ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﺎ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺩﻭﺭﻩ ﮔﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﮔﻮﺋﯿﺎ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺴﺎﻁ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﭼﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺍﻥ ﻗﺪﯾﻢ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻏﻨﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﺎﻏﯽ ﭼﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﻄﻠﻘﺎ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺷﺪ
ﻋﺎﺑﺮﯼ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺭﻣﯿﺪﺍﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﮏﯾ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﺍﺯ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻗﺮﻣﺰ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﺸﻤﮑﺶ ﺭﺍ ﻫﯿﺰ ﭼﺸﻤﯽ ﺧﯿﺮﻩ ﺳﺮ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺳﻨﮕﻬﺎﯼ ﮐﻮﺭ ﺩﻝ
ﮏﯾ ﻧﻔﺮ ﺑﺮ ﺭﯾﺶ ﻣﺎ ﺩﻝ ﺭﯾﺸﻬﺎ ﺧﻨﺪﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ
امشب ای ناز، چه دلتنگ نگاهت شده ام
بازای مونس جان چشم براهت شده ام
برق چشمان توامشب به سکوتم خندید
چونکه دیوانه ی آن چهره ماهت شده ام
چی ﻣﯿــﺸﻬـ ﻭﻗﺘیﮐﻬـ ﺗﻨﻬﺎﻣ ـتوی اوج ﮔﻮﺷﻬ ـ ﮔﯿﺮﯾی.. . . .
ﺗﻮ ﺑﯿﺎﯾـ ﺁﺭﻭﻣـ ﮐﻨﺎﺭم، دستای من ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮی.. . .
چی ﻣﯿﺸه ﺑﺸﻨﻮﻣـ ﺍﺯ ﺗﻮ … ﮐﺴی ﻏﯿﺮمن ﻧﺪﺍﺭی.. . .
خیلی ﺩﻭﺳﺘــ ﺩﺍﺭﻣـ ﺑﻬـ ﺟﺰ ﻣﻨــ ﺑﻬـ ﮐﺴﯿـــ محل ﻧﺰﺍﺭی. . . .
خیلی ﺩﻭﺳــ ﺩﺍﺭﻣـ ﺗﻮ ﺍﯾﻨـ ﻋﺸﻘـ ﺣﺴــ ﮐﻨﻤـ ﭘﺎﯾــ ﺗﻮ ﮔﯿﺮه… . .
ﻭﻗﺘﯿـ ﺑﻬﺘـــ ﻣﯿـﮕﻤـ ﺧﺪﺍﻓﻆ ﺩﻭﺳـ ﺩﺍﺭﻣـ ﮔﺮﯾﺘـــ ﺑﮕﯿﺮه .
گذشتن از تو برام میدونی مرگ برام / دل کندن از نگاهت مثل یه درد برام / انگار برات مهم نیست چه حالی داره قلبم / چند روزه بی قرارم دارم میمیرم هردم…
بردی دل من، من از تو آن میخواهم
وز گمشده خویش نشان میخواهم
سر هر مصرع شعر من تو حرفی بردار
هر چه شد من از تو آن میخواهم
ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ﺑﻌﺪِ ﺗﻮ ﺣﺎﻟﻢ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ
ﺗﻮ ﻫﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﯼ ﺍﻣّﺎ ﮐﺠﺎ ﺣﺎﻟِﺖ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ
كاش می پرسیدی دل من دلتنگ كیست!
یا كه این شوری اشكم بهر چیست،
دركنار خاطرات خوب تو،
كاش بودی تا بدانی جای خالی مال كیست
عشق آمدو ابری وشدو ابری ترمان کرد, باریدو نباریدحسابی ترمان کرد ما به دنبال چترتو دویدیمو دویدیم این نگاهت صاعقه ای بودکه خاکسترمان کرد
فراموشی به این اسونیا نیست

امید من دلم از تو جدا نیست

میخوام تو یاد من عشقت بمیره

ولی از قلب من مهرت رها نیست

دارم اتیش میگیرم از جدایی

ولی هیشکی به فکر قلب ما نیست

همه دنیا میدونن این حدیثو

که آرامش برای عاشقا نیست

ما را زشب وصل چه حاصل ؟ که تو از ناز

تا بند قبا بازکنی صبح دمیده است

نه كسي منتظر است‌
نه كسي چشم به راه‌
نه خيال گذر از كوچه ي ما دارد ماه‌
بين عاشق شدن و مرگ مگر فرقي هست؟
وقتي از عشق نصيبي نبري غير از آه‌
من اومدم به دنيا که عاشق تو باشم

خدا کند بتونم که لايق تو باشم

من تورا مانند گلهای بهاری دوست دارم
عشق جانسوز تو را با بی قراری دوست دارم
تا تو می خندی به رویم با دوچشم سبز وحشی
زندگی را با همه بی اعتباری دوست دارم
آتش سوزنده دارم جای دل در سینه اما
سوختن را با غم شب زنده داری دوست دارم
گریه با من الفت دیرینه دارد در غریبی
مرغ بارانم که دائم گریه ها را دوست دارم
هر لحظه در کنار منی عاشقانتر
با قلبی عاشق ذهنى عاشقانه تر
تکرار شو حوالی دستان خسته ام
شاید مرا رقم بزنی عاشقانه تر…
یه روز delete میکنم اسمتو نگی نگفتی
یه روز توی سطل زباله دلم می افتی
خودت راتو بکش برو نزار بد بشه
دلم شکستن دلت رو بلد بشه
کلیک نکن قلبم دیگه وا شدنی نیست
پسوورد قلب بسته پیدا شدنی نیست
اصلا با چه زبون بگم دوست ندارم ؟
عاشق پوست و گوشت بشم مگه بیکارم؟
گول زدنم دیگه برات ارزو شده
ریترای نزن راه نداره دستت رو شده
به یک غریب بی وفا محبت کنم؟
دیگه خوابشو ببینی باهات چت کنم
به جای مرهمم شدی نمک رو زخمم
کاش دل ویروسیت رو دانلود نمیکردم
احسنت به تو ای نگار زیبا
خوش آمده ای تو در دل ما
انقدر درد درون را در دل خود ریختم

تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم

تا جدا ماند من در من ز هر بیگانه ای

از تو هم ای عشق بی فرجام من بگریختم

برگ زردی بودم و در تند باد حادثات

بر تن هر شاخه ی بی ریشه ای اویختم

غرورم را شکستم؛ ارزشش را داشت دیگر؟ نه؟
به ماندن یا که از رفتن، تو را واداشت دیگر؟ نه؟
نمی‌گویم نرو! باشد برو! تقدیر ما این است.
ولی این‌گونه رفتن‌هایت “امّا” داشت دیگر؟ نه؟
اگر راهی به جز رفتن نداری، پس برو دیگر!
نمی‌دانم که اشکم هم تماشا داشت دیگر؟ نه!
مسافر، راه می‌بیند، دلش را زود می‌بازد.
یکی از راه‌ها راهی به اینجا داشت دیگر؟ نه؟
گواهی می‌دهد قلبم که روزی بازمی‌گردی.
نمی‌پرسم که این امروز، فردا داشت دیگر؟ نه!
بی توهرشب عاشقی بارانی ام/لاله پژمرده و زندانی ام/بی تودرکنج همه دلواپسی/ بی تومن آغازیک ویرانی ام…!!!
آنروز که او را دیدم گردنبند صلیبی به او
تقدیم کردم گفت مگرنه از من متنفری
پس این چه هدیه است؟!
گفتم مگر نه اینکه برسر هر گوری صلیبی
میگذارند پس این را بر گردنت بالای قلبت
بیاویز زیرا از این پس قلبت تو
گورستان عشق من است
او باشد و مهتاب فراوانی هم
من باشم و اشک های پنهانی هم
حتما شب عاشقانه ای خواهد شد
مخصوصا! اگر نم نم بارانی هم….
غرورم روتحمل كن اگه من گاهى بدميشم
اگه سرشارم ازچشمات،ولى بازازتوردميشم
غرورم روتحمل كن،كه من محتاج دستاتم
درسته ساكتم اما هميشه محوحرفاتم
يكم بامن مداراكن جدايى خيلى بى رحمه
كي جز تو، توى اين دنياهمه حرفامو ميفهمه
صدام كن باصداي توميخوام عاشقترين باشم
من دیگه بهت نمیگم شاهدگریه من باش
تودل من وشکستی پس همیشه دل شکن باش!
یه روزی می ادمی بینی باخودت تننشستی
بس که دل شکوندی قبلا آخرش توهم شکستی
آهاى ناز نمکدار، منم عاشق تب دار ،ببين دل تو دلم نيست واسه لحظه ديدار
بار آخر من ورق را با دلم بر ميزنم! بارديگرحكم كن!
اما نه بي دل!
بادلت حكم كن! حكم دل:
هركه دل دارد بيندازد وسط!
تا كه ما دلهايمان را روكنيم!
دل كه روي دل بيفتد عشق حاكم ميشود! پس به حكم عشق بازي ميكنيم!
اين دل من!
روبكن حالا دلت را…!
دل نداري؟
بربزن انديشه ات را…!
حكم لازم:
دل گرفتن!
دل سپردن!
هردولازم!
عشق لازم…! دل نداری…..!کی کجابر کی سپردی.دیدی، حکم دل را زودباختی.دوستت دارم تاابد.هرچندبی دل …..! //
کاش ميشد هيچ کس تنها نبود…
کاش ميشد ديدنت رويا نبود…
گفته بودى با تو مى مانم ولى…
رفتى و گفتى که اينجا جا نبود…
گر توانی از محبت حلقه در گوشم کنی / حیف باشد که مرا چون شمع خاموشم کنی / من که از یاد تمام آشنایان رفته ام / وای بر من گر تو هم روزی فراموشم کنی .
عشق یک شیشه انگور کنار افتاده است
که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد
از همان دست که دادی به تو بر خواهد گشت
جگر خون شده ام خون جگرت خواهد کرد
قسم به دردهاى قلب زارم
قسم به خاطراتى که باتودارم
،توباشى يانباشى درکنارم
تورااز جان وازدل دوست دارم.
ازخاطرمن حال وهوايت نرود. ازذهن ودلم صورت ماهت نرود.گرسمت دله شکسته ام مى آيى.آهسته بياشيشه به پايت نرود.
هر جای دنیایی دلم اونجاست
من کعبمو دور تو میسازم
من پشت کردم به همه دنیا
تا رو به تو سجاده بندازم
هر روز حسم تازه تر میشه
غرق تو میشم بلکه دریا شم بیزارم از اینکه تمام عمر
از روی عادت عاشقت باشم
گاهی پرستیدن عبادت نیست
با اینکه سر رو مهر میذاری
گاهی برای دیدن عشقت
باید سر از رو مهر برداری
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو
زیباترین جای نمازم بود
هر جای دنیایی دلم اونجاست
من کعبمو دور تو میسازم
من پشت کردم به همه دنیا
تا رو به تو سجاده بندازم
من همان قاب تهی خسته بی تصویرم
که برای تو و تصویر دلت میمیرم
ﺍﮔﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺬﺍﺭﻩ
ﺍﮔﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﻣﯿﻨﻮﺳﻢ
ﮐﺪﻭﻡ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ
ﻧﮕﻮ ﺍﺻﻼ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﻧﮕﻮ ﻧﻪ
ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﻭﻥ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ
ﺧﻮﺩﺕ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺳﻬﻤﻤﻮﻥ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺩ ﺗﻮ ﺣﺮﻣﺖ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﯽ
ﺑﺮﯾﺪﯼ ﺍﺧﺮ ﻗﺼﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩ
ﺍﮔﻪ ﻣﻬﻠﺖ ﺑﺪﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺎﺭﻡ
ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﯿﻦ ﺷﺐ ﺑﻮﺩ
ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻬﻤﺖ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﻋﺰﯾﺰﻡ
ﺑﺬﺍﺭ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﯾﮏ ﻭﺟﺐ ﺑﻮﺩ
ﺑﻬﺖ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺳﻤﻮﻧﻮ
ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺎﻫﺖ ﺷﺪﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﺣﺎﻻ ﺳﺘﺎﺭ ﻩ ﻫﺎﻡ ﺩﻭﺭﺕ ﻧﺸﺘﻦ
ﻣﻨﻮ ﺍﺑﺮﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺮﯼ
ﺑﯿﺎ ﺑﮕﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﺑﯽ ﻋﺸﻖ
ﺑﺬﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﺒﺎﺷﻪ
ﭼﺮﺍ ﺑﺬﺭ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﭼﺮﺍ ﺗﻮ
ﭼﺮﺍ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭙﺎﺷﻪ
ﺧﺪﺍ ﺣﺎﻓﻆ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﺩﺍﺭﻡ
کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
میزنم هرنفس ازدست فراقت فریاد/آه اگرناله ی زارم نرساند به توباد/روزوشب غصه وغم میخورم وچون نخورم/چون زدیدارتودورم به چه باشم دلشاد*
نالیدن از این فاصله ها کارِ قلم نیست

در خانه ی ما جز غم دوریِ تو غم نیست

افسانه نگو! چگونه دست از تو کِشم من؟

من عاشق چشمان تو ام! دستِ خودم نیست

وداع آخرم با تو وداعم با نفس هامه
ببین نزدیکه ویرون شم رفیقم قلب تنهامه
یه دریا تو چشام دارم شبم سر ریز بارونه
بدون تو کسی جز من کنار من نمی مونه
گر ز بي مهري مرا از شهر بيرون مي كني دل كه در كوي تو مي ماند به او چون مي كني؟
فال حافظ زدنت از پي دلتنگي كيست ؟
من كه هر لحظه به ياد تو و دلتنگ تو ام
هر ستاره يه نشان از غم و دلتنگي من
آسمان را بفرستم كه بداني همه جا ياد تو ام ؟
نگرونم باش…
آخرین امیدمن نگرونم باش عزیزم/اینروزا بیشتر از همیشه بی انگیزم* داره غیبت خوشی تو دلم حس میشه/دیگه نمیفهمم این بی زبون چشه*
ازغم نوشتن غمامو کم نمیکنه/
اینروزا دیگه گریه هم آرومم نمیکنه*
خسته شدم بس بااین کاغذا درد ودل کردم/نه آروم میشم نه چیزی کم میشه ازدردم*نگرونم باش که اینروزا داغونم/ غم از دست دادنه توهم افتاده به جونم..
از کوی تو ره گم نکنم خانه خود را
دیوانه شناسد ره کاشانه خود را
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰﻥ ﺍﯼ ﻋﺎﺷﻖ
ﻣﻦ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﻗﻠﺐ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻡ
ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ
ﻣﯽ ﻧﮕﺮﻡ
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰﻥ ﺍﯼ ﻋﺎﺷﻖ، ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰﻥ
ﺑﯽ ﺳﺒﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﯾﺎﺩﻡ
ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺭ ﺩﺍﻡ ﻋﺸﻖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ
به چه می ارزد عشق…
به یکی دل
که چه آرام شکست هیچ نگفت…
به دوتا چشم
که نگاهش همه تر هیچ نخفت…
یا به صد خاطره
کز یاد تو مانده ست به جا…
به چه می ارزد عشق
من ندانم تو بگو
به چه می ارزد عشق…
اشتیاقى ک ب دیدارتودارد دل من ♥
♥ دل من داند ومن دانم ودل داندو من
خاک من گل شود وگل شکفد از گل من ♥ ♥
♥ تاابد مهر تو بیرون نرود ازدل من
ﻭ ﻋﻤﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﻋﻄﺮ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﻣﮕﻮ ﮐﻪ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﻣﮑﺪﺭ ﺷﺪ
ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻔﺲ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﻃﻼﯼ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺑﺪﻝ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﯽﮑﯾ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺟﺰ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﻫﻮﺱ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﻣﺮﺍ ﭼﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﭼﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﯿﺐ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻋﺸﻖ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ
ﻗﻄﺎﺭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
بی تو چو شمع کرده ام خنده و گریه کار خود
خنده به عهد سست تو ,گریه به روزگار خود
باید قبول کرد در این شهر مرد نیست
در این قبیله هیچ کسی اهل درد نیست
اینجا کسی که دوره کند عشق را نبود
گشتم ولی نیافتم او را، نگرد نیست
شعر از عباس راستی بروجنی
مهربان که میشوی نگرانم میکنی!

موعد نارنج و شکوفه،

دلم میلرزد.

آب و آیینه می آوری

و رد میشوی از کنار خاطره هایم

در سکوتی محو.

