حکیمانه – 25

من از خدا هم برای شادیها وهم برای غمها سپاسگذاری میکنم .اگر ادم هیچ غمی نداشته باشه هیچ وقت درک نمیکنه که شادی چقدر خوب است.

من از لمس یک برگ به حقیقت جنگل پی بردم و
از یک حس دوست داشتن به عظمت خدا رسیدم
من از مرگ ماهی ها میترسم وگرنه درد دلم را به دریا میگفتم
من از نسل ماسه نیستم که به نسیمی یا خرده موجی ردپای عزیزانم را از ذهنم پاک کنم، من از نسل صدفم کوچکترین یادشان را به مرواریدی گرانبها مبدل میسازم.
من از چشمان خویش آموختم درس محبت را ، که هر عضوی به درد آید به جایش دیده می گرید …
من از گم شدن در جاهای شلوغ میترسم…من را به ذهنت نه…به قلبت بسپار!!
من ازتو چیزی نمی خواهم، فقط گاهی نگاهی اشتباهی !!!
من ازنزديكى دشت محبت نردبانى كرده ام پيدا،
كه تاقصرخداهم پلكان دارد
درآنجا دستهايم رابسويش باتمنا باز كردم،
برايت بهترين را آرزو كردم
من اصلا آدم حسودی نیستما!!!! ولی یه وقتایی که بی تابشم دلم تنگ میشه میبنم که انقد عاشقانه دوسش دارم بهش حسودیم میشه….
من اگر آنقدر که به یاد تو هستم به یاد خدا بودم, آن دنیا نیمی از بهشت به نام من بود و تو اگر اینقدر که به یاد منی به یاد خدا باشی قطعا جهنم از آن توست
من بد بودم، اما بدی نبودم، از بدی گریختم، دنیا مرا نفرین کرد و سال بد در رسید
من بر قلب خونين صليبي مي آويزم تا همگان بدانند قلب من جايگاه رفيقي است كه شقايقها حسرت آنرا مي خورند

من برای اینم که سزاوار قدم های تو باشم که بیایی شاید / تو بر آنی که قدم هات به کوی من بیچاره نیفتد به غلط
من برای متنفر بودن از کسانیکه از من متنفرند وقتی ندارم،
زیرا من گرفتار دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند….!
 
من به تنهايى اين دل مشكوكم يا دلم دل نيست يا آنكه در دل است اهل دل نيست…
من به تو میگویم دوستــــــــــــت دارم
و تو به همـــــــــه
با گِل هم بسته نمی شود
دهانی که هرز می پــــــــــرد …. !
من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم سینه مالامال غم اما دلی بی کینه دارم پاکبازم من ولی در آرزویم عشق بازیست مثل هر جنبنده ای من هم دلی در سینه دارم
من به عنوان یه دختر… همینجا اعتراف میکنم… بعضی اوقات.. مشکل از ما دختراست!!!
من به هر تحقیری که شدم با صدای بلند خندیدم نامم را گذاشتند با جنبه اما نمیدانند با صدای بلند خندیدم تا کسی صدای شکسته شدن قلبم را نشود.
من بهترین شغل دنیا رو دارم چون من اولین نفری هستم که حتی قبل از مادر،نوزاد را میبینم و به او کمک میکنم که به این دنیا بیاید. دم همه ماماها گرم
من بودم … او بود … خوشبخت در یک جزیره دور افتاده متروک، همه چیز عالی بود… قبل از انکه قایقی بیاید!
من بیادت آه را بر روی غم حک میکنم… تابدانی انتظار یعنی اوج عشق
من تمام چاله های این پیاده رو را با قدم های تو می شناختم ! ای وای از طرح نو سازی شهرداری !!!
من تنهام مثل ماهي توي تنك…… فكرم درياست نه كه اب توي حوض!!!!!
من تو را از یاد نمی‏برم با هر بهانه‏ای ، شاید این فراتر از دوست داشتن باشد
من حاصل عمر خود ندارم جز غم ور عشقی ز نیک و بد ندارم جز غم یک همدم با وفا ندیدم جز درد یک مونس نامرد ندارم جز غم
من خواب تورا وقتي كه خواب نبودم ديده ام…
من در انتظار بهترین پیام نیستم، من در انتظار پیامی از بهترینم.
من در اين كلبه خوشم تو در آن اوج كه هستى خوش باش * من به ياد تو خوشم تو به ياد هركه هستى خوش باش
من در یک ماموریتم، ماموریتی برای دوری از تو، ماموریتی برای فراموش کردنت و فرار کردن از دستت که باهات صحبت نکنم و تورو نبینم در یک کلام : ماموریت غیر ممکن!!!
من دلم فریاد نمی کند آواز می خواند برای دل تنگی هایش برای نداشته هایش اما هم چنان شکر گذار است
من رفتم اما رفتنم را تنها یک نفر دید : سایه ی سیاه پوشم …
من زندگي را دوست دارم ولي نه آنقدر که آلوده اش شوم و خويشتن را گم و فراموش کنم (شهید همت)
من سايه اى از نيمه پنهانه خويشم
تصوير هزار آينه حيرانى خويشم
صد بار پشيمانى و صد مرتبه توبه
هر بار پشيمان ز پشيمانى خويشم…
من شاد و خندانم; غير از زماني به نام هميشه…
من شرمنده ام برای دست های چروکیده ات برای قامت خمیده ات برای غرورت که هر روز له میشود سکوت من هزار بار از زخمهای دل تو زجر آورتر است مادر…
من صبورم اما … ، بی دلیل از قفس کهنه ی شب میترسم ، بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند ، میترسم
من عاشق آن گلم که در بیابان عشق پژمرده شد ولی منت باران را نکشــید
من عشق واقعی رو فقط تو مادرم دیدم،بسلامتی همه مادرا… بچه ها نکنه عشق دو روزه یه دختر چشماتنو کور کنه عشق مادرتونو فراموش کنید… عشق=مادر….وصلام.
من عینکی می خواستم که ببینم چقدر از تو دور شده ام وای نمی دانم تو چرا زیر لب می گویی “تلسکوپ ، تلسکوپ”
من غريبه ي ديروز …آشناي امروز …و فراموش شده ي فردايم …پس در آشنايي ه امروز مينويسم …تا در
فرداي تلخ جدايي بياد آو