شهادت حضرت علي اکبر(ع)

ببین ای پدر استخوانم شکست

کمی از فک و از دهانم شکست

ببین نیزه ای بر دهانم زدند

و چوبش به روی لبانم شکست

بسته اهل آسمان / دل بر عشقِ تو جوان

این شادیِ دشمنان / آتش می زند به جان

لاله گونِ چاکِ چاکم / سرو افتاده به خاکم

یا علی اکبر

فریاد می کشید اکبر که آب نیست / این آب دست دوزخیان است وخواب نیست

سیلی به مشک خالی شان مینواختند / گویی جوانمردی ای دیگر به کار نیست!

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان / مثل تیری که رها می شود از دست کمان

خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود / بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

کوفیان منتظر و در صدد آزارند

نکند داغ تو را روی دلم بگذارند

پسرم خیمه همین جاست مرا گم نکنی

پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند

یکی سنگ زد به پیشانیم

ولی سنگِ او بر زبانم شکست

به زیر سم اسب این مردمان

قد و قامت چون کمانم شکست

صدایی به گوشم رسید ای پدر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.