مهربان که میشوی بوی رفتن می آید…

ﻣﯿﺎﻥِ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﻫﺎﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺯﯾﺒﺎﯾﯽِ ﺗﻮ
ﻟﻨﮕﺮﯼﺳﺖ ــ
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﮐﻪ
ﺍﺯ ﺳﭙﯿﺪﻩﺩﻡِ ﻫﻤﻪ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ
ﺑﯽﻧﯿﺎﺯﻡ ﻣﯽﮐﻨﺪ .
ﻧﮕﺎﻫﺖ
ﺷﮑﺴﺖِ ﺳﺘﻤﮕﺮﯼﺳﺖ ــ
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽِ ﺭﻭﺡِ ﻣﺮﺍ
ﺍﺯ ﻣِﻬﺮ
ﺟﺎﻣﻪﯾﯽ ﮐﺮﺩ
>ﮐﺎﺵ ﭼﻬﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮐﻮﺗﺎﻩ ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﺳﻘﻒ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﺍﺷﺘﻢ << ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺁﺟﺮﭘﺰﯼ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺁﺟﺮ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]♡اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد♡ تـــــــــــا قـــــــــــیـــــــــــا مــــــــــت دل مـــــــــــن گـــــــــــریـــــــــــه می خـــــــــــواد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هر شب زغم عشق تو من خواب ندارم فکر دلم کن دگر تاب ندارم. بس گریه نمودم زفراق غم عشقت چشمم به زبان آمد و گفت: اشک ندارم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نازنکن نگارمن بازهم نشین کنارمن بي توچگونه سرکنداین دل بي قرارمن[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هر روز بهانه اش را میگیرم هر ثانیه از نبودنش دلگیرم حالا اگر او بخاطرم تب نکند من یک طرفه برای او میمیرم. . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به هرسازتورقصیدم ولی چیزی نپرسیدم ، ازاینکه بی خبربازم بری ازتونترسیدم ، شدی چندروزی مهمونم ولم کردی وداغونم ، فریبم دادی انگاری گمون کردی نمیدونم، ولی من خاک پات هستم هنوزم چشم به رات هستم ، ندیدی آخه محتاجم هلاک یک نگات هستم ، گذشته کارازاین حرفاخدایاکاری کن حالا، بذارعاشق بشه اونم یه عاشق مثل اون روزا!![divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺰﻥ ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﺧﺎﻣﻮﺷﻢ ﮐﻨﯽ / ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺸﺐ سوزش این زخم ها را کم کنی / آه باران من سراپای وجودم آتش است / پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی ... ![divider style="solid" top="20" bottom="20"]منم دلتنگ رويت / دلم آيد به سويت ... چه کردي با دل من / که کرده آرزويت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نفسم ميگيرد.در هوايي كه نفس هاي تونيست،آنكه آرام كنددرد مراغيرتو كيست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺩﺭﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﻭﻟﯽ ... ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺁﺯﺍﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﭼﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﮒ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ، ﯽﮐ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ؟ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﭘﺮﺳﯿﺪﻣﺖ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ، ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﮐﺖ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺳﺎﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺍﺣﺪﯼ ﮐﻮﮎ ﻧﮑﺮﺩ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺳﺎﺩﻩ ﯼ ﮔﯿﺘﺎﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺗﻤﻨﺎﯼ ﻟﺒﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻟﺐ ﺗﻮ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﺩ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﮔﺎﻩ ﺍﻓﯿﻮﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﻣﺘﺮﺳﮏ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﻮﻥ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻓﺖ ﺑﺎ ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﻣﻨﻘﺎﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺁﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﺎ ﺑﻐﺾ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻨﺪ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺷﺐ ﻫﺮ ﺗﺎﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ [divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ..... ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺍﺳﯿﺮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﯼ ﮏﯾ ﺧﺎﺭ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﮐﻮﻟﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯾﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﻗﻠﺐ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺟﺰ ﺧﻮﺩ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﺍﺩﯼ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هوا حال میده ، واسه بیقراری ، واسه اینکه بغضت رو تنها نذاری ، که آروم بشینی ... یه گوشه بباری ... که یادت بیاری ... اونــــو نداریـ...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گفتمش بی تو دلم میمیرد / گفت با خاطره ها خلوت کن / گفتمش خنده به لب میمیرد / گفت با خون جگر عادت کن / گفتمش با که دلم خوش باشد / گفت غم را به دلت دعوت کن / گفتمش راز دلم را چه کنم / گفت با سنگ دلم صحبت کن .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گریه نکن که این نفس میگره قلب من از رفتن تو میمیره .قصه من از اولش غمگین بود .گریه نکن که دیگه قسمت این بود[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عصر ما عصر فریبه عصراسم های غریبه 
عصرپژمردن گلدون چترای سیاه توبارون 
شهرماسرش شلوغه وعده هاش همه دروغه 
آسموناش پره دوده قلب عاشقاش کبوده...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به جز من هر که با دلبر نشیند ، الهی بر دلش خنجر نشیند .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من به یاد دل و دل یاد تو را میگیرد دل اگر یاد عزیزش نکند میمیرد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺑﺎﻳﺪﺧﺮﻳﺪﺍﺭﻡﺷﻮﻱﺗﺎﻣﻦﺧﺮﻳﺪﺍﺭﺕﺷﻮﻡ ﺑﺎ ﺟﻮﻥ ﻭ ﺩﻝ ﻳﺎﺭﻡ ﺷﻮﻱ ﺗﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺯﺍﺭﺕ ﺷﻮﻡ ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺯﻳﮕﺮ ﺑﺎﺯﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺁﺭﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻭﺍﻧﮕﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺕ ﺷﻮﻡ ***[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من تو را میخواهم ... نه خیال داشتنت را ... و نه رؤیای پیش من ماندنت را نه نوشتن از تو و خواستنت را ... و نه به کابوس عشق باختنت را من فقط خودت را میخواهم .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یه موقعی میخواستم از ته دل آرومت کنم ... الان فقط دلم میخواد دیگه فراموشت کنم... [divider style="solid" top="20" bottom="20"]آرام بخوان ، چون اهسته نوشتم / با دل بخوان ، چون با دل نوشتم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هر وقت كه نوبت ما ميشه / عشق واسمون زهر ميشه زهر توي جام, جام رو لبامه / چند قرني هست كه عاشقى حرامه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]باور نکن تنهاییت را/ من در توپنهانم تو درمن/ از من به من نزدیکتر تو/ از تو به تو نزدیکتر من/ باورنکن تنهاییت را/ تا یک دل و یک درد داری/ تا در عبور از کوچه ی عشق/ بر دوش هم سر میگذاریم/[divider style="solid" top="20" bottom="20"]وقتی نیستی توکنارم می بینمت تو رویاهام انگاری تو خواب و رویام وقتی که هستی توباهام تاهمیشه اگه باشی توکنارم چی میشه اگه هرجا رفتم بگم تو رو دارم چی میشه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بسم الله ... در این سکوت لحظه ها که غم گرفته لحظه لحظه ی مرا ببین چه قدر تشنه ام به جرعه های یک صدای آشنا مرا بخوان صدای تو صدای خوب بودن است تمام لحظه های من در انتظار لحظه ی سرودن است چه می شود دل مرا صدا کنی دل مرا از این سکوت لحظه ها جدا کنی چه می شود که چشم خسته ی مرا از انتظار یک نگاه رها کنی، رها کنی ....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]لباسم عطر تو میده دیگه حیفه نمیپوشم دلم لک میزنه واست.... زمانی که ازم دوری ولی در خاطرم هستی دیگه اینجاشو مجبوری...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تو مرا یاد کنی یا نکنی.... باورت گر بشود گر نشود حرفی نیست اما....نفسم می گیرد در هوایی که نفسهای تو نیست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]امشب ازدلتنگيت بغضي گلويم راشکست* گريه اي شد بر فراز ارزو هايم نشست* من نگاهت راکشيدم روي تاريخ غزل تابماند يادي ازروزي ک بر قلبم نشست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]فرق من با تو همینه فرق دیدن و ندیدن من تو سعی یه نجاتو تو به فکر سر بریدن سر بریدن یه مایی که من و تو ساخته بودیم کشتن دلی که با هم خیلی ساده باخته بودیم [divider style="solid" top="20" bottom="20"]تنم از حس دست های تو داغ گیسویم در تنفس تو رها می شکفتم ز عشق و می گفتم هر که دلداده شد به دلدارش ننشیند به قصد آزارش برود، چشم من به دنبالش برود، عشق من نگهدارش فروغ فرخزاد.....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ميان درد و دل تنگي، فقط لبخند تو گاهي... نگه ميدارد از رفتن، به سوي خط پايانم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]میدونم برات عجیبه،اینهمه اصراروخواهش/اینهمه خواستن دستات،بدون حتی نوازش/میدونم برات عجیبه،من بااینهمه غرورم/پیش همه بدیهات،چه جوری بازم صبورم!/ میدونم واست سواله که چراپیشت حقیرم/دورمیشی منونبینی،بازسراغتومیگیرم/میدونی چراهمیشه من بدهکارتومیشم؟/وقتی نیستی ام یجوری باخیالت راضی میشم؟/ میدونی واسه چی ازتو بدمیبینمو میخندم؟/تانبینی گریه هامو،هردوچشمامو میبندم؟/چاره ای جز این ندارم،آخه خون شدی تورگهام/میمیرم اگه نباشی،بی تو من بدجوری تنهام!/میدونم یروزمیفهمی،روزی که دنیاروگشتی/من چه جوری توروخواستم،تو چه جوری ازم گذشتی....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افکندم و آبش کردم غرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر بر سر آتش جور تو کبابش کردم زندگی کردن من مردن تدریجی بود آنچه جان کند تنم‚ عمر حسابش کردم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]همیشه با غمت من در ستیزم / به این خاطر همیشه اشک میریزم / روی هر برگ گلی این را نوشتم / تویی امید من تنها ، عزیزم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ب چشمت چشم ان دارم ک چشمم را میازارد ب چشمانت ک چشمانم ب چشمان تو مینازد زکات چشم چشمی کن ب سوی چشمم از چشمت ک چشمم را بجز چشمت دگر چشمی نمی سازد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ليمو نخور ترش كني منو فراموش كني آدامس بخور باد كني همش منو ياد كني[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عزیز راه دورم،بی تو چه سوت و کورم بی تو به مفت می ارزم،یه دنیا زیر قرضم قربونت برم الهی،شاپرک سپیدم روزهنه ی امیدم،خورشید دل طلایی،قصیده ی رهایی حالا که حرف دل و راه دلامون یکی شد. آشمون پر ستاره ی شبامون یکی شد هر چی که دارم مال تو،باقی عمرم مال تو شعرهای عاشقونه ام اگر نمردم مال تو مال و منالی ندارم،اماستاره ها رو هرچی شمردم مال تو، تو قمار زندگی هر چی که باختی پای من،هر چی که بردم مال تو حالا که ما روز و روزگارمون یکی شد،شبهای مهتابی و شبهای تارمون یکی شد،روزگار شبهای تارش مال من،شبهای مهتابی و صبح سپیدش مال تو روزگار سردی ک یاءسش مال من،همه سرفرازی وعشق و امیدش مال تو حالا که عطر دلت رو برام ارزونی کردی،با من نامهربون این همه مهربونی کردی،زندگی صدای چلچله های سبزه زارش مال تو،غرش و پنجه ببرهای درندش مال من زندگی نم نم بارون وعطر شالیزارهاش مال تو،آفتاب داغ کویر و تیغ برندش مال من پر پرواز پرنده های عاشق مال تو،چشم جغد و زهر مارهای کشندش مال من....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگه آفتاب ميسوزونه بيخيال،آخه توسايه بوني..... اگه آدما وفا ندارن،بيخيال،آخه تومهربوني.... اگه من برات ميميرم بيخيال،آخه تو لايق تراز اوني که ميدوني![divider style="solid" top="20" bottom="20"]منو عاشقونه بشناس/منو از دوباره بشناس/منو با دلی که جز تو/چاره ای نداره بشناس[divider style="solid" top="20" bottom="20"]منو ببخش که بي خبر تو خلوتت پا ميزارم /مقصرش دلتنگيه ، من که گناهي ندارم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هرچقدر بد شدی بازم حرف رفتن نزدم ,.... تو فقط راهتو رفتی ,من فقط راه اومدم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺭ ﻧﮕﻨﺠﺪ ﺟﺰ ﻧﺎﻟﻪٔ ﺯﺍﺭ ﺩﺭ ﻧﮕﻨﺠﺪ ﺑﺎ ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺩﺭﺩﺳﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩﻩ ﺧﻤﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﮕﻨﺠﺪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺳﺰﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﮕﻨﺠﻢ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﻏﺒﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﮕﻨﺠﺪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻧﮑﻨﯽ ﻣﻘﺎﻡ ﻳﻌﻨﯽ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻋﻴﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﮕﻨﺠﺪ ﺩﺭ ﺩﻳﺪﻩ ﺧﻴﺎﻝ ﺗﻮ ﻧﻴﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺁﺏ ﻧﮕﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﮕﻨﺠﺪ ﺑﻮﺳﯽ ﻧﺪﻫﯽ ﺑﻪ ﻃﻨﺰ ﻭ ﮔﻮﻳﯽ: ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﮕﻨﺠﺪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﺭ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﺑﺎ ﺟﺎﻡ ﺧﻤﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﮕﻨﺠﺪ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﮕﻨﺠﯽ ﺑﺎ ﻟﻴﻞ ﻧﻬﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﮕﻨﺠﺪ [divider style="solid" top="20" bottom="20"]فانوس هزارشعله،اما در باد میسوزد و سرخوشست و چین واچینست یعنی که به اشک ومویه خودگم نکنی ازعشق هرآنچه میرسدشیرینست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گوجه خیار بادمجون قربونتم جیگرجون،هویج کلم بستنی دوست دارم خواستنی ![divider style="solid" top="20" bottom="20"]از جدا شدن نوشتي رو تن زخمي يك برگ گريه كردم ونوشتم نازنيم يا تو يا مرگ..[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ناصحا,بیهوده مگوی که دل بردار از او! من به فرمان دلم , کی دل به فرمان من است؟[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ما دو مرغیم از دو اقلیم جدا آشنا در عالم بیگانگی مرغ طوفان بودم و صیاد بست پای من به پای مرغ خانگی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هردوچشمان تودنیای من است/گرنبینم تورویادت نگهدارمن است.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نگار من چرا نيامدي... دوباره شب ب سر شد و نيامدي تمام لحظه هاى نا تمام من بدون تو تمام شد نيامدي.... ب انتظار ديدنت نشسته ام كنار در دوباره شب سحر شد و نيامدي[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گل من خبر نداری دل گلدونت میگیره,اگه تو پزمرده باشی گلدونت برات میمیره[divider style="solid" top="20" bottom="20"]غمگين وبي قرارم زخمي ترازبهارم وقتي توراندارم نفرين به هرچي دارم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]با تو دنیام عاطفی شد هرچی جز عشق منتفی شد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یاران بخدابیوفایی نکنیدازعاشقان دل خسته جدایی نکنیدیاوفاکنیدتاآخرعمر،یاهرگزآشنایی نکنید[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮔﻠﻢ ﺯﺩﯼ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺮﺍﺕ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﻮﺩ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺮﺍﺕ ﺑﺒﺎﺭﻡ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭﺍﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﮐﻢ ﻧﺬﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺧﺪﺍﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﯿﺮﻡ ﮔﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﻫﺎﺕ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﻡ ﺑﯽ ﻫﻤﺰﺑﻮﻧﻢ ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻧﮕﺎﺗﻢ ﺍﯾﻨﻮ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮔﻠﻢ ﺯﺫﯼ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺮﺍﺕ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﻮﺩ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺗﻮﯼ ﮐﻮﯾﺮ ﺑﺒﺎﺭﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﮐﻢ ﻧﺬﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺧﺪﺍﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﯿﺮﻡ ﮔﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﻫﺎﺕ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﺴﺘﯽ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺍﻣﺎ ﺁﺧﺮ ﻧﻤﻮﻧﺪﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻫﻤﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻮﺩﯼ ﺩﺭﻣﻮﻥ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺧﺪﺍﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﯿﺮﻡ ﮔﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﻫﺎﺕ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ابراهمه پیش منن اینجاهواپرازغمه هرچی بگم ازغصه هام جون خودت بازم کمه دیشب دلم گرفته بودرفتم کناراسمون فریادزدم یاتوبیایامنوپیش خودت برسون...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]قسم به LOVEپاكم،ز عشق u هلاكم اي گل ريشه ريشه I LOVE YOU هميشه.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی خاک عشق آبی ندارد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]میخونم برای تو صد حکایت همشون پر از غم و پر از شکایت که پری خوب قصم، با وفا دیدار، دیدار ما به قیامت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چه کند دل , که جفای تو تحمل نکند ؟ که اگر جان طلبی بنده تامل نکند[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﻫــــــــــــــﻞ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭘﺲ ﺑﻪ ﮐﻠﺒﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﺑﯿــــــــــــــﺎ ﮐﻤﯽ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺫﻫـــــــــــﻦ ِ ﻣــــــﻦ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻥ ﮐﻤﯽ ﺧﯿﺲ ﺷﻮ ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺪﺍﺭﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﺸﮑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺟﺎﻣﯽ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥِ ﻋﺸﻘــــــــــــــﻢ ﺑﺎ ﻃﻌﻢ ﺷـــــــــﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻧﻮﺷﯿﺪ ﯾـــــــﺎ ﻣﺴﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ ﯾـــــــــــــــــــﺎ ﻣﯽ ﺯﺩﻩ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نميدونى چقدر سخته،تو پشت نبض ديوارى،نميدونم تو اين روزا،چه احساسى به من دارى...؟ تموم شهر خوابيدن،من از فكر تو بيدارم،يه روز ميفهمى از چشمام،چه احساسى به تو دارم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻋﻤﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﮔﺬﺷﺖ ﺣﯿﻒ ﻭ ﺻﺪ ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮔﺬﺷﺖ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺯﺩ ﻭ ﻭﯾﺮﺍﻧﮥ ﺩﻝ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ ﻟﯿﮏ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﮤ ﻣﺴﺘﺎﻧﮥ ﺍﻭ ﺗﺎ ﺯﺩﻡ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﮔﺬﺷﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]منو ببخش که درخشیدی و من چشمامو بستم منو بخشیدی و من چشمامو بستم تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم که نیاوردی به روم هر جا دلت رو می شکستم منو ببخش ، منو ببخش[divider style="solid" top="20" bottom="20"]لحظه لحظه، دم به دم، ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم یا ناخوشم، در هر دو حالت خواهمت گر زبانم را به جرم خواستنت بیرون کشند در آن زمان ای یار، من با اشاره خواهمت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کلبه دل جای هر بیگانه نیست کوی مجنون جای هر دیوانه نیست سینه مجنون که سازش مال ماست ناز آن یاری که قلبش یاد ماست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گفتم دل و جان بر سر کارت کردم هر چیز که داشتم نثارت کردم گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی! این من بودم که بی‌قرارت کردم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]همدلي با هركه كردم عاقبت قلبم شكست: تكيه بر ديواردادم خاك بر قلبم نشست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی دیگران عیب کنندم که چرا دل به تو بستم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن تا که همسابه نداند که تو در خانه ی مایی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گل فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بهارت بی گل و بلبل نباشد*** نگاهت خالی از سنبل نباشد*** به گلزار محبت تا قیامت*** خودت گل باش و عمرت گل نباشد...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد صفحه ای از خاک و انگشتان قلم می نگارد نام لیلا دم به دم گفت : مجنون شیدا چیست این ؟ می نگاری نامه , بهر کیست این ؟ گفت : مشق عشق لیلا می کنم خاطر خود را تسلی میکنم چون میسر نیست مارا کام او عشق بازی می کنم با نام او[divider style="solid" top="20" bottom="20"]منو از این قفس رها کن دوباره اسممو صدا کن یه بار تو چشم من نگاه کن خدا فکری ب حال ما کن[divider style="solid" top="20" bottom="20"]در عشق تو صد شدیم و این درصد توست زیباتر از آسمان ، زمین ، مشهدتوست در کشف جدید علم ثابت کردیم ... بر مرکز ثقل این جهان مرقد توست [divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ و ﻧﻪ اﻧﺪوﻩ … و ﻧﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ از ﻣﺮدم اﯾﻦ آﺑﺎدی ، ﺑﻪ ﺣﺒﺎب ﻧﮕﺮان ﻟﺐ ﯾﮏ رود ﻗﺴﻢ ،و ﺑﻪ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ آن ﻟﺤﻈﻪ ی ﺷﺎدی ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ … ﻏﺼﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﺬرد … آﻧﭽﻨﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﺎﻃﺮﻩ ای ﺧﻮاﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ، ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻋﺮﯾﺎﻧﻨﺪ ، ﺑﻪ ﺗﻦ ﻟﺤﻈﻪ ی ﺧﻮد … ﺟﺎﻣﻪ ی اﻧﺪوﻩ ﻣﭙﻮﺷﺎن … ﻫﺮﮔـﺰ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مجازات میشم به جرم جدایی کجایی که بغضم داره سنگ میشه الان چند وقته چشاتو ندیدم عزیزم نمیگی دلم تنگ میشه جهان خیس میشه توچشمای خشکم دلم تنگ میشه واسه خنده هامون یجوری بهت دلسپردم که گاهی دلم تنگ میشه واسه هردوتامون هواحال میده واسه گریه کردن شبه خیابونا غرق سکوته چقدباشکوهه همین گریه وقتی تصور کنی خداپیش روته هوا حال میده واسه بیقراری که یک لحظه بغضت روتنها نذاری که آروم بشینی یه گوشه بباری که یادت بیاری اونو نداری بهم ریختم مثل دریا زمانی که موج وبکام خودش زهر کرده بهم ریختم مث آتشفشانی که باهرچی غیراز خودش قهر کرده میگن عاشقا بارونو دوس دارن ولی من یچیزی روهیچوقت نگفتم چه بارون بباره چه بارون نباره باهراتفاقی به یادت میافتم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من نه یک یاد...نه یک خاطره.... بلکه همه را می خواهم من تنت..پیرهنت...طعم لبت...چشم ترت همه را می خواهم من به این سبز ترین.... حادثه ایمان دارم من پرِغصه وچون ابر خزان می بارم آه... من به آشوب دلم بیمارم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تا غروب این زمین تا طلوع واپسین، در کتاب خاطراتم،ماندگاری ای نازنین.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]/نازی که ز لبخند گل یاس هویداست
زیبائی عشق است که در چشم تو پیداست...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]يوسف فروختن به زر ناب هم خطاست / نفرين اگر تو را به تمام جهان دهم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]وقتى مياى صداى پات از همه کوچه هاتو مياد انگار نه از ي شهر دور که از همه دنيا مياد... وقتى که نيستى قلبمو واسه کى شيدا بکنم گلهاى خواب آلوده رو واسه کى بيدار بکنم..اى که تويى همه کسم بىتو ميگيره نفسم اگه تورو داشته باشم به هرچى ميخوام ميرسم به هرچى ميخوام ميرسم..:-*[divider style="solid" top="20" bottom="20"]روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است، چقدر قلبت زیباست… چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر میخوانمت تا دلم آرام بماند[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من اينجا ساكت نشسته ام آمدنت را انتظار ميكشم وعاشقانه برايت مينويسم ديگر نه بوسه هايت را ميخواهم نه نوازشهايت را حتي ديگربرايت درددل نميكنم كه برايم غمگين شوي عشقم توفقط باش من ساكت ميشوم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هرجور میتونی بمون من با تو سازش میکنم هر بار میگفتم نرو اینبار خواهش میکنم با زخم تنهاتر شدن محتاج تسکینم نکن تنهاتر از من نیستی تنهاتر از اینم نکن با گریه های هر شبم دنبال مرهم نیستم اینبار بشکن بغضمو فکر غرورم نیستم کی گفته این خواهش منو تو چشم تو کم میکنه این التماس آخرم خیلی بزرگم میکنه [divider style="solid" top="20" bottom="20"]گل اگر چشم خودش یاز کند خواهد مرد ماه در اوج غرورش به زمین خواهد خورد چون به زیبایی تو حسرت عالم خورند برق چشمان تو روح از تنشان خواهد برد ...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هيچ کس تنهائيم را حس نکرد ، برکه طوفانيم را حس نکرد ، او که سامان غزل هايم از اوست ، بي سر و سامانيم را حس نکرد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]و چه دانى که پس هر نگه ساده من چه جنونى,چه نیازى,چه غمى ست؟ یا نگاه توکه پر عصمت وناز,بر من افتد چه عذاب و ستمى ست. .دردم این نیست...ولى دردم این است که من بى تو دگر از جهان دورم و بى خوشتنم پوپکم!آهوئکم! تا جنون فاصله اى نىست از اینجا که منم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گل سرخى فرستادم برایت، غضب کردى فشردى زیرپایت، یقین دارم گل نالایقى بود تواز گل بهترى عالم به فدایت...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هواتو از سرم بیــ ـرون نکردم تو تنها حســ ـرت من رو زمینے یه چیزایے رو تا عــ ـاشق نباشے ن میتونے بفهمے... ن ببینے...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چی میشد اگه میشد. عشقامون پولی نبود اجباری یو زوری نبود. مادی نبود معنوی بود راستکی بود سوری نبود. این هدیه الهی مون بی ریا بود بی ریا بود[divider style="solid" top="20" bottom="20"].به چشمان هم چوماهت قسم دوست دارم به وصالت برسم شاعرنیستم اماشعرمیگویم تنهاباشعرادرس تورامیپرسم ای همه کسم میخوام فقط به توبرسم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]دلت آیینه ی ایثار عشق است / نگاهت معنی بیدار عشق است / تو در آبادی دل خانه داری / تو را دیدن همان دیدار عشق .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چه زود ازم خسته شدی چه زود از یاد بردی منو چه زود یکی دیگه اومد جامو گرفت تو دل تو بهم وفا نکردی و تیشه زدی به قلب من منو به غم نشوندی و گذشتی از کنار من نمیدونم به جرم عشق یه عمره که زندونیم توی آتیش غم تو یه عمره دارم میسوزم✔[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گفت به مجنون صنمی در دمشق ای که به مستغنی دریای عشق عاشق ومجنون دراین پرده کیست؟ دادجوابش شه عالیجناب مرتبه عشق نداردحساب عشق به هرسینه که کاوش کند خون دل ازدیده تراوش کند مرهم دلهای کبابست عشق داروی چشمان پرآبست عشق آه ومن العشق وحالاته(حالاتهی) اخرق قلبی وحراراتهی یک نظرش دیدم وجانم بسوخت وای به آن گرمی حالاتهی عشق حقیقیست مجازی مگیر آن دم شیراست،به بازی مگیر[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عشق و بهانه از تو/ناز و نوازش از من قهر و كلايه از تو/آشتي و سازش از من يه قلب ساده از تو/عشق و علاقه از من فقط فقط تو كل باش/ساقه و ريشه از من[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کي من خلاص ميشوم از انتظار تو ؟ / کي ميرسد بمقصد دل اين قطار تو ؟ خواهد رسيد فصل بهاري که ميشود / آرام تکيه کرد و رها شد کنار تو[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺍﺷﮑﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻫﻮﺍ ﺭﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﺕ ﻟﺒﺮﯾﺰﻩ ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﻤﻮﻧﻪ ، ﺗﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻩ ﺣﺮﻓﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﻟﻤﻪ ﺍﻣﺎ ﻧﺪﻭﻧﯽ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺟﺎ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺁﺧﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺗﻮ ، ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﻻﯼ ﺳﻨﮕﯽِ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺩﻝ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺭﻧﮕﯽِ ﻣﺜﻞ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﻤﺴﻔﺮ ﺷﺪﻥ ﺗﻮﯼ ﺷﻬﺮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﺩﺭﺑﺪﺭ ﺷﺪﻥ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯﻣﻮ ﺑﺒﯿﻦ ، ﺗﺎ ﮐﻪ ﻧﮕﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﻓﺖ ﺍﻫﻞ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍ ﺭﻓﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ای دل تنها چیه چشم انتظاری باز یه لحظه یه دل اروم نداری مثل زمستون تو حسرت بهاری باز عشقت خیمه زد توخونم باز یادت اتیش زد به اشیونم باز بی تو باید تنها بمونم. بیا سکوت لب.ها هنوز حزمت خونم پرنده ای دل من هنوز بی اشیونست بیا پر از امیده هنوز این دل خسته هنوز به پای عشقت نشسته. توی اسمون دنیا هرکسی ستاره داره چرا وقتی نوبت ماست اسمون جای نداره واس من تنهای درد درد هیچ کسو نداشتم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]پس از مرگم بيا اى خوش نگارم بيا با جمع خوبان بر مزارم کمر خم کن ببوس سنگ مزارم که من در زير خاک در انتظارم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من به تو خندیدم چونکه میدانستم توبه چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم ازپی تو تند دوید ونمیدانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تاکه باخنده خود پاسخ عشق تورا خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت برو چون نمیخواست بخاطر بسپارد گریه تلخ تورا ومن رفتم وهنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تکرارکنان میدهد آزارم ومن اندیشه کنان غرق این پندارم که چه میشد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]فکرش همه جا هست چه باید بکنم ؟ با این همه بن بست چه باید بکنم ؟ [divider style="solid" top="20" bottom="20"]ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی نیامدی که ببینم شبیه دریایی ، ببین دوباره غروب است و جاده آماده بنا به گفته مردم غروب می آیی ! شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم بیا الهه غربت سوار صحرایی .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آمدم امشب به ميخانه تمنايت كنم
مي نميخواهم بياساقي تماشايت كنم بيقرارم ساقي ازميخانه بيرونم مكن كرده ام مي رابهانه تا تماشايت كنم!![divider style="solid" top="20" bottom="20"]هواتو کردم: هواتو کردم/من حیرون تو این روزا هواتو کردم/دلم میخوادت،میخوام بیام تو آسمون دورت بگردم/هوایی میشم،همون روزا ک میبینم هوامو داری/میخوام بدونم؛تا کی میخوای ببینی و به روم نیاری؟؟/دلمو دست تو دادم،من دلتنگ احساسی؛نمیذاری که تنها شم،تو رو من خیلی حساسی/دلمو دست تو دادم،دلمو آسمونی کن،همیشه مهربون بودی،دوباره مهربونی کن[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آبــی چشمـــان تـــــــو همرنگ دریــــاســت.......، آنـــجا که بایــــد دل به دریــــا زد،همینجاســت....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگر مومن, اگر کافر, به دنبال تو میگردم. چرا دست ازسر من بر نمیدارد هوای تو? صدایم ازتو خواهد بود اگر برگردی ای موعود,پر از داغ شقایق هاست آغازم برای تو...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نگاهم که کردی دلم پر گرفت دلم غربت زنگ آخر گرفت نگاهم که کردی سکوتم شکست درون دلم عشق گویی نشست نگاهم که کردی زمان صبر کرد دل آسمان را پر از ابر کرد و بعد از نگاه تو باران گرفت و عشقی درون تنم جان گرفت نگاهم کن و باز با من بمان تو حرف دل بی کسم را بخوان نگاهم کن ای زندگی بخش من و با قلبم از عشق حرفی بزن......[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اي كه دورازمن ودرقلب مني.* باخبر باش كه دنياي مني ,* شاديت شادي من*. غصه ات غصه من* قلب من خانه تو* خانه تو قبله من*.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]...درد اﮔﺮ ﺳﯿﻨﻪ ﺷﮑﺎﻓﺪ ، ﻧﻔﺴﯽ ﺑﺎﻧﮓ ﻣﺰن ! درد ﺧﻮد را ﺑﻪ دل ﭼﺎﻩ ﻣﮕﻮ ! اﺳﺘﺨﻮان ﺗﻮ اﮔﺮ آب ﮐﻨﺪ آﺗﺶ ﻏﻢ ، آب ﺷﻮ ، آﻩ ﻣﮕﻮ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من به سرگشتگی آهوی دشت من به درماندگی صخره و سنگ من به آوارگی ابرو نسیم می مانم من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی به تو می اندیشم من در شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی شعر چشمان تو را می خوانم .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻣﺎ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﯾﻢ، ﻧﯿﺴﺖ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﮑﻦ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ، ﺩﮔﺮ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﮑﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺮﺍﻍ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻣﮕﯿﺮ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﮔﺪﺍﺧﺘﻪ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﻣﮑﻦ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻨﺸﯿﻦ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺑﯽ ﺁﺑﺮﻭ ﻣﮑﻦ ﺭﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻏﻨﭽﻪ ﯼ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺥ ﺗﻮ ﺭﺍﺯ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻣﮑﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻣﺎ ﺗﺼﻮﺭ ﮏﯾ ﺑﯽ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﮔﺮ ﺩﻭ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﻣﮑﻦ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چون به کام دل نشد دستی در آغوشت کنم / میرم تا در غبار غم فراموشت کنم سر در آغوش پشیمانی گذارم تا تو را / ای امید آتشین با گریه خاموشت کنم ✔[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من دراین غربت تلخ تنهایی خویش درپس کوچه خاموش فراموشیها.... ازغم دوری تو.. .وزدلواپسی رفتن تو....دلم بخودمیلرزد.....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ناسپاس از عشق پاكت نيستم / من كه عمري با خيالت زيستم / دوستت دارم، به جان خود قسم / روي حرفم تا ابد ميايستم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]از مجنون پرسیدم :حال لیلی چطور است؟ گفت :ههههیییس........ ارام! امروز شیرین بامن است[divider style="solid" top="20" bottom="20"]غم آزادگی دارم به تن دل بستگی تاکی به من بخشیده دلتنگی شکستنهای پی در پی چرا تن زنده و عاشق کنار مرگ فرسودن چرا دلتنگ ازادی گرفتار قفس بودن قفس بشکن که بیزارم از اب و دانه در زندان خوشا پرواز ما حتی به باغ خشک بی باران[divider style="solid" top="20" bottom="20"]دورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست . . . هر کسی پنج روز نوبتِ اوست . . [divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﺎﺷﻘﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯼ ﻣﻨﻮ ﺗﺎ ﻏﺮﺑﺖ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﭼﺸﺎﺕ ﻣﯽ ﺑﺮﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻋﻤﻖ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺟﺎﯼ ﺍﻣﻦ ﺑﻮﺩﻧﻪ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﻣﻨﻪ✔[divider style="solid" top="20" bottom="20"]"یادمان رفت شقایق دل داغی دارد/شاپرک دربغل شمع چه حالی دارد/ آنقدر محوتماشای قفسها شده ایم/ یادمان رفت که یاد معشوقه کردن چه صفایی دارد"[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺭﺳﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮﻋﺠﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ﺭﺳﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻡ ﻏﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﺑﻮﺩﮐﻪ ﻣﺎﺩﻝ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺳﺮﺩﻭﻏﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭﺷﻬﺮﻣﺎﻋﺸﻖ ﻓﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭﺍﯾﻨﺠﺎﻋﺸﻖ ﻣﻨﻊ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ﺟﺎﯼ ﺑﻌﻼﻭﻩ ﺻﻠﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]قسم خورده بودیم که با هم بمانیم / و هرگز حدیث جدایی را نخوانیم قسم خورده بودیم که در این زمانه / شب و روز قدر صداقت را بدانیم قسم های ما ساده و بی ریا بود / دل پاکمان از دو رنگی ها جدا بود بیا در روزگار غریب جدایی / به عهد و پیمان دیرین بمانیم . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]وقتی که من عاشق شدم,شیطان به نامم سجده کرد,ادم زمینی تر شدو عالم به ادم سجده کرد,من بودم و چشمان تو,نه اتشو نه دوزخی,چیزی نمیدانم از این عاشقی و دل بستگی[divider style="solid" top="20" bottom="20"].درکوچه های عشق دنبال منی / من فکر می کردم فقط مال منی این دل اسیر مهر روی توست نمی دانی ؟ / ای همرنگ چشم من ، تو فال منی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نرو ک مانده ام تنهاى تنها.. نرو ک مردمان زنند زخمها.. بمان در بزم من اى نازنينم... نرو از قلب من ک تنهاترينم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یک چشم من ازاندر غم دلدارگریست.چشم دگرم حسود بودو نگریست.چون روز وصال آمداورا بستم. گفتم نگریستی نباید نگریست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بنویسید به دیوار سکوت:عشق سرمایه هر انسان است
بنشانید به لب حرف قشنگ، حرف بد وسوسه شیطان است،
و بدانید که فردا دیر است، واگرغصه بیاید امروز،تاهمیشه دلتان در گیر است، پس بسازید رهی را که کنون ،تا ابد سوی صداقت برود، وبکارید به هرخانه گلی، که فقط بوی محبت بدهد //[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺁﺑﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺩﻩ ﺣﺴﺎﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ﮐﺒﻮﺗﺮﺍﻧﻪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻡ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عشقبازی به همین آسانی است… که گلی با چشمی بلبلی با گوشی …رنگ زیبای خزان با روحی …نیش زنبور عسل با نوشی کارهمواره باران با دشت برف با قله کوه رود با ریشه بید باد با شاخه و برگ ابر عابر با ماه چشمه ای با آهو،برکه ای با مهتاب و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم وشب و روز و طبیعت با ما عشقبازی به همین آسانی است[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من می نه ز بهر تنگدستی نخورم یا از غم رسوایی و مستی نخورم من می ز برای خوشدلی میخورم اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هر کس بخواهد تو را از من بگیرد شب تب کند و سحر بمیرد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]می زده شب چو ز میکده باز آیم بر سر کوی تو من به نیاز آیم دلداده رهگذرم از خود نبود خبرم ای فتنه گرم شبها سر کوی تو ، آشفته چو موی تو می آیم تا جویم ، خانه به خانه ، مگر از تو نشانه میخانه به میخانه، پیمانه به پیمانه راه تو می پویم ،این می و مستی ، بود بی تو بهانه من بر تو عاشقم ، بر تو عاشقم قلب من نشد، شاد از عشق تو ، داد از عشق تو می سوزم، شبها با شمع رخ تو، با سوز نهان می سازم، با این آتش دل خود با خواهش جان[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آن شب که شد زندگی ما آغاز ، آغاز شد افسانه این سوز و گداز دادند به ما دلی گفتند بسوز ، دیدند که سوختیم گفتند بساز[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگر روزی تو را کردم فراموش *بدان آن روز شمع وجودم گشته خاموش[divider style="solid" top="20" bottom="20"]قسم به فصل هستی به خدایی كه می پرستی ،به زمینی كه نشستی، عزیز من توهستی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]روزگاریست که در این کوچه گرفتار توام ، باخبر باش که در حسرت دیدار توام گفته بودی که طبیب دل هر بیماری ، پس طبیب دل من باش که بیمار توام.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﻭَﻧﺪ ﺍﺯ ﻧﻈَﺮ ، ﺍﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﻭﻧﺪ . . . ﺗﻮ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻝِ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺪَﻥـے . . . ★[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مرااینگونه گرخواهی دلت را آشیانم کن،من آن نشکستنی هستم بیاوامتحانم کن.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]پیش از این نگفته بودی غیر من کسی رو داری توی گریه توی شادی سر رو شونه هاش میذاری تو رو میبخشم و هرگز دیگه یادت نمیفتم برو زیبای عزیزم تو گرونی من چه مفتم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نه دل در دست محبوبی گرفتار / نه سر در کوچه باغی بر سر دار از این بیهوده گردیدن چه حاصل / پیاده می شوم دنیا نگه دار.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ, ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﯿﺪﻡ ﺑﻮﺩﯼ؟ ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺳﯿﻪ , ﺩﻟﺒﺮ ﺍﻓﺴﻮﻧﮕﺮ ﻣﻦ؟ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻮﺷﻢ ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻨﻢ ﻣﯿﺪﻭﺩ ﯾﺎﺩ ﺧﻄﺎ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﻦ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هرگز از دوری این راه مگو... و از این فاصله ها که میان من و توست... و هرآنگاه که دلت تنگ من است... بهترین شعر مرا قاب بکن.. به نگاهت آویز... تا که تنهاییت از دیدن من جا بخورد... و بداند دل من با دل توست.. و همین نزدیکی ،در کنار دل توست..[divider style="solid" top="20" bottom="20"]فکر نکن گرمی دستاتو فراموش میکنم، یاکه عشق پاکتو تو سینه خاموش میکنم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻣﻦ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﺕ ﻏﺰﻝ ﺑﺴﺮﺍﯾﻢ ﻗﺪﺭﯼ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻦ،ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﺷﻮﻡ ﻣﻦ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﺷﻮﻡ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﺎﯾﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﺎ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺁﺑﯽ ﺑﻪ ﺭﮐﻮﻉ ﺭﻭﻡ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﯿﺰﻡ،ﻟﺒﺮﯾﺰﺷﻮﻡ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺍﯼ ﮐﻤﺸﺪﻩ ﻣﻦ،ﻣﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻨﻢ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گاه گاهى به يادت غزلى مى خوانم تا نگويى که دلم غافل از آن عهد و وفاست. خوب رويان همه گر با دل من خوب شوند خوب من، با همه خوبان حساب تو جداست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گفته بودی عشق را درمان به هجران کرده اند کاش می گفتی که هجران را چه درمان کرده اند .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ناله از درد مکن آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن با غمش باز بمان سرخ رو با ش ازین عشق و سرافراز بمان راه عشق است که همواره شود از خون رنگ دل دیوانه تنها دل تنگ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺗﻠﺦ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩﻧﺖ، ﭼﻨﺪ ﻏﺰﻝ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﯿﺮﺵ ﻫﺴﺘﻢ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد ازدياد پنجره جان قناري را گرفت در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کی اشکاتو پاک میکنه شبا که غصه داری دست رو موهات کی میکشه وقتی منو نداری شونه کی مرهم هق هقت میشه دوباره از کی بهونه میگیری شبای بی ستاره برگ ریزونای پاییزکی چشم به رات نشسته از جلو پات جمع میکنه برگای زرد و خسته کی منتظر میمونه حتی شبای یلداتا خنده رو لبات بیادشب برسه به فرداکی از سرود بارون قصه برات میسازه از عاشقی میخونه وقتی که راه درازه کی از ستاره بارون چشماشو هم میذاره نکنه ستاره ای بیادیاد تو رو نیاره[divider style="solid" top="20" bottom="20"]پرسي گر از گردش ايام چه خواهي...، جز وصل تو اي دوست مرا ملتمسي نيست...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]وای از ان روز جدایی نازنیم بهترینم ای ماه رو زمینم بی من اکنون تو کجایی [divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺷﺪﯾﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺍﺳﯿﺮ ﺑﺎﺩ ﺳﻮﺯﻧﺎﮎ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻧﺸﻮﯾﻢ ﺍﺳﯿﺮ ﺁﻩ ﺟﺎﻧﺴﻮﺯ ﺗﻮ ﺷﺪﯾﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﻫﻼﮎ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﮐﻮﯾﺮ ﻭ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﯿﻢ ﻫﻼﮎ ﮔﺪﺍﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺷﺪﯾﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺯﺩﮔﯽ ﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﯿﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺗﻼﻃﻢ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺳﺮ ﺩﺭﮔﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺷﺪﯾﻢ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تاريك دلان وصال مشكل كردند" لباده خون به قامت دل كردند" تا ماهى احساس به بازي گيرند" در بركه عشق آب را گل كردند...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]وقتي کسي رودوست داري حاضري جون فداش کني حاضري دنياروبدي فقط 1بارنگاهش کني بخاطرش دادبزني بخاطرش دروغ بگي روهمه چيزخط بکشي حتي روبرگ زندگي.وقتي کسي توقلبته حاضري دنيابد باشه فقط اوني که عشقته عاشقي روبلدباشه. قيدتموم دنياروبخاطراون ميزني خيلي چيزهاروميشکني تا دل اونونشکني/[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گناه من گناه بی گناهیست / تمام هستی ام غرق سیاهیست/ به هر کس دل دادم بی وفا شد / چو پابندش شدم از من جدا شد . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]با احتیاط بخوانید... سطح شعر "لغزنده" ست... بسکه شاعر... سطر به سطر "بارید" و نوشت...![divider style="solid" top="20" bottom="20"]دل من واله وشیدای تو شد باور کن خانه ی دل لانه ی عشق تو شد باور کن مرغ شب را به قفس حاجت نیست مرغ عشق تو قفس پرور شد باور کن[divider style="solid" top="20" bottom="20"]قاصدک!هان چه خبر آوردی؟ از کجا وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی اما اما گردبادم و در من بی ثمر میگردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری-باری برو انجا که بود چشمی و گوشی با کس برو انجا که ترا منتظرند قاصدک! در دل من همه کورند وکرند! دست بردار از این در وطن خویش غریب قاصد تجربه های همه تلخ با دلم میگوید که دروغی تو دروغ که فریبی تو فریب![divider style="solid" top="20" bottom="20"]پنداشتی چون ز تو بگسستم دیگر مرا خیال تو در سر نیست اما چه گویمت که جز این آتش بر جان من شراره ی دیگر نیست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]فداي نازعشقت ناز دانه/که عشقت کنج دل زدآشيانه/ به ياد سوزش مجنون زليلي/به يادت سوختم دراين زمانه...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در اين دامگه حادثه چون افتادم من ملک بودم و فردوس برين جايم بود آدم آورد در اين دير خراب آبادم سايه طوبي و دلجويي حور و لب حوض به هواي سر کوي تو برفت از يادم نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم کوکب بخت مرا هيچ منجم نشناخت يا رب از مادر گيتي به چه طالع زادم تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق هر دم آيد غمي از نو به مبارک بادم مي خورد خون دلم مردمک ديده سزاست که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک ور نه اين سيل دمادم ببرد بنيادم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]برايم دعا كن! اجابتش مهم نيست، نياز من آرامشي است كه بدانم تو به ياد مني...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عمری خیال بستم یار آشناییت را آخربه خاک بردم داغ جداییت را[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگر من شاعرم شعرم تو هستی اگر من عاشقم عشقم تو هستی اگر من کتاب کهنه هستم بدان زیباترین برگش تو هستی..[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگر روزی رسیدی که من نبودم تمام وصیتم به تو این است " خوب بمان " از آن خوب هایی که من عاشقش بودم.♥[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کاش می شد از تو دلم حرفامو بیرون بریزم یه شبم اشکامو من تو دامن اون بریزم دل من به این خوشه که یاری مثل اون داره سر حرفش میمونه این دیوونه تا جون داره[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ ﺷﺮﻁ ﺍﻭﻝ ﻧﺎﻟﻪ ﻭﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻧﮕﺬﺭﺩ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﻘﺪﻭﺭﻫﺮ ﻋﯿﺎﺵ ﻧﯿﺴﺖ ﻏﻢ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺻﻨﻌﺖ ﻧﻘﺎﺵ ﻧﯿﺴﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آيا من استراحت جاويدان خود را شروع خواهم كرد واز بندگي اين ستاره هاي نحس بيرون خواهم آمد چشمان,آخرين نگاهتان را بكنيد! دستان, آخرين آغوش را تجربه كنيد! ولبها ودريچه هاي تنفس بايك بوسه بسته شويد. يك معامله بدون تاريخ براي مرگي جذاب[divider style="solid" top="20" bottom="20"]باز باران نه نگویید با ترانه میسرایم این ترانه جور دیگر باز باران بی ترانه دانه دانه میخورد بربام خانه یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دلشکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم میدریدم قلب خود را دور میگشتی تو از من با دو چشم خیس و گریان میشنیدم از دل خود این نوای کودکانه پر بهانه زود برمیگردی به خانه یادت آید هستی من آن دل تو جار میزد این ترانه باز باران باز میگردم به خانه باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه خانه ام کو؟خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران،گردش یک روز دیرین؟ پس چه شد دیگر کجا رفت خاطرات خوب و غمگین؟ در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست؟ کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز یاد باران رفته از یاد آرزوهای رفته بر باد باز باران باز میخورد بر بام خانه بی ترانه بی بهانه شاید هم گم کرده خانه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یاد بادا که دلم مشتاق دیدار تو بود / روز و شب در طلب و هر لحظه بیدار تو بود دیدگانم را چه دانی که دگر سوئی نیست / به فدایت ، که آن هم گرفتارتو بود . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من ازتو دل نمیبرم اگرچه ازتو دلخورم اگرچه گفته ای تورا به خاطرات بسپرم هنوزهم خیال کن کنارتونشسته ام منی که درجوانیم بخاطرت شکسته ام تودرسراب آیینه شبانه خنده میکنی منه شکست داده را خودت برنده میکنی نیامدی و سالها نظر (غزل) به جاده دوختم بیا و ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها همیشه ماندگارمن همیشه درهنوزها صدابزن مراشبی به غربتی که ساختی به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]این هم ازیک عمرمستی کردنم سالها شبنم پرستی کردنم ای دلم زهرجدایی رابخورچوب عمری باوفایی رابخور ای دلم دیدی که ماتت کردورفت خنده ای برخاطراتت کردورفت من که گفتم این بهارافسرده نیست.من که گفتم این پرستورفتنیست.آخ عجب کاری بدستم داد دل هم شکست و هم سکستم داد......دل.....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گاهى نفس به تيزى شمشير ميشود از هر چه زندگيست دلت سير ميشود گوى به خواب بود جوانيمان گذشت اغلب چه زود فرصتمان دير ميشود کارى ندارم کجاى چه ميکنى بى عشق سر مکن که دلت پير ميشود[divider style="solid" top="20" bottom="20"]كاش ميشد لحظه اى با يار خود تنها شوم / بى غم و اندوه از تنهايى فردا شوم / سر به روى شانه ھاى مهربان او نهم / غرق خوبى هاى بى پايان آن زيبا شوم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺷَﺐ ﺍﺳﺖ و ﺩَﺭﺑﺪَﺭِ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﮮ پُﺮ ﺩﺭﺩﻡ . . . ﻓﻘﻴﺮ و ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮔُﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﻣـے ﮔﺮﺩﻡ . . . ﺍﺳﻴﺮِ ﻇُﻠﻤﺘﻢ، ﺍﮮ ﻣﺎﻩ پﺲ ﮐﺠﺎ ﻣﺎﻧﺪﮮ . . . ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭِ ﺗﻮ ﻓﺎﻧﻮﺱ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻡ . . . ★[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آهای همیشگی ترینم !!! تمام فعلهای ماضیم را ببر … چه در گذر باشی چه نباشی ، برای من استمراری خواهی بود … من هر لحظه تو را صرف میکن ![divider style="solid" top="20" bottom="20"]کسی که آرامش مارا به هم زد..... رسید و در هوای ما قدم زد..... نمیدانم که بود از دور آمد..... جدایی را برای ما رقم زد....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]درد عاشق را دوایی بهتر از معشوق نیست/ شربت بیماری فرهاد را شیرین کنید[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺳﺮﻭﺩﻧﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺭﺍ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ؟ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﯼ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺭﺍ ﺍﺯﺁﻏﻮﺷﺖ، ﻧﮕﺎﻩ ﺍﺕ، ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﻣﻘﺪﺱ ﮔﯿﺴﻮﯾﺖ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﺗﺎ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﻏﺰﺍﻝ ﻭ ﻏﺰﻝ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺸﮑﺎﻓﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﯿﻂ ﯾﺎﺱ ﺁﻭﺭ ﻟﻐﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﻢ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﯼ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ - ﺑﺎ ﻣﻌﻨﯽ ﻫﺎﯼ ﮏﯾ ﺧﻄﯽ ﻭ ﻣﺒﻬﻢ - ﺩﻝ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ . ﻣﻦ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻢ ﻭ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگه در دل میدیدم غم و درد جدایی را، به دل هرگز نمیدادم خیال آشنایی را.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چون گل ماه که پرپر کندش پنجه موج غنچه یاد تو پرپر شد و برخاک نشست دل من آئینه ای بود و پر از نقش تو بود دیگر آن آئینه کز نقش تو پر بود شکست..[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺍﯼ ﭼﺮﺍﻍ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﻭ، ﺁﺷﻨﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﻨﻢ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻣﺮﻭ، ﺷﻤﻊ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻤﺎﻥ ﻧﻮﺭ ﺯ ﺗﻮ ﺍﺷﮏ ﺯ ﻣﻦ، ﺟﺎﻧﻔﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻣﺮﻭ، ﺳﻮﺧﺘﯽ ﺟﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺁﻩ ﻣﮑﻦ، ﺍﺷﮏ ﻣﺮﯾﺰ، ﺍﺯ ﺑﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﻣﺮﻭ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو یا که دل از ماندن تو سیر شود بعد برو[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مگه منو نمیخواستی پس چرا تنهام گذاشتی ! ؟ چرا رفتی و جای پاتو روی قلبم گذاشتی ؟ ! ؟ حالا من تنهای تنهام،بی تو باز اسیر غمهام ! ! ! کاش بوی هنوز کنارم،دور نبودی از خیالم ! ! ![divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺍﯼ ﮔﻞ ﺗﺎﺯﻩ، ﺍﯼ ﮔﻞ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻮﯾﯽ ﺯ ﻭﻓﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﺧﺎﺭ ﺟﻔﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺎ ﺍﺳﯿﺮ ﻏﻢ ﻭ ﺍﺻﻼ ﻏﻢ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺳﯿﺮ ﻏﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻢ ﭼﺮﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﻨﮕﺪﻟﯽ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻥ ﻏﻠﻂ ﺍﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﻭﻻﺳﺖ ﺯ ﮐﻮﯼ ﺗﻮ ﺳﺘﺎﺩﻥ ﻏﻠﻂ ﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﻧﻪ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﻏﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺯﺍﺭﺕ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺯﺍﺭ ﻧﮑﺮﺩ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﺳﺘﻤﮑﺎﺭ ﻧﮑﺮﺩ ﺑﺸﻨﻮ ﭘﻨﺪ ﻭ ﻣﮑﻦ ﻗﺼﺪ ﺩﻝ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺧﻮﯾﺶ ﻭﺭ ﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﻮﯼ ﺍﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺧﻮﯾﺶ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هرکه یادش یادماست سروروسالارماست/یاداودرمان ماوجای اودرقلب ماست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]منــــ انتظــــار تــ ــ ــ ــ ــ ــو را مے کِـــشم تــ ــ ــ ــ ــ ــو مــــرا از انتظــــارت مے کـُـــشے ... لعنتــــ بــــر هــــر چــ ه فتحــ ه و ضمــ ه وکســـره است✔[divider style="solid" top="20" bottom="20"]فضای خونه بیروحه منوتو هستیمو نیستیم فقط گاهی برای عکس پیشه هم دیگه می ایستیم واسه این دردی ک دارم بجز تو هیچی تسکین نیست توهم دردیو هم برام عذابی بیشتر از این نیست سکوت کردیو این یعنی از این درد بیخبر نیستی سکوت کردیو این یعنی پایه این دوری می ایستی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به دل گفتم که بی غم درجهان کیست؟جوابم دادکه بی غم درجهان نیست/اگرخواهی بدانی که بی غم درجهان کیست؟همان یاری که ازیارش جدا نیست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به روسیاهی‌من نگاه نکن و به دستهایم که خالی و گنهکارند قلبم را ببین که هر روز، صبح و شام تو را می‌خوانند . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]احساس تو طراوت باران است بر زخم شکوفه هاى گل درمان است هر وقت که در هواى تو ميچرخم انگار نفس کشيدنم آسان است[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مگذارکه یاده مارا طعم تلخ این حقیقت ببرد..... این حقیقت است که :از دل برود هرآنکه ازدیده رود[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من را از خود بی خود کن ای تمام هستی من من را با خود ببر تا زیباترین آینده را در کنار تو سپری کنم عزیزم این عشق را دیدی زمزمه های عاشقانه ی من را شنیدی و حرف های قلبم را که هراسان از عشق است و تمام دلتنگی های عاشقانه ی خود را به شخص دیگری غیر از تو می گوید چه روزهایی که قلب من با تمام وجود خواهان این بود که به سوی تو بیاید ولی من قلبم را به شکیبایی دعوت می کردم این چشم های تو افسانه های زندگی من هستند[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من از طرح نگاه تو امید مبهمی دارم نگاهت رانگیر از من که با آن عالمی دارم اگر دورم زدیدارت دلیلش بی وفایی نیست وفا آن است که نامت را نهانی زیر لب دارم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]غم که می آید در و دیوار شاعر می شود در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خط کش و نقاله و پرگار شاعر می شود تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم از تو تا دورم دلم انگار شاعر می شود باز می پرسی چطور اینگونه شاعر شد دلت تو دلت را جای من بگذار شاعر می شود گرچه می دانم نمیدانی چه دارم می کشم از تو می گوید دلم هربار شاعر می شود[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هرلحظه بهانه ی تورامیگیرم/هرثانیه بانبودنت درگیرم/حتی تواگربخاطرم تب نکنی/من یکطرفه برای تومیمیرم![divider style="solid" top="20" bottom="20"]در کویر زندگی این جمله را با من بخوان مرگ تو مرگ من است پس تقاضا میکنم با من بمان...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]الاهی بمیرم تا تو چشم بد نبینی شراره پر از آتش نبینی چنان از آتش عشقت بسوزم برات تا مرگ بمیرم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تو اوج تابستون تو دلم چله زمستونه تو كنج قلبم كسي جزتو نميتونه بمونه سرپا وجودم پر از غصه و درد زمونست بي تو زندگيم با تموم فصلاش بهونس[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کمی آرام میگویم تو را آرام میبوسم کمی آرام میگریم تورابا ناله میسوزم کمی آرام میخوانم تورا آرام میبویم کمی آرام میفهمم تورا آخرنمیجویم....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﯿﺎ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐﻪ ﻭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺩﻟﻢ ! ﺑﯿﺎ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺑﺰﻥ ﮐﻪ ﻧﻮﺭﺕ ﺑﺘﺎﺑﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﻟﻢ ! ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﯼ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺟﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﮐﻤﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺩﻟﻢ ﺑﺎﺵ ، ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯾﺖ ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ، ﺷﺒﯽ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]درباغ جهان دلم گل ميجويد امروز گل سپيده ام ميرويد... امروز دلم اي دل اي دل ميخواندچون ميلادتورا خدا مبارك گويد [divider style="solid" top="20" bottom="20"]كبوترم لانه من بام توست كجا روم مرغ دلم رام توست پادشه كشور عشقم ولي، نگين انگشتريم نام توست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]منو ببخش که نادیده گرفتم التماس اون نگاه نگرون رو منو ببخش که گرفتم به جای دست عاشق تو دست عشق دیگرون رو . . . [divider style="solid" top="20" bottom="20"]نگاه تب دارمو تو چشمای تو جا میذارم .به خاطر دیدن تو پنجره رو وا میذارم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اشک هایت به آتش کشیده اند!! تن نحیف کبریت های باران خورده را.................[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ازکنار"من" بگذرخیالت تخت باشد "من"می تواندبی"تو"هم خوشبخت باشد این"من"که باهرضربه ای از پا درآمد تصمیم داردبعدازاین سرسخت باشد...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻗﺮﺑﻮﻥ ﻣﺴﺖ ﻧﮕﺎﻫﺖ ، ﻗﺮﺑﻮﻥ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﻣﺎﻫﺖ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﮔﺮﻣﯽ ﺩﺳﺘﺎﺕ ، ﺻﺪﺍﯼ ﺁﺭﻭﻡ ﭘﺎﻫﺎﺕ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺭﻭﻧﻮ ﻧﺪﯾﺪﯼ ، ﺭﻓﺘﻦ ﺟﻮﻧﻮ ﻧﺪﯾﺪﯼ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﻣﻮ ﻧﺪﯾﺪﯼ ، ﭼﺮﺍ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ ﻧﺪﯾﺪﯼ ﻣﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﻘﺪ ﺑﻮﺩ ، ﺑﺪﯾﺎﺵ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺳﺒﺪ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﻧﻤﯽ ﺫﺍﺷﺘﯽ ، ﺗﻮﯼ ﻏﻤﻬﺎﻡ ﻧﻤﯽ ﺫﺍﺷﺘﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ، ﻣﯿﺸﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺑﺒﺎﺭﻩ ﻣﻨﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺑﺎﺭﻭﻥ ، ﻏﺮﺑﺖ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻻﻻﻻﻻﻻﯼ ﻻﯼ ﻻﻻﻻﻻﯼ ﻻﯼ ﻻﻻﯼ ﻻﯼ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﯼ ﻧﮕﺎﻫﻢ ، ﭘُﺮﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﭘُﺮﻩ ﺁﻫَﻢ ﮐﺎﺷﮑﯽ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﯼ ، ﻫﻤﻪ ﯼ ﮔﻼﺷﻮ ﭼﯿﺪﯼ ﺗﻤﻮﻣﻪ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ، ﮐﻪ ﭘُﺮﻩ ﻏﻢ ﺷﺪﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﻨﻮ ﮔﻠﺪﻭﻧﺖ ﻣﯽ ﺷﯿﻨﯿﻢ ، ﻓﻘﻂ ﻋﮑﺴﺎﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﺭﻭﺯ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭﻩ ، ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﺳﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻩ ﺍﺷﮑﺎﯼ ﺧﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻗﺎﺻﺪﮎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯﺕ ﺑﯿﺎﺭﻩ ، ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺍﺭﺯﻭﻥ ﭘﯿﺸﺘﻢ ﻣﻦ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﻣﺴﺖ ﻧﮕﺎﻫﺖ ، ﻗﺮﺑﻮﻥ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﻣﺎﻫﺖ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﮔﺮﻣﯽ ﺩﺳﺘﺎﺕ ، ﺻﺪﺍﯼ ﺁﺭﻭﻡ ﭘﺎﻫﺎﺕ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺭﻭﻧﻮ ﻧﺪﯾﺪﯼ ، ﺭﻓﺘﻦ ﺟﻮﻧﻮ ﻧﺪﯾﺪﯼ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﻣﻮ ﻧﺪﯾﺪﯼ ، ﭼﺮﺍ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ ﻧﺪﯾﺪﯼ ﻣﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﻘﺪ ﺑﻮﺩ ، ﺑﺪﯾﺎﺵ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺳﺒﺪ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﻧﻤﯽ ﺫﺍﺷﺘﯽ ، ﺗﻮﯼ ﻏﻤﻬﺎﻡ ﻧﻤﯽ ﺫﺍﺷﺘﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ، ﻣﯿﺸﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺑﺒﺎﺭﻩ ﻣﻨﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺑﺎﺭﻭﻥ ، ﻏﺮﺑﺖ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭﻩ ، ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﺳﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻩ ﺍﺷﮑﺎﯼ ﺧﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻗﺎﺻﺪﮎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯﺕ ﺑﯿﺎﺭﻩ ، ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺍﺭﺯﻭﻥ ﭘﯿﺸﺘﻢ ﻣﻦ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﻣﺴﺖ ﻧﮕﺎﻫﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]قفسم را مشکن تو مکن آزادم گر رهایم سازی به خدا خواهم مرد من به زنجیر تو عادت دارم بارها در پی این فکرکه در قلب توأم با تو احساس سعادت کردم به خدا خوش بختم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کاش باور داشتی در باورم/از نگاه شاپرک زیباتری/با شکوهی مثل خورشید بزرگ/از نسیم لاله هم بی همتا تری/کاش باور داشتی امید من/آتشی سوزنده دارم از غمت/کاش می دانستی ای یکتاترین/تا افق تا آسمان می خواهمت...![divider style="solid" top="20" bottom="20"]چشم قشنگت به پاکی دریاست/قهرونازت برای من زیباست/باتو هیچ ازخدانمی خواهم /باتوبودن برای من زیباست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من و به حاله من رها نکن تو که برای من همه کسی اگر هنوزم عاشقه منی چرا به داده من نمیرسی ؟؟ من از تصور نبودنت رو شونه ی تو گریه میکنم منی که دل بریدم از همه ببین برای تو چه میکنم؟[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من که وجودم زجودت به وجود آمده قربان وجودت که وجودم ز وجودت بوجود آمده[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کاش یک شب من ستاره میشدم در هوای شب رنگین میشدم/کاش یک روز عشق را در من نهید عشق را بی رسواییش در من دمید[divider style="solid" top="20" bottom="20"]زانروز که فلک از تو بریده ست مرا کس بالب پرخنده ندیده ست مرا چونان غم هجران تو بردل دارم من دانم و آنکه آفریده ست مرا[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻧﮕﺎﻩ ﺗــــــﻮ.. ﻣــﺮﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﭘﯿـــــﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.. ﭼﻪ ﻣﻌﺠــــــــﻮﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.. ﺯﻧﺪﮔــــــﯽ.. ﺑﺎ ﻟﻤﺲ ﺩﺳﺘﺎﻥِ ﺗـــــــﻮ.. ﺑﺎ ﺣﺲِ ﻋﺸــــــــــــــــــﻖِ ﺗـــــــﻮ..[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺗﻮﻧﺒﻮﺩﻱﺩﻝﺑﻪدل راهی نداشت / از خیال عشق آگاهی نداشت /تو نباشی تا قیامت بی کسم / در تمام زندگی دلواپسم . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بی قرار توام و ...در دل تنگم گله هاست آه....بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب ...که افتاده در آب در دلم هستی و... بین من و تو فاصله هاست.....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]از شيشه باش ،اما به همه بگو از سنگم،چون مردم اين زمانه فقط دنبال شکستند...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عمریست ستاره ها پریشان منند چشمان تو دشمنان ایمان منند تنهایی و درد ومرگ و دلتنگی تو اعضای لغت نامه ی چشمان منند...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]با زیر مخالفی بگو بم بشوم / لبخند بزن مقابلت خم بشوم / تو یک کلمه بگو که حوای منی / من امضا می دهم که آدم بشوم .♘♘♘♘♘♘♘♘[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نذار امشبم با یه بغض سر بشه بزن زیر گریه چشات تر بشه بذار چشماتو خیلی آروم روهم بزن زیر گریه سبک شی یکم یه امشب غرورو بذارش کنار اگه ابری هستی با لذت ببار هنوزم اگه عاشقش هستی که نریز غصه هاتو تو قلبت دیگه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]همه خفتند بغير از من و پروانه و شمع قصه ي ما دو سه ديوانه دراز است هنوز[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گاه شبها تا سحر یکریز یادت میکنم / از سحر تا شام فردا نیز یادت میکنم / موجب شرم است من اینگونه یادت میکنم / وای بر من تا چه حد ناچیز یادت میکنم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]میرم ولی بدون یکی خیلی تورو دوست داره یکی از دوری تو سربه بیابون میزاره خدانگهدار عزیزم ....... خدانگهدار عزیزم دارم میرم از این دیار اینجاکسی منو نخواست توهم منو تنها بزار خدانگهدار عزیزم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]يه قايق شكسته بودم توي رودخونه شناور*يه مسافر غريبه ك نداره يار و ياور*ضربه هاي موج وحشي توي قلب چوبي من*نتونست حتي يه ذره كم كنه از خوبي من*تا يه روز صداي پاتو روي قامتم شنيدم*اون روز واسه اولين بار مزه عشق و چشيدم* مخمل دستاي گرمت مرهم درداي من شد*صداي پاك و زلالت همدم شبهاي من شد*ميون اسير رفتن تو وجودم خونه كردي تا رسيدي به مقصد رفتن و بهونه كردي.... بعد رفتنت عزيزم دل من شكست و جون داد زندگي بدجوري عشق و به من نشون داد...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اعتراف میکنم... من نیز گاه به آسمان نگاه کرده ام، دزدانه ستارگان را نگاه کرده ام اما نه همه را فقط آنها که رنگشان شبیه تر بود به درخشش چشمانتⓛⓐⓨⓐ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عصری است غریب و اسمان دلگیر است. افسوس برای دل سپردن دیر است. هر بار بهانه ای گرفتیم و گذشت. عیب از من و توست دل ز دنیا سیر است.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یه جایی توی قلبت هست ک روزی خونه ی من بود به این زودی نگو دیره به این زودی نگو بدرود[divider style="solid" top="20" bottom="20"]پشیمان وفادارتوبودم تانفس بود دریغاهمنشینت خاروخس بود دلم رابازگردان،بازگردان همین جان سوختن بس بود،بس بود [divider style="solid" top="20" bottom="20"]مدیون همین عشق ستمگر تو هستم تو دست از این وسوسه بردار برو من درگیر تو، ناچار تو، بر دار تو هستم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]درفصل تگرگ عاشقت ميمانم باريزش برگ عاشقت ميمانم هر چند تبر به ريشه ام ميکوبي تا لحطه مرگ عاشقت ميمانم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﮮ ﺩﻳﺪﻧﺖ ﻣـے ﺁﻳﺪ . . . ﺑﺎﺷﻮﻕِ ﺑﻪ ﺑَﺮ ﮐَﺸﻴﺪﻧﺖ ﻣـے ﺁﻳﺪ . . . ﺁﻩ ﺍﮮ ﮔُﻝِ ﺁﺗﺸﻴﻦ . . . ! ˝ﺷﻘﺎﯼق˝ . . . ! ﻫُﺸﺪﺍﺭ . . . ! ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺍﮮ ﭼﻴﺪَﻧﺖ ﻣـے ﺁﻳﺪ . . . ★[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﭼﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﭼﻪ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺳﺮ ﺟﺎﺷﻪ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﭼﻪ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺗﻮ ﻋﺰﯾﺰ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مدتیه عوض شدم انگار یه آدم دیگم هرکی میپرسه یادشی دارم بهش دروغ میگم دلم نمیخواد هیچکسی چیزی بدونه از غمم همین غرور لعنتی تو رو جدا کرده ازم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان/جان به غم هایش سپردم،نیست آرامم هنوز[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مرا رود و تو را دريا کشيدند، مراپايين تو را بالا کشيدند براي خواهش چشمان من بود ،که اينگونه تورا زيبا کشيدند[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به پایت سر نهادم تا سر و سامان من باشی به راهت جان فدا کردم، مگر جانان من باشی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]دو چشم آبی ات را میپرستم / لبان عنابی ات را میپرستم برای من تو بی تابی مکن یار / که من شادابی ات را میپرستم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به تو سوگند! به راز گل سرخ به پروانه كه در عشق فنا ميگردد زندگي زيبا نيست، آنچه زيباست تويي، تو كه آغاز منو لحظه ي پايان مني[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ویرانه نه آنست ک جمشید بنا کرد ویرانه نه آنست ک فرهاد فرو ریخت ویرانه دل ماست ک با هر نگه تو صد بار بنا گشت و دیگر بار فرو ریخت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من همان قاب تهی؛ خسته و بی زنجیرم که برای تو و تصویر دلت می میرم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مرگ آن نيست كه درقبرسياه دفن شوم مرگ آن است كه ازخاطرتوباهمه ي خاطره هامحوشوم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تا به دستای تو عادت کردم تورو غصه ها ازم دزدیدن خیلی طوفانیه دریا امشب مگه موجا تورو با کی دیدن؟[divider style="solid" top="20" bottom="20"]محبت ره به دل بردن صفاي سينه ميخواهد به ياد يكدگر بودن دلی بی كينه میخواهد اگر دورم ز ديدارت دليل بی وفايی نيست وفا آن است كه نامت را هميشه روي لب دارم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من در اوج پاییزی ترین ویرانه یک دل میان غصه ای از جنس بغض یک ابر کوچک نمی دانم چرا شاید به رسم عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چنانت دوست مي دارم كه گر روزي فراق افتد، تو صبر ازمن تواني و من صبر از تو نتوانم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کاشکی یه روز با هم دیگه سوار قایق میشدیم؛دور از نگاه ادما هر دومون عاشق میشدیم؛کاش اسمون با وسعتش تو دستامون جا میگرفت؛گلهای سرخ دلمون کاش بوی دریا میگرفت؛کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال میگرفت؛برامون از فرشته ها امانتی بال میگرفت؛✔[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من ياد خوش دوست به دنيا ندهم"لبخند خوشش به حور رعنا ندهم"گر ياد كند دوستم گاهی زمن"من این محبت اورا به تمام دنیاندهم".[divider style="solid" top="20" bottom="20"]در چشم,به آهوی ختا میمانی در مو,به شب سیا ما میمانی معبود نیی وگرنه در یکتایی گر کفر نباشد,به خدا میمانی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺗﻦ ﺗﻮ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﯼ ﺍﻟﺒﺮﺯ ﺍﺳﺖ . ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺮﻑِ ﺳﺎﻝ ﺑﺮ ﺩﻭ ﮐﻮﻩ ﭘﻠﮑَﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﻳﮏ ﺭﻭﺩ ِ ﻭﻳﺮﺍﻥ ﮔﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻴﻨﺪ ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ِ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ . ﺩﺷﻨﻪ ﯼ ﺩﮊﺧﻴﻤﺎﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﻓﺘﺪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺗﻦ ﺗﻮ ﺩﻧﻴﺎﻳﯽ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺍﺳﺖ ...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺍﺯ ﻃﻌﻨﻪ ﺟﺎﻫﻼﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗﺮﺳﻴﺪ ﺑﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻨﺪﻳﺪ ﻣﻦ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻋﺸﻖ ﭘﺎﮎ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﻤﺎﻧﻢ ﺗﺎ ﮐﻮﺭ ﺷﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﻳﺪ.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]در وفای عشق تو مشهور خوابانم چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بازم امشب می خوام از تو بخونم آره من می دونم خیلی دیوونم آخه هر شب که با فکرت می خوابم میگم میاد یه روزی اون تو خوابم میاد پیشم می گه که ای خانوومم من اومدم پیشت آروم جونم حالا بگیر بخواب غمات تموم شد دیگه غصه ها و دردات تموم شد ولی اینا که میگم یک خیاله دلم می دونه که اینا محاله آخه هر شب بدون این خیالا نمی تونم بخوابم من به مولا می گم دوستت دارم می گی می دونی می دونستی به پات دادم جوونی؟ می دونستی چقدر دلواپسم من که از دستم بری باز مثل قبلا بزار یه کم بگم از خاطراتم از اون روزای خوب،2 تایی با هم همونروزا که قلبم هی می لرزید دلم از عشق تو انگار می ترسید همون اول که بهم دادی نگاتو همون موقع که من شدم برا تو می دونستم که این بارم می مونم تو این دنیا منِ دیوونه با غم![divider style="solid" top="20" bottom="20"]من یک نامه عاشقانه ام ، بازم کن / محتاج کمی نوازشم ، یارم باش هر قدر که سکه ای سیاهم ای دوست / در قلک سینه ات پس اندازم کن . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ازکه پنهان کنم اين رازدل خسته خويش,ازنسيمي که پيام آورتوست؟ازبهارى که مرا رسوا ساخت؟ازخدايى که خودش ميداند؟نه...عشق,سرکش تر از آنست که پنهان ماند.[divider style="solid" top="20" bottom="20"].ﻛﻮدك ﻓﺎل ﻓﺮوﺷﯽ راﭘﺮﺳﯿﺪم ﭼﻪ ﻣﯿﻜﻨﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﺑ آﻧﺎن ﻛﻪ در دﯾﺮوز ﺧﻮد ﻣﺎﻧﺪﻩ اﻧﺪ ، ﻓﺮدا را ﻣﯽ ﻓﺮوﺷﻢ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]از پس پرده نگاه کن مثل شطرنج زمونه هرکسی مثل یه مهره توی این بازی می مونه/یکی مثل ما پیاده یکی صد ساله سواره یه نفر خونه به دوش و یکی دوتا قلعه دارن/یه طرف همه سیاهو یه طرف همه سفیدن روبه روی هم یه عمره مارو دارن بازی میدن/ اونا که اول بازی توی خونه ی تو و من پیش پای اسب دشمن اونهمه سرباز و چیدن/ ببین امروزم تو بازی میون شاه و وزیرن هنوزم بدون حرکت پشت ما سنگر میگیرن/تاج و تخت شاه دیروز در قلعشون نمیشه به خیالشون که این تاج سرشونه تا همیشه/یادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمی باخت تاج و از سرش تو میدون لشکر پیاده انداخت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]براي كشتن من یك كلام لازم نیست، سكوت كشته مرا، انتقام لازم نیست، مرا تو كشته ایی آن شب كه با هزاران شوق، سلام كردم و گفتی سلام لازم نیست، براي دیدن تو خلق در تب و تابند، براي دیدن من ازدحام لازم نیست، دل تو نشكند و جان تو سلامت باد، شكست اگر دل من، التیام لازم نیست، دگر نماز دلم را شكسته مىخوانم، براي قلب شكسته، قیام لازم نیست...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من آن انگشت نماي روزگارم ,,كه دور افتاده از يار و ديارم , , نيامد اين جواني مردم آخر, , ز يك پهلو دو خنجر خوردم آخر[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﺎ ، ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﻡ  ﺩﻝ ﺻﺒﺮﯼ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺩﻝ ﺻﺒﺮﺕ ﺑﮕﺮﺩﻡ  ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺷﺮﯾﻔﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ . ..[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺍﯼ ﺷﻬﺮ ! ﺁﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺳﺖ ﺩﺭ ﭘﯿﻠﺔ ﺍﺑﺮﯾﺸﻤﺶ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺳﺖ ﺩﺭﺗﻨﮓ، ﺩﯾﮕﺮ ﺷﻮﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﻏﻮﻃﻪﻭﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺁﻥ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﻟﺘﻨﮓ، ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩﻩﺳﺖ ﮏﯾ ﻋﻤﺮ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻟﮕﺪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺳﺖ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ! ﺍﺯ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯾﻢ ﺑﺮ ﻧﺨﯿﺰﯾﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺯﯾﺮ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﮐﺴﯽ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺁﻥ ﺷﻤﻊ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﻦ ! ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺳﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یادته موقعه ی رفتن گفتم توروخدا نرو این دلو نشکن حالا که میری بگو که کجایی گفتی که جاییه مثل جهنم حتی یه نشونی از خودت ندادی فهمیدم که به من بی اعتمادی برو که روسیاهی به دلت موند حالا پشیمونی از دل و از جون هرچی که بوسه کنی دیگه دیره عشقتو فردا توی خاک اسیره.....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من دراین خلوت تنهای سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم...![divider style="solid" top="20" bottom="20"]مثل اسمت که بارونه مثل چشمات که معصومه تو باشی حس خوبی هست تو هستی قلبم آرومه دارم اسمت رو میخونم داره تر میشه آوازم تو بارونی تو بارونی تو امیدی گل نازم هوا ابری شده بازم همه دنیا تورو میخوام صدایه چیک چیک ، پاهات تو راه زندگی افتاد تو ابری شی دلم تنگه، بازم بی وقفه میبارم همه میدونن این حسو که من بارون دوست دارم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻫﺮﭼﻪ ﺯﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﻭﺍ ﻧﺸﺪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺏ ﺩﻝ ﻣﺎ ﻧﺸﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺮﺳﺘﻮ ﺷﺪﻡ ﻭ ﭘﺮ ﺯﺩﻡ ﻫﻢ ﻧﻔﺴﯽ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام، تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم... اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن[divider style="solid" top="20" bottom="20"]همیشه پیش چشمان پر از مهرت کم آوردم برای دیدنت هربار دلیل مبهم آوردم خطای چشم هایم را گناهی خوب میدانم برای سیب چشمانت نگاه آدم آوردم غزل آقای رویایم,ردیف دل خوشی هایم من از جنس غزلهایم,برایت همدم آوردم دلم میگیرد از دوری,ازین دلتنگی زوری به تو یعنی ک بد جوری نیاز مبرم آوردم ببخشم باز دلتنگی فشار اورد بر قلبم بجای حرف های خوب,فقط حرف غم آوردم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نخواهم کشت دل را، از چه باید بگذرم از تو؟ سراسر باده ی عشقم، سراپا ساغرم از تو شهامت می کنم اما، نه در ترکت عزیز دل نمی گردد دمی حتی،جدایی باورم از تو[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ما پیغام دوست داشتنمان را با دود به هم میرسانیم، نمیدانم آن سو برای تو تکه چوبی هست؟ من اینجا جنگلی را به آتش کشیده ام...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]میخام همـــونی شم که تو میخـــای.....احســـاسم امشب ایده ال اـت شه آغوشم اینقــــدرگرم باشه که.....تا صبــــح اینجا خوشبحـــالت شه میخـــام از امشــب خونمـــون بازم......قصــــر طلاییــت باشه خــــانـومم دستــــاتو دور گـَــــردنم بنداز.....با عـَــــطر موهـــات آرومــــه آرومـــم. . .!![divider style="solid" top="20" bottom="20"]محبوب من چشمات به من میگن روز جدایی خیلی نزدیکه میری نمیدونی که دور از تو دنیام چقدر غمگین تاریکه دنیایی من تاریک غمگینه بار جدایی خیلی سنگینه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ای کاش که من پیر شوم در بغلت با دست تو زنجیر شوم در بغلت پرواز پر از حس رهایی ست ولی ای کاش زمین گیر شوم در بغلت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چرا تو عهدو پیمان را شکستی چرا این قلب بیمارم شکستی تو خواهی گر زمن عشقو وفا را چگونه این روش بر کار بستی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بر عشق توام،نه صبر پیداست،نه دل بی روی توام،نه عقل برجاست،نه دل این غم که مراست،کوه قافست،نه غم این دل که تو راست،سنگ خاراست،نه دل[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نازنینـــــــــــــــــــم ! بی تو اینجا نا تمام افتاده ام پخته ای بودم که خام افتاده ام گفته بودی تا که عاقلتر شوم آه ، می خواهی مگر کافر شوم من سری دارم که می خواهد کمند حالتی دارم که محتاجم به بند کاشکی در گردنم زنجیر بود کاشکی دست تو دامنگیربود عقل ما سرمایه دردسر است من جهان را زیر وبالا کرده ام عشق خود را در تــــــو پیدا کرده ام من دگر از هر چه جز دل خسته ام عهد یاری با دل دل بسته ام بر لب تو خنده مجنونی ام خنده تو رنگی از دلخونیم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من ندانم که کيم،من فقط مي دانم که تويي شاه بيت غزل زندگيم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻗﻠﺒﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﯼ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻧﻔﺲ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻔﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺁﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﺳﻢ ﺑﺠﺰ ﻗﻔﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﮕﻢ ﺁﻩ ﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﻣﮕﻪ ﺩﻝ ﺩﺭﺩ ﺁﺷﻨﺎﻡ ﻫﺮﭼﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﻧﺠﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﻗﻠﺒﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﯼ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻧﻔﺲ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻔﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺁﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﺳﻢ ﺑﺠﺰ ﻗﻔﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﮕﻢ ﺁﻩ ﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﻣﮕﻪ ﺩﻝ ﺩﺭﺩ ﺁﺷﻨﺎﻡ ﻫﺮﭼﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﻧﺠﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﻣﻦ ﺷﺐ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﻧﮑﻨﺪ ﻗﺼﺪ ﺩﻝ ﺁﺯﺍﺭﯼ ﻣﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺟﻨﻮﻥ ﺭﻭﻧﻖ ﺑﺎﺯﺍﺭﻡ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﮒ ﭘﺎﯾﯿﺰﯾﻢ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﺩﻝ ﺍﺯ ﺑﺎﺩ ﺧﺰﺍﻥ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﭘﯽ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﭘﯽ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﻣﻦ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]باز هم با نام تو افسانه ای گلریز شد باز هم در سینه ام عشق تو شورانگیز شد باز هم همراه بوی میخك و محبوبه ها خاطراتم پر كشد با یاد تو در كوچه ها باز قلب پنجره بر روی من وا می شود باز هم پروانه ای در باغ پیدا می شود باز هم لای كتابم می نهم یك شاخه یاس می كنم بهر پیامی قاصدك را التماس باز هم در هر شفق دلتنگ و تنها می شوم باز هم با یاد تو سرشار رویا می شوم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یادگار کشتگان ضرب عشق . . . نیم جانی بود و با قاتل بماند . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]همه شب تا به سحر،چشم به راهت هستم صنما منتـظر چهـره ماهت هستم دلم از شـوق تو لبريز صفا شد امشب بـه دل شب به تمناي نگاهت هستم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]میگم دنیاپرازدرده نگونیست،پرازدستای نامردنگونیست،میگم عاشق آن نیست که عشق تکیه کلامش باشد،میگم عشق هم یه جوردرده نگونیست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به احساســ ـت وفادارم به حسے که نیــ ـازم بود تو این دنیـــا فقط عشقت تنها امتیازم بود... براے دیدنت دارم تموم شهر رو میــ ـگردم یکم کمتر اگه بودے بهت عادت نمیــ ـکردم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻓﺮﺍﻕ ﻭ ﺩﻭﺭﯾﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﭼﻮ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍﻫﯽ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺍﻏﯽ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺍﻡ  ﮐﺮﺩ ... .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من شمع جانگدازم تو صبح جانفزائی سوزم گرت نبینم میرم چو رخ نمائی نزدیک این چنینم دور آنچنان که گفتم نه تاب وصل دارم نه طاقت جدائی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﺤﻮ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﻣﻨﯽ ﺁﻥﭼﻨﺎﻥ ﻣﺎﺕ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﮋﻩ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻧﺰﻧﯽ ﻣﮋﻩ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻧﺰﻧﻢ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﻧﺮﻭﺩ ﻧﺎﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﻣﮋﻩ ﺑﺮﻫﻢﺯﺩﻧﯽ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]صد واله و شیدا اگرت هست چه حاصل صد مست خرابات اگرت هست چه حاصل گر شمع رخت محفل هر پیر و جوان است صد خنده ی نوشین به لبت هست چه حاصل بردی دل و از عشوه تو سرمست بگشتی وقتی شب هجران به رهت هست چه حاصل گفتی که چو ماهی بدرخشم به دل آب وقتی که نهنگ همسفرت هست چه حاصل گفتی تو به غمزه همه از حسن و جمالت وقتی که سیه سنگ دلت هست چه حاصل عمری که نپاید به یکی هم زدن چشم صد واله و شیدا اگرت هست چه حاصل[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نه از قایق مینویسم .. نه از زخم شقایق مینویسم به یاد لحظه های باتو بودن به یاد آن دقایق مینویسم ♥[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا**که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را چه شعبده است که در چشمکان آبی تو**نهفته اند شب ماهتاب دریا را تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح**به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن**که چشم مانده به ره آهوان صحرا را به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند**چه جای عشوه غزالان بادپیما را فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور**که درد و داغ بود عاشقان شیدا را هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست**شبیه سازتر از اشگ من ثریا را اشاره غزل خواجه با غزاله تست** صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را به یار ما نتوان یافت رضارا عیب**جز این قدر که فراموش می کند ما را[divider style="solid" top="20" bottom="20"]امروز با غرورت باز م مرا شکستی با ناز وقهر و کینه مهرم زدل گسستی دانی که بی تو هیچم ای ماه بی مروت باشد که بار دیگر قلب مرا شکستی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺍﮔﺮ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﺩﻟﮕﺮﻣﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻧﮑﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﻨﻮ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﯼ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هر شب بدون بودنت صدبار عاشق میشوم صدبار با احساس تو عين شقايق ميشوم صدها و صدها میروند صدبار صدها ميشوند تنها که میماند دلم انگار فاسد میشوم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بی وجودت هر زمان احساس غربت میکنم مینشینم آیه غم را تلاوت میکنم در نیستان وجودم همزمان با مولوی مثل آن نی از جدایی ها شکایت میکنم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من در این خلوت خاموش سکوت. . . اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم ....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گفتند که قلب هرزه گردی دارد دایم قدم کوچه نوردی دارد این جمع ندانست که روی آتش اسفند که می جهد چه دردی دارد [divider style="solid" top="20" bottom="20"]مست عشقم مست شوقم مست دوست. مست معشوقى كه عالم مست اوست. مستى من مستى انگور نيست. مست اخلاق تو ام، انگور چيست![divider style="solid" top="20" bottom="20"]نبض قلبم در فراقت بی قراری میکند ، در هوای دیدنت لحظه شماری میکند[divider style="solid" top="20" bottom="20"]واسم نگاهت نفسه ،نفس بدون تو بسه ،بزار بيام فدات بشم ، كه بي تودنياقفسه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اى دل ديوانه بکش درد,که اين حق توست.اززمانه بشو دلسرد,که اين حق توست.چندگفتم مشو عاشق,نشنيدى آخر,همچو پاييز بشو زرد,که اين حق توست.ديدى آخر دم مردانه بجز لاف نبود,بکش از مردم نامرد,که اين حق توست.آنچه بر عاشق دلخسته روا دانستى,به غلط,آخر سرت آمد,که اين حق توست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ای زادﮔﺎﻩ ﻗﺎﻓﯿــﻪ ﻫﺎ ﭼﺸــــﻢ ﻫﺎی ﺗـــﻮ ﺑﮕــــﺬار ﺗﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﺗـــﻮ را ﺟﺴﺘــــﺠﻮ ﮐﻨﻤـــــ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻏﺮوب ﻏﺮﯾﺒﻢ ﺑﺨﻨﺪ ﺣﺮﻓﻲ ﻧﯿﺴﺖ ﻃﻠﺴﻢ اﺷﮏ ﻣﺮا ﺑﺎ ﻓﺮﯾﺐ دزدﯾﺪﻧﺪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺮاي ﻓﺮﯾﺒﻢ ﺑﺨﻨﺪ ﺣﺮﻓﻲ ﻧﯿﺴﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بگوبامن چه کردی مهربانم که ابری شد تمام آسمانم بیا آتش بزن خاکسترم کن بدون بی تونمیخاهم بمانم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بگذار سر به سينه ي من تا كه بشنوي آهنگ اشتياق دلي درد مند را شايد كه بيش از اين نپسندي به كار عشق آزار اين رميده ي سر در كمند را بگذار سر به سينه ي من تا بگويمت اندوه چيست، عشق كدامست، غم كجاست بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان عمريست در هواي تو از آشيان جداست···♥#♡[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هر چه باشی نازنین ، ایام خارت میکند / هر چه باشی شیر دل دنیا شکارت میکند هر چه باشی با لب خندان میان دیگران / عاقبت دست طبیعت اشک بارانت میکند[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻫﺮ ﮐﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﯾﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺩﻟﻢ ﺯﺧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻏﻤﻬﺎ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گرگشايي قبرمن* صدسال بعدازمرگ من*خواهي شنيدازقلب من*ILOVeYOUمحبوب من[divider style="solid" top="20" bottom="20"]غیر از غم عشق تو ندارم غم دیگر شادم که جز این نیست مرا همدم دیگر[divider style="solid" top="20" bottom="20"]كلاس عشق ما دفتر ندارد ،شراب عاشقي ساغر ندارد، بدو گفتم كه مجنون تو هستم هنوز آن بي وفا باور ندارد.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گلي دارم به دور از ديدگانم،
ولي مخفي ميان قلب وجانم،
كه گهگاهي كند يادي زخاكش فداي آن عزيز و قلب پاكش...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بی تاب تر از جان پریشان در شب بی خواب تر از گردش هذیان بر لب بی روئیت روی او بلاتکلیفم مثل گل افتاب گردان در شب[divider style="solid" top="20" bottom="20"]فقط چند لحظه کنارم بشین یه رویایه کوتاه تنها همین ته ارزوهایه من این شده ته ارزوهایه مارو ببین فقط چند لحظه کنارم بشین فقط چند لحظه به من گوش کن هر احساسیو غیره من تو جهان واسه چند لحظه فراموش کن برای همین چند لحظه ی عمر همه سهمه دنیامو از من بگیر فقط این یه رویا رو با من بساز همه ارزوهامو از من بگیر نگاه کن فقط با نگاه کردنت منو تو چه رویایی انداختی به هرچی ندارم ازت راضیم تو این زندگی رو برام ساختی به من فرصت هم زبونی بده به من که یه عمره بهت باختم واسه چند لحظه خرابش نکن بتی رو که یک عمر ازت ساختم فقط چند لحظه به من فکر کن نگو لحظه چی رو عوض میکنه همین چند لحظه برای یه عمر همه زندگیمو عوض میکنه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یه جوری بغضم و بشکن بذار راحت شم از این درد/دلم میخواد بیای اما نمیتونم بگم برگرد/صداتو میشنم از دور تورو اینجا نمیبینم/از اینکه عاشقم نیستی مثل هرروز غمگینم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نفسم را نفست زنده کند ای نفسم چه کنم ای نفسم بی نفست می میرم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]زندگي قافيه باران است من اگرپائيزم و درختان اميدم همه بي برك شده اند توبهاري وبه اندازه باران خدا زيبايي[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بر سر کوی تو غوغای قیامت می بود گر شکست دل عشاق صدایی میداشت بی خبر می گذرد عمرگرامی افسوس کاش این قافل آواز درایی میداشت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]دوري زمنو ز ديدنت مي سوزم،نزديک مني ز آتشت مي سوزم،آخر چه کنم چه خاک بر سر ريزم،از ديدن و از نديدنت مي سوزم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بسي گفتند:دل از عشق برگير ک نيرنگ و افسون و جادوست...ولي ما دل بستيم و ديديم ک زهراست اما نوش داروست .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]میرسد روزی ک بی من روزهارا سرکنی میرسد روزی ک مرگ عشق را باور کنی میرسد روزی ک تنها در کنار عکس من خاطرات کهنه ام را مو ب مو از بر کنی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺩﻝ ، ﺁﻥ ﺯﻟﻒ ﺭﻫﺎ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ  ﺭﺍﺯ ﺩﻝ ﻏﻨﭽﻪ ﺭﺍ ﺻﺒﺎ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ  ﺑﯽ ﻣﻦ ﺗﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﺍﻣﺎ  ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﺗﺸﻢ ، ﺧﺪﺍ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]پیوسته وفایت به دلم افزون باد 0 جزمهر تو،هرچه ازدلم بیرون باد 0 هرکس که ندارد ارزوی رویت از گردش اسمان دلش پرخون باد...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺁﻫﺎﯼ ﺭﻏﯿﺐ ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ﻋﺸﻖ ﻣﻨﻮ ﺭﺑﻮﺩﯼ / ﺁﺧﻪ ﯾﺎﺭ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺣﺎﻻ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺖ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﻮ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﯼ / ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻗﻠﺒﯽ ﺷﮑﺴﺘﯽ . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]دراین دنیا نکردم من گناهی/فقط کردم به چشمانت نگاهی اگراینک نگاهی شد نگاهی/مجازاتم بکن هرطوری خواهی دراین دنیا من اورا می‌پرستم/هم اورا هم خدارا می‌پرستم تمام مردمان یکتا پرستند/ولیکن من دوتا را می‌پرستم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]امشب دوباره اومدی تا رویاهام رنگی بشه شاید همین خواب عمیق پایان دلتنگی بشه امشب دوباره اومدی تا خوابمو رنگی کنی تا چشمای مغرورمو در گیر بی صبری کنی حالا که قسمت دوریه با رویاهات سر می کنم دستامو محکم تر بگیر دستاتو باور می کنم با رویاهات سر می کنم! برای دل بستن ب تو دل کنده بودم از همه چشمامو رو هم می زارم هر چی ببینمت کمه امشب دوباره اومدی تا حالامو بهتر کنی تا خوابمو لبریز یاس تا بغضمو پرپر کنی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]سپردی عهدمون رو به دست باد و بارون منو زدی به طوفان خودت گرفتی اروم قهر تو راهمو بسته غم دلمو شکسته توی این صدای خسته یاد تو پینه بسته غم دلمو شکسته...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺧﺪاﺣﺎﻓﻆ ، ﺗﻮ ای ﻫﻤﭙﺎی ﺷﺐ ﻫﺎی ﻏﺰل ﺧﻮاﻧﯽ / ﺧﺪاﺣﺎﻓﻆ ، ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن آﻣﺪ اﯾﻦ دﯾﺪار ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺧﺪاﺣﺎﻓﻆ ، ﺑﺪون ﺗﻮ ﮔﻤﺎن ﮐﺮدی ﮐﻪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ / ﺧﺪاﺣﺎﻓﻆ ، ﺑﺪون ﻣﻦ ! ﯾﻘﯿﻦ دارم ﮐﻪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﻔﺖ ﺳﯿﻦ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻮﺭﯾﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺗﺴﮑﯿﻦ ﺟﺎﻧﻢ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﮔﺎﻩ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺑﻬﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺟﺎﻧﻢ ﭼﻪ ﺑﯽ ﻋﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺩ ﺑﺮﺩ ﻧﺠﻮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻬﺎﺭ ﺗﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺧﺮﻭﺵ ﺑﯽ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺷﻬﺮ ﮐﻤﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﭽﯿﻦ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﺸﯿﻦ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هرگز دل من برتو یار دگری نگزید/گر خواست که بگزیند یار دگرم بودی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مست ودل با خته ام اين همه سنگم نزنيدعاشق و دل سوخته ام چنگ به زخمم نزنيدعاقلان رحم به اين عاشق ديوانه کنيدشيشه دارم به بغل اينهمه سنگم نزنيد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]. ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ “ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ” ﻫﺎ … .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تا آبي عشق پرگشودن زيباست،هرلحظه تورابه جان سرودن زيباست،منظورم ازاين ترانه راميفهمي؟يعني که هميشه باتوبودن زيباست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯼ ﺭﻭ ﺑﺎﻝ ﻣﻮﺟﺎ ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺗﻮ ﺏ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﻝ ﺳﭙﺮﺩﯼ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺳﺎﺣﻞ ﭼﺸﻢ ﺏ ﺭﺍﺣﺖ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﺸﻮﻧﯽ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﺎﺭﻭ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﻏﺮﻭﺏ ﺗﻮﯼ ﺟﻮﻭﻧﯽ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻫﻮﺍﺗﻮ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﺎﺵ ﺑﺸﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﺑﺎﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺳﺮﺩﺗﻮ ﺑﮕﯿﺮﻡ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به روی برگ زیبای گل سرخ نهادم با دل غمگین لبم را/*به امیدی که با یاد لب تو به صبح آرم به شادی یک شبم را/*[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مهربون من ای تو عزیزترین یادگار / با خیال تو خیلی تازه تره روزگارم / در هوای تو عاشقانه نفس می کشم / مهربونی کن پاتو روی چشام بزار .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ماجداافتادگان راهيچ كس غمخوارنيست جان فداي عشق كردن پيش مادشوارنيست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﭘﺮﺳﺘﻮ ﻫﺎ ﭼﺮا ﭘﺮواز ﮐﺮدﯾﺪ / ﺟﺪاﯾﯽ را ﺷﻤﺎ آﻏﺎز ﮐﺮدﯾﺪ ﺧﻮﺷﺎ آﻧﺎﻧﮑﻪ دﻟﺪاری ﻧﺪارﻧﺪ / ﺑﻪ ﻋﺸﻘﻮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﺎری ﻧﺪارﻧﺪ ﺧﺪاﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮای ﺗﻮ رﻫﺎﯾﯽ / ﺑﺮای ﻣﻦ ﻓﻘﻂ درد ﺟﺪاﯾﯽ ﺧﺪاﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮای ﺗﻮ ﭼﻪ آﺳﺎن / وﻟﯽ ﻗﻠﺒﻢ ز واژﻩ اش ﭼﻪ ﺳﻮزان[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگه عاشقت نبودم ، پا نمي داد اين ترانه بي خيال بد بياري ، زنده باد اين عاشقانه✔[divider style="solid" top="20" bottom="20"]غصه نخور عزیزم ، دلت تنها نمیشه هرجای دنیا که باشی ، تو قلبمی همیشه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بود زمانی که نگاهت نفسم بود، در اوج عطش قطره اشکت قفسم بود با آن همه درماندگی و درد و اسارت لبخند تو یک لحظه کلید قفسم بود[divider style="solid" top="20" bottom="20"]الهی شهر عشق اتش بگیره جدایی دق کند ماتم بگیرد الهی تازمین هست وزمان هست کسی مهر تورو ازمن نگیرد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]موندن سوختن ساختن همه یادگار عشق /.انتقام از تو گرفتن کار من نیست کار عشق...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]منم که تا تو نخوابی نمی‌برد خوابم تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده ز ریشه کندن این دل تبر نمی‌خواهد به یک اشاره می‌افتد درخت فرسوده[divider style="solid" top="20" bottom="20"]لحظه ای، ثانیه ای به فروپاشی روحم باقیست گرتویادم نکنی گر به دادم نرسی.......[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آه افسوس که نمیدانی چه میکشد این دلم با رفتارت مرا شرمنده دلم کردی اه.....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺩﺭﺩ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﻨﻮ ﺻﺪﺍ ﺑﮑﻦ ﺻﺪﺍﻣﻮ ﺑﺸﻨﻮ ﻭ ﺑﯿﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺎ ﻧﮑﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻧﯿﻢ ﻧﮕﺎﻫﺘﻢ ﻫﺮ ﯽﭼ ﺑﮕﯽ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﯿﺸﻢ ﺩﯾﻮﻭﻧﺘﻢ ﺩﯾﻮﻭﻧﺘﻢ ﺩﻝ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺭﺍﻩ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﻓﺮﺍﻭﻭﻧﻪ ﺭﺧﺼﺖ ﺑﺪﯼ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺩﻝ ﻣﯿﺎﻡ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺁﺳﻮﻥ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گلهاي بهشت سايه بانت؛يك دسته ستاره ارمغانت، يك باغ پراز گلاي نرگس، تقديم به قلب مهربانت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آرزو دارم بهاران مال تو شاخه هاي ياس خندان مال تو آن خداوندي كه دنيا آفريد تا ابد همراه و پشتيبان تو [divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﭼﺮﺍ ﺭﻭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻫﺎ ﺑﯽ ﺧﻮﺩﯼ ﺳﺎﯾﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻑ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺣﺮﻑ ﮔﻼ‌ﯾﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﺍﮔﻪ ﻣﻨﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺍﯾﻨﻮ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻮ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺣﺮﻓﺎﺕ ﻭ ﻧﮕﺎﺕ ﺑﻬﻢ ﮐﻨﺎﯾﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گاهی نگاهم می رود سمت صداهایی یادم می آید گفته بودی زود می آیی این روزها در چشم هایم موج غمگینی می آید و دل می کند از مرغ دریایی غمگینی چشمان من کاری ندارد با وقتی که می خواند برایم ،گریه لالایی سر میگذارم روی قلبت می رسد آرام بر گوش من تصنیفی از: یک عمر تنهایی کاری ندارم کی می آیی ،منتظر هستم شاید برایم عاقبت آغوش بگشایی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺩﻟﻢ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺗﻮﺑﺎﺷﺪ ﻏﻼﻣﺮﻭﻱ ﻭ ﺭﺧﺴﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻳﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯿﺰﻧﻢ    ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﻻ‌ﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ    ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ    ﺷﺐ ﺭﻧﮕﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﻣﯿﺒﺨﺸﺪ    ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ    ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ    ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺯﺍﻧﻮ ﻣﯿﺰﻧﺪ    ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺁﻣﺪﻡ    ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﯼ ﺷﻌﺮ  ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]باغ من کو بهارم کو فرصت دیدار یارم کو عشق من عاشقم امشب محرم عشق زادم کو[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ما نه آنیم که در بازی تکراری این چرخ و فلک هر که از دیده مان رفت زخاطر ببریم، یاکه چون فصل خزان آمد و گل رفت ، دل به عشق دگری داده زآنجا برویم، وسعت دیده ما خاک قدمهای تو بود، خاک زیرقدمت را به دنیا ندهیم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من تمام شعرهایم را در وصف نبودنت سروده ام برسی..... دست خالی،حیرت زده از شاعر بودن استعفا خواهم داد نقاش میشوم تا ابدیت پرواز را بر میله های تمام قفس های دنیا خواهم کشید.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]دلم مثل دلت خونه شقایق چشام دریای بارونه شقایق مثل مردن میمونه دل بریدن ولی دل بستن آسونه شقایق شقایق درد من یکی دو تا نیست اخه درد من از بیگانه ها نیست کسی خشکیده خون من رو دستاش که حتی یک نفس از من جدا نیست شقایق اینجا من خیلی غریبم اخه اینجا کسی عاشق نمیشه اسیر قفل سنگین سکوت لبی که قصه گو بوده همیشه شقایق اخرین عاشق تو بودی تو مردی و پس از تو عاشقی مرد تو رو به غمسرا برد عشق و حسرت ته گلخونه های بی کسی بود دویدیم و دویدیم و دویدیم به شبهای پر از قصه رسیدیم گره زد سرنوشتامونُ تقدیر ولی ما عاقبت از هم بُریدیم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]فکر نکن رو به غروبه زندگی اگه عاشق باشی خوبه زندگی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من ته كوچه ی دلتنگی خود كوچه باغی دارم كه پر از سیب و انار است هنوز در پس باغ دلم رازها پنهان است راز صد دانه انار راز یك روز بزرگ من ته كوچه ی دلتنگی خود یه قراری دارم كه پر از دلهره هاست طعم آن دلهره ی شیرین رافقط آن سیب قشنگ می داند[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی، ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی [divider style="solid" top="20" bottom="20"]گفتمش بي تو دلم ميميرد، گفت با خاطره ها خلوت کن/ گفتمش خنده به لب ميميرد، گفت با خون جگر عادت کن/ گفتمش با که دلم خوش باشد، گفت غم را به دلت دعوت کن/ گفتمش آخه راز دلم را چه کنم، گفت با سنگ دلم صحبت کن!/[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻧﮕﻴﻨﻲ ﺑﻮﺩﻱ ﺑﺮ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻣﻦ ﺍﻣﻴﺪﻱ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻋﺎﺷﻘﺘﺮ ﻣﻦ ﺗﻮﻛﻪ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻱ ﺑﺮ ﻫﺴﺘﻲ ﻣﻦ ﭼﺮﺍ ﺑﺮﺑﺎﺩ ﺩﺍﺩﻱ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﻣﻦ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به من تکیه کن؛ تکیه کن که خاصیت عشق را می شناسم به من تکیه کن مثل شبنم به برگ تو را بهتر از برگها می شناسم تو را روی گلبرگها می نویسم تو را در سرآغاز ، در انتها مینویسم در آغاز دفترچه ی مشقهایم تو را گر چه من بد،"ما" می نویسم ...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]سبدي هست در انديشه من كه پر از گل بدهم هديه به تو ، غافل از آنكه تو خود ناب تري، يك جهان گل بخورد غبطه به تو[divider style="solid" top="20" bottom="20"]قلب پر از سکوتم دلتنگه از جدایی بی تو ببین چه سرده تابستون و تنهایی .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﺪﺍﻥ ﯾﮏ ﺳﻨﮓ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﮑﺴﺖﺁﻧﭽـــــﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﺎﺭﻭ ﭘﻮﺩ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫــــﻢ ﮔﺴﺴﺖﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺑﺎ ﺯﺧﻢ ﻫـــــﺎﯾﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺳﺮﺩﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﻓﯽ ﮐﻪ ﺁﻣـــــﺪ ﺁﺷـــــــﯿﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻮﯾــــــــﯽ ﺑﯽ ﻭﻓــــــﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤــــﺎﻧﺪﺍﺯ ﻫﺠﻮﻡ ﺳﺎﯾﻪ ﻫــــﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﮕــــــﺎﻫﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖﺭﺍﺳــــــﺘﯽ : ﯾﺎﺩﺕ ﺑﻤــــــــﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﮔـﻨﺎﻩ ﭼﺸﻢ ﺗﻮﺗﺎﻭﻝ ﻏــــــﺮﺑﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﻍ ﺍﺣﺴــــــﺎﺳﻢ ﻧﺸﺴﺖﻃـــــــﺮﺡ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐـــﺮﺩﻧﻢ ﺍﻣﺎ ﻋﺠﯿﺐ ﻭ ﺳــــــﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﺭﻭﯼ ﺟﻠﺪ ﺧﺎﻃــــﺮﺍﺗﻢ ﺩﺳﺖ ﻃﻮﻓــــــﺎﻥ ﻧﻘﺶ ﺑﺴﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گاهی زیر بارون با تو و قدم هات چه خوبه چه خیال خوبی حالا که غریبی و غروبه با تو خوبه حتی حالا که تو رویا باهامی چه حس عجیبی که همیشه تو لحظه هامی عاشقونه شدم عاشق دلت یکی بیاد و کاشکی بگه بهت بگه بهت شدی تو وجود من از ته دل تو رو دوست دارمت عاشقونه شدم عاشق نگات زندگی ساز گرمی نفسات اونقده خوبی که میدونی دلم خیلی کمه اگه بمیره برات[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مثل باران خاطراتت ماندني است لحن پر مهر صدايت خواندني است گرچه مااندك زماني در كنارت بوده ايم تا ابد مهر و وفايت در نهادم ماندني است.،[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چشم تو پر از نيازه، من نيازم يه نگاهه، تو منو ببخش عزيزم، آخه چشمام بىگناهه، كاش ميشد بريم يه جايى كه فقط تو باشى و من، من بميرم توىچشمات تا كه چشمات محتاج من شن....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ازپنجره جاده را می پیمایم،به امید آنکه تو بیایی باخود دراندیشه ی سلامی هستم که میخواهم تقدیمت کنم اما نجوایی ازدرونم می گوید:به چه می اندیشی به تمنای کدامین وصال این چنین بی قراری مسافرتواینجاست میان سینه ات♥، اوهرگز این کلبه ی محقر را ترک نکرده است..[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بگوبامن چه دردی داری ای دل که هرشب تاسحربیداری ای دل. گلت راشاید ازغم ها سرشتند که ازخود هم تو درآزاری ای دل.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چراقلب تو بی محبت شده دیگه تو دلت عین محنت شده چرااین روزا دل میسوزونی تو میدونم میری و نمیمونی تو برات زندگی پیش من مشکله تودوست داری بیشتر شه این فاصله چراسرده دستات برام این روزا برام این سواله بگو چرا برات من میمیرم تو میدونی که میدونی که دنیای من تاریکه بازم اسممو عاشقونه ببر بگیر دستمو سمت خونه ببر برات من میمیرم تو میدونی که میدونی که دنیای من تاریکه بازم اسممو عاشقونه ببر بگیر دستمو سمت خونه ببر برات زندگی پیش من مشکله تودوست داری بیشتر شه این فاصله چراسرده دستات برام این روزا برام این سواله بگو چرا برات من میمیرم تو میدونی که میدونی که دنیای من تاریکه بازم اسممو عاشقونه ببر بگیر دستمو سمت خونه ببر [divider style="solid" top="20" bottom="20"]دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشاراته نظر؛ نامه رسان من و توست گوش کن با لبه خاموش سخن میگویم پاسخم گو به نگاهی که میان من وتوست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ازم نخواه باتو بمونم. توهیچی ازمن نمیدونی. اگربگم راز دلم رو. توهم کنارم نمی مونی .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ازگلشن جانم به گلستان چه نویسم تنهاوغریبم به غریبان چه نویسم ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد بااین دل خونین به عزیزان چه نویسم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چشمان تو چشم ابی حور که نیست مستی لبت مستی انگور که نیست این جمله هزاربارکردم تکرار دل رابه تو من نمیدهم زور که نیست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺍﻣﺸﺐ ﺍﻱ ﺳﺮﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﻴﺴﺘﻲ ﺩﻭﺵ ﺑﻮﺩﻱ ﻳﺎﺭ ﻣﻦ . ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻳﺎﺭ ﮐﻴﺴﺘﻲ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻱ ﺻﺒﺮ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻲ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ . ﺍﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺍﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ . ﺻﺒﺮ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﮐﻴﺴﺘﻲ ﺍﻣﺸﺐ ﺳﺮ ﻫﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﻫﺮ ﺭﻩ ﮔﺬﺭﻱ ﮔﻮﻳﺪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﻭﻟﮕﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺭﻩ ﮔﺬﺭﺍﻥ ﭘﺮﺳﻢ . ﻣﻦ ﺟﺎ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻫﺮ ﮔﺬﺭﻱ ﮔﻮﻳﻢ . ﻣﻦ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﮔﺮ ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻱ ﺻﻮﺗﻢ . ﺍﻭﺍﺯ ﺩﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎﻳﻢ ﺗﺎ ﭘﺮ ﺑﮑﺸﻢ ﺳﻮﻳﺖ . ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺷﻴﺪﺍﻳﻢ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ .ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ .ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮔﻮﻳﻢ ﺩﺭ ﮐﻌﺒﻪ ﻭ ﺑﺖ ﺧﺎﻧﻪ .ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﻮﻳﻢ ﮔﺮ ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻱ ﺻﻮﺗﻢ . ﺍﻭﺍﺯ ﺩﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎﻳﻢ ﺗﺎ ﭘﺮ ﺑﮑﺸﻢ ﺳﻮﻳﺖ . ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺷﻴﺪﺍﻳﻢ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ .ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ .ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﺳﺮ ﻫﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﻫﺮ ﺭﻩ ﮔﺬﺭﻱ ﮔﻮﻳﺪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﻭﻟﮕﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺭﻩ ﮔﺬﺭﺍﻥ ﭘﺮﺳﻢ . ﻣﻦ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻫﺮ ﮔﺬﺭﻱ ﮔﻮﻳﻢ .ﻣﻦ ﺟﺎ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﺗﻮ ﮔﺮ ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻱ ﺻﻮﺗﻢ . ﺍﻭﺍﺯ ﺩﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎﻳﻢ ﺗﺎ ﭘﺮ ﺑﮑﺸﻢ ﺳﻮﻳﺖ . ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺷﻴﺪﺍﻳﻢ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ .ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ .ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﻮﻳﻢ ﺩﺭ ﮐﻌﺒﻪ ﻭ ﺑﺖ ﺧﺎﻧﻪ .ﻣﻦ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮔﻮﻳﻢ ﮔﺮ ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻱ ﺻﻮﺗﻢ . ﺍﻭﺍﺯ ﺩﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎﻳﻢ ﺗﺎ ﭘﺮ ﺑﮑﺸﻢ ﺳﻮﻳﺖ . ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺷﻴﺪﺍﻳﻢ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ .ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ .ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ .ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ .ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ [divider style="solid" top="20" bottom="20"]و تو انکار کن که هرگز نبوده‌ای و من هرگز به نبودن تو بودن را چنین حقیر نینگاشته‌ام ... با سرانگشت لب‌هام را ببوس بگذار بین پرستش و عشقبازی آونگ شوم در خاطره‌ی بشر چون زنگ کلیسا در بلندای هستی من به گریه التماس می‌‌کنم یا گریه به من؟ و تو انکار کن از آغاز بوده‌ای مثل خدا و مرا آفریده‌ای مثل نگاهت یا خنده‌هات ...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ای که بی تو خودمو تک و تنها می بینم هر جا که پا میذارم تو رو اونجا می بینم یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود قصه غربت تو قد صد تا قصه بود یاد تو هر جا که هستم با منه داره عمر من و آتیش می زنه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هرروزدلم درغم توزارتراست،امادل بیرحم توازمن بیزارتراست،بگذشتی ازمن غمت مگذشت مرا،حقا که غمت ازتووفادارتراست[divider style="solid" top="20" bottom="20"](عشق تویی عاشق منم دریا تویی قایق منم روزی اگر دزدیدنت غصه نخور سارق منم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]-بياتا برات بگم: "من وجودم مال تو" -بذار تا فدات بشم: "من غرورم مال تو" -اگه بازيچه ميخواى: "بيا قلبم مال تو" -اگه رودخونه ميخواى: "سيل اشكام مال تو" -تو بگو دوستم دارى: "همه دنيام مال تو تقدیم به عزیزترین کسم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من عاشق آن ديده چشمان سياهم / بيهوده چه گويم که پريشان نگاهم گر مستي چشمان سياه تو گناه است / من طالب آن مستي و خواهان گناهم . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عشق ایمان است و ایمان یک روح مطلق،یک ابدیت بی مرز است واز جنس این عالم نیست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]پيش ازينت بيش از اين انديشه ي عشاق بود عشق بازي تو با ما شهره ي افاق بود... سايه ي معشوق گر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود![divider style="solid" top="20" bottom="20"]چه شد ای پنجره عشق چرا بسته شدی شاید از همنفسی با دل ما خسته شدی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻭﻗﺘﯽ ﻋﻄﺮ ﺗﻨﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ، ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻫﻢ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]قلبم کناره حست خوشه/این حس یه شب منو میکشه/بغض شبام از اینه/هر روز من همینه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]غریبی می دهد آزارم امشب، دوباره تشنه ی دیدارم امشب فضای چشمانم باز ابریست، هوای از تو گفتن دارم امشب[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مثل ستاره اومدى توى شبام نشستى با اون نگاه مهربون راه دلم رو بستى تا که گفتم دوست دارم رفتى ازم بريدى يه جورى که انگارى تو هيچوقت منو نديدى[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یه قلب بی وفااااااا ااااا اااااا ااااا ،دل من نمیتونه باشه دل ازتو جداااااا اااااا ااااا اااا، دل من نمیتونه باشه نسوزون اون دل دیوونمو حیفه*به اتیش نکشون خونمو حیفه*[divider style="solid" top="20" bottom="20"]در میان همه گل گشتمو عاشق نشدم/توچه بودی که تورا دیدمو دیوانه شدم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مارا نه غم دوزخ و نیست حرص بهشتم بردار ز رخ پرده که محتاج لقاییم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نمک در نمکدان شوری ندارد... دل من طاقت دوری ندارد.... . . . . .تک بیت عاشقانه دفتر خاطراتمان[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نون و پنیر و چایی قصه اشنایی الهی یاد نگیری هرگز تو بی وفایی روی گلای نرگس با یه مداد قرمز هزار دفعه نوشتم زندگی بی تو هرگز[divider style="solid" top="20" bottom="20"]محبت,آتشي کاشانه سوز است دهد گرمي,وليکن خانمان سوز است[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یک آسمان اگرچه به رویم گشاده اند... من راضیم که در قفسی جزتو نیستم... [divider style="solid" top="20" bottom="20"]نفس را با تو میخواهم ، تو که از نسل گلهایی / سیاهی را نکن باور ، تو خود خورشید فردایی .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]این خونه بی تو خونه نیست قبره این چشم بی تو چشم نیست ابره میمیرم از عشقه تو میدونم تنها علاجه عاشقی صبره هر کی میاد مهمون ناخونده ست سر میزنه اما نمی مونه از دست دادن کار سختی نیست از دست رفتن خیلی آسونه!!![divider style="solid" top="20" bottom="20"]آره برو خوشبختيته ،آرزوي هميشگيم من مي مونم تا به ابد،تو حس وحال سادگيم![divider style="solid" top="20" bottom="20"]غصه ی دوری دلدار مرا پیرم کرد غم هجران نگارم ز جهان سیرم کرد گریه کردم ز فراغت گل من باور کن که مرا غربت این شهر زمین گیرم کرد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اشتباه از من بود! هرجا رنجیدم، لبخند زدم فکر کردند درد نـــدارد، محکم تـــر زدند ضربه ها را...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگر بسویت اینچنین دویده ام به عشق عاشقم نه بر خیال تو به ظلمت شبان بى فروغ من خیال عشق بهتر از خیال تو[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم فقط به تو خیره شدم من از تو هم ساده ترم تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام ببین برای ماندنت چه قدر عاشقانه ام[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هی باتوام که بی خبر دلو سپردی به سفر منو گذاشتی بادلم بی یه نشونی دربه در...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ازبس خوابت رادیدم دیگرنمی گویم ,خوابم می آید,می گویم,یارم می آید,وعده ماهمان رویای همیشگی...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]می نویسم نامه وروزی از اینجا میروم باخیال توولی تنهای تنها میروم درجوابم شایدحتی نگویی کیستی شایدلایق من نیستی ،می نویسم من که عمری باخیالت زیستم گاهی ازمن یادکن وقتی که دیگرنیستم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گفتی که ترکم میکنی راضی به مرگم میکنی/هر انچه میخواهی بکن اما فراموشم نکن[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هوا هوای لطیفی ست،طراوت است و ترنم و شبنم است و شقایق... هوای همهمه دارند ابر و تندر و باران هوای زمزمه دارند بید و باد و بنفشه و من هوای تو دارم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺑﯽ ارزﺷﻢ و ﺟﺰ ﺗﻮ ﺧﺮﯾﺪار ﻧﺪارم / ﮔﯿﺮم ﺑﺨﺮﻧﺪم ، ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﺎر ﻧﺪارم . . . ﮔﺮ در ﻫﺮ دو ﺟﻬﺎﻧﻢ ﻧﭙﺴﻨﺪد ﺗﻮ ﭘﺴﻨﺪی / ﻣﻦ در دو ﺟﻬﺎن ﻏﯿﺮ ﺷﻤﺎ ﯾﺎر ﻧﺪارم .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مثل مهتاب که از خاطر شب می گذرد... هر شب آهسته از آفاق دلم می گذری...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد، مرحمی (حافظ)[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺟﺴﻢ ﻭ ﺟﺎﻧﻢ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ / ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﺳﺶ ﺍﺯ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺗﻮ / ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ / ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]منو موج ها هرروز سيلي زدن! شكستم... ولي صخره بار اومدم. كنارم نبودي ببيني چطور بااين بي كسي ها... كنار اومدم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺻﺪﺍﯼ ﺑﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﺪ ﺭﺍ ﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﮔﻮﻝ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﻭ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺟﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻢ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﺎﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﻭ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چو نیلوفر عاشقانه چنان میپیچم به پای تو / که سر تا پا بشکفد گل، چنان بندم در هوای تو // بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد / به آه و زاری اگر نپذیری، شکسته دلم را دگر که پذیرد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تازگی ها یه اسم جدیدی تو صداتته//تازگی ها نمیگی کی عاشق سوز صداتته***تازگی ها یه حس غریبی تو چشاتته//تازگی فراموش کردی که قلب من باهاته[divider style="solid" top="20" bottom="20"]قطره بارون دلم ...خلوت زندون دلم لیلای بی دریای من ...گریه مجنون دلم ابر کبود من تویی ... بود و نبود من تویی مهر سجود من تویی... وای به روزگار من هوا تویی... نفس تویی ...لحظه ی پیش و پس تویی عاشق در قفس منم ...ای دل بی قرار من گریه منم... ابر تویی درد منم... صبر تویی بارش بی وقفه منم ...ای دل بی قرار من هد هد من هدای من ...همدم با وفای من خبر ببر به عشق من... به عشق من خدای من عاشق دیدار منم ...محو پدیدار تویی خسته و بیمار منم... عشق تویی... یار تویی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بیا امشب از حصار هر بهانه رد بشیم لهجه ی پاکو زلال این شبو بلد بشیم ما دو تا روخونه ایم؛ تو دریا میرسیم به هم نکنه طعمه ی دیوارای سرد سد بشیم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]وقتی دلم ميگيره دنيامو غم ميگيره انگاری حس بودن تو لحظه هام ميميره وقتی دلم ميگيره ميخوام پيش تو باشم نميتونم حتی يه لحظه دوستت نداشته باشم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]پروانه به شمع بوسه زدو بال وپرش سوخت بیچاره ازاین عشق فقط سوختن آموخت فرق من وپروانه دراین است درعالم پروانه پرش سوخت ولی من جیگرم سوخت...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ممنون می شوم اگر شبی در جاده ی خیالم ، رهگذر شوی دست های سرد مرا بگیری با رویایم ، همسفرشوی ، ممنون می شوم اگر میان راه زیر چشمی کمی به من نظر کنی با لبخند ، غصه های دلم را بی ثمر کنی ممنون می شوم اگر پروانه وار به گرد شعله ی قلبم کمی خطر کنی از آشیانه ی دلم پر بگیری و بر آسمان ِ نگاهم گذر کنی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگرچه خالیه دستم، هنوزم عاشقش هستم نمیتونم برم تنها، بدجوری دل به اون بستم منم اشکاش میاد یادم، آخه عشقو یادش دادم دیدم جلوی چشمام رفت، چه ساده از دستش دادم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بگذر از ني , من حکايت ميکنم،وز جدائي ها شکايت ميکنم نى کجا اين نکته ها آموخته؟ني کجاداند نيستان سوخته؟ بشنوازمن بهترين راوى منم,راست خواهي هم ني و هم نيزنم. نشنوازنى،نى حصارى بيش نيست بشنوازدل،دل حريم دلبريست. نى چوسوزدخارو خاکستر شود. دل چوسوزدخانه ي دلبرشود[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مثل تقدیر پرستوی سراسیمه عشق پشت دیوار دلم از همه محبوبتری[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ماها تو سفر کردی شب ماند و سیاهی نه مرغ شب از ناله من خفت نه ماهی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]لحظه خداحافظی به سینه ام فشردمت  اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت  دل من راضی نبود به این جدایی نازنین  عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردم   گفتی به من غصه نخور می رم و برمی گردم  همسفر پرستوها میشم و بر می گردم  گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی  گفتی تا چشم هم بزنی میرم و برمی گردم   عزیز رفته سفر کی بر می گردی  چشمونم مونده به در کی برمی گردی   رفتی و رفت از چشمم نور تو دیده   زحالم بی خبر کی برمی گردی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگر باران ببارد باز می آیم درون کوچه امید، و از ترکیب دستانم برایت چتر میسازم، مبادا قطره باران بیازارد نگاه مهربانت را...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بی تو در خلوت شب ناله میکرد دل من ،با هر ترانه از تو خوندن گریه میکرد دل من/دیگه تنها تر از این نمیشه باشم میدونی،سخته برام از تو جدا شم میدونی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نمیتونم ببخشمت دور شو برو نبینمت تیكه ای بودی از دلم گندیدی و بریدمت✔[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نیستی همنفسم سهم دلم بی کسیه تنهایی پر از غم و حسرت و دلواپسیه بی تو این زنده بودن زندگی محسوب نمیشه زخم رو قلب شکسته ام تا ابد خوب نمیشه...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد خارخندید و به گل گفت ؛ سلام و جوابی نشنید خار رنجید ، ولی هیچ نگفت ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بی رحمی آمد نزدیک گل سراسیمه ز وحشت افسرد لیک آن خار درآن دست خلید و گل از مرگ رهید صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صمیمانه به او گفت ؛ سلام [divider style="solid" top="20" bottom="20"]چه شبایی که با رویای تو خوابیدم، ندیدی / چه شبایی که عکست همش بغلم بود، ندیدی / چه شبایی که اشکامو هی تنها ریختم، ندیدی / این همه واست از اینجا دست و پا تکون دادم، ندیدی...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺁﻫﺎﯼ ﺩﻻﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻫﺎﯼ ﺩﻻﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﺘﻮﻧﻮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﯾﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﺎﺭﻡ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﺸﺎﻡ ﮐﺴﯽ ﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻘﻢ‘ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﻮ ﺑﯿﺒﻦ ﺍﻭﻓﺘﺎﺩﻡ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ... ﺑﯿﺎ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﺎﺵ ﻋﺸﻘﺎ ﺧﺮﯾﺪﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺩﻟﻮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﺍﻭﻧﮑﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﻩ ﺩﻻ ﺧﺮﯾﺪﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﻋﺸﻘﺎ ﻓﺮﻭﺧﺘﻨﯽ ﺷﺪﻩ ﻫﺮ ﯽﮐ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﭘﯿﺮﻭﺯﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺗﻢ ﮐﺪﻩ ... ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﻭﻥ ﻣﺎﻟﻪ ﻗﺼﻬﺎ ﺱ ﻭ ﺑﺲ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻫﻤﻨﻔﺲ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]قیامت میشه ما باهم نباشیم، نمیچرخه فلک از هم جدا شیم ،دیگه روزی نمیمونه که شب شه، دیگه عاشق کجاست تاجون به لب شه؟[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نفرین به تو دنیا که فریبم دادی صدها گله از من به حبیبم دادی بردی دل و شور و عشق و ایمانم را غمها تو به آن یار غریبم دادی مستم بنمودی و خمارم کردی از عشق سرابی تو نصیبم دادی عمری به گناه و معصیت طی کردم از بس که تو یار نا نجیبم دادی با این همه مدیون توام ای دنیا با مرگ به یکباره نهیبم دادی[divider style="solid" top="20" bottom="20"](یک جرعه احساس مدتهاست که در پی ات روانم... دیگر نه توان امدن دارم ونه تاب بازگشتن... پرم از خستگی... خسته از تکاپو ، جست و جو... خسته از نیافتن تو ، خسته ازنبودن تو ، خسته از ندیدن تو... خالی شدم از حس یافتن تو... خالی شدم از احساس... بیا... بیا و ببار... بیا و ببار و جاری شو... بیا و یک جرعه بر من بنوشان... من فقط یک جرعه می خواهم... یک جرعه از احساس بودنت... من فقط یک جرعه احساس می خواهم... فقط...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من ب یاد دل و دل یاد تورا میگیرد دل اگر یاد عزیزش نکند میمیرد.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آرزویم این است: نرود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد.. نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز... و به اندازه ی هرروز تو عاشق باشی... عاشق آن که تو را میخواهد.. و به لبخند تو از خویش رها میگردد.. و تو را دوست بدارد. به همان اندازه... که دلت میخواهد...![divider style="solid" top="20" bottom="20"]گر چون تو من افتاده این دام شوی حیف است که خراب باده و جام شوی ما عاشق و رند مست عالم سوزیم با ما منشین اگر نه بدنام شوی گر با غم عششق سازگار آید دل بر مرکب آرزو سوار آید دل گر دل نبود کجا وطن سازد دل گر عشق نباشد به چه کار آید دل[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺗﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﮕﺮﺩﯼ، ﺭﻩ ﻫﺴﺘﺖ ﻧﺪﻫﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﺖ ﭘﺴﺘﺖ ﻧﺪﻫﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺷﻤﻊ ﻗﺮﺍﺭ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﮔﺮ ﻧﺪﻫﯿﺶ ﺳﺮ ﺭﺷﺘﻪٔ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﻧﺪﻫﻨﺪ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گفتی اندرخواب بینی بعداین روی مرا/ ماه من درچشم عاشق آب هست وخواب نیست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻫﺮ ﺟﻮﺭ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻤﻮﻥ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺳﺎﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﻧﺮﻭ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺎ ﺯﺧﻢ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮ ﺷﺪﻥ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺴﮑﯿﻨﻢ ﻧﮑﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻢ ﻧﮑﻦ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﺮ ﺷﺒﻢ ﺩﻧﯿﺎﻝ ﻣﺮﺣﻢ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺑﺸﮑﻦ ﺑﻐﻀﻤﻮ ﻓﮑﺮ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻨﻮ ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺁﺧﺮﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻦ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﺸﻢ ﭼﻮﻥ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﯼ ﺍﯾﻨﻘﺪ ﺩﺭ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻭﺍ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻡ ﺑﺮﯼ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ﭘﺮ ﭘﺮ ﺯﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﺩ ﺩﻭﺭﯼ ﮐﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻢ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بردی دل از من از تو ان می خواهم وز گم شده خود نشان می خواهم سه مصرع هر بیت تو حرفی بردار هر چه شد از ان تو می خواهم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]امروز صبحه سومه بی تو/دنیا پاییزه شالی که خیس گریه هاته/هنوز روی آویزه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻣﻨﻮ ﻣﻴﺒﻮ30؟ ﺍﮔﻪ ﻧﺒﻮ30ﺧﻴﻠﻰ ﻟﻮ30 ، ﻣﺮ30. ﻧﮕﻰ ﺑﻪ ﻛﻪ30،ﺧﻴﻠﻰ ﻧﻒ30. ﻋﺰﻳﺰﻡ ﻧﺘﺮ30،ﺍﺯ ﻫﺮ ﻛﻰ ﺑﭙﺮ30ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﻴﺮ30ﻛﻪ ﺗﻮ ﻭﺍﺳﻢ ﻫﻤﻪ ﻛﻪ30[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ازتمامى بودنى هاتويکى ازآن من باش .به غيرباتوبودن آرزویی ندارم ...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تا او رفت همه گفتند:"از دل برود هر آنکه از دیده رود "و در آن لحظه به ناباوری و غصه من خندیدند!.. و کنون آه تو ای رفته سفر! که دیگر باز نخواهی گشت،، کاش میامدی و میدیدی که در این کلبه خاموش هنوز!یادگار تو بجاست!کاش یک لحظه سرود شب اندوه مرا میخواندی...! و بدانی تو.... "که از دل نرود هر آنکه از دیده رود"[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هنوزم عاشقتم دنیای دردم مثل پروانه ها دورت بگردم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻫﻤﻪ ﻣﮯﺩﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ و ﭨﻮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﺳﺮﺩ ﻋﺒﻮﺱ ﺑﺎﻍ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻳﻢ و ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﺎﺯﻳﮕﺮ ﺩﻭر ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺳﻴﺐ ﺭﺍ ﭼﻴﺪﻳﻢ ﺳﺨﻦ ﺍﺯﭘﻴﻮﻧﺪ ﺳﺴﺖ ﺩﻭ ﻧﺎﻡ و ﻫﻤﺂﻏﻮﺷﮯ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺍﻕ ﮐﻬﻨﻪ ﻳﮏ ﺩﻓﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﮔﻴﺴﻮﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻣﻨﺴﺖ ﺑﺎ ﺷﻘﺎﻳﻖﻫﺎﯼ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺳﻪ ﭨﻮ ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تو کدوم حقیقتی که هر دلی حستو ندیده باور میکنه لحظه ای تصور خیال تو حال عاشقاتو بهتر میکنه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن صبح تا شب عربده با خلق جهان نتوان کرد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کاش میدانستم خبرمرگ مراباتوچه کس میگوید،آن زمان که خبرمرگ مرامیشنوی کاشکی روی تورامیدیدم،شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دست که مهم نیست زیاد وتکان دادن سرکه عجب عاقبتی است ولی افسوس چه کس باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکسترکرد...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تا آخرین نگاه به یادتوام بدان،دل هرچه میکندهمه آن برای تو،قلب مرا که برده ای ورفته ام زدست،قلب تمام عشق پرستان فدای تو[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گرچه ازفاصله ماه ز من دورتري/ ولي آنگاه همين جا و همين دوروبري/ ماه ميتابدو انگارتويي ميخندي/ باد مي آيد وانگارتويي مي آيي.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]می شود تنهایی ام را باز هم باور کنم؟ می توانم باز هم چون قبل با تو سر کنم؟ باورم شد هیچ کس تنهایی ام را پر نکرد می شود یک زندگی تازه ای از سر کنم؟[divider style="solid" top="20" bottom="20"]میروم شاید کمی حال شما بهتر شود میگذارم با خیالت روزگارم سر شود[divider style="solid" top="20" bottom="20"]همیـــــشه قصه این بود که تسکیـــن غمت باشم مگه حــــــــــوای من بودی؟ که حالا آدمـــــــــــــت باشم. . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آنان که خاک رابنظرکیمیاکنندآیابود که گوشه چشمی به ماکنند[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﯾﯽ ﺩﺷﻤﻦ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﭼﻪ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﺟﺎﻧﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﻧﻢ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ی معنی تازه میدی به شعر دلسپردگی .با تو چ سبزو روشنه بی تو محاله زندگی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من از قبیله لیلی ،،تو از قبیله مجنون تو از ستاره و نوری من ان شقایق دلخون[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گذشتم تا نبينم كه نگاهت هوادار يكي غيرمنم هست شكستم تاكه فهميدم حواست گرفتاريكي غيرمنم هست. شكستم وقتي فهميدم يكي جزمن صداتو دوست داره جزمن يكي ديگه نگاهش واست جمله ي مخصوص داره چقد سخته تواوج باتوبودن يكي احساستو ازم بگيره هموني كه دليله رفتنت بود كنار فكرتو اروم ميگيره.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یارم از من بی سببب رنجید و رفت / گریه را دید و بر من خندید و رفت وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت / قصه ناگفته ها را نشنید و رفت تشنه بودم همچو دشتی پر عطش / مثل باران بر تنم بارید و رفت گل فراوان بود از باغ من / غنچه ای نشکفته را برچید و رفت...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چشــــم پــــر از نــــازِتو،قسمــــت کــی شـــد؟ بگـــو جــواب اون،شــــب گریـــــــه هــام چـــی شـــد؟ حــــــالا که مــــن نیســـتم،با کــــی هــــم اغوشــــی؟ شــب ها که تنهـــــایی،پــــیشش چــــی می پوشــــی؟[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من از بازی نور در وادی بی قلب ظلمت ها نمی ترسم من از حرف جدایی ها مرگ آشنایی ها من از میلاد تلخ بی وفایی ها می ترسم…[divider style="solid" top="20" bottom="20"]وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند زندگی یا مرگ بعد از ما چه فرقی می کند .ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب وقت مردن ساحل و دریا چه فرقی می کند.سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجاست وآنجا چه فرقی می کند.یاد شیرین تو بر من زندگی رو تلخ کرد تلخ وشیرین جهان اما چه فرقی می کند.هیچ کس هم صحبت تنهای یک مرد نیست خانه من با خیابان چه فرقی می کندمثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام ،ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند .فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت بی وفا امروز با فردا چه فرقی می کند...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]كاش ميشد با تو بودن را نوشت، تا كه زيبا را كشم بر هر چه زشت ، كاش ميشد روي اين رنگين كمان مينوشتم تا ابد با من بمان[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ساده مي گويم عزيزم دل بريدن ساده نيست چشمهاي مهربانت را نديدن ساده نيست از زمان رفتنت خورشيد را گم کرده ام ناله هاي ابر را هر شب شنيدن ساده نيست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگر مردم جانم فدای تار مویت/اگر ماندم باز آیم به سویت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نذار بهت عادت کنم تا که جدایی سخت بشه نهال عشقو بسوزون تا که یه وقت درخت نشه ما که بهم نمی رسیم حتی توی خواب و خیال قسمت ما یکی نشد حتی توی فنجون فال[divider style="solid" top="20" bottom="20"]امشب دلم از آمدنت سرشار است فانوس به دست کوچه به دیدار است آنگونه ترا در انتظارم که اگر این چشم بخوابد آن یکی بیدار است[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺑﺎ ﺭﻭﺡ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ♥ﻋﺸﻖ ﺑﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﻋﺎﺷﻖ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ♥ ﻋﺸﻖ ﺑﺎ ﻧﺒﺾ ﺩﻗﺎﯾﻖ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ 画 ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺪﯾﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ♥ ﺗﺎ ﺷﻘﺎﻳﻖ ﻫﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﮐﺮﺩ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هر کوزه پرآب که شب ساغر ما بود، نوشيدن آن با تو شبي باور ما بود، افسوس که بعد از تو دگر مست نگشتيم، هر چند که صد ساقي ومي ياور ما بود.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]روزای سخت نبودن با تو خلا امید و تجربه کردم داغ دلم که بی تو تازه میشد هم نفسم شد سایه ی سردم تو رو میدیدم از اون ور ابرا که میخوای سرسری ازمن رد شی آسمونو بی تو خط خطی کردم چجوری میتونی اینقده بد شی … سکوت قلبتو بشکن و برگرد نذار این فاصله بیشتر از این شه نمیخوام مثل گذشته که رفتی دوباره آخر قصه همین شه روزای سخت نبودن باتو دور نبودن تو خط کشیدم تازه میفهمم اشتباهم این بود چهره ی عشقمو غلط کشیدم عشق تو دارو ندار دلم بود اومدی دارو ندارمو بردی بیا سکوتتو بشکن و برگرد که هنوزم تو دل من نمردی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ميروم تابادنياي خودت خلوت كني،ميروم تاتوبه اين عاشق شدن عادت كني...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﻣﺮﺍ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ / ﮔﻔﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﻼ‌ﻣﺖ ﻭ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡِ ﻗﺪ ﻟﺮﺯﯾﺪﻡ / ﺁﻥ ﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺧﻄﺎﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﻐﻀﯽ ﺑﻪ ﻧﻮﺍﺣﯽ ﯼ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﭼﺮﺧﯿﺪ / ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺣﺴﺎﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺁﺧﺮ ﭼﯿﺴﺖ؟ / ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻭ ﺁﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻮﻕ ﻣﻤﺘﺪ ﺁﻣﺪ / ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﻟﻮ، ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺁﻩ،ﺍﯼ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻓﮑﻨﺪﺕ ... ؟ ! ؟ ﻓﺮﯾﺎﺩ،ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﻓﺖ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﭘﻨﺪﺕ ... ﺍﯼ ﻣﺮﻏﮏ ﺳﺮ ﮔﺸﺘﻪ،ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﻫﻮﺱ ﺁﻣﻮﺯ ... ﺑﯽ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮﺕ ﺩﯾﺪﻭ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺴﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﺕ ... ؟ ! ؟ ﺍﯼ ﺁﻫﻮﯼ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ... ﺧﻮﻥ ﻣﯿﭽﮑﺪﺍﺯﺣﻠﻘﻪ ﭘﯿﭽﺎﻥ ﮐﻤﻨﺪﺕ ... ﺍﯼ ﺟﺎﻡ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﯾﺨﺘﻪ،ﺻﺪﺑﺎﺭﻧﮕﻔﺖﻡ ... ﺑﺎﺳﻨﮕﺪﻻﻥ ﯾﺎﺭﻣﺸﻮ ﻣﯿﺸﮑﻨﻨﺪﺕ ... ﺁﻩ،ﺍﯼ ﺩﻝ ﺍﺯﺭﺩﻩ،ﺩﺭﯾﻦ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ... ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﻣﯿﺮﻭﺩﺍﺯﺁﻩ ﺑﻠﻨﺪﺕ ... ﺍﺭﺯﺍﻧﺘﺮﺕ ﺍﺯﻫﯿﭻ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪﻭ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ... ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﮎ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪ ﺑﻪ ﭼﻨﺪﺕ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺩﻝ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺑﺮ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﻗﻠﺐ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﺎﻩ ﻭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﯾﻚ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﯾﺪﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻮﺳـــﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻨﺸﯿﻦ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﺩﻟـــــﻔﺮﯾﺐ ﻃﻌﻢ ﺗﻠﺦ ﺍﯾﻦ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﭼﺸﯿﺪﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ ﺑﻬﺎﺭ ﺍﻣﺎ ﻫﻮﺍ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺁﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﺭﻫﯿﺪﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻗﺼﺮ ﻗﻠﺒﻢ ﺣﻜﻤﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺷﻜﻮﻩ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺳــــــــــﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴــــﺖ...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﮔﻔﺘـــﯽ ﮐـــﻪ ﺑــﺎ ﻣﻨــــﯽ ﺗـﺎ ﺍﺧـــﺮ ﺩﻧﯿــــﺎ … ﻣﻨـــــﻮ ﺗــــﻮ ﻫﺴــــﺘﯿــــﻢ ﻭ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺯﯾﺒــــﺎ … ﮔﻔﺘــﯽ ﮐــﻪ ﻋﺸــﻖ ﺗﻮ ﻣﺜﻠﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﯿﺴﺖ … ﮔﻔﺘـــــــــــﯽ ﺍﻣــــــــــﺎ ﭼـــــــــــﺮﺍ …؟؟؟؟ ﮔﻔﺘـﯽ ﮐـﻪ ﺯﻧﺪﮔـﯽ ﻣـﺎﻝ ﻣـﺎ ﻋﺎﺷﻘﺎﺳــﺖ … ﺩﻧﯿـــﺎ ﺗــــﻮﯼ ﺩﺳــــــﺖ ﻣـــﺎ ﺩﻭﺗــــﺎﺳـﺖ … ﻣﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻓﺎﺗﻮ ﺣﺎﻻ ﺑﯿﯿﻦ ﮐﺎﺭﺍﺗﻮ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]با توام ای لنگر تسکین ای تکانهای دل ای آرامش ساحل با توام ای نور ای منشور ای تمام طیف هاب آفتابی ای کبود ارغوانی ای بنفشابی با توام ای شور،ای دلشورهء شیرین با توام ای شادی غمگین با توام ای غم غم مبهم ای نمی دانم! هر چه هستی باش! امـــــــــــــا کاش... نه،جز اینم آرزویی نیست: هر چه هستی باش امـــــــــــا باش...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]سوخت پروانه که زدبوسه شبی برلب شمع من که ناکام شدم ازچه سبب میسوزم؟![divider style="solid" top="20" bottom="20"]از یاد تو بر نداشتم دست هنوز/دل هست به یاد نرگست مست هنوز/ گر حال مرا دوست پرسد گویم/بیمار غمت را نفسی هست هنوز .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نشانه‌هاي سست باد، منم كه تكيه داده‌ام/ به اين دو چشم بي گناه، عذاب گريه داده‌ام/ منم كه از كوه خودم، هميشه كاه ساختم/ برگ برنده داشتم، ولي هميشه باختم/ من از تمام آسمان، به يك ستاره دلخوشم/ تويي كه طول مي‌كشي، منم كه وقت مي‌كشم/ نگاه كن صداقتم، اسير صد فريب شد/ دل من از هرچه كرد، هميشه بي نصيب شد/ كسي براي عاشقي، حكم قفس نمي‌دهد/ گنه نكرده آدمي، تقاص پس نمي‌دهد/ صبح نديده عمرمان، زود غروب مي‌شود/ تو خوب زندگي كن، و ببين چه خوب مي‌شود[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کابوس نبودی که رهایت کنم/از خاطره ی عشق جدایت کنم/آنقدر عزیزی که دلم میخواهد/هرچه دارم و ندارم به فدایت کنم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من از این پس به همه عشق جهان می خندم ، به هوس بازی این بی خبران می خندم ، هرکه آرد سخن از عشق به او می خندم ، خنده ی من از گریه غمگین تر است ، کارم از گریه گذشته است به آن می خندم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]میدونم امشب ام از خواب میپرم//از گریه تا سحر خوابم نمیبره**این زنده مودنه بازنده بودنه//بی دوست زندگی مرگ از تو بهتره[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ما که در تعبیر فردا مانده ایم/با همیم اما چه تنها مانده ایم/در کلاس جمع و تفریق زمان/عاشق جمعیم و منها مانده ایم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﻋﻤﻖ ﻇﻠﻤﺖ ﺗﺮﺩﯾﺪﻫﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺎ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺩ ﺑﺎ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺩ ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺩﺳﺖ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ؟ ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ؟ ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﻭﺳﻌﺖ ﻏﺮﻭﺏ ﺷﻌﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺼﻠﻬﺎﯼ ﺗﺒﺎﻫﯽ ﺷﻌﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ .. ﺷﻌﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺩ ﺷﻌﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ؟ ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﺎﻏﻬﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ؟ ﺗﺸﻮﯾﺶ ﻣﻦ ﺯ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺗﺸﻮﯾﺶ ﻣﻦ ﺯ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﻓﺮﯾﺎﺩﻫﺎ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﻭ ﻣﺘﺮﺳﮑﻬﺎ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ..... ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ؟ ..... ﺍﯾﻨﮏ ﻣﻨﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﻧﺸﯿﺐ ﺑﺎ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﺷﻌﺮ ﺷﻌﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺩ ... ﺷﻌﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺩ ..... ﺷﻌﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺠﺮﻩ ...... ﺷﻌﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺐ ....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]پیش بیا پیش بیا پیشتر،،، تا که بگویم غم دل بیشتر،،، دوست ترت دارم از هر چه دوست،،، ای تو به من از خود من خویشتر،،، دوست تر از آن که بدانی،،، چقدر بیشتر از بیشتر از بیشتر،،،،،،،،[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مهر خوبان دل و دین یکجا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من این صبرو مدیون لبخندتم... چی میخوام تا رویای تو بامنه. چشاتو،تو دنیای سردم نبند. که آینده تو چشم توروشنه. نشونم بده،میشه وقتی بخوام؟! توبرف زمستونی هم گل کنم! تواین روزا زندگی ساده نیست. توباعث شدی من تحمل کنم. توهستی نمیترسم ازبی کسی! نمیترسم ازبازی سرنوشت...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﻨﺪﯾﺸﯽ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺭﻭﺍﻧﺴﻮﺯﻡ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻧﯿﺎﺳﺎﯾﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻌﻠﻪ ﻧﯿﻔﺮﻭﺯﻡ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]همرنگ تمام آروزهای منی … غارتگر قلب و جان و دنیای منی … دور از نفس کشیدنم ممکن نیست … من ماهی تشنه ام تو دریای منی ….[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بادیدنت قصدعبادت کردم باخنده ات احساس سعادت کردم بگذارهمیشه بنگرم درچشمت حالاکه به چشمان توعادت کردم .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آواي باد انگار آواي خشكسالیست ، ........ بگذار تا بگویم تقدیر لاابالیست .... وقتی قلب انسان مانند سنگ باشد.... دنیا به این بزرگی يك كوزه سفالیست : باید كه مهربان بود، باید كه عشق ورزید ......زیرا كه زنده بودن ، هر لحظه ....احتمالیست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]با عشــــق تو از هـــــر دو جــــهان جام گــرفتم با وصـــــــل تــــــو ای دلـــــــــبرم آرام گــــرفتم بی خود شدم از شعشعه ی مستی همان روز آن روز كـــه از لعــــــــل لـــــــــبت وام گــــرفتم من صــــيدم و خوشــــــنود كه در دام اســـيرم با عشــــق ، در آغـــــوش هــمان دام گـــرفتم مـــــن روزه ی خـــــود با لـــــــب تــــو باز نمودم آن لــــــعل لــــــــبت را پی اطـــــعام گـــــرفتم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هرکس که غریب است،خریدار ندارد/سرگشته وتنهاست دگر یار ندارد/دانی که چرانیست ز ما نام ونشانی؟یک فرد زمین خورده که دیدار ندارد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]رودخانه ها اي آيينه ي خيالها اين دلم رو به شما ميسپارم براي يار دوردستم مي فرستم چشمه ها ميعادگاه عاشقان دلم رو اينجا ميگذارم به يار بگين خيلي وقته دنبالشم رودخانه ها چشمه سارها دل پر احساسم رو ميفرستم براي ياردوردستم.....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یکی اینجا تو این خونه همه شب هاشو بیداره... روزای عمرشم بی تو به پای گریه میزاره... یکی که بی تو افسرده است... نمیتونه که تنها شه... دوست داره مگه میشه بهت بی اعتنا باشه... [divider style="solid" top="20" bottom="20"]♡دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد☆ نگهش دار به موسی شدنش می ارزد♡[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نه این قرارمون نبود... تو بی خبر بری... من خسته شم که تو... بی همسفر بری... نه این قرارمون بود... من رنگ شب بشم... تو سر سپده شی... من جون به لب بشم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اگه باهات نبودم برات كه بودم ، اگه چشات نبودم نگات كه بودم ، اگه حرفات نبودم صدات كه بودم ، اگه خودت نبودم فدات كه بودم ...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻣﻦ ﺑﻪ ﻧﻐﻤﻪ ﭘﺮﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﺮﭼﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﮏ ﺩﺭﺧﺖ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺳﺎﺣﻞ ﻧﺸﺴﺖ ﮔﺮﭼﻪ ﺩﻭﺭﻡ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]درمكتب مارسم فراموشي نيست درمسلك ماعشق هم آغوشي نيست مهرتواگربه هستي ماافتادهرگزبه سرش خيال فراموشي نيست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ناپیدای من پیدا شدی با دل تنهای من تنها شدی اخه عزیزم در هوای بی خبری نقطه پایان غمهام شدی یه کوله باری از درد در من مانده بود با اس دادن به من برام شیرین ترین رویا شدی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]با وفا مهر تو اندر جان ماست زندگی بی تو همان زندان ماست کم بزن آتش دل بی تاب را یاد خوبت روز و شب مهمان ماست.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گویم برو گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم گفتم ز تو دیوانه تر دانی که پیدا می کنم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺍﻧﻢ ﺩﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﮔﺸﺖ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﺎﺩ ﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻏﻢ ﺯﺩﻩ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]دل زکف دادم بدین سودا که دلدارم توباشی سوختم ازغم،به امیدی که غمخوارم توباشی پرتومه را ندادم راه در کاشانه خود تادراین ظلمت سرا،شمع شب تارم توباشی ازتو ای رخشنده کوکب چشم آن دارم که هرشب باهمه دوری فروغ چشم بیمارم تو باشی! هستی خود رابه یک لبخندشیرین میفروشم خودپسندی بین،که میخواهم خریدارم توباشی از برمن هرکجا خواهی برو،آزادی ای دل من گرفتارم،نمی خواهم گرفتارم تو باشی![divider style="solid" top="20" bottom="20"]کاش آن روز که درپای توشدخاراجل دست گیتی بزدی تیغ هلاکم برسر تادراین روزجهان بی تو ندیدم چشمم این منم برسرخاک تو که خاکم برسر [divider style="solid" top="20" bottom="20"]من گریزانم ازاین خسته ترین شکل حیات و ازاین غربت تلخ که به اجباربه پایم بستند می گریزم از شب می گریزم ازعشق و تو ای پاک ترین خاطره ها همه جا در پی تو می گردم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﯽ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺯ ﺗﻮ ﺑﮕﺴﺴﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﺍ ﺧﯿﺎﻝ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺳﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﮔﻮﯾﻤﺖ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺶ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺷﺮﺍﺭﻩ ﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بی تو یک شب دراین فاصله ها خواهم مرد مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مرد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چه می خواهی تو از جانم که جز عشقت نمیدانم چنانم کرده ای عاشق که بی عشق تو ویرانم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بیاتامن وتوجانانه باشیم/یکی شمع و یکی پروانه باشیم/به پای ساقه های گل نشینیم/دعابرهم کنیم تازنده باشیم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کاش عاشق اینقدر تنها نبود کاش دل بستن فقط رویا نبود کاش لیلی دست مجنون میگرفت تا که مجنون در پی صحرا نبود کاش شیرین قطره ای احساس داشت تا که فرهاد این چنین رسوا نبود [divider style="solid" top="20" bottom="20"]لبانت لعل گوهر می فروشد دهانت شهد شکر میفروشد به دکان داری چشم تو نازم که تیر و تیغ و خنجر می فروشد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ياد تو چنديست كه مهمانم شده خاطراتت آفت جانم شده هر چه ميگويم سخن از ياد توست در سكوت من فقط فرياد توست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چـــــه خوش صید دلــــــم کـــــردے بنازم چشم مستت را..... که کســـــ آهــــــوے وحشـــــے را از این خوشتــــــر نمے گیـــــــرد.......[divider style="solid" top="20" bottom="20"]باصدام میام همه جا تو رو مینویسم روی آینه ،گریه هام ،گونه های خیسم ای که معنیه اسم تو آسمونه پاکه ریشه صدام نبضش زیر پوست خاکه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]محبان را غم محبوب سخت است / فراق مهربان خوب سخت است ز هستی دل بریدن نیست مشکل / دل کندن از محبوب دلربا سخت است . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]قندوعسل کلوچه/ILOVE YOU آلوچه/هرجاکه هستی بیستی/جیگر، اول لیستی[divider style="solid" top="20" bottom="20"]می نویسم همه ی با تو نبودن ها را تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری تا تو تکیه گاهه امن خستگی هام باشی تا مرا باز به دیدار خوده من ببری[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آغوشتو به غیر من به روی هیش کی وا نکن منو از این تنهایی و آرامشم جدا نکن من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بعضــــــــیابــــــــا غــــــــم اسیــــــــرن بعضــــــــیا بــــــــا غصــــــــه پــــــــیرن بعضــــــــیا ازبــــــــس عــــــــزیــــــــزن از دلابــــــــیرون نمــــــــیرن.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺩﺳﺘﯽ ﺍﻓﺸﺎﻥ ، ﺗﺎ ﺯ ﺳﺮ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺖ ﺻﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﭼﮑﺪ ، ﻫﺮ ﻗﻄﺮﻩ ﺷﻮﺩ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﺪ ﺳﻮﺯﻥ ﻧﻮﺭ ، ﺷﺐ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ ﺭﻭﺯﻥ ﺭﻭﺯﻥ. ﻣﺎ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ، ﻭ ﻧﻴﺎﻳﺶ ﺑﯽ ﺭﻧﮓ . ﺍﺯ ﻣﻬﺮﺕ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﮐﻦ ، ﺑﻨﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﻟﺐ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﺮﻭﺩﯼ ﺧﻴﺰﺩ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩ ﻧﻴﻮﺷﻴﺪﻥ ﺗﻮ. ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺗﻤﺎﺷﺎﻳﻴﻢ.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تا کسی رخ ننماید ز کسی دل نبرد ، دلبر ما دل ما برد و ز ما رخ ننمود .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اسمم داره يادم ميره چون تو صدام نميکنى. حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نميکنى. دلتنگتر ميشم ولى, نشنيده ميگيرى منو. هر روز همه حالتورو از من فقط ميپرسنو. با اينکه با من نيستى, ديوونه ميشم از غمت, اصلا نميخوام بشنوم که اشتباه گرفتمت. داشتن تو کوتاه بود, اما همونم کم نبود, گذشته بودم از همه, هيچکس به غيره تو نبود. حقيقتو ميدونيو ازم دفاع نميکنى, کنار تو ميميرمو تو اعتنا نميکنى, مردم تورو از چشم من امشب تماشا ميکنن, فردا غريبه ها منو پيش تو پيدا ميکنن. کاش اتفاقى رد بشى از کوچه هاى دلخورى, به روم نيارم که چقدر ميخوام که از پيشم نرى, هر بارها شنيدن صداى تو آروم شدم, حتى واسه اى رفتنت پيش همه محکوم شدم. اسمم داره يادم ميره چون تو صدام نميکنى. حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمیکنی. دلتنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو. هر روز همه حالتورو از من فقط میپرسنو.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چه کسی باور کرد که دل سرد مرا آتش عشق تو خاکستر کرد با که گویم غم هجران تو را هوس زلف پریشان تورا عمر من در شرف پاییز ا ست چه کسی باور کرد اشک جاری شده از دیده من چشمه اش آن نفس گرم توبود چه کسی باور کرد که من از عشق تو سرشار شدم تو همه بود منی تو در این کوره ره خلوت عمر همه مقصود منی [divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﺒﺨﺸﻤﺖ / دور ﺷﻮ ﺑﺮو ﻧﺒﯿﻨﻤﺖ ﺗﯿﮑﻪ ای ﺑﻮدی از دﻟﻢ / ﮔﻨﺪﯾﺪی و ﺑﺮﯾﺪﻣﺖ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نفس بده كه برايت نفس بزنم، نفس به جز تو نخواهم براى كسي بزنم، مرا اسير خود كرده اى دعايى كن، كه آخرين نفسم را كنار تو بزنم...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من که گفتم این بهار افسردنی است / من که گفتم این پرستو مردنی است من که گفتم ای دل بی بند و بار / عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار آه عجب کاری به دستم داد دل / هم شکست و هم شکستم داد دل . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]من همین یک نفس از جرئه جانم باقیست آخرین جرئه از این جام تهی را تو بنوش![divider style="solid" top="20" bottom="20"]سر تو جونمو ميدم، سر اخلاقاي خاكيت******پر اعتماد چشمات، ميخورم قسم به پاكيت.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]مست آن یارم که درتنهاییم یادم کند، ازفراغ ودوری خودسخت بیمارم کند...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آسمانی میشوم وقتی نگاهت می کنم/ ای تماشایی ترین مخلوق خاکی در زمین[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هی تو ای که داری میری تنهام میزاری، نگو از درد دلم خبر نداری، تو ای که یه روز گفتی برات میمیرم حالا امروز میبینم دوسم نداری هی منو باش به عشقت گفتم آسمونی، میگفتم معنی احساسو میدونی، ترانه پشت ترانه گریه کردم تو دلیل گریه هام،بلای جونی،هی از همه دنیا برام یه حسی مونده، حسی که قلب منو زده سوزونده،بیا بردارو ببر خاطره هاتو روی قلب من نزار تو جای پاتو،هی تو ای که داری میری تنهام میزاری نگو از درد دلم خبر نداری،تو ازم ساده گذشتی خیلی آسون منو تنها جا گذاشتی زیر بارون[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نگاهی میکنی به ما مگه عاشق ندیدی تو یا اگه دیدی و رسوا ترین عاشق ندیدی تو خدایش انگار فرقی هم نداره یا اگه داره دل رسوایه ما بند کرد و بازم گرفتاره....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺑﻪ ﺧﯿــــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﻧﯿــــﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﺗـــــﻮ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻨﻢ ! ﺁﺳـــــﻤﻮﻧﻬﺎ ﺯﯾــﺮِ ﭘـــﺎﻣﻪ ﺍﮔــﻪ ﺑــﺎ ﺗـــــﻮ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻨﻢ ! ﺑﻪ ﺧﯿــــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺗـــﻮ ﺑﺎ ﻣـﻦ ﯾﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ! ﺑﻪ ﺧﯿــــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺗـــﻮ ﺑﺎ ﻣـﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺪﺍﯾﯽ ...♥[divider style="solid" top="20" bottom="20"]با مُدعی مگویید اَسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در دردِ خود پرستی عاشق شو اَر نه روزی کارِ جهان سَر آید نا خوانده نقشِ مقصود از کارگاهِ هستی ★[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نرسددست تمنابه دامان شما می توان چشم دوخت به ایوان شما ازدلم تاب ایوان شماراهی نیست نیمه جانی است دراین فاصله قربان شما [divider style="solid" top="20" bottom="20"]نمیزارم دلم دریایی باشه ، همیشه بنده ی تنهایی باشه ، دیگه عاشق نمیشم نازنینم ، تا وقتی عشق فقط رسوایی باشه[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی یک تیمم یک نماز عشق یعنی خلوت و راز و نیاز[divider style="solid" top="20" bottom="20"]تنها شبی تو را در خواب دیدم و دیگر هیچ! ماه بی صدا ترین لالایی من بود و پریشانی تنها دزد افکار دست نخورده ام! نمی دانم چه کسی خواب مرا با خود برد و عشق را همسایه ی اندیشه ی من کرد؟؟! پر می شوم از عطر بوسه های نسیم و غرق در خیسی نگاه باران! ... یک نفر انگار مرا دزدانه می کاود!! از پشت خواب خاطره نگاه می کنم٬ کوچه تا عمق نگاهم خالیست...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]میروم امابدان یک سنگ هم خواهدشکست آنچنان که تاروپودقلب من ازهم گسست میروم امانگویی بی وفابودونماند ازهجوم سایه هادیگرنگاهم خسته است راستی یادت بماندازگناه چشم تو!!! تاول غربت بروی باغ احساسم نشست طرح ویران کردنم اماعجیب وساده بود روی جلدخاطراتم دست طوفان نقش بست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎ " ﺗـــــــــــــــﻮ" ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺷﻢ ، ﻭﺣﺸﺘــــ ﺍﺯ ﻣُﺮﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻡ ﭘُﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺯ " ﺗـــــــــﻮ " ، ﻭﻗﺘــــِ ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]در مشتق قلب جای حدت خالیست انگه که به من میل کنی بحرانیست تو نقطه ی عطفی و منم یک تابع دنباله ی بی کران ما رسواییست[divider style="solid" top="20" bottom="20"]هرچند که دلتنگ تر از تنگ بلورم با کوه غمت سخت تر از سنگ صبورم اندوه من انبوه تر از دامن الوند بشکوه تر از کوه دماوند غرورم گویند که آرامش دل بسته به موییست هرچند که تنها سر مویی ز سر موی تو دورم ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو بنازم کز تیره نیلوفرم و تشنه نورم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]يواش گفتم"دوست دارم"،واسه اينه ك نشنيدي/بلد نيستم ك بد باشم،نگو اينو نفهميدي/بذار باشم كنار تو كنار عطر اين احساس*بذار حبس ابد باشم،توي عشقي ك برام روياست/بذار با گريه اين بارم بگم خيلي"دوست دارم"،اگه بازم پشيمووني،به روت اصلا نميارم/ دلم ميگيره هرروزي ك ميبينم تو دلگيري،دارم ميميرم از وقتي سراغم را نميگيري/نگام رو از تو دزديدم با اين چشماي غم بارم/نميخاستم بدوني ك چقد چشماتو دوس دارم،ولي با گريه اين بارم ميگم خيلي"دوست دارم"/اگه بازم پشيموني به روت اصلا نميارم...![divider style="solid" top="20" bottom="20"]یه پاییز دیگه بازم تو راهه بازم چشام به راه تو سیاهه گفتی عشق بهار جدایی داره گفتی خزون که شد میای دوباره خزون غرور ابرا رو شکسته زمین پر شده از برگهای خسته ولی قلبای یادگاری ما رو سینه ی درخت غم نشسته برگــــرد … تنم دوباره با عشق تو تب کرد بازم نبودنت حالم و بد کرد [divider style="solid" top="20" bottom="20"]یک جام پر از شراب دستت باشد تا حال من خراب دستت باشد این چند هزارمین شب بی خوابیست ای عشق فقط حساب دستت باشد...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]امشب به قصه ی دل من گوش می کنی.... فردا مرا چو قصه فراموش می کنی.... این در همیشه در صدف روزگار نیست.... می گویمت ...ولی ...تو کجا گوش میکنی...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]اى داد دوباره کار دل مشکل شد/نتوان زحال دل غافل شد/عشقى که به چند خون دل حاصل شد/پامال سبک سران سنگىن دل شد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی. . . [divider style="solid" top="20" bottom="20"]با عقل آب عشق به یک جو نمی رود . . . بیچاره من که ساخته از آب و آتشم . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]کاش میشد پر بگیرم در هوای چشم تو آیه ی احساس می خواندم برای چشم تو ♡[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بيا هيچ کس مثل من و تو عاشق نيست مثل ما عاشق و همسايه و همدم/بيا از شيشه ي سخت و بلند عشق مثل ارابه نور رد شيم با هم /نگاه کن من چه شبنم وار چه شبنم وار به استقبال دستاي خزون ميرم/هراسم نيست از اين سرماي ويرانگر براي تو من عاشقانه ميميرم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد / به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس / سند عشق به امضا شدنش می ارزد گرچه من تجربه‌ای از نرسیدن ‌هایم / کوشش رود به دریا شدنش می ارزد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چه خوش باشد كه دلـدارم تو باشـي نديم و مونس و يارم تو باشــي دل پر درد را درمان تو سازي شفاي جان بيمارم تو باشــي اگر جمله جهانم خصم گردند نترسم چون نگهدارم تو باشي اگر نام تو گويم گـر نگويم مراد جمله گفتـارم تو باشي همين عالم چو بلبل در سحرگاه به بوي آن كه گلـزارم تو باشي چه خوش باشد كه دلـدارم تو باشي[divider style="solid" top="20" bottom="20"]* اهنگ خوش سه تار تقدیم تو باد* *ارایش گلهای بهار تقدیم تو باد* *گویند که عشق هدیه پاک خداست* *این هدیه هزار بار تقدیم تو باد*[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آواز تیشه امشب از بیستون نیاید///شاید به خواب شیرینͺفرهاد رفته باشد[divider style="solid" top="20" bottom="20"]بگو با من چه دردی داری ای دل / که هر شب تا سحر بیداری ای دل / گلت را شاید از غم ها سرشتند / که از خود هم تو در آزاری ای دل[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چ قشنگ عاشق هم شدیمو اما چ غریبونه همو ب قصه باختیم ما دوتا که عاشقونه با غمو تلخیه این جدایی ساختیم من از این جدایی از. فاصله گلایه دارم هر کی اشکامو می بینه می کنه کنایه بارم اگه باز چشام می بارن اگه بارونی و خیسن اگه دستام بی اراده همش از تو می نویسن اگه دلخوشی ندارم اگه گوشه گیرو تنهام واسه اینکه از تو دورم اگه گریه داره حرفام اگه چشمام بی اداره ب نگاه تو گره خورد اگه این دل زیر بار این جدایی غصه خورد مرد ما دو تا سهممون از هم یه نگاه بی طریق بود عشق تو ناجی من شد توی دریای تو راهی. تا نگامو بی هوا ب جای خالی تو دوختم غم بی کسیمو بازم تو خودم ریختمو سوختم ب خودم دلخوشی می دم من که خالی از امیدم که بازم تو رو می بینم دست ب دستای تو می دم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عاشق یه کلمه است و تو معنای انی... زندگی یک اجبار است و تو دلیل انی... گل یک گیاه است و تو عطر انی...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻲ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﻱ ﺳﻤﺖ ﺩﻟﺖ ٬ ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻻﻝ ﺗﻮﺍﻡ ٬ ﻣﺜﻞ ﻳﮏ ﭘﻮﭘﮏ ﺳﺮﻣﺎﺯﺩﻩ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﺵ ﺑﺮﻑ ٬ ﺳﺨﺖ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﺎﻱ ﭘﺮ ﻭ ﺑﺎﻝ ﺗﻮﺍﻡ . . .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نگاهی آشنابه یاس کردم تورادربرگ گل احساس کردم خلاصه درکلاس ناز چشمت دوواحدعاشقی راپاس کردم[divider style="solid" top="20" bottom="20"]وقتی تن حقیرمو به مصلخ تو میبرم مقلوب قلب من نشو ستیزه کن با پیکرم .اسم منو از من بگیر تشنه معنی منم .سنگین بار تن برام ببین چه خسته میشکنم.[divider style="solid" top="20" bottom="20"]عشق است بیاییدخیانت نکنیم باغیررفیق خود رفاقت نکنیم عشق است،نه عادتی که هرروزه شود عادت بکنیم به عشق عادت نکنیم![divider style="solid" top="20" bottom="20"]منو تو باهم می تونیم زندگی از سر بسازیم تا که دنیا مال ما شه همیشه با هم بمونیم عاشق بمونیم منو تو باهم می تونیم آرزو های قدیمو ب سرانجام برسونیم لیلی مجنون بمونیم ستاره ی شب هام تویی عزیز من می خوام که پیشم باشی همیشه و هر دم تویی امید من می خوام که پیشم باشی حتی شده یک دم!!!![divider style="solid" top="20" bottom="20"]من زخم شدم از سخنت بس که شنیدم تو را اتش زدم بر جگرم بس که چشیدم تو را من قافیه ساز غم پنهانی تو، اما تو اثر مختصری سرد، که از برف، کشیدم تو را[divider style="solid" top="20" bottom="20"]همه در حسرت یک پروازند،من به پرواز نمی اندیشم،به تو می اندیشم!تو که زیبا تر از اندیشه یک پروازی![divider style="solid" top="20" bottom="20"]ناز آن چشمی که سویش مال ماست / ناز آن زلفی که تارش مال ماست / ناز آن چوپان که سازش مال ماست / ناز آن دوستی که قلبش یاد ماست .[divider style="solid" top="20" bottom="20"]پروانه امشب پرنزن اندرحریم یارمن ،ترسم صدای پرپرت بیدارکند دلدار من! [divider style="solid" top="20" bottom="20"]گرفضاي روزگار تكيه كند قلب مرا---روي هرتكيه نويسم نام زيباي تورا...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]یک نفر آمد صدایم کرد و رفت با صدایش آشنایم کرد و رفت نوبت اوج رفاقت که رسید ناگهان تنها رهایم کرد و رفت[divider style="solid" top="20" bottom="20"]پا به خواب تو گذاشتم بس که بیداری کشیدم من چقدر حوصله کردم تا به خواب تو رسیدم کاشکی دوست داشتن های ما عشق های همیشگی بود قلب ها فانوس های روشن دنیا باغ شیشه ای بود پشت خنده من اشک پشت گریه تو لبخند کی تو این بازی تازه دل کهنه میپسنده با تو بارونی و عاشق زیر چتری که خیاله چقدر این قصه قشنگه چقدر این لحظه محاله[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻭ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺮﻭﻡ * ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﻭ ﻭﻟﯽ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﺮﻭﻡ * ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻭ ﺣﺘﯽ ﻧﮕﻮﯾﺪ ﮐﯿﺴﺘﯽ؟ * ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻻﯾﻖ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﯽ * ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻋﻤﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺯﯾﺴﺘﻢ * ﮐﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﮐﻦ * ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ[divider style="solid" top="20" bottom="20"]درمن این جلوه ی اندوه چست? درتواین قصه ی پرهیزکه چه? درمن این شعله ی عصیان نیاز,درتواین دمسردی پاییزکه چه? حرف رابایدزد,دردرابایدگفت! سخن ازمهرمن وجورتونیست,سخن ازمتلاشی شدن دوستی است وعبث بودن پندارسرورآورمهر سینه ام آیینه ای است باغباری ازغم, من چه گویم!آه... باتواکنون چه فراموشی ها: بامن کانون چه نشستن ها,خاموشی هاست تومپندارکه خاموشی من, هست برهان فراموشی من...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]ما زنده به عشقیم ولی عشق تب دوست ما طالب مرگیم ولی در طلب دوست ما تشنه دردیم ولی از غم هجران[divider style="solid" top="20" bottom="20"]نقش ِچشمان ِخمارت ، چه کشیدن دارد! / سایه ساران ِدو زلفت ، چه لمیدن دارد ! آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد . ..[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آخره این جاده کجاست ،عبوره یا رسیدنه ؟؟ حتی دروغ ولی بگو که این شبا ماله منه ... از تن تو که میگذرم حرفاتو باور میکنم .. تو دست بارونی عشق خستگیمو در میکنم .. میون این فاصله ها بودن تو یه نعمته .. حتی اگه یه شب باشه سفر با تو غنیمته ...[divider style="solid" top="20" bottom="20"]گیرم بازم بیای و از عاشقی بخونی گیرم تا دنیا دنیاست بخوای پیشم بمونی روز غمم نبودی خوشیت با دیگرون بود منو به کی فروختی اون از ما بهترون بود میای بیا ولی حیف،حیف دیگه خیلی دیره حالا که خاطراتت یکی یکی میمیره کی گفته بود که تنهام وقتی تو رو ندارم بازم میگم بدونی منم خدایی دارم [divider style="solid" top="20" bottom="20"]قوری ز قلم قلم ز قوری تو عشق منی گوگوری مگوووری:" قدیمیه?خو باشه قلب منی و عشق منی جیگر ملوسم من دوشتت دالم فدات میچم خشجل لوسم:-*[divider style="solid" top="20" bottom="20"]چشمهایم همه سرخ زل زده سوی افق پای من مانده ز راه و سوالم این است: تا به کی باید رفت؟ تا کجا باید رفت؟ من در این وسعت سبز چقدر تنهایم. . . تا به کی چشم به راهت مانم؟؟! [divider style="solid" top="20" bottom="20"]هر كس كه غريب است دگر خريدار ندارد سرگشته و تنهاست دگر يار ندارد داني كه چرا نيست ز ما نام و نشاني؟؟؟؟؟؟يك فرد زمين خورده دگر ياد ندارد....[divider style="solid" top="20" bottom="20"]آدم برفی نبودم که به پایت یک شبه آب شوم! من مو به مو <سفید> شدم…!
** نذر کردم تابیایی هرچه دارم مال تو ** چشم های خسته ی پرانتظارم مال تو ** یک دل دیوانه دارم باهزاران آرزو ** آرزویم هیچ، قلب بیقرارم مال تو
تحمل کن یه روزی این دوری میمیره…. تو قلب من هیچکسی جاتو نمیگیره…..
من سوخته دل ساکن کوی غم و دردم
در عشق شکست خوردم ولی توبه نکردم
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﻏﻢ ﺭﻭﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺩﻝ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﯿﺎﻝ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ
وقت رفتن همه را می بوسید.به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من، انتظار سر راهش را داد…
ﺍﻱ ﺍﺷﮏ ، ﮔﺮﻡ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺒﺎﺭ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻣﻦ ، ﺍﻱ ﻏﻢ ، ﺗﻮ ﻫﻢ
ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺯﺍﺭ ﻣﻦ
قدهزارتا آبنبات
به خاطر رنگ لبات
از راه دوربهت میگم:تموم زندگیم فدات
گرچه ای دوست غرور دلت، احساس مرا درک نکرد!
آفرین! آفرین بر غم عشقت که مرا ترک نکرد!
برمستي من حد سزاوار زدند
با شك و يقين تهمت بسيار زدند
حلاج شدم ولي به كفرم سوگند
دلتنگ تو بودم كه مرا دار زدند . . .
کنار برکه دلم نشستم و نیامدی
دوباره در سکوت خود شکستم و نیامدی
سوال کردم از خدا نشان خانه تو را
سکوت کرد و در سکوت خود شکستم و نیامدی
از ﻣﻌﻨﯽ اﻧﺘﻈﺎر ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺎﯾﺴﺖ دﯾﻮاﻧﻪ ﺷﺪن ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮت ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺎﯾﺴﺖ و ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﮕﻮ ﺗﮑﻠﯿﻒ دﻟﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﮐﺮدی ﭼﯿﺴﺖ؟*.
من در این کلبه خوشم
تو در آن اوج که هستی خوش باش
من به عشق تو خوشم
تو به عشق هرکه هستی خوش باش
لحظه هایم رافقط بایادتوسرمیکنم.
خستگی های دلم راثبت دفترمیکنم
.درخزان دوریت ای نوگل زیبای من.
من شقایق های دل رابی توپرپر میکنم
به قربون موبايل توى دستت/که بوسه ميزنه انگشت شستت/الهى من بشم صفحه موبايلت/که تو نگام کنى با چشم مستت
هركس كه غريب است خريدار ندارد ، سرگشته وتنهاست دگر يار ندارد ، دانى كه چرا نيست زما نام و نشانى ، يك فرد زمين خورده دگر ياد ندارد!
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﺬﺭﻡ . . ﻋﺎﺩﺕ ﻧﮑﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ
ﮐﻨﻢ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﻣﻦ ﺑﺎ
ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺪﻡ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻣﯽ
ﺷﻮﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﭘﺎﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻣﻦ
ﻫﺮﺯ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﻮ ﻏﺼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯼ ﻣﻦ ﻏﺼﻪ
ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻨﺪ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺪ ﺧﻠﻖ ﻣﯽ
ﺷﻮﻡ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﺑﮕﺬﺭﻡ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﻣﺨﺪﻭﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮ ﺍﻫﻞ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﻣﻦ ﺑﯽ
ﻗﺮﺍﺭﯼ ﺍﻡ ﮊﻭﻟﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﻣﻦ
ﺍﻫﻞ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﻫﻠﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ ﻣﻦ ﻧﺎﮔﻮﺍﺭﯼ ﺍﻡ
ﻣﻦ ﺑﯿﮕﺪﺍﺭﯼ ﺍﻡ ﺗﻮ ﻫﯿﺒﺖ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﻦ ﺑﺎﺩ
ﺭﻫﮕﺬﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﺬﺭﻡ . . . .
وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟
گل های خواب الوده رو واسه کی بیدار بکنم؟
هرصبح که خورشید سرازخاک برآردـ دیوانه دلم حسرت دیدارتو دارد.
باغم امشب زیر لب هردم صدایت میکنم/اشک میریزم دو چشمم را فدایت میکنم/در نگاه خسته ات دنبال حرفی تازه ام/هرچه میخواهی بگو من دعایت میکنم
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺍﯼ ﻋﺸﻖ / ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﻪ ﺧﺮﺍﺑﯽ
ﺍﯼ ﻋﺸﻖ
ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﮔﺮ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺷﯽ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﯽ / ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻝ
ﻋﺬﺍﺑﯽ ﺍﯼ ﻋﺸﻖ
ﻣﯿﮕﻦ ﻫﯿﭻ ﻋﺸﻘﯽ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎ
ﻣﺜﻞ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﯾﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺍﻣﺎ
ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺍﻍ ﻋﺸﻖ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻣﺜﻞ
ﺍﻭﻥ ﮐﻪ ﭘﺲ ﻣﯿﺰﻧﺘﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻪ ﺑﺪﻩ ﺗﻨﻬﺎﺷﯽ ﻭﻗﺘﯽ
ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﻫﻢ  ﻗﺪﻣﺖ ﻧﯿﺴﺖ
 
ﭼﻘﺪﻩ ﺳﺨﺖ ﺑﺪﻭﻧﯽ
ﺍﻭﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﺶ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ
ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺲ ﻭ
ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﻣﺎﻝ ﺍﻭﻧﻪ
ﭼﻪ ﺑﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻧﮑﻪ
ﺟﻮﻥ ﻣﯿﺪﯼ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﮕﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ
بايد براى عشق دلى دست و پا کنم
نزديک چشم تو منزلى دست و پا کنم
دارم براى مرگ دل خود نقشه ميکشم
بايد بگردم و قاتلى دست و پا کنم
چشات آرامشي داره ك تو چشماي هيشكي نيستي*ميدونم ك توي قلبت به جز من جاي هيشكي نيست/چشات آرامشي داره ك دورم ميكنه از غم*ي احساسي بهم ميگه دارم عاشق ميشم كم كم
تو با چشماي آرومت بهم خوشبختي بخشيدي*خودت خوبي و خوبي رو داري ياد منم ميدي/تو با لبخند شيرينت بهم عشق و نشون دادي*توو روياي تو بودم ك واسه من دست تكون دادي…
از بس تو خوبي ميخام باشي تو كل روياهام،تا جون بگيرم با تو باشي اميد فرداهام…
من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم
وتو خود میدانی تا ابد در دل من میمانی
چه خوشحالم كه ميبينم تو خوشبختي…
تــو رفـتـن رو ازم خواستي.
يه روز قلبم و پس دادي.
واسم سخت بود كه تنها شم.
مهم اينه كه تو شادي….
تو خوشبختي و آرومي.
با عشقي كه خودت خواستي.
چقدر شيرين دنياي.
كسي كه عاشقش هستي.
چه خوشحالم كه ميبينم تو خوشبختي.
با اينكه ميگذره روزام به هرسختي.
چه خوشحالم كه مي بينم تو قلبت غصه ها مردن.
با اينكه چشماي عشقت منو از خاطرت بردن.
هميشه آرزوم بودي ولي حالا يه رويايی .يه جور عادت شده واسم شباي سرد تنهايي.
ميدونم خنده ميميره روي لبهاي پژمردم.
تو شرابي و من
بي تو هميشه سرد و افسردم.
چه خوشحالم كه ميبينم تو خوشبختي.
با اينكه ميگذره روزام به هرسختي.
چه خوشحالم كه مي بينم
تو قلبت غصه ها مردن.
با اينكه چشماي عشقت
منو از خاطرت بردن
میدونست دلم شکسته ولی رفت ،میدونست گریم میگیره ولی رفت،میدونست ديونش هستم ولى رفت غم اون تودلم نشسته ولى رفت،
مرادرخاطرت بسپار بدجوری دلم تنگ است
تورویم را زمین مگذار بدجوری دلم تنگ است
من آن تنهاترین مردم که با دستان غمگینش
نوشته روی این دیوار بدجوری دلم تنگ است
يك آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يك لحظه بود / آن دم كه چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
من و دل هم نفسیم بانفس خیال تو
نفسم
همنفسم
هر نفسم فدای تو
یک شب خوب تواسمون ،یک ستاره چشمک زنون،خندیدوگفت کنارتم تاآخرش تاپای جون،ستاره شدعشق منو منم شدم عاشق اون ،امازیادطول نکشید عشق منوستاره جون ،ستاره رفت بارفتنش منم شدم بیهمزبون ،حالاشبها بایاد اون چشم میدوزم به آسمون،دلم میخواد داد بزنم این بودقول وقرارمون
ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩ ﭘﺎﺑﻨﺪ ﮐﺮﺩﯼ

ﻭﻟﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﺭﺩﯼ

ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ

ﺑﺮﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮﺩﯼ

♥برای رسیدن به تو برای خود بالها ساخته ام♡زندگی را در قمار عشق تو بارها باخته ام♥بالهایم در آسمان سرد دلت بارها شکست♡بارغم بر روی شانه هایم نشست♥
يادته قول دادي پيشم مي موني،
قصه عشق،زيرگوشم مي خوني
نمي دونست دل وامونده من
ك تو رسم بي وفايي ميدوني
تادلم شكوه رو آغازميكنه
ديگه اشكم واسه من ناز ميكنه
مراکز عشق به ناید شعاری**مبادا تا زیم جز عشق کاری
فلک جز عشق محرابی ندارد**جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد
غلام عشق شو کاندیشه این است**همه صاحب دلان را پیشه این است
آنکه لبخندش به جانم فتنه انگیزدتویی، آنکه ازچشمش شراب ناب می ریزدتویی.آخرین یادی که شب درفکرمن مانده زتوست ،اولین فکری که صبح ازخاطرم خیزدتویی
گر تو زندانبان شوی تنها مرا این آرزوست؟؟قاتل جمعی شوم افتم در آن زندان دوست
ﺩﺭ ﺣﺴـــــﺮﺕ ﻓﺮﺩﺍﯼِ ﺗــــــــﻮ ﺗﻘﻮﯾـــــﻤﻤﻮ ﭘُـــــﺮ ﻣﯿﮑﻨــــــﻢ …
ﻫﺮ ﺭﻭﺯِ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬــﺎﯾـــــــﯽ ﺭﻭ ﻓـــــــﺮﺩﺍ ﺗــــــﺼﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨــــــــﻢ …
ﻫﻤﺴـــــﻨﮓِ ﺍﯾــــﻦ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﻣـــﻦ ﺣــــﺘﯽ ﺷﺒـــﻢ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻧﯿﺴـــــﺖ …
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺠــــﺰ ﺩﻭﺭﯼ ﺗـــــــــــﻮ ﭼﯿــــــﺰﯼ ﺑﻪ ﻣــــــﻦ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻧﯿﺴــــﺖ …
آخر فراموش میشوم…
از یادها، از خاطرات، از عشقها، از روزها، از شبها…
دیگر کسی حتی، سراغی از من نخواهد گرفت…
انگار اصلاً وجود نداشته ام و می آید آن روز و
چقدر نزدیک است……
میترسم تو تنهایی دلت بگیره,
نکنه خوشی تو زندگیت بمیره,
می خواستم بمونی تو روزگارم,
نشد!اما من دوستت که دارم,
چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو پس چرا نیستی پیشم؟ نگاه خیس تو کو؟
گوش گوش دو تا گوش یه دست باز یه آغوش بیا بگیر قلبمو یادم تو را فراموش چوب چوب یه گردن جایی نری تو بی من دق میکنم میمیرم اگه دور بشی از من دست دست دو پا یاد تو مونده اینجا یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیج جا …من من یه عاشق همون مجنون سابق….
بی تو شهرم قفس است، ای همه آزادی من!
غم مرا هم نفس است، ای همه شادی من!
بی تو آوارم و در خویش فرو ریخته ام
ای همه سقف و ستون و همه آبادی من
منگر اینک به سکوتم که جهانی شر و شور
خفته در سینه ی خاموشی فریادی من
•عباد•
یه جهان قاصدک ناز به راحت باشد
بوی گل ، نذر قشنگی نگاهت باشد
خداوند شب و روز تمام لحظات
پشت و پناه تو عزیزم باشد.
ﺗﻮﻣﻲ ﺩﺍﻧﻲ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺴﺖ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻤﻖ ﺟﺎﻧﻢ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﺘﻢ

ﻧﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﮐﺎﺭ ﻫﺮﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﻫﺮﺷﺐ

ﮐﻪ ﻣﻦ ﺁﻭﺭﺍﻩ ﺍﺕ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻢ

بگذار شبی مست در آغوش تو باشم
بگذار شراب لب می نوش تو باشم

مگـذار که در حسرت دیدار بمیرم
یاآنکه دگر باره فراموش تو باشم

شب تابه سحروصف دوچشمان توگویم
یا بی خبر از عشق تو خاموش تو باشم

منم اون عاشق خسته که دراوج تنهایی همه درها به روم بسته
عابر شهر چشاتم دل من اهل ريا نيست ،اوني که مثل تو باشه حتي توي قصه ها نيست ..
در گلستان وجودم تو بدان شمع منی / نازنینم این را بدان همیشه در قلب منی
.
ﺳﻮﮊﻩ ﺑﺪﯾﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ
ﺍﺷﮑﻤﻮ ﺯﻭﺩﯼ ﻭﻝ ﮐﻨﻢ
ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻏﺼﻪ ﻭ ﻏﻢ
ﯾﮑﻤﯽ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﻝ ﮐﻨﻢ
من تــو را می بینم
ای رنگین کمان خواهش
ای الفبای آرامش
و ای آغوش رامش
تــــــو را ….
در نی نی این نفسهای تنگ
در این بغض ترکیدهء بی آهنگ
در خلوت سینه ای به رنگ دشت
و رنگ خوابی به طعم بهشت
که می چینم از او دانه دانه عشق
چه خوابی است در تـــو !!
بسی آرام و آرام
که می بری مرا
همــی رام و رام
تو را می بینم
فقط تـــو را……..
قربون مست نگاهت…
قربون چشماى ماهت,
قربون گرمیه دستات
صداى آروم پاهات
چرا بارونو ندیدى
رفتن جونو ندیدى
خستگیامو ندیدى
چرا اشکامو ندیدى
شب است و کلبه و هیزم کمی تـــــو……و رویاهای سردرگم کمی تــــو……نشسته در خیال خیس ذهنم…..
کمی باران کمی گندم کمی تـــــو
ازدور برايت گلي مي فرستم كه نامش سلام بويش عطردوستي وپيغامش غم دوري است
باید کف دستت رمز شب را بنویسم:
یک روز در آغوش تو آرام گرفتم
یک عمر قرار از دل ناکام گرفتم✔
غصه ی دریای آرومـو نخور، رویِ توفانیشو می ببینی یه روز
واسه انبارِ مهماتِ دلم … عاشـقی ، کبـریتِ خامـوشه هنوز

بذا ، باید خودمو پیدا کنم ، خیلی وقته گُم شدم توُ این مسیـر
خستهَ م از داغیِ بازارِ دروغ ، سـردیِ نگاهمـو به دل نگیـر

بـذا باورم بشه بـودنِ تو ، واسه من آخـرِ سـرگـردونیـه
حق بده توُ این کویرِ بی کسی ، شک کنم چرا چشات بارونیـه ؟

یک مشت ستاره خفته در چشم ترت/یک جاده به انتظار در رهگذرت/آرام تر از نسیم در خلوت شب/رفتی و دلم پیاده دنبال سرت
از اون روزی که خندیدی دلم بی تاب و آشوبه
تو آرومی نمی دونی چقدر دلبستگی خوبه
تو آرزومی نمیتونم بهت اینو بفهمونم
چقدر سخته جدا بودن از اونی که شده جونم
بذار احساست آروم شه که باشم هم نفس با تو
تو هم با من زمین بگذار تمام بی کسی هاتو
رها کن شک و تردیدی که با عشق فاصله داره
بذار باور کنه دستت که داره عشقو می کاره
دلیل عاشقی کردن جدا از عقل و احساسه
به دنبال دلیلی باش که قلبت اونو بشناسه
هوای بغضو ابری کن که من باور کنم داری
برای عاشقی کردن همه دنیاتو میذارى
الهی غصه توقلبت بمیره”الهی دشمنت عقده بگیره”الهی هرکجایی “تنت سالم،دلت روزی نمیره”الهی درد و غم ازتوجداشه”الهی صاحب قلبت خداشه”الهی هرکجا، باهرکه هستی”خدابرصحن قلبت گل بپاشه.
تقلدر رفاقت رسم ما جان دادن است / هر قدم را صد قدم پس دادن است
هرکه بر ما تب کند جان میدهیم / ناز او را هرچه باشد میخریم . . .
من ازفاصله ها دلگیرم

بی تو اینجا چه غریبانه شبی میمیرم

ساعت گریه و غم هیچ نمیخوابد و من

در الفبای زمان خسته این تقدیرم

گفتمش: دل مي‏خري؟! پرسيد چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد
و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روي
خاک افتاده بود جاي پايش روي دل جا مانده بود♥
ﮔﻔﺘﯽ ﺍَﻧﺪﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﻨﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﯼ ﻣَـــﺮﺍ . . .

ﻣـــــــــﺎﻩِ ﻣﻦ، ﺩﺭ ﭼَﺸﻢ ﻋـــــــــﺎﺷﻖ ﺁﺏ ﻫﺴﺖ و ﺧﻮﺍﺏ ﻧﻴﺴﺖ . . .

نفس نفس هوای تو
غزل غزل به یاد تو
ستاره های اسمون
یکی یکی فدای تو
وصل تو اجل را زسرم دور همی داشت .از دولت هجر تو کنون دور نمانده است
ﮐــــﻨـــﺎﺭﻡ ﻫـــﺴـــﺘــــي ﺍﻣـــﺎ

ﺩﻟـــﻢ ﺗــــــﻨــــــﮓ ﻣــﻴــﺸـﻪ ﻫــﺮ ﻟﺤـﻈـﻪ

ﺧــــــﻮﺩﺕ ﻣــــﻴﺪﻭﻧـــــﯽ ﻋــــﺎﺩﺕ ﻧــﻴــﺴـﺖ

ﻓـــﻗــﻂ ﺩﻭﺳــــــــﺖ ﺩﺍﺷـــــــﺘــــــﻨــﻪ ﻣــﺤــﻀﻪ

ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﺑﯽ ﻧﻤﯽﺑﺮﺩ ﺧﻮﺍﺑﻢ
ﺗﻮ ﺩﺭﺩ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺁﺳﻮﺩﻩ
ﺯ ﺭﯾﺸﻪ ﮐﻨﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺗﺒﺮ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ
آتش از برق.نگاهت ریختی برجان من¤خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی
چه خوش است بوی عشق از دهنِ نیازمندان . . .

دل از اِنتظار خونین ، دَهَن از اُمید خندان . . .

هر که چون شمع بخندد به شب تار کسی ،
هر که یک بوسه ستاند ز لب یار کسی ،
بی گمان
دست به آغوش نگارش ببرندببرند
آسمان مي بارد گل مي ميرد
تو نه گل باش نه آسمان
زمين باش تا آسمان براي تو بگريد و گل براي تو بميرد
هر دم به بهانه ای تو را یاد کنم / افسرده دلم به یاد تو شاد کنم
بی تو دل من چو کلبه ای خاموش است / با یاد تو این خرابه آباد کنم . . .
بگير اين گل از من يادبودي
كه تنها لايق اين گل توبودي
فراوان آمدند اين گل بگيرند
ندادم چون عزيزمن توبودي
هر صدا و هر سکوتی، اونو یاد من میاره
میشکنه بغض ترانه، غم رو گونه هام میباره
از همون نگاه اول، آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون، عاشقونه باورم شد
دلمو از قلم انداخت، اونکه صاحب دلم بود
منو دوس داشت ولی انگار، اندازش یه ذره کم بود
از همون نگاه اول، آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون، عاشقونه باورم شد
ای تو بهاروباغ من،چشم من و چراغ من/بی همگان بسرشود،بی تو بسرنمیشود…
نمیخوام بین منو بین دلش جنگ بشه
نمیخوام عشقی که اون نداره کم رنگ بشه
من فقط ی چیزی از خدا میخوام
واسه یک بارم شده دلش برام تنگ بشه
من عاشق نان داغم ای دوست
پروانه دشت و باغم ای دوست
گویند که زن چراغ خانه است
من کشته چلچراغم ای دوست
آن روز هوا هواى بى صبرى شد،
خورشید اسیر ظلمتى جبرى شد،
آن روز كه دلم هواى باریدن داشت،
تا آه كشیدم آسمان ابرى شد.
میخواهی ام چگونه ببینی,که آن شوم
اصلا بگو,تو هرچه بگویی ,همان شوم

باید چنان به اسم تو ایمان بیاورم
تاباعث حسادت اطرافیان شوم

این حرفها که حرف دل هر غریبه یی است
باید کمی دقیق تر ازدیگران شوم

دیگر بس است شاعری وبعد ازین غزل
باید برای زنگی ات داستان شوم

پشت پا خوردم ز هر کَس که گفت یار منه
چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه
هرکه دستی از محبت حلقه کرد بر گردنم
دیدم این دست محبت ، حلقه دار منه . . .
عهد کن یارم بمانی تا قیامت ، ای رها
اولین و آخرین عشقم بمانی ، با وفا
کلبه ای با هم بسازیم با ستونی استوار
گر کنارم تو نباشی بیقرارم ، بیقرار
بلرزید کوه ها از غم ، خیانت را رصد کردند / میان آسمان عشق به ماه من حسد کردند
بغرید رعد ها از خشم ، شهامت خرد شد ، پوسید / قیامت کرد زمین وقتی ، ستاره ماه را دید…✔
ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ، ﺑﺎﺯﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺭﻱ
ﻧﮑﻨﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ، ﻋﺎﺷﻘﻲ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻱ
ﻧﮑﻨﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺗﻮﻱ ﺷﺒﻬﺎ ، ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻏﺒﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ
ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻬﺘﺎﺑﻮ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ ، ﮐﻪ ﻣﻴﺎﺩ ﭘﺎﻱ ﭘﻴﺎﺩﻩ
ﻧﮑﻨﻪ ﻫﺠﻮﻡ ﺍﺑﺮﺍ، ﺗﻮ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﮕﻴﺮﻩ
ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻮﺩﻥ ، ﺩﻳﮕﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻳﺮﻩ
ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻃﻠﺴﻢ ﻗﻠﻌﻪ ﺳﻨﮕﻲ ﺧﻮﺍﺑﻪ
ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﻋﺸﻔﺎ ﺩﺭﻭﻏﻪ ، ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﺩﻧﻴﺎ ﺳﺮﺍﺑﻪ

ﺑﺎ ﮐﺪﻭﻡ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﺒﻮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺯﺩﻳﺪ?
ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﻫﺎ ﻧﺒﺨﺸﻴﺪ
ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﻤﻪ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﭘﻴﺸﮑﺶ ﻧﺎﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻪ
ﺗﻮ ﺑﻤﻮﻥ ﺗﺎ ﭼﺸﻤﺎﻱ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺳﭙﻴﺪﻱ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﻪ
ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺍﺳﻴﺮ ﺧﺎﮐﻢ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺟﺎﺕ ﺗﻮ ﺁﺳﻤﻮﻧﻪ
ﺩﻝ ﺧﻮﺷﻢ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻫﺮﺷﺐ ﺗﻮ ﺑﻴﺎﻱ ﺭﻭ ﺑﻮﻡ ﺧﻮﻧﻪ
ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ ﺍﺑﺮ ﻭ ﻣﺎﻫﻲ ﺗﻮﻱ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺳﻴﺎﻫﻲ
ﻧﮑﻨﻪ ﺍﻳﻨﻘﺪﻩ ﺩﻭﺭﺷﻲ ﮐﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﻣﻨﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻲ

میدونم که میدونی یعنی از چشام میخونی که چقد دیونتم من ولی باز قدر نمیدونی
من کیستم؟دیوانه ای بادردعشق..مانده درزندان قطب سردعشق…درعبورکوچه باغ خاطرات….این منم تنهاترین شبگردعشق …خسته ام ازدیدنامردان….باتوهستم پس کجایی ای یارعشق ….
ﺷﺎﺩ ﻭ ﻣﺴﺖ
ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ
ﺗﺎ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﺭﯾﺸﮥ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﺍﻡ
*
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻏﻢ ﭘﺎﺭﻭ ﮐﻨﻢ
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺟﺎﺭﻭ ﮐﻨﻢ
*
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺷﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ
ﺧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ
*
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﺭﺍ ﻭﺍﮐﻨﻢ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ؛ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻨﻢ
*
ﺷﺎﺩﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﺁﺑﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﻃﻌﻢ ﮔﻼﺑﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ
*
ﻣﯽ ﺩﻭﻡ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ
ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ؛ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﯾﻨﻪ
*
ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺮ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﺑﺎﺯ ﺑﺮ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺧﻮﺩ
*
ﻣﯽ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﻢ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏ
ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﻧﺎﺏ
*
ﺁﺭﯼ!ﺁﺭﯼ! ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺩ ﻭ ﻣﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا،برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست…
امشب ازدلتنگی باکه سخن ساز کنم /باچه حالی به چه کس گفتنم اغاز کنم /غم دلبستگی بر بی کسی ام راچه کنم/ باکدامین کلک امشب دل خود ناز کنم؟
کاش قلبم درد تنهایی نداشت، چهره ام هرگز پریشانی نداشت،
کاش میشد راه سرد عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت
چشم توازکهکشان راه شیری هم سرست،پیش چشمان تویاس ونازومریم پرپراست،من نمیدانم چه رازی بین اسم وعشق توست،اسم توازهرچه زیبادیده ام زیباتراست.
کاش می دانستی
بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت
من چه حالی بودم!
خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید
پلک دل باز پرید
من سراسیمه به دل بانگ زدم
آفرین قلب صبور
زود برخیز عزیز
جامه تنگ در آر
وسراپا به سپیدی تو درآ.
وبه چشمم گفتم:
باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟
که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است!
و به دستان رهایم گفتم:
کف بر هم بزنید
هر چه غم بود گذشت.
بغض در راه گلو گفت:
گوییا بامن بنشسته دگر کاری نیست.
منودل همنسیم بانفس خیال تو..نفسم همنفسم هرنفسم*فدای تو*
اگردریای دل آبیست، تویی فانوس شبهایش@ اگرحرفی زدم از گل، تویی مفهوم و معنایش@
اگربگریم گویند که عاشق است
اگربخندم گویندکه دیوانه است
پس میگریم ومیخندم
که بگویندیک عاشق دیوانه است.
ﺷﺎﻡِ ﺗﺎﺭﻳﮏِ ﻏــــــــــــــﻤﺶ ﺭﺍ ﮔﺮ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ . . . ؟

ﮐﺰ پﺲِ ﺁﻥ ﻧﻮﺑﺖِ ﺭﻭﺯِ ﺳﻴــــــــــــﺎﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ . . .

درون سینه آهی سرد دارم

رخی پژمرده رنگی زرد دارم

ندانم عاشقم،مستم،چه هستم
.
همین دانم دلی پر درد دارم

برق چشمان تو را مي بينم

باز در چشمك چشمان ستاره هر شب

باز وقتي كه نسيم

لاي موهايم

بازي مي كرد

چشم خود را بستم

كاش انگشت نسيم

سرانگشت تو بود!

مرغ دل در سیر گلزار جهان آزاد بود
عشق آمد دل زدستم با دل آرایی کشید
ﭼﻪ ﺑﺒﺎﺭﻩ ﭼﻪ ﻧﺒﺎﺭﻩ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺎﺭﻭﻧﯿﻪ
ﭼﻪ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﭼﻪ ﻧﮕﯿﺮﻩ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻭﻧﯿﻪ
ﭼﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﭼﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺱ
ﺁﺧﻪ ﺑﻌﺪ ﻫﺮ ﺳﻼﻣﯽ ﯾﻪ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺱ
ﭼﻪ ﯾﻪ ﺭﺍﻩ ﺳﺨﺖ ﻭ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﭼﻪ ﯾﻪ ﺭﺍﻩ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ
ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﺎ ﺷﻪ
ﭼﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺟﻠﻮ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﭼﻪ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ
ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ
من حس درد را ميفهمم
, مفهوم نگاه سرد را ميفهمم
,انقدر نگو که منتظر خواهي ماند,
من معني برنگرد را ميفهمم
هرکسی شعر تو خواند

دیگر از قیصر و سهراب برید…

درد هم پیش تو “درمان” دارد

وزن اشعار تو “باران” داند…

واژه هر بار به دستان تو ایمان آرد

به تمنا گویم!

باز هم شعر بگو…

آیه ای عشق از این حس لطیف

سوره ای از دل پاک

بازهم شعر بگو…که تو عشقی شاید…

باتو باید….

باید… مثل باران حرف زد…

می مونم یه هم نفس برای تو / می ریزم زندگیمو به پای تومیخونم از عشق بی مثال تو / نمیشه قافل باشم از حال تو✔
من صبورم اما…
به خدا دست خودم نيست اگر مي رنجم
يا اگر شادي زيباي تو را به غم غربت چشمان خودم مي بندم
من صبورم اما…
چقدر با همه ي عاشقيم محزونم
و به ياد همه ي خاطره هاي گل سرخ
مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما…
بي دليل از قفس کهنه ي شب مي ترسم
بي دليل از همه ي تيرگي تنگ غروب
و چراغي که تورا از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما…
آه اين بغض گران صبر چه مي داند چيست….
در كويرسبز عشق اين سخن از من بگير مرگ تو مرگ من است ،پس تمنا ميكنم هرگز نمير.
امشبم گذشت من ندیدمت
چشم به راهتم تا رسیدنت
امشبم گذشت حال من بده
دل بریدنو یاد من نده
دنبالت میام با یه چتر خیس
رد پای تو روی جاده نیست
از کدوم مسیر رد شدی گلم
بی تو هرنفس غصه میخورم
تو که راحتی من ازت جدام
همه چیزمی چی ازت بخوام
چی شده بگو دلخوری ازم
از تو بگذرم حرفشم نزن…
ﺑﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﻮﺩﺍﯾﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮐﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ/ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺑﺪ ﻧﺎﻣﯽ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﮐﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ…
ﺑﻬﺮ ﺗﻮ ﺯ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺩﯾﻦ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ ﺁﺭﯼ / ﺗﺮﺳﻢ ﮐﻪ ﻏﻤﺖ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﮐﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ…
روزی هزار بار دلم زنده میشود ، وقتی که از هوای تو آکنده می شود. گاهی که اشک حرف دلم را نمی زند، یادتو بر مسیر لبم خنده می زند.
برام هیــ ـچ حسے شبیه تو نیست…

کنار تو درگیــ ـر ارامشم…

همین از تمام جهان کافیــ ـه

همین که کنارت نفــ ـس میکشم

برام هیچ حســ ـے شبیه تو نیــ ـست

تو پایان هر جســ ـت و جوے منے

تماشاے تو عین ارامشــ ـه…

تو زیبا تریــ ـن آرزوے منے…

♥。loveless。♥

من نباشم کی تو رویا موهاتو ناز میکنه؟
کی با الایش دستت با تو پرواز میکنه؟
راست بگو……
من که نباشم اخمای پیشونیتو
کی میاد دونه دونه با حوصله باز میکنه؟
من نباشم کی میاد نازه نگاتو میخره؟
کی میاد دنبال تو ، تو رو تا خورشید ببره؟
کی میگه حقا همیشه با توه؟
واسه ی خاطر تو جون میده پشت پنجره؟
من اگه نباشم کی واسه همیشه تو رو میپرسته؟
کی برات میمیره ؟ کی نمیشه خسته؟
کی تو رو میذاره روی دوتا چشماش؟
کی اگه نباشی میگیره نفسهاش؟
من نباشم کی تحمل میکنه کار تو رو؟
با رقیب رفتن و اذیت ها و ازار تو رو؟
تو خودت داور میدون شو بگو
کیه که جواب نده تلخیه رفتار تو رو ؟
من نباشم کی برات قصه میگه تو بخوابی؟
کی میاد سراغ رویات تو شبای مهتابی؟
کی بیداره تا تو خوابت ببره؟
کی قایم میشه توی ابرا که راحت بتابی؟
من اگه نباشم کی واسه همیشه تو رو میپرسته؟
کی برات میمیره ؟ کی نمیشه خسته؟
کی تو رو میذاره روی دوتا چشماش؟
کی اگه نباشی میگیره نفسهاش؟
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنیدم
اين دل اگه شكست مال من نبود خيلي وقت پيش تقديم به تو شد
خوشحالم چون حالا ميتونم جاي دل سنگ بذارم تو سينه ام…✔
من ب یادت بودم اما تو بی احساس
ب منو احساسم تو خیانت کردی باز
یادم از یادت رفت بی صدا قلبم مرد
من شدم تنهاتر خاطراتت رو غم برد
بی هوس عاشق بود این دل بیچارم
از هوس تو رفتی من هنوز بیمارم
بی خداحافظ بود رفتنت از پیشم
دور میشیو من بی صداتر میشم
ب تو مدیونم من عشقو یادم دادی!
عاشقت بودم من تو ب بادم دادی…
اگه میگفتی میخوامت،دلم دیگه غصه نداشت/شبا چشام خوابش می‌برد،نیازی به قصه نداشت
اگه میگفتی میخوامت،تو دنیا چیزی کم نبود/رو خاطرات خوبمون،هاشور زرد غم نبود.
ﻫﺮ ﺷﺐ ﺯﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﻓﮑﺮ ﺩﻝ ﻣﻦ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ﺗﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺑﺲ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﻤﻮﺩﻡ ﺯ ﻓﺮﺍﻕ ﻏﻢ ﻋﺸﻘﺖ
ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﺷﮏ ﻧﺪﺍﺭﻡ
اگر چه منتظرِ عهدِ این زمانه تویی

برایِ گریه ی هرشب،هنوز شانه تویی

به ناله بلبل هجرم ، فغان کند هر دم

که آتشِ دلِ من را ، بر آشیانه تویی

به ماه هر که بدوزد نگاه ، می خندند

چرا که در نظرِ ماه هم ، نشانه تویی

برایِ آمدنت بس که شعر می گویند

مخاطبِ همه ی شعرِ عاشقانه تویی

همین که قطرهٔ اشکی چکید ازسر ِ‌ شوق

به خدمتی شود آن بحر،چون روانه تویی

خدای قادر و دانا تو را چه نیک سرشت

برای مهر و محبت ، چونان خزانه تویی

برای هر چه گناه کرده ام مرا ببخش

تو خوب بودی از اول ،لطف ِ بی کرانه تویی

دلا ! به رشته ی عمرم،نمانده جز تاری

بیا که معنیِ آن عمر جاودانه تویی

یوسف گم گشتهٔ ما زیر بند زلف توست
گه گهی ما را خبر زان زلف خم در خم فرست

صداقت پیشه کن عزیز جونی که تا من پیشتم قدرم بدونی ته این دل به جز عشقت نباشد صدای ناز پای یار باشد من این شعر را ز دل گویم چه دانی ااز خودم از دل یار گویم بسوختم من در حجره ی عاشقی که این گونه شعر روان گویم
نگارم راشبی درخواب دیدم به اوگفتم که من تنهاترینم.بهش گفتم که من عاشق ترینم کمی خندیدوگفت عشقی ندیدم.
میل من سویه وصال و قصد او سویه فراق.ترک کام خود گرفتم تا بر آید کام دوست .
مژگان اندر درد او میسوزو بی درمان بساز .زانکه درمانی ندارد درد بی آرام دوست
به راه افتادی اول بار درمن
و هی کم کم شدی بسیار درمن
شبیه دونه برفی بودی اما
مث بهمن شدی آوار در من
این چه رازی است که در چشم تو باید گم شد
باید انگشت نمای تو و این مردم شد
به گمانم دل من باز شقایق شده ای
کار از کار گذشته است تو عاشق شده ای
چشامو بستم رو تموم آرزوهام واسه تو،
گذشتم از قشنگیای توی دنیا واسه تو،
منو ندیدی و فراموش کردی خوبیامو زود،
احساس قلبت به من هیچوقت اونی کی میگفتی نبود.
و مرا آنقدر آزردی که خودم کوچ کنم از شهرت
بکنم دل ز دل چون سنگت
تو خیالت راحت…می روم از قلبت…
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی
و به خود می گویی:باز می آید و می سوزد از این عشق
ولی…برنمی گردم نه!
می روم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد…
عشق زیباست و حرمت دارد…
تو بمان…
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است
سخت بیمار شده است…تو بمان در شهرت
ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ، ﺗﺨﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺁﻭﺍﺭﻩ ﺷﺪﻥ، ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺳﺨﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺯ ﭘﺎﮐﯽ ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﺍﺯ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ
چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پر شده ست
بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند
دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده ست
دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست
از سوز صدای تو سحر خیز شدم  
با ناله ی تو ز غصه لبریز شدم  
شهریور ی داغ داغ داغی بودم  
با رفتن تو دوباره پاییز شدم

هوای دلت باز ابری شده…
چرا غصه داری بگو چی شده…
از اول دلت قسمت من نبود…
بگو آخرش قسمت کی شده؟؟؟
همیشه مقصــدم بودی
کجا با تو سفــــر کردم
چقد تنها بـــرم دریـــــا
چقد تنهــایی برگـــردم
ميتوان باهم بود/بي هراس ازهمه ي فاصله ها/ميتوان دلخوش كرد/به صداي تپش ثانيه ها/ باشماهست دلم/باوجود همه ي فاصله ها.
عطر تو توی دستمه،دست من رو بالشم
بالشم جای خالیتو،من پر از عشق و خواهشم . . .
عکس تو رو قلبمه،قلب من پره التماس
ضربه هاش توی سینه مو،منتظر واسه یک تماس . . .
همه میپرسند…
چیست در زمزمه ی مبهم آب؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید،روی این آبی آرام بلند؟
که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال…
نه به ابر،نه به آب،نه به برگ،نه به این آبی آرام بلند،
من به این جمله نمی اندیشم…
به تو می اندیشم،
ای سراپا همه خوبی،
تک وتنها به تو می اندیشم…
تو بدان این را،تنها تو بدان،
تو بمان با من،تنها تو بمان،
قصه ی ابر هوا را تو بخوان،
در دل ساغر هستی تو بجوش،
من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست،
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش…

نه مارا درمیان عهدو وفا بود/جفا کردی و بدمهری نمودی
به یکبار ازجهان دل در بوستم/ندانستم که برگردی بزودی
هنوزت گر سر صلحست بازآی/کز آن محبوب تر باشی ک بودی
میدونم دلت گرفته:من برات سنگ صبورم،مثل توازهمه دورم،واسه من زندگی سرده نکنه توهم غریبی.؟!کاش میشداشکاتوپاک کرد.بمیرم توهم بریدی.؟چه تبسم قشنگی!وقتی ب.غمهابخندی.
قربان شوم تو را که ز هم صحبتی من
اندیشه از ملامت بدگو نمیکنی
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﭼﻪ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎﺳﺖ
ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻩ ﺗﻮ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻝ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ
ﺗﻮ ﯾﻪ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺩﻋﺎﯼ ﻫﺮ ﺳﺤﺮﮔﺎﻫﯽ
ﺷﺪﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﺸﻘﺖ ﭼﻮﻥ ﻣﺮﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺷﺪﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﺸﻘﺖ ﭼﻮﻥ ﻣﺮﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﻣﻦ ﺁﻥ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺧﺎﻣﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﯼ ﻧﻤﯿﺠﻮﺷﻢ
ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻫﯿﭻ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺟﺰ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻢ
ﺗﻮ ﻏﻢ ﺩﺭ ﺷﮑﻞ ﺁﻭﺍﺯﯼ ﺷﮑﻮﻩ ﺍﻭﺝ ﭘﺮﻭﺍﺯﯼ
ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻫﯿﭻ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺟﺰ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﻝ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺯﯼ
ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻫﯿﭻ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺟﺰ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﻝ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺯﯼ
ﻣﺮﺍ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﻣﺮﺍ ﺩﻟﺒﺎﺧﺘﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺯ ﻣﻦ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺷﺪﻡ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﺯﺧﻮﺩ ﺑﯿﺨﻮﺩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﺴﺘﯽ
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻦ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻦ ﺷﺪﻡ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯽ
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﭼﻪ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎﺳﺖ
ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻩ ﺗﻮ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻝ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ
ﺑﮑﺶ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﮐﻦ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻏﺼﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﮐﻦ
ﺷﺪﻡ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﻤﺎﯼ ﺧﻠﻖ ﻣﺮﺍ ﺗﻮ ﺩﺭﺱ ﻋﺒﺮﺕ ﮐﻦ
ﺑﮑﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﯿﺎﺑﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ
ﻧﻤﯿﺘﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺷﺖ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﺩﯾﮕﺮ
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﭼﻪ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎﺳﺖ
ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻩ ﺗﻮ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻝ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ
ﺳﻼﻡ ﺍﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﭼﻪ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎﺳﺖ
ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻩ ﺗﻮ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻝ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ
بی تویک روز دراین فاصله هاخواهم مرد،مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد،توکه رفتی همه ی ثانیه هاسایه شدند،سایه درسایه ی ان ثانیه هاخواهم مرد،شعله هابی توزبی رنگی دریاگفتند،موج درموج دراین فاصله هاخواهم مرد،گم شدم درقدم دوری چشمان بهار،بی تو یک روز دراین فاصله هاخواهم مرد
غم هجران نکند قصد دل آزاری من
آن زمانی که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
اشک گرم و غم عشق آمد جانا چه کنم
گر به فردا نرسد این شب بیداری من
اولىن نامه من…..اولىن نامه تو…اولىن برگ سفرنامه عشق من وتوست…..ودر اىن پندارم… که اگر عشق سرآغاز وجود است….که هست….آخرىن نامه من…..آخرىن نامه تو….آخرىن برگ وجود من و توست
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده داد بکش
هی تکانم بده نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از ته دل آه شوم
طوری از ریشه بکش اره که کوتاه شوم
درقطره اشکم همه دم نقش تودیدم، این هدیه خوبیست که ازآب گرفتم.هرگز نتوانی که ز من دور بمانی، چون عکس تو را در دل خود قاب گرفتم
مدعی گوید زپیشت رفته است/وز پی اش، یاد عزیزش رفته است/مدعی غافل نباش از دل من /سفر از دیده به دل کردست این دلبر من
اين نامه زمن كه زتودورم،خاموش چوراه بي عبورم،ازحال دلم توراخبرنيست،دل ازدل من شكسته ترنيست،من نالم وتومرانوائي،توجان منی ولی جدايی
یاد آن قایق بشکسته به هامون یادا
آن دل شیر که عاشق شده بود از ته دل
تو که رفتی همه ی پنجره ها هم گم شد
یادم آمد ز هوایی که بماند در ته دل
باز هم تنها نشستم دل گرفت,
گفتمش یادی کنم از ان که یادم میکند

یادت از من بوی حکمت میدهد,
من نمیدانم چرا?اما دلت بوی محبت میدهد

کاش در نقاشی دیدارمان
شوق ها را ارغوانی تر کنیم
کاش اشکی قلبمان را بشکند
با نگاه خسته ای ویران شویم
کاش وقتی شاپرکها تشنه اند
ما به جای ابرها گریان شویم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفافمان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرفهای قلبمان را بشنود.
قشنگ ترین لحظه ی عمر ، لحظه ی با تو بودنه
حتی اگه نباشی تو ، عطر تن تو با منه
احساس قلب من شده ، بودن با تو تا ابد
نمیشه حتی توی خواب ، قید نگاه تو رو زد
خوب می دونم که گوش تو ، از حرف عاشقی پره
اما بدون که سرنوشت ، بی تو رقم نمی خوره …
این زندگی غم زده، غیر از قفسی نیست تنها نفسی هست ولی هم نفسی نیست
با همه بی سر وسامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه طوفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته زدریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه میدانمت
خوبترین حادثه می دانی ام؟
حرف بزن،ابر مرا باز کن
دیرزمانسیت که بارانی ام
حرف بزن،حرف بزن
تشنه یک صحبت طولانی ام…
هزاران بار شکستن را تحمل کردمو بازم
پشیمون نیستم از عشقی که بسته بال پروازم
هنوزم میگذره عمرو نا امیدم از تقدیر
تنم زخمی شلاق شکنجه های بی تاثیر
به ولله,که جانانم. تويي. تو!!!
به سلطان عرب, يارم تويي تو!
اگه دیدنت نباشه ، دیگه چشامو نمی خوام
تو هر لحظه باهامی ، تو نباشی خیلی تنهام
دیگه این دنیای بی تو ، واسم ارزشی نداره
فکر رفتنت عزیزم ، منو آروم نمیذاره…
سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی……… آره بازم منم همون دیوونه ی همیشگی
دیشب از زلزله عشق تو بیدار شدم
من چه کردم که به عشق تو گرفتارشدم
خواب دیدم که با جان و دل در آغوش منی
واز بخت بدم بود که بیدار شدم
می شودچون چشمه ساری پاک بودروزوشب پیوند با اینه داشت /می شودرازصفای صبح رامثل سیمای فلق درسینه داشت
ای که می پرسی نشان عشق چیست؟..
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بی چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهر،بی اما اگر
عشق یعنی رفتن با پای سر
عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست
عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی خواندن از چشمان او
حرف های دل بی گفت و گو
عشق یعنی عاشق بی زحمتی
عشق یعنی بوسه بی شهوتی
عشق،یار مهربان زندگی
بادبان و نردبان زندگی
عشق یعنی دشت گلکاری شده
در کویری چشمه ای پیدا شده
یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان،با یک گل بهار……
من منطقتو دوس ندارم
هی میگی از هم جداشیم
هی میگی حتی موقت
چند روزی با هم نباشیم
من منطقتو دوس ندارم
این حرفا برام جدیده
تو میگی دوری ودوستی
من میگم ازت بعیده
امشب شب آخريه که مزاحم دلت شدم

خورشيد فردا مال تو٬ ببخش که عاشقت شدم

به لبخندي مرا از غم رها كن،
مرا از بي كسي يايم جدا كن،
اگر مردن سزاي عاشقان است
براي مردنم هر شب دعا كن!
غرورمن که به ملک سخن خدایی کرد
دریغ درطلب آشنایی تو
وفاوعشق تورا
چون گدا،
گدایی کرد
مي تواني بروي قصه و رويا بشوي
راهي دورترين گوشه دنيا بشوي
من و تو مثل دوتا رود موازي بوديم
من كه مرداب شدم كاش تو دريا بشوي . . .
ای خدا در عجبم من که چرا دوست نداشت
آنکه یک لحظه به جز یاد غمش با دل من کار نداشت
آرزویم که شود نرم دل سنگی او
در غمش شیشه ی دل جرات پروا نداشت
روزگاری بشکست شیشه ی دل با سخنی
این زبان قدرت تقریر جفا نیز نداشت
ای ثمن با تو نگفتم که فقط در گذر است؟
دیدی آمد بگذشت و به غمت کار نداشت.
برام رمق میخوره زیباترین سرگذشت اگه یه روژی بگن تو عاشقا در گذشت
بار آخرمن ورق را با دلم بر ميزنم
بار دیگر حكم كن
اما نه بی دل!
با دلت،دل حكم كن
حكم:دل
هر كه دل دارد بیندازد وسط
تا كه ما دلهایمان را رو كنیم
دل كه روي دل بیفتدعشق حاكم میشود
پس به حكم عشق بازي میكنیم
این دل من
رو بكن حالا دلت را
دل نداري؟
بر بزن
عبادت کردم عشقت رابه محراب دل پاکم
برایت سجده هاکردم هنوزهم سجده برخاکم
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح/بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب/بیمار خنده های توام بیشتر بخند/خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب.
تاجهان باشدنخواهم درجهان هجران عشق
عاشقم برعشق هرگزنشکنم پیمان عشق**
♥ﺩﻳﺪﯼ ﺍﮮ ﺩﻝ♥
ﺩﻳﺪﮮ ﺍﮮ ﺩﻝ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺯﺧﻤﺖ ﺯﺩﻧﺪ!!!!!
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﺪﻧﺪ!!!!!!
ﺩﻳﺪﮮ ﺍﮮ ﺩﻝ ﺳﺎﻗﻪ ﺟﺎﻧت ﺷﮑﺴﺖ!!!
ﺁﻥ ﻋﺰﻳﺰﺕ ﻋﻬﺪ و ﭘﻴﻤﺎﻧﺖ ﺷﮑﺴﺖ!!!!
ﺩﻳﺪﮮ ﺍﮮ ﺩﻝ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻳﮏ ﻳﺎﺭ ﻧﻴﺴﺖ!!!
ﻫﻴﭻ ﮐﺴﮯ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﮯ ﻏﻤﺨﻮﺍر ﻧﻴﺴﺖ!!!!
ﺩﻳﺪﮮ ﺍﮮ ﺩﻝ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﺑﻴﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩ!!!!!
ﺍﺯ ﺑﺮﺍﮮ ﻋﺸﻖ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺟﺎ ﻧﺒﻮﺩ!!!!!
ﻧﻮ ﺑﻬﺎﺭ ﻋﻤﺮ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﮮ ﭼﻪ ﺷﺪ؟؟؟
ﺯﻧﺪﮔﮯ ﺭﺍ ﻫﻴﭻ ﻓﻬﻤﻴﺪﮮ ﭼﻪ ﺷﺪ؟؟؟
ﺩﻳﺪﮮ ﺍﮮ ﺩﻝ ﺩﻭﺳﺘﮯ ﻫﺎﺑﮯ ﺑﻬﺎﺳﺖ!!!!
ﮐﻤﺘﺮﻳﻦ ﭼﻴﺰﮮ ﮐﻪ ﻣﮯ ﻳﺎﺑﮯ ﻓﺎﺳﺖ!!!!
ﺍﮮ ﺩﻝ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﻢ ﺷﻮﮮ!!!!
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻫﻤﺮﻧﮓ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﮮ!!!!!!
باستان کاران تبانی کرده اند / عشق را هم باستانی کرده اند / هرچه آدمها طلایی تر شدند / عشقها مومیایی تر شدند / رفته رفته عاشقان هم کم شدند / نسلی از بیگانگان آدم شدند.
بروی خاک بخواب نازنین تختی نیست

آواره شدن حکایت سختی نیست

من از اشک های پاک خود فهمیدم

لبخند همیشه راز خوشبختی نیست

مانده بـودی اگـر نازنـیـنـم زنـدگی رنگ و بــوی دگـر داشت
این شب سرد وغمگین غربت باوجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغک پر شکـسته مانده بـودی اگر بال و پر داشت
با تو بیمی نبودش ز طوفان مانده بودی اگر همسفر داشت

هستیم را به آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی
مرگ دل آرزویـت اگـر بـود مـانده بودی اگــر می شنیدی

همیشه دلم میخواست عشق و تو چشمات ببینم
تو بگی دوستم داری، منم برا تو بمیرم
همیشه دلم میخواست دستاتو آروم بگیرم
تو بشی همدم من ، کنارتو جون بگیرم
همیشه دلم میخواست معشو قه ی دلم باشی
.
قدر یک دنیا عدد میخواهمت ، با هزاران خوب و بد میخواهمت
من نه امشب یا که فردا را فقط ، تا همیشه تا ابد میخواهمت.
تو از باغ نرگس فریباتری، ز لبخند خورشید زیباتری، تو آن شعر نابی که حافظ سرود، ولی از غزل هم تو زیباتری
از فراق تو میمیرم مثل پروانه بی شمع تو دیگه بر نمیگردی مثل عمر رفته من
هنوز از یادم نرفته مهربونیات و کارات
مگه تو ب من نگفتی که می خوامت با نگاهات
باورش برام عجیبه که شنیدم تنها نیستی
باورش برام عجیبه که می گن منو نمی خوای
که دیگه مثل قدیما سر نمی زنی نمی یای
شاید اشتباهه من بود که ازت فرشته ساختم
پای دوست داشتن تو همه زندگیمو باختم
اگر روزي گذرت بر مزار کهنه ام بود . بگو اين بي نصيب خفته بر خاک. زماني عاشق ديوانه ام بود..
مثل رویایی که در بی تابی احساس تو..
غنچه های گلشن امید را گم کرده ام
همچو بارانم که در دلگیری چشمای تو..
جویهای روشن خورشید را گم کرده ام
این ساحل خسته را تو پیدا کردی
این موج نشسته را تو برپا کردی
من خامُش و خسته خفته بودم ای عشق
مرداب دل مرا تو دریا کردی . . .
گفتي که دگر درتو چنان حوصله اي نيست گفتم که مرا دوست نداري گله اي نيست رفتي و خدا پشت و پناهت باشد، بگذار بسوزد دل من مساله اي نيست..
از رابطه های مثلثی
مستطیلی
مربعی خسته شدم !
دلم یه رابطه دایره ای می خواد
که من دورِ تو بگردم و تو دور من
میسـپارم به نسیم
بوسه ای ازجنس بلور

دل من تنگ توباز
باددرحال عبور

بوی چشمان تو رامیرساند به مشام

میدهدآرامش،به دل ناآرام…
پرواز خیلی آسونه
وقتی که تو بال منی
دنیا همه ش مال منه
وقتی که تو مال منی
کسی نمیدونه که ما چه روز و شبهایی داریم
هیشکی نمیفهمه اینو که ما چه دنیایی داریم
با تو تموم جاده ها تو کف دستای منه
انگار همه رودخونه ها وصل به رگهای منه
شب است صدای نم نم باران به گوش میرسد .دلشکسته دگیرم از زمانه.قلبم یخ زده گویی سالهاست.که دنیا حرمت عشق را زیر پا گذاشته است .دیگر چیزی را به خاطر نمیاورم.و تمام خاطره هایم خیس شده اند از عطر بی کسی من به شوق لحظه دیدار تو زندهام قدر لحظه هایم پر از دروغ فریب شده .
ميدوني که بي تو ميميرم نباشي ,اگه با کسي ديگه اي اشنا شي ,من جز تو که ديگه کسي رو ندارم ,ميميرم اگه يه روز از من جدا شي
قفس تنگ فلک جای پریشانی نیست
یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست.
ﺑﯿﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﻢ
ﺑﯿﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﻨﯿﻢ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻨﺎﻫﻤﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ
ﻋﺠﺐ ﮔﻨﺎﻩ ﻗﺸﻨﮕﯽ ، ﺑﯿﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﮐﻨﯿﻢ
یارب تو او را همچو من بر غم گرفتارش مکن
در شهر غربت ای خدا هرگز تو آزارش مکن
هر چند او از رفتنش چشمان من گریان نمود
لیک ای خدای مهربان از غصه پر بارش مکن
یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو
همه اش پیشکش چهره ی بارانی تو
روی دیوار دلم قاب قشنگی زده ام
که نشسته است در او قامت نورانی تو
عشق اگر بین ماست از کشش قلب ماست،قلب تو گر آهن است،قلب من آهن رباست
غروب عاشقان رنگ اش طلایی ست
اگر چه آخرش رنج و جدایی ست ..
یادمان رفت شقایق دل داغی دارد‎ ‎شاپرک دربغل شمع چه حالی دارد‎ ‎آنقدرمحو‎ ‎تماشای قفسهاشده ایم‎ ‎یادمان رفته بود عشق کسی بودن چه صفای دارد.
افسانه حیاط به پایان رسید و باز،شبهای انتظار به پایان نمیرسد…
می خوام برم پا ندارم
می خوام نرم جا ندارم
گریه کنم دل ندارم
داد بزنم نا ندارم
بودنم با تو حرومه
دیگه همه چی تمومه
آخ که این لحظه چه شومه
چه شومه
من یادگرفته ام خوش آهنگ شوم،بااهل صفاوعشق همرنگ شوم،ای کاش که دل کندن من آسان بود،تنهابلدم همیشه دلتنگ شوم
ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﻛﺎﻏﺬﻱ ﺑﻪ ﺍﺷﻚ ﮔﻔﺖ :
ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩﺍﺕ ﻃﻼﺳﺖ
ﻳﻚ ﻛﻢ ﺍﺯ ﻃﻼﻱ ﺧﻮﺩ ﺣﺮﺍﺝ ﻣﻲﻛﻨﻲ؟
ﻋﺎﺷﻘﻢ
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻲﻛﻨﻲ؟
ﺍﺷﻚ ﮔﻔﺖ :
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﺷﻚ ﻭ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝِ ﻛﺎﻏﺬﻱ !
ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩﺍﻱ
ﺧﻮﺵ ﺧﻴﺎﻝ ﻛﺎﻏﺬﻱ !
ﺗﻮﻱ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﺎ
ﺗﻮ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﻣﻲﺷﻮﻱ
ﭼﺮﻙ ﻣﻲﺷﻮﻱ ﻭ ﺗﻜﻪﺍﻱ ﺯﺑﺎﻟﻪ ﻣﻲﺷﻮﻱ
ﭘﺲ ﺑﺮﻭ ﻭ ﺑﻲﺧﻴﺎﻝ ﺑﺎﺵ
ﻋﺎﺷﻘﻲ ﻛﺠﺎﺳﺖ !
ﺗﻮ ﻓﻘﻂ
ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺑﺎﺵ !
ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﻛﺎﻏﺬﻱ، ﺩﻟﺶ ﺷﻜﺴﺖ
ﮔﻮﺷﻪﺍﻱ ﻛﻨﺎﺭ ﺟﻌﺒﻪﺍﺵ ﻧﺸﺴﺖ
ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ
ﺩﺭ ﺗﻦ ﺳﻔﻴﺪ ﻭ ﻧﺎﺯﻛﺶ ﺩﻭﻳﺪ
ﺧﻮﻥِ ﺩﺭﺩ
ﺁﺧﺮﺵ، ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﻛﺎﻏﺬﻱ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﺷﺪ
ﻣﺜﻞ ﺗﻜﻪﺍﻱ ﺯﺑﺎﻟﻪ ﺷﺪ
ﺍﻭ ﻭﻟﻲ ﺷﺒﻴﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻧﺸﺪ
ﭼﺮﻙ ﻭ ﺯﺷﺖ ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻦ ﻭ ﺁﻥ ﻧﺸﺪ
ﺭﻓﺖ ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺗﻮﻱ ﺳﻄﻞ ﺁﺷﻐﺎﻝ
ﭘﺎﻙ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﺯﻻﻝ
ﺍﻭ
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝﻫﺎﻱ ﻛﺎﻏﺬﻱ
ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺷﺖ
ﭼﻮﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻗﻠﺐ ﺧﻮﺩ
ﺩﺍﻧﻪﻫﺎﻱ ﺍﺷﻚ ﻛﺎﺷﺖ
ازعذاب بی توبودن درسکوت خود خرابم/دوری ازصورت ماهت هرنفس میده عذابم
چشم من بيا منو ياري بكن….گونه هام خشكيده شد, كاري بكن
اونكه رفته ديگه هيچوقت نمياد…تاقيامت دل من گريه ميخاد
. . .
هر چند که از آینه بی رنگ تر است / از خاطر غنچه ها دلم تنگ تر است بشکن دل بی نوای ما را ای دوست! / این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است . . .
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم آنکه کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود
غم نگاه آخرت تو لحظه خدافظی
گریه بی وقفه من تو اون روزای کاغذی
قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دوام بود قول ما جدا شدیم آخر کار
تو حسرت نبودنت من با خیالتم خوشم
با رفتنت از این دیار آرزوهامو میکشم
کوله بارم حسرت تو دلم پر درده
مثل آواره ای تنها تو خیابونی که سرده
باز خیالت به سرم میزنه گریه ام میگیره
آروم آروم دل تنگم داره بی تو میمیره…
به چشمت،چشم آن دارم که از چمشانت نیندازد
به چشمانی که چشمانم به چشمان تو مینازد
ﺷﻌﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ
ﺁﺭﻱ ﻣﻨﻢ ﻫﻨﻮﺯ
ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ
ﺑﺎ ﻏﺪﻩ ﺍﻱ ﺩﺭﺷﺖ ﺩﺭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺟﻤﺠﻪ
ﺳﺮﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ
ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ
ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺣﺮﻑ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻤﻬﻤﻪ
ﺩﺭ ﻣﻦ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺍﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﻣﻦ ﻛﺒﻮﺗﺮﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻟﺶ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﻣﻦ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺍﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﻠﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ …
ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ
ﺩﺭ ﻣﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺷﺮﺍﺭﻩ
ﺩﺭ ﻣﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻌﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ
ﺩﺭ ﻣﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﻩ …
ﺁﺭﻱ ﻣﻨﻢ ﻫﻨﻮﺯ
ﻳﻚ ﻧﻴﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺐ
ﻳﻚ ﻧﻴﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

ای کاش که از حال دل من خبرت بود…..ای کاش دمی از سر کویم گذرت بود ….رفتی ز دیار من و با غیر نشستی……ای کاش به شهر دل من هم سفرت بود….
ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ ﻛﻪ ﺩﻟﻲ ﺭﻭﺑﺎ ﻧﮕﺎﺕ ﺩﺯﺩﻳﺪﻩ ﺑﺎﺷﻲ

ﻭﺳﻂ ﺭﺍﻩ ﺍﻣﺎ ﺍﺯﻋﺸﻖ،ﻳﻪ ﻛﻤﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﺎﺷﻲ

ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻧﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﺮﺍﻧﻲ
ﺍﺯﺧﻮﺩﺕ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻲ ﻳﻌﻨﻲ،ﻣﻴﺸﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﻩ ﺯﻣﺎﻧﻲ؟

ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ ﺗﻮﻱ ﭘﺎﻳﻴﺰﺑﺎﻏﺮﻳﺒﻲ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﻲ ﺍﻣﺎ

ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻬﺎﺭ ﺷﺪ ﻳﻪ ﺟﻮﺭﻱ ﺍﺯﺵ ﺟﺪﺍﺷﻲ

ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ ﻳﻪ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺑﻪ ﺩﻟﺖ ﻳﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﺸﻴﻨﻪ 
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻲ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﺍﺩ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺒﻴﻨﻪ

ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﺒﻴﻨﻲ ﻛﺴﻲ ﻋﺎﺷﻘﻴﺶ ﺩﺭﻭﻏﻪ

ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ،ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺳﺮﺵ ﺷﻠﻮﻏﻪ

ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﺸﻜﻨﻪ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﻏﺮﻭﺭﺕ 
ﺍﻭﻥ ﻧﺨﻮﺍﺩ ﻭﻟﻲ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻨﮓ ﺻﺒﻮﺭﺕ

از عشق نوشتیم ولی درد نوشتیم ,, با گرم دلی از نگهی سرد نوشتیم ,, ایراد ز ما نیست که با حس بهاری ,, پاییز نبودیم ولی زرد نوشتیم ….
منکه توآسمون توحتی ستاره ندارم،کجابرم که بی تومن یک راه چاره ندارم.
توانتظاردیدنت یک عمری تنهاشدم..دارم میسوزم این روزا ازداغ عشقت گلم..
بازم امشب مثل هرشب تودلت برام دعاكن/نم نمك سكوت وبشكن زيرلب خداخداكن/واسه عاشقادعاكن كه غريب روزگارن/هفت تا آسمونه اما،يك ستاره هم ندارن.
نیست بجز عشق دراین پرده کس
اول وآخر همه عشق است و بس
ﻣﻦ ﻧﻪ ﺁﻧﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﺳﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﻧﺪﺭ ﺩﺍﻡ ﻋﺸﻖ
ﺁﻓﺮﯾﻦ ﺑﺮ ﻓﺮﻁ ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺁﻥ ﺻﯿﺎﺩ ﺑﺎﺩ . . .
هر کسی را بهر کاری در جهان آورده اند کار ما عشق است و ما را بهر آن آورده اند
از غم دل نزد هر بیگانه ای نتوان گریست/دور از نامردمان باید شودو تنها گریست/آنکه بی دردست و می خندد به درد دردمند/ در برش کی می توان از درد بی درمان گریست
کوچه پس کوچه این شهر تو را می بوید

عطر خوش بوی تنت ناب تر از مُشک و گلاب

بوسه ای از لب شیرین تو شد سهم دلم

این غزل جای من امشب شده بد مست و خراب . . .

بوي غربت ميدهم اما غريبه نيستم،گرچه ميدانم كه عمري در غريبي زيستم،روبه روي آينه شب تاسحر غم ميخورم،تابفهمم عاقبت درجستجوي كيستم؟
عیب شیرین دهنان نیست که خون می ریزند
جرم صاحب نظران است که دل می بندند
من ب تنهایی یک چلچله در کنج قفس
بند بند وجودم همه حسرت یک پرواز است
.من ب پرواز نمی اندیشم
ب تو می اندیشم ک تو زیباتر از اندیشه یک پروازی
ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ
ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ
ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩﺕ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺮﺳﺪ
ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ؟ ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ
ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ
ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﺯ ﺩﻟﺖ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﺮﺵ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺮﺳﺪ
تکلیف دل من این وسط چی میشه
شاعر که شدم

قول میدم

یه شعر

واسه چشمات بگم

همون چشمهایی که

زل زدن بهش

برام سخت ترین کار دنیاست

مهرت به هزار چهره آراسته است /زیبائی ات از رونق مه کاسته است

من آنچه دلت خواست ، هرگز نشدم / اما تو همانی که دلم خواسته است♥

هم چنان چشم به چشمان تو دارم ای دوست / گوشه چشمی بنما بر دل زارم ای دوست
هر شبم نقش تو ماه شب چشمان من است / روزها در شب هجرت بشمارم ای دوست
اگه به زور روزگار، از زندگیت میرم کنار/ میرم که ثابت بکنم، عاشقتم دیوونه وار/ تو گریه های زارو زار، سپردمت به روزگار/ این از خودم گذشتنو، پای خاطرخواهیم بزار
فهمیدن عشق را چه مشکل کردند
، مارا ز درون خویش غافل کردند ،
انگار کسی به فکر ماهی ها نیست
، سهراب بیا که آب را گل کردند .
چندی است عاشقانه قدم میزند دلم
از ماجرای چشم تو دم میزند دلم
هرجا به سبزِ خاطره های تو میرسم
انگار در بهشت قدم میزند دلم
مكتب عشق بسوزد كه چنين خوارم كرد/درس عشق امد و از مدرسه بيزارم كرد اگر تا اخر عمر بگويي از تو بيزارم /چه خواهي چه نخواهي دوستت دارم
هر رهگذری محرم اسرار نگردد / صحرای نمکزار چمن زار نگردد
هر جا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دوست / هر بی سر و پا یار وفادار نگردد
ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺟﺎﻥ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺯ ﻏﻢ ﺗﻮ ﺧﺎﺭ ﺧﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ
ﻫﺮ ﺩﻡ ﮐﺸﺪﻡ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﺘﺎﺑﯽ ﺩﻝ
ﻣﯽﭘﻨﺪﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ
ﺍﻱ ﺭﻓﺘﻪ ﻛﻢﻛﻢ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﻴﺎ
ﻣﺜﻞ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺳﺘﻤﺪﻳﺪﮔﺎﻥ ﺑﻴﺎ
ﻗﺼﺪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺣﻴﺎﺕ، ﺗﻤﺎﺷﺎﻱ ﭼﺸﻢ ﺗﻮﺳﺖ
ﺍﻱ ﺟﺎﻥ ﻓﺪﺍﻱ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ؛ ﺑﺎ ﻗﺼﺪ ﺟﺎﻥ ﺑﻴﺎ
ﭼﺸﻢ ﺣﺴﻮﺩ ﻛﻮﺭ، ﺳﺨﻦ ﺑﺎ ﻛﺴﻲ ﻣﮕﻮ
ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﭙﺮﺱ ﻭﻟﻲ ﺑﻲﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﺎ
ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺧﻠﻖ ﻭ ﺻﺒﺮ ﻣﺮﺍ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﻜﻦ
ﺑﻲ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﻟﺒﺮﻱ ﻛﻨﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻭ ﺁﻥ ﺑﻴﺎ
ﻗﻠﺐ ﻣﺮﺍ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﻳﻐﻤﺎ ﻧﺒﺮﺩﻩﺍﻱ
ﺍﻱ ﺭﺍﻫﺰﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﻭﺍﻥ ﺑﻴﺎ
وعده وصل به فردا دهي مي داني
هركه امروز تورا ديد به فردا نرسد…
عاقبت با حیله ی سوداگران عشق هم کالای هربازار شد
آب یکجا مانده ام، دریا کجاست مردم از بس زندگی تکرار شد
‏سرت که درد نمی آید از سوالاتم؟
مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم…
چطور این همه جریان گرفته ای در من
و مو به موی تو جاریست در خیالاتم؟
چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم؟
درست از آب درآیند احتمالاتم…
بارفتن تو به زندگی کردم پشت
من ماندم و حلقه طنابی در مشت
بگذار فردا برسد میشنوی:
دیروز غروب شاعری خود را کشت
من شعر سکوتم را در گوش تو خواهم خواند، شب های بلندم را با یاد تو خواهم ماند، من ریشه ی عشقم را در قلب تو خواهم کاشت، آن صحبت اول را در خاطره خواهم داشت
غیر ازتو دگر هستی ما پا نگرفت
غیر از تو کسی در دل ما جا نگرفت
در کلبه تنهایی خود پوسیدیم
غیر از تو کسی سراغ مارا نگرفت
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﻝ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺧﻮﻥ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ
ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺩﻝ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﻡ
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﯿﻨﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ
ﻭﻟﯽ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺑﺴﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﯿﺮ ﺩﯾﺪﻥ
دلم را جز تو کس دلبر نباشد
به غیر شور تو در سر نباشد
دل من را تو عمدا میکنی تنگ
که تا جای کس دیگر نباشد ..
یکی دو روزه گریه
بهونه ی چشامه
تو رو خواستن و نداشتن
یه عذابه که باهامه
توی این شبای بی تو
من نگاتو کم میارم
حدس بزن از این ترانه
که چه حسی به تو دارم

اگه با دیدن من غم تو دلت جون میگیره/میمیرم که تا ابد قلب تو اروم بگیره
روزه ی هجر تو از پای بینداخت مرا
کی شود با رطب روی تو افطار کنم
من همانم که گر خوش بشنوی
شرح دردم باتو گویم مثنوی
من همان عشقم که در فرهاد بود
اونمیبایست که خود را میستود
ﻣﯿﺎنِ آرزوﻫﺎﯾﻢ ﺧﻔﺘﻪام. آﻓﺘﺎبِ ﺳﺒﺰ، ﺗﺐِ ﺷﻦﻫﺎ و ﺷﻮرﻩزارﻫﺎ را در ﮔﺎﻫﻮارﻩی ﻋﻈﯿﻢِ ﮐﻮﻩﻫﺎی ﯾﺦ ﻣﯽﺟﻨﺒﺎﻧﺪ و ﺧﻮنِ ﮐﺒﻮدِ ﻣﺮدﮔﺎن در ﻏﺮﯾﻮِ ﺳﮑﻮﺗِﺸﺎن از ﺳﺎﻗﻪی ﺑﺎﺑﻮﻧﻪﻫﺎی ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﮐﺸﺪ؛ و ﺧﺴﺘﮕﯽِ وﺻﻠﯽ ﮐﻪ اﻣﯿﺪش ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﺮا ﺑﺎ ﺧﻮد ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ: ﺧﺴﺘﮕﯽِ وﺻﻞ، ﮐﻪ ﺑﻪﺳﺎنِ ﻟﺤﻈﻪی .ﺗﺴﻠﯿﻢ، ﺳﻔﯿﺪ اﺳﺖ و ﺷﺮماﻧﮕﯿﺰ
مي‌كشد غيرت مرا غيري اگر آهي كشد زانكه مي‌ترسم كه از عشق تو باشد آه او
هر آن کس عاشق است از جان نترسد ! یقین از بندو از زندان نترسد ! دل عاشق بود گرگ گرسنه ! که گرگ از هی هی چوپان نترسد !
چشم من باز گريست ، قلب من باز ترك خورد و شكست ،
باز هنگام سفر بود و من از چشمانت ميخواندم كه به آساني از اين شهر سفر خواهي كرد
و نخواهي فهميد بي تو اين باغ پر از پاييز است ..
تسلیت قلب صبورم دیگه اون دوست نداره.سهم اون یه عشق تازه اس سهم تو طناب داره
می نویسم دفتری بااشک وآه /درشبی تاریک و غمگین وسیاه /می نویسم خاطرات از بهر دوست /هر کجا باشد دلم بیاد اوست
از دل خسته من گر خبری میگیری
برسان آینه را تا نفسی می آید…
ﺟﻮﺍﺑﻢ ﻧﮑﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ 
ﺷﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺷﯽ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﭼﻪ ﺩﯾﺪﯼ 
ﺧﯿﺎﻝ ﮐﻦ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻮ ﺩﺍﺩﯼ ﺍﻣﺎ 
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﭼﯽ ﻣﯿﺪﯼ 
ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺍﺷﮑﺎﻡ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﻣﯿﺸﻦ 
ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ 
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺨﺎﻡ ﺑﺠﺰ ﺗﻮ 
ﻭﻟﯽ ﺍﺯﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ 
ﺻﺒﻮﺭﯾﻢ ﮐﻤﻪ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﯾﻢ ﺯﯾﺎﺩﻩ 
ﭼﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﻡ ﻣﻨﻪ ﺻﺎﻑ ﻭﺳﺎﺩﻩ 
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘﻪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪﻥ ﺍﺯ ﺗﻮ 
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻠﺨﻪ ﮐﺎﻡ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ 
ﻧﺬﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﭙﺎﺷﻪ 
ﺟﻮﺍﺑﻢ ﻧﮑﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﯽ ﺟﻮﺍﺑﯽ 
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ 
ﺑﺨﺎﺑﻢ ﺑﯿﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ 
ﺷﺐ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ 
ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ ﺑﯿﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ 
ﺍﮔﻪ ﭘﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ 
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮ ﺑﻠﮑﻪ ﺍﺭﻭﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ
آرزوی من اینست مثل لیلی و مجنون
پیروی کنیم از عشق این جنون بی قانون
پس از تو، خط قرمز می گذارم
پس از هر بی تو، هرگز می گذارم
مبادا واژه ها دستت بگیرند!
(تو) را در یک پرانتز می گذارم!
با توردلم زودتورامیگیرم
ازخاطره رود تورامیگیرم
ای معنی ابهای روشن ای عشق
ازاب گلالود تورامیگیرم
نه بلبل خواهد از بوستان جايي نه گل دارد خيال بيوفايي اگر گفتي مرا الان چه حاليست ميان قلب من جاي تو خاليست.
درآن بیکران ها،درآن آسمان ها،تویی آرزویم،نشان ازتوجویم،توای بی نشان غمگسارمنی،قراردل بی قرارمنی،به رغم خزان نوبهارمنی،نگارنده دل نگارمنی.‎
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﯼ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﻏﻼ‌ﻣﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ / ﭘﺎﺑﻨﺪ ﺗﻮ ﻭ ﺍﺳﯿﺮ ﺩﺍﻣﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ / ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﺒﻮﺗﺮﯼ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻃﻮﻗﯽ ﻧﯿﺴﺖ / ﻃﻮﻗﯽ ﺻﻔﺘﻢ ، ﺟﻠﺪ ﻣﺮﺍﻣﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ . 
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ﺑﯿﺎ ﺑﺎﻭﺭﮐﻨﯿﻢ ﺩﻧﯿﺎ، ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺷﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ
ﺯﻣﯿﻨﺶ ﻫﺴﺖ
ﻫﻮﺍﯾﺶ ﻫﻢ
ﺧﺪﺍﯾﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺎ
ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺳﺮﻭﺩﯾﻢ ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﺭﻫﺎﯾﺶ ﮐﻦ
ﮐﻤﯽ ﺑﮕﺬﺭ . . .
ﺑﯿﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﻧﯿﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ
غزل غزل بیاد تو,, به دل همش هوای تو,, نفس نفس فدای تو,, قدم قدم برای تو…
ﺩﻝ ﻣﻦ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﮐﻦ

ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ،

ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﯿﺪﺍﺩ ﺯﺩﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ،

ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻡ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﺎﺭﺛﻮﺍﺏ ﻫﺴﺖ ﮐﺒﺎﺏ،

ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺩ ﺯﺩﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ،

ﺗﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﺭﯾﺸﻪ ﯼ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺯﺩﻥ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ،

ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﺸﻪ ﯼ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺯﺩﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ،

ﺷﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﻣﻨﻈﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻡ ﮔﻨﺎﻫﯿﺴﺖ ﺑﺰﺭﮒ،

ﺑﺰﻥ ﺁﻫﻨﮓ ﻭﻟﯽ ﺷﺎﺩ ﺯﺩﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ…

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آيد
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآيد

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بياموز
گفتا ز خوبرويان اين کار کمتر آيد

گفتم که بر خيالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه ديگر آيد

گفتم که بوي زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بداني هم اوت رهبر آيد

گفتم خوشا هوايي کز باد صبح خيزد
گفتا خنک نسيمي کز کوي دلبر آيد

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگي کن کو بنده پرور آيد

گفتم دل رحيمت کي عزم صلح دارد
گفتا مگوي با کس تا وقت آن درآيد

ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﻋﻄﺮ ﯾﺎﺱ ﻭ ﺍﺑﺮﯾﺸﻢ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻩ
ﻣﺮﺍ ﺻﺪﻫﺎ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪ ﻭ ﻣﺎﺗﻢ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻩ
ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﺣﺴﺮﺗﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ:
ﭼﺮﺍ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻩ؟
ﭼﻪ ﺫﻭﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﻡ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ
ﻋﻘﯿﻘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺁﻥ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻨﺪﻡ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻩ
ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺕ ﺭﯾﺨﺘﯽ ﻣﻮﯼ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻫﺎﻟﻪ ﻣﺒﻬﻢ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻩ
ﻟﺒﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻣﮑﯽ ﺑﺎ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺭﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺗﻤﺸﮑﯽ ﺳﺮﺥ ﺭﺍ ﻧﻤﻨﺎﮐﯽ ﺷﺒﻨﻢ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻩ
ﺩﻟﯿﻞ ﭼﺎﮎ ﭘﺸﺖ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ:
ﺯﻟﯿﺨﺎ ﯾﻮﺳﻔﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻩ..
كي من خلاص ميشوم از انتظار تو ؟
كي ميرسد بمقصد دل اين قطار تو ؟
خواهد رسيد فصل بهاري كه ميشود
آرام تكيه كرد و رها شد كنار تو
امشب دلم ازامدنت سرشاراست باز گوشه نشین گوشه دیواراست انقدرتورادرانتظاردارم که اگر این چشم بخوابد ان یکی بیدار است
بیستونم ، زخم عشقم ، ماجرای تیشه ام ؛
همنشین سنگم و درد آشنای شیشه ام ؛
کس زبانم را نمیداند نمیداند که من ؛
غم سکوت حسرت شبهای سرد بیشه ام!
کلاغ میگه قار قار دلم شد بی قرار دلم نبر اینجوری دوست دارم بد جوری
پریشان خاطرم را خاطری محبوب میداند
که احوال پریشان را پریشان خوب میداند
جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند
جدایی های یوسف را لب یعقوب میداند
وقتی بهت میگم: “برام مقدسی”،
خیال نکن شعاره، یا از بی کسی
نشونَشم همون خدا که تو دلم
نقش تو رو نشونده بی دلواپسی
رو عکس تو مُهرِ “همیشه باش” زد و
رو عشقتم نوشت: “به آخر نرسی” …
من كه از فاصله ها دلگیرم
بی تو اینجا چه غریبانه
شبی میمیرم….
ساعت گریه و غم
هیچ نمی خوابد و من…….
در الفبای زمان خسته از این تقدیرم
نفس نمی کشــــــــد هــــــــوا
قـــــــــدم نمی زند زمیـــــــن
سکـــــــــوت میکنـــــد غزل
بــــــــدون تـــــو یعنی همین
ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﻧﺮﮔﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﭼﺎﺭﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ
ﺗﺮﺍﺳﺖ
ﮔﺮ ﺗﻮﺍﺵ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺍﻣﺸﺐ
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺗﺮ
ﺍﺳﺖ
ﻋﻘﻞ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ
ﻋﺸﻖ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻓﺮﺍﻕ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﺷﻮﺍﺭﺗﺮ
ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﻲ ﺳﺮﺕ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻤﻪ، ﺩﺭﺩ ﻭ ﺑﻼ‌ﺕ ﺗﻮ ﺟﻮﻧﻤﻪ
ﺟﻮﻥ ﺑﻪ ﺟﻮﻧﻢ ﺍﮔﻪ ﮐﻨﻨﺪ، ﺧﺎﻃﺮﺧﻮﺍﻫﻲ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻤﻪ
ﺩﻟﻢ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﺎﺷﻢ، ﺭﻓﻴﻖ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﺕ ﺑﺎﺷﻢ
ﺳﺎﻳﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﻳﻪ، ﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻡ، ﺑﻤﻴﺮﻡ ﻭ ﻓﺪﺍﺕ ﺑﺸﻢ

ﺗﺼﺪﻕ ﺭﻧﮓ ﭼﺸﻤﻬﺎﺕ، ﺷﺒﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎﺵ ﺑﺮﺍﺕ
ﻧﺨﻮﺍﺏ ﺑﺬﺍﺭ ﻧﮕﺎﺕ ﮐﻨﻢ، ﻫﺮ ﭼﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﺪﺍﺕ ﮐﻨﻢ
ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﺎﺭﻭﻧﺖ ﮐﻨﻢ، ﺟﻮﻧﻢ ﺭﻭ ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﮐﻨﻢ
ﻭﻗﺘﻲ ﺳﺮﺕ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻤﻪ، ﺩﺭﺩ ﻭ ﺑﻼ‌ﺕ ﺗﻮ ﺟﻮﻧﻤﻪ
ﺟﻮﻥ ﺑﻪ ﺟﻮﻧﻢ ﺍﮔﻪ ﮐﻨﻨﺪ، ﺧﺎﻃﺮﺧﻮﺍﻫﻲ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻤﻪ

ﺭﺍﻫﻴﺴﺖ ﺭﺍﻩِ ﻋﺸـــــﻖ، ﮐﻪ ﻫﻴﭻَش ﮐِﻨﺎﺭه ﻧﻴﺴﺖ . . .

ﺁﻧﺠﺎ ﺟُﺰ ﺁﻧﮑﻪ “ﺟـــﺎﻥ ﺑﺴپﺎﺭﻧﺪ” ﭼﺎﺭﻩ ﻧﻴﺴﺖ . . .

اي كه طوفان غمت شاخه هايم را شكست،تا قيامت هم نيايي منتظر خواهم نشست.
ﺁﻭﺍﯼ ﺑﺎﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺁﻭﺍﯼ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﺳﺖ
ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮏﯾ ﮐﻮﺯﻩ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺳﺖ.
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﻭﺭﺯﯾﺪ , ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻟﯽ ﺳﺖ
پیداست هنوز شقایق نشدی/
زندانی زندان دقایق نشدی/
وقتی که مرا از دل خود می رانی/
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی/
زرد است که لبریز حقایق شده است/
تلخ است که با درد موافق شده است/
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی/
پاییز بهاریست که عاشق شده است/
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی / دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است /که پیدا می شوی گاهی و پنهان می شوی گاهی✔
هق هق تلخ مو بشنو توی کوچه های خلوت…

این خود عشق عزیزم نه بهانست نه یه عادت…

غصه هامو به تو گفتم ولی چی ازت شنفتم…

یه نفس هم نفسم باش نذار از نفس بیفتم…

گریه هامو تو ندیدی هرچی گفتم نشنیدی…

من کدوم عهد و شکستم که از عشق من بریدی…

وقتی نیستی لحظه هامو با خیالت می گذرونم…

حتی تا آخر دنیا من برای تو می خونم…

وقتی نیستی حتی خورشید میشه مثل لحظه هام سرد…

با توام آهای مسافر با همین ترانه برگرد…

از دیگرن چه انتظاری داری، وقتی گاهی حتی خودت خودتو درک نمیکنی و از حال روحت بیخبری؛ مگر اینکه… جسمت کمکت کنه
مثلا.. با لرزش دستات، با سرخی جشات، با تپش قلبت، با بغض تو گلوت، با نفس های بریدت؛ بعداز… یلحظه دیدنش!
اونم، درست وقتی فک میکنی فراموشش کردی.
زرد است که لبریز حقایق شده است / تلخ است که با درد موافق شده است
شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی / پاییز بهاری است که عاشق شده است…
وحدس میزنم شبی مرا جواب میکنی و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی /سرقرار عاشقی همیشه دیر کرده ای ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی /من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم وتو به نام دیگری مرا خطاب میکنی /به خاطر تو باهمه غریبه ام وتو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی /وکاش گفته بودی از همان نگاه اولت که بعد من دوباره دوست انتخاب میکنی
اگرديدي دلي تنها نشسته ميان رنج غمها تك نشسته نگو آن دل چراتنها نشسته بدان كه دوريت اورا شكسته
يه قلب ساده ازتو* عشق وعلاقه ازمن* فقط وفقط توگل باش*ريشه وساقه ازمن.
منتظر خواهم ماند

بر سر راه تو باز

سر آن کوچه ما

زیر آن کاج بلند

که پایش

چشمه جوشان محبت جاریست

منتظر خواهم ماند

با دلی چشم به راه

با دلی پر ز امید
.
.
.
کوچه را مینگرم

که تهی گشته

ز بوی گل یاس

کوچه از پای صدایت خالی ست

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎﺯﻭ ﺳﺮﻭﺩﺵ ﺑﺲ ﻧﻴﺴﺖ
ﺍﺩﻣﺎ ﻗﺼﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﻫﻮﺱ ﻧﻴﺴﺖ
ﻣﺎﺭﺍ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻲ ﻧﺎﻣﻲ
ﺟﺰ ﻧﺎﻡ ﺩﻟﻴﺮ ﻋﺸﻖ ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ
ﺷﺪﻩ ﺻﺪ ﻣﻨﺰﻝ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺲ
ﺍﺧﺮ ﺟﺎﺩﻩ ﻱ ﻋﺸﻖ ﻫﻮﺍﻳﻲ ﺑﻪ ﺟﺰ ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﻧﻴﺴﺖ
آه!اینبار دگر بخت مرا یار نبود

حکم در دست تو بود و ره انکار نبود

گرچه شش دست به دزدی و کلک سر بودم

دست هفتم نشد آنگونه و تکرار نبود!

دور٬دور تو شدو برگ برنده باتو

شش به شش بود و دگر فرصت بسیار نبود

گفته بودی که مرا سخت زمین گیر کنی

جز شکست دل من هیچ تورا کار نبود

سال هفت آمد و ما جنگ ورق می کردیم

سرنوشت بود مرا بازی پیکار نبود

گفتم ای کاش مرا حکم تک وشاهی بود

دست من خوب نیامد دگر اصرار نبود

ناگهان شاه زدی٬بی بی من سخت شکست

دل من پر ز غم فرصت دیدار نبود

دل من بین که به حکم تو چنین خار شده

کاش از اول به نگاه تو گرفتار نبود

کاشکی بازیمان باز مساوی می شد

تا که بین من و تو این همه دیوار نبود…

تقصیر من نبود اگر امتحانت ساده بود و رد شدم
نه،
تقصیر تو هم نبود،
از خوبی تو بود که من بد شده ام.
قیصر امین پور
وقتـی با مـنی دیگـه هـیچ غمـی تو دنیا نیست♡

دسـتامو بگيـر هيچـكي جـز منـو تـو اينجـا نیست♡

وقتـي با مني حـسِ عـاشــقــونـه اي دارم♡

نـاتـمومه هرچـي مـن خـوبيـاتـو ميشـمارم♡

دستـات كـه تـو دستـامه غـرقِ دلـخوشـي ميشم♡

ميـخوام مال مـن باشـي ميخـوام بـموني پـيشم♡

وقتـي كـه تـو آغـوشـم ميگيرمـت انگـاري♡

دنـيا مال مـن ميـشه ايـن حـسـو تـو هـم داري؟♡

غـير از تـو ديگـه هيـچـي از دنيـا نمـيخوامـو♡

كاش بگـي نميگیره هيچـکي تـو دلـت جامـو…♡

آسمان نیستم که
هر پرنده سهمی از من باشد!
من آن پرنده ام که
سهم آسمانش را
از چشمان
“تو”
میخواهد…..
ﺁﺑﯽ ﺩﺭﯾﺎ ، ﻗﺪﻏﻦ
ﺷﻮﻕ ﺗﻤﺎﺷﺎ ، ﻗﺪﻏﻦ
ﻋﺸﻖ ﺩﻭ ﻣﺎﻫﯽ ، ﻗﺪﻏﻦ
ﺑﺎ ﻫﻢ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ، ﻗﺪﻏﻦ
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺗﺎﺯﻩ ،
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ…پچ پچ ﻭ ﻧﺠﻮﺍ ، ﻗﺪﻏﻦ
ﺭﻗﺺ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎ ، ﻗﺪﻏﻦ
ﮐﺸﻒ ﺑﻮﺳﻪ ﯼ ﺑﯽ ﻫﻮﺍ
ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺭﻭﯾﺎ ، ﻗﺪﻏﻦ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﺑﺘﺎﺯﻩ ،
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ…
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻏﺮﺑﺖ ﺧﺎﻧﮕﯽ
ﺑﮕﻮ ﻫﺮﭼﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﯽ
ﻏﺰﻝ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ
ﺑﮕﻮ ، ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻌﺮ ﺗﺎﺯﻩ ،
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ…
ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻦ ، ﻗﺪﻏﻦ
ﮔﻼﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ، ﻗﺪﻏﻦ
ﻋﻄﺮ ﺧﻮﺵ ﺯﻥ ، ﻗﺪﻏﻦ
ﺗﻮ ﻗﺪﻏﻦ ، ﻣﻦ ﻗﺪﻏﻦ
ﺑﺮﺍﯾﺮﻭﺯ ﺗﺎﺯﻩ ،
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ..
باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند / بالم نمیدهند ، پرم را شکسته اند / نه راه پیش مانده برایم نه راه پس / پل های امن پشت سرم را شکسته اند / هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند / هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند / حتی مرا نشان خود هم نمی دهند / آیینه های دور و برم را شکسته اند / گل های قاصدک خبرم را نمی برند / پای همیشه ی سفرم را شکسته اند / حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو / با سنگ حرف مفت ، سرم را شکسته اند …✔
ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭﺭﺍﻩ ﺭﻧﮓ ﺑﺎﺯﯾﻬﺎ
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺭﻧﮕﻬﺎ ﺳﺒﺰ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎﻍ ﺑﻬﺎﺭﺍﻥ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭﺍﻥ
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺷﺮﻡ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺴﺘﻪ ﯼ ﺻﺤﺮﺍ
ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯼ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﮔﻠﻬﺎ ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭﺍﻥ
ﺩﺭ ﺷﺐ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺭﻧﮕﻬﺎ ﺳﺒﺰ ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ
ﺍﺯ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺷﻮﻕ
ﺑﺎ ﮊﺭﻓﺎﯼ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺗﺎﺭ ﺻﺒﺮ
ﺩﺭ ﭘﯿﭻ ﻭ ﺧﻤﻬﺎﯼ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻏﺮﻕ
ﺍﺯﺩﺣﺎﻡ ﺁﻫﻦ ﻭ ﭘﻮﻻﺩ
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺭﻧﮕﻬﺎ ﺳﺒﺰ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭﺭﺍﻩ ﺭﻧﮓ ﺑﺎﺯﯾﻬﺎ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺭﻧﮕﻬﺎ ﺳﺒﺰ ﺍﺳﺖ
ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺩﯾﺪﺍﺭ
ﺑﺎ ﻭﺣﯽ ﻭ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺑﺎﺭ
ﺑﺨﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﻃﺎﻟﻊ ﺑﯿﺪﺍﺭ
بارون
سلام بارون.. عزیزم خوبه حالت
یا اینکه مثل من رنجید خیالت…
میگم یک چیز تا یادم نرفته
میآی سر بزنی آخر هفته
واسم اخبار و آمارش مهم نیس
میخوام با بوسه داغت بشم خیس
آروم بیا… میترسم کاه گلامون..
یه وقت خراب بشن مثل دلامون
همه خوابن بیا از این طرف تر
میخوام امروز کسی جز من نشه تر
میگم بارون چرا خیسه نگاهت؟
چی دیدی تو مسیرت توی راهت؟
عجب همدرد شدیم در این حوالی
تو هم در فکر شدی و کج خیالی..
میخوام این لحظه ها که پیشم هستی
فقط از عشق بگم و شور و مستی
چه روزایی که با یاد تو بودم…
چه شعرایی که آن روزا سرودم…
برای با تو بودن قهر کردم
با هر چی دور و بر بود.. غصه و غم
بده آدرس، شماره یا نشونی..
بیام پیشت اگه قابل بدونی
داری میری؟ نبر این عطر احساس
یا بوی این هوا و کاه گل و خاک….
اما تو بگو :«دوستي»ام به چه قيمت؟
امروز به اين قيمت ،فردا به چه قيمت؟
اي خيره به دلتنگي محبوس در اين تنگ
اين حسرت درياست تماشا به چه قيمت؟
يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل
گيرم كه جوان گشت زليخا ،به چه قيمت؟
از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را مي دهم اما به چه قيمت؟
مقصود اگر ازديدن دنيا فقط اين بود؟
ديديم ولي ديدن دنيا به چه قيمت؟
قلب مهربانت چه قدر بی رنگ
وقتی که تو سر چشمه تمام خوبی ها هستی
گل نیست چنین سر کش و رعنا که تویی
مه نیست بدین گونه فریبا که تویی
غم بر سر غم ریخته آنجاکه منم
دل برسر دل ریخته آنجا که تویی
شبی پر کن از بو سه ها ساغرم
به نرمی بیا همچو جان در برم
تنم را بسوزان در آغوش خوش که فردا نیابند خاکسترم
من را ببین! نگاهم را بخوان… می دانم! به دلم افتاده… من را ، از هر طرف که بخوانی ام! نامم بن بستیس، بر دیواری بلند من ، سالهاست دل بسته ام به طنابی، که هروز لباس عشق، نم چشمانش خیس میکند! و بر حیات خانه ی ، حیاط زندگی اش پهن می کند! به فال نیک گیرم… برایـم، به دروغ پایت را میکشی وسط ، تمام بازی های کودکانه… معـرکه میگیری و چه کودکـانه، هربار بیشتــر بـاور میکنـم ، لباسهای خیست را، من ته کوچه! در انتظارت نشسته ام!
نزن بس کن مرا نشکن
نکن تصویر خود را در دلم پازل
تو در قاب دلم نقشی
مشو غافل
شکستِ شیشه چشم و گوش غم را باز خواهد کرد
مرا در بار دنیا جا نده
ترد است بغضم
قلب دنیا سنگ
همه جادکان رنگ است،همه رنگ میفروشند.دل من به شیشه ماند،همه سنگ میفروشند.به کرشمه ی نگاهی،دل ساده لوح مارا،چه به نازمیربایند،چه قشنگ میفروشند…
این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو / آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم / زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت
وقتی دلم تنگه برات، واسه قهر و آشتی هات نوازشات،بوسیدنت! تو خاطرت مونده هنوز ی چشم تر هلاکته! ی قلب تنها و غریب دائم در انتظارته! تنها دلیل زندگیم با یه غمی دوستت دارم، داغ دلم تازه میشه وقتی اسمتو میارم!
ﻭﻗﺖِ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻪ ﭼَﺸﻤَﻢ ﺁﺏ ﺩﺍﺭﻡ . . .

ﻃﺮﺡِ ﭼَﺸﻤﺎﻥِ ﺗــــــــﻮ ﺭﺍ ﺩَﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻡ . . .

ترانه هامو گوش بده وقتی که بارون می زنه
وقتی که اشک آدما معنی فریاد منه
ترانه هامو گوش بده وقتی دلت پر از غمه
وقتی تو سفرت شب و روز یه چیزی مثل نون کمه
متن اهنگ بسیار زیبای یاس و امین
همينکه دردلم باشي غمي نيست..بمان….چون ماندنت کارکمي نيست
من همونم که همش به یاد چشمات میمونم/من همونم که توروهمیشه دنیام میدونم/من همونم که غموازتوی چشات میخونم/شده هرکارمیکنم تاغمو ازتوبرونم/من همونم که تویی فرشته آرزوهام/جون من فقط یه بارعشقو بیارهدیه برام
قرار نبود چشمای من خیس بشه،
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه،
قرار نبود دیدنت آرزوم بشه،
قرار نبود که این جوری تموم بشه،
هرجادل شکسته ای دیدی یادازدل شکسته ام کن،هرجاقفس پرنده ای بود،یادازپروبال بسته ام کن.
یه عمری رو لبهام پر از خنده بود تاکی باید این نقشو تمرین کنم
یا هر سال تحویل بگم پیشمی تا کی باید این فکرو تلقین کنم
ته هرزمستون یه هفته به عید یه چیزی تو این چنگ میزنه
شاید ترکشایی که سهم تو شد یکیشون هنوز کنج ذهن منه
تو از زیبا ترین نیلوفر من ، بخوان غم را تو از چشم تر من
بدان این روی زرد از دوری توست ، که سر بیرون زد از خاکستر من
منو باخودت ببر
من به رفتن قانعم
گفتنی هرچی که هست!
توبخوای من قانعم!
منو باخودت ببر
منوباخودت ببر.
من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت تنهای شب های خود

اگر به خانه ی من آمدی

برای من ای مهربان !

چراغ بیاور و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم ….

نه امشب که هرشب که حالم خرابه
یه جزیرم که دورم یه دریا سرابه
من عادت نکردم به شبهای سردم
به اینکه نباشی نه عادت نکردم
قسم خورده بودم اگه از تو جداشم
دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم
ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه
که فکرت نباشم نه دیروز و نه فردا همیشه
قسم خورده بودم اگه از تو جداشم
دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم
ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه
که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا همیشه
نمیشه
چقدر قصه گفتم که دریا بخوابه
چقدر گریه کردم نفهمم سرابه
نفهمم کجامو نفهمم کجایی
چقدر با تو بودم تو عین جدایی
قسم خورده بودم اگه از تو جداشم
دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم
ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه
که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا همیشه
نمیشه
چقدر قصه گفتم که دریا بخوابه
چقدر گریه کردم نفهمم سرابه
بازیچه ی دست یار بودن عشق است، در پنجه ی غم شکار بودن عشق است، در محکمه ای که یار باشد قاضی، محکوم طناب دار بودن
عشق است.
همه لحظه ها غریبن، بوی دلتنگی رو میدن، تو میخوای ازم جداشی اینو چشمای تو میگن.

عشق تو را در زمستان به یاد می آورم
و دعا می کنم باران
در سرزمینی دیگر ببارد
برف
بر شهری دیگر بریزد
و خدا زمستان را از تقویم خود پاک کند
کاش ميديدى..! بچه هاى کوچه منتظرندتا ازمن آدم برفى بسازند!
چگونه خواهم توانست زمستان را
پس از تو تاب آورم نمی دانم
کاشکی عاشق بودی تا دردم را بدونی
دنیای غصه‌هام رو توی چشام بخونی
کاشکی تا قیامت می موندی در کنارم
آرزویی به جز ابن نداشتم و ندارم.
گفتم :تو شیرین منی!
گفتی :‌ تو فرهادی مگر؟
گفتم خرابت میشوم.
گفتی :تو آبادی مگر؟
گفتم ندادی دل به من.
گفتی تو جان دادی مگر؟
‌ گفتم ز کویت میروم.
گفتی :توآزادی مگر؟ ‌
گفتم فراموشم مکن.
گفتی :تو در یادی مگر؟
یه حلقه جنس بی رحمی تو رو از من گرفتو برد
یکی جای منو پر کرد دل من تو دلت پژمرد
یه انگشتر چقد ساده منو از دفترت خط زد
یه سایه عاشقی رو کشت تو این تنهایی ممتد
چه قدر خوبه که تو هستی
چه قدر خوبه تو رو دارم
چه قدر خوبه ک از چشمات میتونم شعر بر دارم
تو ک دلواپسم میشه همه دلواپسیم میره
شاید این واسه تو زوده یا شاید واسه من دیره
نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست،گوش کن نبض دلم زمزمه اش با تویکی است
نفرين به من که پر پرت نکردم
مثله خودم در به درت نکردم
نفرين به تو که باورم نکردى
عاشق شدم عاشق ترم نکردى✔
تو ارومی تو دریایی تو مغروری تو اتیشی من از چشم تو میخونم که داری عاشقم میشی چجوری شد نمیدونم بدون تو نمیتونم بدون تو نمیمونم.
اگر روزی رسیدی

که من نبودم

تمام وصیتم به تو این است…

“خوب بمان”

از آن خوب ها که من عاشقش بودم…✔

قدیما مونس و یارم تو بودے
ولے حالا دلم تنهاترینه
تمام آرزوی من نقش بر آبه
هر روز سرنوشت من رنج و عذابه
آغوش تو برای من همیشه کم یابه
دعای قلب عاشقم چرا بی جوابه
تنها وقتی که شب تو رو کنار من میاره تو خوابه
عشق نمیخوابه،تو رو خواستن نمیخوابه
آرزوی من و تو به هم رسیدن، نمی میره،نمیخوابه
بی تو خورشید نمیتابه
یه عمره که دلم برات عاشقو بی تابه
بی تو همه ی دنیا برام مثل سرابه
دریای عشق تو کجاست؟
بی تو دل مردابه
بوسةبرعکست زنم ترسم که قابش بشکند
قاب عکس توست اماشیشه ی قلب من است
بوسةبرمویت زنم ترسم که تارش بشکند
تارموی توست اماریشه ی عمرمن است
شيرين تر از عسلي . شورتر از نمكي . قرمز تر از خوني. عزيز تر از جوني.
پرچین خیالت چه هوایی دارد
معشوق تو بودن چه صفایی دارد
هرجا که تو باشی ونباشی آخر
این عاشق بیچاره به عشق توخدایی دارد…
نفرین به عشق و عاشقی
نفرین به بخت و سرنوشت
به اون نگاه که عشقتو
توسرنوشت من نوشت
نفرین به من نفرین به تو
نفرین به عشق منو تو
به ساده بودن منو به اون دل سیاه تو
ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ ﺩﻝ ﮔﺸﺎﯾﯽ ﮐﻦ
ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻡ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪﺕ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻦ
ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﺩﻟﮑﺶ ﺯﻟﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻩ ﺑﮕﺸﺎﯼ
ﺩﻝ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﻦ ﻭ ﺩﻟﮕﺸﺎﯾﯽ ﮐﻦ
شبحی چندشب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی وردزبانم شده است
درمن انگارکسی درپی انکارمن است
یک نفرمثل خودم تشنه ی دیدارمن است
یک نفرساده چنان ساده که ازسادگیش
میشودیک شبه پی بردبه دلدادگیش
یک نفرسبزچنان سبزکه ازسرسبزیش
میشودپل زدازاحساس خداتادل خویش
آی بیرنگترازآینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هرشبه تصویرتونیست؟
اگراین شبح هرشبه تصویرتونیست
پس چرارنگ تووآینه انقدریکیست
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگیست به انکارمکوش…..
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صیدافتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
قصیده پرداز دلم امشب غزلی خوان شده است
اوکه عمری نفسم بود حال خنجر این جان شده است
نفرین به اون کسایی که روی دلا پا می ذارن تا که می بینن عاشقی میرن و تنهات می ذارن نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن عاشق عاشق کشین ، رحم و مروت ندارن
همه چی خوبه ولی دلتنگم…………
رنگ چشات آبی ولی من بی رنگم…………
عابری درگذراز کوچه ی نزدیک دلم میپرسد:این چه عطریست که از کوچه ی بن بست دلت می آید؟! تازه من فهمیدم خاطرات تو چقدرخوشبویند.
تو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی
كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشيمانی؟
گاه گاهي بيادت غزلي ميخوانم تانگويي که دلم غافل ازآن عهد و وفاست،خوب رويان همه گربادل من خوب شوندخوب من باهمه خوبان حساب توجداست
از عشق مكن شكوه كه جاي گله اي نيست
بگذار بسوزد دل من مسئله اي نيست
من سوخته ام در تب ، آنقدر كه امروز
بين من و خورشيد دگر فاصله اي نيست✔
مرغ دل من زعشق توجان میداد
ازبهرتوزندگی چه آسان میداد
ای کاش میشدکه بجای مردن
این دردمراخدای درمان میداد
به هرکه مینگرم غرق بدگمانی هاست،ز هرکه میشنوم داستان پرهیزاست.
چنان شکسته پرم زمانه،که پندارم،شکنجه های تو برمن محبت آمیزاست.
من و مضایقه ازجان؟تو آنچنان خوبی؛که پیش پای تو جان من ناچیز است.
حميدمصدق..
ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺭﻫﺎ ﻧﮑﻦ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﻮﻥ ﺑﺮﺱ

ﺍﮔﻪ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻨﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻪ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﺩﻭﻣﻮﻥ ﺑﺮﺱ 

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺼﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﺗﻮ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺮﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﺒﯿﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ

 

ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﺍﺯﺕ ﺑﺒﯿﻦ ﮐﺠﺎ ﺷﺪﻡ ﺍﺳﯿﺮ ﺗﻮ

ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﺗﻮ

 

ﺑﻪ ﺣﺪ ﻣﺮﮒ ﻣﯽ ﺑﺮﺕ ﺳﺮﺕ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﻤﻪ

ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﺗﻮ ﮐﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺟﻬﻨﻤﻪ

من ميروم که بى توتنهاسفرکنم
تومانده اى که بى من شب راسحرکنى
من ميروم که عشق توازسربدرکنم
تومانده اى که عشق مراتاج سرکنى
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ !
ﺗﻮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ
ﻫﺮﭼﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻡ
ﺍﺯ ﻟﯿﺴﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻗﻠﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ !
ﺗﻮ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺒﻢ ﺷﺪﯼ
ﻫﺮﭼﻪ ﺁﺏ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ﺭﺧﺖ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺭﺍ
ﺑﺎﺯ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻏﻤﻢ ﺷﺪﯼ
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ !
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻧﻄﻔﻪ ﮏﯾ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﻏﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﯼ ﻧﺒﺎﺷﻢ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﮒ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻮﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ !
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺏ ﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﻢ
ﺑﻪ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﮏﯾ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺭﻭﺯ
ﺑﺎ ﻃﻌﻢ ﺗﻠﺦ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻧﻨﮓ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﻢ
ﺁﺧﺮ ﺍﻧﮕﺎﺭ
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ
ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﻭ ﭼﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﻧﮓ ﺗﻠﺨﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﺗﻠﺨﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺧﺪﺍ
ﻭ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ
ﺗﻮ ﺭﻫﺎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺟﺪﺍ
برای آن مينويسم كه روزی دلش مهربان بود ،
مينويسم تا بداند كه دل شكستن هنر نيست ،
نه ديگر نگاهم را برايش هديه ميكنم و نه ديگر دم از فاصله ها ميزنم ،
و نه با شعرهايم دلتنگی را فرياد ميزنم ،
مينويسم تا شايد نامهربانيهايش را باور كند . . .
ﮔﻔﺘﻢ “ﻭِﺻـــــــــﺎﻝ” . . .

ﮔﻔﺘـﮯ “ﻣَﮕَﺮ ﺧﻮﺍﺑَﺶ ﺭﺍ ﺑِﺒﻴﻨـﮯ” . . .

ﻋُﻤﺮﻳﺴﺖ ﺑﻪ ﺍُﻣّﻴﺪ ﺁﻥ “ﺍﮔَﺮ” ﻣـﮯ ﺧﻮﺍﺑَﻢ . . .

هرچی سرم شلوغ شد،رو قلب من اثر نذاشت،بدون تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت…….
ﺩﻟﻢ ﻣﺜﻞ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﻘﺎﯾﻖ
ﭼﺸﺎﻡ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺑﺎﺭﻭﻧﻪ ﺷﻘﺎﯾﻖ
ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﻥ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺑﺮﯾﺪﻥ
ﻭﻟﯽ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻦ ﺁﺳﻮﻧﻪ ﺷﻘﺎﯾﻖ
ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺁﺧﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﺴﯽ ﺧﺸﮑﯿﺪﻩ ﺧﻮﻥ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺩﺳﺘﺎﺵ
ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺟﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ
ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻭﺍﯼ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﮔﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻖ

ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻏﺮﯾﺒﻢ
ﺁﺧﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﺴﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﻋﺰﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﻏﺼﻪ ﺍﺵ ﺟﻨﺲ ﮐﻮﻫﻪ 
ﺩﻝ ﻭﯾﺮﻭﻥ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺷﯿﺸﻪ
ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ
ﺗﻮ ﻣﺮﺩﯼ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﺮﺩ
ﺗﻮ ﺭﻭ ﺁﺧﺮ ﺳﺮﺍﺏ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ
ﺗﻪ ﮔﻠﺨﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺩ
ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻭﺍﯼ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﮔﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻖ

ﺩﻭﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﯾﺪﯾﻢ
ﺑﻪ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻗﺼﻪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ
ﮔﺮﻩ ﺯﺩ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﺎﻣﻮﻧﻮ ﺗﻘﺪﯾﺮ
ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺮﯾﺪﯾﻢ
ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺩﺷﺖ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ
ﻧﻪ ﺗﻮ ﮔﻠﺪﻭﻥ ﻧﻪ ﺗﻮﯼ ﻗﺼﻪ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ
ﺣﺎﻻ‌ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﺎﻗﯽ
ﮐﻪ ﺳﺎﻻ‌ﺭ ﺗﻤﻮﻣﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﯾﯽ
ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻭﺍﯼ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﮔﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻖ
ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻭﺍﯼ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﮔﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻖ
ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻭﺍﯼ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﮔﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻖ

امشب شب روياي تو بود و تو نبودي,در دل همه آواي تو بود و تو نبودي,دل زير لب آهسته تمناي تو ميكرد,در حسرت ديدار تو بود و تو نبودي.
این حال من بی توست دلداده ترازفرهاد،شوریده ترازمجنون…
ای که می پرسی
ز من آن ماه را منزل کجاست ؟منزل او در دل است ، اما ندانم دل کجاست؟
آخه من هیچی ندارم که نثار تو کنم
تا فدای چشای مثل بهارت بکنم
می درخشی مثل یک تکه جواهر توی جمع
من میترسم عاقبت یه روز قمارت بکنم
تو بگو خودت بگو با تو بمونم یا برم
آخه من هیچ نمیخوام که غصه دارت بکنم
من و تو مثل دو تاخط می مونیم که توی دفتر مشق اسیر شدیم ، نرسیدیم به هم آخرش تو همون دفتر کهنه پیر شدیم ، بی هم روزا گذشت دستای من نرسید به دستای تو ، مگه با شکست من شکست تو
مینویسم همه ی هقهقه تنهایی را
تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی
تا تو در همهمه همراهه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق تو تنها برسی
مینویسم مینویسم از تو
تا ته کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت
گریه این گریه اگر بگذارد
بعدمن بایادمن افسوس میماند ب جا/درمیانه کلبه ام فانوس میماند به جا/میروم تاگم شوم درجاده های ناشناس/کس نمی یابد مرا افسوس میماند به جا
عزیزم تو جاده فنا شدن اونی که هرگز نمیشه خسته منم
اونی که با صد امید و آرزو دلشو بسته به عشق تو منم
چنان کاری دلت با قلب من کرد/که موج زلزله با ارگ بم کرد
یخ تو باز شدآخر زآتشی که منم نشسته برف تنت بعد سالها به تنم
تودر کنارمنی عشق کار خود را کرد چگونه رابطه ام راباتو به هم بزنم
تمام شهر به دنبال نام عطرمنند رسیده لحظه شیرین باتو ماشدنم
من وتو مثل دم وبازدم گره خوردیم گرفته بوی تورا تاروپود پیرهنم
فکر نکنی دوری و اینجا نیستی
قلب من اونجاست تو تنها نیستی.
وقتی که دنیا دود شد شاید فراموشت کنم
کاشانه ام نابود شد شاید فراموشت کنم
آسان ز دستم داده ای باشد به اینهم راضی ام
وقتی که اشکی رود شد شاید فراموشت کنم
هرگز زدستت اینچنین سیلی به احساسم نخورد
باشد بزن اما به دستانت قسم وقتی که تارم پود شد شاید فراموشت کنم
رو به تو سجده ميكنم
دري به كعبه باز نيست
بس كه طواف كردمت
مرا به حج نياز نيست
به هر طرف نظر كنم
نماز من نماز نيست
مرا به بند ميكشي
از اين رها ترم كني
زخم نميزني به من
كه مبتلا ترم كني
از همه توبه ميكنم
بلكه تو باورم كني…
قلب من از صداي تو
چه عاشقانه كور شد
تمام پرسه هاي من كنار تو سلوك شد
عذاب ميكشم ولي ، عذاب من گناه نيست
وقتي شكنجه گر تويي ، شكنجه اشتباه نيست…
من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها
یک عالم گله و خدایی بی ادعا
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم
صدایت در گوشم پیچید
نگاهت در چشمانم نقش بست
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم
نامم را خواندی.. گفتی بارانم
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانم
بی تو نه معنا دارد باران
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
ای که شبیه تر از خود به منی
بگو تا آخر راه با من هم قدمی
نرو تنهام نذار با درد و غم هام / اگر چه دلخوری از خیلی حرفام. به قرآنی که از سایه اش گذشتم / به جون هر دوتامون خیلی تنهام . . .
به اخمت خستگی در می رود ،لبخند لازم نیست
کنـــــار سینی چــــای تـــــو اصلا قند لازم نیست

همیشـه دوستت دارم ـ بـــه جـان مــادرم ـ امــــا
تو از بس ساده ای ، خوش باوری ، سوگند لازم نیست

مرا دیوانــــه کردی و هنــــــــوز از من طلبکاری
بپوشان بافه های گیسویت را ،بند لازم نیست…

نميتونم ببخشمت دور شو برو نبينمت تيكه اي بودي از دلم گنديدي و بريدمت
بی مجنون نمازش را شکست؛ بی وضو در کوچه لیلا نشست؛ عشق آن شب مست مستش کرده بود؛ فارغ از جام الستش کرده بود؛ گفت یارب از چه خارم کرده ای برصلیب عشق دارم کرده ای؛ مرد این بازیچه دیگر نیستم ؛ این تو و لیلای تو من نیستم ؛ گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگو پنهان پیدایت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارنت بودم نشناختی.
من به بن بست نرسیدم راهمو کج کردم
باتو مشکلی ندارم با خودم لج کردم
دنبال راه فرارم از تو نه از اینجا
میدونی فایده نداره بسه دیگه رویا
توچرا خسته نمیشی ازمن دیوونه
ازمنی که شبوروزام مثل هم میمونه
مشنو از نی، نی نوای بی نواست/بشنو از دل، دل حریم کبریاست
نی چو سوزد تل خاکستر شود/دل چو سوزد محرم دلبر شود
ﺍﮔﺮ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﺒﺮ ﻧﺎﻡ
ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ
ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ
ﺳﻮﺯﻡ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
ﺩﻟﻢ ﭼﻮﻥ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺮﺍﯾﻢ
ﻏﺮﻕ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺗﯿﺮﻩ ﻣﺜﻞ ﺷﺐ ﭼﻮ ﻣﯽ
ﺩﺍﻧﻢ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﯽ
ﺧﯿﺎﻝ ﺑﺎﻃﻠﻢ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ
ﻟﻘﺎﯼ ﺗﻮ
ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺳﺎﻥ ﮔﺬﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﻋﺸﻖ ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ
ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻘﯽ ، ﺩﻟﺖ ﺁﺭﺍﻡ
ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ؟
ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ، ﺑﮕﻮ ﻫﺴﺘﯽ
ﻭ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ؟
ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺳﻬﻢ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﻦ
ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺵ ….. ﻡ ﺑﻪ ﻫﺮ
ﻣﻨﺰﻟﮕﻪ ﻭ ﺟﺎﯾﯽ
با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانی‌ام!

باید ببندم کوله بار رفتنم را

مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد

من خام بودم ، داغ دوری پخته ام کرد

یک عمر پایت سوختم ، قابل ندارد

من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی

از برف اگر آدم بسازی دل ندارد

باشد ولم کن با خودم تنها بمانم

دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد

شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد

موجی که عاشق می شود ساحل ندا￘رد

بعدازاین عشق به هرعشق جهان میخندم،هرکه آردسخن عشق میان میخندم،من ازآن روزکه دلدارم رفت،به هوسبازی این بیخبران میخندم،خنده تلخ من ازگریه غم انگیزتراست،کارم ازگریه گذشتست به آن میخندم
عمر من در عشق خوبان سر رسید
موی من از عشق خوبان شد سفید
صد من چون از کبوتر خانگیست
ناز کردن بر من از دیوانگیست
من چه دارم از تو پنهانش کنم ؟
جان تقاضا کن که قربانت کنم .
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست.

مهربتان ورزیده ام ,گِرده جهان چرخیده ام,بسیار خوبان دیده ام,اما…………..توچیزه دیگری!!!
چون خیالت همه شب مونس دمساز من است
شرم دارم که شکایت کنم از تنهایی
مطمئن باش که مهرت نرود از دل من

مگر ان روز که در خاک شود پیکر من

اتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

چون که گورم بشکافند ز عین می بینند

ز خاکستر عشقم باقیست اتشی سرکش و سوزنده هنوز

یادگاری ز عشقی سوزان که هست گرم و فروزنده هنوز

یه تابوته میان ما یه کم خاکو یه کم دوری
همیشه بی کسی هامو تو می فهمی تو می دونی
یه کم دلگیرم از دستت چقدر دلتنگ دیوارم
به جای اسمون دارم تمامه روز می بارم
ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺍﻓﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺑﯽ ﻣﺮﻭﺕ ﺟﮕﺮﻡ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺁﻧﻨﺎﻥ ﻣﺤﻮ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﻮﺩﻡ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﻟﺐ ﻣﻦ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺁﻧﮑﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﻣﺮﺍ ﻣﻮﻧﺲ ﺟﺎﻥ
ﺍﺳﺐ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺑﺮﻩ ﻣﻦ ﺗﺎﺧﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ
فقط تو آغوش خودم دقدقه هاتو جا بزار
به پای عشق من بمون
هیچ کسو جای من نیار
مهر لباتو رو لب و روی تن کسی نزن
فقط به من بوسه بزن
به روح و جسم و تن من
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو محبته
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو
منو به آتیش میکشه
نوازش دستای تو
عادت ترکم نمیشه
بگذارك درحسرت ديداربميرم؛درحسرت ديدارتوبگذاربميرم؛دشواربودمردن وروي تونديدن؛بگذاربه دلخواه تودشواربميرم؛بگذارك چون ناله مرغان شباهنگ دروحشت ودرشب تاربميرم؛بگذارك چون شمع كنم پيكرخودآب دربستراشك افتم وناچاربميرم؛ميميرم ازاين دردك جان دگرم نيست تاازغم عشق تودگرباربميرم؛تابوده ام اي دوست وفادارتوهستم بگذاربدان گونه وفاداربميرم…
غم بودن جدا از چلچراغ چشم دلخواهت
چه بیرحمانه امشب میکشد تا بستر مرگم
غمگینانه میجوشد ز. لبهایم شکوه شعر نام تو
مرا دیوانه میخواهی
ز خود بیگانه میخواهی
مرا دیوانه چون مجنون
ز من افسانه میخواهی ،،
شدم بیگانه با هستی
زخود بیخود تر از مستی
نگاهم کن ، نگاهم کن
شدم هر آنچه که می خواستی…
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ
ﺑﺮ ﺑﺮﮒ ﻫﺎﯼ ﺯﺭﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎ
ﺩﺭ ﺗﻠﺨﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ
ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺲ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ
ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩ ﻏﺮﺑﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﮔﺬﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ
ﺑﺮ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﺧﯿﺴﯽ ﭼﺸﻤﻢ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ
ﺑﺎ ﮔﺮﻣﯽ ﻏﺮﻭﺏ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺩﻟﻢ
ﺍﺯ ﻋﻤﻖ ﺳﯿﻨﻪ ﻭ ﺩﻝ ﺁﻩ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ
ﺁﺧﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩﻧﺖ ، ﺑﺮﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ
ﺭﻧﮕﯽ ﺳﯿﺎﻩ ﺳﯿﺎﻩ،
ﺑﺎ ﻭﺳﻌﺖ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻗﻠﺒﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻭ
ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ….
نام من برکف دستت بنویس…تابه هنگام قنوت نبری ازیادم. ترسم امشب که مقبول شود ازتودعا،گویم افسوس که من ازقلمت افتادم….
اگر جایی شود پیدا ، تو هم پیدا شوی تنها / ز شادی دستو پایم گم کنم ، خود را نمی یابم . . .
چرا رو نقاشی ها بی خودی سایه میزنی ,, این همه حرف خوب داریم حرف گلایه میزنی ,, اگه من و دوست نداری این و راحت بهم بگو ,, چرا با حرفات و نگات بهم کنایه میزنی….
گفتم به گل زرد چرا رنگ مني
افسرده و دلتنگ چرا مثل مني
من عاشق اويم كه رنگم شده زرد
تو عاشق كيستي كه همرنگ مني
فدایت ای گل زیبای هستی
نمیدانم کجا بی من نشستی
قشنگی های دنیایم تو هستی
یگانه گنج فردایم تو هستی.
ميروم خسته و افسرده و زار…

سوى منزلگه ويرانه ى خويش…

به خدا ميبرم از شهر شما….

دل ديوانه و شوريده خويش…

مى برم تا که در ان نقطه ى دور…

شستشويش دهم از رنگ نگاه….

شستشويش دهم از لکه ى عشق.

ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﻣﯿﺸﻢ
ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﺸﻢ
ﺭﻭﺯﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ
ﭼﺎﺭﻩ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﻣﺮﮔﻢ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺣﺘﯽ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻡ ﺻﺒﺮﻡ ﻧﻤﯿﺪﻩ
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻧﺬﺍﺭﻡ ﻋﺸﻘﺘﻮ ﺑﺒﺎﺯﯼ
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻤﺶ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﻧﻮﺍﺯﯼ
لحظه ی دیدار نزدیک است…
باز من دیوانه ام،مستم..
باز میلرزد دلم،دستم..
باز گویی در جهان دیگری هستم…
ﮔﺮﺟﻔﺎﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺗﮑﻪ ﮐﻨﺪﻗﻠﺐ ﻣﺮﺍ/ﺭﻭﯼ ﻫﺮﺗﮑﻪ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﻧﺎﻡ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺗﻮﺭﺍ.
هم دعاکن که گره از کار تو بگشاید عشق.

هم دعا کن که گره ی تازه نفزاید عشق.

شمع روشن شد وپروانه درآتش گل گرفت.

شمع حق داشت به پروانه نمی آید عشق…

دوستی خاطره ای نیست که از یاد رود

خاروخاشاک سبک نیست که بر باد رود

دوستی با تو بهاریست پر از عشق وامید

دوستی با تو محال است که از یاد رود

چندیست که سفت و سخت پابند توام
دلبسته ی لبخند خوشایند توام
لبخند بزن برای من هر لحظه
من عاشق حس پشت لبخند توام
دردایره عشق اگرباران بلا بارید عاشق آن است که از دایره بیرون نرود!
گر لایق ما نیست که یار توباشیم,بگذار که در ساییه دیوار تو باشیم
به حباب نگران لب این رود قسم و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت،همچنانیکه فقط خاطره ای خواهد ماند،لحظه ها عریانند…
به تن لحظه ی خود جامه اندوه مپوشان…
هرگز…
کبوترم،لانه ی من بام توست،کجاروم؟مرغ دلم رام توست،پادشه کشورعشقم ولی،نگین انگشتریم نام توست…
سرخي لاله به گلگوني رخسارتونيست/
نغمه رود به زيبايي گفتارتونيست/
دولت مستي وغافل شدن ازكارجهان/
هيچ يك خوبتر ازلحظه ي ديدارتو نيست..
ﻣﻦ ﺁﻥ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻢ
ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻗﺼﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﺎﺯﺕ
ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺑﻪ ﮐﺒﺮ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﮔﺮﯾﺎﻧﻢ
ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻧﺎﺧﺪﺍﯾﯽ
ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻏﺎﻓﻠﯽ ﯾﺎﺭﺏ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﺁﻥ ﮐﺸﺘﯽ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﻡ ﻃﻮﻓﺎﻧﻢ
ﺗﻮﺋﯽ ﻗﺎﺩﺭ ﺗﻮﺋﯽ ﻣﻄﻠﻖ
ﻧﺴﻮﺯﺍﻥ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺗﺮ ﺑﺎﻫﻢ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺴﻠﯽ
ﻋﺎﺻﯽ ﻭ ﻗﻮﻣﯽ
ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
اری شود، ولیکن به خون جگر شود
ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺷﺒﺎ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ
ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﺘﻢ ﻧﺪﯾﺪﻡ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﻧﺒﻮﺩﯼ٬ﻻﺍﻗﻞ ﺑﯿﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﻢ
ﻣﮕﻪ ﺗﻮ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﺕ ﺑﯿﺘﺎﺑﻢ؟
ازان روز که سربازى به پاشد
ستم برمانشد بردختران شد
بسوزدانکه سربازى را به پا کرد
تمام دختران را چشم به راه کرد
ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺴﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﺩﻟﺘﻮ ﭘﺎﮎ ﻭ ﻧﺠﯿﺒﻪ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﺩﻟﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺩﻝ ﺑﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ
ﯽﮐ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﻟﺖ ﻧﺠﯿﺒﻪ ﺩﻝ ﺗﻮ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺗﺎﺭﻩ
ﺗﻮ ﻣﯿﮕﺸﺘﯽ ﺑﺎ ﻏﺮﯾﺒﻪ‘ ﺁﺭﻩ ﺭﺳﻢ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻩ
ﺁﺭﻩ ﺭﺳﻢ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻩ …
ﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺑﺎ ﻏﻢ ﻏﺮﯾﺒﻪ
ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﻗﺸﻨﮕﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﯾﺒﻪ
ﺁﺭﻩ ﻣﻦ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺖ ﺩﻝ ﺳﭙﺮﺩﻡ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺭﺯﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺮﺩﻡ
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻭﻓﺎ ﻧﮑﺮﺩﯼ ﺭﻓﺘﯽ ﺑﺎ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺁﺳﻮﻥ
ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺗﯿﻎ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﮐﺮﺩﯼ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺩﺭﺑﻮ ﺩﺍﻏﻮﻥ
بی قرار توام و دردل تنگم گله هاست
آه!بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده درآب
دردلم هستی وبین من وتوفاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد?
“بال”وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
بی تو هرلحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله ی دوری عشق
وسکوت توجواب همه ی مسئله هاست
ﯾﮏ ﮔﺮﻩ ﺩﺭ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ
ﯾﮏ ﮔﺮﻩ ﺑﺮ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﺠﺮ ﺗﻮ
ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺘﺴﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ
ﻭﺍﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻨﺪﻫﺎﯼ ﭘﺮﮔﺮﻩ
ﯾﺎ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﯼ ﮔﻢ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ
ﻫﯿﭻ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺩﺭ ﮔﺮﻩ
ﮐﺎﺵ ﮐﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻭﭼﺸﻤﻢ ﺁﻥ ﺩﻣﯽ
ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﮔﺮﻩ
یادِ تو هر جا که هستم با منه . . .

داره عُمرِ منو آتیش میزنه . . .

آنان که همه چیز دارند مگر تو را…
به سُخره میگیرند آنان که هیچ ندارند مگر تو را…
(سُخره=مسخره)
ﺍﺷﮏ ﺧﯿﻤﻪ ﺯﺩﻩ ﺑﺮ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
ﭼﻨـﺪ ﺭﻭﺯﯾﺴـﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴـﻢ ﻭ ﺑـﺪ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
ﮐﻮﭼﻪ ﺍﺯ ﺭﻫﮕﺬﺭ ﺳﺮﺩ ﻏﻤﺖ ﺯﺍﺭ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺳﺖ
ﺷﺐ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﺶ ﻣﺎﻩ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻣﺎﻧﻢ …
وه که بازم فلک انداخت به غوغای دگر
من به جای دگر افتادم و دل جای دگر
گوییا سختی جان کندن من خواست طبیب
که بجز صبر نفرمود مداوای دگر
پا نهم پیش که نزد توآیم لیکن
از تحیر نتوانم که نهم پای دگر
چشم مستی که تو داری به خدا زنجیر است، هرکه پابند تو شد تا به قیامت گیر است.
عشقت به دلم اگر بتابد چه کنم ؟
مهرت به سرای من بخوابد چه کنم ؟
یکدم به سوال من جوابی بده دوست
روزی که دلم تو را بخواهد چه کنم ؟
ﻧﺎﺟـﮮِ ﻋـــــــــﺎﻃﻔﻪ ے ﻣَﻦ . . .

ﺷِﻌﺮَﻡ ﺍﺯ ﺗــﻮ ﺟﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ . . .

ﺭَﮒِ ﺧُﺸﮏِ ﺑﻮﺩﻥِ ﻡَﻥ . . .

ﺍﺯ ﺗَﻦِ ﺗــــــﻮ ﺧﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ . . .

سوختم باران بزن شايد تو خاموشم كني/شايد امشب سوزش اين زخم ها را كم كني/آه باران من سراپاي وجودم آتش است/پس بزن باران بزن شايد تو خاموشم كني
بارآخر..
من ورق را با دلم بر ميزنم!!
بار ديگر حكم كن!
اما نه بي دل!
با دلت دل حكم كن
حكم دل : هركه دل دارد بيندازد وسط
تا كه ما دلهايمان را رو كنيم!!
دل كه روي دل بيافتاد،عشق حاكم ميشود،،پس به حكم عشق،،بازي ميكنيم.. اين دل من.!
رو بكن حالادلت را…! دل نداري؟
بر بزن انديشه ات را…!
حكم لازم: دل گرفتن!! دل سپردن…
هر دو لازم! عشق لازم…
ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند.
باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم ، دستهایم را بر
روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم.
با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم.
چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم ، چه زیبا میریزد اشکهایم
همراه با قطره های باران . چه سخت میسوزد تن خسته ام ،
به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام.
کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم ،
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شبنخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده با چشمان تر
عشق یعنی سربه دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسواشدن
عشق یعنی سست و بیپروا شدن
عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی راباختن
دستاتو بزار تو دستام
تو تصور کن ک بارون دونه دونه
روگونت حس خوبی می نشونه
کنار ساحل دریا منو تو
دوباره زندگی وحرکت از نو

تصور کن ک دریابیقراره
روسقفش آسمون بارون میباره
می باره تادلم آروم بگیره
دل تو زنده باشه و نمیره

تصور کن ی قلب پر ز احساس
ک میده دست تو ی شاخه یاس
تصور کن که قلبامون یکی شه
بمونه واسه ی هم تا همیشه

تصور کن طپش های دلی رو
ک جز چشمای تو چیزی نداره
تصور کن ک دیگه آخر راه
محاله هیچکسی تنهات بزاره

دستاتو بزار تو دستم
بگو دوست دارم هنوز باهات هستم
بگو دوست دارم من بیشتر از صدبار
بگو عاشقتم من بیشتر از هربار

تو میدونی همه دنیای منی
همه رویای منی
تو ب من زندگی میدی
هرجا باشم همهحرفای منی
متن انشای منی
جمله ی دوست دارم های منی

دستاتو بزار تو دستم
بگو دوست دارم هنوز باهات هستم
بگو دوست دارم من بیشتر از صدبار
بگو عاشقتم من بیشتر از هربار

شــب پــاییـــزی احســاس مـث بـــارون منـــم نـم نـم

میـریـزم تـــو خــودم انگـــار دارم عاشق میشم کم کم

یکـــم گــــرمم یکــم سردم تـو رو حس میکنــم هــر دم

آهــای روزای تکـراری دیدین عاشــق شـــدم مـن هـــم!!

من عاشقانه میکنم نگاه بر دو چشم تو

تو تازیانه می زنی به چشم و بر نگاه من

چو آفتاب می شوم دمی که گرم و روشنت کنم

چو ابر تیره می شوی که سد نهی به راه من

خراب تر ازین کسی نمی شود که من شدم

تو هرچه می کنی بکن ، سزات با خدای من

تو آنی آنکه بی تابی همیشه / منم تشنه و تو آبی همیشه / برای مستی روح دل من / مثال ساغر نابی همیشه .
نوشتم نامه ای بابرگ پسته/جوابم رابده قلبم شکسته/نوشتم نامه ای بابرگ چایی/که هروقت میخوری یادم بیایی/نوشتم نامه ای بااشک چشمم/فراموشم نکن ای نورچشمم/ نوشتم نامه ای بابرگ گندم/فراموشم نکن باحرف مردم!!!
نازنینم همه هستی همه مستی
بی توام بی همه هستی
هرچه دارم با تو دارم
با توام با شور و مستی
عشق و رویا عشق و هستی
در کلامم در نگاهم
موج عشق و موج هستی
همه آرامش ، همه آرام تو هستی
هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد
آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد
تو که نزدیک تر از من به منی می دانی
دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد
هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم
از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد
دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق
بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد
ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را
غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد
کاشکی اینو میدونستی بی تو حال بدی دارم
واسه برگشت تو هروز لحظه هارو میشمارم
کاشکی اینو میدونستی قهر تو چه دردی داره
بی تو تابستون قلبم چه روزای سردی داره…
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
دعا ميكنم غرق باران شوي
چو بوي خوش ياس و ريحان شوي

دعا ميكنم در زمستان عشق
بهاري ترين فصل ايمان شوي…

من نميدانستم… 
كه سرانجام چه آيد به سرم؟ تو مرا خوب نگر…
شايد اينبار ببيني كه تورا منتظرم!
نمى پرسى تو حالى از دل غمگین و بیمارم/ولى من هر کجا باشم خیالت را به سر دارم
همون که فکر نمیکردیم نموندش
دیدی رفت و دل ما را سوزوندش
دیدی عشقی نبود در تار و پودش
دیدی گفت عاشقه عاشق نبودش
من که پشت پا زدم به هرچه هست و نیست / تا که کام او ز عشق خود روا کنم
خود را نمیبخشم ، اگر که زین پس به عاشقان وفا کنم
آن هنگام که عاشقت شدم،
زمین بود و آسمان و آفتاب!
به گمانم باد هم چند صباحی می آمد و می رفت!
من بودم و خدایی که همیشه با من بود.
چونکه درلعل لب یار نهان بودنمک
خواستم اذن لبش رابمکم گفت نمک
يه دل دارم كبابته،
هرجاباشي بيادته،
اگرچه بي خيالمي،
ولي دلم خرابته.
کی بااشکای تو یه اسمون ستاره ساخت؟کی بودکه دلش رو به نگاه تو عاشقونه باخت؟کی بود که با نگاه تو خواب و خیال و عشق و دید؟کی بود که تنها واسه تواز همه دنیا دل برید؟نگوکی بود کجایی بود اونکه برات دیونه بود
میزند فقط به یاد عشقت این نبض / جز تو من به کَس نگفته بودم این رمز !گر بری سفر به پای تو کنم صبر / تا چمن به زیر پای من شود سبز !✔
کاشکي خبر نداشتي ديوونه ي نگاتم

يه مشت خاک ناچيز ، افتاده زير پاتم

کاشکي صداي قلبت نبود صداي قلبم

کاشکي نگفته بودم تا وقت جون دادن باهاتم . . .

گرتواني ازمحبت حلقه درگوشم كني*حيف باشدكه دگرچون شمع خاموشم كني*من كه ازيادتمام آشنايان رفته ام*واي برمن گرتوهم روزي فراموشم كني…
يک لحظه نشد خيالم آزاد از تو
يک روز نگشت خاطرم شاد از تو
داني که ز عشق تو چه شد حاصل من
يک جان و هزار گونه فرياد از تو
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﺎﺕ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﻗﺎﯾﻖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻭﺍﺳﻪ ﯼ ﺯﺧﻢ ﺩﻟﺖ ﻋﺸﻖ ﻣﻮ ﻋﺎﯾﻖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻋﻄﺮﺗﻮ ﺑﻮﯼ ﮔﻞ ﯾﺎﺱ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﻣﯿﺎﺭﻩ
ﭼﺸﻤﺎﯼ ﻣﺜﻞ ﺳﺘﺎﺭﺕ ﺷﺐ ﯾﻠﺪﺍﺭﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است …!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین …
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!
هر دو بالم را شکستي باورم را پس بده / مانده خالي هستي ام را پس بده
دفتر شعر مرا پر پر کن اما خوب من / اشک هاي بيت بيت دفترم را پس بده.
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست با چنین تقدیر بد تدبیر نیست.
پنج وارونه چه معنا دارد؟!

خواهر کوچکم از من پرسید

من به او خندیدم

کمی آزرده و حیرت زده گفت

روی دیوار و درختان دیدم

باز هم خندیدم

گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه

پنج وارونه به مینو میداد

آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم

بعدها وقتی غم

سقف کوتاه دلت را خم کرد

بی گمان می فهمی

پنج وارونه چه معنا دارد…

میدونم غریبه بودم من تا اون قلب کوچیکت/تنها آرزوم همینه:همیشه خوشی نصیبت!
قسم خوردیم که دلدارهم باشیم
انیس ومونس وغمخوارهم باشیم
ببالین هم هرشب تاسحرگاه
زجان ودل پرستارهم باشیم
شب بخیر ای نوگل باغ وجودم
شب بخیر ای ارامش دل و جونم
بخواب تا چشمای نازت اروم بگیره
بخواب تا خستگی تو تنت بمیره
خوب و خوش بخوابی گلم
قایق تنهاییم را به دریای خروشان دلت انداختم
کاغذی بود و سبک
واژگون شد ناگهان در آب رفت
قایق صداقتم از سنگ بود
غرق شد با من در اعماق دلت در خواب رفت.
اینک اما
قایقی میسازم از جنس حباب
قایقم را میفرستم روی آب
قایقم گرچه حبابی بیش نیست
آرزوهای محالم را در آن بنهاده ام
فکر ویران کردنش در خواب کن
من تو را آری
به دست سرد گورستان غمها داده ام
بی تو آتشکده و شیشه و سنگ است دلم
نفسی با دل من باش که تنگ است دلم..
فدايت‎ اى‎ گل‎ زيباى‎ هستى‎
نميدانم‎ كجا‎ بى‎ من‎ نشستى‎
قشنگيهاى‎ فردايم‎ تو‎ هستى‎
يگانه‎ گنج‎ دنيايم‎ توهستى‎.‎..
همه گفتند که رفتی دیگر

همه گفتند که تَرکم کردی

ای سفر کرده به قرآن سوگند

به دلم آمده بر می گردی

.
تو از من دوری اما من دچار عطر دستاتم
محاله خیس بارون شم كه زیر چطر دستاتم√
لبخند به چشم و اشک بر لب دارم
یعنی که به داد من برس،تب دارم
با اینهمه گوشه گیری و تنهایی
یاد تو گناهیست که هرشب دارم
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﮔﺬﺷﺘﻢ !
ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﻝ ﺳﺮﺩ ﻣﺸﻮ …
ﮐﻨﺎﯾﻪ ﻣﺰﻥ …..
ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﮕﯿﺮ …
ﺻﺒﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﮔﺮ ﯾﺨﺖ
ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﯾﺦ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺩﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ …
ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺑﮕﯿﺮ ….
وقتی هنوز با نگهت، غرق می شوم
فکری نیاز به دل عاشقم کنم
وقتی که قلب، در نفسم حبس می شود
این قلب را کجا، توانم کفن کنم
وقتی دل تو نیست به من، ای قرار من
دیگر چه حاجت است که من زندگی کنم
کاش بدونی دوست دارم، بجز تو عشقی ندارم، کاش بدونی بیادتم چشمامو رو هم میذارم، کاش بدونی رؤیای من همیشه باتو بودنه، کاش بدونی که قلب من فقط واسه تو میزنه….
اين ساحل خسته راتو پيداکردي اين موج نشسته را تو بر پا کردي من خاموش و خسته خفته بودم اي عشق مرداب دل مرا تودريا کردي…
این همه رنجی که دنیا بر سر ما میکند؛
غیر ما هرکس که باشد ترک دنیا میکند؛
بارها گفتم که فردا ترک دنیا میکنم؛
چون به یادت افتم امروز و فردا میکنم….
ﺗﻮ ﻣﮕﻪ ﻗﺴﻢ ﻧﺨﻮﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﺩﻟﻤﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺬﺍﺭﯼ
ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺳﺨﻨﯽ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﯿﺎﺭﯼ
ﺣﺎﻻ ﺭﻭﺑﺮﻭﻡ ﻧﺸﺴﺘﯽ ﺣﺮﻑ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺟﺪﺍﯾﯿﺴﺖ
ﺗﻮ ﻗﺴﻢ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ
ﺗﻮ ﻗﺴﻢ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ
ﻧﻮﺭ ﮏﯾ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺷﺐ ﺟﺎﯼ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا**بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
من پرستو خزان دیده و خاموش
توام حسرتی گر به دلم هست همان
دوری توست
مرا هرگز نباشد خواب و دارم آرزو گاهى
که خواب آيد به چشمم بلکه جانانم به خواب آيد
مرا از این که میبینی پریشان تر چه میخواهی.
از این اتش به جز یک مشت خاکستر چه میخواهی.
من از اوج نگاه تو به زیر پایت افتادم
بیا این اوج واین پرواز و این باور چه میخواهی.
مرا بیخود به باران میبری بامستیه چشمت.
بیا این چشم ها واین گونه های تر چه میخواهی.
برای ادعای عشق اگر این سینه کافی نیست
بیا این تیغ واین شمشیرو این هم سر چه میخواهی.
من ان فرهاد مسکینم که کوه بهر تو کندم.
بگو شیرین ترین رویا بگو دیگر چه میخواهی.
تمام این غزل با خون رگهایم نثار تو باد
بگو دیگر عزیز من بگو دیگر چه میخواهی.
من از روز ازل دلدار نداشتم
مرا تک آفریدی، یار نداشتم
پی دلدار خود بارها گشتم
ولی جز به تو من بیمار نداشتم
بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست . . .

غم دل با که توان گفت ، که غمخواری نیست . . .

ﺍﻱ ﺩﻟﻴــﻞ ِ ﺣـــــﺎﻟﺖ ﺗﻌﻠﻴــــــﻖ ﻣـــــﻦ
ﻣــﻮ ﺭﻫـــﺎ ﻛــﻦ ﺭﻭﻱ ﻧﺴﺘﻌﻠﻴـﻖ ﻣــــﻦ
ﺍﻱ ﭼﻠﻴﭙــــﺎ ﮔﻴﺴــــﻮﻱ ِ ﺳﺒـﺰﺁﺑـــﻲﺍﻡ
ﺑــﺎ ﺗــﻮ ﻣﻌﻨـــﺎ ﻣـــﻲﺩﻫﺪ؛ ﺑﻲﺗﺎﺑـﻲﺍﻡ
ﺍﺑــﺮﻭﺑــــﺎﺩﻡ ﺑــﺎ ﺗــﻮ ﺑﻬﺘـــﺮ ﻣـــﻲﺷــﻮﺩ
ﺩﻓﺘــــﺮ ِ ﻣﺸﻘــــــﻢ ﻣﻌﻄــﺮ ﻣــﻲﺷــﻮﺩ
ﺁﺑـــﻲﺍﺕ ﺭﺍ ﺑــــﺎﺯ ﺑـــﺎ ﺩﺍﻣـــﻦ ﺑﭙـــــﻮﺵ
ﺁﺳﻤـــــــﺎﻥ ﺭﺍ ﺟــﺎﻱ ﭘﻴــﺮﺍﻫـﻦ ﺑﭙــﻮﺵ
ﺗـﺎ ﺗــﻮ ﺁﺑــﻲ ﻣــﻲﺷــﻮﻱ ﺗﺮ ﻣﻲﺷﻮﻡ
ﺩﺭ ﻫــﻮﺍﻳﺖ ﻳﻚ ﻛﺒـــﻮﺗـــﺮ ﻣــــﻲﺷـــﻮﻡ
ﺳﺎﻛﺘــﻢ ﻛــﻦ ! ﺑﺎﺯ ﻫــﻢ ﮔــﻮﺷـﻢ ﺑــﺪﻩ
ﺑـــﺎﺯ ﻳﻚ ﺷﺐ ﻣﺸـــﻖ ﺁﻏـــﻮﺷـﻢ ﺑــﺪﻩ
ﺗـﺎ ﺩﺭ ﺁﻏــــﻮﺷﺖ ﺷﻨــــﺎﻭﺭ ﻣـﻲﺷــﻮﻡ
ﻏــــﺮﻕ ِ ﺍﻗﻴـــﺎﻧﻮﺱ ِ ﺑـــﺎﻭﺭ ﻣـــﻲﺷــﻮﻡ
ﻣــﻦ ﺑـﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﻋــﺎﺩﺕ ﻛـــﺮﺩﻩﺍﻡ
ﺑـﺎ ﻟﺒﺖ ﺷﺐ ﻫــﺎ ﻋﺒـــﺎﺩﺕ ‌ ﻛــــــﺮﺩﻩﺍﻡ
ﻗﻨــﺪ ﺧــﻮﻧﻢ ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﻟﺐﻫﺎﻱ ﺗﻮﺳﺖ
ﺍﻟﺘﻬــﺎﺑــﻢ ﺣــﺎﺻﻞ ﺗﺐﻫــــﺎﻱ ﺗـــﻮﺳﺖ
ﺗــــﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺍﺩﺕ ﻟﺐﺁﮔﻴـــــﻦ ﻣــﻲﺷـﻮﻡ
ﺑــﺎ ﺩﻭﺍﻫـــﺎﻱ ﺗــﻮ ﺷﻴــﺮﻳـﻦ ﻣــﻲﺷﻮﻡ
ﺑﺎ ﺷﻔــــﺎﻳﺖ ﻓﺼﻠﻲ ﺍﺯ ﻗــﺎﻧـﻮﻥ ﺷﺪﻡ
ﺑــﻮﻋﻠــﻲ ﺳﻴﻨــﺎﺗــﺮﻳﻦ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺷـﺪﻡ
ﺩﻳﻦ ﻭ ﺁﻳﻴﻦ ِ ﺩﻟـﻢ ، ﻋﺸـﻖﺳﺖ ﻭﺑﺲ
ﻣﻌﻨﻲ ﺩﻳـﻦ ِ ﺩﻟـﻢ ، ﻋﺸـﻖﺳﺖ ﻭﺑﺲ
گه با دیدن من غم تو دلت جون میگیره ، پس میمیرم که تا ابد قلب تو آروم بگیره اگه با بودن من باغ تو ویرونه میشه ، میرم اما میدونم دل بی تو دیوونه میشه.
ﺩﯼﮔﺮﺍﻥ ﭼﻮن ﺑﺮَﻭَﻧﺪ ﺍﺯ ﻧَﻈﺮ ﺍﺯ

ﺩﻝ ﺑﺮَﻭَﻧﺪ . . .

ﺗــــــــــﻮ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻝِ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻪ

کﻫ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﺑَﺪَﻧـﮯ . . .

حمید مصدق

ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ

ﻣﻦ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻡ

ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻣﻦ ﺗﻨﺪ ﺩﻭﯾﺪ

ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﯾﺪ

ﻏﻀﺐ ﺁﻟﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﺮﺩ ﻧﮕﺎﻩ

ﺳﯿﺐ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻙ

ﻭ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ،

ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻣﻦ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ

ﺧﺶ ﺧﺶ ﮔﺎﻡ ﺗﻮ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺁﺯﺍﺭﻡ

ﻭ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻛﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭﻡ

ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻛﻮﭼﻚ ﻣﺎ ﺳﯿﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﺟﻮﺍﺏ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺥ ﺯﺍﺩ :
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ
ﭼﻮﻥ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﯼ

ﭘﺪﺭﻡ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺗﻮ ﺗﻨﺪ ﺩﻭﯾﺪ
ﻭ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ
ﭘﺪﺭ ﭘﯿﺮ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ
ﺗﺎ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﭘﺎﺳﺦ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﺼﺎﻧﻪ ﺑﺪﻫﻢ
ﺑﻐﺾ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﻟﯿﻚ ﻟﺮﺯﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ

ﺳﯿﺐ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻙ
ﺩﻝ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ
ﭼﻮﻥ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺴﭙﺎﺭﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﺗﻠﺦ ﺗﻮ ﺭﺍ …
ﻭ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ
ﺣﯿﺮﺕ ﻭ ﺑﻐﺾ ﺗﻮ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﻨﺎﻥ
ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺁﺯﺍﺭﻡ

ﻭ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻛﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭﻡ
ﻛﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺳﯿﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ

*********ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺎ ﺟﺎﻟﺐ ﺗﺮ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺟﻮﺍﺑﯿﻪ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺷﺎﻋﺮ ﺟﻮﻭﻥ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺷﻬﺮﺍﻡ ﺩﻫﻘﺎﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺍﺩﻩ:

ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ

ﭘﺴﺮﮎ ﻣﺎﺗﺶ ﺑﺮﺩ !

ﮐﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ، ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ

ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺗﻨﺪ ﺩﻭﯾﺪ

ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻟﺶ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ،

ﺣﺮﻣﺖ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻢ ﺳﺎﻟﺶ ﺭﺍ

ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﭘﺲ ﮔﯿﺮﺩ !

ﻏﻀﺐ ﺁﻟﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻏﯿﻈﯽ ﮐﺮﺩ !

ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ،

ﺳﯿﺐ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ

ﻣﻦ ﮐﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﻋﺸﻘﯽ ﻣﻌﺼﻮﻡ،

ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﯼ ﯾﮏ ﻋﺎﺷﻖ

ﻭ ﻟﺐ ﻭ ﺩﻧﺪﺍﻥ ِ

ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﮐﺸﻒ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ ﭘﺮﺳﺶ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻡ

ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ

ﭼﻮﻥ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﻧﺎﮐﺎﻡ !

ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺑﻐﺾ ﺭﺑﻮﺩ…

ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻓﺖ ﻭﻟﯽ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:

” ﺍﻭ ﯾﻘﯿﻨﺎً ﭘﯽ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ! ”

ﭘﺴﺮﮎ ﻣﺎﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺶ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺑﻮﺩ:

” ﻣﻄﻤﺌﻨﺎً ﮐﻪ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ! ”

ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ !

ﻋﺸﻖ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﻏﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﻮﺯ !

ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﺗﺠﺰﯾﻪ ﺷﺪ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﻟﯽ ﺫﺭّﺍﺗﻢ،

ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ:

ﺍﯾﻦ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺳﯿﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ

** *””” حـــال و روز امروز مردم مـــا “””اگه می بینی می ترسم ، اگه چیزی نمی پرسم…اگه بیهوده پوسیدم ، من از ترس تو ترسیــــــــدم !از این لب بستگی ها و از این دل خستگی ها و…توی ظهر یه تابستون از این یخ بستگی ها و …از این تسلیم اجبـــــاری به این تقویم تکراری …تموم عمرو بخشیـــدم ، من از ترس تو ترسیــــــــــدم !بیا و تکیه گاهم شــــو از آغاز همین قصه…آخه چشمات چراغ من ، چرا می ترسی هم غصه … ؟مگه هر قطره ی بارون واسه دریا یه دنیا نیست… ؟تو که باشی منم هستم دیگه این قطره تنها نیست …توی این جشن بارونی ، تو دریایی نمـــــــی دونی …یه عمری تو گوشِت خوندن نمیذاریم ، نمی تونی …چه حرفــــــــــایی تو دل هامون ،ســــوالا که نپرسیدیـــــــــــم …دوباره از نگاه هــــم من و تو هر دو ترسیدیــــــــــــــــــــم ….” “
امید جانم ز سفر باز آمد
شکر دهانم ز سفر باز آمد
عزیز آنکه بی خبر به ناگهان رود سفر
چو ندارد دیگر دلبندی
به لبش:-* ننشینند لبخندی
چو غنچه سپیده دم
شکفته شد لبم ز هم چو شنیدم یارم باز آمد
ز سفر غمخوارم باز آمد.
هر کجا دور از تو باشم نازنین غربت نشینم هر کجا پایت گذاری خاک نرم ان زمینم
من نمیدونم چطور شد/من چه جوری دل سپردم/من فقط دیدم که چشماش/پره بارونه و خواهش/عاشقونه مرو برده /تا ته حس نوازش /
دل به عشق تو سپردم و رهایش نتوان
دل به مهر تو ببستم و جدایش نتوان
برق چشمان سیاهت زده آتش به دلم
آتش دل شده پیدا و نهانش نتوان
ای ماه قشنگ
آن چه در ما جاری است،این همه فاصله نیست!
چشمه گرم وصال است و عبور . . .
زندگی . . . می گذرد،تند و آسان و سبک . . .!
عاشق هم باشیم،عاشق بودن هم،
عاشق ماندن هم،عاشق شادی و هر غصه هم . . .
روز نو،هر روز است،
فکر را، نو بکنیم . . .!
. . . عشق را، سر بکشیم . . .!
زندگی
می گذرد . . .! تند،آسان و سبک!!!
سينه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشي بود در اين خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوري دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنايي نه غريب است که دلسوز من است
چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش ميخانه بسوخت

چون پياله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بي مي و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و مي نوش دمي
که نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت

ز کویت رفتم و الماس طاقت بر شکستم
برو با یار خود بنشین که من بار سفر بستم
که بعد رفتنم جانا هزار افسوس خواهی خورد
فلانی یار خوبی بود من قدرش ندانستم
آنچه کردی با دل من..
قصه ی سنگ و صبور بود..
من گلی پژمرده بودم…
گر تو را صد رنگ و بو بود

تطاولی که تو کردی به دوستی با من/
من آن به دشمن خونخوار خویش نپسندم
“سعدی”
به خدا این دل من در تب و تاب تو گذشت.
مکتب عشق تمامش به کتاب تو گذشت.
ياد توزينت عشق
,جاى توفقط بهشت,
ديدنت هميشه روياست

داشتنت,داشتن دنياست..
غمه نگاهه آخرت؛تولحظه خدافظی؛گریه بی وقفه من تو اون روزای کاغذی؛قول داده بودیم ما به هم ؛که تن ندیم به روزگار؛چه بی دووم بود قول ما؛جدا شدیم آخره کار؛تو حسرت نبودنت من با خیالتم خوشم؛با رفتنم از این دیار؛ارزوهامو میکشم؛کوله بارم پره حسرت ؛تو دلم یه دنیا درده؛مثه اواره ای تنها تو خیابونی که سرده؛تا خیالت به سرم میزنه گریم میگیره اروم اروم دل تنگم داره بی تو میمیره گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم؛بی تو اینجا رو نمیخوام؛میرمو برنمیگردم
درون دل كه پيدا نيست پر از زندان وزنداني است
تورامحكوم دل كردم نميدانم دليلش چيست
سبب شايد همين باشد بدون تو نباید زیست
گر تو را از ابلهی کردم رها ، برمن ببخش/بر سر پیمان نه بر مهر و وفا ، بر من ببخش
راه ورسم عاشقی را نا بلد چون کودکان/اشتباه و ناروا کردم خطا ، بر من ببخش
نميدانم چه كاري كرده اي با دل نهان از من / كه تا غافل شوم از وي، دوان سوي تو ميايد.
میخوام بگم دوستت دارم تاقلبم آروم بگیره/،به کی بگم تو رو دارم تا از حسودی بمیره…؟!
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
یکی در آرزوی دیدن توست / یکی در حسرت بوسیدن توست
ولی من ساده و بی ادعایم / تمام هستیم خندیدن توست . . .
ترسم آخر ز غم عشق تو دیوانه شوم / بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم
 آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب / نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب.
اگر سنگم زنی سنگت ببوسم اگر زهرم دهی زهرت بنوشم اگر غسلم دهی با آب و کافور کفن پاره کنم دستت ببوسم.
از سرنوشت غمگين نباش! چه بسا سگهايي كه بر روي اجساد شيرهاي جنگل رقصيدند ””شادي كردن و خودرا بزرگ پنداشتند …ولي نميدانستند”” شير “”شير ميماندوسگ, سگ, حتي با قلادهاي طلا!!!
اگر جای دل ،دریایی از خون در سینه دارم /ولی در عشق تو دریایی از دل کم میارم
دیشب زغمت روی به میخانه زدم من
بایادلبت بوسه به پیمانه زدم من
درجام شراب جلوه چشمان تودیدم
دیوانه شدم نعره مستانه زدم من
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگویی که خبرت یادت نیست . . .
ز شرم سر انگشت من پیشانی‌ات تر می‌شود
عطر تنت می‌پیچد و دنیا معطر می‌شود
گیسوت تابی می‌خورد، می‌لغزد از بازوی تو
از شانه جاری می‌شود چون آبشاری موی تو

چون برگ گل در بسترم می‌گسترانی بوی خود
من را نوازش می‌کنی بر مهربان زانوی خود

آسیمه می‌خیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر

ﭼﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ، ﮔﻔﺘﻢ : ﺭﺑﻮﺩﻡ ﮔﻮﻫﺮ ﻣﻘﺼﻮﺩ ، ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﺎ ﭼﻪ ﻣﻮﺝ ﺧﻮﻥ ﻓﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ .
کسی که از صدا میگفت، به لب مهر سکوتم زد
مرا بالای بالا برد، ولی سنگ سقوطم زد
چه ها گفتند و نشنیدم، بدی کردند و بخشیدم
ز تیغ گریه اشکم ریخت، ولی من باز خندیدم
سکوتم حرف ها دارد، ولی چشم و دهان بستم
ببین ای خوب دیروزی، کجا بودم، کجا هستم!
اگه دلت رو ميزنه حرفاي پرمحبتم ،دلخورنشو ازدست من بزن به پاي غيرتم ،صحبت رفتن كه ميشه بي اعتنايي ميكنم، ببخش اگه محبتو ازتو گدايي ميكنم
ﺑﺮﻭ ﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺮﻭ !

ﺑﺮﻭ ﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺎﻻﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ !

ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺮ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﻦ ﻣﻔﮑﻦ ﻭ ﻧﺎﺯﺕ ﻣﻔﺮﻭﺵ …

ﻣﻦ ﺩﮔﺮ ﺳﯿﺮﻡ … ﺳﯿﺮ …!

ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﯿﺮﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺩﻭ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺗﻮ ﭘﺴﺖ !

ﺗﻒ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺩﺍﻣﻦ ﭘﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﺳﺖ !

ﮐﻢ ﺑﮕﻮ، ﺟﺎﻩ ﺗﻮ ﮐﻮ؟ ! ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﮐﻮ ﺑﺮﺩﻩ ﺯﺭ !

ﮐﻬﻨﻪ ﺭﻗﺎﺻﻪ ﻭﺣﺸﯽ ﺻﻔﺖ ﺯﻧﮕﯽ ﺧﺮ !

ﮔﺮ ﻃﻼ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺮﺍ، ﺗﺨﻢ ﻃﻼ، ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻦ،

ﺯﺍﺩﻩ ﺭﻧﺠﻢ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﻩ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺷﺮﻑ

ﺁﺗﺶ ﺳﯿﻨﻪ ﺻﺪﻫﺎ ﺗﻦ ﺩﻟﺴﺮﺩﻡ ﻣﻦ

از بس که پر از ترانه و احساسم..
از بس به تب محبتت حساسم..
تو دست به دستم بزنی می سوزی..
من دست به دستت نزنم می ماسم..
یادم آمد که دراین خلوت دل،
یک سبد عشق به تو هدیه کنم
لحظه ای تنگ شد این قلب حقیر
خواستم یادتورا زنده کنم….
گلت خشک شد ولی هرگز نمرده / زمان بوی تو رو از خونه برده
دلم خوش بود میآیی یه شب تو خوابم / ولی چند ماهه که خوابم نبرده
با ﮔــِﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻫـﺮﺷﺒﻢ ؛ ﺩﻧﺒــﺎﻝ ﻣﺮﻫـﻢ ﻧﯿﺴﺘﻢ !
ﺍﯾﻨـبار ﺑﺸﮑﻦ ﺑﻐﻀـَﻤﻮ ؛ ﻓﮑــﺮ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻣﻦ ﻏﺮﻭﺏ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ …. ﻣﻦ ﺑﻨﺎﻱ ﺍﺭﺯﻭ
ﻫﺎ ﺭﺍ ﺯﻫﻢ
ﭘﺎﺷﻴﺪﻩ ﺍﻡ …. ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻦ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺍﻡ …. ﺩﺭ
ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﺑﻪ
ﻋﺸﻖ ﭘﻮﭺ ﺗﻮ
ﺧﻨﺪﻳﺪﻩ ﺍﻡ
اب رفت,چشمانم را مىگوىم
بس که شستم وهمچنان
؛نبودنت؛ را مىبىنم…
پس چه مىگفت سهراب…!
اى كه چون رخ مى نماى
آفتاب آيدبرون
آنچنان مستى چنان مستى كه ازچشمت شراب آيدشراب آيدشراب آيد برون
زلفكانت خودحجابى برنگاهت ميكشد
واى ازان روزى كه زلفت ازحجاب آيدبرون
از درد در آمدیم و خود درد شدیم /از هستی خود ببین چه دلسرد شدیم /صد زخم درون سینه پنهان داریم/ بازیچه ی روزگار نامرد شدیم .
ميدونم واسه من ديگه تو قلب تو جا نيست
مي دونم ديگه هيچي شبيه گذشته ها نيست
به قول سهراب…
کاش دانه های دلم همچواناری پیدابود…
تامیدیدی هردانه،هزاردانه تورادوست میدارد.
هرکجاباشی جایت سبز،لبانت پرخنده باد.
ومراهمین بس که دوستت دارم.
مثل دیروز…
مثل امروز…
تاته فردا…
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام / روز و شب محو تماشای شقایق شده ام / دیگر از عقربه و ثانیه ها بیزارم / چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
يه قلب برات كشيدم ميون موج دريا~~~~~~~
;”” ””؛،,،؛”” ””;~~~~~~
””؛،, ,،؛””~~~~~~~
””؛”” روماسه هاش نوشتم دوستت دارم يه دنيا
نگاهم کن که چشمانت قشنگ است / صدايم کن که دل در سينه تنگ است
مرا با خود ببر آنسوي غربت / که اينجا شيشه هم از جنس سنگ است
الهی شهر عاشقان آتش بگیرد ، به غیر از سه نفر همه بمیرند ، یکی یارم ف یکی قاصد یارم ، یکی که گریه کرد برحال زارم .
کاش بودی

کاش بـودی تـا دلـم تنهــا نبـود

تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود

کاش بــودی تا بـرای قلـب مـن

زنــدگی این گونه بی معنا نبـود

کاش بـودی تا لبـان سـرد مــن

قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود

کاش بـودی تا نگـاه خستــه ام

بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود

کاش بـودی تـا زمستـان دلــم

این چنین پرسوز و پرسرما نبود

کاش بـودی تـا فقـط باور کنی

بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود

هیچ دانی نازنینم می توانی
راحت اسرار سعادت را بدانی
رمز خوشبختی انسان نسیت جز این
مهربانی ، مهربانی ، مهربانی✔
هنوزم درپی اونم ،که اشکامو روی گونم

بااون دستای پر مهرش ،کنه پاکو بگه جونم

نکن گریه منم اینجام ،بزار دستاتو تو دستام

تو احساس منو میخوای ،منم ای وای تورو میخوام

فضای شهر سنگین است…
زمین سرد است،بی جان است…
واز سمت خلیج حادثه یک جبهه ی اندوه در راه است…
دعا کن عشق برگردد…
میخوام وقتی تو خوابی کنار تو بشینم اگه یه وقت خوابم برد باز خوابتو ببینم
مواظب خودت باش شبت به خیر عزیزم ای کاش میشد تو خوابت رنگین کمون بریزم
اى مسافر غريبه چرا قلبمو شكستى
رفتى و تنها گذاشتى دل به ناباورى بستى
حالا من تنها نشستم بانواى بى نوايى
چه غريبم اينجا اى غريبه بى وفايى
من آهنگ غريب روزگارم…
غمی بی انتها در دل دارم…
تمام هستي ام يک قلب پاکست…
که آن را زير پايت مي گذارم…
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
دربند سر زلف نگاری بوده است
این دست که بر گردن او می بینید
دستیست که بر گردن یاری بوده است
ﻣﻦ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻡ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺒﺎﺭﺩ
ﺩﻝ ﺗﻨﮕﻢ ﻫﻮﺍﻱ ﮔﺮﻳﻪ ﺩﺍﺭﺩ
ﺩﻝ ﺗﻨﮕﻢ ﻏﺮﻳﺐ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﻭ ﺩﺷﺖ
ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﺪ ﻛﺠﺎ ﺳﺮ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﺩ
چون آتش عشق تو بجان دارد دل
صد شعله شرر خود به زبان دارد دل
آه سحری سوز دلی سودایی
شوق نگهت در دو جهان دارد دل
وصل تو کجا ومن مهجور کجا دردانه کجا،حوصله ي مور کجا هر جند ز سوختن ندارم با کي بروانه کجا واتش طور کجا.
به من نگاه کن و ببین سوختم واه نمیکشم
تو شعله ای ولی من از عشق تو پا نمیکشم
نیستی ولی به غیر تو با کسی ما نمی شوم
من از حصار عشق تو اسان رها نمی شوم
واسه اون گریه نکن اون دیگه مال تو نیست…
تو داری تموم میشی توی این چشمای خیس…
چه روزایی که به پاش موندی چشم به راهه اون…
قلبتو شکست و رفت دلت موند بی هم زبون، دلت موند بی هم زبون…
هرسحرآفتاب من بودی/همه شبها شهاب من بودی/ورشکستم بدون چشمانت/توتمام حساب من بودی
گاهى ى نگاهى ميشه آهى…
گاهى ى صدايى ميشه راهى…
پس کجايى ک نگويم سخن واهى…
نماندى ک شوى پشت و پناهى…
از کویر آمده ام چشمم از خاطره ریگ پر است…
ابر من باش و دلم را بتکان…
کاش هرگز در محبت شک نبود
تک سوار مهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان دل است
واژه تلخ خیانت حک نبود
با تو چه زندگیایی که تو رویاهام نداشتم♥
تک وتنها بودم اما تو رو تنها نمیزاشتم♥
چه سفرها با تو کردم،چه سفرها تو روبردم♥
لب مرگ رسیدم اما،به هوای تو نمردم♥
لـحـظـه ي ديــدار نـزديـک اسـت !
بـاز مـن ديـوانـه ام ، مـسـتـم
بـاز مـي لـرزد ، دلـم ، دسـتـم
بـاز گـويـي در جـهـان ديـگـري هـسـتـم
هـاي ! نـخـراشـي بـه غـفـلـت گـونـه ام را ، تـيـغ
هـاي ، نـپـريـشـي صـفـاي زلـفـکـم را ، دسـت
و آبـرويـم را نـريـزي ، دل …
اي نـخـورده مـسـت !
” لحظه ي ديدار نزديک است ” …
عشق یعنی دو کبوتر پرواز
عشق یعنی دو قناری آواز
عشق یعنی من و یک دنیا حرف
عشق یعنی تو و یک عالم راز
عشق یعنی من و صد زاری چشم
عشق یعنی تو و یک مژگان ناز
عشق یعنی دو غزل تنهایی
مثنوی های پر از سوز و گداز
عشق یعنی دو نگه یک برخورد
عالمی حرف ولی در ایجاز
عشق یعنی سخن دل گفتن
به اشارت به کنایت به مجاز
عشق یعنی تو مرا می رانی
من به صد حوصله می آیم باز
بی تو من کهنگی یک پایان
با تو من تازگی صد آغاز
مرا امروزتو باورکن
،توآنجاومنم اینجا
،کسی هرگزنمیداند!
چه سازی میزند فردا،
چه میدانی تو ازدیروز
،چه میدانم من ازفردا
، همین یک لحظه رادریاب
،که فردا میشویم تنها!
وقتي كه برگي رو زمين مي افته..
حس ميكنم گريه بيصداشو..
حس ميكنم چي ميگذره تو قلبش..
وقتي مي بينه مرگ لحظه هاشو…
گر سر برود،ز سر هوایت نرود/تاثیر طلسم چشمهایت نرود/فرشی ز دل شکسته انداخته ام/آهسته بیا شیشه به پایت نرود
منوتوعاشق همدیگه بودیم
ولی قسمت نشد هم خونه باشیم …..
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند ومن دانم و دل دارد ومن
آن شب کـه بــی تــو سر شود شب نیـست… تـاریکـی مطــلق یـک رویـاست!
عمری پرنده ام مگر آسمان شوی

بااین اسیر خسته کمی مهربان شوی

هر شب نسیم دربه دری می شوم که تو

پیراهن شکوفه به تن بوستان شوی

لبهای من پرنده شدن را بهانه کرد

شاید برای بوسه من آشیان شوی

من حاضرم که جان بدهم در هوای تو

با این امید خام که آرام جان شوی

می خواستم که مست و غزل خوان ببینمت

فرصت نشد که از تو بخواهم چنان شوی

بانو! دلیل این همه شعر و ترانه ام

شاعر شدم که در کلماتم بیان شوی

ﺍﺯ ﺑﺎﻍ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ ﭼﺮﺍﻏﺎﻧﯽ ﺍﺕ ﮐﻨﻨﺪ
ﺗﺎ ﮐﺎﺝ ﺟﺸﻦ ﻫﺎﻱ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﻲ ﺍﺕ ﮐﻨﻨﺪ
ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺻﺒﺢ ﺗﻮ ﺭﺍ ” ﺍﺑﺮﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭ“
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﻲ ﺍﺕ ﮐﻨﻨﺪ
ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻫﺎ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﭼﺎﻩ ﺩﻝ ﻣﺒﻨﺪ
ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﻣﻲ ﺑﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﻲ ﺍﺕ ﮐﻨﻨﺪ
ﺍﻱ ﮔﻞ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﮑﻦ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺟﺸﻦ ﻣﻲ ﺭﻭﻱ
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻱ ﺍﺭﺯﺍﻧﻲ ﺍﺕ ﮐﻨﻨﺪ
ﻳﮏ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﻴﺶ ﺑﻴﻦ ﺭﺣﻴﻢ ﻭ ﺭﺟﻴﻢ ﻧﻴﺴﺖ
ﺍﺯ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﻱ ﺑﺘﺮﺱ ﮐﻪ ﺷﻴﻄﺎﻧﻲ ﺍﺕ ﮐﻨﻨﺪ
ﺁﺏ ﻃﻠﺐ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﺮﺍﺩ ﻧﻴﺴﺖ
ﮔﺎﻫﻲ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻳﺴﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺕ ﮐﻨﻨﺪص
ﺗﻮ ﺩﺍﻧﻪ ﯼ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺵ
ﺗﺴﺒﯿﺢ ﺑﭽﺮﺧﺎﻧﻢ
ﺗﻮ ﺑﺎﺩﻩ ﯼ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺵ
ﻣﻦ ﺟﺎﻡ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻢ
ﺗﻮ ﺯﺧﻤﻪ ﯼ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺵ
ﻣﻦ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻧﻮﺍ ﺳﺎﺯﻡ
ﺗﻮ ﻻﻧﻪ ﯼ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺵ
ﻣﻦ ﭘﺮ ﺑﮕﺸﺎﯾﺎﻧﻢ
ﺗﻮ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺵ
ﻣﻦ ﺯﻟﻒ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ
ﺗﻮ ﭼﻪ ﭼﻪ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺵ
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻗﻔﺲ ﺁﺯﺍﺩﻡ
ﺟﺎﻧﺎ
ﻧﻔﺲ ﺁﺧﺮ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻧﻔﺴﻢ
ﺩﻫﺮ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻢ
یادت باشه با یک نگاه اینجوری عاشقت شدم
چه برسه به یک روزی که بیای بشی مال خودم
وقتی تو رو حس میکنم حتی نفس نمیکشم
نفس هامو میخوام چیکار من اگه عشق تو بشم
عشق خالی بودن از معیارهاست/ یاگذشتن از کنارسارهاست/ عشق آتش بس ندارد جان من/ آنکه آتش میزند بر قلبهاست.
آسمان رااگرازمن بگیرندهراسی ندارم،هنوزدزیایی هست که اسمان درآن میداست
نقش شیرین رود از سنگ ،ولی ممکن نیست که خیال رخش از خاطر فرهاد رود ☆
برگی ازشاخ درخت خوشی ات کم نشود.شهد شیرین لبانت به غمی،سم نشود.نرود پای مرادت به درون چاهی. درد با چهره ی زیبای تو همدم نشود.
هی تو عشق منی
هی تو عمر منی
نری دلمو بشکنی
تو عشق مهربون
اگه بری میمیرم پیشم بمون
تو شدی واسه من آروم جون
هر دو از هم دور
وای در من تاب دوری نیست
ای خیالا خاطر من را نوازش بار
بیش از این در من صبوری نیست
بی تو من تنهای تنهایم
من به دیدار تو می آیم…
ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻟﯿﻠﯽ ﮐﺎﻡ ﻣﺠﻨﻮﻥ …
ﮐﺠﺎ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺠﻨﻮﻥ …؟
عشق یعنی با گلی گفتن سخن/
عشق یعنی خون لاله بر چمن/
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن/
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن/
عشق یعنی یک تیمم یک نماز/
عشق یعنی عالمی راز ونیاز/
عشق یعنی با پرستو پر زدن/
عشق یعنی آب بر آذر زدن/
عشق یعنی چون محمد پا به راه/
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه/
عشق یعنی بیستون کندن بدست/
عشق یعنی زاهد اما بت پرست/
عشق یعنی قطره و دریا شدن/
عشق یعنی همچو من شیدا شدن/
عشق یعنی یک شقایق غرق خون/
عشق یعنی درد و محنت در درون/
عشق یعنی یک تبلور یک سرود/
عشق یعنی یک سلام و یک درود/
میان قلب من عشق تو پیداست / لبانت مثل گل خوشرنگ و زیباست / مشو غمگین اگر از هم جداییم / که بی رحمی همیشه کار دنیاست
چه حالی داره این دلم ،امشب میگن عروسیته
شهر و خبر کنین بیان عشقم داره عروس میشه
دور و برت شلوغ شده پشت سرت چراغونی
از این همیشه بی خبر دل میکنی به آسونی
دستاشو سفت نگیر دلم لک زده واسه اون نگات
اینقده آتیشم نزن با لحن سرد خنده هات
برو ک بعد تو میخوام رخت سیاه به تن کنم
منم میرم با خاطرات عشقمونو کفن کنم.
نکاهى کرد ومن را دربه در کرد
یقین کرد عاشقم بعدش سفر کرد
شکستى خورد وامد تابماند
ولى من رفته بودم، او ضرر کرد
آمدم سمت خانه معبود دل خوش از اینکه صاحبی دارم
پشت در زجه میزنم امشب باز کن کار واجب دارم…!
ﺩﻭﺭﻳَﺖ ﺟﺎن ﻣﯽ ﮐﺎﻫَﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ . . .

ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﺑِﮑﺎﻩ ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ . . .

از یاد . . .
از دست . . .
از حال . . .
از رو . . .
از بین . . .
به خودت که می آیی
می بینی رفته ای✔
عزيز راه دورم,بى تو چه سوت وکورم,بى تو به مفت مي ارزم,به دنيا زير قرضم,قربونت برم الهى,شاپرک سفيدم,روزنه اميدم,خورشيددل طلايى,قصيده رهايى,حالاکه حرف دل وراه دلامون يکى شد,آسمون پر ستاره شبامون يکى شد,هرچى که دارم مال تو,باقى عمرم مال تو,شعراى عاشقونم,اگه نمردم مال تو,مال و منالى ندارم اماستاره ها را,هرچى شمردم مال تو,تو قمار زندگى هرچى که باختى مال من,هرچى که بردم مال تو
به چشمان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد بر چینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد

که کرد افسون ونیرنگش ملول از جان شیرینم

قلب من قطعه اي ازمزار تنهايي هاست،
غم دنياست که درگوشه قلبم پيداست،
وقتي احساس کنم نيمه اي ازجان مني
بي تو هرجا بروم بازوجودم تنهاست.
من برای تو می نویسم
واژه واژه، شاپرک ها را در دامن شعرهایم می گذارم
به سوی تو به پرواز در می آیند
شانه هایت ماوای ترانه های من است
آرام بر آنها دست بکش
اسم من را صدا بزن
من می آیم
با دنیایی شعر عاشقانه برای تو
نشونی ازت ندارم، اما دنبالت می گردم. بغض وجودمو گرفته، باورم کن پره دردم. حالا دیگه گل خشکت از تو تنها یادگاره. منتظر به راهت می مونم تا تو برگردی دوباره.
گفتم از تو ناگهان باران چشمم تازه شد
درد بی تو بودنم در دل چه بی اندازه شد
چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی هایم…?
چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم…?
خداحافظ!بدون تو گمان کردی که میمانم????
خداحافظ!بدون من یقین دارم که میمانی……!
فداي اون مهر و وفات / دلم شده تنگ برات

چطور بگم ؟ باور کني ! / چقدر عزيزي تو برام

هوا گرمه،نگاهت سرد
دلم بی تو ،ببین تب کرد
همش بودم که اوضاع بهترم میشه
ولی انگار نگاهت دورترم میشه
نمیدانی چه شوری در سرم بود
نمیدونی چه شوقی در پرم بود
نمیدانی چه بودم ان زمان ها
کجا روزی جدایی باورم بود

واسه خاطر تو امشب خیابونو بند اوردم/دم خونتون من امشب گلای قشنگ اوردم …واسه خاطر تو امشب اینجا رو پارتی کردم /دارم میرم کیکو بیارم زودی بر میگردم
یه روز نمیبینمت انگاری مریضم
حق بده انقد عاشقت باشم عزیزم
دست خودم نیست اگه اینجوری میخوامت
تمام دنیام میخوام به پات بریزم
وقتی می خندی اون چالتوقربون وقتی می رقصی ای وای ای جون وقتی لبام میخوادلباتوبنوشه یه جوری میگی نه که صدتااره توشه..
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام/خارم ولی درسایه ی گل آرامیده ام/بایادرنگ وبوی توای نوبهارعشق/همچون بنفشه سربرگریبان کشیده ام.
بردی دل من من از تو آن میطلبم
وز گمشده خویش نشنان میطلبم
سر هرمصرع تو حرفی بردار
هر آنچه شدمن از تو آن میطلبم
نشستی عاشقانه دردل من، کشیدی خط عشق برساحل من، شکستی حرمت دریا شکن را، چه کردی باوفا بااین دل من،
غرورت نذار دیگه خستت کنه
اگه نیست باید دلشکستت کنه
نمیتونی پنهون کنی داغونی
نمیتونی یادش نباشی
به این آسونی…
کز عشق تا به هم شکند هستی مرا
ظاهر کند به عالمیان پستی مرا
تا آتش از دلم نکشد شعله چون چنار
باور نمی کنند تهی دستی مرا
نبودی بی تو پنهان گریه کردم تو را دیدم و خندان گریه کردم برای اینکه اشکامو نبینی نشستم زیر باران گریه کردم
نياز عاشقان معشوق را بر ناز مي دارد تو سر تا پا وفا بودي،تورا من بي وفا كردم
ﻣﺴﺖ ﺷﻮﻗﻢ،ﻣﺴﺖ ﻋﺸﻘﻢ ﻣﺴﺖ ﺩﻭﺳﺖ
ﻣﺴﺖ ﺁﻥ “ﺩﻟﺒﺮ” ﮐﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﺴﺖ ﺍﻭﺳﺖ
مستی من مستی انگور نیست
مست اخلاق توام انگور چیست
تا چهره پوشد از من بر روی کاغذی داشت
در پرده بود انگار لبخند گاه گاهش

کاغذ که روزگاری ما را به هم رسانده
امروز حائلى شد بين منو نگاهش

آخر به او بگوييد آیینه روی دل سنگ روزی بترس از این کندر تو گیرد آهش

عمری گذشت و از او در خاطرم نمانده
جزء آن بلوز سرخ گلدار راه راهش@

یادته میگفتی بی تو نمی تونم /کنارت میمونم غصه نخور
می گفتی همیشه تا وقتی که هستم /قدرتو میدونم غصه نخور
یادمه که وقتی دستامو گرفتی/گفتی تو همیشه مال منی
یه حس عجیبی انگار بهم می گفت/یه روز از من عاشق دل میکنی
روزی که تو رفتی همه وجودم/همه غرورم بی تو شکست
رفتی و ندیدی که توی چشمام /مثل ابر تیره گریه نشست
از این دل داد من بستان خدایا
زدستش تا به کی گویم خدا ،دل
استمراری ترین حضور روزگار منی و من به گرمای آغوش تو از آن سوی فاصله ها دل باخته ام
يک نفس در من بدم تا دم زنم/از دم خودعالمى بر هم زنم.
دلم را بی خبر مگذار در این ویرانه های غم /به احساسم نشانی ده مرا از بودنت هر دم /
هوای سینه ام سنگین به راهت بغض ها دارم / بدون تو از این دنیا از این ویرانه بیزارم /
نگاه باورم سخت است که تو هر لحظه پیدایی / نمی خواهم بدون تو ببینم روی فردایی /
وجودم را بدون تو گرفته ترس و بی خوابی / خدایا : این که رسمش نیست شوم دنیای بی تابی /
خداوندا :
بدادم رس که میدانم همین جایی …….

بردرت می آمدم هرشب مرا وامیزدی،دیدمت نامهربانی دم زحاشا میزدی،دیدمت یک شب به دریاخیره بودی تاسحر؛کاش دریایه توبودم دل به دریا میزدی
ازاین فاصله ها که غریبانه تو را از من گرفت
دلتنگم
نه آغازی داشت
نه پایانی …………………….
چگونه تو را که در انتهای این فاصله ها گم شده ای
دریابم!
عمق فاصله ها نشانی از عشق بی پایان من بود.
گلي چيدم فرستادم برايت
غزب کردي فکندي زيرپايت
اگراين گل نباشد لايق تو
تو از گل بهتري جانم فدايت
یادم رفت بهت بگم که لاله ی ناز منی،
یادم رفت تو عاشقی تو اوج پرواز منی
این دل سر سپرده ام لایق عشق تو نبود
آنچه تو را نگفتمت کاش یادم بود
کاش یادم بود*
صمیمی ترازآنیکه دلم می پنداشت/دل توباهمه آیینه هانسبت داشت/ توهمان ساده دل سبزنجیبی که خدا/ درمیان دل پاکت صدف آینه کاشت.،!
/ بفهمم چی میگذرهتو دله توبیا که دلم فقط با دل تو پر می کشه / دل من بدون تو نمی تونه نمی کشه✔
چون غنچه ء گل قرا به پرداز شود
نرگس به هواى مى قدح ساز شود
فارغ دل آن كسى كه ماند حباب
هم در سر میخانه سر انداز شود
ﮔﺮﻣﺎى ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ را ﻣﻰ ﺧﻮاﻫﻢ

ﻣﻦ

زﻣﺴﺘﺎن ﮐﻪ ﻧﻴﺴﺖ

از ﭘﺸﺖ اﺑﺮ ﺑﻴﺮون ﺑﻴﺎ

آﻫﺎى

ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﯼ ﻣﺎﺭﺍ
ﯾﺎ ﻧﻪ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﮐُﻨﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﺭﺍ
ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﺸﻮﯾﺶ ﺳﭙﺮﺩﯼ ﺷﺐ ﻋﺎﺷﻘﻬﺎ ﺭﺍ
ﺣﯿﻒ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺁﻭَﺭﺩﯾﻢ
ﺍﯼ ﻋﺸﻖ ، ﮐﺎﺵ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺗﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﺍ
میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان

هجران نصیب ما شد ، یا رب بلا بگردان

ازطـعنه ی جاهلان نخواهم ترسيد بر خنده ى اين زمانه خواهم خنديد من بر سر عشق پاک خود خواهم ماند تا کور شود هر آنکه نتواند ديد …
هر چه ز دردم به شما گفتم کم بود
گویی اسرار دلم را همه کس محرم بود
ابر چشمم خبر از امدن باران داد
و بارش ان به کویر دل پر دردم نم نم بود
زندگیم هر چه بود همش سکوت و غم بود
و فقط گریه و رنج و غصه بر ان محرم بود
چنان زد آتشم با بی وفایی که بیزارم دگر از آشنایی
بر او دل بستم و شد خصم جانم
روا بر من نبود این ناروایی..
ﺁﻱ ﺗﻮ، ﺗﻮ ﮎـــــﻩ ﻓﺮﻳﺐ ﻣﻦ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻨﻲ

ﺗﻮ ﮐﻪ ﮔﻨﺪﻡ، ﺗﻮ ﮐﻪ ﺣﻮﺍ، ﺗﻮ ﮐﻪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻣﻨﻲ

ﺗﻮ ﮐﻪ ﻭﻳﺮﺍﻥ ﻣﻦ ﺑﻲ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﻱ

ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻱ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﻱ

ﺩﺭ ﻧﮓــــــــــــــﺍﻩ ﺗﻮ ﮐﻪ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺯﺩ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻣﺮﺍ

ﭼﻪ ﮐﺴﻲ ﮔﻞ ﺷﺪ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻣﺮﺍ …

من جز تو دیگه کسی ندارم
که تو باغ دلم اونو بکارم
عشقی سر گرفت تو روزگارم
که بگم تو بمون تو ای نگاهم
ﺧﺪﺍﻳﺎﻣﮕﺮﻣﻦﮐﻮﺭﻩی آهنگرانم که هر دم میزنی آتش به جانم….
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﻌﯿﻮﺏ
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﺷﻚ
ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ! ﺑﺎﻧﻮ
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻗﺎﯾﻖ ﺑﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺒﺎﺭﺩ ﯾﺎ ﻧﺒﺎﺭﺩ
ﻣﻦ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ
ﭼﺘﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺑﺴﺎﺯﻡ
ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﺎﻡ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ ؟
ﯾﺎ ﺍﺻﻼ‌ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻡ ﺷﺎﻋﺮ ﺷﺒﺘﺎﺏ
ﻗﺎﻓﯿﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻗﺎﺏ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﭘﺮ ﺩﺍﺩ ؟
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ
ﺑﺎﺩﺑﺎﺩﻙ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺮ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ
ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻕ ﻣﯽ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻧﻢ
ﺑﺎﺩ ﺍﺯ ﻛﺪﺍﻡ ﻃﺮﻑ ﻣﯽ ﻭﺯﺩ ؟
قلم بنویس دردم را که در دل دردها دارم.قلم بنویس از حالم که امشب غصه ها دارم.قلم بنویس از عمرم که عمری خون دل خوردم.قلم ای کاش چون زادم همان دم نیز میمردم.قلم بنویس از هجران و از هجر یار.قلم بنویس درد دل چو دارم درد دل بسیار.قلم بنویس تا دیگر نماند در دلم دردی. قلم،این گنبد گیتی بود بازارنامردی،قلم ازبی وفایی ها شکایت میکنم
درون سینه دریا گشته ای تو
در این ویرانه پیدا گشته ای تو
تو را نامی بغیر از دل ندادند
برای من معما گشته ای تو
فدای اون خنده هات
قربون ناز نگات
دلم میخواد بدونی
دلم داره میمیره برات
یک دم هستی یاد من/نمی روی ای،غزال من/دگر چه پرسی ز حال من/تا هستم من،اسیر کوی توام/در آرزوی توام،اگر تو را جویم/حدیث دل گوییم…….بگو کجایی
قصد سفر نمیکنم به شهر دور چشم تو
چون زخودم که دور شوم نماز دل شکستنیست
ﻋﺸﻖ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺴﺘﯽ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﺐ ﻧﺨﻔﺘﻦ ﺗﺎ ﺳﺤﺮ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺗﺮ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺭ ﺍﻭﯾﺨﺘﻦ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺷﮏ ﺣﺴﺮﺕ ﺭﯾﺨﺘﻦ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺳﻮﺍ ﺷﺪﻥ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺴﺖ ﻭ ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍ ﺷﺪﻥ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﯾﺎ ﺳﺎﺧﺘﻦ
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﻦ
ازدوربرایت گلی
میفرستم که نامش سلام،بویش عطرعاشقي وپیغامش غم دوری است
نشد یک لحظه از یادت جدا ،دل
زهی دل ،آفرین دل، مرحبا دل
عشقم را از من گرفتند مردم این شهر!!! قلبم را شکستند مردم دل سنگ!!!
قلبم سرد شد و دوست نمی دارد دگر!!! چشمانم باز شد ولی نمی ببیند دگر
“ﻫــــــــــــــﻮﺍﯼ ﭘــــــــــﺎﯾﯿــــــــــــــــــــــــــﺰ”ﻫﻮﺍ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ…ﻫﻮﺍ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﯼ…ﮐﻪ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻐﻀﺖ ﺭﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺬﺍﺭﯼ…ﮐﻪ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺸﯿﻨﯽ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺒﺎﺭﯼ…ﮐﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﯿﺎﺭﯼ “ﺍﻭﻧـــــــــــــــــﻮ” ﻧـــــــــــــــــﺪﺍﺭﯼ…
من به مهمانی دنیا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم
تا ته کوچه ی شک
تا هوای خنک استغنا
تا شب خیس محبت رفتم…
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق…
نشد این دنیا برای هم بمونیم میدونم…
اما اون دنیا بدون که چشم به راهت میمونم…
من به عشق تو میخوام مرگ و در آغوش کنم…
تا غم نداشتن تورو فراموش کنم…!
کاش میدونستی چه سخته وقتی نیستی پیشم
وقتی میبینم توبا1کی دیگه ای چه حالی میشم
کاش میفهمیدی این احساسوکه بتودارم
توبگوچجوری1کی دیگروبجات بیارم
ﻣﺜﻪ ﻋﮑﺲ ﺭﺥ ﻣــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــﻬﺘﺎﺏ

                ﮐﻪ ﺍﻓﺘــــــــــــــﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺁﺑـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

                                ﺩﺭ ﺩﻟـــــــــــــــــــــــــــــﻢ ﻫـــــــــــﺴﺘـــــــــــﯽ ﻭ

                                                       ﺑـــــــــــــــــــــــﯿـــــﻦ ﻣــــــــــﻦ ﻭ ﺗــــــــــــــــــــــﻮ

                                                                            ﻓـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــﺎﺻــــــﻠــــﻪ ﻫـــﺎﺳﺖ

مثل باران چشمهایت دیدنی است ٬
شهر خاموش نگاهت دیدنی است.
زندگانی معنی لبخند توست ٬
خنده هایت بی نهایت دیدنی است
نیمه شب آواره و بی حس و حال،در سرم سودای جامی بی زوال
پرسه ای آغاز کردیم در خیال،دل به یاد آورد ایام وصال
از جدایی یک دوسالی میگذشت،یک دوسال از عمر رفت و برنگشت
دل به یاد آورد اول بار را،خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی،آن اسرار را،آن دو چشم مست آهو وار را
همچو رازی مبهم و سربسته بود
چون من از تکرار او هم خسته بود
آمد و هم آشیان شد با من او،همنشین و هم زبان با من شد او
خسته جان بودم که جان شد با من او،ناتوان بود و توان شد با من او
دامنش شد خوابگاه خستگی،اینچنین آغاز شد دلبستگی
وای از آن شب زنده داری تا سحر
وای از آن عمری که با او شد سپر
مست او بودم ز دنیا بی خبر،دم به دم این عشق میشد بیشتر
آمد و در خلوتم دمساز شد،گفتگوها بین ما آغاز شد
گفتمش در عشق پابرجاست دل،گر گشایی چشم دل،زیباست دل
دل ز عشق روی تو حیران شده،در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان،من تورا بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان،چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی میشود غم های من،با تو زیبا میشود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده،دل ز جادوی رخت افسون شده
جز تو هریادی به دل مدفون شده،عالم از زیباییت مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش،طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود،کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز برروی او بینا نبود،همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره ی آفاق بود،در نجابت در نکویی طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت،طاقت خوشبختی مارا نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت،بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این مقصد هجران بود و بس،حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار مارا از جدایی غم نبود،در غمش مجنون و عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود،سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست،ساده هم آن عهد و پیمان شکست
بی خبرپیمان یاری را گسست،این خبر ناگه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست،رفت و با دلدار دیگر عهد بست
با که گویم او که همخون من است،خصم جان و تشنه ی خون من است
بخت بدبین وصل او قسمت نشد،این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست،با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم،باده نوش غصه ی او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم،ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخرش آتش زد دل دیوانه را،سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتی خوش گذر،بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن ز سر،دیشب از کف رفت فردا را نگر
آخر این یکبار از من بشنو پند،بر من و روزگارم دل مبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود عشق دیرین گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آید به رود،ماهی بیچاره اما مرده بود
بعد از این آشیانت هرکس است باش باو،یاد تو مارا بس است
کاری ندارم اینکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود…
.بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم….. . . “دِ نـَـه دِ ” . اصلش اینه: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ فکرنکن یاد تو بودم، کارنداشتم ول می گشتم
فكر ميكرديم عاشقي هم بچگيست…اماحيف اين تازه اول زندگيست.
زندگي چيزيست شبيه يك حباب…عشق آباديه زيبايي در سراب.
فاصله با آرزوهاي ما چه كرد…كاش ميشد در عاشقي هم توبه كرد
گفتی که به احترام دل باران باش.باران شدم و به روی گل باریدم.
گفتی که ببوس روی نیلوفر را ٬ از عشق تو گونه های او را بوسیدم.
گفتی که برای باغ دل پیچک باش٬‌ بر یاسمن نگاه تو یچیدم.
گفتی برای لحظه ای دریا شو٬دریا شدم و تو را به ساحل دیدم.
گفتی بیا و لحظه ای مجنون باش٬ مجنون شدم و ز دوریت نالیدم.
گفتی که بیا و از وفایت بگذر٬از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم.
گفتم که بهانه ات برایت کافیست٬ معنی لطیف عشق را فهمیدم.
ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﮐﻪ ﮔﯿﺴﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﺏ، ﺟﻼ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ
نمیدانم مرا یاد میکنی گاهی عزیزم
مرا که هنوز از عشق تو لبریزم
درسته به تو بد کردم گلنازم
ولی از داغ تو هر روز میسوزم
ﮏﯾ ﻧﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ؟
ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﺷﺐ ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﯼ
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﺎﻩ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺭﻫﮕﺬﺭﺍﻥ،ﺧﺒﺮ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺟﻮﯾﯽ
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﺕ ﮐﯿﺴﺖ؟
ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﺻﺪﻓﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺳﺖ؟
ﻧﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﺳﺖ
ﯾﺎ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ ﻧﺎﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ..
وفادار تو بودم تا نفس بود
دریغا همنشینت خار و خس بود
دلم را بازگردان،بازگردان
همین جان سوختن بس بود،بس بود!
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻬﺎر ﺟﺰ ﺑﻪ ﺑﺪی ﺗﺎ ﻧﻤﯽ ﻛﻨﺪ

دﺳﺖ ﻧﺴﯿﻢ ﭘﻨﺠﺮﻩ را وا ﻧﻤﯽ ﻛﻨﺪ

در ذﻫﻦ ﻛﻮﭼﻪ ﺷﻌﺮ دل اﻧﮕﯿﺰ ﻋﺸﻖ را

دﯾﮕﺮ ﺻﺪاي ﭘﺎی ﺗﻮ ﻧﺠﻮا ﻧﻤﯽ ﻛﻨﺪ

آواز ﮔﺎم ﻫﺎی ﺗﻮ درﻫﺎی ﺑﺴﺘﻪ را

دﻋﻮت ﺑﻪ روﺷﻨﺎﯾﯽ ﻓﺮدا ﻧﻤﯽ ﻛﻨﺪ

ﭼﻨﺪی اﺳﺖ ﭼﺸﻢ ﻧﺎز و ﻧﻮازﺷﮕﺮت ﻣﺮا

از ﻻﺑﻼی ﭘﺮدﻩ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻧﻤﯽ ﻛﻨﺪ

دﺳﺘﺖ ﻣﺮا ﺑﻪ ﮔﺮدش ﺻﺤﺮا ﻧﻤﯽ ﺑﺮد

ﭼﺸﻤﺖ ﻣﺮا ﻣﺴﺎﻓﺮ درﯾﺎ ﻧﻤﯽ ﻛﻨﺪ

در ﻛﻮﭼﻪ ﻫﺎی ﮔﻤﺸﺪﻩ ﯾﻌﻘﻮب ﭼﺸﻢ ﻣﻦ

آﺛﺎری از ﺣﻀﻮر ﺗﻮ ﭘﯿﺪا ﻧﻤﯽ ﻛﻨﺪ

در ﻏﺮﺑﺘﻲ ﻛﻪ از ﺗﻮ ﺑﺠﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ اﯾﻦ دﻟﻢ

ﺟﺰ ﺗﻮ ﻫﻮای ﻫﯿﭻ ﻛﺴﯽ را ﻧﻤﯽ ﻛﻨﺪ

ﺑﺎزآ دوﺑﺎرﻩ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ را ﻣﺮور ﻛﻦ

ﺑﻲ ﺗﻮ ﻛﺴﯽ در آﯾﻨﻪ ام ﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﻛﻨﺪ

وقتی میای صدای پات ازهمه جاده هامیاد/ای که تویی همه کسم بی تومیگیره نفسم
ﺍﮔﺮﺻﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﻗﺼﺪﻋﺸﻖ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ﻣﻴﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﻭﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺗﻮﺭﺍﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻴﺪﺍﺭﻡ …ﺗﻮﺭﺍﻣﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺳﻮﻳﺖ ﻫﺮﮐﺠﺎﺑﺎﺷﻲ ﻧﻤﺎﺯﻋﺸﻖ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻢ.
ﻣﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﺩﻝ ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻣﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﻧﯽ ﻧﯽ ﻧﻮﺍﯼ ﺑﯿﻨﻮﺍﺳﺖ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺩﻝ ﺣﺮﯾﻢ ﮐﺒﺮﯾﺎﺳﺖ
ﻧﯽ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺗﻞ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ
ﺩﻝ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻧـﻪ ﺩﻟـﺒﺮ ﺷﻮﺩ
ﻧﯽ ﺯ ﺧﻮﺩ ﻫﺮﮔﺰﻧﺪﺍﺭﺩ ﺷﻮﺭﻭ ﺣﺎﻝ
ﺩﻝ ﺑـﻮﺩ ﻣـﺮﺁﺕ ﻧــﻮﺭ ﻻ ﯾــﺰﺍﻝ
ﻧﯽ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﻩ ﯼ ﺁﺏ ﻭﮔﻞ ﺍﺳﺖ
ﺩﺳﺖ ﭘـﺮﻭﺩﻩ ﺧـﺪﺍﻭﻧـﺪﯼ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ
ﻧﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺸﮑﺴﺖ ﺑﯽ ﻗﺪﺭ ﻭ ﺑﻬﺎﺳﺖ
ﺑﺸﮑﻨﺪ ﮔﺮ ﺩﻝ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﺵ ﺧﺪﺍﺳﺖ
ﻧﯽ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻟﺐ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
ﺩﻝ ﻣﮑﺎﻥ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺧﺎﺹ ﺧﺪﺍﺳﺖ
…………..
ﻣﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﻧﯽ …. ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﺩﻝ ….
آن روزها گنجشک را رنگ می کردند
و به جای قناری می فروختن …
این روزها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند…
آن روزها مال باخته میشدی…
و این روزها دلباخته…
آرزومه روياهايت رابرآورده كندآنكه آسمان رامي گرياندتاگلي بخندد.
نه از بادم
نه از خاکم
نه دربندم
نه آزادم
نه آن لیلاترین مجنون
نه شیرینم
نه فرهادم
اگر آبی تر از آبم
اگر همرنگ مهتابم …
ای که دور از من در یاد منی
باخبر باش دنیای منی
شادیت شادی من
غصه ات غصه ی من
قلب من خانه تو
خانه ات قبله ی من!!!!
ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ،ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﺍﺕ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﻱ؟

ﺑﺮ ﮔﻮﻧـــــــﻪ ﻫﺎﻱ ﺳﺮﺧﺖ،ﺩﺍﻍ ﻏﻢ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ؟

ﺧﻮﺵ ﻣﻲ ﻃﺮﺍﻭﺩ ﺍﺯ ﺗﻮ ، ﻋﻄﺮ ﻫﻮﺍﻱ ﻣﺴﺘﻲ

ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ،ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻲ

ﮔﻞ ﺑﺎ ﺗﺒﺴﻤﻲ ﮔﻔﺖ : ﺍﻱ ﻳـــــــــــــــﺎﺭ ﺩﻝ ﺷﻜﺴﺘﻪ

ﺍﻳﻦ ﺷﺮﻡ ﺳﺮﺥ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ،ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ

ﭘﺮﻭﺭﺩﻩ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ،ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺁﻥ ﺑــﻬــــــﺎﺭﺍﻥ

ﺑﺮ ﻫﺮ ﻧﺴﻴﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﻓـــــــــﺮﺍﻭﺍﻥ

ﺷــــــــــﺎﺩﺍﺏﻡ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ،ﺍﺯ ﻋـﻄـــــــــــﺮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ

ﺑﻲ ﺭﺣﻤﺖ ﺑـﻬـــــــــــــﺎﺭﺍﻥ ﭘــــــــﮋﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺁﻧﻲ

ﺍﻳﻦ ﺭﺍﺯ ﺷﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ،ﻳﻚ ﺭﺍﺯ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻲ

ﺑﻲ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ،ﻳﻚ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻲ .

بیستون ماند و بناهای دگر گشت خراب
این در خانه ی عشق است که باز است هنوز
يک دم از خيال من..
نميروي اي غزال من..
دگر چه پرسي ز حال من؟..
تا هستم من..
اثير کوي توأم..
به آرزوي توأم..
مگر تورا جويم؟..
حديث دل گويم؟..
بگو کجايي؟..

بگو کجايي

برای چشم خاموشت بمیرم
کنار چشمهء نوشت بمیرم
نمی خواهم در آغوشت بگیرم
که می خواهم در آغوشت بمیرم
آشفته و بی قـــــرارمان کردی عشق
صد حرف و حدیث بارمان کردی عشق
فرجام تمام عاشـــــقان معلوم است
بیهوده امــــــیدوارمان کردی عشق
ندارم لحظه ای از تو رهایی / امان از عشق و از این آشنایی
تمام حرف من ناگفته پیداست / مبادا بین ما افتد جدایی
ماه در روى كسى غيرتوديدن ممنوع/نازچشم كسى غيرتو ديدن ممنوع/تابلويى برسر دروازه قلبم زده ام/كه ورود احدى جزتو اكيدأ ممنوع…
ساکت نمون هميشه نازنينم
بهش بگو يه روز عزيزت بودم
دلت واسه اشکايه من نسوزه
بهش بگو من همه چيزت بودم
چي شد چرا دستات داره ميلرزه؟
نترس نميزارم ازت جدا شه
بهش بگو عاشق چشمام بودي
بزار اونم وارده ماجرا شه
از پاسخ من معلمان آشفتند / از حنجرشان هر چه درآمد گفتند
اما بخدا هنوز هم معتقدم / از جاذبه ی تو سیب ها می افتند
آنچنان سوزانم
که نگاهم
هر احساسی را به آتش می کشد

آنچنان محزون ، آنچنان غمگین
که صدایم
بغض سنگ را می شکند

افسونی که بر من نشسته است
تا مرگ مرا بدرقه می کند
تا تابوتم را در هم شکند

گفته بودم بعدازاین باید فراموشش کنم
دیدم اش ازیاد بردم گفته های خویش را
تا به من نزدیک شد گفتم سلام ای آشنا
گفتم اما نشنیدم جز صدای خویش را
تكيه بر ديوار كردم خاك بر فرقم نشست
خاك بر فرقش نشيند هر كه يار از من گرفت.
ﺍﻛﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﺩﻟگﺮﻣﻲ ﻧﺒﻮﺩﻡ
ﻭﻟﻲ ﺩﺭﺣﺪﺳﺮگﺮﻣﻲ ﻙ ﺑﻮﺩﻡ
ﺑﻲ ﺍﻧﺼﺎﻓﻲ ﻧﻜﻦ ﺗﻐﻴﻴﺮﻛﺮﺩﻱ
ﻣﻨﻮﺍﺯﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﻴﺮ ﻛﺮﺩﻱ
یه حسی از تو در من هست که میدونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درا رو باز میذارم …
ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺳﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﯽ
ﺑﻠﺒﻠﯽ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﯽ
ﺭﻧﮓ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺧﺰﺍﻥ ﺑﺎ ﺭﻭﺣﯽ
ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻋﺴﻞ ﺑﺎ ﻧﻮﺷﯽ
ﮐﺎﺭﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺩﺷﺖ
ﺑﺮﻑ ﺑﺎ ﻗﻠﻪ ﮐﻮﻩ
ﺭﻭﺩ ﺑﺎ ﺭﯾﺸﻪ ﺑﯿﺪ
ﺑﺎﺩ ﺑﺎ ﺷﺎﺧﻪ ﻭ ﺑﺮﮒ
ﺍﺑﺮ ﻋﺎﺑﺮ ﺑﺎ ﻣﺎﻩ
ﭼﺸﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﺁﻫﻮ، ﺑﺮﮐﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻣﻬﺘﺎﺏ
ﻭ ﻧﺴﯿﻤﯽ ﺑﺎ ﺯﻟﻒ
ﺩﻭ ﮐﺒﻮﺗﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﻭﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺎ ﻣﺎ
ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺳﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ
من تورا ای عشق از کف داده ام
هم خودم را هم توراگم کرده ام
آن منه عاشق، منه دیوانه را
من نمیدانم کجاگم کرده ام
من نشانی های خود رامیدهم
یکنفر بایدمراپیداکند
یکنفربایدکه باطوفان عشق.. برکه خشکیده رادریاکند.
من از زندگی تو هوات خسته ام ،ازت خستموباز وابسته ام/نگوما کجاییم که شب بین ماست، خودم هم نمیدونم اینجا کجاست/بیاباهوای دلم سر نکن ،بهت راست میگم توباورنکن/تو رنجیدیو دل ندادم بری،خودم روفراموش کردم تویادم بری /ولی هرشب ازخواب من رد شدی،به هر راهی رفتم تومقصد شدی/درست لحظه ای که ازت می برم ،تحمل ندارم شکست میخورم
.طاقت بيار,طاقت بيار,تو اين روزاى انتظار.
طاقت بيار,طاقت بيار,تو سردى شباى تار.
طاقت بيارو قلبتو به دست تنهايى نده.
فانوس چشماتو ببخش به اين شباى غم زده.
روزاى خوبو جا نزار,تو سختي ياى روزگار,بخاطر منم شده,طاقت بيار,طاقت بيار.
زمزمه رسيدنت,پشت سکوت جاده ها.
چندتا قدم مونده فقط,بخاطر خدا بيا.
خسته اى کوله بارتو,رو شونه هاى من بزار,راه زيادى اومديم,طاقت بيار,طاقت بيار.
نگو شکستى,نگو بريدى,منم مثل تو دلم گرفته,بايد بمونيم,طاقت بياريم,تو روزگارى که غم گرفته.
بارآخر، من ورق رابا دلم بر میزنم! باردیگرحکم کن! اما نه بی دل! بادلت، دل حکم کن!
حکم دل:
هرکه دل دارد بیاندازد وسط!
تا كه ما دلهایمان را رو کنیم! دل که روی دل بیافتاد، عشق حاکم میشود ! پس، به حکم عشق بازی میکنیم.
این دل من! رو بکن حالا دلت را!
دل نداری!؟
بر بزن اندیشه ات را…حکم لازم. دل سپردن، دل گرفتن هردو لازم !
ﺣﺎﻟﯿﺴﺖ ﻣﺮﺍ ﻭ ﻧﻌﺮﻩ ﻫﺮ ﺟﺎﻧﺰﻧﻢ
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﻭ ﺩﺷﺖ ﻭ ﺻﺤﺮﺍ ﻧﺰﻧﻢ
ﺩﺭ ﻏﯿﺒﺖ ﺗﻮ ﭼﻪ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﻣﺎ …ﻏﻢ ﺗﻮ
ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺎﻻ ﻧﺰﻧﻢ
ﻣﺎ و ﻣﺠﻨﻮن درس ﻋﺸﻖ از ﯾﮏ ادﯾﺐ آﻣﻮﺧﺘﯿﻢ … او

ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﮔﺸﺖ ﻋﺎﺷﻖ، ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﺳﻮﺧﺘﯿﻢ

بی وفایی کن وفایت میکنند
با وفا باشی خیانت میکنند
مهربانی گرچه آیین خوشیست اما
مهربان باشی رهایت میکنند
به رسم شهر دلتنگم نگاهم را /زيارت كن،نگاه پرنيازم را/ به چشمانت تو دعوت كن:/ تو مي گفتي اگر رفتم حلالم كن /غمي دارم،برو باشد /ولي من هم خدا و عالمي دارم/ برو باشد ولي شبها اگر ديدي بد اهنگ است/بدان من گريه ميكردم كه از دنيا دلم تنگ است/ من ازدنيا گله دارم/ كه از مهر تو كم دارم/ ببين يك خواهشي دارم مرا در خود كمي حل كن/ نگو رفتم خداحافظ كمي ديگرمعطل كن%
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﻫﻖﻫﻖ ﺳﻔﺮﻩ ﺳﺮﺩ ﻋﺎﺷﻖ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﻓﻨﺪﻕ ﺭﺧﺖ ﻋﺰﺍ ﺗﻮ ﺻﻨﺪﻭﻕ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﺣﻠﻮﺍ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺣﺮﯾﺮ ﺩﺭﯾﺎ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﮔﺮﺩﻭ ﻗﺼﻪ ﺷﻬﺮ ﺟﺎﺩﻭ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﺑﺎﺩﻭﻡ ﯾﮏ ﻗﺼﻪ ﻧﺎﺗﻤﻮﻡ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﺳﺒﺰﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﯽﺍﺭﺯﯼ
ﭘﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﮔﻠﺪﺳﺘﻪﻫﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺻﺪﺍ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﮒ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩﻫﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩﻫﺎ
ﺣﺮﯾﻖ ﺳﺒﺰ ﺟﻨﮕﻠﻬﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺟﻨﻮﻥ
ﺍﺯ ﮐﺎﺷﯽﻫﺎﯼ ﺁﺑﯿﻤﻮﻥ ﺳﺮﺯﺩﻩ ﻓﻮﺍﺭﻩ ﺧﻮﻥ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﺑﺎﺩﻭﻡ ﯾﮏ ﻗﺼﻪ ﻧﺎﺗﻤﻮﻡ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﺳﺒﺰﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﯽﺍﺭﺯﯼ
ﻗﺼﻪ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﺑﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎ ﻣﯿﻮﻣﺪ
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺮ ﻣﻨﺒﺮ ﺧﻮﻥ ﻋﺎﺷﻖﻫﺎ ﺭﻭ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﯽﺯﺩ
ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻬﺮ ﺁﯾﻨﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﺳﺒﺰ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻮﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﯿﺲﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﻮﻧﻪ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﺗﺎ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﭼﺎﺩﺭ ﮐﻨﻪ
ﻣﯽﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﻋﻠﻒ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻬﺮ ﺭﻭ ﭘﺮ ﮐﻨﻪ
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﻭ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﺧﻂ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺁﻫﺎﯼ، ﺁﻫﺎﯼ ﯾﮑﯽ ﺑﯿﺎﺩ ﯾﻪ ﺷﻌﺮ ﺗﺎﺯﻩﺗﺮ ﺑﮕﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﯿﺲﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﺑﮕﻪ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﺑﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎ ﻣﯿﻮﻣﺪ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﺑﺎﺩﻭﻡ ﯾﮏ ﻗﺼﻪ ﻧﺎﺗﻤﻮﻡ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﺳﺒﺰﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﯽﺍﺭﺯﯼ
ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﮔﯿﺲﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺠﺰ ﺷﺐ ﻧﻤﯽﺩﯾﺪ
ﻫﻮﺍ ﻧﺒﻮﺩ ﻧﻔﺲ ﻧﺒﻮﺩ ﻗﺼﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮ ﻧﺮﺳﯿﺪ
ﻗﺼﻪﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﻪ
ﻃﻠﺴﻢ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺸﮑﻨﻪ
ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺭﻓﺎﻗﺘﺖ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻭﺣﺸﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﻧﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﺁﺧﺮﻩ ﺑﻪ ﻗﺼﻪﻣﻮﻥ ﭘﺎ ﻣﯽﺯﺍﺭﻩ
ﺣﯿﻔﻪ ﮐﻪ ﺷﻬﺮ ﺁﯾﻨﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﺸﻪ ﺣﺮﻭﻡ ﺑﺸﻪ
ﻗﺼﻪ ﺗﻮ ﻗﺼﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﺎﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ
ﺁﻫﺎﯼ، ﺁﻫﺎﯼ ﯾﮑﯽ ﺑﯿﺎﺩ ﯾﻪ ﺷﻌﺮ ﺗﺎﺯﻩﺗﺮ ﺑﮕﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﯿﺲﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﺑﮕﻪ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﺑﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎ ﻣﯿﻮﻣﺪ
ﺁﻫﺎﯼ، ﺁﻫﺎﯼ ﯾﮑﯽ ﺑﯿﺎﺩ ﯾﻪ ﺷﻌﺮ ﺗﺎﺯﻩﺗﺮ ﺑﮕﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﯿﺲﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﺑﮕﻪ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮﺑﮕﻪ
ﺗﺎ ﺷﻌﺮ ﮔﯿﺲﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﯾﻪ ﺷﻌﺮ ﭘﺮ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺷﻪ
ﺁﯾﯿﻨﻪﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺮ ﮐﺪﻭﻣﺶ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺎﺷﻪ
ﺁﻫﺎﯼ، ﺁﻫﺎﯼ ﯾﮑﯽ ﺑﯿﺎﺩ ﯾﻪ ﺷﻌﺮ ﺗﺎﺯﻩﺗﺮ ﺑﮕﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﯿﺲﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﺑﮕﻪ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮ ﺑﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎ ﻣﯿﻮﻣﺪ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﻓﻨﺪﻕ ﺭﺧﺖ ﻋﺰﺍ ﺗﻮ ﺻﻨﺪﻭﻕ
ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﺳﺒﺰﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﯽﺍﺭﺯﯼ
مانده ام تنهاوسرگردان…
باهمه قافیه هادرجنگم
که توباشی درمن…
که بباری بردل…
خوش آمدی به شعرمن…به شورمن…به قلب من…
بمان…توراقسم به شب بمان…تورابه عشق،عاطفه…
توراقسم به من بمان!!!
همیشه اسمه تو بوده اولو آخره حرفام.
بس که اسمه توروخوندم بویه تو داره نفسهام.
عطره حرفای قشنگت،عطره یک صحرا شقایق..
توهمون شرمی که هرگل شده سرخ گونه های عاشق.
منو گنجشک هایه خونه دیدنت عادتمونه.
ب هوایه دیدنه تو پرمیگیریم ازتولونه…
مینویسم دفتری با اشک و اه/در شبی تاریک و غمگین و سیاه/مینویسم خاطرات از روی درد/تا بدانی دوریت با من چه کرد
می روم شاید فراموشت کنم / با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش / از عذاب دیدنم آزاد باش
منویارم به هم وابسته بودیم/کبوترهای یک گلدسته بودیم/باهم بستیم پیمان تاقیامت/نگوکه هردوخالی بسته بودیم!
منم ودرد دوریتو یه شب تاریککه همیشه همرامه آخه از تو مهربونتره نمیخاد تنهام بزاره.
ﭼﺸﺎﻡ ﺑﺴﺘﺴﺖ ﻭﻟﯽ ﻓﮑﺮﻡ ﯾﻪ ﻋﻤﺮﻩ ﮐﻪ ﻧﺨﻮﺍﺑﯿﺪﻩ
ﻣﺮﻭﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ ﺣﺲ ﺟﻨﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ
ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﻭ ﺍﺷﮑﺎﻡ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﺴﺘﻢ
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﺮﺍ ﺯﻧﺪﻡ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻫﺴﺘﻢ
ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﻟﺸﻮﺭﻩ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺗﻮﯼ ﺟﻮﻧﻢ
ﺗﻮ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩﻩ ﺑﺘﺮﺳﻮﻧﻢ
ﺻﺒﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﺣﺴﯽ ﺗﻮﻭ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﻪ
ﺩﻟﺖ ﺁﺭﻭﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﺁﺧﺮ ﻭﻟﯽ ﭘﯿﺶ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ
ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﺮ ﺷﺒﻢ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺣﺲ ﻋﺬﺍﺏ ﺁﻭﺭ
ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯﺍﻡ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺸﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺻﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻭﺭ
ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﮕﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺮﯼ
ﻓﻘﻂ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ
ﺳﭙﺮﺩﯼ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺩﺳﺖ ﮐﯽ؟ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ؟
ﻣﻦ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﻭﺍﺳﻢ ﻻ‌ﻻ‌ﯾﯽ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﺮ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻭﺍﺳﻢ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﯿﺴﺎﺯﻩ
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺳﻤﺖ ﭼﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻨﻮ ﯾﺎﺩﻩ ﺗﻮ ﻧﻨﺪﺍﺯﻩ؟
ﺻﺒﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﺣﺴﯽ ﺗﻮﻭ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﻪ
ﺩﻟﺖ ﺁﺭﻭﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﺁﺧﺮ ﻭﻟﯽ ﭘﯿﺶ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ
ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﺮ ﺷﺒﻢ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺣﺲ ﻋﺬﺍﺏ ﺁﻭﺭ
ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯﺍﻡ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺸﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺻﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻭﺭ
نمى دانم تو مى دانى! دلم از دورى ات يخ بست و چشمانم تب عشق نگاهت را چه نرگس وار دزديدند,نمى دانم تو مى دانى! که مرغ وحشى قلبم براى هجرت رويت چه عاشق وار پر مى ريخت,نمى دانم تو مى دانى!که در سرماى اين وجدان در اين روح پر از بيداد تو تنها آرزو هستى که مى مانى,ولى افسوس وصد افسوس که مى دانم نمى دانى
سرد شده است و از درون ميسوزم
حالا شده کارهرشب و هرروزم
توشعرمرابپوشى سرمانخورى
من دکمه ى اين قافيه رامي دوزم…
لابه لای خاطراتم که پر از خنده و گریه ست
هنوزم جای تو خالیست هنوزم تلخ و کشنده ست
مثل یک عکس قدیمی که همیشه روبه رومه
مثل یک بغضی که انگار تاابد توی گلومه
میخوام فراموشت کنم
چشماتو از یاد ببرم
میخوام که از یادم بره
رفتی چی اومد به سرم
دیدم نمیشه هرچی که خواستم بعد تو
با خاطراتت سر کنم
یا با همین خاطره ها رفتنتو باور کنم، دیدم نمیشه
دیدم نمیشه هر کسی جاتو تو قلبم بگیره
این همه خاطرات تو ، یه روز تو قلبم بمیره دیدم نمیشه
واسه به دست اوردنت چه نقشه ها کشیدمو
بعد یه عمر در به دری دیدی به تو رسیدم و
اما نفهمیدم چرا ،چی شد ازم جدا شدی
من با تو صادق بودمو چرا تو بی وفا شدی
هرچی که خواستم نشکنم با بیخیالی سر کنم
داغ دل شکستمو با دلخوشی کم تر کنم
دیدم نمیشه هر کسی جاتو تو قلبم بگیره
این همه خاطرات تو یه روز تو قلبم بمیره
وقتی که که دلتنگ میشم؛همراه تنهایی میرم؛داغ دلم تازه میشه
زمزمه های موندنم وسوسه های موندنم با تو هم اندازه میشه….
نمیدونم دارم با کی حرف میزنم اخه دنیای این روزای من واسه من از خونمون کوچیکتره…..
حالا که دلتنگی داره رفیق تنهایم میشه کوچه ها نارفیق شدن……
هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم ؟
من اگر اینهمه بیدار نباشم چه کنم ؟
گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
خون جگر از غمت ای یار نباشم چه کنم ؟
عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند
من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم ؟
تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم ؟
راستی ، اینهمه بیمار نباشم چه کنم ؟
چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عاشق روی تو یکبار نباشم چه کنم ؟
ابرویت تیغ مصری است که جان میطلبد
به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم ؟
خواستم نام مرا هم بنویسند همین
سر بازار خریدار نباشم چه کنم ؟
من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا
فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم ؟
لحظه ها از پی هم می گذرند
و میان آنها تو فقط می مانی
لحظه ای با من باش
تا ابد در دل من می مانی …
ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩﻡ , ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ,
ﺳﺮﺍﻍ ﺗﺮﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻢ .
ﻭ ﮔﺮ ﺳﻨﮓ ﺑﻮﺩﻡ , ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻱ ,
ﺳﺮ ﺭﻫﮕﺬﺍﺭ ﺗﻮ , ﺟﺎ ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻢ .
ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩﻱ ﺑﻪ ﺻﺪ ﻧﺎﺯ , ــ ﺷﺎﻳﺪ ــ
ﺷﺒﻲ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺑﺎﻡ ﻣﻦ ﻣﻲ ﻧﺸﺴﺘﻲ .
ﻭ ﮔﺮ ﺳﻨﮓ ﺑﻮﺩﻱ , ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ,
ﻣﺮﺍ ﻣﻲ ﺷﮑﺴﺘﻲ , ﻣﺮﺍ ﻣﻲ ﺷﮑﺴﺘﻲ
من از هجوم قافیه ها
تنگ آمدم
بیزارم از نوشتن تردید و دردسر
پس کی مرا به اوج غزل راه میدهی؟
امشب ببین برای خودم گریه میکنم
امشب ببین برای خودم
تا خود سحر
هی شعر مینویسم
و
هی بغض میکنم
تا تو بیایی و غزلم را ز پشت در
برداری ودوباره مرا مبتلا کنی
ﺍﺯ ﭼﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ؟ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﻔﺮﯾﻨﺖ ﮐﻨﻢ ؟
ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮏﯾ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﻨﻢ؟
ﻧﻪ ! ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﺍﻡ
ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ﮐﻨﻢ
ﻫﻤﺪﻣﻢ ﺳﺎﺯ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﯽ ﻧﻮﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ
ﯾﮑﺪﻡ ﺳﺎﺯ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻧﺸﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺳﺮ ﮐﻨﻢ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﻭ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻭ ﻧﻘﺶ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﻋﺎﺷﻘﺖ
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺭﺍ …. ﻧﻪ …! ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﭘﺮﭘﺮ ﮐﻨﻢ
لحظه ی شیرینی که به تو دل بستم
از تو پرسیدم من: تو منی یا من تو؟
و تو گفتی هر دو، و به تو پیوستم..
گفتم ای کاش پناهم باشی..
همه جا و همه وقت تکیه گاهم باشی
و تو گفتی هستم؛ تا نفس هست کنارت هستم…
کاش میشد همدلی را قاب کرد / ساکنان شهر غم را خواب کرد / کاش میشد نور چشمان تورا / جانشین ثابت مهتاب کرد.
مدتی میگذرد از تو ندارم خبری / چه کنم ناله من هیچ ندارد اثری
شب و روز از غم تو پریشان حالم/ نه نشانی ز تو آمد نه پیامی جانم
من به خال لبت ای دوست گرفتارشدم
چشم بیمارتورادیدموبیمارشدم
چوگلهای شقایق داغدارم،
بیاپروانه شو بنشین کنارم،
بشومرحم به زخم قلبم
،که خنجر خورده این روزگارم.
ﺑﻪ ﻟﺒﻬﺎﯾﻢ ﻣﺰﻥ ﻗﻔﻞ ﺧﻤﻮﺷﯽ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻗﺼﻪ ﺍﯼ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﺩﺍﺭﻡ
ﺯ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﺑﻨﺪ ﮔﺮﺍﻥ ﺭﺍ
ﮐﺰﯾﻦ ﺳﻮﺩﺍ ﺩﻟﯽ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺩﺍﺭﻡ

ﺑﯿﺎ ﺍﯼ ﻣﺮﺩ ، ﺍﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻩ
ﺑﯿﺎ ﺑﮕﺸﺎﯼ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﻗﻔﺲ ﺭﺍ
ﺍﮔﺮ ﻋﻤﺮﯼ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﻢ ﮐﺸﯿﺪﯼ
ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﻧﻔﺲ ﺭﺍ

ﻣﻨﻢ ﺁﻥ ﻣﺮﻍ ، ﺁﻥ ﻣﺮﻏﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺮﯾﺴﺖ
ﺑﻪ ﺳﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪٔ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺩﺍﺭﻡ
ﺳﺮﻭﺩﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪٔ ﺗﻨﮓ
ﺑﻪ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎ ﺳﺮ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻡ

ﺑﻪ ﻟﺒﻬﺎﯾﻢ ﻣﺰﻥ ﻗﻔﻞ ﺧﻤﻮﺷﯽ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺭﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺳﺎﻧﻢ
ﻃﻨﯿﻦ ﺁﺗﺸﯿﻦ ﺁﻭﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ

ﺑﯿﺎ ﺑﮕﺸﺎﯼ ﺩﺭ ﺗﺎ ﭘﺮ ﮔﺸﺎﯾﻢ
ﺑﺴﻮﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻌﺮ
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ
ﮔﻠﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﮔﻠﺸﻦ ﺷﻌﺮ

ﻟﺒﻢ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪٔ ﺷﯿﺮﯾﻨﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﺗﻨﻢ ﺑﺎ ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﺁﮔﯿﻨﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﺎ ﺷﺮﺭﻫﺎﯼ ﻧﻬﺎﻧﺶ
ﺩﻟﻢ ﺑﺎ ﻧﺎﻟﻪٔ ﺧﻮﻧﯿﻨﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ

ﻭﻟﯽ ﺍﯼ ﻣﺮﺩ ، ﺍﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻩ
ﻣﮕﻮ ﻧﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺗﻮ ﻧﻨﮓ ﺍﺳﺖ
ﺑﺮ ﺁﻥ ﺷﻮﺭﯾﺪﻩ ﺣﺎﻻ‌ﻥ ﻫﯿﭻ ﺩﺍﻧﯽ
ﻓﻀﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻔﺲ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ، ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ

ﻣﮕﻮ ﺷﻌﺮ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎ ﮔﻨﻪ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﻨﮓ ﻭ ﮔﻨﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﻩ
ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺣﻮﺭ ﻭ ﺁﺏ ﮐﻮﺛﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﺩﻭﺯﺥ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﻩ

ﮐﺘﺎﺑﯽ ، ﺧﻠﻮﺗﯽ ، ﺷﻌﺮﯼ ، ﺳﮑﻮﺗﯽ
ﻣﺮﺍ ﻣﺴﺘﯽ ﻭ ﺳﮑﺮ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ﭼﻪ ﻏﻢ ﮔﺮ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺭﻩ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ

ﺩﻝ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮﻡ ﻭ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ
ﻧﯿﺴﺖ
ﻏﻢ ﺩﻝ ﺑﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﻭ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﻦ ﺍﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﺟﺎﯼ ﺩﮔﺮ
ﮐﻨﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻃﺒﯿﺐ ﺩﻝ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ
من در این شهر غریبم و در این خاک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
آتش عشق چنان در دلم افروخته بود
دیده گر آب نمی ریخت جگر سوخته بود…
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
بی خیال حرفهایی که تو دلم جا مونده/ بی خیال قلبی که این همه تنها مونده/ اخه دنیای تو دنیای دلهای سنگیه/ واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه/ مثل تنهایی می مونه باتو هم سفر شدن/ توی شهر عاشقی بی خودی در به در شدن / حال و روزمو ببین تا که نگی تنها رفت/ اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت/
بی خیال
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست !
هجرت سرابی بود و بس خوابی که تعبیری نداشت
هر کس که روزی یار بود اینجا منو تنها گذاشت
پرﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺑﻮﺩﯼ , ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺍﺯ ﺩﺳﺖﻣﯿﺮﻩ ,
ﯾﻪ ﺁﻫﻨﮕﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ , ﺍﮔﻪ ﮔﻮﺷﺶ ﮐﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪﺍﺕ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ,
ﺻﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺩﯾﺸﺐ ﮔﺮﻓﺘﻪ , ﭼﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽﭼﻪ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ,
ﺑﺎ ﺍﺷﮑﺎﻡ ﺑﺎﺯ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ,ﻫﻤﻪ ﭼﯽ
ﻫﺴﺖ ﻓﻘﻂ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺧﺎﻟﯽ …
باران داشت، نگاهِ غمگينم
چه تلخ مى رفتى، چه تلخ، شيرینم
شب جدایى با تمام محجوبى
تو را صدا مى زد، سكوت سنگينم
ستاره ها گفتند که باز مى گردى
چه زودباور بود دل دهن بينم
سقوط سرخم را که دیده اى
آیانمیکشی دستى به بال خونينم؟!
بيا و از تاراج مرا حفاظت کن
مرا که چون باغى بدون پرچينم
کجاست؟ محتاجم به سكر چشمانت
که شعر هم امشب نداد تسكينم
نمى رسد دستم به دست هایت
آه چه قدر بالایى
از واقعه‌ای تو را خبر خواهم کرد
وآن را به دو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد
با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد
همین جایی که هستی باش
از این خونه بری کیشی
تواین خونه خودت شاهی
داری سرباز کی میشی
همین جایی که هستی باش
عذاب رفتنت کم نیست
تو حوای کسی میشی
که من میدونم آدم نیست
قصه ی عشق وزندگی این است:
پرسه در کوچه های تکراری
شعرهایی برای ننوشتن
خوابگاهی برای بیداری..
زندگی سخت است تو آسان بگیر
زندگی درد است تو درمان بگیر
زندگی مار است تو جانش بگیر
زندگی جام است تو کامش بگیر . . .
من ياد گرفته ام خوش اهنگ شوم
با اهل صفا وعشق همرنگ شوم
اى کاش که دل كندن من اسان بود
تنهابلدم هميشه دلتنگ شوم.
دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم ؟ / دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم ؟
من زنده به عشق تو ام ای دوست ولیک / از آرزوی روی تو مردم چه کنم ؟
لیوان بعدی قرصهای حل شده در سم
باوربکن از هیچی دیگر نمیترسم
پشت سیاهی های دنیامان سیاهی بود
معشوقه ام بودی و هستی و نخواهی بود
من و تو از تبار بی کسانیم
در این غوغا چه کس را کس بدانیم
کسی نشنید فریاد کمک را
کمک کن تا برای هم بمانیم
همه ذرات جان پیوسته با دوست / همه اندیشهام اندیشه اوست نمی بینم به غیر از دوست اینجا / خدابا این منم یا اوست اینجا ؟✔
برای من همین خوبه بدونی بی تو نابودم
اگر جایی ازت گفتن بگم من عاشقش بودم
برای من همین خوبه که از هر کی تورودیده
چه بی صدبار میپرسم ازم چیزی نپرسیده….
از تو به یک حرف ناروا نکشم دست / وز سر راه تو دلربا نکشم پا

عاشق زیباییم اسیر محبت / هر دو به چشمان دلفریب تو پیدا♥

نـه مـی تـونم بگم بـرو

نـه مــی تونم بـگم بمـون

آخـه من اینجام رو زمین

تــــو اوج اوج آسمـون

بیشـتری از یه آرزو

فراتر از یه خواستنی

عشـق تو، تو خون من

یه عشـق ناگسستنی

تا کجا باید سفر کرد تا کجا باید دوید / از کجا باید گذر کرد تا به قلب مهربان تو رسید؟
منو تو زنده عشقیم مگه نه.؟
هردومون از یه سرشتیم مگه نه.؟
اسیر سرنوشتیم مگه نه.؟
قصه عشق رو نوشتیم مگه نه.؟
يه شب خوب تو آسمون,يه ستاره چشمک زنون,خنديدوگفت کنارتم,تا آخرش تاپاى جون,ستاره قشنگى بود,آروم وناز ومهربون,ستاره شدعشق من ومنم شدم عاشق اون,امازيادطول نکشيد,عشق من وستاره جون,ماه اومدوستاره را,دزديدوبرد نامهربون,ستاره رفت بارفتنش,منم شدم بى همزبون,حالاشبا به ياداون,چشم ميدوزم به آسمون,دلم ميخواد دادبزنم,اين بودقول وقرارمون,تورفتى وبارفتنت,حتى نذاشتى يه نشون,دوست دارم ستاره جون,تاآخرش,تاپاى جون.
ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﺩﻟﻢ ﻋﺸﻖ ﮐﺴﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﮐﺲ ﺟﺎﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻒ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺩﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﺁﺭﺩ
ﮐﺲ ﺗﺎﺏ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭼﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﺍﻡ ﻧﯿﻔﺘﯽ ؟
ﮔﻔﺘﺎ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﺩﺍﻡ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﻧﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﺑﺰﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﺰ ﺩﻝ ﺣﺴﺮﺕ ﮐﺶ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺁﻥ ﺷﻤﻊ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻋﻘﻞ ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ ﻧﻨﻬﻢ ﭘﺎﯼ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺳﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﮐﻨﯽ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺍﺳﮑﻨﺪ ﻭ ﺩﺍﺭﺍ
ﺩﻩ ﺭﻭﺯﻩ ﻋﻤﺮ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ
همیشه کسی هست.
کسی هست,همیشه کسی هست,
کسی که تو را دوست دارد و در اوج تنهایی تو

قدم میگذارد….

همیشه کسی هست که بزرگ است و ساده

کسی که گل زندگی را به هر شاخه داده.

همیشه کسی هست….. کسی تازه تر از شکوفه.

پر از رنگ و بو…..

کسی آسمانی که دریاست

آیینه کوچک او

همیشه کسی هست…کسی که تو را دوست دارد

و در اوج تنهایی تو قدم میگذارد…….

قسمتم نيست ببينم رخ دلدار!
ولى هركجا هست بداند كه خرابش شده ام ؟
هر لحظه لبم ترانه غم آموخت … هر لحظه دلم درس شکستن آموخت … پروانه ترین عاشق تاریخ منم … اما شده ام اسیر شمعی که نسوخت !
من آن گرگم که شیران را به بازی هم نمیگیرم/تو آهو وش چنان شوخی که با من میکنی بازی
نه کوه کنی هست در این عصر نه پرویز
اوازه ای از عشق و هوس بیش نمانده است
لحظه لحظه ، دم به دم ، ساعت به ساعت خواهمت
گر خوشم یا ناخوشم ، در هر دو حالت خواهمت
گر زبانم را به جرم خواستنت بیرون کشند
در ان زمان ای یار ، من با اشاره خواهمت . . .
آن دل که تو دیده ای زغم خون شد و رفت/و از دیده خون گرفته بیرون شد و رفت/روزی به هوای عشق سیری میکرد/لیلی صفتی بدید و مجنون شد و رفت
مُردن و گم شدن از ماست نه ازفاصله‌ها,دل از اینهاست که تنهاست نه از فاصله‌ها,گر چه دیگر همه جا پر ز جدایی شده است,مشکل ازطاقت دل‌هاست نه از فاصله‌ها.
میدونی حالم این روزا بدتر از همه ست/
آخه هرکی رسید دل ساده من رو شکست/
قول بده که تو از پیشم نری/
واسه من دیگه عاشقی جاده یکطرف ست/
میمیرم بری آخرین دفعه ست.
ﻫﻤﻪ ﻋُﻤﺮ ﺑَﺭ ﻧَﺪﺍﺭﻡ . . .

ﺳَﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺧُﻤﺎﺭِ ﻣَﺴﺘـے . . .

ﮐﻪ ﻫَﻨﻮﺯ ﻣَﻦ ﻧَﺒﻮﺩَﻡ . . .

ﮐﻪ ﺗـــــﻮ ﺩَﺭ ﺩِﻟَﻢ ﻧِﺸَﺴﺘـے . . .

برمن بچشان تلخ ترین زلزله ها
را
چون بغض رساندی به لبم این
گله هارا
من برکه ی خشکیده تو ماه شب یلدا
کم نیست فراموش کنم فاصله ها
را
از مزرعه ی چشم توناگاه پریدم
ترسانده مترسک همه چلچله
هارا!!!
درمنطق چشمان توبایدکه
برقصم….
تا عشق کمی حل کنداین مسئله
هارا
این شانه مردانه که بی من پر
خندست..
سخت است به دوشش بکشد
حوصله هارا
من منتظرم ازلب توسیب بیفتد
از جاذبه انداخته ای مشغله هارا
با من امشب چيزي از رفتن نگو

نه نگو

از اين سفر با من نگو
من به پايان مي رسم ازکوچ تو

با من ازآغازاين مردن نگو
کاش مي شد لحظه ها را پس گرفت
کاش مي شد از تو بود وتاتو بود

کاش مي شد در تو گم شد از همه
کاش مي شد تا هميشه با تو بود

کاش فردا را کسي پنهان کند
لحظه را در لحظه سرگردان کند

کاش ساعت را بميراند به خود
ماه رابرشاخه آويزان کند

کاش مي شد …

من به اندازه نادیدن تو بیمارم

و به شوق نگهت شب همه شب بیدارم

ثانیه.روز.زمان.ساعت و من دلتنگم

دیگر از هرچه دروغ است و کلک بیزارم

خسته از هرچه که بی تو به سرانجام رسید

خسته از شعر و ز هر صحبت طوطی وارم

گرمی و حرم حضورت بدنم را سوزاند

نکند خوابم و یارب نکند تب دارم؟

گرم صحبت شدم و هیچ نمی دانستم

ساعتی هست که هم صحبت این دیوارم…

ﻓﺪﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻭﻓﺎﺕ / ﺩﻟﻢ ﺷﺪﻩ ﺗﻨﮓ ﺑﺮﺍﺕ
ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻢ ؟ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ / ! ﭼﻘﺪﺭ ﻋﺰﯾﺰﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﻡ
امــــــــــــــروز……… با همه ی ……دنـیــــــــا ……..قهــــــرم

… امــــــــــا……… تــــــــــو ………….صدایــــــمـ کــن ……………

بـــــــــرمـے گـــــــــــــردم . .

نه خودم نه خدا کی میدونه کجا
تورو از تو میخوام با تموم وجودم
از صدا از سکوت تو شب برهوت
دنیا داغون شد باز حواسم به تو بود
من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس، بند، بندم همه در حسرت یک پرواز است، من به پرواز نمی اندیشم، به تو می اندیشم، که زیباتر از اندیشه یک پرواز است
کی ام که با تو کنم گفتگو عزیزدلم؟.عشق تو به من داده رو عزیزدلم.بسوز و آب کن و آتشم بزن که بر تو کنم.چوشمع گریه بی های و هو عزیزدلم.اگر عزیزدل خود نگویمت چه کنم؟ کجاروم؟به که گویم؟بگو عزیزدلم!!
اگر که با تو نگویم سخن ببخشی مرا.که ناله هایم مانده در گلو عزیز دلم
هر چقدر ﺑـــــــــﺪ شدى بازم,حرف رفتن نزدم…
تو همش راهـــــــه تـــــــو رفتى,من همش راه اومدم…
تا به سختيـــــــا رسيدى,خودتو باختى چرا؟…
اگه دوريم دغـــــــدغـــــــت بود,دورم انداختى چرا؟…
هرکارى کردم به چشمـــــــت،اصلا نيومد…
ببخش عزيـــــــزم که همين،ازم بر اومد…
چى شد اون حـــــــس زلالـــــــت؟اون دلـــــــه ســـــــاده و صـــــــاف؟…
لااقل دســـــــتشـــــــو ول کن جلو من بـــــــى انصـــــــاف…
من دلـــــــم قد يه دريـــــــاست،طاقتم خيلى کم….
نگير دستاشو اقلا پيشم اينقدر محـــــــکم…
تا يکى اومد سراغت,دل منو پس زدى…
تو کنـــــــار کشيدى امـــــــا ,کاش کنـــــــار ميومدى…
به هـــــــر درى زدم که تـــــــو آروم بگيرى …
حالاکه خـــــــوبـــــــه همه چى تو دارى ميرى!…
اگر چه رفتـــــــى عزيزم با عشق تـــــــازه…
ولى کمـــــــى در ,رو به تو هميشه بـــــــازه…
يه روزى خستـــــــه ميشى از پرســـــــه و ولگـــــــردى…
يا پشيمـــــــون ميشى از اينکه منـــــــو ول کردى…
تازه خواستم پـــــــر بگيرم, که شکستى بـــــــالمـــــــو…
تو که جـــــــاى زانـــــــوهام نيستى که بفـــــــهمـــــــى حـــــــالمـــــــو…✔
یه ساله رفتی و اسمت هنوز مونده تو این گوشی…
هنوزم قهوه‌تو مثل قدیما تلخ می‌نوشی؟
هنوز شب‌ها توی تختت کتابِ شعر می‌خونی؟
کناره پنجره شادی با یه سیگار پنهونی؟
هنوزم وقتی می‌خندی رو گونه‌ت چال می‌افته؟
هنوزم چشم به راهِ یه سواره زیبای خفته؟
می‌دونم وقتی که بارون
تو شب می‌باره بیداری!
بازم قمیشی گوش می‌دی،
هنوز بارونو دوست داری!
یه ساله رفتی و عطرت هنوز مونده‌ توی شالم
بازم ردت رو می‌گیرن همه تو فنجون فالم
تو وقتی شعر می‌خونی منو یادت میاد اصلن؟
تو یادت موندن اون روزا که دیگه برنمی‌گردن؟
همون روزا که از فیلم و شراب و شعر پر بودن
یه کاناپه، دو تا گیلاس، تو و دیوونه‌گیِ من…
بدون حالا بدون ‌تو یکی دلتنگه این گوشه،
هنوزم قهوه‌شو تنها به عشقت تلخ می‌نوشه
می‌دونم وقتی که بارون
تو شب می‌باره بیداری!
بازم قمیشی گوش می‌دی،
هنوز بارونو دوست داری!
قسم نخور به جونم
که بی قسم میدونم
نورستاره ی تو
رفته از آسمونم
چشام اشکی نداره
به پای توبباره
یه قلب پاره پاره
قسم خوردن نداره…
هنوزم چشمای تومثل شبای پرستارس
هنوزم دیدن توبرام مثه عمر دوبارس
هنوزم وقتی میخندی دلم ازشادی میلرزه
هنوزم باتونشستن به همه دنیا می ارزه
قسم به تارعنكبوت،به مرغ باغ ملكوت ،ازراه دوربهت ميگم،دنيافداي تارموت.
درهوای عشق پاکت ازهمه رهاترینم/حسرتی به دل ندارم توکه باشی بهترینم.
بعضى حرفا رو نميشه زد ومن
ازهمين حرفا يه عمره که پرم
آخه کى ازحال کى باخبره
من يه عمره ازخودم حرف ميخورم
زير خاکستر من طوفانه
معنى سکوت من سکوت نيست
وقتيکه از چشم تو افتادم
ديگه هيچ افتادنى سقوط نيست اينقده حالم خرابه که اگه
باکسى چيزى بگم از رازم
بدون اينکه خودم خواسته باشم
توروازچشم همه ميندازم
گاهى با زخمهاى تازه تر ميشه
درداى قديمى رو ازياد برد
اما هر قدر به خودم زخم زدم
جاى خاليت تو رو يادم آورد
بعضى حرفا بى نهايت تلخه
جوريکه نميشه انکار کنم
اينقده تلخ که ديگه ميترسم
باخودم اونا رو تکرار کنم
اينقده حالم خرابه که اگه
باکسى چيزى بگم از رازم
بدون اينکه خودم خواسته باشم
تو رو ازچشم همه ميندازم

کاش ميدانستي من سکوتم حرف است،
حرفهايم حرف است،
خنده هايم، خنده هايم حرف است،
کاش ميدانستي،
ميتوانم همه را پيش تو تفسير کنم،
کاش ميدانستي، کاش ميفهميدي
کاش و صد کاش نميترسيدي…
ای سبزترین خاطره در باغ وجودم / دیشب به حضورت غزلی ناب سرودم / گفتند چه داری تو از این هستی دنیا / گفتم که عزیزیست فقط بود و نبودم.
از عشق من به هر سو در شهر گفتگویست/من عاشق توهستم این گفتگو ندارد
چرا زمین وآسمان به ضدماست نازنین،ببین برایه ما خدا چگونه خواست نازنین،اگرچه قلبهایه ما به عشق هم میتپید،ببین چگونه راه مازهم جداست نازنین
بنام عاشقان نسل آدم، دو چشمت خوشترين پيغام عالم ،تمام آرزوهايم همين است، نبينم درنگاهت ذره ای غم‎.
میکشمت سوی خویش این کشش قلب ماست ، قلب تو گر آهن است قلب من آهنرباست.
هر چی آرزوی خوبه مال تو/هر چی که خاطره داری مال من
اون روزای عاشقونه مال تو/این شبای بیقراری مال من
ماييم كه درظلمت شب ياد توهستيم ,
دردام بلا خفته زبيداد توهستيم،
ماييم كه چون صيد
به دام تو فتاديم ,
هرچند زمانيست
كه صياد توهستيم,
عمريست كه باتيشه
زنيم ريشه خودرا,
دل خوش به همينيم
كه در ياد توهستيم….
مینویسم عاشقونه/
با یه بغض بی بهونه/
مینویسم تا بدونی/
یاد تو، تو دل میمونه/
ﺷﻮَﺩ ﺁﺳﺎﻥ زِ ﻋــــــــــــــﺸﻖ ﮐﺎﺭﯼ ﭼﻨﺪ . . .

ﮐﻪ ﺑُﻮَﺩ ﻧَﺰﺩ ﻋﻘـــــــــــــﻞ ﺑَﺲ ﺩُﺷﻮﺍﺭ . . .

پشت پلکام عکستو نقاشی کردم غزلک
تورومیبینم تاوقتی چشم میبندم غزلک
یه پیام این تبسم که رولبهای منه
خیلی وقت که به گریه هام میخندم غزلک
از روزی که نـــــــــامت

ملکـــــــــه ی ذهنم شـد

احســـــاس میــــــــکنم

جمجمه ام با شکوه ترین

اِمْپـــــِــــراتـــــــــــورِ

دنیــــــاســــــــــــــت♥

اونی که عشقو خاطره هاشو باتو شریکه، بجای دستات حالا تو دستاش خودکاربیکه!, ترانه هارو عقب میاره گوش میده صدبار، کااااش دنیارو هم میشد عقب بردفقط باخودکار…! “رضایزدانی”
هزار ساله رفتی؛ من هنوز پشت شیشم
موهاتو باد برده؛عطرش جامونده پیشم
حالو روزم خوبو خوش نیست؛ بیتو نا آرومم
به یادت که میوفتم؛ نگرانت میشم
من بي پناهم تو بي گناهي-
دل به تو دادم چه اشتباهي
ازتوکشيدم شکل کبوتر
– نقاشي ام رو بگذار وبگذر
تواين نبودي، من بدکشيدم
-آخه دلت رو هرگز نديدم
تو بي گناهي، من بي پناهم-
ايمن بماني از اشک وآهم
پیوسته دریادمنی،باران که نم نم میشود؛دل درهوای دیدنت دریایی ازغم میشود
ﮔﺮﭼــﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺳــــﺖ ﻏﺮﻭﺭ ﺩﻟــــــﺖ ﺍﺣﺴــــﺎﺱ ﻣـــﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﻧﮑـــﺮﺩ

ﺁﻓﺮﯾــــﻦ ﺑﺮﻏـــﻢ ﻋﺸــــﻘـــﺖ ﮐــﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺮﮐـــ ﻧﮑﺮﺩ

عشق تو در قلب من هدییه جاودانس . . .
برای زنده موندن قشنگترین بهانس . . .
دوست داشتن تو مثل عطر خوشه بهاره . . .
با تو نفس کشیدن پایان انتظاره .
چرخ امشب که به کام دل ما خواسته گشتن/دامن وصل تو نتوان به رغیبان توهشتن/نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن/شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن/تا که همسایه نداند که تو در خانه مایی/سعدی این گفت و شد از گفته خود باز پشیمان/که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان/به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان/کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رغیبان/پرتو روی تو گوید که تو در خانه مایی
امشبم میون این خاطره های سردم
میرم و دنبال اون حادثه ای میگردم
که نفهمیدم و کی کجا تورو ازم گرفت
دست تو جدا شد و نگاهتو گم کردم
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند
غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گرچه در چشم تو حوری است
به هر جزیی ز حسن او قصوری است
ز حرف عیب جو مجنوت برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیده مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو،او اشارت های ابرو
دل مجنون ز شکر خنده،خون است
تو لب می بینی و دندان که چون است
کسی کاو را تو لیلی کرده ای نام
نه آن لیلی است کز من برده آرام
میخوام تلافی نکنم حرمت دل رو می شکنند
دارن به جرم سادگیم چوب حراجم میزنن
تواین ولایت غریب دلمرده ها عزیزترن
قحطی عشق عاشقاست، قلبهای سنگی میخرند…
ﮐﺎﺵ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﻣﺤﺒﺖ ﺷﮏ ﻧﺒﻮﺩ / ﺗﮏ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﮏ ﻧﺒﻮﺩ
ﮐﺎﺵ ﺑﺮ ﻟﻮﺣﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ / ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻠﺦ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺣﮏ ﻧﺒﻮﺩ . . .
ناله كردم، ذره اي از دردهايم كم نشد/گريه كردم، اشك بر داغ دلم مرهم نشد/درگلستان، گل زياد بوئيدم/اماافسوس، هيچ گلي، همچون (اسم طرف) پیدا نشد
ﺑـﻬــــﺎﺭ ﻣـــﻦ! ﺑــﭙــﺬﯾــﺮﻡ ﺑــﻪ ﺷــﻌـﺮ  ﭘـﺎﯾـﯿــﺰﯼ

ﻏــﺰﻝ ﻏـــﺰﻝ ﺑــﻪ ﻓــﺪﺍﯾﺖ ﺍﮔـﺮﭼــﻪ ﻧﺎﭼـﯿﺰ ﺍﺳﺖ

ﻫﻨــﻮﺯ ﺑــﻮﯼ ﺗـــﻮ ﺩﺍﺭﺩ ﻫـــﻮﺍﯼ ﺷــﻌــﺮ ﻭ ﻏـــﺰﻝ

ﺧﻮﺷـﺎ ﮐﻪ ﺷﻌـﺮ ﺗﻮ ﻫـﻤـﭽﻮﻥ ﺷﮑـﻮﻓﻪ ﻧﻮﺧﯿﺰ ﺍﺳﺖ

من آن بیگانه درویشم قلندروارمیگردم،متاع عاشقی دارم بیدلدارمیگردم لباس فقرمیپوشم شراب تلخ مینوشم سخن مستانه میگویم ولی هوشیارمیگردم برای خاطریک گل به دورخارمیگردم
گفتم دل رابه پنددرمان کنمش
جان رابه کمندسربه فرمان کنمش
این شعله چگونه ازدلم سرنکشد
وین شوق چگونه ازتوپنهان کنمش
ﻧﻪ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ …
ﻧﻪ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ …
ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻓﺼﻞ ﭘﯽ ﻓﺼﻞ ﻭﻟﯽ، ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﺷﺐ ﺁﻣﺪﻧﺖ ﺁﺳﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﯾﺎﻓﺖ
ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﺎﺧﺖ
ﯾﺎﺱ ﻣﻦ ﺑﺮ ﺗﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺗﻮ ﺧﺸﮑﯿﺪ، ﺑﺒﯿﻦ!
ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺗﻮ ﺑﺎﺧﺖ ….
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ …ﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ
ﺩﺭﺩ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺗﻮ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ …ﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ
ﺗﻠﺦ ﺁﻫﻨﮓ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺍﺯ ﭼﯿﺴﺖ
ﺗﮏ ﺩﺭﺧﺘﻢ ﺑﻪ ﺗﺐ ﺯﺭﺩ ﺧﺰﺍﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺮﺩ
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺮﮒ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺩ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﺮﺩ، ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺭﻧﮓ ﻏﺮﻭﺏ
ﺧﺴﺘﻪ ﺑﺮ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﺎﮐﻢ ﮔﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺩﺭﻧﮕﯽ ﺷﺎﯾﺪ …
ﺑﺎﺩ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺗﻮ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﮐﻪ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﻭ ﺳﺨﺖ
ﺩﺭ ﺩﻟﺶ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺭﻓﺖ…
کوچه ای را بود نامش معرفت / ساکنینش بامرام از هر جهت
گرچه بن بست بود مثل قلب من / آخرین خانه تو بودی خوب من . .
ساده بودی مث سایه ..
مث شبنم رو شقایق
مث لبخند سپیده ..
مث شب گریه‌ی عاشق
بی تو شب دوباره آینه ..
روبروی غم گرفته
پنجره بازه به بارون ..
من ولی دلم گرفته
واژه رنگ زندگی بود ..
وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود ..
وقتی از تو می‌سرودم
وقت راهی شدن تو ..
کفترا شعرام‌و بردن
چشام از ستاره سوختن ..
من‌و به گریه سپردن
رفتی و شب پر شد از من ..
از من و دلواپسی‌ها
رفتی و من‌و سپردی ..
به زوال اطلسی‌ها
واژه رنگ زندگی بود ..
وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود ..
وقتی از تو می‌سرودم
ميل دريا گر كني من ديده را دريا كنم
ميل صحرا گر كني من سينه را صحرا كنم
نا اميدم گر كني ميميرم اما بازهم
در همان حالت كه ميميرم دعايت مي کنم.
ماه من پرده از آن چهره ی زیبا بردار
تا فلک لاف نیاید که چه ماهی دارد
چهار فصل من بهاربود،حیف باد پاییزی بهارم راگرفت /اعتباری داشتم درپیش عشق/بانگاهی اعتبارم راگرفت/عشق یاچیزی شبیه عشق بود آمدوداروندارم راگرفت
موج آرام نگاهت لاف دريارا شكست,ازحصار شب گذشت و مرز فردا راشكست,غم به روى شانه هايم سالها لم داده بود,مهربانیهاى تو،قنديل غمها را شكست
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی زمردن مهراس
مردار بود هر آنکه او را نکشند
در کجا رسم بر این است که عاشق نشوی ؟ / باغبان باشی و دلتنگ شقایق نشوی
ماه در میاد که چی بشه
میخواد ج کی بشه
ماه در میاد چکار کنه
باز آسمون رو تار کنه
نمی دونه تو هستی
بجای اون نشستی
نمی دونه تو ماهی
تو که رفیق راهے
آخر کدام فرشته
این لوح را نوشته
تا عاشقان بمیرند
این کار سرنوشته
من میروم بجنگم
با سرنوشت و تقدیر
تا زندگی بگیرم
در محضر فرشته
عشق یعنی پاک ماندن بسیار / آب ماندن در مسیر انجماد./
در حقیقت عشق یعنی سادگی / در کمال برتری ، افتادگی . . .
نگو اینجا که هستیم لب مرزه
آخه من دلم می لرزه
بیا برگردیم به برگشتن می ارزه
نگواین روزگارگریه داره
گریمونو درمیاره
نگودنیا عاشقا رودوست نداره
آخه من بی قرارت میشم آخه
من بی قرارت میشم آخه
هر نیم شبم درد تو بیدار کند
واندیشه ی تو در دل من کار کند
رحم آر,که درد دل من میترسم
روزی به چنین شبت گرفتار کند
همراتم هر جا که تو باشی به سرت نزنه جدا شی
میمیرم فکر من نباشی عکست تو دل شده نقاشی
همیشه هر روز بهم شکاکی میگی نباشم چشم تو چشم بیباگی
اینقدر مهربون دل پاکی اسمت رو دل شده حکاکی
عمری با غم عشقت نشستم
به تو پیوستم واز خود گسستم
ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود
تو را دیدم. پرستیدم . شکستم
ﺍﻣﺸﺐ ﺯ ﻏﻤﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻔﺖ
ﻭﺯﺑﺴﺘﺮِ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﺑﺮﻭﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻔﺖ
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻨﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺗﺎ ﺩﺭ ﻧﮕﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻔت
مــانــده نــگـاهـم بــه د ل پـنـجـره
تــر شــده از هـجرت تـو خـاطـره
کوچه پر از حسرت ديوانه گـيست
خــانــه تـهـي از نـفـس زنـدگـيست
بـي تـو دلـم نـيمه شـبي سوي دشت
پـر زد و آواره شــد و بــر نگـشت
لـــذ ت بــيـداري يــلـدا تـــويـي
تــازه تــريـن رکــن تــمـنـا تــويـي
چــشــم تــو آغــاز پـــريــشـانـي ام
هــجــرت تـــو عــلــت ويــرانـي ام
کاش امشب عاشقی هم پا می گرفت
تشنگی هم طعم دریا می گرفت
کاش امشب کوچه های منتظر
یک سلام گرم از ما می گرفت
این سکوت تلخ . دنیای من است
کاش دستت . دست دنیا میگرفت
آسمان ابری ترین اندوه را
از دل سنگین شبها می گرفت
پنجره دلتنگ چشمی آشناست
کاش می شد عاشقی پا می گرفت.
يك شب خيال چشم توديديم به خواب
ز آن شب دگر، به چشم نديديم خواب را
آنان که عشق خود را آشکار نکنند معشوق نخواهند بود. * ويليام شکسپير *
کجایی خوشگلم، شیطون بلایم؟!
نمی آیی ببینی گریه هایم
از اون روزی که تو کردی جوابم
نمی دونی که می سوزد کجایم
ﺳﺎﻗﯿﺎ ﺍﻣﺸﺐ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺳﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ
ﯾﺎ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺴﺘﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺳﺎﺯﺕ ﺳﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ
ﺳﺎﻗﯿﺎ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻣﯿﻨﻮﺍﺯﺩ ﺗﺎﺭ ﺗﻮ
ﯾﺎ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺴﺘﺘﻮ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺗﺎﺭﺕ ﺗﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ
با هركه نشستم دال از او نشكستيم/برجام مى مكيده مردانه نشستيم/هر چند كه اين جام پر ازجور جفا بود/خورديم ولى حرمت ساقى نشكستيم…!
قسم خوردی بر ما…که عاشق ترینی…تو یک جمع عاشق…تو صادق ترینی…همون لحظه ابری…رخ ماهو آشفت…به خود گفتم ای وای…مبادا دروغ گفت…
ترسم آن روز بيايى که نباشد جسدم كوزه گر كوزه بسازد ز خاك جسدم ، لب آن كوزه بسازد زخاك لب من ؛بى خبر لب بگذارى به لبان جسدم…
من عاشقم،
اما محتاج نگاهی که بر من بلغزد نيستم.
من عاشقم،
اما آلوده به افکار پلید نيستم.
من خودم هستم و یک حس غریب از عشقى عجيب که به هر چيز ديگر می ارزد.
من دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگیم میفهمد…
ندیده دیده‌ام زیباتر از تو
پری رخساره ای رعناتر از تو
محبت بین ما سینه به سینه
جدایی بین ما فرسنگ فرسنگ.
من درد تو را زدست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
ز دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
ﭼﻨﺪﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﭘﺎﺑﻨﺪ ﺗﻮﺍﻡ
ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﯼ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪ ﺗﻮﺍﻡ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺣﺲ ﭘﺸﺖ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻮﺍﻡ
یادباآن روزی که یاری داشتیم/این چنین خوارنبودیم ،اعتباری داشتیم/ای که مارادرزمستان دیده ای باپشت خم/این زمستان رونبین ماهم بهاری داشتیم.
ببین،آذر ز چشمت دار احساسم بنا کرد/
ببین،آن نرگس مستت مرا هم مبتلا کرد/
تظاهر بر دچار عقل بودن سر دلم بود/
ببین،لحن لطیفت سر دل هم برملا کرد/
هرشب دعامیکردم توراتنهاببینم بگم که آرزومه توباشی هم نشینم ولی یه شب که دیدم بادیگری نشستی گفتم توهم خدایادل مناشکستی
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟
گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند
دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی
بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی
من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی
من امشب تا سحر بیدار میمانم
دلم دریای طوفانیست
نگاهم میشکافد آسمانهارا
و جایت پیش من خالیست!
به زیر شاخه های تنها درخت خود
لباس سبز میپوشم
و با یادت سرودی تلخ میخوانم
و چای تلخ مینوشم
من امشب مشت میکوبم به دیواری که دلگیر است
خودم خوب میدانم
برای آرزو دیر است!
دلم لبریز فریاد است
به روی خاطرات بد
صدای زوزه ی باد است
برو با خود ببر دیگر
از اینجا رد پایت را
به آتش میکشم امشب تمام نامه هایت را
صدایم باز میلرزد
من امشب باز هم مستم
تو گفتی هر کجا باشی
من اما در دلت هستم
ولی پایان گرفت امشب سقوط و گریه و ناله
کنار پنجره دیگر
نه گلدانی نه آلاله
همان بهتر که من امشب ندیدم اشک چشمانت
زدم یک بوسه بر عکست
خدا یارو نگهدارت
ديگه اشکامو بهت نشون نميدم
جاى نقاشياتو تکون نميدم
ديگه وقتى که کنارمم نباشى
به خودم اجازه جنون نميدم
ديگه روى ميز برات گل نميزارم
اداى مجنونارم در نميارم
هرچى خاک نشسته باشه تو اتاقت
بخدا يه ذرشم برنميدارم
ديگه از تو هيچ سؤالى نميپرسم
بى خبر ميمونى از شباى غصم
ديگه هرچى اتفاقم که بيوفته
نميتونى بخونى از توى قصم
ديگه را به را برات گل نميچينم
شب تاصبح خواب چشاتو نميبينم
شباى باقهوه با غصه بيدارى
حتى بى صدا کنارت نميشم
نميخوام برام بميرى..تو فقط بگو نميرى
•••●در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده●•••
بوی باران آمد وتن پنجره ها با تپش قطره اول لرزید
همه ی پنجره ها آغوشست و همه میدانند که نگاه منو توبارانیست
ولی آن پنجره رو به ترنم دیرزمانی ست که دگر اما نیست.
هرکجا دور از تو باشم نازنین غربت نشینم هرکجا پایت گذاری خاک نرم آن زمینم
اين هم از يک عمر مستى كردنم.سالها شبنم پرستى كردنم.اى دلم زهر جدايی رابخور.
چوب عمری باوفایی رابخور.
ای دلم دیدی که ماتت کردورفت،خنده ای بر خاطراتت كرد و رفت،من كه گفتم اين بهار افسردنيست،من كه گفتم اين پرستو رفتنيست
آه عجب كاری بدستم داد دل.
هم شكست و هم شكستم داد دل….✔
میگفتی خنده ی تلخم تو رو دیوونه ی من کرد
هنوزم تلخ میخندم مث دیوونه ها برگرد
آﻣﺪم اﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺗﻤﻨﺎﯾﺖ ﮐﻨﻢ/ ﻣﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮاﻫﻢ ﺑﯿﺎ ﺳﺎﻗﯽ ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﺖ ﮐﻨﻢ/ ﺑﯽ ﻗﺮارم ﺳﺎﻗﯽ از ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮوﻧﻢ ﻣﮑﻦ/ﮐﺮدﻩ ام ﻣﯽ را ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﺖ ﮐﻨﻢ .
چشم من چشمه زاينده اشک
گونه ام بستررود
کاشکي همچون حبابي برآب
درنگاه تو رها ميشدم از بود ونبود
یه نگاه تب دار مونده توی ذهنم عاشق شدم انگار آروم آروم کم کم چشمای قشنگت همش روبه روبه اگه باشی با من همه چی تمومه تیک و تیک ساعت رو دیوار خونه میگه وقت عاشق شدنه دیونه دلو بزن به دریا انقد نگو فرداآخه خیلی دیره دیر برسی میره تیک و تیک ساعت رو دیوار خونه میگه وقت عاشق شدنه دیونه دلو بزن به دریا انقد نگو فرداآخه خیلی دیره دیر برسی میره تو عزیز جونی بگو که می تونی واسه دل تنهام تا ابد بمون ی آره تو همونی ماه آسمونی واسه تن خستم تو یه سایه بونی تو عزیز جونی نگو نمی تونی یه نگاه تب دار مونده توی ذهنم عاشق شدم انگار آروم آروم کم کم چشمای قشنگت همش روبه رومه اگه باشی با من همه چی تمومه تیک و تیک ساعت ملودی گیتاردو تا شمع روشن دو تا چشم بیدارسر یه دوراهی یه دل گرفتاربی قرار عشقو وسوسه دیدارتو عزیز جونی بگو که می تونیواسه دل تنهام تا ابد بمونی آره تو همونی ماه آسمونی واسه تن خستم تو یه سایه بونی تو عزیز جونی نگو نمی تونی یه نگاه تب دار مونده توی ذهنم عاشق شدم انگار آروم آروم کم کم چشمای قشنگت همش روبه رومه اگه باشی با من همه چی تمومه
تا بوده همينه يکى ساده ميره
يکى از غم عشق يه گوشه ميميره
تا بوده همينه يکى بى قراره
يکى توى قلبش محبت نداره
ميدونم که موندى تو تنهاش نزاشتى خيال کردى خوبه توقع نداشتى
چيکارش بايد کرد تا بوده همينه
يکى اون بالاهاست خودش خوب ميبينه
نگو خوب ميدونم, اگه کوه دردى
با خنده گذشتى تو نفرين نکردى
نگو خوب ميدونم, تا بوده همينه
اينجا آسمون نيست عزيزم زمينه
کاش تو ک آسمان میشدی…

من مثله دریا میشدم …

عکست می افتاد رو موج هام …

و مـــــن با تـــــــــو تنها میشدم …

یک روز از این کویر برمیگردم
یک روز اگرچه دیر،برمیگردم
ای ماه مرا ببخش اگر منتظری
دندان به جگر بگیر،برمیگردم
بیا بیا نکن تو ناز/ با گرمای بندر بساز
بیا عزیزم نکن ناز/باگرمای بندر بساز
اگه که نخوایی بسازی/میفرستمت شیراز!!!
غزل غزل به یادتو،
غزل غزل فدای تو،
ستاره های اسمون،ریخته به زیرپای تو،
نفس نفس برای تو صدا صدای پای تو،
بذاربگم که عاشقم،منم به انتظارتو…
بیا و خط بزن هر واژه ای که مرا تداعی می کند…
بیا و در هم بشکن لحظه ای که با یاد من می گذرد…
محو کن خیالم را در پس این بی رنگی…
حل کن احساس مرا در زلال چشمه…
گم کن پنجره نگاهم را…
بگذار رها شوم…
نمی خواهم یاد من، مرا در ذهن کسی زنده کند…
می خواهم در سردی خاک، گرمی این تن

بمیرد…بمیرد…بمیرد…

صبورانه درانتظار زمان بمان ! هر چیز در زمان خودش رخ میدهد ، باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند ، درختان خارج از فصل خود میوه نمی دهند!!
بی تو خونابه فشاند چشمم ♥کاری به جز از گریه نداند چشمم♥میترسم از آنکه حسرت دیدارت♥در دیده بماند و نماند چشمم

********

غافل به من رسيد و وفا را بهانه ساخت
افكند سر به پيش و حيا را بهانه ساخت
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل مانم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیک عشق بی زبان زان خوشتر است

هدفم بود که هرگز نشوم عاشق کس / چون که رخسار تو دیدم ، هدفم سخت شکست.
شب ندارد سرخواب
شاخ مأيوس يكي پيچك خشك
پنجه بر شيشه ي در مي سايد
من ندارم سر يأس
زيربي حوصلگي هاي شب, از دورادور
ضرب آهسته ي پاهاي كسي مي آيد.
اینقدر که گیج میزنم بعد از تو
خود را به خلیج میزنم بعد از تو
تو جام شراب میزنی بعد از من
من اب هویج میزنم بعد از تو
ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﮕﺬﺭﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎﺩﺍﺑﺎﺩ ؟
ﻣﮕﺮ ﻫﺮ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺷﺒﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﺩ ؟
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﻗﺼﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ …
بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گداییِ محبت شده باشد
خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،
بگذار که آیینه نفرت شده باشد . . .
دیشب از دلتنگیت بغض گلویم را شکست / گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست/من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل / تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست.
عید است بیا بخانه ام قهر مباش
مغرور ترین دختر این شهر مباش
قربان تو گردم همگی میخندند
عیدانه بده و تلخ چون زهر مباش…
گاه مى اندىشم خبر مرگ مرا با تو چه کس مىگوىد ..؟
آن زمان که خبر مرگ مرا ازکسى مى شنوى روى تو را کاشکى مىدىدم….
شانه بالا زدنت را بى قىد وتکان دادن دستت که مهم نىست زىاد و تکان دادن سر را که ,عجب,عاقبت مرد؟افسوس…
کاشکى مىدىدم من به خود مىگوىم :چه کسى باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد…..
عسل بانو هنوزم پيش مايي
اگر چه دست تو, تو دست من نيست
هنوزم با توام تا آخرين شعر
نگو وقتي واسه عاشق شدن نيست
حالا هر جا كه هستي باورم كن
بدون با ياد تو تنها ترينم
هنوزم زيررگبارترانه كنار خاطرات تو مي شينم
عسل بانو, عسل گيسو, عسل چشم
منو ياد خودم بنداز دوباره
بذاراز ابر سنگين نگاهم
بازم بارون دلتنگي بباره
حالا هر جا كه هستي باورم كن
بدون با ياد تو تنها ترينم
هنوزم زير رگبار ترانه كنار خاطرات تومي شينم
تورفتي بي من, اما من دوباره
دارم از تو, براي تو ميخونم
سكوت لحظه هاي تلخو بشكن
نذار اينجا تك و تنها بمونم
نذار اينجا تك و تنها بمونم…..
همیشه عکس نازت روبرویم
نگاه تو دلیل جستجویم
چرا باید تمام حرف ها را
بدون تو ب تصویرت بگویم????
گاه اين نازک دلم
یاد رویت میکند
گاه با دیدار گل
یاد بویت میکند
گاه با دلواپسی
درکنار پنجره
از هزاران قاصدک
پرس و جویت میکند.
پروانه به یک سوختن آزادشد ازشمع….بیچاره دل ماست که میسوزه هنوز….
پشت دیوار کج فاصله””ها پنهانیم،
معنی غربت دل را به خدا ميدانیم،
گر چه دوریم زهم با همه خاطره””ها،
به امید خبری تازه زهم ميمانیم.!
‏
چيزيم نيست خرد و خميرم فقط همين/کم مانده است بي تو بميرم فقط همين,از هر چه هست و نيست گذشتم ولي هنوز/در عمق چشم هاي تو گيرم فقط همين.
نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی
من سرآپا همه شرمم تو سرآپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﺍﻳﻦ ﻧﻐﻤﻪ ﻛﻨﻢ ﺁﻭﺍﺯﻡ

ﺳﺮ ﺩﻫﻢ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻫﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﺑﺎﺯﻡ

ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻱ ﭘﺮ ﻓﺮﻳﺎﺩﻡ

ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﭘﻴﻠﻪ ﻱ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺩﻟﻢ ﭘﺮ ﺳﺎﺯﻡ

ﻭﺍﮊﻩ ﺍﻱ ﺳﺒﺰ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﻫﺮﮔﺰ

ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﺎﻡ ﺩﮔﺮ ﺭﺍﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯﻡ

ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﭘﺮﺩﻩ ﻱ ﻏﻢ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ

ﺩﺍﺩ ﺑﻲ ﭘﺮﺩﻩ ﻱ ﻣﻦ ﻓﺎﺵ ﻛﻨﺪ ﻫﺮ ﺭﺍﺯﻡ

ﺑﺎﻝ ﺩﻝ ﻣﺮﻫﻢ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ

ﻣﺮﺣﻤﺖ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺧﻴﺎﻟﻲ ﻧﺸﻮﺩ ﭘﺮﻭﺍﺯﻡ

ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺮ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﻱ ﺭﻧﮓ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﮔﻴﺮﺩ

ﻛﻢ ﻛﻦ ﺍﻳﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺭﺍ ، ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻋﺠﺎﺯﻡ

وقتي با مني حواستو جمع كن
وقتي پيشمي شيطونيتو كم كن
نه اينور نه اونور فقط خودمو نيگا كن
وقتي كه منم نيستمو تنهاييي
تو كوچه تو خيابون يا كه هر جايي
نه اينور نه اونور جلوي پا تو نيگا كن
چشمات واسه من نيگات واسه من
تا حرف مي زني صدات واسه من
تا ناز ميكني ادات واسه من
حتي گل خنده هات واسه من.
بگو چشماتو از غريبه ميبندي
بگو هيچ جا بلند بلند نمي خندي
بزار تا به همه آدما ثابت شه
كه تو به عشق من هميشه پا بندي.
ﻣﻮج ﻋﺸﻖ ﺗﻮ اﮔﺮ ﺷﻌﻠﻪ ﺑﻪ دلﻫﺎ ﺑﻜﺸﺪ رود را از ﺟﮕﺮ ﻛﻮﻩ ﺑﻪ درﯾﺎ ﺑﻜﺸﺪ

ﮔﯿﺴﻮان ﺗﻮ ﺷﺒﯿﻪاﺳﺖ ﺑﻪ ﺷﺐ اﻣﺎ ﻧﻪ

ﺷﺐ ﻛﻪ اﯾﻨﻘﺪر ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ درازا ﺑﻜﺸﺪ

ﺧﻮدﺷﻨﺎﺳﻲ ﻗﺪم اول ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪن اﺳﺖ واي ﺑﺮ ﯾﻮﺳﻒ اﮔﺮ ﻧﺎز زﻟﯿﺨﺎ ﺑﻜﺸﺪ

ﻋﻘﻞ ﯾﻜﺪل ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ، ﻓﻘﻂ ﻣﻲﺗﺮﺳﻢ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﺷﺎ ﺑﻜﺸﺪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺑﻜﺸﺪ

زﺧﻤﻲ ﻛﯿﻨﻪي ﻣﻦ اﯾﻦ ﺗﻮ و اﯾﻦ ﺳﯿﻨﻪي ﻣﻦ ﻣﻦ ﺧﻮدم ﺧﻮاﺳﺘﻪام ﻛﺎر ﺑﻪ اﯾﻨﺠﺎ ﺑﮑﺸﺪ

ﯾﻜﻲ از ﻣﺎ دو ﻧﻔﺮ ﻛﺸﺘﻪ ﺑﻪ دﺳﺖ دﮔﺮياﺳﺖ واي اﮔﺮ ﻛﺎر ﻣﻦ و ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻓﺮدا ﺑﻜﺸﺪ

مارا به جز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد
ما با خیال رویت منزل درا به دیده
کردین تا کسیرو بر ما گذر نباشد
در کوی عشق جان را باشد خطر اگر چه
جایی که عشق باشد آنجا خطر نباشد
ﭼﺘﺮِ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ ، ﺯﯾﺮِ ﺑﺎﺭﻭﻥِ ﻧﮕﺎﻫﺖ
ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖِ ﺑﺴﺘﻪ ، ﮐﯽ ﻣﯽ ﺷﯿﻨﻪ ﺳﺮﺭﺍﻫﺖ ؟
ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﺭﻭ ، ﯾﻪ ﺑﻐﻞ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﯼ
ﻭﺍﺳﻪ ﯼ ﺑﻮﺩﻥِ ﺍﺷﮑﺎﻡ ، ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﮐﺮﺩﯼ
ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻝِ ﻣﻦ ، ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﮔﺬﺷﺘﯽ
ﻭﺍﺳﻪ ﯼ ﻧﺒﻮﺩﻥِ ﺷﺐ ، ﺳﻘﻒِ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪُ ﺷﮑﺴﺘﯽ
ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰﻩ ، ﺣﺮﻣﺖِ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﻣﻮﻥ
ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﻭﻧﻢ ، ﻗﺪﺭِ ﺍﯾﻦ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﻭ ﺑﺎﺭﻭﻥ
ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﻭﻧﻢ ، ﻗﺪﺭِ ﺍﯾﻦ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﻭ ﺑﺎﺭﻭﻥ
ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺷﮏ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺯﯾﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻧﻢ ﻧﻢ ، ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﺍﺯﺕ ﮔﺬﺷﺘﻢ ، ﺑﺮﻭ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ
ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ، ﻭﺍﺱِ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﯿﺎﻣﺖ
ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻝِ ﻣﻦ ، ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﮔﺬﺷﺘﯽ
ﻭﺍﺳﻪ ﯼ ﻧﺒﻮﺩﻥِ ﺷﺐ ، ﺳﻘﻒِ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪُ ﺷﮑﺴﺘﯽ
ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰﻩ ، ﺣﺮﻣﺖِ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﻣﻮﻥ
ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﻭﻧﻢ ، ﻗﺪﺭِ ﺍﯾﻦ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﻭ ﺑﺎﺭﻭﻥ
ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﻭﻧﻢ ، ﻗﺪﺭِ ﺍﯾﻦ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﻭ ﺑﺎﺭﻭﻥ
این روزا
این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه
درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه

این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه
گردای رو آینه ها فقط غم زندگیه

این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه

این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه
آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه

(مریم حیدرزاده
)

تمومه عمر آوازم ، دیگه خاموشه خاموشم / نمیری هرگز از یادم ، من از یادت فراموشم
شروع رفتنت بی من ، شروع شعر اندوهه / بدون بعد از تو یاد تو ، برام سنگین تر از کوهه✔
میخوام توروکه باشی جون بدی تانمیرم*حتی اگه تورویات خیال رفته باشم*میخوام تورو که باشی توتک تک لحظه هام*روزی اگربمیرم روشونه ی توباشه*
آن حرف كه از دلت غمي بگشايد
،

در صحبت دل شكستگان ميبايد
،

هر شيشه كه بشكند ، ندارد قيمت
،

جز شيشه دل كه قيمتش افزايد…

منم عاشق مرا غم سازگار است
تو معشوقی تو را با غم چکار است
نام تو رو آورده ام دارم عبادت میكنم گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میكنم دستت به دست دیگری از این گذشته كار من اما نمی دانم چرا دارم حسادت میكنم.
ﻫﺮ ﺷﺐ، ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﻢ ﺑﺎ “ﺧﯿﺎﻟﯽ” ﮐﻪ ﺑـﻮﯼ ” ﺗﻨـَﺖ” ﺭﺍ
ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ….
ﺗﻮ، ﺍﻣﺎ ….
ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺵ ” ﺗﻨﯽ”، ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ” ﺧﯿﺎﻟﻢ” ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ !
ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺍﯼ ……………….
ﺑﻪ ﺟﻨﻮﻧﻢ ﻣﯽ ﮐﺸﺎﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ، ﻫﺮ ﺷﺐ “!!!!!!!!
قصه ي عشق اززمين كه گذشت
ازهوايي شدن هراسي نيست
پيش بيني نكن چه خواهدشد
عشق مثل هواشناسي نيست
پشت پرچین خیال!!!
منم و یک گل سرخ…!
که نشانیست ز لبهای تو ای زیبارو!
منم و یک گل ناز
عطرت ای جان من اینجا جاریست
دل من در پی لبخند تودرتاب و تب است
تو نباشی مه رو ..!
آسمانم ابریست…..!!!
ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ‌ ﺑﺨﻮﺍﻥ
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺳﺮﻭﺩﻧﺶ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑﻮﺩﻡ
ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ‌ ﺑﺨﻮﺍﻥ
ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﻣﺤﮑﻤﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻭ ﻣﺜﻞ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ
ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻫﯿﭻ ﻓﺼﻠﯽ ﺧﯿﺲ ﺗﺮ ﺍﺯ پاییزی ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﺪﻡ …
ﺍﻣﺸﺐ ﻟﺐ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ..
ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت
دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت
هم بام فلک پایگه قدر و جلالت
هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت.
اونکه میگفت جونش به جونت بسته است / حالا داره به گریه هات میخنده
اونکه میگفت بدون تو میمیره / دروغ میگه دلش جنس کویره
دروغ میگه تو گوش نده به حرفاش / نگو میخوای هنوز بمونی باهاش
خیال نکن بدون اون میمیری / بذار بره ، نباشه جون میگیری♥
همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي
چه زيان ترا كه من هم برسم به آرزويي!
هرکه دلداده شدبه دلدارش ننشیندبه قصدآزارش
برودچشم من به دنبالش برودعشق من نگهدارش
مثل قایقی خسته تو دریا
مثل دیدن تو توی رویا
مثل تیک تیک خسته ساعت
مثل قصه ی تلخ صداقت
مثل شمع
مثل گل توی گلدون
مثل تصویر ماه توی بارون
مثل گریه تلخ دیوونه
دیگه چیزی ازم نمی مونه

مثل لحظه بارون و پائیز
مثل چشمای خسته ی لبریز
مثل اشکای ریخته رو گونه
دیگی چیزی ازم نمی مونه
مثل بارون و ابر بهاره
مثل لحظه خواب ستاره

تو رو دوست دارم….

مثل خاطره های پریده
دو نگاه به هم نرسیده
مثل شاعر و عشق و رفاقت
مثل حس غریب نجابت

مثل پرسه و گریه و خوندن
همه خاطره هاتو سوزوند
مثل اشکای خواب شبونه
دیگه چیزی ازم نمی مونه

مثل لحظه بارون و پائیز
تو رو دوسِت دارم…. لبالـــب

آرزويم اينست:
تو به باور برسى
كه دراين كنج هياهوى زمان
توى بى باورى آدمها
يک نفر ميخواهد،تو سلامت باشى
و بخندى همه عمر…
نزار که از سکوت تو پر پر بشن ترانه ها ، دوباره من بمونم و،،،
خاکستر پروانه ها،چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره ،،،
کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره ،،،،،
من که نميشه باورم
تويي که بيوفا شدي
توهم مثه غريبه ها
رفتي ازم جداشدي
ﻫﻮﺍ ﺧﻮﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺧﻮﺑﯽ ﻣﻨﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪﻡ ﺍﻧﮕﺎﺭ

ﯾﻪ ﺻﺒﺢ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭ

ﺑﻪ ﺭﻭﺕ ﻭﺍ ﻣﯿﺸﻪ ﭼﺸﻤﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ

ﭼﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻬﺘﺮ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻫﺴﺘﻢ

ﺗﻮ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﯽ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﻣﻦ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﻣﯿﺸﻢ

ﺗﻮ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻧﻤﯿﺸﯽ ﻣﻦ ﺑﻬﺖ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻢ

ﺗﺒﺖ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﺗﺐ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻭﻭﺩﯼ

ﺗﺒﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﻋﺜﺶ ﺑﻮﺩﯼ

ﺗﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻗﺴﻢ ﺩﺍﺩﯼ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻪ

ﯾﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺟﺎﯼ ﻣﻮﻧﺪﻥ ﺷﻪ…

هنوزم تورو دوست دارم هنوزم به تو وابستم
هنوزم تورو میخامو هنوزم عاشقت هستم . . .
هنوزم وقتی که نیستی چشمهام درگیره بارونه
چه احساس قشنگی بود هوای گرم آغوشت . . .
نمیخام عشق من با تو یه افسانه یه رویا شه
میخام تا آخر دنیا دلم کنار تو باشه . . .
نه از دور و نه از نزدیک . . .

تو از خواب آمدی ای عشق . . .

خوشا خودسوزیِ عاشق . . .

مرا آتش زدی ای عشق . . .

نظر بر ابر کردم ابر باریدن گرفت
نظر بر یار کردم یار نالیدن گرفت
تکیه بر دیوار کردم خاک بر فرقم نشست
خاک بر فرقش نشیند آنکه یار از من گرفت✔
اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پاگذاشتی
اما تا قایقی اومد ازمن ودلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت
سوی روشنی فردا
من ودل اما نشستیم
چشم به راهت لب دریا
روى آن شيشه تبدار تو را » ها « كردم
“اسم زيباى تو را با نفسم جا كردم”
شيشه بدجوردلش ابرى و بارانى شد
“شيشه را يك شبه تبديل به دريا كردم”
باسرانگشت كشيدم به دلش عكس تو را
“عكس زيباى تو را سيرتماشا كردم”
غروب یه جور فریبه
دنیا عجیب غریبه
یکی کنار دریا
یکی ندیده دریا
یکی ثروت شاهی
یکی دست گدایی
یکی عاشق خسته
یکی دلش شکسته
چه باشه چه نباشه
محبت سر جاشه
چه داری چه نداری
تو عزیز روزگاری.
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست

آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست

شهریار

ﺩﻳﺮﮔﺎﻫﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ / ﻗﺼﻪ ﻏﺮﺑﺖ ﺻﺤﺮﺍ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﻭﺳﻌﺖ ﺩﺭﺩ ﻓﻘﻂ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ / ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺴﻤﺖ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﺩﮔﺮ ﺁﺋﻴﻨﻪ ﺯ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺍﺳﺖ / ﮐﻪ ﺍﺳﻴﺮ ﺷﺐ ﻳﻠﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻲ ﺗﺎﺏ ﺷﻘﺎﻳﻖ ﺑﻮﺩﻡ / ﻫﻤﺪﻡ ﺳﺮﺩﻱ ﻳﺦ ﻫﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﮐﺎﺵ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺧﺎﮎ ﮐﻨﻴﺪ / ﺗﺎ ﻧﺒﻴﻨﻢ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ . . .
می‌نویسم در دفتری با اشک و آه
در شبی غمگین و تاریک و سیاه
می‌نویسم خاطرات روی درد
تا بدانی دوریت با من چه کرد.
دو چشمت طرحي از باغ بهشته، جدا از تو برام دنياچه زشته

تو آنجا بي منو من بي تو اينجا، چه بايد کرد کار سرنوشته…

نخستین بار گفتش کز کجایی
بگفت از دار ملک آشنایی
بگفت آنجا به صنعنت در چه کوشند؟
بگفت انده خرندوجان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست
بگفت از عشق بازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدین سان
بگفت از دل تو میگویی من از جان
بگفتا عشق شیرین بر تو چون است؟
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا هرشبش بینی چو مهتاب؟
بگفت اری چو خواب آید کجا خواب؟
بگفتا دل زمهرش کی کنی پاک
بگفتا آن گه که باشم خفته در خاک
بگفتا گر خرامی درسرایش؟
بگفت اندازم این سر زیر پایش
بگفتا گر کند چشم تو را ریش؟
بگفت این چشم دیگر دارمش پیش
بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ؟
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
امروز كه آيينه جوابش سنگ است/ در ذهن زمانه عشق هم بي رنگ است/ هركس كه نداند توخودت ميداني/آري به خدا دلم برايت تنگ است
نه خطى گوشه چشمم,نه رنگى بر لب وگونه,اتاق خواب من خالى,زعطر وحشى پونه,دوباره روى تخت من,کتاب شعر وخودکارم,وتعدادى ورق پاره,برو,برو از عشق بيزارم
چی تو چشاته که تو رو انقد عزیز می‌کنه؟
این فاصله داره منو بی تو مریض می‌کنه
اینکه نگات نمی‌کنم یعنی گرفتار توام
رفتن همه ولی نترس! من که طرفدار توام!
هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت
بدون تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت
منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتیم
هیچ وقت نخواستم ببینیم تو لحظه‌ی ناراحتیم
می‌خواستم نبخشمت یکی ازت تعریف کرد
دیدن تنهایی تو منو بلاتکلیف کرد
بیا و معذرت بخواه از جشنی که خراب شد
از اونکه واسه انتقامم از تو انتخاب شد
قصه از حنجره ايست که گره خورده به بغض
يک طرف خاطره ها ، يک طرف فاصله ها
در همه آوازها حرف آخر زيباست
آخرين حرف تو چيست تا به آن تکيه کنم
حرف من ديدن پرواز تو در فرداهاست
من و تو همسفر جاده ای پر پیچ و خمیم
من وتو خسته و تنها توی دنیایی غریب
اگه آدما بذارن من و تو پرمی گیریم
میریم و توو اوج ابرا عاشقونه میمیریم
میمیریم تا هرچی غصه ست توی دنیا بمیره
بمیره با مردنش هیچ عشقی تنها نمیره
از روزیکه نامت ملکه ی ذهنمـــ شد،
احساســ می کنمــ جمجمه امـــ
با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاست
نیمه گم شده ی من چه کسی میتونه باشه؟ /مثل روح تشنه من دیوونه باشه؟؟
اونکه از نهایت عشق منو با اسمم بخونه /منو جزیی از وجودش یا خود خودش بدونه.
اونکه گم شده از آ غاز تا که من تنها بمونم/ جاده ی جست و جوهامو تا قیامت بکشونم
گندم خال تو، آن روز که دیدم، گفتم:
خرمن طاعت ما، بر سر این دانه رود
در شهر رویاهای من، یک شب بیا مهمان بشو / در کوچه هایش پرسه زن، از بی کسی حیران بشو / این قلب پر احساس من، صدها ترک برداشته، بر این ترک ها گر شود لطفی بکن باران بشو / هربار یادت میکنم، غم مینشیند بر دلم، وقتی که غم آمد برو، در گوشه ای پنهان بشو / بر دیده منت مینهی، یادی اگر از من کنی، بر عشق بی فرجام من، یک شب بیا پایان بشو…
به بارون اشکات نمیخوام بشکنه دلم
نمیخوام صدای بغضتو بشنوه دلم
نگو هرگز نبوده عشقی به خونم
چیه به من نمیاد بخوام عشقی بخونم ؟
پشـت هـر کـوه بلند سبزه زاریست پـر از یاد خــدا
و در آن باغ کسی می خواند که خــدا هست دگـر غصه چرا
آرزو دارم خورشید رهایت نکند،غـم صدایت نکند
ظلمت شـام سیاهت نکند
و تو را از دل آن که دلش با دل توست
حضرت دوست جـدایت نکند
پشت آن پنجره ی رو به افق،
پشت دروازه تردید و خیال…
لابه لای تن عریانی بید،
من در اندیشه آنم که تو را،
وقت دلتنگی خود دارم و بس!
گل اگر خار نداشت چيدن گل معني نداشت،عشق اگر سختي نداشت عاشق شدن كاري نداشت
بى گناهى كم گناهى نيست در ديوان عشق
يوسف از دامان پاك خود به زندان رفته است…
چه دردى بيشتر ازاين كه دردم را نمى دانى به چشمم خيره ميمانى نگاهم را نمى خوانى بمن گفتى چرا سنگى، چرا اينگونه دل تنگى من از درد تو ميميرم نگو ديگر نمى دانى !
ميسپارم به نسيم،
بوسه از جنس بلور
دل من تنگ تو باز ، باد در حال عبور
بوي چشمان تو را ميرساند به مشام
ميدهد آرامش ، به دل ناآرام
سرزده به افکارم سرک میکشی
و خیانتت را در ذهنم به چالش میکشی
ولی من تو را با تلخیت میل میکنم
اما نه اکنون که روزه دارم-
روزه عشق گرفته ام و دیگر غزل هم نمی نوشم
تلخیه خاطراتت باشد برای افطارم
شوقی، که چو گل دل شکافد، عشق است.
ذهنی، که رموز عشق داند، عشق است
مهری، که تو را از تو رهاند، عشق است
لطفی، که تو را بدو رساند، عشق است..
.من گذشــــتم از غــــرورم تــــارســــیدم بہ نگــــاھت من قســــم خــــوردم بمــــونم تاقــــیامت درکــــنارت…
از جدا شدن نوشتي ؛ رو تن زخمي هر برگ

گريه کردم و نوشتم ؛ نازنينم يا تو يا مرگ

به تو گفتم باورم کن ميان اين همه ديوار

تو با لبخندي نوشتي همنفس خدانگهدار

…خوابیدی بدون لالابی وقصه
بگیرآسوده بخواب بی درد وغصه
…دیگه کابوس زمستون نمی بینی
توی خواب گل های حسرت نمی چینی
…دیگه خورشیدچهره ات رونمی سوزونه
جای سیلی های باد روش نمی مونه
…دیگه بیدار نمی شی با نگرونی
یا باتردید که بری یا که بمونی!
…رفتی آدمکها روجا گذاشتی
قانون جنگلو زیر پا گذاشتی
…اینجا قهرن سینه ها،بامهربونی
تو،توجنگل نمی تونستی بمونی
…دلتو بردی با خودبه جای دیگر
اونجا که خدا برات لالایی می گه
…می دونم میبینمت یه روز دوباره
تودنیایی که آدمک نداره!
ﻣﺎﻩ ﻣﻦ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭ
ﺗﺎ ﻓﻠﮏ ﻻﻑ ﻧﯿﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺍﺭﺩ
بلبل شدم بر نغمه من راه بستی

کفتر شدم ، بال امیدم را شکستی

سازی شدم تا در شب تاری بمویم

دستی بر آوردی و تارم را شکستی

رفتم که مردابی شوم در خواب رفته

طوفان شدی ، آرام و خوابم را گرفتی

هرچند که گرد من برانگیخته ای
باران بلا برسر من ریخته ای
چون اشک مروزپیش چشمم که هنوز
چون ناله به دامان دل آویخته ای
..ﻧﻤﯽ داﻧﻢ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ زﺑﺎﻧﻢ در دﻫﺎن ﺑﺎز ﺑﺴﺘﻪ ﺳﺖ در ﺗﻨﮓ ﻗﻔﺲ ﺑﺎز اﺳﺖ و اﻓﺴﻮس ﮐﻪ ﺑﺎل ﻣﺮغ آوازم ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺳﺖ ﻧﻤﯽ داﻧﻢ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻏﻤﯽ در اﺳﺘﺨﻮاﻧﻢ ﻣﯽ ﮔﺪازد ﺧﯿﺎل ﻧﺎﺷﻨﺎﺳﯽ آﺷﻨﺎ رﻧﮓ ﮔﻬﯽ ﻣﯽ ﺳﻮزدم ﮔﻪ ﻣﯽ ﻧﻮازد ﮔﻬﯽ در ﺧﺎﻃﺮم ﻣﯽ ﺟﻮﺷﺪ اﯾﻦ وﻫﻢ ز رﻧﮓ آﻣﯿﺰی ﻏﻤﻬﺎی اﻧﺒﻮﻩ ﮐﻪ در رﮔﻬﺎمq ﺟﺎی ﺧﻮن روان اﺳﺖ ﺳﯿﻪ داروی زﻫﺮآﮔﯿﻦ اﻧﺪوﻩ ﻓﻐﺎﻧﯽ ﮔﺮم وﺧﻮن آﻟﻮد و ﭘﺮدرد ﻓﺮو ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪم در ﺳﯿﻨﻪ ﺗﻨﮓ ﭼﻮ ﻓﺮﯾﺎد ﯾﮑﯽ دﯾﻮاﻧﻪ ﮔﻨﮓ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﻮﺑﺪ ﺳﺮ ﺷﻮرﯾﺪﻩ ﺑﺮ ﺳﻨﮓ ﺳﺮﺷﮑﯽ ﺗﻠﺦ و ﺷﻮر از ﭼﺸﻤﻪ دل ﻧﻬﺎن در ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯽ ﺟﻮﺷﺪ ﺷﺐ و روز ﭼﻨﺎن ﻣﺎر ﮔﺮﻓﺘﺎری ﮐﻪ رﯾﺰد ﺷﺮﻧﮓ ﺧﺸﻤﺶ از ﻧﯿﺶ ﺟﮕﺮ ﺳﻮز ﭘﺮﯾﺸﺎن ﺳﺎﯾﻪ ای آﺷﻔﺘﻪ آﻫﻨﮓ ز ﻣﻐﺰم ﻣﯽ ﺗﺮاود ﮔﯿﺞ و ﮔﻤﺮاﻩ ﭼﻮ روح ﺧﻮاﺑﮕﺮدی ﻣﺎت و ﻣﺪﻫﻮش ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﺎﻣﺎن ﺑﻪ رﻩ اﻓﺘﺪ ﺷﺒﺎﻧﮕﺎﻩ درون ﺳﯿﻨﻪ ام دردی ﺳﺖ ﺧﻮﻧﺒﺎر ﮐﻪ ﻫﻤﭽﻮن ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد ﮔﻠﻮﯾﻢ ﻏﻤﯽ اﻓﺘﺎدﻩ دردی ﮔﺮﯾﻪ آﻟﻮد ﻧﻤﯽ داﻧﻢ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﺑﺮ ﺗﻦ ﻣﺎ ﻧﮑﻨﺪ
ﺁﺗﺶ ﺩﻭﺯﺥ
ﺍﺛﺮﯼ
ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ
ﻣﻬﺮ
ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍﯾﻢ …
ﻫﻤﺶ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻮﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ
ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﺍﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ
ﻫﻤﺶ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻮﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ
ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﺍﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ
از وقتی بیدار شدم
بغض مرموزی راه ورود اکسیژن غربتم را تنگ کرده است
چشمانم پی آشنایی می گردد که می دانم نیست
ﺑﺎﺯ ﺁﻣﺪﻧﻢ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺘﺖ ﺩﯾﺮ ﻧﺸﺪ

 ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﮑﻦ ﺩﻟﻢ ﺯ ﺗﻮ ﺳﯿﺮ ﻧﺸﺪ

ﯾﮏ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﻧﻔﺮﻭﺷﻢ

 ﺗﻮ ﺟﺎﻥ ﻣﻨﯽ ، ﮐﺴﯽ ﺯ ﺟﺎﻥ خود ﺳﯿﺮ ﻧﺸﺪ . . .

قسم خورده بودم اگه از تو جدا شم
دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم
ولی دیدم نمیشه نمیشه
نمیشه که فکرت نباشم
نه دیروز و نه فردا نه همیشه…
ز فراغ سینه سوزت٬غم سینه سوز دارم
گل من قسم به عشقت٬نه شب و نه روز دارم
به دو گونه لطیفت٬به دو چشم اشکریزم
که به راه عاشقی ها ز بلا نمی گریزم
به تو ای فرشته ی من ٬گل من ٬ترانه ی من
که جدایی از تو باشد٬غم جاودانه ی من
به خدا غنچه شادي بودم*دست عشق آمدو از شاخم چيد/شعله آه شدم صد افسوس*که لب باز بر آن لب نرسيد.
شب لحظه اي به ساحل او بنشين

تا رنج آشکار مرا بيني

شب لحظه اي به سايه خود بنگر

تا روح بي قرار مرا بيني

من با لبان سرد نسيم صبح

سر ميکنم ترانه براي تو

من آن ستاره ام که درخشانم

هر شب در آسمان سراي تو

يعني ميشه يه روزي من و تو به هم برسيم؟
مهم فقط رسيدنه حتي اكه كم برسيم
يعني ميشه خوشي بياد دور ما توري بكشه
به آرزوهاش برسه هركي كه دوري كشيده
يعني ميشه شب بشينم دست روي موهات بكشم؟
كاشكي بدونم چقدر بايد مكافات بكشم
يعني ميشه شونه هات فقط پناه من باشه؟
چرا تا حالا نشده,شايد كناه من باشه
يعني ميشه كه دستامون باهم مثه يك رشته شه؟
هركي براي اون يكي درست مثه فرشته شه
يعني ميشه باهم واسه خوشبختي زحمت بكشيم؟
يه خواب راحت بكنيم يه آه راحت بكشيم
يعني ميشه بازم بكي ديوونتنم من ديوونت؟
دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رود خونت
يعني ميشه باهم باشيم من و خدامون و خودت؟
درست مثه تولدم,درست مثه تولدت
يعني ميشه كه جاي من فقط روي چشات باشه؟
تكيه كلام تو بازم,من ميميرم برات باشه؟
يعني ميشه فقط يه بار خدا به ما نكاه كنه؟
ميكي نميشه ولي من,همش ميكم خدا كنه
يعني ميشه تو دفترش يه لحظه اسم ما باشه؟
يه چيزي بشكنه فقط,اونم طلسم ما باشه؟
چو ني مي نالم از داغ جدايي

دريغــــــا اي نسيــــــم آشنايي

چنان گشتم غبــــار آلـــــود غربت

که نشناسم که خــــود بودم کجايي

من كه تا تو نخوابي نمي برد خوابم، تورو درد عشق نداني بخواب آسوده
زريشه كندن اين دل تبر نميخواهد،به يك اشاره مي افتد درخت فرسوده
هر دو چشمان تو دنیای من است
گر نمیبینم تو را ، یادت نگهدار من است . .
ای لبت از هر چه باغ سیب، شیرین بیش‌تر
کِی به پایت می‌شود افتاد از این بیش‌تر؟
ترس دارم عاشقانت، مست و مجنون‌تر شوند
روبه‌ری خانه‌ات بگذار پرچین، بیش‌تر!
اگر روزی مقدر گشت که با اشک وضو سازم، خدا داند که با چشمت هزاران قبله میسازم
من و تو توی این دنیا یه درد مشترک داریم دوتامون خسته ی دردیم، رو قلبامون ترک داریم من و تو کوه دردیم و یه گوشه زخمی افتادیم .داریم جون میکنیم انگار رو زخمامون نمک داریم .تمومه زندگیمون سوخت، تمومه لحظه هامون مرد.هوای عاشقیمونو هوای بی کسیمون برد.من و تو مال هم بودیم، من و تو جون هم بودیم خوره افتاد به جونمون، تمومه جونمونو خورد…من و تو توی این دنیا اسیر دست تقدیریم همش دلهره داریمو با این زندگی درگیریم .نفس که میکشیم انگار دارن شکنجمون میدن .داریم آهسته آهسته تو این تنهایی میمیریم .شدیم مثله یه دیواری که کم کم داره میریزه هوای خونمون سرده مثل غروبه پاییزه تقاص چیو ما داریم به کی واسه چی پس میدیم اخه واسه ما این روزا چرا اینقدر غم انگیزه من و تو توی این دنیا یه درد مشترک داریم…
من این روزا حال و روزم بده
به هر کی که شد غیر تو رو زدم
فقط از یک دنیا تو موندی برام
مبادا تو هم رو بگیری ازم
به من نگاه کن نترس، من به تو مبتلا شدم

به موج میزنم ببین چه ساده ناخدا شدم

به من نگاه کن بگو کجا رو زیر و رو کنم

کدوم گلایه رو بگم چه دردی آرزو کنم

به من نگاه کن برو فاصله باورم بشه

در انتظار بودنت عذاب آخرم بشه

ازم عبور میکنی ببین سقوط میکنم

به من نگاه کن بزن… … فقط سکوت میکنم

دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست
بیهوده می کوشی که راز عاشقی رااز من بپوشانی که در چشم تو پیداست
اى دل ساده بکش درد که حقت اىن است
از زمانه بشو دلسرد که حقت اىن است
هر چه گفتم مشو عاشق نشنىدى حالا
همچو پاىىز بشو زرد که حقت اىن است
من برایت چه بخواهم زخدا؟
بهتر از اینکه خودش پنجره باز اتاقت باشد
عشق محتاج نگاهت باشد
خلق لبریز دعایت باشد
و دلت تا به ابد وصل خدایی باشد که همین نزدیکیست
ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﻣﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﺍﻭ ﻗﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﺷﻮﮐﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ ﺍﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺩﻝ ﺁﺯﺍﺭﺵ
ﻟﺐ ﭼﻨﻴﻦ ﻗﻨﺪ ﻭ ﺳﺨﻦ ﺯﻫﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ
ﻧﻪ ﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺩﻫﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﺳﻴﻞ ﺁﻣﺪ ﺯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺍﺷﮑﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﭼﺸﻢ ﺧﺸﮑﻴﺪﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﺷﺎﻧﻪ ات را دﯾﺮ آوردی ﺳﺮم را ﺑﺎد ﺑﺮد

ﺧﺸﺖ ﺧﺸﺖ و آﺟﺮ آﺟﺮ ، ﭘﯿﮑﺮم را ﺑﺎد ﺑﺮد

ﻣﻦ ﺑﻠﻮﻃﯽ ﭘﯿﺮ ﺑﻮدم ﭘﺎی ﯾﮏ ﮐﻮﻩ ﺑﻠﻨﺪ

ﻧﯿﻤﻢ آﺗﺶ ﺳﻮﺧﺖ ، ﻧﯿﻢ دﯾﮕﺮم را ﺑﺎد ﺑﺮد

از ﻏﺰل ﻫﺎﯾﻢ ﻓﻘﻂ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮی ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺟﺎ

ﺑﯿﺖ ﻫﺎی روﺷﻦ و ﺷﻌﻠﻪ ورم را ﺑﺎد ﺑﺮد

ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﯿﻤﻪ ، ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺳﺎدﻩ ﺑﺴﺎز

دﯾﺮ ﮐﺮدی ﻧﯿﻤﻪ ی ﻋﺎﺷﻘﺘﺮم را ﺑﺎد ﺑﺮد

ﺑﺎل ﮐﻮﺑﯿﺪم ﻗﻔﺲ را ﺑﺸﮑﻨﻢ ﻋﻤﺮم ﮔﺬﺷﺖ

وا ﻧﺸﺪ ﺑﺪﺗﺮ از آن ﺑﺎل و ﭘﺮم را ﺑﺎد ﺑﺮد

می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین نقطه ی دنیا بشوی

ساده نگذشتم از این عشق ، خودت می دانی
من زمینگیر شدم تا تو ، مبادا بشوی

گلی چیدم ازگلهای غریبه
نه نارنجو ن لیموونه سیبه
گلی چیدم گل بالابلندی
ک هرگزدست نامحرم ندیده
به اختیار نمی باختم به خالش دل/که بُرده بود حریف اول اختیار از من
***بین رویای شبانه جستجویت می کنم/نرگس عشق منی هر لحظه بویت می کنم***برگ برگ خاطراتم را خزان بر باد داد/ای گل ناز بهاری آرزویت می کنم***
مرا عمری به دنبالت کشاندی

سرانجامم به خاکستر نشاندی

ربودی دفتر دل را و افسوس

که سطری هم از این دفتر نخواندی

گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت

پس از مرگم سرشتی هم فشاندی

گذشت از من ، ولی آخر نگفتی

که بعد از من به امید که ماندی ؟

هنوز این کوچه ها بوی تو دارد
شمیم عطر گیسوی تو دارد
هنوزم این دل دیوانه در سر
هوای دیدن روی تو دارد
تا چند نظر به روی مهتاب کنم / خود را به هوای دیدنت آب کنم یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست / تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم
از هر كلام عاشق يك غنچه اى در آيد. بادا همه دنيا از عشق بوستانى ميشود
همه عمربرندارم سر از این خمار مستی.
ک هنوز من نبودم ک تو در دلم نشستی.
تو نه مثل آفتابی ک حضورو غیبت افتد.
دگران روندو آیندو تو همچنان ک هستی
تو اگه پرنده باشی.چشای من آسمونه.راز پرکشیدنت رو کسی جز من نمیدونه.واسه من سخته ک بی تو بنویسم مشق پرواز باصدای ساز خسته تر کنم گلویی آواز
منو تو گرچه اسیریم حیفه از غصه بمیریم
بیا تا آخر دنیا بشینیمو پرنگیریم
جای پر زدن زمین نیس
توی قلب آسمونه
قصه مرگو جدایی تو کتابا جا میمونه
نگو عمرمون تموم شد نگو دیگه همدمی نیس
بیا فردا رو بسازیم نگو دیگه فرصتی نیس
اشک پاکتو نگه دار واسه غسل تنه پرواز
زنده کن صدای سازو ک رسیده وقت آواز
پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو
از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو
دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو
پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟
ﺧﺮﺍﺑﯿﻢ ﻭ ﺧﺮﺍﺑﺎﺗﯿﻢ ﻫﻤﻪ ﺷﺐ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺍﻣﺸﺐ
ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻤﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﻣﺸﺐ
ﺑﯿﺎ ﺍﯼ ﺳﻮﺕ ﺩﻝ ﺳﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺑﯽ ﻣﻼﻟﻢ ﮐﻦ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﯽ ﺭﺍ ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻦ ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻦ
ﺑﯿﺎﺩﺵ ﺑﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺭﺩﺵ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﻢ
ﺑﻪ ﯾﮏ ﺟﺮﻋﻪ ﺑﻪ ﺻﺪ ﺟﺮﻋﻪ ﻧﺸﺪ ﺩﺭﺩﺵ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ
ﺑﮕﻮ ﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺳﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﯾﺎﺭﻡ
ﺑﻪ ﺣﻖ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺴﺘﯽ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭﻡ
ﺑﯿﺎ ﺍﯼ ﺳﻮﺕ ﺩﻝ ﺳﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺑﯽ ﻣﻼﻟﻢ ﮐﻦ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﯽ ﺭﺍ ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻦ ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻦ
من پرستوی مهاجردیده ام من غروب بی مسافر دیده ام
باتوام اکنون کنار کوچه ای که درونش اشکی به خاطر دیده ام
واپسين لحظه ديدار
، منو دست گريه نسپار،
توي ترديد شب خدا نگهدار،
اگه خوابم اگه بيدار
، تو ي اين فرصت تکرار،
بگو عاشقي براي آخرين بار…✔
تصمیم ها باتو جوردیگریست
تصویرها ازتو چیز دیگریست
هرچیز هرجا بی تو جوردیگریست
مکث کن متن را اشتباه خواندی
این متن هم باوجود تو جوردیگریست….
من هم نفس هوایت هستم
یادت نرود که یادت هستم
من در صف این دلهای خستم
یادت نرود دل به تو بستم
گلی از دست من بستون وبوکن میون هردوزلفونت فروکن.گلی چیدم که هرگزکس نچیده.به گلزاری که بلبل کم پریده.شودم پیروندیدم روی دلداربه پیری پانهادم سوی گلزار
یار دل آزار من وفا نشناسد……وه که عجب نعمتى ست یار وفادار
ندیدی چشم غمگین و تر من

تو رفتی و نشد این باور من

به پایت می نشینم تا بیفتد

دوباره سایه ی تو بر سر من

مرا دلی است ره عافیت رها کرده
وجود خود هدف ناوک بلا کرده
زجور چرخ , ستم دیده و رضا داده
زخوی یار ، جفا دیده و وفا کرده
به کار خویش فرو رفته مبتلا کرده
به درد عشق مرا نیز مبتلا کرده
هر آنچه داشته از عقل و دانش و دین
زدست داده و سر در هوی کرده
گهی ز بیخردی آبروی خود برده
گهی ز بی خبری قصد جان ما کرده
به قول و عهد بتان غره گشته بر سر جهل
خیال باطل و اندیشه خطا کرده
عبید را به فریبی فکنده از مسکن
ز دوستان و عزیزان خود جدا کرده
ﻣَﺮﺍ ﺧﻴﺎﻝِ ﺗــــو ﺷَﺐ ﻫﺎ ﺑﻪ

“ﺧﻮﺍﺏ ﻧَﮕﺬﺍﺭﺩ . . .

ﭼﻮ ﺗَﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺩَﻫَﻢ

ﺍِﺿﻄِﺮﺍﺏ ﻧَﮕﺬﺍﺭﺩ . . .

ترا از من تمنا میکند دل
چه خواهش های بیجا میکند دل
بسانی کودکی گم کرده مادر
بسی بی طاقتی ها میکند دل
من تموم قصه هام قصه ی توست
اگه غمگینه اون از غصه ی توست
یه دفعه مث یه آهو توی صحراها
رمیدی بس که چشم تو قشنگ بود
گله ی گرگو ندیدی دل نبود توی دلم
تورو گرگها نبینن اونا با دندون تیز تو کمینت نشینن
الهی من فدای توی چیکار کنم برای تو
اگه توی این بیابونا خاری بره به پای تو
باکه گویم شورو شوق من تویی, مهربان سنگ صبور من تویی, ساقی لب تشنه تاروز ابد, آب ازرویت خجالت میکشد, ای که دل دردام عشقت شداسیر, ساقی بی دست دستم را بگیر,,, تقدیم به عشاق,,,
او شراب بوسه می خواهد زمن / من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من / طالبم ان لذت جاوید را
من صفای عشق می خواهم از او / تا فدا سازم وجود خویش را
او تنی می خواهد از من آتشین / تا بسوزاند در او تشویش را
چــــه باشه چه نباشه♥محبت سرجاشه♥
چــــه داری چه نداری♥توعزیز روزگاری♥
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی؛ کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود؟ چرا نیست؟
این حس من را هیچ نیمایی ندارد،مجنون تو عمریست بی اسطوره مانده،افسانه اش هم بی تو لیلایی ندارد،آدم نمیگردم خودم میدانم آری،آدم نگردد آنکه حوایی ندارد…
چه ديــــر فهميدم که بهم حســي نداشتي ….
چه زود منو با تنهاييــــــم تنها گذاشتي . . .
تنــهام گذاشتي يه طرفــــــ ، دوستـــم نداشتـــي …..
تو از همون اولشــــم نقششــــو داشتي . . .
****************************
ميــــــــــــــــــــرم ….. از خواب تو ميـــــــــــــــرم …….
شايد آروم نگيـــــــــــــــرم ، *ولي عاشـــق ميميــــــــــــــرم *
هَوا اَبـری شده بازم ، هـمـه دُنـیـام تـــو رو میخــواد، صــِدایِ چــیــک چــیــک پـاهـات تــو راه زنــدگــیم اُفـــتـاد. تــو اَبــری شــی دِلــم تـَنـگه ، بـازم بـی وَقـفـه مـیبارم ، هـمـه مــیدونن ایـــن حِسو کـه مـن بارون و دوســت دارم . مـثـلک اسـمـت که بارونِ، مـثـلِ چشـمـات کـه مَـعصــومِ تو باشـی حِــــسِ خــوبی هــست ، تـــو هــستی قـــلـبـــم آرومِ
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد
روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد
بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد
خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد
سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس
دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد
ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
یک سمت تویی و عشق ،مرگی ساده/یک سمت جهان به قتل من آماده/می ترسم! مثل بچه گنجشکی که/در دست دو بچه ی شرور افتاده
ﺑﺴﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ: دل از ﻋﺸﻖ ﺑﺮﮔﯿـــﺮ / ﮐﻪ ﻧﯿﺮﻧﮓ اﺳﺖ و اﻓﺴﻮن اﺳﺖ و ﺟﺎدو اﺳﺖ وﻟﯽ ﻣﺎ دل ﺑﻪ او ﺑﺴﺘﯿﻢ و دﯾﺪﯾﻢ / ﮐﻪ اﯾﻦ زﻫﺮ اﺳﺖ اﻣّﺎ ﻧﻮش دارو اﺳﺖ ﻣﺸﯿﺮی)
چــــه جورے ازتــــــو برگردم نمـــیشه

منے که با تـــــــو بـــر گــــشـــــتم به دنـــــیا

بـــبین این خونـــــــه که دنـــیــــای مـــا بود داره داغـــــــون میـــــشه با دســــتای مــــا

من از دنیای تــــــو بیــــــرون نمے رم نــــــگو فــرداے مـــــا بـــاهم یکے نیست

چــــه فرقے داره زنده مــــــوندن

»همیشه زنده موندن زندگی نیست«

کاش وقتی آسمان بارانی است، چشم را با اشک باران تر کنیم / کاش وقتی که تنها میشویم، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم
یکم کمتر اگه بودی بهت عادت نمیکردم کجا رفتی که من اینجا دارم پی تو میگردم…
هنوز روزای بارونی منو به گریه میندازه…
تو هرجایی که هستی باش در این خونه روت بازه…
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهى
که بيفتد بر من
من خودم بودم و يک حس غريب
که به صد عشق
دلم مى ارزيد.

من به دنبال نگاهى بودم
که مرا از پس آن سادگى ام مى فهميد.
و خدا مى داند سادگى از ته دل بستگى ام پيدا بود.

اگر امشب هم از حوالى دلم گذشتى
اهسته قدم بردار
که غم را با هزار بدبختى خوابانده ام…

لبریز غزل بیا همی آهسته
چون آیه بخوان مرا کمی آهسته
آهسته مرا رها بکن از سر عشق
تا در تو رها شوم دمی آهسته
لحظه دیدار نزدیکست
باز من دیوانه ام، مستم
باز میلرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ!
های. نپریشی صفای زلفکم را، دست!
وآبرویم را نریزی. دل!
لحظه دیدار نزدیکست…
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام
باز هم یاد تـــــــو ماند و من و دیوانگی ام
اشک در دامنم آویخت کـــــه دریا باشم
مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم✔
لحظه های خسته ام را بی نگاهت رنگ نیست
در فضای سینه ام جز یاد تو آهنگ نیست
مبارکم باشه شب تولدم. . .
چه قدر شلوغه! خودمم و خودم. . . .
یه کارت تبریک ، چندتا شمع خاموش. . . .
خودم گرفتم خودمو در آغوش. . . . .

هدیه ی تو به من یه کادوی خیالی. . . !
اتاق بی چراغ و من و دستای خالی. . . . .

بخت اگر از تو جدایم کرده میگشایم گره از بخت چه باک ترسم این عشق سرانجام مرا بکشدتا به سراپرده خاک( فروغ فرخزاد)
ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺎ ﺟﺎﻣﻪ ﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﻣﻦ ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮﻡ ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﯿﺪﺍﯾﯽ
ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺷﻌﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﺼّﻪ
ﺗﻮ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﻭ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﻝ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ !
ﻓﺼﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﭘﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺗﻘﺪﯾﺮﻡ
ﻣﻦ ﻣﻐﻠﻮﺏ ﺍﯾﻦ ﻓﺼﻠﻢ ﺍﯾﻦ ﻓﺼﻞ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ
ﻣﻦ ﺷﻌﻠﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻘﻢ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ
ﻣﺘﺮﻭﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﺩﺭ ﺩﯾﺎﺭ ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ
منکه ازسورغمت چون شعله ای دربادم،بی وفایم که وفایت برود از یادم…
شبنم اشکی که در چشم ترم رشد نمود
ناز دری بود که سالها در صدفم داشتمش
نه تو بی منی و نه من بی تو هستم / تو مال من و من در قلب تو هستم
غریبه آشنا دوست دارم بیا
منو همرات ببر به شهر قصه ها
بگیر دست منو تو اون دستات
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو من
کی اشکات رو پاک میکنه وقتی که قصه داری
دست رو موهات کی میکشه وقتی من رو نداری
شونه یه کی مرحم حق حقت میشه دوباره
از کی بهوونه میگیری شبایه بی ستاره
(برگ ریزونایه پاییز کی چشم براه نشسته )
از جلو پات جم میکنه برگایه زردو خسته
کی منتظر میمووونه حتی شبایه یلدا
تا خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا
کی از غروب پاییز قصه برات میسازه
از عاشقی میخونه وقتی که راه درازه..
سهم من که نیستی

سهم قصه های من بمان…

سهم فکر من

عاشقانه های من

سهم خواب دستهای من بمان…

از کنار من که رفته ای

از خیال من مرو…

سهم من که نیستی

سهم من نمیشوی

سهم دفترم

سهم واژه های من

سهم سطر های خسته ام بمان….

امشب ازدلتنگیت بغضی گلویم را شکست.
داغ دل را تازه کردواشک به چشمانم نشست.
یادتوهرشب به قلب خسته ام سر
می زند.
دوریت هردم به قلبم نیش خنجرمیزند.
اگــه گریــه  کردنـــم  فــرقــی  نــداره

اگــه دوسـتــــ  داشتـــن  مــن  مــعــنــی نــداره
اگــه  بـــا  مــن  بـــودنــ   عــالــمی  نــداره
اگــه یــادتــــ  نــمــیـاد  روزاِِِِِِِِیـــــــ  عــشـقــو
اونــ  هــمیه  نـــامــه  که  دلــــ  بــــراتــــــ  نــوشـــتـــو
اگــه  مـیـــزاریـــ  بــه  پــای   ســرنــوشــتو
بـــــاشــه مــیرمــو  عـــشقـو  از  تــو   یــاد  مــی گـــیرمـــ
 کـــه  گــذاشــتــی  بــرمــو  راحــتــ  بــمیـــرمـــ
 بـــــاشــه  مــیــرمــ  کـــه  دیــگــه تـــورو  نــبــیــنــــم
تــو نـــبــاشــی  چـــشــم  بـــه  راهــه  کــی  بــشـیـــنـم 
بـــــاشــه  مــیــرمــ اگــه  راحـتـــــــــ  میــشی  بــا  رفــتنــ  مــن
اگــه  خــوبــ  نـیـســـتـــ  بــا  تـــو  راه  رفـــتـنـ   مــن
بـــــاشــه  مــیــرمــ اخــریــن  بــاره  کــه  میــبــیــنــی  منـــو
مـــیرمــو دیـــگه  نــمی بیــنیـــ  مــنو
بـــــاشــه  مــیــرمــ

بگذارتابگويم
تقديرلااباليست
دنيابه اين بزرگی
يک كوزه سفاليست
بايدكه مهربان بود
بايدكه عشق ورزيد
زيراكه زنده بودن
هرلحظه احتماليست
يه اتاق آبي دارم با يه دل ساده ساده ،تا حالا فكرشو كردي كه دلم دل به تو داده
روي طرح آبي دلم نقش عشقت بي نظيره از همون نگاه اول دلم به عشق تو اسيره
توي تابلو رو ديوارعكس ماهت توي قابه هميشه هم نفسم باش اين خودش عنده ثوابه
توي قلب عاشق من عشق پاكت موندگاره ،همدمم هم آشيونم با تو پاییزم بهاره
من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو بمن گفتی
– هرگز، هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا این غصه این
هرگز
کشت
ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ، ﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻡ، ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ
ﮔﺮ ﺧﻮﺷﻢ ﯾﺎ ﻧﺎﺧﻮﺷﻢ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ
ﮔﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﻨﺪ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ، ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ
من فکرچشمای توام،/توبیخیال قلب من
،بامن بمون تنها نرو/قیدهمه چیزونزن
،دیگه فکرنمیکنم که یه روزی برمیگردی،/به چه قیمتی منوبه خودت وابسته کردی؟
!انقدرغمم زیاده که دارم میسوزم اینجا/ولی توخیالتم نیست که دارم میمیرم اینجا،
قلب من اروم نمیشه ازروزی که رفتی بی من/،دیگه برگشتی نداره میدونم دلسیری ازمن
بیا از سره خط باورم کن منه عاشق و عاشق ترم کن ..نمیخوام قربونیه خزون شم تو با دست خودت پر پرم کن …:””(
نذار بیشتر از این دلم برنجه نجاتم بده از این شکنجه ..بیا پیرهن عشقو تنم کن تویه تاریکیام روشنم کن…:””(
دیگه نمیخوام از تو جدا شم دیگه نمیخوام آشفته باشم آخه بی تو به لب رسیده جونم دیگه قول میدم عاشق بمونم…:””(
اگه لایق عشقت نبودم اگه خالی شد از تو وجودم اگه پا رویه عهدم گذاشتم ولی دوست که داشتم..نداشتم؟؟؟!
منم و غروره تیکه پاره .منم و آسمون بی ستاره حالا سهم من از تو سکوته حالا عاشقه تو رو بروته …:””(
تقدیم به حمید عزیزم…تنها دلیل نفس کشیدن..
من عاشق روی موی توهستم
دل دادی روی کوی توهستم
لعنتی درک کن، یکم منو دریاب/عصبی بودم اون روز زدم سرت فریاد/عشق من عوض کن فکرتو اینبار / بدون منم عوض شدم حتمیه اینبار/بسه دیگه اشکات یکم بخند/غم لعنتی تو دلم بذار بگنده/فقط یه روز برگرد هستی الآن هرجا / بدون جات هست تو قلبم،
ﮐﺎﺵ ﺩﺭ ﻣﺤﺒﺖ ﺷﮏ ﻧﺒﻮﺩ .ﺗﮏ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﮏ ﻧﺒﻮﺩ .ﮐﺎﺵ ﺑﺮ ﻟﻮﺣﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ .ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻠﺦ ﺟﺪﺍﺋﯽ ﺣﮏ ﻧﺒﻮﺩ
همین که تو اینجا کنار منی….همین که کنارت نفس میکشم همین که تو میخندی و من فقط…. کنار تو از غصه دست میکشم همین که تو چشمای من زل زدی….نگاهت پناه دل خستمه نمیخوام که دنیا بهم رو کنه….همین که کنار منی بسمه من حتی به این حدشم راضیم…. که باشی کنارم بمونی فقط واسه من فقط بودنت کافیه…. دیگه هیچی جز این نمیخوام ازت………
من زیر بارون با چشمام یه آرزو ساخته بودم
واسه دوباره دیدنت زندگیمو باخته بودم
یا آرزومو پس بده
یا با دوباره دیدنت به زندگیم نفس بده
ﻣﺮﺍ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ
ﻣﺮﺍ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑـﺎﻻ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ
اگر خنجر زنی بر من ز رویت رو نگردانم
که من دیوانه عشقم، ز خنجر دست بر ندارم
.
تو که می آیی
پنجره ای باز می شود
پرده بی رنگ دلتنگی
کنار می رود
آرام میان جانم
خانه می کنی . . .
ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺳﻨﮓ ﺳﺎﺣﻞ
ﺗﻮ ﺭﻭﯾﺎ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺧﺎﺭ ﺧﺎﻃﺮ
ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ ﯾﺎﺭ ﺟﺎﻫﻞ
ﺗﻮ ﻋﻄﺮ ﺧﻮﺏ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﻞ
ﺗﻮ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺳﺴﺖ ﻭ ﮐﺎﻫﻞ
ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﻡ ؟ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﯼ ؟
ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﻬﺠﻮﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﺩﻭﺭ
ﺗﻮ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﻐﺮﻭﺭ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ
ﭼﺮﺍ ﺑﻮﺩﻡ ؟ ﭼﺮﺍ ﺑﻮﺩﯼ ؟
عادت ماست که بى باده و مى مست شوىم،فارغ از مىکده و هرچه در آن هست شوىم،عادت ماست که با اهل وفا ىار شوىم ،رشته زلف بگىرىم و وفادار شوىم…
به سنگ سنگ تو من تیشه تیشه فرهادم
به برگ برگ تو من شاخه شاخه دربادم.
.هرلحظه بهانه ی تورامیگیرم/هرثانیه بانبودنت درگیرم/حتی تواگربه خاطرم تب نکنی/من یک طرفه برای تومیمیرم…
من به چشمای خودم شک کردم / این همه میشه مگه زیبایی ؟مثه تو وقتی توی خوابم نیست / نمیشه حتی بگم رویایی
مثل اون وقتا هنوز دلم برات لک میزنه
حسرت داشتن تو پیر شده عینک مىزنه
صورتم سرخ شده بود اما حالا کبود شده
جدایى یه عمر داره توى اون چک میزنه
اونى که من نمىخواستمش ولى منو مىخواست
منو میبینه یه وقت دوباره چشمک میزنه
باور کن ای دیر آشنا تنهایم ، بی تو نمیدانم چه خواهد شد فردایم

در این سکوت فصل جدائی ها ، به یاد تو در این ویرانه راه می پیمایم♥

دردهکده توخبراز بوی ریا نیست !چون نیست ریاهیچکس انگشت نمانیست: ماطالب مهریم ودل ازعاطفه لبریز: دل صاف ترازتوبخداهیچ کجا نیست :
يك جهان قاصدك ناز به راهت باشد!
بوي گل، نذر قشنگی نگاهت باشد!
وخداوند شب و روز و تمام لحظات،
با همه قدرت خود پشت و پناهت باشد
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من ده
گفتی که باید بروم حوصله ای نیست
گفتی کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من شعله ای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
کی گفته این خواهش منو / تو چشم تو کم میکنه
این التماس آخرم، خیلی بزرگم میکنه
وقتی رفت یه قطره اشک ازشهرچشماش جاری بود
همونو ازش گرفتم آخه یادگاری بود
وقتی رفت،،هیچی دیگه،،رفته ومن بی خبرم
نامشونوشتم،اماکجابایدببرم
کاش بیادمسافرش،هرکی سفرکرده داره
کاش بیادویه دل وازدلهره دربیاره
مهربانم ،اي خوب!
ياد قلبت باشد ،
يک نفر هست که دنيايش را
همه ی هستي و رويايش را ،
به شکوفايي احساس تو پيوند زده
و دلش مي خواهد،
لحظه ها را با تو
به خدا بسپارد….
مهربانم ،اي خوب !
يک نفر هست که با تو
تک و تنها با تو
پر انديشه و شعر است و شعور!
پر احساس و خيال است و سرور!
مهربانم ، اي يار!
ياد قلبت باشد
يک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزديک است
و به يادت هر صبح
گونه سبز اقاقي ها را
از ته قلب و دلش مي بوسد
و دعا مي کند اين بار تو
با دلي سبز و پر از آرامش ،
راهي خانه خورشيد شوي
و پر از عاطفه و عشق و اميد
به شب معجزه و آبی فردا برسي…
میشه نوازشم کنی وقتی گرفته حالم میشه ببندی بالمو آخه شکسته بالم * میفهمی چی میگم بهت میبینی خستگیمو میشه بزارم پیشه تو چند روزی زندگیمو
عزیزم هرگزندیدم برلبی لبخندزیبای تورا
هرگزنمیگیردکسی درقلب من جای تورا
با دل عاشق بد نکن ای آدم نامهربون / سنگدل و بی وفا نشو ، یه دل داری اینم نشون …✔
لالایی کن بخواب قشنگترین یار
منو از خواب غفلت کردی بیدار
لالایی کن بخواب معنی عشقم
الهی بمونی تو سرنوشتم
لالایی کن شبت به خیر عزیزم
تمام عشقمو به پات میریزم
عمریست دلم چون صید در بند شده / ای دوست مگر قیمت دل چند شده ؟ / سنگین شده سایه ات ، کجایی / نکند ، یارانه ی عشق هم هدفمند شده ؟
منو ببخش عزیزم که از تو می گریزم
می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم….
همواره در برابر لیلی جنون کم است
شیرین اگر تویی به خدا بیستون کم است
تنها دلیل کثرت شاعر تویی، ولی
هر قدر شعر گفته شده تا کنون، کم است!
من آمدم که یک شبه شاعر شوم تو را
اما برای وصف تو عمر قرون کم است
به آغوش تو محتاجم براي حس آرامش. براي زندگي باتو پراز شوقم پراز خواهش.به دستاي تو محتاجم براي لمس خوشبختي.واسه تسكين قلبي كه براش عادت شده سختي .به چشماي تو محتاجم واسه تعبير اين رويا .كه بازم ميشه عاشق شد تواين بيرحمي دنيا.به لبخند تو محتاجم كه تنها دلخوشيم باشه.بزار دنياي بي روحم به لبخند تو زيبا شه.
» دوستت دارم”
اى تماشايى ترين مخلوق خاکى برزمين
آسمانى ميشوم وقتى نگاهت ميکنم
میون دلایی که دلواپسن.با یک روح خسته قدم می زنی.با هر بار عبور از کنار چشام.واسم هی منم من منم می زنی.چه رویای شیرین و مستانه ای.با شهد نگاهت به نونم زدی.چه نیش بد و طعنه هایی عجیب.با طرز نگاهت به جونم زدی…
ای ستاره بی تومن تاریکم بی تومن به انتهانزدیکم
شعرمن از عشق تو نام گرفت این همه غم ازتو الهام گرفت
با گریه های تو روز های شاد از یاد میبرم//اما چه فایده میترسم عاقبت از یاد تو برم
ﻨﺪ ﺻﺒﺢ ﺁﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺩﺭﺕ ﺷﺎﻡ ﺭﻭﻡ

ﺍﺯ ﺳﺮ ﮐﻮﯼ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﮐﺎﻡ ﺑﻪ ﻧﺎ ﮐﺎﻡ ﺭﻭﻡ

ﺻﺪ  ﺩﻋﺎ  ﮔﻮﯾﻢ ﻭ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺷﻨﺎﻡ  ﺭﻭﻡ

ﺍﺯ ﭘﯿﺖ  ﺁﯾﻢ  ﻭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﺸﻮﯼ ﺭﺍﻡ  ﺭﻭﻡ

ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺗﯿﺮﻩ ﺳﺮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﻭﻡ

ﻧﺒﻮﺩ ﺯﻫﺮﻩ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺗﻮ ﯾﮏ ﮔﺎﻡ  ﺭﻭﻡ

ﮐﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺩﻝ ﺑﺪ ﺧﻮ ﺑﺎﺷﺪ

ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﻮ ﺑﺎﺷﺪ

***

ﺍﺯ ﭼﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﺸﻮﯼ ﯾﺎﺭ ﭼﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﻫﯿﺰﯼ

ﯾﺎﺭ ﺷﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﭼﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﻫﯿﺰﯼ

ﭼﯿﺴﺖ ﻣﺎﻧﻊ ﺯ ﻣﻦ ﺯﺍﺭ ﭼﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﻫﯿﺰﯼ

ﺑﮕﺸﺎ  ﻟﻌﻞ  ﺷﮑﺮ ﺑﺎﺭ ﭼﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﻫﯿﺰﯼ

ﺣﺮﻑ ﺯﻥ ﺍﯼ ﺑﺖ ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﺭ ﭼﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﻫﯿﺰﯼ

ﻧﻪ ﺣﺪﯾﺜﯽ ﮐﻨﯽ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﭼﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﻫﯿﺰﯼ

ﮐﻪ ﺗﺮﺍ  ﮔﻔﺖ  ﺑﻪ  ﺍﺭﺑﺎﺏ  ﻭﻓﺎ  ﺣﺮﻑ  ﻣﺰﻥ

ﭼﯿﻦ ﺑﺮ ﺍﺑﺮﻭ ﺯﻥ ﻭﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺎﺣﺮﻑ ﻣﺰﻥ

***

ﺩﺭﺩ  ﻣﻦ  ﮐﺸﺘﻪ ﯼ  ﺷﻤﺸﯿﺮ  ﺑﻼ‌  ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ

ﺳﻮﺯ  ﻣﻦ  ﺳﻮﺧﺘﻪ  ﺩﺍﻍ  ﺟﻔﺎ  ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ

ﻣﺴﮑﻨﻢ   ﺳﺎﮐﻦ  ﺻﺤﺮﺍﯼ   ﻓﻨﺎ   ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ

ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﺣﺎﻝ ﻣﻦ  ﺑﯽ  ﺳﺮ ﻭ ﭘﺎ  ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ

ﭘﺎﮐﺒﺎﺯﻡ  ﻫﻢ  ﮐﺲ  ﻃﻮﺭ  ﻣﺮﺍ  ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ

ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻫﻤﭽﻮ ﻣﻨﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ

ﭼﺎﺭﻩ ﯼ ﻣﻦ ﮐﻦ ﻭ ﻣﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺷﻮﻡ

ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﮔﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﮐﻮﯼ ﺗﻮ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﺷﻮﻡ

***

ﺍﺯ ﺳﺮ ﮐﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﯼ ﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ

ﭼﻬﺮﻩ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺎﺏ ﺟﮕﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ

ﺗﺎ ﻧﻈﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ

ﮔﺮ ﻧﺮﻓﺘﻢ ﺯ ﺩﺭﺕ ﺷﺎﻡ٬ ﺳﺤﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ

ﻧﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﭼﻮ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ

ﻧﯿﺴﺖ  ﺑﺎﺯ  ﺃﻣﺪﻧﻢ  ﺑﺎﺯ  ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ  ﺭﻓﺖ

ﺍﺯ  ﺟﻔﺎﯼ  ﺗﻮ ﻣﻦ  ﺯﺍﺭ  ﭼﻮ  ﺭﻓﺘﻢ   ﺭﻓﺘﻢ

ﻟﻄﻒ ﮐﻦ ﻟﻄﻒ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﭼﻮ ﺭﻓﺘﻢ  ﺭﻓﺘﻢ

مرا ابر ، تو را دریا کشیدند
مرا پایین تو را بالا کشیدند
برای خواهش چشمان من بود
که اینگونه تو را زیبا کشیدند
مــثل یک دیوانه حــالــم دیدنیست
گریــه هــای بی مثــالم دیدنیست
بی حضورت با “توهّم” زندگی…
عشـــق بازی در خــیالم دیدنیست
در درون،دل تـنـــگ؛اما ظــاهراً
از خوشی ها قیل و قالم دیدنیست
سال و ماهم می رود،ای ماه من
بی تو هر تــحویل ســالم دیدنیست
امتـحانم می کند چشـمت به ناز…
تو جــوابی، من ســوالم!دیدنیست!
باز می خــندد به حالم قهوه که…
…گریه در فــنجان فالم دیدنیست
زنــدگانی بی تـو یعنی مـــرگ بد
عمـرِ تــلخِ در زوالم دیــدنـیست
خـــلوتـم را حــجم عقــلم پر نکرد
مثل یــک دیــوانه حــالم دیدنیست . .
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
اگرچه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
شرمسارم ای دیده ازین گریه خونین
که شدی کورو تماشای رخش سیر نکردی…
کجای زندیگیت بودم که دنیامو نفهمیدی
کنارت گریه میکردم تو به اشکام میخندیدی
نگو گریه ،دیگه بسه ،من از اشکات بیزارم
خودت خواستی برم، حالا دارم میرم پی کارم
کجای زندگیت بودم که دنیامو نفهمیدی
کنارت گریه میکردم تو به اشکام میخندیدی
نگو گریه، دیگه بسه ،من از اشکات بیزارم
خودت خواستی برم ،حالا دارم میرم پی کارم
نگاهتو بگیر از من ،نگو تو فکر تو هستم
نزن ساز پشیمونی ،دیگه باهاش نمیرقصم
تو این دنیا یه روزی هست ،که بی من سرد و داغونی
چقدر میخوامت اما حیف ،نمیفهمی ،نمیدونی
نگاهت رو بگیر از من ، نگو تو فکر تو هستم
نزن ساز پشیمونی ،دیگه باهاش نمیرقصم
تو این دنیا یه روزی هست ،که بی من سرد و داغونی
چقدر میخوامت اما حیف ،نمیفهمی ،نمیدونی
آهآآآآآے نـــَقــآش بـآشے ؟!
چِـقـَـבر مے گیـرے ڪہ بیایے פּ صــَفحہ هاے ωیــاهــ בِلـــَم را
رَنـگ ڪنــے؟
بـعـــב بـرآـے בیـ ــפּآر اُتآقِ בِلـــَم
یــڪ روز آفتآبے بڪشے
ڪہ نــــور آفتـــآب تآ میـآنـہـ اُتآق آمــَـבه بآشـב
… رآ ωـــتے مَـــטּ روـے صـــورتَــҐ
یــڪ פֿَنـــــבه مےפֿـوآهـَــم
نــرخ ِ פֿَنـــــבه ڪہ گــــراטּ نیـωـتــــ؟!
بيستون كندن فرهاد نه كارعجب است، شورشيرين به سرهركه فتد كوه كن است.
تلخ است این ترانه و تلخ است کام من بنویس فصلهای جنون را بنام من بنویس ابر هرچه باران برای تو بنویس باد هرچه طوفان برای من بنویس تا بخواند و بی تاب تر شود دنیای با دوام تو و بی دوام من حق با تو بود عمر خوشی ها دراز نیست فرصت نشد تمام تو باشد تمام من حالا کمی شراب بنوش و غزل بخوان مستی حلال جان تو و هستی حرام من. . .
نمی دانم دلم دیونه کیست؟
کجا می گردد و در خونه کیست؟
نمی دانم دل دیونه مو
اسیر نرگس و مستونه کیست؟
ﻧﺘﻮﺍﻥ ﺗﺮﮎ ﺗﻮ ﺍﯼ ﻗﺒﻠﻪ ﺩﻟﻬﺎ ﮐﺮﺩﻥ
ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﮔﺮ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ
و من پنداشتم
او مرا خواهد برد
به همان کوچه ی رنگین شده از تابستان
به همان خانه ی بی رنگ وریا
و همان لحظه که بی تاب شوم
او مرا خواهد برد
به همان سادگی رفتن باد
او مرا برد
ولی برد ز یاد
ترسم كه تو يار وفادار نباشى/ عاشق كش و معشوق نكه دار نباشى/من از غم تو هر روز دو صدبار بميرم/ تو از دل من هيج خبر دار نباشى
وا فریادا ز عشق… وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ورنه من و عشق… هرچه بادا بادا
مهتاب باران میشود ،،با یاد تو شبهای من ،،،رنگی دگر دارد زتو ،،بیداری و رویای من ،،گلهای رنگین دیده ام در گلبن لبهای تو ،،،این سیر را من دانم و پروانه لبهای من
ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ
ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺸﻖ
ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺩﺭﻳﻎ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺩﻳﺪﺍﺭ
ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺷﻮﻕ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺁﻥ ﭼﺸﻢ
ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻃﻌﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻳﺎ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ
ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﮔﺮﻣﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺁﻫﻨﮓ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ؟!
ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ﺍﺯ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ؟
باران بهانه بودكه توزيرچترمن تاانتهاي كوچه بيايي
بامن بمان گرچه باران دیگر نمیبارد…
ﺩﺍﻣﻦ ﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ
ﻣﺒﺘﻼﯼ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﭘﯿﻐﺎﻣﻢ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻭﺗﻮ
ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻌﺒﺪﯼ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﮐﻪ
ﮐﺎﻫﻨﺎﻧﺶ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺎﺻﺪﮐﻬﺎﯼ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺎﺭﻧﺪ
ماراتوبه خاطري همه روز
يك روزتونيزيادماكن…
آن روز که حرف شاید و باید شد
باید که اسیر هر چه پیش آید شد
اینقدر نگو نمی شود با هم بود
مایوس نباش سعی کن شاید شد
وقتی نوشتم عاشق ترینم / گفتی نمیخوام تو رو ببینم
برات نوشتم که بیقرارم / با خنده گفتی دوستت ندارم
ما زاده عشقیم و پسر خواندیه جامیم
اندر دل و دلبازیه دلدار تمامیم
لبم رابا لبت پیوند دادند
به من درس گل ولبخند دادند
خوشا روزی که باشم درکنارت
ببینم بی وفارا دردوعالم دربندکردند
آن كه ویران شده ازیار،مرامیفهمد” آن که تنهاشده بسیارمرامیفهمد”
چه بگویم که چنان ازتوفروریخته ام، كه فقط ریزش آوارمرامیفهمد ..
“خوب نيستم!
پاي احساساتم لنگ مي زند.
انگار مچ قلبم پيچ خورده باشد!!!✔
نمی بخشم تو رو تا زنده هستم
به روی دل همه درها رو بستم
ببین عشقت به حال من چه ها کرد
چه آروم در درون خود شکستم…….
نمی بخشم تورو تنهام تو بودی
همه عشقم تمام خواهش من
نمی بخشم تورو از من ربودی
همه قلبم همه آرامش من
برو از پیش من نگو چه کردم
نگو روزی دوباره بر میگردم
برو شکستنم بوده گناهت
برو که دیگه نیستم چشم به راهت…….
نمی بخشم تورو برای قلبی
که شب ها تاسحر به پای تو سوخت
نمی بخشم تورو برای چشمی
که منتظر به این پنجره ها بود
اگر بغضم رو میبینی برای اولین بار
اگر اشکم رو میبینی برای اولین بار
شکستم رو ببین ترسی ندارم
که هست این آخرین ساعات دیدار
برو از پیش من نگو چه کردم
نگو روزی دوباره بر میگردم
برو شکستنم بوده گناهت
برو که دیگه نیستم چشم به راهت.
هنوزم از برایم عشق یعنی تو
برایم زندگی تو،آفتابم تو،بهارم تو
کنار تو اگر صدبار خشکیدم،
هزاران بار روییدم

تو خورشیدی،غروبت را نمیخواهم
تو را در ظهر میخواهم
تو را در ظهر تابستان
فراز کوه و دشت و شهر میخواهم

تو چون ماهی،تو را ساکن نمیخواهم
تو را در شام میخواهم،
تو را اینجا،تو را آنجا
تو را تا صبح میخواهم

اگر ابری؛که هرلحظه به رنگ دیگری هستی
تو را یکرنگ میخواهم

اگر کوهی؛تو را در اوج میخواهم

اگر رودی،تو را در راه میخواهم
تو را همراه میخواهم

تو را اینک،تو را فردا
تو را یک عمر میخواهم…..

عشقی که تورا نثار ره کردم ، درسینه دیگری نخاهی,یافت
زان بوسه که بر لبانت افشاندم ، سوزاندتر آزاری نخاهی یافت
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
عشق يعنى پاك ماندن در فساد آب ماندن در دماى انجماد،درحقيقت عشق يعنى سادگى دركمال برترى افتادگى
وقتی میشی نیاز من اگه نباشی پیش من
اشکای چشمامو میرزه ب پای تو
بازم ک بی قرارمو دلواپس نگاه تو
تموم هستی منی بمون همیشه پیش من
اگه شدم عاشق تو نزار ک بی تاب بمونم
لالایی شبام تویی نزار ک بی خاب بمونم
دارم برات شعر میخونم شاید ب یادم بمونی
فقط ی چیز ازت میخام همیشه عاشق بمونی
دوست دارم خیلی کمه ولی جز این چیزی نبود
واژهارو ولش کنیم عشقمو از چشام بخون…
غیر دلتنگی،مرا چون غنچه از دنیا چه سود؟
خوش گلستانی است باغ زندگی،اما چه سود؟
لاله را از سرخ روئی،بهره غیر از داغ نیست
طالع مسعود باید،طلعت زیبا چه سود؟
توبه کردم فصل گل از باده گلرنگ،لیک
جز پشیمانی مرا زین توبه بی جا،چه سود؟
خنده زن بر گردش این چرخ مینایی چو جام
ورنه جز خونین دلی،از گریه مینا چه سود؟
جز وفاداری چه عصیان دیدی از من یا چه جرم
جز دل آزاری چه حاصل ازتو بردم یاچه سود؟
شمع را جز اشک و آه از بزم الفت بهره نیست
غیر خون دل ز قرب گلرخان مارا چه سود؟
چند زاهد وعده فردای جنت میدهی
راحت امروز باید،نعمت فردا چه سود؟
همه شب صورت خود رابه خداخواهم کرد،از خداخواهش ديدارتورا خواهم کرد..تاکه جان دارم و برسينه نفس مي آيد،برتووعشق تو اي دوست وفاخواهم کرد.
ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ
ﺑﺮ ﭘﻮﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺐ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ
ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺗﺎﺭﯾﮑﻨﺪ
×
ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺗﺎﺭﯾﮑﻨﺪ
ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ
ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﮔﻨﺠﺸﮑﻬﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺩ
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺴﭙﺎﺭ
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ
مهربانی را اگر قسمت كنيم
من يقين دارم به ما هم میرسد !
ادمی گر ايستد بر بام عشق دستهايش تا خدا هم میرسد.
شب هجران سخت است بدون تو ♡ با دوستان بودن درد است بدون تو ♡ دنیا بدون تو تار است برای من ♡ بی یاد تو خاک است سرای من ♡
چه كنم دست خودم نيست كه يادت نكنم، خواستي گل نشوي تا به تو عادت نكنم
ما ایم و دلی که سخت دلتنگ شماست
در بازی روزگار هفت سنگ شماست
هی سنگ زدی که من بپاشم از هم
افسوس که پای خسته ام لنگ شماست
لنگر عشق زدم بر دل طوفانی تو.
..تکیه گاهم شده است ساحل بارانی تو..
.باورم نیست که همسایه ی دردم شده ای….
کی شود شانه ی من تکیه ی پیشانی تو!؟
اگر باغ نگاهم پر ز خار است / گلم تاراج دست روزگار است / به چشمانت قسم با بودن
تو / زمستانی ترین روزم بهار است .
مـــرا یک شــب تحمل کن که تا باور کنـی ای دوست
چگونـه با جنون خود مـدارا می‌کنم هـر شــب . . . !
فریاد من از داغ توست
بیهوده خاموشم مکن!
حالا که یادت میکنم
دیگر فراموشم مکن!
همرنگ دریا کن مرا
یکبار معنا کن مرا…
مگه تو عشق تو من کم گذاشتم
زدی زیر همه قول و قرارات
یکی جامو گرفته توی قلبت
نگو ن که دوروغه همه حرفات
کاش قلب وسعت میگرفت*شمع باپروانه الفت میگرفت*کاش توی جاده های زندگی*خنده هم ازگریه سبقت میگرفت
⇦دوباره نم نم بارون♥
⇦صدای شر شر ناودون♥
⇦دل بازم بیقراره♥
⇦دوباره رنگ چشاتو♥
⇦خیال عاشقی باتو♥
⇦این دل آروم نداره نداره نداره♥
⇦شبامو خواب نوازش♥
⇦دوباره هق هق و بالش♥
⇦گریه یعنی ستایش♥
⇦ستایش تو و چشمات♥
⇦دلم هنوز تو رو میخواد♥
⇦دل باز پر زده واسه عطر نفسهات♥
⇦اتاقم عطر تو داره♥
⇦دل گرفته دوباره♥
⇦کار من انتظاره♥
⇦یه عکس و درد دلام و♥
⇦میریزه اشک چشام و♥
⇦غم تمومی نداره نداره نداره♥
⇦صدای باد و کوچه♥
⇦داره تو خونه میپیچه♥
⇦قلبم آروم نمیشه♥
⇦بغل گرفتمت انگار♥
⇦دوباره خواب و تکرار♥
⇦باز نبودی و من تکیه دادم به دیوار♥
⇦ستایش یعنی دیوونگی ها♥
⇦شبیه حس خوبه تو دل ما♥
⇦نگاه کن تو چشای بیقرارم♥
⇦چه قدر این لحظه ها رو دوست دارم♥
⇦تصور میکنم پیشم نشستی♥
⇦چه قدر خوبه چه قدر خوبه که هستی♥
⇦ستایش یعنی این حسی که دارم♥
⇦نمیتونم تو رو تنها بذارم♥
کاش آن آینه بودم که به هرصبح تورامیدیدم
،میکشیدم همه اندام تورادرآغوش
؛تن واندام توباآنهمه پیچ آنهمه تاب؛
بعدازباغ تنت میچیدم گل صد”بوسه”ی ناب
قانعم،بيشتر از اين چه بخواهم از تو
گاه گاهي که کنارت بنشينم کافي ست
گله اي نيست من و فاصله ها همزاديم
گاهي از دور تو را خوب ببينم کافي ست..
آه،اري،اين منم،اما چه سود / او که در من بود،دبگر نيست،نيست / ميخروشم زير لب ديوانه وار / او که در من بود،آخر کيست،کيست؟ / ميروم اما نميپرسم ز خييش / ره کجا؟منزل کجا؟مقصود چيست؟ / بوسه ميبخشم ولي خود غافلم / اين دل ديوانه را معبود کيست؟!
گاهگاهی که به یادت غزلی می خوانم
اشک مهمان دلم می گردد
سفرش از ته دل تا کف دست …
چه کسی میداند؛باز شاید سفری در پیش است …
و تمامی غزلهای جهان کاروانی شده اند …
ساربانش غم و صبر
اسم زیبای توراخال زدم دربدنم،تاکه محفوظ بماندنام تودرکفنم
امشب تورا به خوبی نسبت به ماه کردم
تو خوبتر ز ماهی من اشتباه کردم
کجا گمت کردم تو این شب جاری
هنوز بی خوابم هنوز بیداری
ما اهل هم بودیم هم شب و هم فانوس
کجا گمت کردم کجای این کابوس
شاید که برگردی شاید ک پیدا شی
شاید ک آغازی در انتها باشی
تمام دیروزو پی تو میگردم
کجا گمم کردی کجا گمت کردم
عشق یعنی زیر باران تر شدن /
زن گرفتن بینهایت خرشدن/
زندگی بی زن نباشد جزخوشی/
زن گرفتی باش فكر خود كشی /
زن گرفتن هست فرمان خدا/
ورنه مرد و این خریت ها کجا/
زن نگیری تا شود قربان تو /
نشی‎ ‎غافل كه گیرد جان تو!!
نمی خواهی مرا اما، نمی گویی به من هرگز
چرایش را نمی دانم!
نمی خواهی که حتی دل نگاهش را
به چشمان تو اندازد
نمی خواهی کنار من قدم برداری و حتی
نمی خواهی که نامت بر زبان آرم
نمی خواهی مرا اما، نمی گویی به من هرگز
چرایش را نمی دانم!
نمی خواهی که حتی لحظه ای در فکر من باشی
نمی خواهی که اشکم را بریزم پیش پای تو
نمی خواهی که دست سرد من باشد
انیس دست گرم تو
نمی خواهی مرا اما، نمی گویی به من هرگز
چرایش را نمی دانم!
ولی من خوب می دانم
که تو هرگز نمی خواهی مرا گرچه،
چرایش را نمی دانم!!!
باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یك مشت هوس
باز من ماندم و یك مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
كه ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب كه ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشك
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از كف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند بر جانت
نبض احساستو میگرم حالت خوش نیست
این دفع نیت من غیره فالت خوش نیست
دارم میبازمت ای داد بیدا
خودم کردم لعنت بر خودم باد.
من اگر اشک به دادم نرسد مي شکنم
اگر از ياد تو يادي نکنم مي شکنم
بر لب کلبه ي محصور وجود،
من در اين خلوت خاموش سکوت،
اگر از ياد تو يادي نکنم، مي شکنم
اگر از هجر تو آهي نکشم
، تک و تنها، مي شکنم به خدا مي شکنم
آنان که جان فدای نگاری نکرده اند همکارشان مباش که کاری نکرده اند . . .
چشمهایت عقیق اصل یمن
گونه ها قاچ سیب لبنانی
تو بخندی شکسته خواهد شد
قیمت پسته های کرمانی
هر انکس عاشق است از دور پیداست. لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست
هرچه کردم نشوم از تو جدا “بدتر شد”
از دل ما نرود مهر و وفا”بدتر شد”
مثلا خواستیم این بار مودب باشیم که به جای تو بگوییم شما”بدتر شد”
این خیانت به دل تنگ تو تاثیر نکرد،بلکه بر عکس فقط رابطه ها”بدتر شد”
آسمان وقت قرار من وتو ابری بود،تازه را رفتن تو وضع هوا”بدتر شد”
رو زمین دل من جوهری از عشق تو ریخت،آمدم پاک کنم عشق تو را “بدتر شد”♥♥
ﺣﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺗﻮﯾﯽ ﺁﻥ ﺷﺒﺢ ﺁﯾﻨﻪ ﭘﻮﺵ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺟﺮﻡ ﻗﺸﻨﮕﯿﺴﺖ , ﺑﻪ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻣﮑﻮﺵ
ﭼﺸﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻧﺎﺯ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﯽ ﺷﺪ
ﺑﮕﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﻡ ﭼﯽ ﺷﺪ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﮐﯽ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ
ﺷﺒﻬﺎ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﭘﯿﺸﺶ ﭼﯽ ﻣﯿﭙﻮﺷﯽ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﮐﯽ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ
ﭼﯽ ﺗﻮﯼ ﻟﯿﻮﺍﻧﻪ ﭼﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﻨﻮﺷﯽ
ﺑﺎﺯ ﻫﻮﺍﯼ ﺳﺤﺮﻡ ﺁﺭﺯﻭﺳﺖ
ﺧﻠﻮﺕ ﻭ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﺗﺮﻡ ﺁﺭﺯﻭﺳﺖ
ﺷﮑﻮﻩ ﯼ ﻏﺮﺑﺖ ﻧﺒﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ
ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺍﻡ ﺁﺭﺯﻭﺳﺖ
یه روزی خسته میشی از پرسه و ولگردی..

یا پشیمون میشی از اینکه منو ول کردی..

تازه خواستم پر بگیرم که شکستی بالمو..

تو که جای زانوهام نیستی بفــــــــهمـــی حـــــــالمـــــــــو……… .

گردش چشم سیاه تو خوشم می آید.
تن و تن پوش سیاه تو خوشم می آید.
همچو مهتاب که بر ابر حریری تابد.
ای دل پاک گناه تو خوشم می آید.
واسم سخته جدايي.بي تودنيايي ندارم زندگيم؛تيروتار.بي توفردايي ندارم
عشق یعنی جسم و جانم مال تو
عشق یعنی پرسش از احوال تو
عشق یعنی از خودم من خسته‌ام
عشق من،من به تو دل بسته ام.
از تو گفتن کار هرکس نیست ای زیبا غزل،من برای گفتنت بایدکه مولانا شوم.
آن قدر سوخته ام با همه بی تقصیری،که جهنم نگذارد به تنم تاثیری!
هنوزم دستاي گرمت جاي امني واسه گريه ست تو قشنگي مثه بارون من دلم پر از گلايه ست هنوزم تو اين هياهو توي اين بغض شبونه من و گنجيشکاي خونه ديدنت عادتمونه
من یاد خوش دوست به دنیا ندهم / لبخند خوشش به حور رعنا ندهم
گر یاد کند مرا هر از گاهی چند / گرد رخ وی به چشم بینا ندهم.
بی دوست شبی نیست که بالین نشود از اشک چشمم خیس / ای یار وفادار بیا فاصله کم کن که مرا عمری دگر نیس .
عمر من غارت شد و غارتگر از من دور شد
من صبوری کردم و غارتگرم مغرور شد
ضیافت های عاشق را خوشا بخشش خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن در یار
چه دریایی میان ماست خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل خوشا فریاد زیر آب
خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن خوشا از عاشقی مردن
اگر خوابم اگر بیدار اگر مستم اگر هوشیار
مرا یارای بودن نیست تو یاری کن مرا ای یار
يک شب دل به مسلخ خونم کشىدورفت
ديوانه اى به دارجنونم کشيدورفت
پس کوچه هاى قلب مراجستجونکر
امامرابه عمق درونم کشىدورفت
تاازخىال گنگ رهاىى,رهاشوم
بانگى به گوش خواب سکوتم کشىدورفت
شاىد به پاس حرمت وىرانه هاى عشق
مرحم به زخم فاجعه گونم کشىدورفت
دیگراسيران,من بیگانه نیستم
ازخودچه عاشقانه برونم کشيدورفت£
نكنه تنهام بزاري منو با يه دنيا احساس
به من اميدبده عشقم بي تو دل خونه ي غم هاست
توكه خواستني تريني واسه من عزيزتريني
توهمون حس قشنگي كه تو قلب من ميشيني
كه تو قلب من ميشيني…
دل ز کفم میرو،دیده ی شهلای تو
خواب ز چشمم ربود،آن قد رعنای تو
گر بنوازی مرامهر من افزون شود
مردمک دیده ام فرش کف پای تو
نیست ب شهرو دیار،هم چوتویی گلعزار
وصف نه بتوان نمودعارض وسیمای تو
آه ک من سوختم چشم به در دوختم
کس نرسیدونگفت ازلب زیبای تو
نیست نمودی مرا ای صنم نازنین
باددهزارآفرین برسر و سودای تو
عشق ندانی ک چیست خون من آمدب جوش
از چه نهان میکندشاهدرسوای تو
دوش شنیدم که توپشت نمودی به عشق
نیست دراین شهرکسی،بی صفت همتای تو
هستی محتاج شد رهن توای بوالهوس
رو که دگر نشنود گوش من آوای توووو
امشب از لطف به دلداری ما آمده ای
خوش قدم باش که بسیار بجا آمده ای
چه عجب یاد حریفان پریشان کردی
لطف کردی که به حال دل ما آمده ای
تو که در خواب هم از آمدنت بود دریغ
در شگفتم که به ناگاه چرا آمده ای
گفته بودی شبی از حالت ما میپرسی
شاید اندر پی وعده به وفا آمده ای
امشب ای باد چو آن زلف چه خوشبو شده ای
شاید از کوچه ی معشوقه ی ما آمده ای
سر به پای تو فشانم که صفا آوردی
که به دلداری این بی سرو پا آمده ای
تومرایادکنی یانکنی،باورت گربشودگرنشودحرفی نیست،امانفسم میگیرددرهوایی که نفسهای تونیست
فروغ ساحل شب های من باش
طلوع طالع فردای من باش
دراین فصل خزان زندگی
امیداین دل تنهای من باش
ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﻪ ﺍﺕ
ﺑﺎﺩ
ﺍﺑﻠﻖ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﺗﻮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﻔﺶ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺟﺎﺩﻩ
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﻔﺮ ﻗﻬﺮ ﮐﺮﺩﯼ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺷﺪ
ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻬﻞ ﮔﯿﺴﻮ ﯼ ﻗﺼﻪ ﻫﺎ
آه که از نقش تو هم آینه ها دلگیرند
فرصتی با تو ولی بی حوصله ات درگیرند
ساعتی میگذرد تا که به رویا برسیم
همه این فاصله ها بی تو چه بی تاثیرند
گفتی ازتوبگسلم دریغ ودرد،رشته وفامگرگسستنی است،بگسلم زخویش وازتونگسلم،عهدعاشقان مگرشکستنی است،دیدمت شبی بخواب وسرخوشم،وه مگربه خواب ها به بینمت،غنچه نیستی که مست اشتیاق،خیزم وزشاخه هابچینمت،شعله میکشد به ظلمت شبم،آتش کبود دیدگان تو،ره مبند بلکه ره برم بشوق،درسراچه غم نهان تو.
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگرباز باران بی ترانه دانه دانه می خورد بر بام خانه یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سر خورده بودم می دریدم قلب خود را دور می گشتی تو از من با دو چشم خیس و گریان می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه پر بهانه زود برگردی به خانه یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد این ترانه باز باران باز می گردم به خانه
كوچه پس كوچه اين شهر تو را مي بويد
عطر خوش بوي تنت ناب تر از مشك و گلاب
بوسه اي از لب شيرين تو شد سهم دلم
اين غزل جاي من امشب شده بد مست و خراب…
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺗﺎ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ / ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﯾﻞ
ﺧﻮﺏ ﺗﻮ ﺑﻨﮕﺮﯾﻢ
ﺷﻮﻕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻭ ﺟﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ / ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﺑﻪ
ﮐﻪ ﻃﺎﻗﺖ ﺷﻮﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﯾﻢ
ﻣﺎﺭﺍ ﺳﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺗﻮ ﮐﻪ ﮔﺮ ﺧﻠﻖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ / ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺳﺮ ﺑﺮﻭﺩ ﻫﻢ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺳﺮﯾﻢ
دلم بي لبت ناي ماندن ندارد / لبم بي دلت جاي خواندن ندارد / بي لب و بي دل ، توان بود ولي / سرم بي تبت فکر ماندن ندارد .
گفته بودم گربیایی مقدمت راگل فشانم،گل چه قابل مهربانم چشمهایم فرش راهت
میروم شاید فراموشم کنی،میروم از رفتنم شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش،گرچه تو تنها ترازمن میشوی آرزو دارم شبی عاشق شوی ارزو دارم بفهمی درد را حاصل برخورد های سرد را…
قراربود قرار هم باشیم
یه روزی یار هم و کنار هم باشیم
قرارمون بی قراری شد
همه اون عشقی کردن فقط باز گریه زاری شد
تک نگین قلب من باش/همدم وهمراز من باش/تاابدتاته دنیا/توفقط عزیز من باش..
يه آسمون گل قشنگ تقديم اون نگاه تو/اين دل تنهاوغريب فداي روي ماه تو.
من ازآغازشب تامرزصبح،
باآيه هاي عشق درخلوت،
توراباشعرمي خوانم.
توراتكراركنان بردفترم ترسيم مي سازم.
وازمفهوم نام تو،درآن تاريكي ممتد هزاران شعله كوچك و
هزاران روشنك بايادتودرقلب شب تصويرمي سازم.
وآنگاه بي رمق باروشنك هاي خيالي،تاسحربيدارمي مانم.
ومن بي وقفه بافريادتوراباشعرمي خوانم.
تورادرلحظه دلتنگي وترديد،
درون شعرهايم مي يابم.
واين راهيست؛براي لمس تو،
ميان واژه هاي بالغ احساس…
“عاشق” که میشوی ،
همه چیز “بی علت” می شود ….
و تمام دنیا “علـت” میشود ،
تا “عـشق” را از تو بگیرد✔
میخوام یه قصری بسازم/ پنجره هاش آبی باشه/ من باشم و تو باشی و/ یک شب مهتابی باشه/ امشب میخوام از آسمون/ یاسای خوشبو بچینم/ امشب میخوام عکس تو رو/ تو خواب گلها ببینم/ کاشکی بدونی چشماتو/ به صد تا دنیا نمیدم/ یه موج گیسوی تو رو/ به صد تا دریا نمیدم/ کاش تو هوای عاشقی/ همیشه پیشم بمونی/ از تو کتاب زندگی/ حرفای رنگی بخونی/ حتی اگه دلت نخواد/ اسم تو، تو قلب منه/ چهره ی تو یادم میاد وقتی که بارون میزنه/ امشب میخوام برای تو، یه فال حافظ بگیرم/ اگر که خوب در نیومد/ به احترامت بمیرم/ امشب میخوام تو آسمون/ عکس چشاتو بکشم/ اگر نگاهم نکنی/ ناز نگاتو بکشم/ میخوام تو رو قسم بدم/ به جون هرچی عاشقه/ به جون هر چی قلب صاف/ رنگ گل شقایقه/ یه وقتی که من نبودم/ بی خبر از اینجا نری/ بدون یه خدافظی/ پر نزنی تنها بری/ وقتی که اینجا بمونی/ بارون قشنگ و نم نمه/ هوای رفتن که کنی/ مرگ گلای مریمه.
لیلی تو قصه تویی
مجنون دیوونه منم
شیرین رویاها تویی
فرهاد بی خونه منم
اونی که میمونه تویی
راهی ویرونه منم
اونی که میخنده تویی
اونکه دلش خونه منم
من نشانی شهرت را گم کرده ام…
آخر کو نشانی تا بدانم در دیار کیستی…؟
حکم دل کردی وگویی ورق برگشته است…
امشب ای حاکم تو مغلوب قمار کیستی…؟
ترسم از روزیست که از روی مزارم رد شوی…
غافل از آنکه ندانی بر مزار کیستی…
پروانه صفت دیده به او دوخته بودم . . .

وقتی که خبر دار شدم سوخته بودم . . .

چشات دیگه از من خسته و سیره / اما هنوز چشمای من اسیره
فقط بدون که این دل شکسته / منتظره بگی واست بمیره . . .
به دل میگم شب یا سحر یادش نکن
دلم میگه دیوونشم. تو هم فراموشش نکن
ﻫﻤﭽﻮ ﻧﯽ ﻣﯽ ﻧﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺳﻮﺩﺍﯼ ﺩﻝ
ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺟﺎﯼ ﺩﻝ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺩﺍﻍ ﭘﯿﺪﺍ ﺳﺎﺧﺘﻢ
ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﺍﻍ ﻧﺎ ﭘﯿﺪﺍﯼ ﺩﻝ
ﻫﻤﭽﻮ ﻣﻮﺟﻢ ﮏﯾ ﻧﻔﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺴﮑﻪ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺯﺍ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﻝ
ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﯾﺰﺩ ﻭﺍﯼ ﻣﻦ
ﻏﻢ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺩﻝ ﮔﺮﯾﺰﺩ ﻭﺍﯼ ﺩﻝ
ﻣﺎ ﺯ ﺭﺳﻮﺍﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺍﯾﻢ
ﻧﺎﻣﻮﺭ ﺷﺪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺩﻝ
ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻨﺰﻟﮕﺎﻩ ﺑﻮﻡ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺖ ﻭﺍﻻﯼ ﺩﻝ
ﮔﻨﺞ ﻣﻨﻌﻢ ﺧﺮﻣﻦ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭ ﺍﺳﺖ
ﮔﻨﺞ ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻮﻫﺮ ﯾﮑﺘﺎﯼ ﺩﻝ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﺷﮏ ﻧﻮﻣﯿﺪﯼ ﺭﻫﯽ
ﺧﻨﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﯾﻬﺎﯼ ﺩﻝ
ناله ندارد اثر بر دل بی مهر او////تا که بگویم شبی قصه ی دل مو به مو
با همه ظلمی که با دل من میکند///نبوده جز دیدنش در دل من آرزو…..
ﺩﻟﺮﺑﺎﯾﺎﻧﻪ ﺩﮔﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻧﺎﺯ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ

ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ ؟

ﺩﻟﻢ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺍﺳﺖ
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻭ ﺳﺮﺩ ﺍﺳﺖ
ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ
ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﮐﻮﭼﮏ ﻗﻠﺒﻢ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ديشب از زمزمه عشق تو بيدار شدم ! من چه كردم كه به عشق تو گرفتار شدم ! خواب ديدم كه در اغوش مني ! اينم از بخت بدم كه بيدار شدم
تموم آسمون وقف تو وبارون
تموم دلخوشیم نذر دل مجنون
نگو باز بی هوایی مونده رو لبهات
کنار ساحل رفتن هنوز جامونده رویامون…
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من
به که گویم که تو باران زمستان منی…
نازنین تر ز تو کس نیست که یادش بکنم سرو دل عاشق یک ناز نگاهش بکنم / تا زمین هست و زمان هست بگویم ای دوست : تو عزیزی و عزیزان بفدایت بکنم
عشق يعني خون دل يعني جفا عشق يعني درد و دل يعني صفا عشق يعني يك شهاب و يك سراب عشق يعني يك سلام و يك جواب عشق يعني يك نگاه و يك نياز عشق يعني عالمي راز و نياز
عشق یعنی التماس و انتظار/عشق یعنی بوسه ای بر دست یار/عشق یعنی پا و دل دنبال تو/عشق یعنی هرچه دارم مال تو/عشق یعنی خاک و ابروی کمان/عشق یعنی یک تیمم یک نماز/عشق یعنی تا ابد با من بمان.
آه، ای عشق تو در جان و تن من جاری
دلم آن سوی زمان با تو آیا دارد وعده ی دیداری؟
چه شنیدم؟
تو چه گفتی؟ آری؟
هر کسی يادم کند،يادش بخير/هر کسی يادم نکرد،يادش بخير/هر کسی يادش رود يادم کند،يادش بخير!
چندروزيست عجيب از همه كس دلگيرم بىتو در كوچه ىتنهاي خود زنجيرم مثل يك ماهى كوچك كه زآب بيرون است به همين سادگىاز دورىتو دلگيرم.
آه ميكشم تو را با تمام انتظار

پر شكوفه كن مرا اي كرامت بهار

ميرسد بهار و من بي شكوفه ام هنوز

آفتاب من بتاب، مهربان من بتاب…✔

هنگام دیدنت وضو میگیرم به حرمتت
که کعبه دلم دیدن جمال روی توست…
چه كسی میداند كه تو در پیله تنهایی خود، تنهایی ؟؟!
چه كسی میداند كه تو در حسرت یك روزنهدر فردایی ؟؟!
پیله ات را بگشا، تو به اندازه ی پروانه شدن ، زیبایی …..
سالها پرسیدم از خودم کیستم ؟
آتشم،شورم،شرارم چیستم ؟
دیدمش امروز و دانستم اکنون،
او به جز من،من به جز او نیستم.
ميگن هيچ عشقي تو دنيا مثل عشق اولي نيست ….ميگذره ي عمري اما ازخيالت رفتني نيس….داغ عشق هيچكي مثل اونكه پس ميزنتت نيست….چه بده تنها شي وقتي هيچكسي هم قدمت نيست.
من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم,
پیدا نمی شدی تو شاید که مرده بودم.

بعد تو یک گوشه خلوت میکنم
با در و دیوار صحبت میکنم
حاضری در خاطراتم لاجرم
روز و شب از تو حکایت میکنم
در میان ازدحام خاطره
هر نفس احساس غربت میکنم
لحظه های نیمه جانم را پر از
قطره های اشک حسرت میکنم
نغمه ی شاد دلم خاموش شده ست
با نوای غم رفاقت میکنم
فوج دلگیر کلاغان را سر
شاخه های کاج رویت میکنم
تاول قلبم ندارد مرهمی
پس به سوز دوری عادت میکنم
شکوه ای از تو ندارم سرورم
از جدایی ها شکایت میکنم
ﻫﻨﻮﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺒﺎﺭ ﺍﺑﺮ ﺑﻬﺎﺭﯼ، ﺑﺒﺎﺭ … ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﻫﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﻬﺎﺭ، ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﺗﺸﻢ ﺑﺰﻧﻨﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺣﻼﺝ، ﺩﺍﺭ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﻞ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﺷﺖ ﺳﭙﯿﺪ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ
ﺳﭙﯿﺪﺑﺨﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺳﺮ ﺑﺮﺳﺪ
ﺩﻋﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
یک روز در آغوش تو آرام گرفتم
یک عمر قرار از دل ناکام گرفتم

افسوس که چون لاله پر از خون جگر بود
جامی که ز دست تو گل اندام گرفتم

از ساده دلی مشق وفاداری من شد
درسی که ز بد عهدی ایام گرفتم✔

مژه برهم نزن ای دوست که بادم ببرد،
چون سبک تر شده ام از پرکاهی ز غمت …
امروزِ ما بیچارگان امید فردائیش نیست/این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی
کاش احساسی زدل پا میگرفت ,
واژه ها رنگ تمنا میگرفت,
خلوت و دلتنگی سرد مرا ,
یک نفر ای کاش از ما میگرفت,
میشدیم محو نگاه بی ریا ,
کاشکی این روزگار کج مدار,
دست خود را از سر ما میگرفت,
درهجوم این همه ای کاش,
ای کاش زندگی با عشق معنا میگرفت.
ﻛﺎﺵ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ؟
ﻛﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﮔﺎﻩ ﻣﯿﺴﺮﺍیﯽ ﺑﺮ ﭼﺸﻢ 

ﻏﺰﻝ ﺩﺍﻍ ﻧﮕﺎﻩ
ﻣﯽ ﺳﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻟﺐ
ﺷﻌﺮ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﺁﻩ
ﻛﺎﺵ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ؟
ﺭﻧﺞ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻛﺪﺍﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺶ

ﻧﻘﺶ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻟﺒﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻩ ؟
ﻧﻐﻤﻪ ﺯﺭﺩ ﻛﺪﺍﻣﯿﻦ ﭘﺎﯾﯿﺰ 

ﻏﻨﭽﻪ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ؟
ﻛﺎﺵ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ؟

ﺗﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺠﺮﺍﻥِ ﻋﺸــــــﻖ . . .

ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺑﺮ ﻋﺸﻖ و ﻫﺮﮔﺰ ﻧَﺸﮑﻨﻢ پﻴﻤﺎﻥِ ﻋﺸـــــﻖ . . .

پاییز ِ من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز
یک روز می رسم… و تو را می بهارمت!!
ﺍﯼ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩ
ﻫﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺁﯾﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﺴﺘﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺩﺷﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﻩ
ﻣﯽ ﮐﺎﺭﻧﺪ.
کاشکی میشد دوباره باز همو پیدا بکنیم

سفره ی عشق مونو باهم دیگه وا بکنیم

کاش تو این شهر غریب صدای آشنا بیاد

دل من هواتو کرده فقطم تو رو میخواد…

پاسور باشی ما آستیم/هر جا بری تو خوابتیم
دنبال چی می گردی/آس دلتو ول کردی
غمت در نهان خانه دل نشیند
بنازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل سبکتر قدم زن
مبادا قباری به محمل نشیند
نوایی نوایی همه باوفایند تو گل بی وفایی
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
زه بامی که برخواست به مشکل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
نوایی نوایی….
بوی آرامش محض ابدی ميآید
برکه آرام وشب آرام، قاصدک هم خواب است.
به گمانم خداهم خواب است.
هوس دزدی سیبی کردم
وخدا این همه را دید و بگفت:
“دیروقتی است که من منتظرم
که بیایی وبچینی سیبی
که فقط سهم توبود”
گربا غم دوریت نسازم چه کنم با یاد تو گر عشق نبازم چه کنم چون در نظرم تویی فقط مایه ناز گر من به تو ای دوست ننازم چه کنم
هنوز اندازه فردا تورا امیدوارم
تورا تا ته این فردا دوست میدارم
تواز امروز من گریزانی دراین امید
که من از آغوش تو به فردایی بدهکارم
آرزو دارم شبی عاشق شوی. آرزو دارم بفهمی درد را. تلخی برخوردهای سرد را. می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی. می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی. می رسد روزی که شبها در کنار عکس من نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی
ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﺷﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺪﻫﻢ ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﻮﺷﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻮﺭ ﺭﻋﻨﺎ ﻧﺪﻫﻢ ، ﮔﺮ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﺍﺯ ﮔﺎﻫﯽ ﭼﻨﺪ ، ﮔﺮﺩ ﺭﺥ ﻭﯼ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﯿﻨﺎ ﻧﺪﻫﻢ .
پرسشی دارم من که مراخاطره ایست همراهش
که تواز من دوری یا که من دورترم؟
تو کدامین ورقی؟ درکدامین قصه ای؟ درکجای صفحه ای؟
که مرا غم دوریت چنان زخم زده
که مراحسرت چشمانت به چشمانم پل زده
من در یک حادثه ام تو کجای قصه ای؟
یاری که دادبربادآرام وطاقتم را
ای وای اگر نداند قدر محبتم را!
محاله از اينجا برم. . .

بنداى کفشامو نبند. . .

بايد تو عاشقم بشى. . .

به آرزوى من نخند. . .

گاهى حسودى ميکنم. . .

من به لباساى تنت. . .

وقتى تو خواب و روياهام. . .

در آغوشم ميگرمت.

از وقتی تو رو دیدم از دنیا بیگانه شدم مجنون عاشق تر از همه بود من از مجنون هم عاشق تر شدم-
هردم; هرجا; به لبم اسم تو جاریست¤گریان شده چشمم که چرا جای تو خالیست؟
شبي آتش شدي در دفتر من

کشيدي شعله در سرتاسر من

ميان هر دو ابرويت نوشتم

فداي سرمه ات خاکستر من

یــــــــارم از بهــــــر فراقــــــــت به کجـــــــــا ســــر بزنـــــــــم

شــــــــوق دیــــــدار تـــــــو دارم ، به کجــــــــــــا پـر بزنـــــــــــــم ؟؟؟

آخر عشق مترسک به کلاغ….
مرگ یک مزرعه است …
یک لحظه زندگی تو از دست می رود
وقتی کسی که هستی ِ تو هست می رود
شاید که اندکی بنشیند کنار تو
اما کسی که بار سفر بست، می رود
از کمترین تکان تنَش رنج میکشی
وقتی که پیش ازین به تو گفته ست می رود
ونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد، دل می گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،از نگاش نفهمیدم که دروغه وهوسه، غصه خوردن نداره ،گریه کردن نداره، به یه قلب بی وفا دل سپردن نداره، آخر قصه چی شد، قلب اون مال کی شد اون که از من پر گرفت چی می خواستیم وچی شد، اونی که مال تو بود اگه لایق تو بود تورو تنها نمی ذاشت، با خودت جا نمی ذاشت… اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد.
نمیپرسی تو حالی از دل غمگین و بیمارم / ولی من هر کجا باشم ، خیالت را به سر دارم .
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است
بگذر از نی، من حکایت میکنم؛

وز جدایی ها شکایت میکنم؛

ناله های نی، از آن نی زن است

ناله های من، همه مال من است

نی کجا این نکته ها آموخته؟

نی کجا داند نیستان سوخته؟

بشنو از من، بهترین راوی منم؛

راست خواهی هم نی و هم نی زنم؛

بشنو از دل، دل حریم دلبریست…

نی چو سوزد خار و خاکستر شود؛

دل چو سوزد خانهء دلبر شود.

چون نهادی دل به مهر دیگران
ما امید از وصل تو برداشتیم
برای دوست داشتن تو تموم قلب من کمه
این که تو عاشق منی زیبا ترین باورمه
آخر کار حرف تو که سر به راهم میکنه
تمام عشقم اینِ که خدا نگاهم میکنه
چی عاشقونه تر از این که هر نفس تو با منی
خیلی شکستن دلمو دلی که تو نمی‌شکنی
چه بی اراده روبروت دوباره زانو میزنم
از هرچی جز خودت باید دست بکشم روبکنم —
ﭼﻪ ﺷﺪه؟ ای دل دﯾﻮاﻧﻪ ﻫﻮاﯾﺶ ﮐﺮدی؟

ﺑﺎ دو ﭼﺸﻤﺎن ﭘﺮ از اﺷﮏ ﺻﺪاﯾﺶ ﮐﺮدی؟ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدم ﮐﻪ دﻟﺶ ﻣﻌﺪن ﺑﯽ ﻣﻌﺮﻓﺘﯽ ﺳﺖ

ﺗﻮ ﻧﺸﺴﺘﯽ و دﻟﺖ ﺧﻮش ﺑﻪ وﻓﺎﯾﺶ ﮐﺮدی؟

ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﭼﻪ ﺩﯾﺪﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ﺑﯽ ﭼﺘﺮ، ﺣﺲّ ﭘﺮﺳﻪ ﺯﺩﻥ ﻫﺎ ﻧﮕﻔﺘﻨﯽ ﺍﺳﺖ
ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺑﺎ ﺗﻮ ﻓﺼﻞ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﯿﺰ ما شدﺳﺖ
ﺑﺎ ﺗﻮ، ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺎﺭﺵ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﻨﯿﺪﻧﯽ ﺍﺳﺖ
آنچه دارم همه از دولت پاینده ی توست
دیده ام نور ور از چهره ی تابنده ی توست
تا نهان در دل من مهر فزاینده ی توست
هرچه باشم دل و جانم به خدا بنده ی توست
پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست
حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست
يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست
من در فضای خلوت تو خيمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست
هر شب كه انتظارت را ميبرم به روز / شرمنده ام كه بي تو نفس ميكشم هنوز
قه ي جانت شکست”آن عزیزت عهدوپیمانت شکست”دیدی ای دل درجهان یک یار نیست”هیچکس در زندگی غمخوار نیست”دیدی ای دل حرف من بیجا نبود” ازبرای عشق اینجاجانبود”نوبهار عمررادیدی چه شد”زندگی راهیچ فهمیدی چه شد” دیدی اینجا بایدازخودگم شوی”عاقبت همرنگ این مردم شوی.!!ديدي اي,, دل عاقبت زخمت زدند،گفته بودم مردم اينجا بدند
ﺁﻩ ﻣـــــــــــــﺮﺩ ﻣﻦ ﻟﻤﺲ ﺗﻦ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﯼ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮔﺮﻡ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺑﺮ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﺗﻮ ﻧﻬﺎﺩﻥ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻓﺸﺮﺩﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎﺯﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ , ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﻣــــــــــــــﺭﺩ ﻣﻦ
آن دم که با تو باشم
محنت و غم سر آيد
و آن شب که بي تو باشم
جانم ز تن بر آيد
پيش تو سر نهادم
اي فتنه ي دل و جان
دارد شکايت اي گل
دل بي نهايت از تو
اما به لب نيارم
هرگز شکايت از تو
افتد ز پرده بيرون
راز نهفته آخر
دل پر شکايت از غم
لب پر حکايت از تو
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺵ
ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﻡ
ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﺮﺩﯾﺪﯼ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻟﯿﻠﯽ
ﺗﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﺭﺧﺸﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﻣﯽﺗﺎﺑﯽ
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﻐﺮﻭﺭﻡ
ﺳﭙﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﺪ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺸﻪﺯﺍﺭ ﺧﺰﺍﻥ ﺯﺩﻩ ﺷﺎﯾﺪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮﻭﯾﺪ
ﺷﺒﯿﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﻮﺋﯿﺪﯾﻢ .
ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻮ ﻫﺮﮔﺰ
آباد کن بانو …
متروکه قلبم را
سند دل می زنم
به نامِ قداستِ چشمانت
من شروع ماجرایم پرده ی آخرنباش،برگلوگاه غزل بانودگرخنجرنباش،اسب وحشی دلم رارام کردی ای دریغ ،گله راکردی رهابانودگرخوسرنباش،حنجره دربغض خفته خواجه رافالی بزن،دیگرآری درغم مااشک پرده درنباش،ریشه ی صبرمراشاخه نباتت تیشه زد،ماهمان یک تیشه ایم وضربه ای دیگرنباش،من توراتاآسمان ها،آسمان هاهم کم است،دوستت دارم دگرعشق مراباورداشته باش.اگه به زورروزگار اززندگیت میرم کنار میرم که ثابت بکنم عاشقتم دیوونه وار،توگریه های زار و زار سپردمت به روزگار این ازخودم گذشتناپای خاطرخواهیم بزار.
همه جا به بیوفایی مثلند خوبرویان*تومیان خوبرویان مَثَلی به بیوفایی
ﮐﺎﺑﻮﺱنبودی که رهایت کنم*ازخاطره عشق جدایت کنم
 آنقدرعزیزی که دلم.میخواهدهرچیزکه دارم فدایت بکنم
موندم از کجا شروع شد که تورو دوباره دیدم / هنوز از راه نرسیده ته قصه مون رسیدم / یکی جز من تو دلت بود واسه این بود بر نگشتم / وقتی لبخندتو دیدم حتی از خودم گذشتم /
این فدا کاری منو رو دیگه جز من کی میدونه / جز تویی که خوبیامو دیگه یادت نمیمونه…
عزیزم اگه موج صدات ، بلرزه رنگ غم بشه
از اون طراوت چشات اگه یه ذره کم بشه
چیکار میتونم بکنم ، جز اینکه آرزو کنم
تمام غصه های تو ، فقط مال خودم بشه
قرار بي قراري شد قرارم
من احساس تورا در انتظارم
ببين از دوريت بي روزگارم
زمستانم كه در سوگ بهارم
من آن ابرم كه خشكم ، نا ندارم
كه در اندوه دوريها ببارم
ستاره ، آسمان ، روز ميشمارم
عزيزم ، عاشقم ، مجنون و زارم
بيا نوري بده بر تاري شبهاي تارم
كه بي تو لعنتيست بر هر چه دارم
نميدانم كه در دوري به قلبت ماندگارم
ولي اما تورا تا حد جانم دوست دارم.
چقدر دلتنگی شیرینه اگه دلتنگ تو باشم میدونم میرسه یک روز نمیگذاری که تنهاشم دیگه بعد تو این خونه یه بشب با من نمیسازه نشستم پایه عکسایه تو منو به گریه میندازه به این بغض تو سینه قسم میدم که برگردی با این که رفتی از پیشم منو عاشق ترم کردی ،از اون روزی که تو رفتی نمیدونی چه دلگیرم تمامه آرزوم اینه بیایی دستاتو میگیرم ،تمامه دلخوشیم از تو همین عکسه رو دیواره،بیا که قلبه من از تنهایی بیزاره،نمیتونم که از عشقت یه لحظه دست بردارم ،دلم میخواد بیایی تا من بگم خیلی دوست دارم.
بی تو هر شب عاشقی بارانی ام / لاله پژمرده و زندانی ام بی تو در کنج همه دلواپسی / بی تو من آغاز یک ویرانی ام
به یادت ارزو کردم که چشمانت اگر تر شد
به شوق ارزو باشدنه تکرار غم دیروز …..!
هوای تو دارم…
کلماتم را در جوی سحر می شویم

لحظه هایم را

در روشنی باران ها

تا برای تو شعری بسرایم روشن

تا که بی دغدغه

بی ابهام

سخنانم را

در حضور باد

ـ این سالک دشت و هامون ـ

با تو بی پرده بگویم

که تو را

دوست میدارم تا مرز جنون

ﺁﻥ ﻣﺴﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺣﻴﺎ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﺁﻥ ﺁﻳﻨﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻤﻪ ﺷﻌﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻢ
ﺍﻣﺎ …
ﺷﻌﺮﯼ ﻛﻪ ﺗﻜﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻣﺮﺍ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
از شبنم عشق خاکِ آدم گِل شد// صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند// یک‌ قطره فروچکید، نامش دل شد
ﻣﺮﺍ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ
ﻭ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﺗﺴﻠﯽ ﺑﺨﺶ
ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﺎﺵ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ
قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی،
نامه عاشقیم را تو فقط می خوانی
،قاصدک هیج کس با من نیست،
همه رفتند تو چرا می مانی؟
ﺑﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻡ ﮐﻼ‌ﻣﯽ

ﺳﺮﻭﺩ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﯾﺎ ﺳﻼ‌ﻣﯽ

ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺟﺰ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺳﺮ

ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺟﺪﺍﯾﯽ

عشقت تو خونمه
قلب تو قلبمه
هر جا تو هر نفس
دل واسه تو ميزنه
بی تو پیمودن شب ها شدنی نیست
شبهای پر از درد که فردا شدنی نیست
گفتم که برایت بفرستم دل خود را
افسوس که چون نامه دلم تا شدنی نیست…
غریب آمده بودم غریب خواهم رفت/
نچیده سیب به رویای سیب خواهم رفت/
میان بوسه طنابی به دار می بافند/
به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت/
صدای خواب براحساس شهر می پیچید/
وگفت با دل من بی نصیب خواهم رفت/
ومرگ سهم تمام حیات حـّوا بود/
اسیردست رسوم عجیب خواهم رفت/
به شوق باغ پراز یاس های شهرقدیم/
ازاین بهاردروغین نجیب خواهم رفت/
اگرچه گریه براین شهرجرم زندان داشت/
میان همهمه هاعن قریب /
خواهم رفت.
زمان کوچ شد افسوس،دست من خالیست/ غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
وقتی تو سیاهی شب…تن تو توی خواب نازه….یه کسی یه جای دنیا …با تو رویاشو میسازه….وقتی دلتنگ تو میشه تا سپیده بیقراره ….نمیتونه حتی بی تو…چشماشو رو هم بذاره….بی تو دنیا رو نمیخواد…
بیا تا مونس هم ، یار هم،غمخوار هم باشیم

انیس جان غم فرسوده بیمار هم باشیم

به هم یکتن شویم و یکدل ، ویکرنگ و یک پیشه

سری در کار هم اریم و دوش بار هم باشیم

شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدگر سوزیم

شود چون روز دست و پای هم در کار هم باشیم

به جمعیت پناه آریم از باد پریشانی

اگر غفلت کند آهنگ ما هوشیار هم باشیم

ﭘﯿﺎﻣﮏ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﺮﺍﯾﺖ,ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﺳﯿﺎﻫﺖ,ﺑﺪﻩ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺳﯽ ﺗﺎ ﺷﺎﺩ ﮔﺮﺩﻡ,ﺩﻟﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻨﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻮﺍﯾﺖ
سلام
اتل متل جدایی،عروسکم کجایی؟
گاوحسن پریشون،یه دل دارم پرازخون،عشقم رفته هندستون،خانه ام شده قبرستون،
یه عشق دیگه بردار،یه دنیاغصه بردار،اسمشوبذاربچگی تاآخرزندگی،
آچین وواچین تموم شد،عمرمنم حروم شد.
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست، گفتمش پایان آن را هم بگو، گفت پایانش همه سرکندگیست، گفتمش درمان دردم را بگو؟ گفت درمانی ندارد بی دواست، گفتمش یک اندکی تسکین آن، گفت تسکینی ندارد ماندنیست.
مرا از خود رها کردی و رفتی
مرا آنگه که تنها مانده بودم
ولی من باز هم هستم به یادت
اگر چه دور هستم از سرایت
به جز تو همه ميدونن واست اين مرد ميميره . . . جداييتو واسه همين کسى جدى نميگيره . . . همين خوبه
تادر شراب خانه ي چشمت نشسته ام/بوي شراب ميوزد از شعر خسته ام/شيرازه ام توباش که برباد ميرود/اوراق زندگاني ازهم گسسته ام/من زخم دار عشقم وتقصير يار نيست/خودچون پلنگ سوي تو اي ماه جسته ام…
از من گرفتی ناگهان گرمای خود را
لبخند های مست و بی پروای خود را
تانشکفد احساس زنبق های وحشی
تا پرکنی از خون دلها پای خود را
نفرین بر این ماه و پلنگ زخم خورده
نفرین برآنکه خط زده دنیای خود را
دوزخ نشینم کرده ای آرام آرام
دادی به دستم سیب ناپیدای خود را
حالا نمایان می کنی یکبار دیگر
از پشت پرده چهره ی حوای خود را
یکتا پرستی را رها کردم چرا که
درمن نشاندی جای آن بودای خود را
مجنون تر از مجنون خیابان گرد و رسوا
درجستجویم روز و شب لیلای خود را
آرامشم را باردیگر باز گردان
تا با تو من پیدا کنم فردای خود را
منو تو توى اين دنيا يه درد مشترک داريم ، دوتامون خسته ى درديم رو قلبامون ترک داريم منو تو کوه درديم و يه گوشه زخمى افتاديم ، داريم جون ميکنيم انگار رو زخمامون نمک داريم … تموم زنديگيمون سوخت تمام لحظه هامون مرد ، هواى عاشقيمونو هواى بيکسيمون برد ، منو تو توى اين دنيا اسيره دست تقديريم همش دلهره داريم و با اين زندگى درگيريم ، نفس که ميکشيم انگار دارن شکنجمون ميدن داريم آهسته آهسته تو اين تنهايى ميميريم … شديم مثل يه ديوارى که کم کم داره ميريزه … تقاص چيو ما داريم به کى واسه چى پس ميديم آخه واسه ما اين روزا چرا اينقد غم انگيزه …
از تو چرا جدا شدم، با تو همیشه شاعرم
ای به فدات چشم من، محو نگاه آخرم

واژه به واژه دوختم شعر تو را که تن کنی
بیت به بیت تنگ شد، وهم زدم که ماهرم

مجتبی

غریبه آشنای من شکستن دل آسونه
ولی اینو یادت نره دنیایه جورنمی مونه
،یکی نشسته اون بالا درده منوخوب میدونه،
یه روز یکی مثل خودت میاد دلت رو میشکونه
کـــــــــــــــاش به شهر خـــــــوب تو
مـــــــــــــرا همیشه راه بود
راه به تو رســـــــــــــیدنم
همین پل نگــــــــــــــــــاه بود
مرا ببر به خــــــــــــــواب خود
که خســـــــــــته ام از همه کس
که خــــــــــــــــــواب و بیداریه من
هر دو شـــــــــــــکنجه بود و بس!!!..
ياد ما خواه بكن خواه مكن مختارى / ليكن اى دوست بدان كنج دلم جا دارى!
فاصله بین من و تو یعنی حصار باغ
من بید خشک کوچه ام و تو انار باغ
من هم شبیه تو پر پروانه میشدم
گر میگذشت از بغلم جویبار باغ
من مدتی ست ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو
این روزها پر از هیجان تغزلم
چیزی به جز ترانه ندارم برای تو
جان من است وجان تو،امروز حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو
از حد دوست دارمت اعداد عاجزند
اصلا نمی شود بشمارم برای تو
این شهر در کشاکش کوه و کویر ودشت
دریا نداشت دل بسپارم برای تو
من ماهی ام تو آب،تو ماهی من آفتاب
یاری برای من تو و یارم برای تو
با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو
“دوستت دارم”پریشان شانه میخواهی چه کار ؟
دام بگذاری اسیرم دانه میخواهی چه کار ؟
تا ابد دور تو میگردم بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی پروانه میخواهی چه کار ؟
بعد از این سوز زمستانی بهاری میخرم/میفروشم برفها را جویباری میخرم/هر قراری میگذارم با تو یادت میرود/جای تو باشم به هر قیمت قراری میخرم/سود سرمایه نمیدانم چه دارم از جهان/هر چه دارم میفروشم هر چه داری میخرم
زندگی زیباست گر لب های تو
قصه گوی قصه شبها شود

زندگی زیباست در آغوش تو
قصه ای که قصه فردا شود

من موندم و یه شاخه گل؛ تبسم همیشگی،،

میشه بگی عروسکم ؛ این دفعه عاشقم میشی…؟؟؟

من موندم و یه “بغض خیس” ؛ “همسفری” که دیگه “نیست”…

میشه بپرسم ازتون ؛ این دفعه عاشقم میشی…؟؟؟

من موندم و یه “جاده نه” ؛ به هر کی میگفت ، تو بدی…

بیا بازم نشون بده ؛ عـــــــاشق چشمای منی….!!

بیا بگو به همشون ؛,,””این دفعه عاشقم میشی”…..

هرگز حکایت حاضر و غائب شنیده ای ؟
من در میان جمع و دلم جای دیگرست …
چشم تو به رنگ آسمونه
صورت تو مثل ماه می مونه
بیا باز دستاتو بزار تو دستای من
دوست دارم بشم واسه تو دیوونه
کی میتونه کی میتونه
مثل یه ستاره تو آسمون تو بمونه
کی میتونه کی میتونه
مثل من با تو بمونه عاشقونه
ازياد تويک نفس دلم غافل نيست¤ هرچندجزحسرت وغم چيزي حاصل نيست¤ازشوق تو مي سوزم ومي سازم¤ چون آن دل که به ياد تو نسوزد ¤دل نيست
من خواب چند ساله توام
در این مرداب
در جویدن عشق
من مقدس شده ام در این کلیسای دروغین
آری…
تو همان پیغمبر گم شده ای
که تازه در دلم ظهور کردی
با معجزه عشق…
. دﺳﺘﯽ ز ﮐﺮم ﺑﻪ ﺷﺎﻧﻪ ی ﻣﺎ ﻧﺰدی / ﺑﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﻫﻮای داﻧﻪ ی ﻣﺎ ﻧﺰدی . . . دﯾﺮی ﺳﺖ دﻟﻢ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ راﻫﺖ دارد / ای ﻋﺸﻖ ﺳﺮی ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﺎ ﻧﺰدی
ﺭﺍﻧﺪﯼ ﺯﺑﺮﺕ ﻣﺮﺍ ﻭ ﺧﻮﺍﺭﻡ ﮐﺮﺩﯼ
ﺍﺯ ﺩﺭﮔﻪ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﮐﻨﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩﯼ
ﭼﻮﻥ ﺑﺮﮒ ﮔﻠﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﮐﻒ ﺑﺎﺩ ﺍﻓﺘﺪ
ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩﯼ
کاشکی برای قلبت / یه آسمون میساختم
آینه گریه میکرد / وقتی تو رو شکستم
ستاره پشت در بود / وقتی درارو بستم
صفوی
چرا اینقدر نگاهت بی قراره چرا این خونه آرامش نداره
بگو كی زندگیتو تلخ كرده چرا دستای تو این قدر سرده
كدوم بی رحمی رویاتو سوزونده كه از لبخند تو چیزی نمونده
نمیذارم كه چشمات خیس باشه دارم میرم تا حالت رو به راه شه
میون این همه نامهربونی دارم میرم كه تو عاشق بمونی
شكسته این دل غمگین و تنگم دارم میرم با یه دنیا بجنگم
جدایی از تو سخته اما میرم میرم تا خنده هاتو پس بگیرم
حالا كه بغضمون طاقت نداره چه خوب میشه اگه بارون بباره
حلالم كن اگر كه گریه كردم دعا كن كم نیارم برنگردم
از امشب با خیالت همنشینم دعا كن خوابتو هر شب ببینم
نمیدونی كه قبل از رفتن من چه مردایی كه رفتن برنگشتن
چشای خیلیا از عشق تر شد دلاشون به خدا نزدیكتر شد
منم باید برم طاقت ندارم دیگه خواب خوش و راحت ندارم
تو هم هر شب بشین ماهو نگاه كن برای حال و روز من دعا كن
تو یه لشكر كه لبریز از غروره با مردی كه نگاهش مثل نوره
كنار هم تو یه دنیای دیگه یه روز دنیا به ما تبریك میگه
لب دریا توی ساحل به یاد تو نشستم
روی شن ها روی ماسه اسمتو من مینوشتم
تورو من با خود میدیدم روی اون موج های آبی
کنارت نشسته بودم اما آروم با یه آهی
لب دریا توی ساحل تو نبودی در کنارم
روی شن ها روی ماسه کشیدم یه قلب خسته
قلبی با آه ولی آروم نشسته در انتظارت
تو نیستی اما لب دریا میشینم در انتظارت
چراحس میکنم هستی کنارم/چرا این رفتنو باور ندارم/چراگم میکنم روز و شبامو/چرا حس میکنم داری هوامو/چرا هستی میون خواب و رویام/دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم/میخوای بری تو رو به این ترانه میسپارم/ولی نرو بمون نرو/که جز تو چاره ای به جز خودت ندارم/نرو بمون کنارم/آخه ترانه هام همش بهونه تو میگیرن/اگه بری همه کهنه میشن بی تو میمیرن/اگه بری چشامو پشت جاده جا میزارم/اگه بری خود بارون میشم برات میبارم….
روی گل زرشکی
با یک مداد مشکی
هزار دفعه نوشتم
تو انتهای عشقی
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد / نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشق مبادا خالی / که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد . . .
مهربازي كارفرهاداست وبس
دل به شيرين دادوهيجكس،
مهرامروزي فريبي بيش نيست
مانده ام حيران كه اصل عشق جيست؟!!!
ﺍﺷﮏ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﮐﻢ ﮐﻦ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﺕ
ﺑﺎﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﮐﻦ ﺍﺷﮏ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﮐﻢ ﮐﻦ
ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ , ﺣﺮﻑ ﻋﺎﺷﻘﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ
ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﻫﺎﺕ ﺑﺬﺍﺭﻩ
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺣﺎﻟﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺖ
ﺍﺧﻪ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺩﻝ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻦ ﺭﻭﺷﮑﺴﺖ
ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺸﻢ ﻧﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺟﺎﺩﻩ ﯾﮏ ﻃﺮﻓﻪ ﺍﺳﺖ
ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﺑﺮﯼ ﺍﺧﺮﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﺍﺳﺖ
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺗﻮ ﻗﻔﺲ ﺷﺪﻡ ﺑﯽ ﻧﻔﺲ ﺷﺪﻡ
ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﻡ ﺗﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﻮﺩﻡ
ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ ﺍﯾﻦ ﯾﻪ ﺑﺎﺯﯾﻪ ﻧﮑﻨﻪ ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ ﺣﺮﻑ ﻫﻤﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﺳﺎﺯﯾﻪ
ﺍﯾﻦ ﯾﻪ ﺑﺎﺯﯾﻪ
من وجودم به تو مديون و دلم مامن توست / آرزويم نظري روي تو و ديدن توست
من اگر دور ز تو هستم و دلتنگ شدم / با صداي خوش تو غرق در آهنگ شدم
همه آبادنشینان ز خرابی ترسند*من خرابت شده ام،ازهمه آبادترم
من که باورم نمیشه رفتی از تو خاطراتم،
من که گفتم که همیشه تا جهنمم باهاتم،
باورم نمیشه کارات این کار آدم قبل نیست،
منه ساده فکر میکردم کسی جز من تو دلت نیست،
منه ساده فکر نکردم تو میخوای اینجوری رد شی،
من به تو وابسته تر شم تو تو اوج خوبی بد شی،
کسی باورش نمیشه تو با من اینجوری کردی،
من دلم گرم چشات بود نمیدونستم تو سردی.
باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست، ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست?
من اگه طلسم نبودم,واسه تویه اسم نبودم
پای حرفات مینشستم,دل به پیغومت میبستم
توی تنگنای نفسهام زخم دردی ریشه داره
که توهق هق غریبم منوراحت نمیذاره
کمتر ای مونس جان بر من دیوانه بخند
که در این دشت جنون, عاقل و دیوانه یکیست
من که می دانم شبی عمرم بپایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد
پس چرا عاشق نباشم. پس چرا عاشق نباشم
من که میدانم بین مرگ آدمی قول و قراری نیست نیست سرزده می آید راه فراری نیست نیست
پس چرا عاشق نباشم ، پس چرا عاشق نباشم
چه خوش صید دلم کردی،،،بنازم چشم مستت را

که کس اهوی وحشی را،،،از این خوشتر نمی گیرد

متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است
گفتی تو دلم اول و آخر خودتی
ازهرچه که دارم بهترینش خودتی
خندیدم و زیر لب مکرر گفتم
شاهزاده قصه های من سراسر خودتی
گر نمک باعث شوریست خدایا عجب است یار من اینهمه دارد نمک و شیرین است
مرا جای خودم بگذار
خودت را جای گهواره
و آغوشی تسلی بخش کنارم باش همواره.
نازنینا ما به ناز تد جوانی داده ایم/دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست/من که یک امروز مهمان تو ام فردا چرا!
اومدى تو سرنوشتم بى بهونه پا گذاشتى/اما تا قاىقى اومد از منو دلم گذشتى/رفتى با قاىق عشقت توى روشنى فردا/منو دل اما نشستىم چشم به راهت لب درىا
من آن مجنون تنهای غریبم

که از سهم دودستت بی نصیبم

به دل گفتم که روزی خواهی امد

ولی دل میداند اورا می فریبم . . .

.

هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
ازصداي گذرآب چنان ميفهمم
تندترازآب روان،عمرگران ميگذرد.
زندگي رانفسي ارزش غم خوردن نيست!
آنقدرسيربخندكه نداني غم چيست!
لحظه هايت بی غم
ﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﺯﯾﺒﺎ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﯼ ﮐﻤﯽ ﻫﻢ ﺧﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ
از تو به يك حرف ناروا نكشم دست
وز سر راه تو دلربا نكشم پا
عاشق زيباييم اسير محبت
هر دو به چشمان دلفريب تو پيدا
ابرها
گاهی پرنده می شوند
گاهی شکل های دیگر
و گاه گاهی که به ندرت
شبیه من می شوند…
می بارند!
یه عالمه گل واسه تو که لایق محبتی قربون اون دلت برم چه خوب وباصداقتی
هيچ كس چون تو مرا غريب و تنها نگذاشت
اين گونه در التهاب فردا نگذاشت
سوگند نمي خورم ولي باور كن
هيچ كس چون تو به خلوت دلم پا نگذاشت
ﭼــــــﻪ ﻟﺤﻈــــﻪ ﻫـــﺎﯼ ﺑـــﯽ ﺭﺣﻤـــﯽ
ﺩﺍﺭﻩ ﺻﺒــــــﺮﻡ ﺗﻤـــﻮﻡ ﻣﻴـــﺸـــــﻪ
ﺗـــﻮ ﻧــــﻴﺴــــﺘﯽ و ﻳـــــﻪ ﺭﻭﺯِ ﺧـــــﻮﺵ ﺗـــﻮ ﺩﻧــــﻴﺎ ﺁﺭﺯﻭﻡ ﻣﻴــــﺸﻪ
ﺗـــــﻤﺎﻡِ ﺳﻬــــﻢ ﻣـَﻦ ﺍﺯ ﺗــــــﻮ ﻫﻤﻴــــﻦ ﺑــــﻮﺩه ﮐــــﻪ ﺗﻨﻬــــﺎ ﺷﻢ
ﺭﻭﺯﺍﻳـــــﯽ ﮐــﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﻣـــﻴﺨﻮﺍﻡ
ﻓﻘﻂ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗـــــﻮ ﺑﺎﺷــــﻢ…
فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر
چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر 
ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار
من در حصار تُنگ و تو در مشت من اسیر
ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر 
مرداب زندگی همه را غرق می کند
ای عشق همّتی کن و دست مرا بگیر 
چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر
گفتی توهم مثل منی قلب شکسته عاشقونه اومدی/گفتم دیگه.گریه نکن عزیز من خوش آمدی/گعتی که از گذشته هام چیزی نپرس روزهای خوبی رو نداشتی/گفتم دیگه گذشته هات تموم شده اون روزها که منو نداشتی/گفتم دیگه بارون گریه هات بسه زندگی یه نفسه/ازاین به بعد یکی واست دلواپسه یه عمر برات همنفسه/حالا که گریه رو از چشات گرفتم بغض رو از صدات گرفتم/غم رو از دلت ربودم رفتی توی تارو پودم؛منو یادت نمیآد/حالا که دل به هیچکسی نبستم روزی صددفعه شکستم/بدیهاتو هم ندیدم غمهاتو به جون خریدم/منو یادت نمیآد؛منو یادت نمیآد!!
ىک شب خوب تو آسمون …ىک ستاره چشمک زنون…خندىدو گفت کنارتم تا آخرش تا پاى جون…ستاره ى قشنگى بود آرومو نازو مهربون…ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون…اما زىاد طول نکشىد عشق منو ستاره جون…ماهه اومد ستاره رو دزدىدو برد نامهربون…ستاره رفت با رفتنش منن شدم بى هم زبون…حالا شبا به ىاد اون چشم مىدوزم به آسمون
تب وتابي داره با تو بودن اي حبيب . قلب خود را قرباني نمودن اي طبيب، در رهت جاني را ستودن اي شکيب ، عاشق را معشوق بودن اي رقيب …….
اگر امشب شب آخر باشد….
که تورا میبوسم…وغبار گل زیبای رخت می روبم… عطر گیسوی طلا رنگ تو میبویم… تا سحر میمیرم…. تا سحر می پوسم….
وشقایقها را پای عشق تو و خود می کارم و شب آخر را تا سحر می کوبم….!
باسرانگشتان لرزان مينويسم نامه اي
تابخواني قصه پر غصه ديوانه اي
جاي پاي اشکهادرهرسطور نامه ام
باياد او چلچراغان ميشود ويرانه اي
ﺎﻥ ﻳﮏ ﺑﻪ ﻳﮏ ﺭﻓﺘﻨﺪ … ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺩﺭﺩﻧﺪ
ﺷﮕﻔﺘﺎ ﺍﺯ ﻋﺰﻳﺰﺍﻧﻲ … ﮐﻪ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭﺝ ﻭﻳﺮﺍﻧﻲ … ﭘﻞ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ
گفتم اول عشق رامعنا کنیم,بلکه جای خویش پیداکنیم,آمدم دیدم که جای لاف نیست,عشق غیرازعین وشین وقاف نیست,******
ﺑﯽ ﻭﻓﺎﺗﺮ ﺯ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻓﺎﻧﯽ ﻧﺒﻮﺩ
ﺗﺮﮎ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﻠﮏ ﻣﺎﻧﯽ ﻧﺒﻮﺩ
ﺑﯽ ﺳﺒﺐ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﭼﺮﺍ ﺑﺸﮑﺴﺘﯽ ؟
ﺟﺰﺗﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ﺭﻓﯿﻖ ﺟﺎﻧﯽ ﻧﺒﻮﺩ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﻭﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ
ﻏﯿﺮ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺩﻝ ﻭ ﺍﺷﮏ ﮐﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺧﻨﺪﻩ ﻭﻗﻬﻘﻬﺎﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﻟﺴﺮﺩﯾﺴﺖ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻝ ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﮐﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺒﻮﺩ
ﮔﺮﭼﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ ﻣﺮﺍ ﺳﺨﺖ ﺷﮑﺴﺘﯽ ﺍﻣﺎ
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺮ ﻟﺐ ﻣﻦ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﯽ ﻧﺒﻮﺩ
این هم از یک عمر مستی کردنم
سال ها شبنم پرستی کردنم
ای دلم زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
ای دلم دیدی که ماتت کردورفت
خنده ای بر خاطراتت کرد ورفت
من که گفتم این بهار افسردنیست
من که گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری بدستم داد دل
هم شکست وهم شکستم داد دل
اما…

هنوزم میشه عاشق شد …

تواین بی رحمیه دنیا…

به آغوش تو محتاجم …

برای حس ارامش…

به دستای تو محتاجم …

برای لمس خوشبختی…

به چشم های تو محتاجم…

برای تعبیر این رویا…

به لبخند تو محتاجم…

که تنها دلخوشیم باشه…

به تو محتاجم …

عشق ،
محو شدن هویت قطره در حقیقت دریاست.
فنای بی قید و شرط نفس است؛
تسلیم خویش است به هستی کل.
عشق،
دیدار با کل است؛
فرو ریختن مرزهای دل است؛
و در آغوش کشیدن دریاست

تنها

مصرعی از قلب من ، با مصرعی از قلب تو / شاه بیتی میشود در دفتر و دیوان عشق
اگه فراموشم کنی میرم سراغ سرنوشت
میگم چرا اسم منو فقط تو قلب تو نوشت
اگه فراموشم کنی سلطان قصر غم میشم
مثل یه شمع بی فروغ لحظه به لحظه کم میشم
نگارمن رفتی توازکنارمن ، من موندمو این عشق موندگار من ، رحمی کن ای خدا به روزگارمن،دل ناگرونم که بری ازبرم نمیشه این قصه دیگه باورم
وقتی تو خوابی، تو مهتاب….. همه چی با من، غریبه
خواب تو یه سقف کوتاه… پشت اون نوری غریبه…
خواب تو، خواب یه گندم…. توی سرزمین عشقه…
خواب یه قصهء خوب…. کفشای غمگین عشقه
غروب شد و دوباره باز
هواے تو زد به سرم
من موندمو خیال تو
با این دل در به درم
غروب شد و بازم دلم
به فکرته به یادته
نگاه بی قرار من
تو حسرت نگاهته
خسته شدم از اینهمه
تنهایی و نبودنت
منتظر تو موندنو
هیچوقت تورو ندیدنت
خسته شدم از اینهمه
آوارگی در به دری
به دنبال تو بودنو
از تو نبودن خبری…
ﻧﻪ ﮐﺴﻲ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ

ﻧﻪ ﮐﺴﻲ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ

ﻧﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻱ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺎﻩ

ﺑﻴﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻣﺮﮒ ﻣﮕﺮ ﻓﺮﻗﻲ ﻫﺴﺖ؟

ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﺼﻴﺒﻲ ﻧﺒﺮﻱ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺁﻩ

وصال او ز عمر جاودان به,خداوندا مرا آن ده که آن به…
من میخوام یه جورایی برم تو قلب قصه ها
بشکنم طلسم جادوگرو با گرز طلا
من میخوام با داشتنت دنیا رو زیرو رو کنم
هر چی غصه است بگیرم غم و بی آبرو کنم
صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی ای موعود, پر از داغ شقایق هاست آغازم برای تو, تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم, کدامین جاده امشب میگذارد سر به پای تو, نشان خانه ات را از تمام شهر پرسیدم مگر آنسوتر است از این تمدن روستای تو.
یه دل دارم کبابته هرجا بری بیادته اگرچه بیخیالمی ولی دلم خرابته
ﺳﺤﺮﮔﻪ ﺑﺮﮒ ﮔﻞ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺯ ﺷﺒﻨﻢ
ﻧﺴﯿﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺯﻟﻔﺶ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﺮ ﻫﻢ
ﺑﯿﺎﻭﺭ ﻋﻄﺮ ﺯﻟﻔﺶ ﺳﻮﯼ ﻓﺎﯾﺰ
ﻣﺮﺍ ﻓﺎﺭﻍ ﮐﻦ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻟﻢ
به تو می اندیشم و به رویاهایت و غم دیروزی
با همه دلتنگی
خنده هایت همه آرامش بود
تو پیام آور شادی بودی
و در آن تاریکی
چشمهایت روشن,گویی از جنس بلور
گونه هایت همه سرخ و نگاهت گیرا
همه را خوب به خاطر دارم
بی تو دلم نیمه شبی سوی دشت / پر زد و آواره شد و بر نگشت / لذت بیداری شبها تویی / تازه ترین اصل تمنا تویی / چشم تو آغاز پریشانیم / دوری تو علت ویرانیم .
گریه کنم یانکنم حرف بزنم یانزنم
من ازهوای عشق تو دل بکنم یا نکنم
با این سوال بی جواب پناه به آینه میبرم
خیره به تصویر خودم میپرسم از کی بگذرم
یه سوی این قصه تویی یه سوی این قصه منم
بسته به هم وجود ماتوبشکنی من میشکنم
نه از تو میشه دل برید نه باتو میشه دل سپرد
نه عاشق تو میشه موند نه فارغ از تو میشه موند
هجوم بن بست و ببین هم پشت سرهم روبرو
راه سفر با توکجاست من از تو میپرسم بگو
ﻋﺸﻖ ﻫﺎﻳـے ﮐَﺰ پـﮮِ ﺭﻧﮕـے ﺑُﻮَﺩ . . .

ﻋﺸﻖ ﻧَﺒﻮَﺩ ، ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧَﻨﮕـے ﺑُﻮَﺩ . . .

پر است خلوتم از یاد عاشقانه او
گرفته باز دل کوچکم بهانه او

نسیم رهگذر این بار هم نیاورده
به دست قاصدکی نامه یا نشانه او . . .

می روم… اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا…؟منزل کجا…؟مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
به دلم مونده یبار یه روز یجایی بگی میخوامت/بگی فقط واسه من عزیزی و بس چشام بنامت
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می کشم از برای او
ندونسته دلموبه غریبه سپردم،اون غریبه روساده شمردم گول چشم عسلیشو خوردم،رفت ازاین شهرتادلموبه خون بکشونه جون من روبه لب برسونه جای دیگه اتیش بسوزونه،ندونستم که غریبه هرچی باشه یه غریبه ست …
کنارم باش
××××××××××××××
واسه من با تو سر کردن مثل آرامش محضه
تموم باور قلبم تو رو میخواد هر لحظه
ببین دنیای من بی تو شده دنیای وارونه
کنارت زندگی کردن برای من یه قانونه
هنوزم زندگی با تو مثل تعبیر یک رویاست
تو اینجایی کنار من هنوزم زندگی زیباست
خیالت با منه هر روز اگه تنها نمی مونم
من و دیونه تر میخوای اگه اینقدر مجنونم
کنارم باش بی وقفه کنارم باش تا باشم
من و یه عمر گم کردی کنارم باش پیداشم
ﮐﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻗﺸﻨﮕﻪ ﺣﯿﻔﻪ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺕ ﺑﺒﺎﺭﻥ
ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺎﯼ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣﺮﺣﻢ ﺍﺷﮑﻮ ﺑﺰﺍﺭﻥ
ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﻮﺗﻪ ﯼ ﯾﺎﺳﯽ
ﻃﻔﻠﯽ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻋﻤﺮﻩ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ
ﻋﺎﺻﯽ
ﺍﺷﮑﺎﺕ ﺑﺰﺍﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﻣﻮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﭼﻪ ﺗﺤﻤﻠﯽ ﭼﻪ ﺻﺒﺮﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻪ ﺳﻨﮓ ﺻﺒﻮﺭﻡ
ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺑﺨﺪﺍ ﮐﻪ ﭘﯿﺮ ﭘﯿﺮﻡ
ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻨﻪ ﺗﻮ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﺑﻐﺾ ﻭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺧﯿﺴﻪ
ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﻗﺼﻪ ﯼ ﻣﺎﺭﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻪ
ﻣﺎﻫﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﮔﻞ ﺍﻟﻮﺩ
ﺑﻐﻀﺘﻮ ﻧﺸﮑﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ
ﻧﻪ ﺗﻮ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﻧﻪ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻫﺮﭼﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﺩﻩ
ﺩﻭﺧﺘﻢ
ﺗﻮﯼ ﺣﺮﺍﺟﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ
.
چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟
با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟
گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست
تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟
ﺗﻮ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﻱ ﻧﻮﺭﻱ ﺩﺭﺧﺎﻧﻪ ﻱ ﻇﻠﻤﺖ ﭘﻮﺵ
ﺩﻳﺒﺎﭼﻪ ﻱ ﺁﻭﺍﺯﻱ ﺑﺮﻣﺘﻦ ﺷﺐِ ﺧﺎﻣﻮﺵ
ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ، ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ
ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ، ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻭﺍﺯ
ﻣﻲ ﺑﺨﺸﻲ ﻭ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺑﻲ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮﻱ ﺍﺯ ﺍﻋﺠﺎﺯ
ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻢ ﻭ ﻣﻲ ﺭﻭﻳﻢ ﺩﺭﺳﻨﮕﺮِ ﻳﮏ ﺁﻏﻮﺵ
ﺑﺮ ﻣﺘﻦ ﺷﺐِ ﺧﺎﻣﻮﺵ …
لعنت بمن چه ساده دل سپردم
لعنت بمن اگر واسش میمردم…
دست منو گرفتو بعد ولم کرد….
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد…
ما و مجنون درس عشق از يك اديب اموختيم.
او به ظاهر ﮔﺸﺖ عاشق ، ما به معني سوختيم.
مگه بهت نگفته بودم،بی تو روزگار من تیره و تاره ،
حالا روزگار من بعد سفر کردن تو طناب داره.
من از اخم تو پژمردم بهارم کن به لبخندی
چه باشد گر براری ارزوی ارزومندی
منو بیزاری از عشقت و عشق چون تویی هیهات
بمان با من که من بی تو پر از درد و پر از رنجم
با تو بر مرغان دریایی امیرم / بی تو در زندان تنهایی اسیرم با تو در کاخ وفا ارباب عشقم / بی تو در کوه جفا سنگی حقیرم
وقت رفتن چشمهایت را تماشا می کنم. غصه هارا می کشم در خویش و حاشا می کنم
آسمان بغضش شکست از خلوت سنگین من. زیر باران ، خاطراتت را تماشا می کنم.
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد
پشت شیشه نگاهت من همون شبنم سردم
تودلت بارون میخاست من برات گریه میکردم
حالا رسم ما همینه اشکای خیس توایوون
توواسه خشکی لبهات من واسه اشک نگامون
غروب برات چه سخته وقتی غریبه باشی
وقتی عزیزی داری اما پیشش نباشی
من همون جزيره بودم خاکى و صميمى و گرم
واسه عشق بازى موجا قامتم يه بستر نرم
يه عزيز دردونه بودم پيش چشم خيس موجا
يه نگين سبز خالص روى انگشتر دريا
تا که يکروز تو رسيدى توى قلبم پا گذاشى
غصه هاى عاشقى رو تو وجودم جا گذاشتى
زير رگبار نگاهت دلم انگار زيرو رو شد
براى داشتن عشقت همه جونم آرزو شد
تا نفس کشيدى انگار نفسم بريد تو سينه
ابرو بادو دريا گفتن حس عاشقى همينه
اومدى تو سرنوشتم بى بهونه پا گذاشتى
اما تا قايقى اومد از منو دلم گذشتى
رفتى با قايق عشقت سوى روشنى فردا
منو دل اما نشستيم چشم براهت لب دريا
ديگه رو خاک وجودم نه گلى هست نه درختى
لحظه هاى بى تو بودن ميگذره اما به سختى
دل تنها و غريبم داره اين گوشه ميميره
اما حتى وقت مردن باز سراغتو ميگيره
میرسه روزی که دیگه غرق دریا میشه خونم
اما توی دریای عشقت باز یه گوشه ای میمونم
لحظه ای در گذر از خاطره ها
ناخودآگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست ،
دست حق همراهت
اے عشق من،مرا فراموش مکن/
بہ حرف دل هیچ کس جز دلم گوش مکن/
من مےخوام حرف دلم رو بهت بگم/
ولی براے ھیچ کس اونو بازگو مکن/
عزیرم مےخوام بگم دوســـــتت دارم/
کہ برات حرفاےتازه اےدارم/
عزیزم حرفہاے من دروغ که نیست/
بہ خدا راست مےگم ازھوس کہ نیست/
عزیزم من دیگہ حرفے ندارم/
ولے باز بھت مے گم دوســــتت دارم….
نوشتم حرف دل را تا بخواني/که چون دوري زمن دردم بداني/در اين دنيا ندارم غير تو کس/بميرم گر مرا از خود براني.
از سوز محبت چه خبر اهل هوس را ، این آتش عشق است نسوزد همه کس را
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﺮﻭﺩ ﭘﺎﯼ ﺧﯿﺎﻟﻢ
ﻧﮑﻨﺪ ﻓﺮﻕ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﭼﻪ ﺑﺮﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﺟﻢ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﮐﻢ ﺑﻨﺸﺎﻧﯽ
ﻧﻪ ﻣﻦ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﻧﺠﻢ، ﻧﻪ ﺗﻮ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻧﯽ…
منو حالا نوازش کن
که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره
که این احساس زیبا هست

منو حالا نوازش کن
همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید
به دنیای تو برگردم

هنوزم میشه عاشق بود
تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش
اگر چه کار سختی ست(سختی است)

نبینم این دمه رفتن
تو چشمات غصه می شینه
همه اشکاتو می بوسم
می دونم قسمتم اینه

تو از چشمای من خوندی
که از این زندگی خستم
کنارت اون قدر آرومم
که از مرگم نمی ترسم

تنم سرده ولی انگار
تو دستای تو آتیشه
چشمامو می بندی
و این قصه تموم میشه

هنوزم میشه عاشق بود
تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش
اگر چه دیگه وقتی نیست

نبینم این دمه رفتن
تو چشمات غصه می شینه
همه اشکاتو می بوسم
می دونم قسمتم اینه

گاهگاهی دل من ميگيرد،بيشتر وقته غروب،آن زمانى که خدا نيز پر از تنهاييست واذان در پيش است،من وضو خواهم ساخت،از خدا خواهم خواست که توتنها نشوى و دلت پر زخوشى ها باشد…
چقدر خوب گفتی شهریار:
دگر درمان دردش دیر شد دل/
چه زود از سیر عالم سیر شد دل
بعد یک عمر شبی وصل توأم گشت نصیب ،
چه شبی بود که یک عمر حسابش کردم…
وقت رفتن گشته…ساکتم
عشقم مرا پرحرف کن!!!راه خندان کردنم راکشف کن
عمق احساسم به روییدن کم است..مثل چشمان خود آن را ژرف کن
روسیاهم..آفتاب داغ عشق چهره ام را آب همچون برف کن
چشمه ی جوشان عشقم تشنه ام””دستهایم رابگیروظرف کن
سفره ی قلبم پراست ازسیب سرخ میهمانم شو از آنها صرف کن…
وقت رفتن گشته میترسم کمی…فعل ماندن را برایم صرف کن.
دگر از قافيه افتاد
غزلهاي دلم/
و شكست از غم غربت قد و بالاي دلمدل من
گوشه نشين گذر چشم تو بود/
گذر از كوچه ي ديگر نكند پاي دلم
بنويسيد به ديوار سكوت
عشق سرمايه هرانسان است
بنشانيد به لب
حرف قشنگ حرف بدوسوسه شيطان است
وبدانيد كه فردا دير است
اگر غصه بيايد امروز
تا هميشه دلتان درگير است
پس بسازيد رهي را كنون
تا ابد سوي صداقت برود
و بكاريد به هر خانه گلي
كه فقط بوي محبت بدهد
باران به روی پنجره هاشور می زند
باران گرفته است و دلم شور می زند…

در حسرت نوشتن یک شعر تازه ام
بگذار تا به حرف بیاید جنازه ام

خوش است خلوت اگریار,یارمن باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
باز هم از ياد تو ، شعله به پا خواسته
آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته
زردي روي مرا ، نيك تماشا نما
شمع وجود من از دوري تو كاسته
ﻧﺸﻮﺩ ﻓﺎﺵِ ﮐﺴـے ، ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻴﺎﻥِ ﻣﻦ و ﺗﻮﺳﺖ . . .

ﺗﺎ ﺍِﺷﺎﺭﺍﺕِ ﻧَﻈﺮ ، ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﺎﻥِ ﻣﻦ و ﺗﻮﺳﺖ . . .

میری هر لحظه به یادت دلتنگیهام اروم نگیره/بدکردی اماخوبیهاتو میمیرمو یادم نمیره/شاید برای خستگیهات کم بود شونه های خستم/شاید یه وقتی اشتباهی از سر تو ردشم
به من معنی بده با عشق
منو با عشق احیا کن
به این دنیای بیرنگم
بزن نقشی
بزن رنگی
که دلگیرم و افسرده
از این دنیای بیرنگی
منم شعر فراموشی
تو معنیه پروازے
به من معنی بده با عشق
منو با عشق احیا کن…
من کزین فاصله غارت شده ی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سروکارم چه کنم؟
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟
گنج قارون مال قارون
ماراچه به مال دنیا؟
گنج من ی تارموته
نمیدم به کل دنیا…
غباری که از تو نشسته روی قلبم…بارون چیه سیل نمیتونه بشوره..
زخم که نه جدایی از تو دلخراشه…یادِ تو مثلِ خوره مثلِ بوف کوره..
یکی را دوست می دارم …
یکی را دوست می دارم ولی افسوس
او هرگز نمی داند
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس
او هرگزنگاهم را نمی خواند
به برگ گل نوشتم من
که او را دوست می دارم
ولی او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند
به تاری گردنش را بسته زلفت
فقیر و عاجز و بی دست و پا دل
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت که دراین وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما غزل تست که در قولی از آن اما نیست
تو چه رازی که به هر شیوه ترا می جویم تازه می یابم و باز – ات اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک ترا می بندم با دلم طاقت دیدار تو فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باش از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
کاش میشد غربت دل را شکست/شیشه عمر شقایق را شکست/کاش میشد در سکوت مرگبار زندگی/ای طلسم بی وفایی را شکست

آخرین کلمات ورودی

https://sms ir24 org/شعر-عاشقانه/

همچنین ببینید

سیگار cigarette

ﺍﺯ ﻭﻗﺘﻲ ﺭﻓﺘﻲ ،ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﻛﻨﺞ ﻛﺎﻓﻪ ﺍﻱ ﺩﻟﮕﻴﺮ،ﻟﻢ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺑﺠﺎﻱ ﻟﺐ ﻫﺎﻱ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.